Forwarded from ایراندل | IranDel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 هشتم مهرماه، روز بزرگداشت مولوی
✍️ محمدرضا شفیعیکدکنی
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را «به لحاظ صورت و فُرم نیز قویترین اثر زبان فارسی به شمار خواهد آورد.» نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است، اما در شیوهٔ بیان یا صورت دارای ضعف و نقص است.
مثنوی ساختاری پیچیده و سیال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض میکند و به هیچروی قابل طبقهبندی نیست.
در ادبیات جهان برای هر مؤلفی میتوان فرمهای خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرمها طبقهبندی کرد الا مثنوی که مثل جریان رودخانه، هر لحظه به شکلی درمیآید.
🔴 ویدیوی پیوست:
مثنویخوانی استاد شجریان در آرامگاه مولانا
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 هشتم مهرماه، روز بزرگداشت مولوی
✍️ محمدرضا شفیعیکدکنی
«مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.»
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را «به لحاظ صورت و فُرم نیز قویترین اثر زبان فارسی به شمار خواهد آورد.» نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است، اما در شیوهٔ بیان یا صورت دارای ضعف و نقص است.
مثنوی ساختاری پیچیده و سیال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض میکند و به هیچروی قابل طبقهبندی نیست.
در ادبیات جهان برای هر مؤلفی میتوان فرمهای خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرمها طبقهبندی کرد الا مثنوی که مثل جریان رودخانه، هر لحظه به شکلی درمیآید.
🔴 ویدیوی پیوست:
مثنویخوانی استاد شجریان در آرامگاه مولانا
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 چهاردهم مهر ماه، روز ملی تهران، پایتخت ایران
تهران در زمان تاجگذاری آقامحمدخان و بنیانگذاری سلسلهی قاجار در سال ۱۱۶۵ خورشیدی به پایتختی کشور ایران انتخاب شد.
پس از صدور فرمان مشروطه و سپس تشکیل مجلس شورای ملی، در اصل چهارمِ متممِ قانون اساسی مشروطه به طور رسمی و قانونی قید شد که:
"پایتخت ایران، طهران است."
متمم قانون اساسی مشروطه در تاریخِ چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۶ خورشیدی به امضای محمدعلیشاه قاجار رسید و بدین بهانه در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، شورای شهر تهران روز چهاردهم مهرماه را "روز تهران" نامگذاری کرد.
برشی از متمم قانون اساسی مشروطه را در تصویر پیوست، مشاهده میفرمایید.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 چهاردهم مهر ماه، روز ملی تهران، پایتخت ایران
تهران در زمان تاجگذاری آقامحمدخان و بنیانگذاری سلسلهی قاجار در سال ۱۱۶۵ خورشیدی به پایتختی کشور ایران انتخاب شد.
پس از صدور فرمان مشروطه و سپس تشکیل مجلس شورای ملی، در اصل چهارمِ متممِ قانون اساسی مشروطه به طور رسمی و قانونی قید شد که:
"پایتخت ایران، طهران است."
متمم قانون اساسی مشروطه در تاریخِ چهاردهم مهر ماه ۱۲۸۶ خورشیدی به امضای محمدعلیشاه قاجار رسید و بدین بهانه در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، شورای شهر تهران روز چهاردهم مهرماه را "روز تهران" نامگذاری کرد.
برشی از متمم قانون اساسی مشروطه را در تصویر پیوست، مشاهده میفرمایید.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 برشی از اجرای رشید بهبوداُف در تهران و اجرای ترانههایی در وصف تهران
انتشار به بهانۀ روز ملّی تهران
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
انتشار به بهانۀ روز ملّی تهران
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 جشنِ مهرگان، فرخنده باد.
ملکا جشنِ مهرگان آمد
جشنِ شاهان و خسروان آمد
رودکی
شانزدهم مهر ماه، روز آغاز جشنِ مهرگان است، جشنی که بعد نوروز، بزرگترین جشن ایرانیان باستان بوده. جشن سپاسگزاری استوار کردن دوستیها و مهرورزی به یکدیگر.
حکیم فردوسی توسی در شاهنامه، روز مهرگان را روزی میداند که فریدون در آن به پادشاهی نشست و تاج بر سر گذاشت. برخی از پژوهشگران در حوزه اساطیر ایرانی نیز روزی را که فریدون بر ضحاک غلبه کرد و او را در کوه دماوند به بند کشید، روز مهرگان شمردهاند.
فریدون چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسمِ کیان، تاج و تختِ مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهرماه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بیاندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می روشن و چهرهٔ شاه نو
جهان نو ز داد و سر ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
حکیم فردوسی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
ملکا جشنِ مهرگان آمد
جشنِ شاهان و خسروان آمد
رودکی
شانزدهم مهر ماه، روز آغاز جشنِ مهرگان است، جشنی که بعد نوروز، بزرگترین جشن ایرانیان باستان بوده. جشن سپاسگزاری استوار کردن دوستیها و مهرورزی به یکدیگر.
حکیم فردوسی توسی در شاهنامه، روز مهرگان را روزی میداند که فریدون در آن به پادشاهی نشست و تاج بر سر گذاشت. برخی از پژوهشگران در حوزه اساطیر ایرانی نیز روزی را که فریدون بر ضحاک غلبه کرد و او را در کوه دماوند به بند کشید، روز مهرگان شمردهاند.
فریدون چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسمِ کیان، تاج و تختِ مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهرماه
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بیاندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می روشن و چهرهٔ شاه نو
جهان نو ز داد و سر ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
حکیم فردوسی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شاهنامه حکیم فردوسی از منظرِ زندهیاد ایرج افشار
[شانزدهم مهر ماه، زادروز استاد ایرج افشار است.]
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
[شانزدهم مهر ماه، زادروز استاد ایرج افشار است.]
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چهارمین سالگرد درگذشتِ استاد محمدرضا شجریان، فخرِ هنر ایران
این محفل خصوصی با صدای استاد محمدرضا شجریان اولین بار در صفحۀ اینستاگرامِ محمد صرافبانک منتشر شده است، امروز این برنامه را به مناسبت چهارمین سال درگذشت استاد با تصویر و تدوینی از مهرداد معصومزاده مشاهده مینمایید.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
این محفل خصوصی با صدای استاد محمدرضا شجریان اولین بار در صفحۀ اینستاگرامِ محمد صرافبانک منتشر شده است، امروز این برنامه را به مناسبت چهارمین سال درگذشت استاد با تصویر و تدوینی از مهرداد معصومزاده مشاهده مینمایید.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 شعر پارسی
ای سرود نغز کامشب آتش اندر من زدی
خانهات روشن که برقم باز در خرمن زدی
از تو بال و پر گرفتم، بر شدم، دیگر شدم
تا تو اندر پرده زینسان راهم از مَکمَن زدی
خود ندانستم چهها بود، این قدر دانم که تو
ناگهانم شعله در جان و تن و گفتن زدی
نام تو باد و شکوه ای شور شعر پارسی
کآتش اندر بنگه سودای مرد و زن زدی...
از در فرغانه تا اقصای روم و حدّ شام
رایت معنی به فرّ ایزد ذوالمن زدی
از حلب تا کاشغر میدان فرمان تو شد
وز مداین سکّۀ خود تا در مَدیَن زدی...
در شب بیآسمانِ آهَریمنچهرگان
بر سپهر آرزوها همچو مه خرمن زدی...
گر سخن از داد و دین شد، جمله جان «آری» شدی
چون سخن از تازیان شد، دم ز «لا و لن» زدی
هرچه بود از داد و دانش برگزیدی با خرد
وآنچه بود از تازیان یکیک به پرویزن زدی
چون ز خیل تازیان خاک وطن شد بیمناک
از «نبیذ و آب» تیزابش به هر برزن زدی
شستوشو دادی وطن در رود شعر رودکی
وان پلشتیها به یک سوی از رخ میهن زدی...
رام شد لفظ دری در پنجۀ استاد طوس
کز کفش تازانه بر آن بارۀ توسن زدی...
وز خُم خیّام در زیر سپهر کوزهگر
جام خود بر ساغر ناهید بربطزن زدی
از حکیم غزنویّ و از سنای شعر او
خوش سنابرقی سزای وادی ایمن زدی...
از دم خاقانی و آفاقِ صبحِ شعرِ او
صبح گشتیّ و نفس چون صبح در گلشن زدی...
وز نظامی تار و پود تو نظامی تازه یافت
تا ز شعرش گام بر این قبّۀ ادکن زدی...
تافت نور ایزدی از فرّ و از سیمای تو
تا دم از عطّار، آن شوریدۀ کدکن زدی...
وآنگه از منظومۀ شمسیّ دیوان کبیر
آب را بستی گره، در آتش روشن زدی...
هیچ سلطان بیسپه فرمان نرانْد آنسان که تو
از دم سعدی قدم در جان مرد و زن زدی...
با صدای شعر حافظ زارغنونساز سپهر
راه دلها با نوای نغمۀ ارغن زدی...
فکر صائب تا عیان از جانب تبریز شد
رای روشن در شب هندو ازین روزن زدی
وز فروغ بامدادان امید پیر یوش
در سپهر تار میهن آتش بهمن زدی
تا برآید صبح و از وحشت گریزد آن دروج
کوبۀ دروازۀ خورشید نورافکن زدی
گرچه همچون آذرخشی روشن و کوتاه بود
لحظهای کاندر فضایش خنده در شیون زدی
وینک اندر این شب عفریت نفریت پلید
با سکوت خویش فریادی به توفیدن زدی
خواست تا بستاییاش خاموش ماندی صخرهوار
دست رد بر سینۀ اهریمن ریمن زدی
کوچهباغان نشابورت پر از آواز باد
کز درونش نقبی از اینسان به بالیدن زدی
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
فروردین ۱۳۵۶
🔴 بُنمایه:
ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۳، ص ۱۵۲۲-۱۵۲۸
🔴 نوزدهم مهرماه زادروز استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و ادیب ایرانی است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 شعر پارسی
ای سرود نغز کامشب آتش اندر من زدی
خانهات روشن که برقم باز در خرمن زدی
از تو بال و پر گرفتم، بر شدم، دیگر شدم
تا تو اندر پرده زینسان راهم از مَکمَن زدی
خود ندانستم چهها بود، این قدر دانم که تو
ناگهانم شعله در جان و تن و گفتن زدی
نام تو باد و شکوه ای شور شعر پارسی
کآتش اندر بنگه سودای مرد و زن زدی...
از در فرغانه تا اقصای روم و حدّ شام
رایت معنی به فرّ ایزد ذوالمن زدی
از حلب تا کاشغر میدان فرمان تو شد
وز مداین سکّۀ خود تا در مَدیَن زدی...
در شب بیآسمانِ آهَریمنچهرگان
بر سپهر آرزوها همچو مه خرمن زدی...
گر سخن از داد و دین شد، جمله جان «آری» شدی
چون سخن از تازیان شد، دم ز «لا و لن» زدی
هرچه بود از داد و دانش برگزیدی با خرد
وآنچه بود از تازیان یکیک به پرویزن زدی
چون ز خیل تازیان خاک وطن شد بیمناک
از «نبیذ و آب» تیزابش به هر برزن زدی
شستوشو دادی وطن در رود شعر رودکی
وان پلشتیها به یک سوی از رخ میهن زدی...
رام شد لفظ دری در پنجۀ استاد طوس
کز کفش تازانه بر آن بارۀ توسن زدی...
وز خُم خیّام در زیر سپهر کوزهگر
جام خود بر ساغر ناهید بربطزن زدی
از حکیم غزنویّ و از سنای شعر او
خوش سنابرقی سزای وادی ایمن زدی...
از دم خاقانی و آفاقِ صبحِ شعرِ او
صبح گشتیّ و نفس چون صبح در گلشن زدی...
وز نظامی تار و پود تو نظامی تازه یافت
تا ز شعرش گام بر این قبّۀ ادکن زدی...
تافت نور ایزدی از فرّ و از سیمای تو
تا دم از عطّار، آن شوریدۀ کدکن زدی...
وآنگه از منظومۀ شمسیّ دیوان کبیر
آب را بستی گره، در آتش روشن زدی...
هیچ سلطان بیسپه فرمان نرانْد آنسان که تو
از دم سعدی قدم در جان مرد و زن زدی...
با صدای شعر حافظ زارغنونساز سپهر
راه دلها با نوای نغمۀ ارغن زدی...
فکر صائب تا عیان از جانب تبریز شد
رای روشن در شب هندو ازین روزن زدی
وز فروغ بامدادان امید پیر یوش
در سپهر تار میهن آتش بهمن زدی
تا برآید صبح و از وحشت گریزد آن دروج
کوبۀ دروازۀ خورشید نورافکن زدی
گرچه همچون آذرخشی روشن و کوتاه بود
لحظهای کاندر فضایش خنده در شیون زدی
وینک اندر این شب عفریت نفریت پلید
با سکوت خویش فریادی به توفیدن زدی
خواست تا بستاییاش خاموش ماندی صخرهوار
دست رد بر سینۀ اهریمن ریمن زدی
کوچهباغان نشابورت پر از آواز باد
کز درونش نقبی از اینسان به بالیدن زدی
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
فروردین ۱۳۵۶
🔴 بُنمایه:
ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۰، ج ۳، ص ۱۵۲۲-۱۵۲۸
🔴 نوزدهم مهرماه زادروز استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و ادیب ایرانی است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 ۲۸ مهر، زادروزِ اسطورۀ ایستادگی و میهندوستی، «ستارخان»
تو سردارِ قلبِ اسیران شدی
تو سوز نفسهای ایران شدی
چه کردی تو با غیرتِ خون خود
تو جان دادی و جانجانان شدی
ستّارخان، سردارِ ملّی ایران:
«من میخواهم هفت دولت، زیر سایۀ بیرقِ ایران باشد.»
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
تو سردارِ قلبِ اسیران شدی
تو سوز نفسهای ایران شدی
چه کردی تو با غیرتِ خون خود
تو جان دادی و جانجانان شدی
ستّارخان، سردارِ ملّی ایران:
«من میخواهم هفت دولت، زیر سایۀ بیرقِ ایران باشد.»
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 یکم آبان، روز بزرگداشتِ ابوالفضل بیهقی، از پیشگامانِ نثر فارسی
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (۳۸۵ ه.ق در حارثآباد از توابع شهرستان سبزوار و درگذشتهی ۴۷۰ ه.ق در غزنین) مورخ و نویسنده برجستهی ایرانی در دربارِ غزنوی است و آرامگاه او در شهر سبزوار قرار دارد.
شهرت بیهقی بیشتر بخاطر نگارش کتابی معروف به تاریخ بیهقی (تاریخ مسعودی) است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دورانِ غزنوی است. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سِمَتِ دبیری، وارد دیوان سلطان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیرِ دیوانِ شاهی برگزیده شد.
در روزگار مسعود غزنوی، پسر محمود غزنوی، بیهقی به بالاترین مقام در دیوان، رسید.
بیهقی نوشتن کتاب تاریخ بیهقی را به زبان فارسی در سن چهل و سه سالگی، آغاز کرد و بیست و دو سال از عمر خویش را بر سر نوشتن آن نهاد.
موضوع این کتاب، تاریخی است در سی جلد، ولی از این سی جلد، تنها شش جلد مانده است. جلد نخستِ موجود نیز از میانه آغاز میشود. جناب بیهقی به دلیل نگارش این کتابِ تاریخیِ گرانسنگ به زبان فارسی نو در قرن پنجم هجری، پدر نثر فارسی نیز نامیده میشود. این کتاب علاوه بر ارزشِ تاریخی، ارزشِ ادبی فراوانی نیز دارد و نقشی کمبدیل در تداوم و صیانت فرهنگِ ایرانی و زبانِ ملی ایرانیان یعنی زبانِ فارسی و بویژه نثر فارسی داشته است.
یکی از بخشهای بسیار جذاب و تاثیرگذارِ این کتاب از منظر تاریخی و بویژه از منظر ادبی داستان حسنک وزیر است.
حسنک وزیر، وزیر ایرانیِ دانشمند، مُدبر و کاردانِ دربارِ سلطان محمود غزنوی بود. خلیفهی عباسی بخاطر ظنِّ به شیعهی اسماعیلی بودنِ حسنک وزیر ، از محمود غزنوی خواست که وزیرش را برای اعدام تحویل دهد و سلطان محمود از اینکار اجتناب کرد. بعد مرگ سلطان محمود غزنوی، حسنک وزیر تلاش کرد تا مُحمّد پسر محمود و برادر مسعود به سلطنت برسد که محمد شکست خورد و مسعود، پسر دیگر سلطان محمود به تخت نشست و مسعود برای انتقام، خواستهی خلیفه را اجابت کرده و حسنک وزیر را به دار آویخت.
صحنه به دار آویختن حسنک وزیر که در تاریخ بیهقی آمدهاست بی شک یکی از شاهکارهای نثر قرن پنجم فارسی است و در ویدئوی پیوست، این برشِ فوقالعاده را از تاریخ بیهقی با خوانشِ محمود دولتآبادی، نویسنده معاصر ایرانی، میتوانید بشنوید.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 یکم آبان، روز بزرگداشتِ ابوالفضل بیهقی، از پیشگامانِ نثر فارسی
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (۳۸۵ ه.ق در حارثآباد از توابع شهرستان سبزوار و درگذشتهی ۴۷۰ ه.ق در غزنین) مورخ و نویسنده برجستهی ایرانی در دربارِ غزنوی است و آرامگاه او در شهر سبزوار قرار دارد.
شهرت بیهقی بیشتر بخاطر نگارش کتابی معروف به تاریخ بیهقی (تاریخ مسعودی) است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دورانِ غزنوی است. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سِمَتِ دبیری، وارد دیوان سلطان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیرِ دیوانِ شاهی برگزیده شد.
در روزگار مسعود غزنوی، پسر محمود غزنوی، بیهقی به بالاترین مقام در دیوان، رسید.
بیهقی نوشتن کتاب تاریخ بیهقی را به زبان فارسی در سن چهل و سه سالگی، آغاز کرد و بیست و دو سال از عمر خویش را بر سر نوشتن آن نهاد.
موضوع این کتاب، تاریخی است در سی جلد، ولی از این سی جلد، تنها شش جلد مانده است. جلد نخستِ موجود نیز از میانه آغاز میشود. جناب بیهقی به دلیل نگارش این کتابِ تاریخیِ گرانسنگ به زبان فارسی نو در قرن پنجم هجری، پدر نثر فارسی نیز نامیده میشود. این کتاب علاوه بر ارزشِ تاریخی، ارزشِ ادبی فراوانی نیز دارد و نقشی کمبدیل در تداوم و صیانت فرهنگِ ایرانی و زبانِ ملی ایرانیان یعنی زبانِ فارسی و بویژه نثر فارسی داشته است.
یکی از بخشهای بسیار جذاب و تاثیرگذارِ این کتاب از منظر تاریخی و بویژه از منظر ادبی داستان حسنک وزیر است.
حسنک وزیر، وزیر ایرانیِ دانشمند، مُدبر و کاردانِ دربارِ سلطان محمود غزنوی بود. خلیفهی عباسی بخاطر ظنِّ به شیعهی اسماعیلی بودنِ حسنک وزیر ، از محمود غزنوی خواست که وزیرش را برای اعدام تحویل دهد و سلطان محمود از اینکار اجتناب کرد. بعد مرگ سلطان محمود غزنوی، حسنک وزیر تلاش کرد تا مُحمّد پسر محمود و برادر مسعود به سلطنت برسد که محمد شکست خورد و مسعود، پسر دیگر سلطان محمود به تخت نشست و مسعود برای انتقام، خواستهی خلیفه را اجابت کرده و حسنک وزیر را به دار آویخت.
صحنه به دار آویختن حسنک وزیر که در تاریخ بیهقی آمدهاست بی شک یکی از شاهکارهای نثر قرن پنجم فارسی است و در ویدئوی پیوست، این برشِ فوقالعاده را از تاریخ بیهقی با خوانشِ محمود دولتآبادی، نویسنده معاصر ایرانی، میتوانید بشنوید.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
Forwarded from ایراندل | IranDel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 هفتم آبان روز بزرگداشت کوروش بزرگ، شاه شاهان، بنیانگذار دولتِ ایران، گرامی باد
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 یکم آذر ماه، روز ملی اصفهانِ زیبای ایران
نکهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مارد بخت یگانه زای صفاهان
خاقانی شروانی
🔴 ویدئو از خشایار لهراسبی
با آوازی از استاد تاج اصفهانی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
نکهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا
مارد بخت یگانه زای صفاهان
خاقانی شروانی
🔴 ویدئو از خشایار لهراسبی
با آوازی از استاد تاج اصفهانی
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 بیست و یکم آذر ماه، روز ملّی نجات آذربایجان، فرخنده و گرامی باد
روز نجات آذربایجان، نوروزی دیگربار در سوز آذر ماه است که گرمایی به میهن بخشید و تا ابد این یزدانروز، روز جشن ملّی ایرانیان بویژه آذربایجانیهاست.
چهاردهم آذر نیز روز تسلیم کامل شدن شیخ خزعل در شهر اهواز بود و چه نیکوست که ۱۴ تا ۲۱ آذر هفتۀ نکوداشت دفاع از یکپارچگی و وحدت ملی باشد تا به ما شهروندان ایرانی یادآوری کند که هماره در برابر قومگرایان و تجزیهطلبان (با نام برساختۀ هویتطلب) بویژه پانترکان باید از ایران به نام و ننگ، پرستاری کرد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
روز نجات آذربایجان، نوروزی دیگربار در سوز آذر ماه است که گرمایی به میهن بخشید و تا ابد این یزدانروز، روز جشن ملّی ایرانیان بویژه آذربایجانیهاست.
چهاردهم آذر نیز روز تسلیم کامل شدن شیخ خزعل در شهر اهواز بود و چه نیکوست که ۱۴ تا ۲۱ آذر هفتۀ نکوداشت دفاع از یکپارچگی و وحدت ملی باشد تا به ما شهروندان ایرانی یادآوری کند که هماره در برابر قومگرایان و تجزیهطلبان (با نام برساختۀ هویتطلب) بویژه پانترکان باید از ایران به نام و ننگ، پرستاری کرد.
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
ایراندل | IranDel
🔴 بیست و سوم آذر ماه، زادروز استاد دکتر سید جواد طباطبایی تبریزی، فیلسوف سیاسی ایران تقدیم بیادِ جاودانِ استاد ارجمند، دکتر سید جواد طباطبایی تبریزی که یک سالیست دیگر در میان ما نیستند، تا در خجسته زادروزشان، شادمان باشیم. اما پیمان ما با ایشان پابرجاست،…
🔴 میدان جاذبۀ ایران
بیست و سوم آذرماه، زادروز استاد جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
بیست و سوم آذرماه، زادروز استاد جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 به مناسبت ۲۳ آذر، زادروز فیلسوف ایرانشهر
دکتر جواد طباطبایی در حاشیۀ درسگفتار ایدهآلیسم آلمانی در مؤسسه بهاران در ۲۳ آذر ۱۳۹۵ خورشیدی، از مقارن شدن زادروزش با روزهای اشغالِ شمال غرب ایران توسط شوروی و ماجراهای فرقۀ دموکرات آذربایجان میگوید:
برتولوت برشت شعری دارد با این مضمون که، "من در جنگلهای سیاه به دنیا آمدهام و سردی این جنگلهای سیاه تا پایانِ عمرم در جانِ من، همچنان خواهد ماند". من هم در شبی متولد شدم در تبریز سردی که شوروی، آذربایجان را تجزیه کرده بود و این خاطره همچنان موضوعی در افقِ دیدِ من، هست و کوشش میکنم آن را در خودم زنده نگهدارم.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 به مناسبت ۲۳ آذر، زادروز فیلسوف ایرانشهر
دکتر جواد طباطبایی در حاشیۀ درسگفتار ایدهآلیسم آلمانی در مؤسسه بهاران در ۲۳ آذر ۱۳۹۵ خورشیدی، از مقارن شدن زادروزش با روزهای اشغالِ شمال غرب ایران توسط شوروی و ماجراهای فرقۀ دموکرات آذربایجان میگوید:
برتولوت برشت شعری دارد با این مضمون که، "من در جنگلهای سیاه به دنیا آمدهام و سردی این جنگلهای سیاه تا پایانِ عمرم در جانِ من، همچنان خواهد ماند". من هم در شبی متولد شدم در تبریز سردی که شوروی، آذربایجان را تجزیه کرده بود و این خاطره همچنان موضوعی در افقِ دیدِ من، هست و کوشش میکنم آن را در خودم زنده نگهدارم.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
🔴 چهارم دی ماه، روز بزرگداشتِ رودکی سمرقندی، شاعر بزرگ ایرانزمین
هرکه را ایزدْش، لختی هوش داد
روزگار، او را بسنده اوستاد
هرکه نامُخت از گُذشتِ روزگار
نیز ناموزد زِ هیچ آموزگار
رودکی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
هرکه را ایزدْش، لختی هوش داد
روزگار، او را بسنده اوستاد
هرکه نامُخت از گُذشتِ روزگار
نیز ناموزد زِ هیچ آموزگار
رودکی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 پندی از استاد بهرام بیضایی
✍️ مهدی تدینی
به مناسبتِ زادروز بهرام بیضایی این سخنرانی کمنظیرش را گوش دهید. (ویدئوی پیوست)
«بیضایی در این سخنرانی دو تقسیمبندی ارائه میدهد: «روشنفکران دورۀ بیداری» و «روشنفکران چپ». گروه اول کسانیاند که کوشیدند مفاخر این سرزمین را پیدا و زنده کنند ــ از جمله و به ویژه فردوسی و شاهنامهاش.
بیضایی با معیار قرار دادن شاهنامه، شرح میدهد روشنفکران چپ چگونه عناصر ملیت و هویتِ ایرانی را خوار میشُمردند. در واقع، چون امور ملی و فرهنگی ایرانی از سوی حاکمیت مطرح شده بود، روشنفکری چپ آنها را خوار میشُمرد. بیضایی مثالهایی از گلستان و شاملو و آلاحمد میآورد.
این خطای بزرگِ روشنفکری چپ بود که از سرِ ستیز با حاکمیت با «ایرانیت» هم رهِ ستیز جُست. چون حاکمیت برای اعتبار دادن به خود به امورِ ملی رجوع میکرد، اینان چشمبسته و کورکورانه و از لجِ حاکم، به عناصر ملی میتاختند. این آن آفتِ ایدئولوژیزدگی و سیاستزدگی است.
اگر هم قرار است ما درسی برای امروز بگیریم، همین است: اندیشۀ سیاسی در «سلب» نیست؛ بلکه در «ایجاب» است؛ در «نه» نیست، بلکه در «آری» است؛ یعنی اینکه ما چه چیز را «نمیخواهیم» مهم نیست، بلکه باید بدانیم و بگوییم چه چیز «میخواهیم».
وقتی ما بدانیم چه چیز میخواهیم، آنگاه دیگر مانند این دست، روشنفکران، کورکورانه عمل نمیکنیم. به همین دلیل است که برای کسی چون من، معیار و ملاک یک شخصیت و یک اندیشه این است که دقیقاً بگوید «چه میخواهد»؛ نه اینکه دیگران را با «چه نمیخواهد» به سیاهیلشکرِ کور و کَر خود بدل کند.»
@IranDel_Channel
💢
🔴 پندی از استاد بهرام بیضایی
✍️ مهدی تدینی
به مناسبتِ زادروز بهرام بیضایی این سخنرانی کمنظیرش را گوش دهید. (ویدئوی پیوست)
«بیضایی در این سخنرانی دو تقسیمبندی ارائه میدهد: «روشنفکران دورۀ بیداری» و «روشنفکران چپ». گروه اول کسانیاند که کوشیدند مفاخر این سرزمین را پیدا و زنده کنند ــ از جمله و به ویژه فردوسی و شاهنامهاش.
بیضایی با معیار قرار دادن شاهنامه، شرح میدهد روشنفکران چپ چگونه عناصر ملیت و هویتِ ایرانی را خوار میشُمردند. در واقع، چون امور ملی و فرهنگی ایرانی از سوی حاکمیت مطرح شده بود، روشنفکری چپ آنها را خوار میشُمرد. بیضایی مثالهایی از گلستان و شاملو و آلاحمد میآورد.
این خطای بزرگِ روشنفکری چپ بود که از سرِ ستیز با حاکمیت با «ایرانیت» هم رهِ ستیز جُست. چون حاکمیت برای اعتبار دادن به خود به امورِ ملی رجوع میکرد، اینان چشمبسته و کورکورانه و از لجِ حاکم، به عناصر ملی میتاختند. این آن آفتِ ایدئولوژیزدگی و سیاستزدگی است.
اگر هم قرار است ما درسی برای امروز بگیریم، همین است: اندیشۀ سیاسی در «سلب» نیست؛ بلکه در «ایجاب» است؛ در «نه» نیست، بلکه در «آری» است؛ یعنی اینکه ما چه چیز را «نمیخواهیم» مهم نیست، بلکه باید بدانیم و بگوییم چه چیز «میخواهیم».
وقتی ما بدانیم چه چیز میخواهیم، آنگاه دیگر مانند این دست، روشنفکران، کورکورانه عمل نمیکنیم. به همین دلیل است که برای کسی چون من، معیار و ملاک یک شخصیت و یک اندیشه این است که دقیقاً بگوید «چه میخواهد»؛ نه اینکه دیگران را با «چه نمیخواهد» به سیاهیلشکرِ کور و کَر خود بدل کند.»
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
🎥 سخنرانی بهرام بیضایی، پیرامونِ
شاهنامه فردوسی، روشنفکری ایرانی و شاهرخ مسکوب
🔴 پنجم دی ماه، زادروز استاد بهرام بیضایی، کارگردان و نمایشنامهنویس نامدار ایرانی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
شاهنامه فردوسی، روشنفکری ایرانی و شاهرخ مسکوب
🔴 پنجم دی ماه، زادروز استاد بهرام بیضایی، کارگردان و نمایشنامهنویس نامدار ایرانی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 یادکردی از استاد سلیم نیساری، حافظشناس
سلیم نیساری
۱۲۹۹ خورشیدی، تبریز
۱۳۹۷ خورشیدی، پاریس
استاد زبان و ادبیات فارسی، حافظشناس برجسته و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
سلیم نیساری
۱۲۹۹ خورشیدی، تبریز
۱۳۹۷ خورشیدی، پاریس
استاد زبان و ادبیات فارسی، حافظشناس برجسته و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 یکم بهمن ماه روز بزرگداشتِ خافانی شروانی
افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۱۱۲۰ میلادی در شروان – ۱۱۹۰ میلادی در تبریز) از جملهٔ نامدارترینِ شاعرانِ ایرانی و بزرگترین قصیدهسرایانِ تاریخ شعر و ادبِ فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در آرامگاه سرخاب (مقبرهالشعرا) شهر تبریز است.
🔴 قصیدۀ «ایوانِ مداین»
این قصیده هنگام عبور خاقانی شروانی از کنار بقایای تاقِ خسرو (طاق کسری) در تیسفون (پایتخت ایرانِ ساسانی) سروده شده است.
[خوانش چامه: فریدون فرخاندوز ]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمیِ خونابش آتش چِکَد از مژگان
بینی که لبِ دجله چون کف به دهان آرد؟
گویی ز تَفِ آهش لب آبله زد چندان
از آتشِ حسرت بین بریان جگرِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کُنَدش بریان
بر دجله گِری نونو! وز دیده زکاتش ده
گرچه لبِ دریا هست از دجله زکاتاِستان
گر دجله درآمیزد بادِ لب و سوزِ دل
نیمی شود افسرده، نیمی شود آتشدان
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبانِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوشِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پندِ سرِ دندانه بشنو ز بُنِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بِفْشان
از نوحهٔ جغدالحق ماییم به دردِ سر
از دیده گلابی کن، دردِ سرِ ما بنشان
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمنِ گیتی
جغد است پیِ بلبل؛ نوحهست پیِ الحان
ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان
گویی که نگون کردهست ایوانِ فلکوش را
حکمِ فلکِ گردان؟ یا حکمِ فلکگردان؟
بر دیدهٔ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
نی زالِ مدائن کم از پیرزنِ کوفه
نه حجرهٔ تنگِ این کمتر ز تنورِ آن
دانی چه؟ مدائن را با کوفه برابر نه!
از سینه تنوری کن وز دیده طلب طوفان
این است همان ایوان کز نقشِ رخِ مردم
خاکِ درِ او بودی دیوارِ نگارستان
این است همان درگه کاو را ز شهان بودی
دیلم مَلِکِ بابِل، هندو شهِ ترکستان
این است همان صفّه کز هیبتِ او بردی
بر شیرِ فلک حمله شیرِ تنِ شادروان
پندار همان عهد است، از دیدهٔ فکرت بین!
در سلسلهٔ درگه، در کوکبهٔ میدان
از اسب پیاده شو، بر نَطعِ زمین رُخ نِه
زیرِ پیِ پیلش بین شهمات شده نُعمان
نی! نی! که چو نُعمان بین پیلافکنِ شاهان را
پیلانِ شب و روزش کُشته به پیِ دوران
ای بس شهِ پیلافکن کافکنْد به شهپیلی
شطرنجیِ تقدیرش در ماتگهِ حِرمان
مست است زمین زیرا خوردهست بهجای می
در کاسِ سرِ هُرمُز، خونِ دلِ نُوشِروان
بس پند که بود آنگه بر تاجِ سرش پیدا
صد پندِ نو است اکنون در مغزِ سرش پنهان
کسری و ترنجِ زر، پرویز و به زرّین
بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
پرویز به هر خوانی زرّینتره گستردی
کردی ز بساطِ زر، زرّینتره را بستان
پرویز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو
زرّینتره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک؟
ز ایشان شکمِ خاک است آبستنِ جاویدان
بس دیر همی زاید آبستنِ خاک، آری
دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان
خونِ دلِ شیرین است آن می که دهد رَزبُن
ز آب و گِلِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان
چندین تنِ جَبّاران کاین خاک فرو خوردهست
این گرسنهچشم آخر هم سیر نشد ز ایشان
از خونِ دلِ طفلان سرخابِ رخ آمیزد
این زالِ سپید ابرو، وین مامِ سیهپستان
خاقانی ازین درگه دریوزهٔ عبرت کن
تا از درِ تو زینپس دریوزه کند خاقان
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه
فردا ز درِ رندی توشه طلبد سلطان
گر زادِ رهِ مکه تحفهست به هر شهری
تو زادِ مدائن بَر تحفه ز پیِ شروان
هرکس بَرَد از مکّه سبحه ز گِلِ جمره
پس تو ز مدائن بَر سبحه ز گلِ سلمان
این بحرِ بصیرت بین! بیشربت از او مگذر
کز شطّ چنین بحری لبتشنه شدن نتوان
اِخوان که زِ راه آیند، آرند رهآوردی
این قطعه رهآورد است از بهرِ دلِ اِخوان
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند
معتوه مسیحا دل، دیوانهٔ عاقل جان
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 یکم بهمن ماه روز بزرگداشتِ خافانی شروانی
افضلالدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۱۱۲۰ میلادی در شروان – ۱۱۹۰ میلادی در تبریز) از جملهٔ نامدارترینِ شاعرانِ ایرانی و بزرگترین قصیدهسرایانِ تاریخ شعر و ادبِ فارسی بهشمار میآید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در آرامگاه سرخاب (مقبرهالشعرا) شهر تبریز است.
🔴 قصیدۀ «ایوانِ مداین»
این قصیده هنگام عبور خاقانی شروانی از کنار بقایای تاقِ خسرو (طاق کسری) در تیسفون (پایتخت ایرانِ ساسانی) سروده شده است.
[خوانش چامه: فریدون فرخاندوز ]
هان! ای دلِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان!
ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
یکره ز لبِ دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دُوُم دجله بر خاکِ مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجلهٔ خون گویی
کز گرمیِ خونابش آتش چِکَد از مژگان
بینی که لبِ دجله چون کف به دهان آرد؟
گویی ز تَفِ آهش لب آبله زد چندان
از آتشِ حسرت بین بریان جگرِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کُنَدش بریان
بر دجله گِری نونو! وز دیده زکاتش ده
گرچه لبِ دریا هست از دجله زکاتاِستان
گر دجله درآمیزد بادِ لب و سوزِ دل
نیمی شود افسرده، نیمی شود آتشدان
تا سلسلهٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبانِ اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوشِ دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پندِ سرِ دندانه بشنو ز بُنِ دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بِفْشان
از نوحهٔ جغدالحق ماییم به دردِ سر
از دیده گلابی کن، دردِ سرِ ما بنشان
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمنِ گیتی
جغد است پیِ بلبل؛ نوحهست پیِ الحان
ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصرِ ستمکاران تا خود چه رسد خِذلان
گویی که نگون کردهست ایوانِ فلکوش را
حکمِ فلکِ گردان؟ یا حکمِ فلکگردان؟
بر دیدهٔ من خندی کاینجا ز چه میگرید؟
خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان
نی زالِ مدائن کم از پیرزنِ کوفه
نه حجرهٔ تنگِ این کمتر ز تنورِ آن
دانی چه؟ مدائن را با کوفه برابر نه!
از سینه تنوری کن وز دیده طلب طوفان
این است همان ایوان کز نقشِ رخِ مردم
خاکِ درِ او بودی دیوارِ نگارستان
این است همان درگه کاو را ز شهان بودی
دیلم مَلِکِ بابِل، هندو شهِ ترکستان
این است همان صفّه کز هیبتِ او بردی
بر شیرِ فلک حمله شیرِ تنِ شادروان
پندار همان عهد است، از دیدهٔ فکرت بین!
در سلسلهٔ درگه، در کوکبهٔ میدان
از اسب پیاده شو، بر نَطعِ زمین رُخ نِه
زیرِ پیِ پیلش بین شهمات شده نُعمان
نی! نی! که چو نُعمان بین پیلافکنِ شاهان را
پیلانِ شب و روزش کُشته به پیِ دوران
ای بس شهِ پیلافکن کافکنْد به شهپیلی
شطرنجیِ تقدیرش در ماتگهِ حِرمان
مست است زمین زیرا خوردهست بهجای می
در کاسِ سرِ هُرمُز، خونِ دلِ نُوشِروان
بس پند که بود آنگه بر تاجِ سرش پیدا
صد پندِ نو است اکنون در مغزِ سرش پنهان
کسری و ترنجِ زر، پرویز و به زرّین
بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
پرویز به هر خوانی زرّینتره گستردی
کردی ز بساطِ زر، زرّینتره را بستان
پرویز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو
زرّینتره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک؟
ز ایشان شکمِ خاک است آبستنِ جاویدان
بس دیر همی زاید آبستنِ خاک، آری
دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان
خونِ دلِ شیرین است آن می که دهد رَزبُن
ز آب و گِلِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان
چندین تنِ جَبّاران کاین خاک فرو خوردهست
این گرسنهچشم آخر هم سیر نشد ز ایشان
از خونِ دلِ طفلان سرخابِ رخ آمیزد
این زالِ سپید ابرو، وین مامِ سیهپستان
خاقانی ازین درگه دریوزهٔ عبرت کن
تا از درِ تو زینپس دریوزه کند خاقان
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه
فردا ز درِ رندی توشه طلبد سلطان
گر زادِ رهِ مکه تحفهست به هر شهری
تو زادِ مدائن بَر تحفه ز پیِ شروان
هرکس بَرَد از مکّه سبحه ز گِلِ جمره
پس تو ز مدائن بَر سبحه ز گلِ سلمان
این بحرِ بصیرت بین! بیشربت از او مگذر
کز شطّ چنین بحری لبتشنه شدن نتوان
اِخوان که زِ راه آیند، آرند رهآوردی
این قطعه رهآورد است از بهرِ دلِ اِخوان
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند
معتوه مسیحا دل، دیوانهٔ عاقل جان
#مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
🔴 به یادِ عارف قزوینی
نسیمِ صبحدم خیز، بگو به مردمِ تبریز
که نیست خلوتِ زرتشت، جای صحبتِ چنگیز
✍️ آرسام محمودی، کنشگر مدنی و ملّی تبریزی، با انتشار ویدئوی بالا در صفحۀ مجازی خود نوشت:
امشب به یاد عارف و آذربایجان، برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را گوش کنید. این تصنیفی است که عارف در زمان حضورش در اسلامبول سروده بود.
ماجرا از این قرار است که عارف به اسلامبول میرود. در آنجا با مشروطهخواهانِ آذربایجانی که تعدادی از آنها از دستِ محمدعلیسلطان فرار کرده بودند و تعدادی دیگر در جریانِ اشغالِ تبریز بدست روسها به عثمانی گریخته بودند، همکلام و همنشین میشود و در جریانِ این همنشینی با تبلیغات و توطئههای «تُرک اوجاقی» آشنا میشود. تشکیلات نژادپرست «تُرک اوجاقی» سازمانی بود متعلق به تُرکان عثمانی که در نشریات و تبلیغات خود، علناً خواستار اشغال تبریز بدست ترکانِ عثمانی بود و سودای الحاق آذربایجان [ایران] به خاک عثمانی را در سر میپروراندند. همین باعث خشمِ مشروطهخواهان آذربایجانی ساکن در اسلامبول میشود. فارغ از پاسخهایی که خود وطنخواهانِ آذربایجانی ساکن در استانبول به جراید اسلامبول میدهند، از عارف میخواهند تا چند تصنیف برای آذربایجان بسازد. عارف هم تصنیف «چه شورها» (تصنیف شمارۀ ۱۶ دیوانش) را در اسلامبول میسازد. عارف بعدها با دعوت دوستان تبریزیاش به تبریز میرود و این تصنیف را در خود تبریز اجرا میکند. اجرایی که با شور و حرارت در جراید وقت تبریز و نشریاتی که توسط روشناندیشانِ آذربایجانی در اروپا منتشر میشد، انعکاس یافت و خشم جراید نژادپرستِ عثمانی را برانگیخت. این تصنیف توسط اقبالآذر و بنان هم اجرا شده است.
عکسی هم که ملاحظه میکنید متعلق به ابوالحسنخان اقبال آذر (استاد آذربایجانی موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران) بوده و از میان عکسها و مدارک او در تبریز پیدا شده و در کتاب «اخبار عارف قزوینی در مطبوعات» نوشته مهدی نورمحمدی منتشر شده است.
نمیتوانم با اطمینان بگویم اما گفته میشود اصالت عارف قزوینی هم به آذربایجان و مراغه میرسد.
نوایی که میشنوید اورتور یا پیشدرآمد همان تصنیف «چه شورها» است که در برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ نواخته شد و یکی از زیباترین اورتورهای موسیقی ایرانی است. به علت محدودیت اینستاگرام نتوانستم کل برنامه را قرار دهم. اگر توانستید امشب که سالروز درگذشت عارف است، از طریق اینترنت، برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را به یاد او گوش کنید.
🔴 برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را از «اینجا» بشنوید.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 به یادِ عارف قزوینی
نسیمِ صبحدم خیز، بگو به مردمِ تبریز
که نیست خلوتِ زرتشت، جای صحبتِ چنگیز
✍️ آرسام محمودی، کنشگر مدنی و ملّی تبریزی، با انتشار ویدئوی بالا در صفحۀ مجازی خود نوشت:
امشب به یاد عارف و آذربایجان، برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را گوش کنید. این تصنیفی است که عارف در زمان حضورش در اسلامبول سروده بود.
ماجرا از این قرار است که عارف به اسلامبول میرود. در آنجا با مشروطهخواهانِ آذربایجانی که تعدادی از آنها از دستِ محمدعلیسلطان فرار کرده بودند و تعدادی دیگر در جریانِ اشغالِ تبریز بدست روسها به عثمانی گریخته بودند، همکلام و همنشین میشود و در جریانِ این همنشینی با تبلیغات و توطئههای «تُرک اوجاقی» آشنا میشود. تشکیلات نژادپرست «تُرک اوجاقی» سازمانی بود متعلق به تُرکان عثمانی که در نشریات و تبلیغات خود، علناً خواستار اشغال تبریز بدست ترکانِ عثمانی بود و سودای الحاق آذربایجان [ایران] به خاک عثمانی را در سر میپروراندند. همین باعث خشمِ مشروطهخواهان آذربایجانی ساکن در اسلامبول میشود. فارغ از پاسخهایی که خود وطنخواهانِ آذربایجانی ساکن در استانبول به جراید اسلامبول میدهند، از عارف میخواهند تا چند تصنیف برای آذربایجان بسازد. عارف هم تصنیف «چه شورها» (تصنیف شمارۀ ۱۶ دیوانش) را در اسلامبول میسازد. عارف بعدها با دعوت دوستان تبریزیاش به تبریز میرود و این تصنیف را در خود تبریز اجرا میکند. اجرایی که با شور و حرارت در جراید وقت تبریز و نشریاتی که توسط روشناندیشانِ آذربایجانی در اروپا منتشر میشد، انعکاس یافت و خشم جراید نژادپرستِ عثمانی را برانگیخت. این تصنیف توسط اقبالآذر و بنان هم اجرا شده است.
عکسی هم که ملاحظه میکنید متعلق به ابوالحسنخان اقبال آذر (استاد آذربایجانی موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران) بوده و از میان عکسها و مدارک او در تبریز پیدا شده و در کتاب «اخبار عارف قزوینی در مطبوعات» نوشته مهدی نورمحمدی منتشر شده است.
نمیتوانم با اطمینان بگویم اما گفته میشود اصالت عارف قزوینی هم به آذربایجان و مراغه میرسد.
نوایی که میشنوید اورتور یا پیشدرآمد همان تصنیف «چه شورها» است که در برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ نواخته شد و یکی از زیباترین اورتورهای موسیقی ایرانی است. به علت محدودیت اینستاگرام نتوانستم کل برنامه را قرار دهم. اگر توانستید امشب که سالروز درگذشت عارف است، از طریق اینترنت، برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را به یاد او گوش کنید.
🔴 برنامۀ شمارۀ ۲۴۹ گلهای رنگارنگ را از «اینجا» بشنوید.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 علتِ اهمیت شاهنامه فردوسی برای ملت ایران از منظر زندهیاد استاد مجتبی مینُوی
🔴 ششم بهمنماه، سالروز درگذشتِ استاد مجتبی مینوی طهرانی (۱۲۸۲ - ۱۳۵۵ خورشیدی)، ادیب، نویسنده، مصحح، مورخ و مترجم برجستۀ ایرانی است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢
🔴 ششم بهمنماه، سالروز درگذشتِ استاد مجتبی مینوی طهرانی (۱۲۸۲ - ۱۳۵۵ خورشیدی)، ادیب، نویسنده، مصحح، مورخ و مترجم برجستۀ ایرانی است.
#یادها | #مناسبتها
@IranDel_Channel
💢