🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️زندگینامه #کورش_کبیر (بخش #یکم ):
#ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️زندگینامه #کورش_کبیر (بخش #یکم ):
#ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #سوم ):
شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.
چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزهی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."
ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوهاش را برای آنان بازگو کرد.
خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوهاش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و میاندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.
خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن بهمیان آورد
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #سوم ):
شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.
چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزهی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."
ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوهاش را برای آنان بازگو کرد.
خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوهاش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و میاندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.
خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن بهمیان آورد
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهارم ):
هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوستداشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.
او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای همنوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیامهایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشهی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفتوگو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.
هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.
در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیرودار آن رخداد شگفتانگیز نمیرَستی و چنین زمان نیکی به دست نمیآوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو بازستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشیهایش در این رهگذر کارگر میافتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگیات را در سایه #اهورامزدا بازیافتهای.
بیگمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.
اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو رویبرتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهارم ):
هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوستداشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.
او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای همنوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیامهایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشهی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفتوگو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.
هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.
در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیرودار آن رخداد شگفتانگیز نمیرَستی و چنین زمان نیکی به دست نمیآوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو بازستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشیهایش در این رهگذر کارگر میافتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگیات را در سایه #اهورامزدا بازیافتهای.
بیگمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.
اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو رویبرتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #ششم ):
#ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خوابگزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همهی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.
#پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانیها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوشتر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.
کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #ششم ):
#ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خوابگزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همهی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.
#پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانیها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوشتر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.
کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #بیستوسوم ):
با گردننهادن #فنیقیه و فرمانبرداری #اسراییل ،کورش دیگر نگرانی دربارهی تازش از سوی باختر #آسیا نداشتچنانکه از رویدادنامههای بابلی برمیآید،او پسر بزرگ خود به نام #کمبوجیه را به فرمانروایی بابل گماشت و او را شاه بابل خواند.پیشتر نیز فرمانفرمایی #سارد را به #هارپاگ سپرده بود.
در یافتههای بابل،بنمایهای پیدا شده که نکتهای دلنشین را یادآور میشود.در این بنمایه، #نابونید مردی ناتوان خوانده شده که بر سراسر کشور با ستم و بیداد فرمان میراند.
او باشندگان سرزمین را به نابودی کشانید و سختیهای بسیاری بر آنان بار کرد.قربانیهای روزانه و آیینهای بابلیان را از میان برد و خشم کاهنان و خدایان بابلی را برانگیخت.
به شوند همین نکته بود که بابلیها پیروزیهای کورش بزرگ را با یاری ایزدان بابلی و مردوک میدانستند.در بخشی از این سند چنین آمده است:"پادشاه خدایان از نالههای آنان خشمگین شد و سرزمینهایشان را رها کرد.خدایانی که در آن سرزمینها زندگی میکردند،زیستگاه خود را واگذاشته رفتند چراکه از جابهجایی خود به بابل خشمناک بودند.
#مردوک به همهی زیستگاههایی که ویران شده بود و به همهی باشندگان #سومر و #اکد که همچون مردگان شده بودند،رو کرد و بر آنان دلسوزی نمود.هنگامی که خواست از بابل پاسداری کند،به پیرامونش نگریست و جویای پادشاه راستکرداری شد؛پادشاهی که دل او گواهی میداد."بیگمان پادشاهی که از او سخن رفته کورش است که توانست بی جنگ و خونریزی درون شهر شود و مردمان را از رنج و سختی رهایی بخشد.
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #بیستوسوم ):
با گردننهادن #فنیقیه و فرمانبرداری #اسراییل ،کورش دیگر نگرانی دربارهی تازش از سوی باختر #آسیا نداشتچنانکه از رویدادنامههای بابلی برمیآید،او پسر بزرگ خود به نام #کمبوجیه را به فرمانروایی بابل گماشت و او را شاه بابل خواند.پیشتر نیز فرمانفرمایی #سارد را به #هارپاگ سپرده بود.
در یافتههای بابل،بنمایهای پیدا شده که نکتهای دلنشین را یادآور میشود.در این بنمایه، #نابونید مردی ناتوان خوانده شده که بر سراسر کشور با ستم و بیداد فرمان میراند.
او باشندگان سرزمین را به نابودی کشانید و سختیهای بسیاری بر آنان بار کرد.قربانیهای روزانه و آیینهای بابلیان را از میان برد و خشم کاهنان و خدایان بابلی را برانگیخت.
به شوند همین نکته بود که بابلیها پیروزیهای کورش بزرگ را با یاری ایزدان بابلی و مردوک میدانستند.در بخشی از این سند چنین آمده است:"پادشاه خدایان از نالههای آنان خشمگین شد و سرزمینهایشان را رها کرد.خدایانی که در آن سرزمینها زندگی میکردند،زیستگاه خود را واگذاشته رفتند چراکه از جابهجایی خود به بابل خشمناک بودند.
#مردوک به همهی زیستگاههایی که ویران شده بود و به همهی باشندگان #سومر و #اکد که همچون مردگان شده بودند،رو کرد و بر آنان دلسوزی نمود.هنگامی که خواست از بابل پاسداری کند،به پیرامونش نگریست و جویای پادشاه راستکرداری شد؛پادشاهی که دل او گواهی میداد."بیگمان پادشاهی که از او سخن رفته کورش است که توانست بی جنگ و خونریزی درون شهر شود و مردمان را از رنج و سختی رهایی بخشد.
@rakik_nameh
🌞™
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ (بخش #یکم ):
⚜ #ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
⚜ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
⚜ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
⚜در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
https://t.me/Nehzate_Jangal/966
🆔 @Nehzate_Jangal
⚜ #ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
⚜ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
⚜ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
⚜در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
https://t.me/Nehzate_Jangal/966
🆔 @Nehzate_Jangal
Telegram
نهضت جنگل
☑️ سخنان #کوروش_کبیر پس از فتح #بابل به نزدیکان
#کوروش_کبیر در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است....
🆔 @Nehzate_Jangal
#کوروش_کبیر در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است....
🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ (بخش #یکم ):
⚜ #ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
⚜ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
⚜ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
⚜در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
https://t.me/Nehzate_Jangal/966
🆔 @Nehzate_Jangal
⚜ #ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژهاش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."
⚜ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره بهخواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیشداشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوبرو و تندرست.
⚜ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راسترو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهدخواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.
⚜در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بدشگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت
https://t.me/Nehzate_Jangal/966
🆔 @Nehzate_Jangal
Telegram
نهضت جنگل
☑️ سخنان #کوروش_کبیر پس از فتح #بابل به نزدیکان
#کوروش_کبیر در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است....
🆔 @Nehzate_Jangal
#کوروش_کبیر در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است....
🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #سوم ):
⚜شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.
⚜چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزهی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."
⚜ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوهاش را برای آنان بازگو کرد.
⚜خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوهاش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و میاندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.
⚜خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن بهمیان آورد
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...
https://t.me/Nehzate_Jangal/359
🆔 @Nehzate_Jangal
⚜شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.
⚜چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزهی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."
⚜ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوهاش را برای آنان بازگو کرد.
⚜خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوهاش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و میاندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.
⚜خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن بهمیان آورد
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...
https://t.me/Nehzate_Jangal/359
🆔 @Nehzate_Jangal
Telegram
نهضت جنگل
☑️ عکس یادگاریِ افسران ارتش در آرامگاه کوروش بزرگ...
دهه ۴۰
🆔 @Nehzate_Jangal
دهه ۴۰
🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهارم ):
⚜هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوستداشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.
⚜ او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای همنوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیامهایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشهی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفتوگو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.
⚜ هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.
⚜ در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیرودار آن رخداد شگفتانگیز نمیرَستی و چنین زمان نیکی به دست نمیآوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو بازستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشیهایش در این رهگذر کارگر میافتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگیات را در سایه #اهورامزدا بازیافتهای.
بیگمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.
⚜ اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو رویبرتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد...
https://t.me/Nehzate_Jangal/590
🆔 @Nehzate_Jangal
⚜هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوستداشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.
⚜ او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای همنوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیامهایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشهی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفتوگو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.
⚜ هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.
⚜ در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیرودار آن رخداد شگفتانگیز نمیرَستی و چنین زمان نیکی به دست نمیآوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو بازستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشیهایش در این رهگذر کارگر میافتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگیات را در سایه #اهورامزدا بازیافتهای.
بیگمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.
⚜ اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو رویبرتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد...
https://t.me/Nehzate_Jangal/590
🆔 @Nehzate_Jangal
Telegram
نهضت جنگل
سایروپولیس (فرم یونانی کوروپولیس) یا شهر کوروش شهر باستانی در آسیای میانه بوده که توسط کوروش بزرگ موسس شاهنشاهی هخامنشی، در سال ۵۴۴ پیش از میلاد بنیانگذاری شده است.
سایرِسچتا که توسط کلودیوس پتولمی ذکر شده است، با سایروپولیس که توسط مورخین اسکندر مقدونی توصیف…
سایرِسچتا که توسط کلودیوس پتولمی ذکر شده است، با سایروپولیس که توسط مورخین اسکندر مقدونی توصیف…
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #ششم ):
⚜ #ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خوابگزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همهی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.
⚜ #پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانیها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوشتر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.
⚜ کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...
https://t.me/Nehzate_Jangal/609
🆔 @Nehzate_Jangal
⚜ #ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خوابگزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همهی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.
⚜ #پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانیها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوشتر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.
⚜ کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.
🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...
https://t.me/Nehzate_Jangal/609
🆔 @Nehzate_Jangal
Telegram
نهضت جنگل
☑️ فرمان کوروش بزرگ
بشنویم و بیاموزیم و در زندگی خود بکار گیریم
که پندار ما، گفتار ما، کردار ما نیک باد
پاینده ایران
تابنده فرهنگ پرشکوه ایران زمین
🆔 @Nehzate_Jangal
بشنویم و بیاموزیم و در زندگی خود بکار گیریم
که پندار ما، گفتار ما، کردار ما نیک باد
پاینده ایران
تابنده فرهنگ پرشکوه ایران زمین
🆔 @Nehzate_Jangal