[هشدار نامه]
471 subscribers
30.5K photos
23.3K videos
186 files
4.26K links
+مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت باز دارد!
.

#حضرت_محمد(ص)

#شاهنشاه_رضاشاه_پهلوی:
@OfficialRezaPahlavi

کانال مرجع :
@Rastakhiz_Simorgh1339

کانالهای مرتبط:
@rakib_nameh
@rakik_nameh
🆔 @neshat_shirin

#با_ما_همراه_باشید
🌞
Download Telegram
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh



☀️زندگینامه‌ #کورش_کبیر (بخش #یکم ):



#ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژه‌اش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."

ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره به‌خواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیش‌داشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوب‌رو و تندرست.

ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راست‌رو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهد‌خواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.

در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بد‌شگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهارم ):


هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوست‌داشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.

او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای هم‌نوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیام‌هایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشه‌ی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفت‌و‌گو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.

هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.

در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیر‌و‌دار آن رخداد شگفت‌انگیز نمی‌رَستی و چنین زمان نیکی به دست نمی‌آوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو باز‌ستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشی‌هایش در این رهگذر کارگر می‌افتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگی‌ات را در سایه #اهورامزدا بازیافته‌ای.
بی‌گمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.

اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو روی‌برتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #پنجم ):


کورش پارسیان را گردآورد و فرمان داد همگان داس برگیرند.آنگاه زمین پهناوری که با خار انباشته بود به آنان نشان داد و فرمود پیش از فرونشستن آفتاب آن را پاک و هموار سازند.پس از پایان کار دستور داد همگی به گرمابه بروند و روز سپسین با تن و پوشش پاکیزه همانجا بیایند.دیگر روز کورش میهمانی بزرگی برپا کرد و چون پارسیان گرد آمدند فرمان داد بر سبزه‌ها بیارامند و خوش باشند.

پس از پایان میهمانی کورش از آنان خواست تا بگویند کدام روز را بیشتر پسندیدند؟پارسیان به پاسخ گفتند که میان زندگی دیروز و امروز ناهمسانی بسیار است.
کورش در پاسخ به مردمش چنین گفت:"آری ای پارسیان!روزگار شما بدین‌گونه است.اگر به سخنانم گوش فرا دهید میتوانید از خوشی‌ فراوان برخوردار شوید و چنانچه از فرمانم روی‌گردانید،باید با زندگی سخت گذشته رو به رو گردید.ایختوویگو پادشاه ماد سالهاست بر ما مردم #پارس ستم میکند و ما خاموش مانده ایم.

احساس میکنم از سوی #اهورامزدا گزیده شده ام برای آزادی شما و باور دارم شما در نبرد نیز،همچون چیزهای دیگر، از مادها کمتر نیستید.پس به فرمانم گردن نهید و آزاده باشید‌.بشتابید و بی‌درنگ خود را از بند ستم و بندگی #ایختوویگو رها سازید."
#پارسیان دیر زمانی بود که از چیرگی #ماد ها بر ایشان به تنگ آمده بودند و بندگی آنان را ننگ میدانستند.اکنون که راهبری یافته بودند،فرمانش را با جان و دل پذیرفته و آماده ی نبرد شدند.فرمان #کورش از روی کین خواهی,و اصرار ورزی #هارپاگ نبود؛ وی قصد کرده بود دولت پارس را تنها از یوغ و ستم دولت ماد به عنوان سرزنین استعمار شده خارج کند!

ایختوویگو که از کردار کورش آگاه شده بود،او را به دربار خود فراخواند.کورش پیام داد:"من پیش از زمانی که ایختوویگو خواسته است فراخواهم رسید." ایختوویگو پس از شنیدن این پیام،سپاهی فراهم آورد و فرماندهیش را به #هارپاگ سپرد.هنگامی که دو سپاه با هم رو‌به‌رو شدند،تنها گروه اندکی از مادی‌ها که از سازش آگاهی نداشتند تن به مرگ سپردند.گروه بزرگی به سپاه پارسیان پیوستند و گروهی پا به گریز نهادند.


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #ششم ):



#ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خواب‌گزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همه‌ی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.


#پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانی‌ها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوش‌تر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.


کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.



@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #هفتم ):



رویدادنامه های #نبونید در سال ۵۴۹پ.م کورش را پادشاه #انشان و در سال ۵۴۶پ.م شاه# پارس مینامند(در این سال،پادشاهی پارس از #آرشام ،نوه ی #هخامنش و نیای #داریوش یکم، به کورش داده شد) اما در نوشته ها چیزی پیرامون دگرگونی فرنام(لقب)کورش به شاه #ماد به چشم نمیخورد.

چنین آشکار میشود که این به دست گیری چنان با خواست مادها گره خورده بود و آرام و بدون درگیری رخ داد که تاریخ نگاران آن را نه نابودی یک دودمان پادشاهی،که رسیدن تاج شاهی از پدربزرگ به نوه اش میدانند.پس از تاج‌گذاری کورش،همه ی سرزمین‌هایی که هم‌پیمان یا به‌فرمان شاه ماد بودند،فرمانبردار او شدند.مگر دو سرزمین #بابل و #لیدی که این رخداد را بهانه ای برای بیرون آمدن از پیمان با ماد و گسترش مرزهای خود دانستند.فرمانروایان هر یک از این کشور میخواستند با تازش بر ماد و پارس،یگانه شاه همه ی سرزمین ها گردند.



@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh



☀️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #هشتم ):



کورش با #نبونید پیمان دوستانه بست و دل‌استوار گشت که #بابل به مرزهای او نخواهد تاخت.اکنون تنها نگرانی او #لیدی بود.پس از مرگ #آلیاتس ،پادشاه لیدی، #کرزوس به تخت نشست.


او در اندیشه‌ی گسترش سرزمینش بود پس نخست #میلت و شماری از جزیره‌های یونانی‌نشین #ایونی را به دست گرفت و در گذر ده سال،مزرهای لیدی را تا ساحل چپ رود #هالیس گسترش داد.پس از آن که کورش بر تخت نشست،کرزوس پیمان خود با #ماد را شکست و از شاهنشاه #ایران فرمان نبرد.
لیدی پادشاهی توانمندی بود،سواره سپاهی کار آزموده و هم‌پیمانان توانمندی چون بابل و #مصر داشت همچنین میتوانست از سربازان مزدور #یونانی بهره ببرد.

پس پیشدستی کرده و بر آن شد تا پیش از تازش کورش به لیدی،بر #کاپادوکیه دست یابد.کرزوس با اسپارتیان هم‌پیمان شد و یکی از پیشکاران خود با پولی گزاف را به جزایر یونانی‌نشین آسیای‌کوچک فرستاد تا سپاهی از مزدوران فراهم آورد اما پیشکار به #پارس گریخت و نزد کورش رفت تا او را از نقشه‌ی کرزوس و پیمان لیدی با #آتن و #اسپارت آگاه کند.در سال ۵۴۶ پ.م کورش لشکرکشی خود به سوی لیدی را آغاز کرد؛پیش از آنکه اسپارت بتواند به کمک لیدی بشتابد.


#باستان_شناسان گذر کورش از راه‌های دشوار ‌رو آسیای کوچک برای رسیدن به لیدی را نشانگر آگاهی‌های #گیتاشناسی و هوشمندی سپاهی او میدانند.سپاهیان پس از گذر از رودخانه ی# دجله از نزدیکی #نینوا گذشتند و به #کاپادوکیه درون شدند‌.در این هنگام کورش به کروزس پیام فرستاد که اگر با راستی و پاکدلی فرمان #پارسیان را گردن نهد و پیمان خود با شاه ماد را نگاه دارد،زندگی او و پادشاهی لیدی را همچون گذشته به او ارزانی خواهد داشت.اما کرزوس پیشنهاد کورش را نپذیرفت و نبرد آغاز شد.


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️#زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهاردهم ):


کورش پس از به دست‌گیری #لیدی بر‌آن شد تا شهرهای یونانی نشین #آسیای کوچک را نیز برجای نشاند تا دیگر بار با دشمنان #ایران هم‌پیمان نشوند.او برای این کار شایسته ترین سردارانش را فرستاد و خود به ایران بازگشت.پس از بازگشت شاهنشاه،مردم لیدی بر #تابالوس ،فرماندار #سارد ، شوریدند و او را در دژی زندانی ساختند.

برانگیزاننده ی شورش سرداری ایرانی به نام #پاکتیاس بود که از سوی کورش برای نگهبانی از مردم سارد و جلوگیری از چپاول آنان گمارده شده بود.اما پس از چندی آزمند شد و از فرمان کورش سرپیچید.این شورش با کمک یکی از سرداران #ماد به نام #مازارس پایان یافت اما پاکتیاس دشمنیار(خائن) به #یونان گریخت و همین فرار او شوندی شد تا کورش برای تازش به آسیای کوچک دل‌استوار گردد

در پی کاردانی و کوشش سپاهیان ماد و #پارس ،شهرهای آسیای کوچک یکی پس از دیگری گشوده شد.
یونانی‌های #ایونی که از یاری #کرزوس سرپیچیده بودند،کورش را نیز پشتیبانی نکردند چراکه #اسپارت به آن‌ها وعده‌ی کمک و یاری داده بود.
هنگامی که سپاه کورش سرگرم به دست‌گیری شهرهای آسیای کوچک بودند،اسپارت نیز پیمان خود را شکست و ایونی‌ها را تنها گذاشت.

#لاسدمون ،فرماندار اسپارت، نامه‌ای به کورش نوشت که اگر فرمانبردار کردن شهرهای آسیای کوچک را پی‌گیرد،اسپارت و یونان به‌سختی در برابر او ایستادگی خواهند کرد.
پس از آنکه فرستاده‌ی اسپارت نامه را خواند،کورش چنین پاسخ داد:"از پیامی که آوردید سپاسگزارم.پیشنهاد میکنم که پرگویی و یاوه‌سرایی در کار دیگران را برای روزی نگاه دارید که ناگزیر خواهید بود بدبختی‌ها و درماندگی‌های خود را بازگو کنید."


@rakik_nameh
🌞
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️#زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #شانزدهم ):


پیام پیروزی ها و توانمندی روز‌افزون کورش به #بابل رسید.امپراتور بابل که از این توانمندی پادشاهی کورش هراسان شده بود،بر آن شد تا به #پارس بتازد و پادشاهی نوبنیاد #ایران را از میان بردارد.


اما سرزمین بابل از درون خود رو به نابودی میرفت.
شهر بابل با داشتن کاخ‌های زیبا،دژهای استوار،سواره‌سپاه نیرومند،دیرینگی و شهری‌گری باشکوه،شهبانوی #آسیا خوانده میشد با این همه از درون گرفتار ستم و بدکاری گشته بود.


توانگران و سران بابل چنان در بدکاری و خوشگذرانی فرو رفته بودند که به چیزی جز بازرگانی و افزدون بر دارایی و خوشی خود نمی‌اندیشیدند.کارهای #نبوکدنصر به واپسین پرتو چراغی میمانست که میرفت تا برای همیشه خاموش شود.
بابلیان خواست و توانایی اداره ی سرزمین خود را نداشتند برای آنان مهم نبود که چه کسی بر آنان فرمان براند‌.


تنها هدف ایشان رونق بازرگانی بود تا اینگونه بتوانند دارایی بیشتری گردآورند و بردگان و کنیزان بیشتری برای سرگرمی و خوشگذرانی خریداری کنند.پیشتر دولت بابل #ماد را در به‌دست‌گیری #نینوا یاری کرد و نیرویی شگرف به دست آورد به‌همین‌روی فرمانروای بابل گمان میکرد هیچکس توان رویایی با آنان را نخواهد داشت اما این توانمندی چندان نپایید به ویژه آنکه بابل دربرابر شاهنشاهی نوبنیاد اما بسیار توانمند کورش جای‌گرفت.



@rakik_nameh
🌞
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #کادوسیان ( #تالشان ) در دوره #مادها:

🛡🛡🛡


🔱 #کتزیاس از قوم کادوسی در کنار #تپوری و #هیرکانی به عنوان یکی از نواحی نام می‌برد که توسط #نینوس_پادشاه_آشور فتح شدند. به گزارش کتزیاس:

از سرزمین‌های واقع در دریا و دیگر سرزمین‌های هم‌مرز با آن‌ها، نینوس #مصر و #فنیقیه را تحت سلطه خود درآورد، سپس #سیلسیرا، #کیلیکیه، #پامفیلیه و #لیکیه، و همچنین #کاریا، #فریگیه و #لیدیه. بعلاوه، او ترود، #فریگیه را در #هلسپونت، #پروپونتیس، #بیتینی، #کاپاد#وکیه و همه ملل بربر که در سواحل #پنتوس تا #تنائیس ساکن هستند تحت کنترل خود قرار داد.

او همچنین خود را حاکم سرزمین‌های #کادوسی، #تپوری، #هیرکانی، #درانگی، #دربیکی، #کارمانی، #کورمنایی و #بورکانی و #پارت کرد. او هم به #پارس و هم به #سوزیانا و #کاسپین حمله کرد، همان‌طور که می‌گویند، گذرگاه‌های بسیار تنگی وارد آن می‌شوند، به همین دلیل به عنوان #دروازه‌های_کاسپین شناخته می‌شوند.

بسیاری از ملل کوچکتر دیگر را نیز تحت سلطه خود درآورد، که صحبت دربارهٔ آنها کار طولانی خواهد بود. اما از آنجا که حمله به #باکتریا دشوار بود و شامل بسیاری از مردان جنگجو بود، پس از زحمت و تلاش بیهوده، او جنگ با باکتریا را به زمان دیگری موکول کرد و نیروهای خود را به #آشور بازگرداند و مکانی را برای تأسیس یک شهر بسیار بزرگ انتخاب کرد.

🔱 به گفته #کتزیاس #مادی‌ها در ابتدا #سرزمین_کادوسیان را در اختیار داشتند ولی در اواخر سلطنت ماد در دوران حکومت آرته‌یِس (Arties) این ناحیه توسط فردی پارسی به نام #پارسُد (Parsode) از سلطه دولت ماد جدا شد چنان‌که در اواخر سلطنت هخامنشیان کادوسیان به نیم استقلالی رسیدند.

🔱 به گفته #کتزیاس آرته‌یِس (Arties) حاکم ماد چهل سال به حکومت پرداخت. در دوران سلطنت آرته‌یس جنگی بزرگ بین مادها و کادوسیان پیش آمد که منشأ این واقعه چنین است:

فردی #پارسی به نام پارسُد (Parsode) که از حیث دلاوری شجاعت معروف بود، نفوذی در دربار #ماد یافت. بعد، چون از حکم شاه دربارهٔ خود رنجید، با سه هزار پیاده و هزار سوار نزد کادوسی‌ها رفت و خواهرش را به یکی از متنفذین کادوسی داد و مورد توجه کادوسیان قرار گرفت. پس از آن او مردم کادوسی را تحریک کرد که بر ماد شوریده و مستقل شوند و چون شنید شاه قشونی به قصد او فرستاده با دویست هزار تنگی را اشغال کرد. خود شاه به قصد سرکوب او با قشونی مرکب از هشتصد هزار نفر بیرون رفت و در جنگ شکست خورد و پنجاه هزار نفر در این جنگ کشته شدند و مابقی ارتش ماد را پارسُد (Parsode) از ولایت کادوسیان براند.

پس از آن کادوسی‌ها او را شاه کادوس کردند و او همواره به ممالک ماد تجاوز کرده و به تاخت و تاز و غارت می‌پرداخت. بدین سبب کادوسیان هیچگاه مطیع اوامر ماد نگشته در این حال تا زمان #کوروش که دولت ماد را منقرض کرد، باقی ماندند.

بنابر گفتهٔ #کسنوفون، او هنگام مرگ، پسرش #تانااوکسارس را به ساتراپی مادها، ارمنیان و کادوسیان گمارد.





https://t.me/Nehzate_Jangal/762

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☑️ #تالشها ( #طالشان ) یکی از قدیمی‌ترین و کهن‌ترین اقوام در سراسر گیتی هستند...!!

🔱 #کادوسیان #تالشان (به یونانی: Kαδoύσιοι) مردمانی ایرانی‌تبار  با ریشه #ماد یا #سکایی بودند که در دورهٔ باستان در گیلان می‌زیسته‌اند. به نظر رودیگر اشمیت در دانشنامهٔ ایرانیکا، آن‌ها از اقوام ایرانی‌تبار بودند. به‌گفتهٔ استفان بیزانسی در بین دریای کاسپین( خزر ) و دریای سیاه سکونت داشتند و بنا بر گفتهٔ استرابو، در کرانهٔ جنوب غرب دریای کاسپین و جنوب #رود_ارس، بین آلبانی در شمال و ماردی در شرق یعنی در بخش کوهستانی مادیه پیرامون پاراچوآتراس می‌زیستند. به گفته اعتمادالسلطنه منطقه کدوسرا در غرب رود سپیدرود برگرفته از نام قوم کادوسی می‌باشد.

#تالشان
#کادوسیان
#کاس_ها #قوم_کاسپین
#آمارد #گیل_گیلک
#گیلان




🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه‌ ی #کورش بزرگ (بخش #یکم ):


#ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژه‌اش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."

ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره به‌خواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیش‌داشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوب‌رو و تندرست.

ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راست‌رو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهد‌خواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.

در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بد‌شگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت



https://t.me/Nehzate_Jangal/966

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه‌ ی #کورش بزرگ (بخش #یکم ):


#ایختوویگو ،آخرین پادشاه سلسله #ماد ، در خواب دید که از بدن دخترش #ماندانا جوی آب بزرگی روان شد که نه تنها پایتخت او بلکه وسعت پهناوری از زمین را فراگرفت.او ماجرای رویای خویش را با خوابگزار ویژه‌اش بازگفت.خوابگزار چنین پاسخ داد:"از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها پادشاهی تو،بلکه سراسر #آسیا را فرمانبردار خواهد کرد."

ایختوویگو که از این پاسخ هراسان شده بود،دختر خود را به همسری هیچ یک از بزرگان مادی درنیاورد.پس او را به #کمبوجیه ،شاه #انشان ،داد که نواده ی #هخامنش ،پسر #کورش_یکم و یک شاهزاده ی #پارسی بود.کمبوجیه خویی ملایم داشت و خاندانی #نژاده بود.او پس از پایان مراسم عروسی همراه با ماندانا رهسپار #انشان شد.در همان سال ایختوویگو دوباره به‌خواب دید که از بدن ماندانا تاکی روییده،برومند شده و بر سراسر آسیا سایه افکنده است.این بار نیز خوابگزاران همان گزارش پیشین را پیش‌داشتند.ایختوویگو پیکی به پارس فرستاد و ماندانا را که در آستانه ی زایش بود،به #اکباتان بازگردانید.از ماندانا پسری زاده شد خوب‌رو و تندرست.

ایختوویگو نوزاد را به #هارپاگ که از خانواده ی خود او و از میان #مادها راست‌رو ترین بود،سپرد و فرمان داد او را به خانه ی خویش برده به هلاکت رساند.هارپاگ مردی دانا بود پس با خود اندیشید که ایختوویگو پیر و نزدیک به مرگ است و پس از او ماندانا بر تخت خواهد نشست.چنانچه کودک به دست او کشته گردد و ماندانا آگاه شود،بیگمان از او کین پسر خواهد‌خواست.پس کودک را به یکی از چوپانان آستیاگ به نام #میثرادات سپرده و از او خواست کودک را بکشد و تنش را برای حیوانات اندازد.همچنین بر او آشکار ساخت که نام پسر،کورش است و از تبار ماندانا و کمبوجیه میباشد.

در همان زمان، #سپاکو ،همسر میثرادات ، برای چندمین بار کودکی مرده زاده بود که جسدش هنوز در خانه بود.میثرادات جسد کودکش را به هارپاگ داد و به جای او کورش را نزد خود نگاه داشت.هارپاگ دانست که این کودک مرده،کورش نیست اما سخنی بر زبان نیاورد.او نیز خوش نداشت در مرگ شاهزاده دست داشته باشد.چرا که باور داشت ریختن خون شاهانه بد‌شگون است و دامانش را خواهد گرفت.بر کسی نیز آشکار نشد که کورش فرزند راستین میثرادات نیست.
چون کورش به ده سالگی رسید،پیشامدی رخ داد که کیستی او را بر همگان آشکار ساخت



https://t.me/Nehzate_Jangal/966

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #چهارم ):


هنگامی که کورش به سن بلوغ رسید،دلیرترین و دوست‌داشتنی ترین نوجوان #پارس و #انشان بود.

او به فرمان پدر و عمویش،فرمانده سپاه پارس و انشان شد. #هارپاگ که همواره در اندیشه ی آن بود تا کین فرزند را از #ایختوویگو بخواهد،برای هم‌نوا کردن کورش با خود،همواره هدیه و پیام‌هایی برای او میفرستاد.هارپاگ به تنهایی نمیتوانست به هدف برسد پس در دیداری که با کورش داشت کوشید تا اندیشه‌ی او را با خود همسو کند.همچنین با بزرگان #ماد که از ستم ایختوویگو به تنگ آمده بودند گفت‌و‌گو کرد و آنان را بر آن داشت تا ایختوویگو را سرنگون ساخته و کورش را به جای او بنشانند.

هارپاگ توانست مردم و بزرگان ماد را با خود همداستان کند پس بر آن شد تا نامه ای بنویسد و کورش را آگاه سازد.
برای آنکه دل استوار باشد این نامه تنها به دست کورش خوانده میشود تدبیری اندیشید.پیامش را بر تکه چوبی نوشت.شکم خرگوشی را شکافت؛ نامه را در آن نهاده و پارگی را به دقت دوخت سپس کارگزار ویژه اش را فراخواند تا خرگوش را به انشان ببرد.نامه به دست کورش رسید.

در آن چنین نوشته شده بود:"ای پسر #کمبوجیه ،بیگمان #اهورامزدا برتو نگاه دارد وگرنه تو از گیر‌و‌دار آن رخداد شگفت‌انگیز نمی‌رَستی و چنین زمان نیکی به دست نمی‌آوردی.اکنون هنگام آن رسیده است که کین خود از ایختوویگو باز‌ستانی.او خواستار مرگ تو بود و اگر بداندیشی‌هایش در این رهگذر کارگر می‌افتاد اکنون زنده نبودی.تو زندگی‌ات را در سایه #اهورامزدا بازیافته‌ای.
بی‌گمانم که تاکنون از چگونگی روزگار خود آگاه شدی و نیز دانسته ای که من از ایختوویگو چه مایه ستم دیده ام و این تنها به شوند آن بود که تو را نکشتم و به چوپان سپردم.

اکنون چنانچه به سخنانم گوش فراداری،سرزمین ماد به فرمان تو خواهد بود.پارسیان از ستم ایختوویگو ناخشنود هستند.آنان را با خود همراه کن و به ماد بیا.اندیشه مکن که چه کس فرمانده ی نیروهای ایختوویگو خواهد بود چه من باشم و چه دیگری،کارها به کام تو خواهد گشت چراکه بزرگان و مردم ماد نخستین کسانی خواهند بود که از ایختوویگو روی‌برتافته و به تو خواهند پیوست.در اینجا همه چیز آماده است.تو نیز درنگ نکن و دست به کار آمدن بشو."


🎋 #این_داستان_ادامه_دارد...




https://t.me/Nehzate_Jangal/590

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #پنجم ):


#کورش پارسیان را گردآورد و فرمان داد همگان داس برگیرند.آنگاه زمین پهناوری که با خار انباشته بود به آنان نشان داد و فرمود پیش از فرونشستن آفتاب آن را پاک و هموار سازند.پس از پایان کار دستور داد همگی به گرمابه بروند و روز سپسین با تن و پوشش پاکیزه همانجا بیایند.دیگر روز کورش میهمانی بزرگی برپا کرد و چون پارسیان گرد آمدند فرمان داد بر سبزه‌ها بیارامند و خوش باشند.

پس از پایان میهمانی کورش از آنان خواست تا بگویند کدام روز را بیشتر پسندیدند؟پارسیان به پاسخ گفتند که میان زندگی دیروز و امروز ناهمسانی بسیار است.

کورش در پاسخ به مردمش چنین گفت:"آری ای پارسیان!روزگار شما بدین‌گونه است.اگر به سخنانم گوش فرا دهید میتوانید از خوشی‌ فراوان برخوردار شوید و چنانچه از فرمانم روی‌گردانید،باید با زندگی سخت گذشته رو به رو گردید.ایختوویگو پادشاه ماد سالهاست بر ما مردم #پارس ستم میکند و ما خاموش مانده ایم.

احساس میکنم از سوی #اهورامزدا گزیده شده ام برای آزادی شما و باور دارم شما در نبرد نیز،همچون چیزهای دیگر، از مادها کمتر نیستید.پس به فرمانم گردن نهید و آزاده باشید‌.بشتابید و بی‌درنگ خود را از بند ستم و بندگی #ایختوویگو رها سازید."

#پارسیان دیر زمانی بود که از چیرگی #ماد ها بر ایشان به تنگ آمده بودند و بندگی آنان را ننگ میدانستند.اکنون که راهبری یافته بودند،فرمانش را با جان و دل پذیرفته و آماده ی نبرد شدند.فرمان #کورش از روی کین خواهی,و اصرار ورزی #هارپاگ نبود؛ وی قصد کرده بود دولت پارس را تنها از یوغ و ستم دولت ماد به عنوان سرزنین استعمار شده خارج کند!

ایختوویگو که از کردار کورش آگاه شده بود،او را به دربار خود فراخواند.کورش پیام داد:"من پیش از زمانی که ایختوویگو خواسته است فراخواهم رسید." ایختوویگو پس از شنیدن این پیام،سپاهی فراهم آورد و فرماندهیش را به #هارپاگ سپرد.هنگامی که دو سپاه با هم رو‌به‌رو شدند،تنها گروه اندکی از مادی‌ها که از سازش آگاهی نداشتند تن به مرگ سپردند.گروه بزرگی به سپاه پارسیان پیوستند و گروهی پا به گریز نهادند.



🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...





https://t.me/Nehzate_Jangal/605

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #ششم ):


#ایختوویگو سخت بر کورش خشم گرفت و سوگند یاد کرد که او را آسوده نگذارد.
نخست خواب‌گزارانی که فرستادن کورش سوی #ماندانا و #کمبوجیه را پیشنهاد کرده بودند،سزا داد سپس همه‌ی مادهایی را که در شهر بود،چه پیر و چه جوان،فراخوانده و سپاهی گردآورد آنگاه به میدان نبرد شتافت.

#پارسیان ،سپاه کوچک ایختوویگو را شکست دادند و خودش را اسیر کردند. #هارپاگ چون او را در بند دید شادمانی‌ها کرد و شاه شکست خورده را ریشخند نمود سپس آنچه را که ایختوویگو بر سر پسرش آورده بود یادآوری نمود.آنگاه پرسید که آیا گرفتاری امروز خوش‌تر است یا پادشاهی و شکوه دیروز؟
با شکست ایختوویگو ،پادشاهی صد و بیست و هشت ساله ی #ماد ها نیز به پایان رسید و ایرانیان به فرماندهی کورش،فرمانروای آسیا شدند.

کورش هرگز گزندی به پدربزرگش نرساند و او را تا پایان زندگیش در کاخ خود نگاه داشت.کورش در سال ۵۵۰پ.م پس از پیروزی بر ایختوویگو ،به سوی #هگمتانه رهسپار شد.او به سپاهیانش فرمان داد که به چپاول شهر نپردازند ، به خانه و کاشانه ی هیچ کس تجاوز نکنند و مردمی را نکشند مگر آنکه از برای کشتن سپاهیان به پا خیزد.کورش بیشتر دارایی گنجینه ی ایختوویگو را به کاخ پدرش در #انشان فرستاد تا مبادا زر و سیم فراوان گنجینه ی کاخ هگمتانه،مردم شهر را به اندیشه ی چپاول کاخ ها و سپاهیان و بزرگان را به اندیشه ی شورش وادارد.


🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ...





https://t.me/Nehzate_Jangal/609

🆔 @Nehzate_Jangal
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #هفتم ):

رویدادنامه های #نبونید در سال ۵۴۹پ.م کورش را پادشاه #انشان و در سال ۵۴۶پ.م شاه# پارس مینامند(در این سال،پادشاهی پارس از #آرشام ،نوه ی #هخامنش و نیای #داریوش یکم، به کورش داده شد) اما در نوشته ها چیزی پیرامون دگرگونی فرنام(لقب)کورش به شاه #ماد به چشم نمیخورد.

چنین آشکار میشود که این به دست گیری چنان با خواست مادها گره خورده بود و آرام و بدون درگیری رخ داد که تاریخ نگاران آن را نه نابودی یک دودمان پادشاهی،که رسیدن تاج شاهی از پدربزرگ به نوه اش میدانند.پس از تاج‌گذاری کورش،همه ی سرزمین‌هایی که هم‌پیمان یا به‌فرمان شاه ماد بودند،فرمانبردار او شدند.مگر دو سرزمین #بابل و #لیدی که این رخداد را بهانه ای برای بیرون آمدن از پیمان با ماد و گسترش مرزهای خود دانستند.فرمانروایان هر یک از این کشور میخواستند با تازش بر ماد و پارس،یگانه شاه همه ی سرزمین ها گردند.


🎋 #این_داستان_ادامه_دارد...




https://t.me/Nehzate_Jangal/765

🆔 @Nehzate_Jangal