دوستان یک نکته را من در اینجا باید اشاره کنم این است که وضعیت مدیریت منابع انسانی و نگرش ها و نتایج آن وابستگی زیادی به وضعیت هر جامعه دارد. ممکن است وضعیت یک سازمانی در شهر تهران از هر نظر از یک سازمان در شهرهای مرزی و دورافتاده بهتر باشد ولی رضایت شغلی افراد در آن شهرها از شهر تهران بیشتر باشد. بنابراین در تحلیل نتایج این مورد باید همیشه مد نظر قرار گیرد.

آیا این استاندارها در صورت تجمیع و گسترش به دیگر شاخه های مدیریت میتواند منجر به تشکیل ''سازمان نظام مدیریتی کشور''بشود؟(در حد یک پیشنهاد است .)

نمایی از داشبورد استاندارد 34000 تعالی منابع انسانی

نمایی از داشبورد نگرش ها و نتایج منابع انسانی

⬅️شنبه روشهاي توسعه #شايستگي ها اقای دکتر #جمشیدی
⬅️یک شنبه #خطاهای #مصاحبه های #جذب سرکار خانم #حنطوش_زاده
⬅️دوشنبه یک #مدیر #حرفه ای #منابع_انسانی چه باید بداند اقای #حری
⬅️سه شنبه انواع #کوچینگ سازمانی و نقش #همدلی اقای #محمد
⬅️چهارشنبه #نگرشهاي_شغلي در #استاندارد ٣٤٠٠٠ اقایان پرفسور #قلیپور دکتر #يوسفي
💥⬅️پنجشنبه ارایه #نقد #فیلم‌ با یک موضوع مدیریتی 🎓سرکار خانم #رضایی 🕘21تا23
دوستان علاقه مند به مباحث مدیریتی خود را از طریق لینک زیر می توانید به گروه دعوت نمایید.
https://telegram.me/joinchat/BTEglTwGk_x0a9tmnxTiuQ

#تست #روانشناسی برای #موبایل #اندروید👆

خانم #رضایی، ارایه #نقد #فیلم‌ با یک موضوع مدیریتی
تفاوت #نسل

امشب در خدمت شما هستیم با بحث پیرامون فیلم شهر موشها (۲)
قبل از شروع بحث لازم است یادآوری کنم که نقد فیلم در حوزه زیبایی شناختی، سناریو، شخصیت پردازی و ... در تخصص بنده حقیر نیست و منتقدان سینمای ایران به درستی این امر را انجام‌ داده و خواهند داد
موضوعی که امشب در این خصوص به آن خواهیم پرداخت، بررسی گذار نسلی و حضور نسل y و z در محیطهای کاری خواهد بود

قبلا نیز سرکار خانم کثیری به بررسی نسلها در همین گروه پرداخته بودند

داستان فیلم از جایی شروع می شود که حدودا ۳۰ سال از شهر موشهای ۱ گذشته و حالا شخصیتهای دوست داشتنی دهه ۶۰ (کپل، نارنجی، عینکی، دم دراز، گوش دراز، سرمایی و ...) تشکیل خانواده داده اند، صاحب کسب و کار و فرزند هستند
شروع فیلم با جشن آغاز سال تحصیلی فرزندان ایشان آغاز می شود جایی که بچه ها در حال خواندن آواز هستند آن هم با سازهای جدید و از الفاظی مانند "شیش و هشت می زنیم" استفاده می کنند - نکته اول: ادبیات محاوره ای ایشان در حضور والدین و مربیان مدرسه کاملا متفاوت است

پس از اینکه موزیک این بچه ها به پایان می رسد، صحنه ای از ۳۰ سال قبل نمایش داده می شود و بچه ها آواز معروف "ک مثل کپل" رو با همان سازهای جدید زمزمه می کنند و باعث شعف و شادمانی والدین خودشان می شوند و والدین با اونها همراهی می کنند - نکته دوم: بچه ها به والدین خود (نسل قبلی) احترام می گذارند اما به شیوه خودشان

سکانس بعدی که جالب توجه است، حضور والدین در رستوران کپل است. کپل با نارنجی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند به نامهای صورتی و کپلک است. همچنین دم دراز آشپز رستوران کپل است و فرزندی به نام مشکی دارد.
سرمایی با عینکی که هم اکنون پزشک شهر است ازدواج کرده و همه دور میز شام کنار هم جمع شده اند.
کپل از عینکی سوالی می پرسد: "تو که خودت دکتری چرا زنت همیشه سرما خورده؟" که این سوال باعث خنده جمع می شود اما دکتر پاسخ می دهد: "من سرمایی رو همینطوری که هست دوست دارم" - نکته سوم: پایداری در رفتار و تعهد به انتخاب

حال به مدرسه می رویم، جایی که معلم جدیدی وارد مدرسه شده و تلاش می کند تا دانش آموزان را با محیط اطراف آشنا کند، اما این بچه ها به خاطر ترس والدین خود از "اسمش رو نبر" یا همان گربه تا کنون جایی بیشتر از شهر خود را ندیده اند و اصلا از آن خارج نشده اند - نکته چهارم: مدلهای ذهنی و چارچوبهای فکری که ساختارمند شده و تغییر به سختی در ان رخ می دهد
اگر بزرگواران فیلم دهکده یا the village رو هم دیده باشند، این موضوع بن مایه داستان است

نشان دادن صحنه هایی از کوه و رودخانه و ... در کلاس منجر به بحثی میان دانش اموزان یا همان بچه موشها می شود. بعضی از موشها از گربه می ترسند و به تبعیت از والدین خود نگران هستند اما عده ای محدود که قهرمان داستان هستند یعنی مشکی و صورتی، تمایل دارند که خارج از شهر رو هم تجربه کنند و در حقیقت مشکی این کار رو کرده و با خروج از مسیری که خودش کشف کرده توانسته یک گردو به دست اورد و این راز را با صورتی در میان می گذارد - نکته پنجم: عاملان تغییر تفاوتهای رفتاری با سایرین دارند. اگر عزیزان کتاب "جزیره یخی ما داره ذوب میشه" رو خونده باشند حتما با شخصیت فرد و الیس آشنا هستند که به نوعی همان شخصیتهای مشکی و صورتی هستند

مشکی و صورتی و کپلک از شهر خارج می شوند بدون اینکه به والدین خود بگویند - نکته ششم: این نسل می خواهد تجربه کند و برای این تجربه ممکن است خط قرمزهای والدین، مربیان و حتی جامعه را زیر پا گذارد (البته در مورد درست و غلط آن تا این لحظه از ماجرا قضاوتی نمی کنیم)
این سه موش، فضای جدیدی را تجربه می کنند، فضای خارج از آنچه در ذهن والدین ایشان شکل گرفته، جنگل، رودخانه و ... اما در همین حین با موجودی ناشناختا آشنا می شوند که در سبدی قرار دارد؛ "اسمشو نبر" اما این گربه با داستانی که والدین برایشان گفته اند فرق دارد چون موجودی پشمالو، سفید و بسیار کوچک است