📚مجله اطلاعات عمومی♻️
27.5K subscribers
11.7K photos
2.42K videos
99 files
1.01K links
❤️دست آخر فقط سه چیز مهمه🕊
چقدر عشق ورزیدی
چقدر آروم زندگی کردی
چقدر دلپذیر و نرم از چیزایی دست کشیدی که برای تو نبودن👌

👈ما در این کانال بیشتر سعی داریم به مطالب علمی، فرهنگی ، اجتماعی و روان شناسی بپردازیم ، با ما باشید✌️
Download Telegram
⭕️ در متون #روانشناسی و #روانپزشکی مفهومی وجود دارد به نام #کوررنگی_فرهنگی.

برای مثال گفته میشود یک سیاهپوستِ فقیر، در جامعه‌ای که نژادپرستی و سرکوبِ اقلیت در گوشت و پوست و خون سیاست و اقتصاد و آموزش آن نفوذ کرده است، اگر برای مشاوره پیش یک روانشناس یا روانپزشک سفیدپوست از طبقه ی متوسط یا برخوردار برود، آن مشاور سفیدپوست طوری دچار کوررنگی است که حتی نمیتواند مسئله ی آن سیاهپوست را بفهمد چیست، چه رسد به اینکه بفهمد او چه میگوید یا بتواند او را درمان کند.
دیالوگ آنها، مثل گفتگوی یک عرب زبان با چینی زبان است.

برای همین یک مشاور بالاشهری، کمتر میتواند حال و روز یک مُراجع روستایی را درک کند.

برخی اساتید همیشه توصیه داشتند که مشاوران باید در حد امکان، زیستهای گوناگون و در فرهنگها و جاهای مختلف را تجربه کنند و از سویی نیز توهم دانای کُل بودن نزنند و هرکسی را برای مشاوره نپذیرند و به متخصصان دیگر ارجاع دهند.


همین مفهوم را در فرهنگ خودمان داریم: مثلاً سواره از پیاده خبر ندارد، و سیر از گرسنه.

در مثنوی مولانا داستان شیرینی هست که فردِ کری به دیدن همسایه مریضش میرود. قبل از آن پیش خودش یک دیالوگ خیالی تنظیم می کند که من میپرسم حالت چطور است؟ او هم قطعاً میگوید، خوبم، و من هم می گویم، خدا را شکر. و چند سوال دیگر.

بعد که پیش مریض میرود، میپرسد حالت چطور است؟ مریض میگوید دارم میمیرم، فردِ کر هم با همان تصور خیالی اش از احوالات و گفته های او میگوید، خدا را شکر.
بعد می پرسد دکترت کیست؟ میگوید: عزارییل.
میگوید به به، عالی ست.
بسیار دکتر حاذقی است. و خلاصه هر چه مریض میگوید، این هم یک پرت و پلایی جواب می دهد و از جوابهای خود هم بسیار احساس رضایت دارد.

آخر سر مریض عصبانی میشود و باذن الله از جایش جهشی می زند و با یک غووووودای بروسلی وار، و یِته پرنده ی سامورایی طور او را از خانه اش بیرون می کند.


جالب آنکه در متون دینی هم از چیزی شبیه این سخن به میان آمده است به نام کوررنگی سیاسی، یا کوررنگی مدیریتی.

کوررنگی سیاسی یا مدیریتی اشاره دارد به آنکه مدیران یک جامعه آنقدر سطح و سبک زندگیشان با زندگی مردم متن جامعه متفاوت شده، یا آنکه به بهانه های مختلف (مانند امنیت یا انتخاب خودشان برای زیستنی خاص) چنان از مردم دور افتاده اند، که اصلاً نمیتوانند وضعیت آنها را درک کنند؛ حتی اگر هم بخواهند، باز هم نمیتواند. یعنی، حکایت سیر و گرسنه، سواره و پیاده، یا عرب و چینی است.


برای همین در متون دینی همواره تاکید شده که اولا، در نظام مدیریتی باید عقلانیت و عدالت باشد تا زندگی همه مناسب شأن انسانی شان باشد؛ ثانیا، شفافیت کامل باشد تا همه بدانند در مملکت چه خبر است و بتوانند بدون ترس و لکنت زبان پیگیری کنند؛ و ثالثا، نه تنها مدیران باید در سطح مردم عادی زندگی کنند، بلکه باید شبیه آنها و در میان آنها و با آنها باشند تا بتوانند بفهمند در متن جامعه چه میگذرد تا نه تنها زندگی هاشان، بلکه تصمیمات کلانی که میگیرند و زندگی میلونها نفر و چند نسل را زیرورو میکند بر اساس عقلانیت و مصلحت همگانی باشد.

به قول مرحوم طالقانی، کسی که روی صندلیهای راحت بنشیند نمیتواند قانونی بنویسد که به درد روی زمین نشستگان بخورد.
حالا چه رسد به اینکه خودش درگیر مسابقه ی رانت و فساد و اشرافی گری باشد.


... و علی الاسف، هنگامی که این آثار مسموم روی هم انباشته می‌شوند و تفاوت میان مردم و مدیران (که از سطح و سبک زندگی آنها آغاز شده بود) به حدی غیرقابل بازگشت می‌انجامد، آن خشم و ناامیدی پنهان تبدیل به اعتراض، و سپس با جرقه ای به شورش و بعد انقلاب در میان توده می گردد.

در کتابی درباره ی انقلابها می‌خواندم که
انقلاب «دیالوگ میان کرها» است.

ابتدا، برای مدتی این حاکمان و مدیرانند که صدای مردمان را نمیشنوند
و پس از مدتی، این دیگر مردمانند که صدای حاکمان و مدیران را نمیشنوند.


#دکتر_محسن_زندی
روان درمانگر

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─
@General_information

📚مجله اطلاعات عمومی♻️