Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_پانزدهم؛
۸۱۵
🚸#فرزندان_ایران:
🔅پارسی گویی:
بکاربردن واژگان زیبا و شیوای پارسی بجای واژگان تازی و بیگانه ست
پارسیگویی دشمنی با دیگر زبانهای جهان نیست،
تازه اینکه کوششی خردمندانه برای پاسداری
از زبان میهنمان ایران است.
ایرانی که تازشها و دشمنیهای پیاپی، سخت وُ دشوار، بسیاری از جان دانش و فرهنگ نوشتاری ما را از سر گذرانده و به آتش کشیده شده است،
امروزه هزاران واژهی تازی در میدان زبانی ما هستند که به برای خوو کردن به بوودنشان زیانهای ویرانگرشان را درنمییابیم.
یکی از چراییهای باشندگی از پذیرفتن آنها این است که اینها«فارسی» شدهاند و بسیاری از آنها را ما به چم و جاهایی بکار میبریم که هیچ عربزبانی در نمییابد.
و کسانی که این شُووند را میآورند آسیبهای ساختنی این «فارسی شده»ها به زبان فارسی را نمیبینند.
بویژه امروز که زبان فارسی نیاز دارد از مایههای خود واژههای تازه بسازد.
برای نموونه، امرووز در گووش بسیاری از ما بکار بردن«رجعت» بجای «بازگشت» هیچ چیز ناجور یا ناخوشایند در خود ندارد.
اما گندابی که این واژه و واژهگانی مانند آن به بار آورده است بسیار بزرگتر از آن است که گمان میکنیم.
زیرا چنان به گووش و زبان ما خوو گرفته است که«رجعت» اندک-اندک راجع و مرجوع و مراجعه و ارجاع و ترجیع و تراجع و… را نیز به دنبال بیاورد و رفته-رفته بازگردانده و بازگردان و بازگرداندنی و گشت و واگشت و واگرد و بسیاری دیگر از این مایه از یادها ببرد.
کسی که توانایی و چشایی زبانیاش بر پايه این ویرانگری خوو گرفته شده باشد،
اگر، نیاز باشد واژهی Convertor را به فارسی برگرداند، مغزش به جای آنکه به دنبال«واگردان» برود،
به دنبال نمیدانم کدام نام فاعل از کدام باب خواهد رفت.؟!!!
نموونههای بسیار این داستان را میتوان در واژهسازیهای دست-و-پا شکستهی کارشناسان ناآشنا با روان نازک و شیوای زبان در بسیاری زمینهها از زمینههای فنی گرفته تا دانش مردمان دید.
بیشتر این آک(مشکل) از آنجا برمیخیزد که ما نمیدانیم و به خود هووده نمیدهیم که بر پایه چارچوبهایی که در دست داریم واژهی تازهی فارسی بسازیم،
و در بازتاب، چه عربی-فارسیهای آب نکشیده که از کار در نمیآوریم!
اگر نبوودند دانشمندانی همچون«بیروونیها و رادمان پوورماهکها» ما این دانش اندک دربارهی روش زندگی نیاکانمان را در دست نداشتیم و درباره پیشینهمان هیچ نمیدانستیم.
پس بایستی ما ایرانیان راستین از زبان و فرهنگ پارسی این زیبای سخت جان را پاس بداریم و بکار ببریم؛
⚠️از این پس:
۱- واژگان پارسی«گمان بُردن، گمانه زَنی»
بجای واژه تازی «حدس»
۲- واژگان پارسی«کرانهها، مرزها»
بجای واژه تازی «حدود»
۳- واژگان پارسی«گرما، گرمایش»
بجای واژه تازی «حرارت»
۴- واژگان پارسی«پاسداری، نگهبانی»
بجای واژه تازی «حراست»
۵- واژگان پارسی«ناروا، ناسزا»
بجای واژه تازی «حرام»
۶- واژگان پارسی«سخن، گفتار، واک»
بجای واژه تازی «حرف»
۷- واژگان پارسی«پیشه، کار»
بجای واژگان تازی «حرفه، شغل»
۸- واژگان پارسی«جنبش، پویایی»
بجای واژه تازی «حرکت»
۹- واژه پارسی«همآورد»
بجای واژگان تازی «حریف، رقیب»
۱۰-واژگان پارسی«اندوهناک، دلتنگی»
بجای واژگان تازی «حُزن، غُصه»
۱۱- واژه پارسی«شمارش»
بجای واژه تازی «حساب»
۱۲-واژگان پارسی«نیکویی، نیکی»
بجای واژه تازی «حَسَنِه»
۱۳- واژه پارسی«واژگان»
بجای واژه تازی «کلمات»
۱۴- واژگان پارسی«خرسنــد، خوشنوود»
بجای واژه تازی «راضی»
۱۵- واژگان پارسی«شوهر، همسر- مر
بجای واژه تازی «زوج»
۱۶- واژه پارسی«زن، همسر زن»
بجای واژه تازی «زوجه»
۱۷- واژگان پارسی«دلداده، شیفته»
بجای واژه تازی «عاشق»
۱۸- واژگان پارسی«دلبر، دلباخته»
بجای واژه تازی «معشوقه»
۱۹- واژه پارسی«دروود»
بجای واژه تازی «سلام»
۲۰- واژگان پارسی«بدروود، خدا نگهدار»
بجای واژه درهمآمیخته پارسی، تازی «خدا حافظ.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_پانزدهم؛
۸۱۵
🚸#فرزندان_ایران:
🔅پارسی گویی:
بکاربردن واژگان زیبا و شیوای پارسی بجای واژگان تازی و بیگانه ست
پارسیگویی دشمنی با دیگر زبانهای جهان نیست،
تازه اینکه کوششی خردمندانه برای پاسداری
از زبان میهنمان ایران است.
ایرانی که تازشها و دشمنیهای پیاپی، سخت وُ دشوار، بسیاری از جان دانش و فرهنگ نوشتاری ما را از سر گذرانده و به آتش کشیده شده است،
امروزه هزاران واژهی تازی در میدان زبانی ما هستند که به برای خوو کردن به بوودنشان زیانهای ویرانگرشان را درنمییابیم.
یکی از چراییهای باشندگی از پذیرفتن آنها این است که اینها«فارسی» شدهاند و بسیاری از آنها را ما به چم و جاهایی بکار میبریم که هیچ عربزبانی در نمییابد.
و کسانی که این شُووند را میآورند آسیبهای ساختنی این «فارسی شده»ها به زبان فارسی را نمیبینند.
بویژه امروز که زبان فارسی نیاز دارد از مایههای خود واژههای تازه بسازد.
برای نموونه، امرووز در گووش بسیاری از ما بکار بردن«رجعت» بجای «بازگشت» هیچ چیز ناجور یا ناخوشایند در خود ندارد.
اما گندابی که این واژه و واژهگانی مانند آن به بار آورده است بسیار بزرگتر از آن است که گمان میکنیم.
زیرا چنان به گووش و زبان ما خوو گرفته است که«رجعت» اندک-اندک راجع و مرجوع و مراجعه و ارجاع و ترجیع و تراجع و… را نیز به دنبال بیاورد و رفته-رفته بازگردانده و بازگردان و بازگرداندنی و گشت و واگشت و واگرد و بسیاری دیگر از این مایه از یادها ببرد.
کسی که توانایی و چشایی زبانیاش بر پايه این ویرانگری خوو گرفته شده باشد،
اگر، نیاز باشد واژهی Convertor را به فارسی برگرداند، مغزش به جای آنکه به دنبال«واگردان» برود،
به دنبال نمیدانم کدام نام فاعل از کدام باب خواهد رفت.؟!!!
نموونههای بسیار این داستان را میتوان در واژهسازیهای دست-و-پا شکستهی کارشناسان ناآشنا با روان نازک و شیوای زبان در بسیاری زمینهها از زمینههای فنی گرفته تا دانش مردمان دید.
بیشتر این آک(مشکل) از آنجا برمیخیزد که ما نمیدانیم و به خود هووده نمیدهیم که بر پایه چارچوبهایی که در دست داریم واژهی تازهی فارسی بسازیم،
و در بازتاب، چه عربی-فارسیهای آب نکشیده که از کار در نمیآوریم!
اگر نبوودند دانشمندانی همچون«بیروونیها و رادمان پوورماهکها» ما این دانش اندک دربارهی روش زندگی نیاکانمان را در دست نداشتیم و درباره پیشینهمان هیچ نمیدانستیم.
پس بایستی ما ایرانیان راستین از زبان و فرهنگ پارسی این زیبای سخت جان را پاس بداریم و بکار ببریم؛
⚠️از این پس:
۱- واژگان پارسی«گمان بُردن، گمانه زَنی»
بجای واژه تازی «حدس»
۲- واژگان پارسی«کرانهها، مرزها»
بجای واژه تازی «حدود»
۳- واژگان پارسی«گرما، گرمایش»
بجای واژه تازی «حرارت»
۴- واژگان پارسی«پاسداری، نگهبانی»
بجای واژه تازی «حراست»
۵- واژگان پارسی«ناروا، ناسزا»
بجای واژه تازی «حرام»
۶- واژگان پارسی«سخن، گفتار، واک»
بجای واژه تازی «حرف»
۷- واژگان پارسی«پیشه، کار»
بجای واژگان تازی «حرفه، شغل»
۸- واژگان پارسی«جنبش، پویایی»
بجای واژه تازی «حرکت»
۹- واژه پارسی«همآورد»
بجای واژگان تازی «حریف، رقیب»
۱۰-واژگان پارسی«اندوهناک، دلتنگی»
بجای واژگان تازی «حُزن، غُصه»
۱۱- واژه پارسی«شمارش»
بجای واژه تازی «حساب»
۱۲-واژگان پارسی«نیکویی، نیکی»
بجای واژه تازی «حَسَنِه»
۱۳- واژه پارسی«واژگان»
بجای واژه تازی «کلمات»
۱۴- واژگان پارسی«خرسنــد، خوشنوود»
بجای واژه تازی «راضی»
۱۵- واژگان پارسی«شوهر، همسر- مر
بجای واژه تازی «زوج»
۱۶- واژه پارسی«زن، همسر زن»
بجای واژه تازی «زوجه»
۱۷- واژگان پارسی«دلداده، شیفته»
بجای واژه تازی «عاشق»
۱۸- واژگان پارسی«دلبر، دلباخته»
بجای واژه تازی «معشوقه»
۱۹- واژه پارسی«دروود»
بجای واژه تازی «سلام»
۲۰- واژگان پارسی«بدروود، خدا نگهدار»
بجای واژه درهمآمیخته پارسی، تازی «خدا حافظ.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۴
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
خوورشید بر اسپ آسمان نشسته است،
به خاوران میتازد و زمان را درمینوردد.
مرزهای تاریکی را پشت سرمیگذارد،
و به دنبال روشنای بامداد همتراز
با زمین این جهان را درمینوردد.
باز میآید تا مرزهای تاریک
زمین را با پرتو خویش آشنا کند.
باز آمده است نا به مهمانی سپیدهدمان برود.
با این که از پروای شب با دستهایش روشنی آورده،!!
تا به همگان بگووید؛
که این سوارکار ناشکیب آمده
تا پرتو بیفزاید و زمین را روشنی بخشد.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۴
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
خوورشید بر اسپ آسمان نشسته است،
به خاوران میتازد و زمان را درمینوردد.
مرزهای تاریکی را پشت سرمیگذارد،
و به دنبال روشنای بامداد همتراز
با زمین این جهان را درمینوردد.
باز میآید تا مرزهای تاریک
زمین را با پرتو خویش آشنا کند.
باز آمده است نا به مهمانی سپیدهدمان برود.
با این که از پروای شب با دستهایش روشنی آورده،!!
تا به همگان بگووید؛
که این سوارکار ناشکیب آمده
تا پرتو بیفزاید و زمین را روشنی بخشد.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#داستانهای_شاهنامه؛
بههررووی رستم ساز و برگ جنگ پووشید و کلاهخوود سام نریمان را به سر گذاشت و با دو سالار دیگر به راه افتاد.
ناگهان آن شب کک خواب دید که شیری ژیان به آن تازش کرده است و ایشان را از پا درآورد و سرش را از تنش جدا نموود.
کهزاد از ترس از خواب پرید و موبدان را بانگ زد و واکاوی خوابش را پرسید.
موبدان گفتند:
مردی نامدار چون پلنگ و به دلیری شیر چهبسا سرها که به زیر آورد.
بهزاد گفت:
چرا غم خوریم.؟
ما از کسی نمیترسیم.
موبد پُرخِرد گفت:
او از نژاد سام است و از سیستان میآید
و اژدها هم از اوو رهایی ندارد.
کک خندید و گفت:
جنگ کردن سام را دیدهام و از زال هم نمیترسم.
موبد گفت:
نگرش من پوورزال است.
کک گفت:
از کسی که پرورده سیمرغ است چه پسر ترسناکی شاید زاده شود.؟
باده آورید و نوازنده بنوازد.
این را گفت و تا سپیدهدم به بادهخواری نشست.
رستم به دشت آمد و فریاد زد:
من رستم پهلوان و شیر میدان جنگ هستم.
وختی کوهزاد آوای اوو را شنید هراسان شد و پرسید:
این بانگ و فریاد چیست.؟
گفتند: سه تن آمدهاند و آهنگ جنگ دارند
و چند تن از سپاهیان را زخمی و گریزان کردند و کسی همتای رزمشان نیست.
کک گفت:
کسی را بفرستید تا آنها را به بند آورد.
در کوودکی کشته شوند بهتر است.
بهزاد جست و پروانه جنگ خواست و ساز و برگ جنگ پووشید و به راه افتاد.
کک به اوو گفت:
هشیار باش و از خودت نگهدار باش.
بهزاد خندید و گفت:
تو مرا دستکم گرفتهای.
وقتی بهزاد نزد آنها رفت فریاد زد:
ای خر زابلی کیستی که به پیکار شیر و پلنگ آمدهای.؟
همانا زمانت به سررسیده است.
رستم فریاد زد:
اگر مرد جنگی پیش بیا.
بهزاد پیش آمد و وختی رستم را دید رنگ از روویش پرید.
پهلوانی دید بالابلند با بازوان و سروسینه ستبر و مانند گرشاسپ دوشاخ بر کلاهش بوود و کمرگاهش باریک و دو چشمش چون دو جام زهر بوود.
پس پرسید:
نامت چیست.؟
چه کسی باید بر مرگت بگرید.؟
بهزاد با گرز تازش برد و رستم سپر کشید و گرز به سپر خورد و داد بهزاد درآمد.
رستم خندید و گفت:
پیکار اوغانیان این است.؟
با چنین زوور بازوویی از زال باژ میگرفتید.؟
بهزاد گفت:
تو کیستی.؟
رستم پاسخ داد:
نام من مرگ توست.
بهزاد بر اسپ پرید و به تهمتن تازش برد و رستم عمود فریدون شاه را کشید و بر سرش کووبید و داد بهزاد درآمد و بیهووش شد و چندی گذشت تا به هووش آمد.
رستم اوو را بست و به میلاد سپرد.
دیدهبان به کک خبر داد که بهزاد را کوودکی دربند کرده است
رستم خروشید:
ای بدنژاد کمر به دزدی بستهای و راه مردم را میبندی؟
این کار جوانمردانه نیست آماده شو که مرگت فرا رسیده است.
کک گفت:
اوو کیست؟
گفتند:
اوو تو را میخواهد و میگووید که من رستم دستانم.
کک که مست از مِیبوود،
گفت:
جنگافزار مرا بیاورید.
او پسر زال است و نمیداند که به کام نهنگ آمده است.
زره پوشید و سوار بر اسب شد و به راه افتاد.
وختی رستم را دید گفت:
چرا اینهمه میخروشی؟
چرا آهنگ جنگ با من را داری؟
نمیدانی که سام از دست من به ستووه آمد؟ رستم گفت:
ای دزد بیشرم که مرزوبووم را ویران کردهای، خودت را نشان بده و لاف نزن.
کوهزاد از کووه پایین آمد و نزدیک شد و از دیدن رستم مات گشت و گفت:
تو چرا اسب نداری؟
نامت چیست؟
چه میخواهی؟
رستم گفت:
تهمتن هستم پسر دستان سام.
زال مرا برای مرگت فرستاده است.
من همه باژهایی را که گرفتی پس میگیرم و سر از تنت جدا میکنم.
کوهزاد نیزهای بهسووی اوو انداخت و تهمتن سرنیزه را گرفت و به آسمان انداخت تا از دیدها نهان گشت.
کوهزاد گرز گرداند و بر سپر رستم زد اما او طوری نشد.
رستم گرز کشید و طوری بر سر کک زد که تنش لرزید . گرز دوم باعث شد تا کمرگاه اسب بشکند و کک بر زمین بیفتد . کوهزاد شمشیر کشید اما رستم سر قبضه شمشیر را گرفت و تیغ و دسته شکست . به هم آویختند و کشتی گرفتند و مشتهای زیادی ردوبدل کردند پس رستم مشتی بر بناگوش کک زد که او در خاک غلتید و از هوش رفت و وقتی به هوش آمد رستم را بالای سرش ایستاده یافت که میخواهد سر از تنش جدا کند . رستم گفت : خیلی های و هوی داشتی اما با یکمشت من افتادی . کک گفت : من چنین زور بازویی ندیدهام ، همه مال و اسباب و کنیزان و تاج زر و غلامان چینی و رومی و همه طلاهایی که گرفتهام پس میدهم و تمام سپاهم گوشبهفرمانت هستند و هرسال باج میدهم . دست از این رزم بردار که من دیگر پیر شدهام . تو هم نوجوانی پس دلیری مکن وگرنه لشگریانم به اشارهای جملگی از کوه به دشت میریزند و دمارت را درمیآورند.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
بههررووی رستم ساز و برگ جنگ پووشید و کلاهخوود سام نریمان را به سر گذاشت و با دو سالار دیگر به راه افتاد.
ناگهان آن شب کک خواب دید که شیری ژیان به آن تازش کرده است و ایشان را از پا درآورد و سرش را از تنش جدا نموود.
کهزاد از ترس از خواب پرید و موبدان را بانگ زد و واکاوی خوابش را پرسید.
موبدان گفتند:
مردی نامدار چون پلنگ و به دلیری شیر چهبسا سرها که به زیر آورد.
بهزاد گفت:
چرا غم خوریم.؟
ما از کسی نمیترسیم.
موبد پُرخِرد گفت:
او از نژاد سام است و از سیستان میآید
و اژدها هم از اوو رهایی ندارد.
کک خندید و گفت:
جنگ کردن سام را دیدهام و از زال هم نمیترسم.
موبد گفت:
نگرش من پوورزال است.
کک گفت:
از کسی که پرورده سیمرغ است چه پسر ترسناکی شاید زاده شود.؟
باده آورید و نوازنده بنوازد.
این را گفت و تا سپیدهدم به بادهخواری نشست.
رستم به دشت آمد و فریاد زد:
من رستم پهلوان و شیر میدان جنگ هستم.
وختی کوهزاد آوای اوو را شنید هراسان شد و پرسید:
این بانگ و فریاد چیست.؟
گفتند: سه تن آمدهاند و آهنگ جنگ دارند
و چند تن از سپاهیان را زخمی و گریزان کردند و کسی همتای رزمشان نیست.
کک گفت:
کسی را بفرستید تا آنها را به بند آورد.
در کوودکی کشته شوند بهتر است.
بهزاد جست و پروانه جنگ خواست و ساز و برگ جنگ پووشید و به راه افتاد.
کک به اوو گفت:
هشیار باش و از خودت نگهدار باش.
بهزاد خندید و گفت:
تو مرا دستکم گرفتهای.
وقتی بهزاد نزد آنها رفت فریاد زد:
ای خر زابلی کیستی که به پیکار شیر و پلنگ آمدهای.؟
همانا زمانت به سررسیده است.
رستم فریاد زد:
اگر مرد جنگی پیش بیا.
بهزاد پیش آمد و وختی رستم را دید رنگ از روویش پرید.
پهلوانی دید بالابلند با بازوان و سروسینه ستبر و مانند گرشاسپ دوشاخ بر کلاهش بوود و کمرگاهش باریک و دو چشمش چون دو جام زهر بوود.
پس پرسید:
نامت چیست.؟
چه کسی باید بر مرگت بگرید.؟
بهزاد با گرز تازش برد و رستم سپر کشید و گرز به سپر خورد و داد بهزاد درآمد.
رستم خندید و گفت:
پیکار اوغانیان این است.؟
با چنین زوور بازوویی از زال باژ میگرفتید.؟
بهزاد گفت:
تو کیستی.؟
رستم پاسخ داد:
نام من مرگ توست.
بهزاد بر اسپ پرید و به تهمتن تازش برد و رستم عمود فریدون شاه را کشید و بر سرش کووبید و داد بهزاد درآمد و بیهووش شد و چندی گذشت تا به هووش آمد.
رستم اوو را بست و به میلاد سپرد.
دیدهبان به کک خبر داد که بهزاد را کوودکی دربند کرده است
رستم خروشید:
ای بدنژاد کمر به دزدی بستهای و راه مردم را میبندی؟
این کار جوانمردانه نیست آماده شو که مرگت فرا رسیده است.
کک گفت:
اوو کیست؟
گفتند:
اوو تو را میخواهد و میگووید که من رستم دستانم.
کک که مست از مِیبوود،
گفت:
جنگافزار مرا بیاورید.
او پسر زال است و نمیداند که به کام نهنگ آمده است.
زره پوشید و سوار بر اسب شد و به راه افتاد.
وختی رستم را دید گفت:
چرا اینهمه میخروشی؟
چرا آهنگ جنگ با من را داری؟
نمیدانی که سام از دست من به ستووه آمد؟ رستم گفت:
ای دزد بیشرم که مرزوبووم را ویران کردهای، خودت را نشان بده و لاف نزن.
کوهزاد از کووه پایین آمد و نزدیک شد و از دیدن رستم مات گشت و گفت:
تو چرا اسب نداری؟
نامت چیست؟
چه میخواهی؟
رستم گفت:
تهمتن هستم پسر دستان سام.
زال مرا برای مرگت فرستاده است.
من همه باژهایی را که گرفتی پس میگیرم و سر از تنت جدا میکنم.
کوهزاد نیزهای بهسووی اوو انداخت و تهمتن سرنیزه را گرفت و به آسمان انداخت تا از دیدها نهان گشت.
کوهزاد گرز گرداند و بر سپر رستم زد اما او طوری نشد.
رستم گرز کشید و طوری بر سر کک زد که تنش لرزید . گرز دوم باعث شد تا کمرگاه اسب بشکند و کک بر زمین بیفتد . کوهزاد شمشیر کشید اما رستم سر قبضه شمشیر را گرفت و تیغ و دسته شکست . به هم آویختند و کشتی گرفتند و مشتهای زیادی ردوبدل کردند پس رستم مشتی بر بناگوش کک زد که او در خاک غلتید و از هوش رفت و وقتی به هوش آمد رستم را بالای سرش ایستاده یافت که میخواهد سر از تنش جدا کند . رستم گفت : خیلی های و هوی داشتی اما با یکمشت من افتادی . کک گفت : من چنین زور بازویی ندیدهام ، همه مال و اسباب و کنیزان و تاج زر و غلامان چینی و رومی و همه طلاهایی که گرفتهام پس میدهم و تمام سپاهم گوشبهفرمانت هستند و هرسال باج میدهم . دست از این رزم بردار که من دیگر پیر شدهام . تو هم نوجوانی پس دلیری مکن وگرنه لشگریانم به اشارهای جملگی از کوه به دشت میریزند و دمارت را درمیآورند.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_شانزدهم؛
۸۱۶
🚸#فرزندان_ایران:
زبان وفرهنگ پارسی
*این زیبای سخت جان*
آوازه دلانگیزی از شکوه ایران و آوازی همیشه ماندگار از ادب ایرانیان است.
زبانی ست شیرین و شیوا که پربارترین وبالندهترین واژگان کهن رادرساختار خود جای داده است.
برای زبانِ پارسی همین بس که فرزندان بزرگی
همچون؛ فردوسی، رودکی، حافظ، مولانا، #نظامی_گنجوی و.......
دیگران را در دامان زرین و پُر مهر خود پرورانده است که امرووز نیاز به یاری فراگیر
و گسترده ایرانیان دارد.
با هر نوشته و با هر ترگوویه، ترگمان کووشیده است تا توانشهای گوهرین زبان فارسی برای آفرینش اندیشهها و مینووها و بازنموود
و همرسانش آنها را بگستراند و هستانیده کند
و بدینسان زبان فارسی را به کُنش،
توانگرتر سازد.
این یک استراتژی درازآهنگ است و اگر خواننده در این مینووگان یا آرمان با نگارندهی این نگارش هماهنگ باشد، آ
نگاه برجاهستی میزانی اندک از دشواری شگرد کم و بیش و گذرا در برپایی پیوند داد ودهش، ارزش خود را از دست میدهد.
و اگر خوانندهی پارسیدووست در این آرمان، یا در روشهای هستانیدن آن با نگارنده هَنباز نباشد،
تا آن را که براستی بیاندیشد،
هر آنچه بیاندیشد نیکوو است و از نگرگاه ورزگروانه سوودمند است.
⚠️ از این پس؛
۱- واژگان پارسی «کهن، دیرین، دیرهنگام»
بجای واژه تازی «قدیمی»
۲- واژگان پارسی «پیمان، دیدار، نهش»
بجای واژگان تازی «قرار، میعاد»
۳- واژه پارسی «نهادن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار دادن»
۴- واژه پارسی «نهاده شد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار گرفت»
۵- واژگان پارسی«پیمان، پیماننامه»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«قرار داد»
۶- واژه پارسی «پیمان بستن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«قرار داد بستن»
۷- واژه پارسی «گذاشتن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار دادن»
۸- واژه پارسی «تکه کردن، لت وُ پاره»
بجای واژه بیگانه(ترکیه) «قُراضه»
۹- واژه پارسی «خواندن»
بجای واژه تازی «قرائت»
۱۰- واژه پارسی «نزدیکی»
بجای واژه تازی «قرابت»
۱۱- واژگان پارسی «بدهی، وام»
بجای واژگان تازی «قسط، قرض»
۱۲- واژه پارسی «وام بی بهره»
بجای واژه تازی «قرض الحسنه»
۱۳- واژگان پارسی«آزادراه، بزرگراه»
بجای واژه بیگانه فرانسه «اتوبان»
۱۴- واژه پارسی«گِردآوری»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «جمع آوری»
۱۵- واژگان پارسی«آنیرانیان، بیگانگان»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «خارجی ها»
۱۶- واژه پارسی«پیمان»
بجای واژگان تازی «قول، وعده»
۱۷- واژگان پارسی«انیرانی، بیگانه»
بجای واژه تازی «خارجی»
۱۸- واژه پارسی«بیروون»
بجای واژه تازی «خارج»
۱۹- واژگان پارسی«توو، دروون»
بجای واژه تازی «داخل»
۲۰- واژگان پارسی«خانه، ساختمان»
بجای واژه بیگانه فرانسه «آپارتمان.»
🖍به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_شانزدهم؛
۸۱۶
🚸#فرزندان_ایران:
زبان وفرهنگ پارسی
*این زیبای سخت جان*
آوازه دلانگیزی از شکوه ایران و آوازی همیشه ماندگار از ادب ایرانیان است.
زبانی ست شیرین و شیوا که پربارترین وبالندهترین واژگان کهن رادرساختار خود جای داده است.
برای زبانِ پارسی همین بس که فرزندان بزرگی
همچون؛ فردوسی، رودکی، حافظ، مولانا، #نظامی_گنجوی و.......
دیگران را در دامان زرین و پُر مهر خود پرورانده است که امرووز نیاز به یاری فراگیر
و گسترده ایرانیان دارد.
با هر نوشته و با هر ترگوویه، ترگمان کووشیده است تا توانشهای گوهرین زبان فارسی برای آفرینش اندیشهها و مینووها و بازنموود
و همرسانش آنها را بگستراند و هستانیده کند
و بدینسان زبان فارسی را به کُنش،
توانگرتر سازد.
این یک استراتژی درازآهنگ است و اگر خواننده در این مینووگان یا آرمان با نگارندهی این نگارش هماهنگ باشد، آ
نگاه برجاهستی میزانی اندک از دشواری شگرد کم و بیش و گذرا در برپایی پیوند داد ودهش، ارزش خود را از دست میدهد.
و اگر خوانندهی پارسیدووست در این آرمان، یا در روشهای هستانیدن آن با نگارنده هَنباز نباشد،
تا آن را که براستی بیاندیشد،
هر آنچه بیاندیشد نیکوو است و از نگرگاه ورزگروانه سوودمند است.
⚠️ از این پس؛
۱- واژگان پارسی «کهن، دیرین، دیرهنگام»
بجای واژه تازی «قدیمی»
۲- واژگان پارسی «پیمان، دیدار، نهش»
بجای واژگان تازی «قرار، میعاد»
۳- واژه پارسی «نهادن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار دادن»
۴- واژه پارسی «نهاده شد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار گرفت»
۵- واژگان پارسی«پیمان، پیماننامه»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«قرار داد»
۶- واژه پارسی «پیمان بستن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«قرار داد بستن»
۷- واژه پارسی «گذاشتن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «قرار دادن»
۸- واژه پارسی «تکه کردن، لت وُ پاره»
بجای واژه بیگانه(ترکیه) «قُراضه»
۹- واژه پارسی «خواندن»
بجای واژه تازی «قرائت»
۱۰- واژه پارسی «نزدیکی»
بجای واژه تازی «قرابت»
۱۱- واژگان پارسی «بدهی، وام»
بجای واژگان تازی «قسط، قرض»
۱۲- واژه پارسی «وام بی بهره»
بجای واژه تازی «قرض الحسنه»
۱۳- واژگان پارسی«آزادراه، بزرگراه»
بجای واژه بیگانه فرانسه «اتوبان»
۱۴- واژه پارسی«گِردآوری»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «جمع آوری»
۱۵- واژگان پارسی«آنیرانیان، بیگانگان»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «خارجی ها»
۱۶- واژه پارسی«پیمان»
بجای واژگان تازی «قول، وعده»
۱۷- واژگان پارسی«انیرانی، بیگانه»
بجای واژه تازی «خارجی»
۱۸- واژه پارسی«بیروون»
بجای واژه تازی «خارج»
۱۹- واژگان پارسی«توو، دروون»
بجای واژه تازی «داخل»
۲۰- واژگان پارسی«خانه، ساختمان»
بجای واژه بیگانه فرانسه «آپارتمان.»
🖍به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۵
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
بامداد نخستين نگاه آفتاب ست
بر زمین میتابد که لبریز از آب و نان میشود.!
که هر کسی به اندازه توان و خرد خویش،
از آن برمیدارد.
بامداد همرنگ کردن تالابها ست،
با آبهای آرام که خمووش روان هستند.
بامداد خندههای گرم خوورشید ست
که خویشتن را به زمین نشان میدهد.
بامداد هنگامی ست که آسمان،
به دنبال آب و آیینه میگردد.
و از گُلهای آفتابگردان گواهی شکفتن
گُلهای نسترن را میگیرد همان هنگامی که،
نیلوفران و پیچکها جام به دست،
از بادهگردانِ آسمان مِیِناب درخواست دارند.
بی ترس از نگاه خشمآلوودِ هواداران شب،
رهگذران آزادانه به دنبال کارها
و رفت و آمدها باشند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۵
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
بامداد نخستين نگاه آفتاب ست
بر زمین میتابد که لبریز از آب و نان میشود.!
که هر کسی به اندازه توان و خرد خویش،
از آن برمیدارد.
بامداد همرنگ کردن تالابها ست،
با آبهای آرام که خمووش روان هستند.
بامداد خندههای گرم خوورشید ست
که خویشتن را به زمین نشان میدهد.
بامداد هنگامی ست که آسمان،
به دنبال آب و آیینه میگردد.
و از گُلهای آفتابگردان گواهی شکفتن
گُلهای نسترن را میگیرد همان هنگامی که،
نیلوفران و پیچکها جام به دست،
از بادهگردانِ آسمان مِیِناب درخواست دارند.
بی ترس از نگاه خشمآلوودِ هواداران شب،
رهگذران آزادانه به دنبال کارها
و رفت و آمدها باشند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#داستانهای_شاهنامه؛
بههررووی رستم ساز و برگ جنگ پووشید و کلاهخوود سام نریمان را به سر گذاشت و با دو سالار دیگر به راه افتاد.
ناگهان آن شب کک خواب دید که شیری ژیان به آن تازش کرده است و ایشان را از پا درآورد و سرش را از تنش جدا نموود.
کهزاد از ترس از خواب پرید و موبدان را بانگ زد و واکاوی خوابش را پرسید.
موبدان گفتند:
مردی نامدار چون پلنگ و به دلیری شیر چهبسا سرها که به زیر آورد.
بهزاد گفت:
چرا غم خوریم.؟
ما از کسی نمیترسیم.
موبد پُرخِرد گفت:
او از نژاد سام است و از سیستان میآید
و اژدها هم از اوو رهایی ندارد.
کک خندید و گفت:
جنگ کردن سام را دیدهام و از زال هم نمیترسم.
موبد گفت:
نگرش من پوورزال است.
کک گفت:
از کسی که پرورده سیمرغ است چه پسر ترسناکی شاید زاده شود.؟
باده آورید و نوازنده بنوازد.
این را گفت و تا سپیدهدم به بادهخواری نشست.
رستم به دشت آمد و فریاد زد:
من رستم پهلوان و شیر میدان جنگ هستم.
وختی کوهزاد آوای اوو را شنید هراسان شد و پرسید:
این بانگ و فریاد چیست.؟
گفتند: سه تن آمدهاند و آهنگ جنگ دارند
و چند تن از سپاهیان را زخمی و گریزان کردند و کسی همتای رزمشان نیست.
کک گفت:
کسی را بفرستید تا آنها را به بند آورد.
در کوودکی کشته شوند بهتر است.
بهزاد جست و پروانه جنگ خواست و ساز و برگ جنگ پووشید و به راه افتاد.
کک به اوو گفت:
هشیار باش و از خودت نگهدار باش.
بهزاد خندید و گفت:
تو مرا دستکم گرفتهای.
وقتی بهزاد نزد آنها رفت فریاد زد:
ای خر زابلی کیستی که به پیکار شیر و پلنگ آمدهای.؟
همانا زمانت به سررسیده است.
رستم فریاد زد:
اگر مرد جنگی پیش بیا.
بهزاد پیش آمد و وختی رستم را دید رنگ از روویش پرید.
پهلوانی دید بالابلند با بازوان و سروسینه ستبر و مانند گرشاسپ دوشاخ بر کلاهش بوود و کمرگاهش باریک و دو چشمش چون دو جام زهر بوود.
پس پرسید:
نامت چیست.؟
چه کسی باید بر مرگت بگرید.؟
بهزاد با گرز تازش برد و رستم سپر کشید و گرز به سپر خورد و داد بهزاد درآمد.
رستم خندید و گفت:
پیکار اوغانیان این است.؟
با چنین زوور بازوویی از زال باژ میگرفتید.؟
بهزاد گفت:
تو کیستی.؟
رستم پاسخ داد:
نام من مرگ توست.
بهزاد بر اسپ پرید و به تهمتن تازش برد و رستم عمود فریدون شاه را کشید و بر سرش کووبید و داد بهزاد درآمد و بیهووش شد و چندی گذشت تا به هووش آمد.
رستم اوو را بست و به میلاد سپرد.
دیدهبان به کک خبر داد که بهزاد را کوودکی دربند کرده است
رستم خروشید:
ای بدنژاد کمر به دزدی بستهای و راه مردم را میبندی؟
این کار جوانمردانه نیست آماده شو که مرگت فرا رسیده است.
کک گفت:
اوو کیست؟
گفتند:
اوو تو را میخواهد و میگووید که من رستم دستانم.
کک که مست از مِیبوود،
گفت:
جنگافزار مرا بیاورید.
او پسر زال است و نمیداند که به کام نهنگ آمده است.
زره پوشید و سوار بر اسب شد و به راه افتاد.
وختی رستم را دید گفت:
چرا اینهمه میخروشی؟
چرا آهنگ جنگ با من را داری؟
نمیدانی که سام از دست من به ستووه آمد؟ رستم گفت:
ای دزد بیشرم که مرزوبووم را ویران کردهای، خودت را نشان بده و لاف نزن.
کوهزاد از کووه پایین آمد و نزدیک شد و از دیدن رستم مات گشت و گفت:
تو چرا اسب نداری؟
نامت چیست؟
چه میخواهی؟
رستم گفت:
تهمتن هستم پسر دستان سام.
زال مرا برای مرگت فرستاده است.
من همه باژهایی را که گرفتی پس میگیرم و سر از تنت جدا میکنم.
کوهزاد نیزهای بهسووی اوو انداخت و تهمتن سرنیزه را گرفت و به آسمان انداخت تا از دیدها نهان گشت.
کوهزاد گرز گرداند و بر سپر رستم زد اما او طوری نشد.
رستم گرز کشید و طوری بر سر کک زد که تنش لرزید . گرز دوم باعث شد تا کمرگاه اسب بشکند و کک بر زمین بیفتد . کوهزاد شمشیر کشید اما رستم سر قبضه شمشیر را گرفت و تیغ و دسته شکست . به هم آویختند و کشتی گرفتند و مشتهای زیادی ردوبدل کردند پس رستم مشتی بر بناگوش کک زد که او در خاک غلتید و از هوش رفت و وقتی به هوش آمد رستم را بالای سرش ایستاده یافت که میخواهد سر از تنش جدا کند . رستم گفت : خیلی های و هوی داشتی اما با یکمشت من افتادی . کک گفت : من چنین زور بازویی ندیدهام ، همه مال و اسباب و کنیزان و تاج زر و غلامان چینی و رومی و همه طلاهایی که گرفتهام پس میدهم و تمام سپاهم گوشبهفرمانت هستند و هرسال باج میدهم . دست از این رزم بردار که من دیگر پیر شدهام . تو هم نوجوانی پس دلیری مکن وگرنه لشگریانم به اشارهای جملگی از کوه به دشت میریزند و دمارت را درمیآورند.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
بههررووی رستم ساز و برگ جنگ پووشید و کلاهخوود سام نریمان را به سر گذاشت و با دو سالار دیگر به راه افتاد.
ناگهان آن شب کک خواب دید که شیری ژیان به آن تازش کرده است و ایشان را از پا درآورد و سرش را از تنش جدا نموود.
کهزاد از ترس از خواب پرید و موبدان را بانگ زد و واکاوی خوابش را پرسید.
موبدان گفتند:
مردی نامدار چون پلنگ و به دلیری شیر چهبسا سرها که به زیر آورد.
بهزاد گفت:
چرا غم خوریم.؟
ما از کسی نمیترسیم.
موبد پُرخِرد گفت:
او از نژاد سام است و از سیستان میآید
و اژدها هم از اوو رهایی ندارد.
کک خندید و گفت:
جنگ کردن سام را دیدهام و از زال هم نمیترسم.
موبد گفت:
نگرش من پوورزال است.
کک گفت:
از کسی که پرورده سیمرغ است چه پسر ترسناکی شاید زاده شود.؟
باده آورید و نوازنده بنوازد.
این را گفت و تا سپیدهدم به بادهخواری نشست.
رستم به دشت آمد و فریاد زد:
من رستم پهلوان و شیر میدان جنگ هستم.
وختی کوهزاد آوای اوو را شنید هراسان شد و پرسید:
این بانگ و فریاد چیست.؟
گفتند: سه تن آمدهاند و آهنگ جنگ دارند
و چند تن از سپاهیان را زخمی و گریزان کردند و کسی همتای رزمشان نیست.
کک گفت:
کسی را بفرستید تا آنها را به بند آورد.
در کوودکی کشته شوند بهتر است.
بهزاد جست و پروانه جنگ خواست و ساز و برگ جنگ پووشید و به راه افتاد.
کک به اوو گفت:
هشیار باش و از خودت نگهدار باش.
بهزاد خندید و گفت:
تو مرا دستکم گرفتهای.
وقتی بهزاد نزد آنها رفت فریاد زد:
ای خر زابلی کیستی که به پیکار شیر و پلنگ آمدهای.؟
همانا زمانت به سررسیده است.
رستم فریاد زد:
اگر مرد جنگی پیش بیا.
بهزاد پیش آمد و وختی رستم را دید رنگ از روویش پرید.
پهلوانی دید بالابلند با بازوان و سروسینه ستبر و مانند گرشاسپ دوشاخ بر کلاهش بوود و کمرگاهش باریک و دو چشمش چون دو جام زهر بوود.
پس پرسید:
نامت چیست.؟
چه کسی باید بر مرگت بگرید.؟
بهزاد با گرز تازش برد و رستم سپر کشید و گرز به سپر خورد و داد بهزاد درآمد.
رستم خندید و گفت:
پیکار اوغانیان این است.؟
با چنین زوور بازوویی از زال باژ میگرفتید.؟
بهزاد گفت:
تو کیستی.؟
رستم پاسخ داد:
نام من مرگ توست.
بهزاد بر اسپ پرید و به تهمتن تازش برد و رستم عمود فریدون شاه را کشید و بر سرش کووبید و داد بهزاد درآمد و بیهووش شد و چندی گذشت تا به هووش آمد.
رستم اوو را بست و به میلاد سپرد.
دیدهبان به کک خبر داد که بهزاد را کوودکی دربند کرده است
رستم خروشید:
ای بدنژاد کمر به دزدی بستهای و راه مردم را میبندی؟
این کار جوانمردانه نیست آماده شو که مرگت فرا رسیده است.
کک گفت:
اوو کیست؟
گفتند:
اوو تو را میخواهد و میگووید که من رستم دستانم.
کک که مست از مِیبوود،
گفت:
جنگافزار مرا بیاورید.
او پسر زال است و نمیداند که به کام نهنگ آمده است.
زره پوشید و سوار بر اسب شد و به راه افتاد.
وختی رستم را دید گفت:
چرا اینهمه میخروشی؟
چرا آهنگ جنگ با من را داری؟
نمیدانی که سام از دست من به ستووه آمد؟ رستم گفت:
ای دزد بیشرم که مرزوبووم را ویران کردهای، خودت را نشان بده و لاف نزن.
کوهزاد از کووه پایین آمد و نزدیک شد و از دیدن رستم مات گشت و گفت:
تو چرا اسب نداری؟
نامت چیست؟
چه میخواهی؟
رستم گفت:
تهمتن هستم پسر دستان سام.
زال مرا برای مرگت فرستاده است.
من همه باژهایی را که گرفتی پس میگیرم و سر از تنت جدا میکنم.
کوهزاد نیزهای بهسووی اوو انداخت و تهمتن سرنیزه را گرفت و به آسمان انداخت تا از دیدها نهان گشت.
کوهزاد گرز گرداند و بر سپر رستم زد اما او طوری نشد.
رستم گرز کشید و طوری بر سر کک زد که تنش لرزید . گرز دوم باعث شد تا کمرگاه اسب بشکند و کک بر زمین بیفتد . کوهزاد شمشیر کشید اما رستم سر قبضه شمشیر را گرفت و تیغ و دسته شکست . به هم آویختند و کشتی گرفتند و مشتهای زیادی ردوبدل کردند پس رستم مشتی بر بناگوش کک زد که او در خاک غلتید و از هوش رفت و وقتی به هوش آمد رستم را بالای سرش ایستاده یافت که میخواهد سر از تنش جدا کند . رستم گفت : خیلی های و هوی داشتی اما با یکمشت من افتادی . کک گفت : من چنین زور بازویی ندیدهام ، همه مال و اسباب و کنیزان و تاج زر و غلامان چینی و رومی و همه طلاهایی که گرفتهام پس میدهم و تمام سپاهم گوشبهفرمانت هستند و هرسال باج میدهم . دست از این رزم بردار که من دیگر پیر شدهام . تو هم نوجوانی پس دلیری مکن وگرنه لشگریانم به اشارهای جملگی از کوه به دشت میریزند و دمارت را درمیآورند.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_هفدهم؛
۸۱۷
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان شکرین و شیوای پارسی که میتوانیم بیدرنگ آن را توانمندترین زبان زیباشناختی
در جهان بدانیم،
زبانی ست بسیار سووده و ساده، نازک، با رنگ و آهنگی دلاویز و خنیاگرانه و گووشنواز؛
از دیگر سووی،
زبانی استوار و سختجان و پایدار که تندبادهایی ویرانگر را پشت سر نهاده و در درازای سدهها و هزارهها پابرجای مانده،
و باری گران و توانفرسا را بر دووش کشیده است.
که فرهنگ گرانسنگ و نازش خیز ایرانی است.
میهنپرستی تنها پرداختن به بافت نیاکان و زاستاری(سیاسی) یک کشور نیست و پیشنیازش پردازشهای کلیدی یک کشور و شهروندان است.
شاهرگهای روان و ميهندووستی«فرهنگ» است
و فرهنگ، هنجاری است همچون ریشهی درخت تناور یک یا چندین کشور که در ساختار زیستیِ«مردم» تنیده شده است.
سپس پیوسته دارای شاخههایی است به مانند فرهنگ و ادب و فرووزه(فلسفه) و هنر.
پس تنها«زبان» میتواند ابزار گسترش این هنجار باشد که شالوودهی سازهی فرهنگی مردم است.
💎 زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان را پاس بداریم.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی«سده»
بجای واژه «قرن»
۲- واژه پارسی«رُخبام»
بجای واژه بیگانه «قرنیز»
۳- واژگان پارسی«ترف، توف»
بجای واژه بیگانه ترکیه «قرهقروت»
۴- واژه پارسی«سُرخ»
بجای واژه بیگانه «قرمز»
۵- واژه پارسی«سدههای میانی»
بجای واژه تازی «قرون وسطی»
۶- واژه پارسی«سدهها»
بجای واژه بیگانه «قرون»
۷- واژگان پارسی«نزدیک، نزدیکی»
بجای واژه تازی «قریب»
۸- واژه پارسی«زوود هنگام»
بجای واژه تازی «قریب الوقوع»
۹- واژه پارسی«باز پرداخت مانده بدهی»
بجای واژه تازی «قسط»
۱۰- واژه پارسی«دانشواژه»
بجای واژه درهمآمیخته پاسی، تازی «واژه تخصصی»
۱۱- واژه پارسی«دانشنامه»
بجای واژه تازی «دایره، المعارف»
۱۲- واژگان پارسی«پادرمیانی، میانجی»
بجای واژگان تازی «واسطه»
۱۳- واژه پارسی«سازه»
بجای واژه تازی «برج»
۱۴- واژگان پارسی«مهمان پذیر، مهمان سرا»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رستوران»
۱۵- واژگان پارسی«خانه، سرا، جای فروودآمدن»
بجای واژه تازی «منزل»
۱۶- واژه پارسی«سیما»
بجای واژگان تازی «تصویر، عکس»
۱۷- واژگان پارسی«آوا، بانگ، نوا»
بجای واژه تازی «صدا»
۱۸- واژه پارسی«نما پخش»
بجای واژه تازی «تصاویر»
۱۹- واژگان پارسی«جشنها، جشنوارهها»
بجای واژه تازی «اعیاد»
۲۰- واژگان پارسی«آشکار، روشن»
بجای واژه تازی «اعیان.»
🖍به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_هفدهم؛
۸۱۷
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان شکرین و شیوای پارسی که میتوانیم بیدرنگ آن را توانمندترین زبان زیباشناختی
در جهان بدانیم،
زبانی ست بسیار سووده و ساده، نازک، با رنگ و آهنگی دلاویز و خنیاگرانه و گووشنواز؛
از دیگر سووی،
زبانی استوار و سختجان و پایدار که تندبادهایی ویرانگر را پشت سر نهاده و در درازای سدهها و هزارهها پابرجای مانده،
و باری گران و توانفرسا را بر دووش کشیده است.
که فرهنگ گرانسنگ و نازش خیز ایرانی است.
میهنپرستی تنها پرداختن به بافت نیاکان و زاستاری(سیاسی) یک کشور نیست و پیشنیازش پردازشهای کلیدی یک کشور و شهروندان است.
شاهرگهای روان و ميهندووستی«فرهنگ» است
و فرهنگ، هنجاری است همچون ریشهی درخت تناور یک یا چندین کشور که در ساختار زیستیِ«مردم» تنیده شده است.
سپس پیوسته دارای شاخههایی است به مانند فرهنگ و ادب و فرووزه(فلسفه) و هنر.
پس تنها«زبان» میتواند ابزار گسترش این هنجار باشد که شالوودهی سازهی فرهنگی مردم است.
💎 زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان را پاس بداریم.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی«سده»
بجای واژه «قرن»
۲- واژه پارسی«رُخبام»
بجای واژه بیگانه «قرنیز»
۳- واژگان پارسی«ترف، توف»
بجای واژه بیگانه ترکیه «قرهقروت»
۴- واژه پارسی«سُرخ»
بجای واژه بیگانه «قرمز»
۵- واژه پارسی«سدههای میانی»
بجای واژه تازی «قرون وسطی»
۶- واژه پارسی«سدهها»
بجای واژه بیگانه «قرون»
۷- واژگان پارسی«نزدیک، نزدیکی»
بجای واژه تازی «قریب»
۸- واژه پارسی«زوود هنگام»
بجای واژه تازی «قریب الوقوع»
۹- واژه پارسی«باز پرداخت مانده بدهی»
بجای واژه تازی «قسط»
۱۰- واژه پارسی«دانشواژه»
بجای واژه درهمآمیخته پاسی، تازی «واژه تخصصی»
۱۱- واژه پارسی«دانشنامه»
بجای واژه تازی «دایره، المعارف»
۱۲- واژگان پارسی«پادرمیانی، میانجی»
بجای واژگان تازی «واسطه»
۱۳- واژه پارسی«سازه»
بجای واژه تازی «برج»
۱۴- واژگان پارسی«مهمان پذیر، مهمان سرا»
بجای واژه بیگانه فرانسه «رستوران»
۱۵- واژگان پارسی«خانه، سرا، جای فروودآمدن»
بجای واژه تازی «منزل»
۱۶- واژه پارسی«سیما»
بجای واژگان تازی «تصویر، عکس»
۱۷- واژگان پارسی«آوا، بانگ، نوا»
بجای واژه تازی «صدا»
۱۸- واژه پارسی«نما پخش»
بجای واژه تازی «تصاویر»
۱۹- واژگان پارسی«جشنها، جشنوارهها»
بجای واژه تازی «اعیاد»
۲۰- واژگان پارسی«آشکار، روشن»
بجای واژه تازی «اعیان.»
🖍به ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۶
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
باز هم هنگام برداشت فرآوردههای
کشاورزی و کشتزارها رسیده است.
کولهها بر پشت مردم پاکدل و رنجکش
بر خرمن و یا انبارها گِردآوری میشود
و سرریز و فزوونی آن را به بازار
برای فرووش میبرند.
تا مردم نیازمند خریداری کرده
و بهرهبرداری کنند.
در این هنگام از سال برداشت نام دارد
چون باغها و کشتزارها برداشت میشوند.
و گاهی در انبار نگهداری میشوند
تا در دسترس مردم برای فراهم کردن نان
و دیگر چیزها.
در رووزهای تنگ و خاکستری،
مردان باشکووه که راهگشای راههای
بُنبست و تنگناها هستند که راه رسیدن
مردم را برای این که مردم از گرسنگی در رنج نباشند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۶
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
باز هم هنگام برداشت فرآوردههای
کشاورزی و کشتزارها رسیده است.
کولهها بر پشت مردم پاکدل و رنجکش
بر خرمن و یا انبارها گِردآوری میشود
و سرریز و فزوونی آن را به بازار
برای فرووش میبرند.
تا مردم نیازمند خریداری کرده
و بهرهبرداری کنند.
در این هنگام از سال برداشت نام دارد
چون باغها و کشتزارها برداشت میشوند.
و گاهی در انبار نگهداری میشوند
تا در دسترس مردم برای فراهم کردن نان
و دیگر چیزها.
در رووزهای تنگ و خاکستری،
مردان باشکووه که راهگشای راههای
بُنبست و تنگناها هستند که راه رسیدن
مردم را برای این که مردم از گرسنگی در رنج نباشند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: ۳۸۳
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ ۳۳
چو افراسیاب این سخنها شنوود
به دلش اندروون روشنایی فزوود
سپه را فرستاد و خود برنشست
میان یلی تاختن را به بست
برفتند گردان چو دریای آب
گرفتند بر تاختن بر شتاب
بران تاختن جنبش و ساز نه
همان نالهی بوغ و آواز نه
چو رفتند نزدیک پرده سرای
برآمد خرووشیدن کر نای
غو طبل بر کووهه زین بخاست
درفش سیه را برآورد راست
ز لشکر هرآنکس که بد پیشروو
برانگیختند اسب و برخاست غو
بکنده در افتاد چندی سوار
بپیچید دیگر سر از کارزار
ز یک دست رستم برآمد ز دشت
ز گرد سواران هوا تیره گشت
ز دست دگر گیو گودرز و تووس
بپیش اندروون نالهی بوق و کووس
شهنشاه باکاویانی درفش
هوا شد ز تیغ سواران بنفش
برآمد ده و گیر و بربند و کش
نه با اسپ تاب و نه با مرد هش
ازیشان ز سد نامور ده بماند
کسی را که بد اختر بد براند
چو آگاهی آمد برین رزمگاه
چنان خسته بد شاه توران سپاه
که از خستگی جمله گریان شدند
ز درد دل شاه بریان شدند
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر دانشی بیگمان
چو دشمن همی جان بسیچد نه چیز
بکووشیم ناچار یک دست نیز
اگر سربسر تن بکشتن دهیم
وگر ایرجی تاج بر سر نهیم
برآمد خرووش از دو پردهسرای
جهان پر شد از نالهی کر نای
گرفتند ژوپین و خنجر بکف
کشیدند لشکر سه فرسنگ صف
بکردار دریا شد آن رزمگاه
نه خوورشید تابنده روشن نه ماه
سپاه اندر آمد همی فوج فوج
بران سان که برخیزد از باد موج
در و دشت گفتی همه خوون شدست
خوور از چرخ گردنده بیروون شدست
کسی را نبد بر تن خویش مهر
به قیر اندر اندوود گفتی سپهر
همانگه برآمد یکی تیره باد
که هرگز ندارد کسی آن بیاد
همی خاک برداشت از رزمگاه
بزد بر سر و چشم توران سپاه
ز سرها همی ترگها برگرفت
بماند اندران شاه ترکان شگفت
همه دشت مغز سر و خوون گرفت
دل سنگ رنگ تبر خوون گرفت
سواران توران که رووز درنگ
زبوون داشتندی شکار پلنگ
ندیدند با چرخ گردان نبرد
همی خاک برداشت از دشت مرد
چو کیخسرو آن خاک و آن باد دید
دل و بخت ایرانیان شاد دید
ابا رستم و گیو گودرز و تووس
ز پشت سپاه اندر آورد کووس
دهاده برآمد ز قلب سپاه
ز یک دست رستم ز یک دست شاه
شد اندر هوا گرد برسان میغ
چه میغی که باران اوو تیر و تیغ
تلی کشته هر جای چون کووه کووه
زمین گشته از خوون ایشان ستووه
هوا گشت چون چادر نیلگوون
زمین شد بکردار دریای خوون
ز تیر آسمان شد چو پر عقاب
نگه کرد خیره سر افراسیاب
بدید آن درفشان درفش بنفش
نهان کرد بر قلبه گه بر درفش
سپه را رده بر کشیده بماند
خود و نامداران توران براند
زخویشان شایسته مردی هزار
به نزدیک اوو بوود در کارزار
به بیراه راه بیابان گرفت
برنج تن از دشمنان جان گرفت
ز لشکر نیا را همی جست شاه
بیامد دمان تا بقلب سپاه
ز هر سوی پوویید و چندی شتافت
نشان پی شاه توران نیافت
سپه چون نگه کرد در قلبه گاه
ندیدند جایی درفش سیاه
ز شه خواستند آن زمان زینهار
فرووریختند آلت کارزار
چو خسرو چنان دید بنواختشان
ز لشکر جدا جایگه ساختشان
بفرموود تا تخت زرین نهند
بخیمه در آرایش چین نهند
میآورد و رامشگران را بخواند
ز لشکر فراوان سران را بخواند
شبی کرد جشنی که تا رووز پاک
همی مرده برخاست از تیره خاک
چو خوورشید بر چرخ بنموود پشت
شب تیره شد از نموودن درشت.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش: ۳۸۳
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ ۳۳
چو افراسیاب این سخنها شنوود
به دلش اندروون روشنایی فزوود
سپه را فرستاد و خود برنشست
میان یلی تاختن را به بست
برفتند گردان چو دریای آب
گرفتند بر تاختن بر شتاب
بران تاختن جنبش و ساز نه
همان نالهی بوغ و آواز نه
چو رفتند نزدیک پرده سرای
برآمد خرووشیدن کر نای
غو طبل بر کووهه زین بخاست
درفش سیه را برآورد راست
ز لشکر هرآنکس که بد پیشروو
برانگیختند اسب و برخاست غو
بکنده در افتاد چندی سوار
بپیچید دیگر سر از کارزار
ز یک دست رستم برآمد ز دشت
ز گرد سواران هوا تیره گشت
ز دست دگر گیو گودرز و تووس
بپیش اندروون نالهی بوق و کووس
شهنشاه باکاویانی درفش
هوا شد ز تیغ سواران بنفش
برآمد ده و گیر و بربند و کش
نه با اسپ تاب و نه با مرد هش
ازیشان ز سد نامور ده بماند
کسی را که بد اختر بد براند
چو آگاهی آمد برین رزمگاه
چنان خسته بد شاه توران سپاه
که از خستگی جمله گریان شدند
ز درد دل شاه بریان شدند
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر دانشی بیگمان
چو دشمن همی جان بسیچد نه چیز
بکووشیم ناچار یک دست نیز
اگر سربسر تن بکشتن دهیم
وگر ایرجی تاج بر سر نهیم
برآمد خرووش از دو پردهسرای
جهان پر شد از نالهی کر نای
گرفتند ژوپین و خنجر بکف
کشیدند لشکر سه فرسنگ صف
بکردار دریا شد آن رزمگاه
نه خوورشید تابنده روشن نه ماه
سپاه اندر آمد همی فوج فوج
بران سان که برخیزد از باد موج
در و دشت گفتی همه خوون شدست
خوور از چرخ گردنده بیروون شدست
کسی را نبد بر تن خویش مهر
به قیر اندر اندوود گفتی سپهر
همانگه برآمد یکی تیره باد
که هرگز ندارد کسی آن بیاد
همی خاک برداشت از رزمگاه
بزد بر سر و چشم توران سپاه
ز سرها همی ترگها برگرفت
بماند اندران شاه ترکان شگفت
همه دشت مغز سر و خوون گرفت
دل سنگ رنگ تبر خوون گرفت
سواران توران که رووز درنگ
زبوون داشتندی شکار پلنگ
ندیدند با چرخ گردان نبرد
همی خاک برداشت از دشت مرد
چو کیخسرو آن خاک و آن باد دید
دل و بخت ایرانیان شاد دید
ابا رستم و گیو گودرز و تووس
ز پشت سپاه اندر آورد کووس
دهاده برآمد ز قلب سپاه
ز یک دست رستم ز یک دست شاه
شد اندر هوا گرد برسان میغ
چه میغی که باران اوو تیر و تیغ
تلی کشته هر جای چون کووه کووه
زمین گشته از خوون ایشان ستووه
هوا گشت چون چادر نیلگوون
زمین شد بکردار دریای خوون
ز تیر آسمان شد چو پر عقاب
نگه کرد خیره سر افراسیاب
بدید آن درفشان درفش بنفش
نهان کرد بر قلبه گه بر درفش
سپه را رده بر کشیده بماند
خود و نامداران توران براند
زخویشان شایسته مردی هزار
به نزدیک اوو بوود در کارزار
به بیراه راه بیابان گرفت
برنج تن از دشمنان جان گرفت
ز لشکر نیا را همی جست شاه
بیامد دمان تا بقلب سپاه
ز هر سوی پوویید و چندی شتافت
نشان پی شاه توران نیافت
سپه چون نگه کرد در قلبه گاه
ندیدند جایی درفش سیاه
ز شه خواستند آن زمان زینهار
فرووریختند آلت کارزار
چو خسرو چنان دید بنواختشان
ز لشکر جدا جایگه ساختشان
بفرموود تا تخت زرین نهند
بخیمه در آرایش چین نهند
میآورد و رامشگران را بخواند
ز لشکر فراوان سران را بخواند
شبی کرد جشنی که تا رووز پاک
همی مرده برخاست از تیره خاک
چو خوورشید بر چرخ بنموود پشت
شب تیره شد از نموودن درشت.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_هیژدهم؛
۸۱۸
🚸#فرزندان_ایران:
زبان پارسی از دسته زبانهایی است که آماج بیشترین تاختوتاز زبانهای بیگانه میباشد بهگوونهای که بیش از نیمی از واژگانش از
اَنیرانی یا سرزمینهای دورتر اندر شده است.
اگر شاهنامه فردوسی را ستوون فرازمند و استوار زبان میهنی کشور ایران بخوانیم در چه دوره از درازنای تاریخ، شاخ و برگ نازک این نهال تنآور به بار خواهد نشست.؟
هنگامی که استادان زبان فرهنگ، ادب پارسی دستاوردهای خود را با واژگان بیگانه در هم میآمیزند؟!
در کجای روند میهنپرستی، خویشکاری(وظیفه) باز زایش زبان کشور روشن شده است تا با آهنگ زبان فردوسی فرزانه همآهنگ شود؟
هم اینک ۱۲۵ کانون در ۵۰ کشور جهان زبان پارسی این زیبای سخت جان را آمووزش میدهند.
بیش از ۴۰ دانشگاه شناخته شده جهانی نیز خواستار راه اندازی آمووزش زبان پارسی هستند.
⚠️پس برخیزیم با ژرف نگری جهانیان را با زبان وفرهنگ پارسی آشنا کنیم.
💎#درست_سخن_بگوییم_و_زیبا_بنویسیم:
زبان پارسی زبان وفرهنگ نیاکان ماست آن را پاس بداریم.
⚠️از این پس:
۱- واژه پارسی«خرس»
بجای واژه تازی «دُب»
۲- واژه پارسی«خرسِ کوچک»
بجای واژه تازی «دُبِ اصغر»
۳- واژه پارسی«خرسِ بزرگ»
بجای واژه تازی «دُبِ اکبر»
۴- واژگان پارسی«گروه، بخش»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِپارتمان»
۵- واژه پارسی«نمایش»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِرام»
۶- واژگان پارسی«آموزش، آموزه»
بجای واژه تازی «درس»
۷- واژگان پارسی«دریافتن، پی بردن»
بجای واژه تازی «دَرک»
۸- واژگان پارسی«کار، فرمان»
بجای واژه تازی «امر»
۹- واژه پارسی«تهی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِشارژ»
۱۰- واژگان پارسی«خواندن، درخواست، نیایش»
بجای واژه بیگانه «دعا»
۱۱- واژگان پارسی«فراخواندن، خواستن»
بجای واژه تازی «دعوت»
۱۲- واژگان پارسی«بازداشتن، پاسداری، پدافند»
بجای واژه تازی «دفاع»
۱۳- واژه پارسی«خوشباد، خجسته باد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «مبارک باد»
۱۴- واژه پارسی«جشن»
بجای واژه تازی «عید»
۱۵- واژگان پارسی«آستان، پیشگاه»
بجای واژه تازی «محضر»
۱۶- واژ پارسی«کهن»
بجای واژه بیگانه فرانسه- انگلیسی «کلاسیک»
۱۷- واژگان پارسی«دیرین، کهنه، نیمدار»
بجای واژه تازی «قدیمی»
۱۸- واژه پارسی«داور»
بجای واژه تازی «قاضی»
۱۹- واژگان پارسی«تازه، نو، نوین»
بجای واژه تازی «جدید»
۲۰- واژه پارسی«داوری»
بجای واژه تازی «قضاوت.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_هیژدهم؛
۸۱۸
🚸#فرزندان_ایران:
زبان پارسی از دسته زبانهایی است که آماج بیشترین تاختوتاز زبانهای بیگانه میباشد بهگوونهای که بیش از نیمی از واژگانش از
اَنیرانی یا سرزمینهای دورتر اندر شده است.
اگر شاهنامه فردوسی را ستوون فرازمند و استوار زبان میهنی کشور ایران بخوانیم در چه دوره از درازنای تاریخ، شاخ و برگ نازک این نهال تنآور به بار خواهد نشست.؟
هنگامی که استادان زبان فرهنگ، ادب پارسی دستاوردهای خود را با واژگان بیگانه در هم میآمیزند؟!
در کجای روند میهنپرستی، خویشکاری(وظیفه) باز زایش زبان کشور روشن شده است تا با آهنگ زبان فردوسی فرزانه همآهنگ شود؟
هم اینک ۱۲۵ کانون در ۵۰ کشور جهان زبان پارسی این زیبای سخت جان را آمووزش میدهند.
بیش از ۴۰ دانشگاه شناخته شده جهانی نیز خواستار راه اندازی آمووزش زبان پارسی هستند.
⚠️پس برخیزیم با ژرف نگری جهانیان را با زبان وفرهنگ پارسی آشنا کنیم.
💎#درست_سخن_بگوییم_و_زیبا_بنویسیم:
زبان پارسی زبان وفرهنگ نیاکان ماست آن را پاس بداریم.
⚠️از این پس:
۱- واژه پارسی«خرس»
بجای واژه تازی «دُب»
۲- واژه پارسی«خرسِ کوچک»
بجای واژه تازی «دُبِ اصغر»
۳- واژه پارسی«خرسِ بزرگ»
بجای واژه تازی «دُبِ اکبر»
۴- واژگان پارسی«گروه، بخش»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِپارتمان»
۵- واژه پارسی«نمایش»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِرام»
۶- واژگان پارسی«آموزش، آموزه»
بجای واژه تازی «درس»
۷- واژگان پارسی«دریافتن، پی بردن»
بجای واژه تازی «دَرک»
۸- واژگان پارسی«کار، فرمان»
بجای واژه تازی «امر»
۹- واژه پارسی«تهی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دِشارژ»
۱۰- واژگان پارسی«خواندن، درخواست، نیایش»
بجای واژه بیگانه «دعا»
۱۱- واژگان پارسی«فراخواندن، خواستن»
بجای واژه تازی «دعوت»
۱۲- واژگان پارسی«بازداشتن، پاسداری، پدافند»
بجای واژه تازی «دفاع»
۱۳- واژه پارسی«خوشباد، خجسته باد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «مبارک باد»
۱۴- واژه پارسی«جشن»
بجای واژه تازی «عید»
۱۵- واژگان پارسی«آستان، پیشگاه»
بجای واژه تازی «محضر»
۱۶- واژ پارسی«کهن»
بجای واژه بیگانه فرانسه- انگلیسی «کلاسیک»
۱۷- واژگان پارسی«دیرین، کهنه، نیمدار»
بجای واژه تازی «قدیمی»
۱۸- واژه پارسی«داور»
بجای واژه تازی «قاضی»
۱۹- واژگان پارسی«تازه، نو، نوین»
بجای واژه تازی «جدید»
۲۰- واژه پارسی«داوری»
بجای واژه تازی «قضاوت.»
🖍بہ ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۷
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هیچ گاه آسمان خواستهای از زمین
نداشته تا آلالههای سربرافراشته،
آن را برآورده کنند.!
چون که هر بامداد بینیاز.
بامداد میشود و زمین سرشار از،
جووش و خرووش گشته،
و پُر از زندگی میگردد و زمین در وزشِ
بادهای پگاهان چشمبراه میماند
تا پرده سیاهی شب با برآمدن آفتاب،
برباد بشوند تا آسمان با رنگ آبی روشن
نمایان شود و در هنگام خوورشید،
در گووش بیابانها بسُراید؛
که شهر ها هم چیزهایی مانند:
مهرورزی و هنرمندی با مردمانی که لبخند بزنند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۷
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
هیچ گاه آسمان خواستهای از زمین
نداشته تا آلالههای سربرافراشته،
آن را برآورده کنند.!
چون که هر بامداد بینیاز.
بامداد میشود و زمین سرشار از،
جووش و خرووش گشته،
و پُر از زندگی میگردد و زمین در وزشِ
بادهای پگاهان چشمبراه میماند
تا پرده سیاهی شب با برآمدن آفتاب،
برباد بشوند تا آسمان با رنگ آبی روشن
نمایان شود و در هنگام خوورشید،
در گووش بیابانها بسُراید؛
که شهر ها هم چیزهایی مانند:
مهرورزی و هنرمندی با مردمانی که لبخند بزنند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_نوزدهم؛
۸۱۹
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان گنجینهای ارزنده و گرانبهایی کهن است،
و هم اینکه ابزاری ست برای گفتگوو آیینها و همزبانی با دیگر پارسی زبانها است،
درسراسر گیتی.
ناگفته نماند؛!
بسیاری از واژگان پارسی هستند،
که امرووزه ديگر بهکار نمیروند و به.
ناگزیر هستند،
و در گذشته هم بودند و در نوشتارهای کهن جايگاه ويژهی خود را داشتند.
اگر در فرهنگستانها دانش و آگاهی بالاتر برود و بهجای«واژهسازی»
و «واژهيابی» جایگزین بِشَود،
گنجينههايی از واژگان مِهادین(اصیل) پارسی یافته خواهد شد که هم بسیار خوش آهنگاند
و هم از واژگانی که اکنوون ساخته میشود،
زیباترند.
برای نموونه به چندی از اين واژگان و کاربرد آنها در چامه و ادب میپردازیم تا خودتان داوری کنید و ببینيد آن که از یاد رفتهاند،
زيباتر است يا آن که امرووزه به زبان میرانیم.
این زیبای سخت جان را پاس بداریم؛
از این پس واژگان زیبای پارسی رادر گفتار ونوشتارمان جایگزین واژگان تازی و بیگانه نماییم:
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی«راندن، دورکردن»
بجای واژه تازی «دفع»
۲- واژه پارسی«خاکسپاری»
بجای واژه تازی «دفن»
۳- واژگان پارسی«ریزبین، ژرف نگر»
بجای واژه تازی «دقیق»
۴- واژه پارسی«انگیزها»
بجای واژه تازی «دلایل»
۵- واژگان پارسی«انگیزه، شُوند»
بجای واژه تازی «دلیل»
۶- واژگان پارسی«جهان، گیتی»
بجای واژگان تازی «دنیا، عالم»
۷- واژگان پارسی«دوبرابر، دوتایی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دوبل»
۸- واژه پارسی«نموودار»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیاگرام»
۹- واژه پارسی«گفتگوو»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیالوگ»
۱۰- واژه پارسی«خودکار»
بجای واژگان بیگانه انگلیسی «اتوماتیک، دیجیتال»
۱۱- واژگان پارسی«خودکامه، خود رای»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیکتاتور»
۱۲- واژگان پارسی«فرهنگ واژهها، واژه نامهها»
بجای واژه بیگانه انگلیسی «دیکشنری»
۱۳- واژه پارسی«داوری»
بجای واژه تازی «قضاوت»
۱۴- واژگان پارسی«دادوَر، نماینده»
بجای واژه تازی «وکیل»
۱۵- واژگان پارسی«گوور، مزار»
بجای واژه تازی «مرقد»
۱۶- واژگان پارسی«چرکآلوود، چرکین، ناپاک»
بجای واژه تازی «کثیف»
۱۷- واژگان پارسی«خوار، کووچکشمردن»
بجای واژه تازی «حقیر»
۱۸- واژه پارسی«بزرگ»
بجای واژه تازی «کبیر»
۱۹- واژه پارسی«میانه»
بجای واژه تازی «متوسط»
۲۰- واژگان پارسی«آزمایش، آزموودن»
بجای واژه درهمآمیخته انگلیسی، پارسی «تست کردن.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_نوزدهم؛
۸۱۹
🚸#فرزندان_ایران؛
زبان وفرهنگ پارسی این زیبای سخت جان گنجینهای ارزنده و گرانبهایی کهن است،
و هم اینکه ابزاری ست برای گفتگوو آیینها و همزبانی با دیگر پارسی زبانها است،
درسراسر گیتی.
ناگفته نماند؛!
بسیاری از واژگان پارسی هستند،
که امرووزه ديگر بهکار نمیروند و به.
ناگزیر هستند،
و در گذشته هم بودند و در نوشتارهای کهن جايگاه ويژهی خود را داشتند.
اگر در فرهنگستانها دانش و آگاهی بالاتر برود و بهجای«واژهسازی»
و «واژهيابی» جایگزین بِشَود،
گنجينههايی از واژگان مِهادین(اصیل) پارسی یافته خواهد شد که هم بسیار خوش آهنگاند
و هم از واژگانی که اکنوون ساخته میشود،
زیباترند.
برای نموونه به چندی از اين واژگان و کاربرد آنها در چامه و ادب میپردازیم تا خودتان داوری کنید و ببینيد آن که از یاد رفتهاند،
زيباتر است يا آن که امرووزه به زبان میرانیم.
این زیبای سخت جان را پاس بداریم؛
از این پس واژگان زیبای پارسی رادر گفتار ونوشتارمان جایگزین واژگان تازی و بیگانه نماییم:
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی«راندن، دورکردن»
بجای واژه تازی «دفع»
۲- واژه پارسی«خاکسپاری»
بجای واژه تازی «دفن»
۳- واژگان پارسی«ریزبین، ژرف نگر»
بجای واژه تازی «دقیق»
۴- واژه پارسی«انگیزها»
بجای واژه تازی «دلایل»
۵- واژگان پارسی«انگیزه، شُوند»
بجای واژه تازی «دلیل»
۶- واژگان پارسی«جهان، گیتی»
بجای واژگان تازی «دنیا، عالم»
۷- واژگان پارسی«دوبرابر، دوتایی»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دوبل»
۸- واژه پارسی«نموودار»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیاگرام»
۹- واژه پارسی«گفتگوو»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیالوگ»
۱۰- واژه پارسی«خودکار»
بجای واژگان بیگانه انگلیسی «اتوماتیک، دیجیتال»
۱۱- واژگان پارسی«خودکامه، خود رای»
بجای واژه بیگانه فرانسه «دیکتاتور»
۱۲- واژگان پارسی«فرهنگ واژهها، واژه نامهها»
بجای واژه بیگانه انگلیسی «دیکشنری»
۱۳- واژه پارسی«داوری»
بجای واژه تازی «قضاوت»
۱۴- واژگان پارسی«دادوَر، نماینده»
بجای واژه تازی «وکیل»
۱۵- واژگان پارسی«گوور، مزار»
بجای واژه تازی «مرقد»
۱۶- واژگان پارسی«چرکآلوود، چرکین، ناپاک»
بجای واژه تازی «کثیف»
۱۷- واژگان پارسی«خوار، کووچکشمردن»
بجای واژه تازی «حقیر»
۱۸- واژه پارسی«بزرگ»
بجای واژه تازی «کبیر»
۱۹- واژه پارسی«میانه»
بجای واژه تازی «متوسط»
۲۰- واژگان پارسی«آزمایش، آزموودن»
بجای واژه درهمآمیخته انگلیسی، پارسی «تست کردن.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۸
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
شب از برآمدن و دیدن بامداد
شرمگین ست،
چون هنگامی که بامداد برمیخیزد،
شب رَخت برمیبندد و نگاه شب پُر میشود
از آزرم و گریز زيرا بامداد تازه تازه میآید
و شب از گذشتههای دوور مانده است.
پس به ناچار بایستی بگریزد.
شب در چارچوبهای کووچک جای میگیرد
و بامداد بر پهنهی آسمان پای مینهد.
چون با همکاری آسمان،
جای پاهایش را در کووی و برزن میگشاید.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۸
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
شب از برآمدن و دیدن بامداد
شرمگین ست،
چون هنگامی که بامداد برمیخیزد،
شب رَخت برمیبندد و نگاه شب پُر میشود
از آزرم و گریز زيرا بامداد تازه تازه میآید
و شب از گذشتههای دوور مانده است.
پس به ناچار بایستی بگریزد.
شب در چارچوبهای کووچک جای میگیرد
و بامداد بر پهنهی آسمان پای مینهد.
چون با همکاری آسمان،
جای پاهایش را در کووی و برزن میگشاید.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی.
بخش؛ ۳۸۴
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۳۴
شهنشاه ایران سر و تن بشست
یکی جایگاه پرستش بجست
کز ایرانیان کس مر اوو را ندید
نه دام و دد آوای ایشان شنید
ز شبگرد تا ماه بر چرخ ساج
بسر بر نهاد آن دلافرووز تاج
ستایش همی کرد برکردگار
ازان شادمان گردش رووزگار
فراوان بمالید بر خاک روودی
برخ بر نهاد از دو دیده دو جوی
و زآنجا بیامد سووی تاج و تخت
خرامان و شادان دل و نیک بخت
از ایرانیان هرک افگنده بود
اگر کشته بودند گر زنده بود
از آن خاک آورد برداشتند
تن دشمنان خوار بگذاشتند
همه رزمگه دخمهها ساختند
ازان کشتگان چو بپرداختند
ز چیزی که بود اندران رزمگاه
ببخشید شاه جهان بر سپاه
وز آنجا بشد شاه به بهشت گنگ
همه لشکر آباد با ساز جنگ
چو آگاهی آمد بماچین و چین
ز ترکان وز شاه ایران زمین
بپیچید فغفور و خاقان بدرد
ز تخت مهی هر کسی یاد کرد
وز آن یاوریها پشیمان شدند
پراندیشه دل سووی درمان شدند
همی گفت فغفور کافراسیاب
ازین پس نبیند بزرگی بخواب
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود کار ما بیگمان کاسته
پشیمانی آمد همه بهر ما
کزین کار ویران شود شهر ما
ز چین و ختن هدیهها ساختند
بدان کار گنجی بپرداختند
فرستادهای نیکدل را بخواند
سخنهای شایسته چندی براند
یکی مرد بد نیکدل نیک خواه
فرستاد فغفور نزدیک شاه
طرایف بچین اندرون آنچ بود
ز دینار وز گوهر نابسوود
به پووزش فرستاد نزدیک شاه
فرستادگان بر گرفتند راه
بزرگان چین بیدرنگ آمدند
بیک هفته از چین بگنگ آمدند
جهاندار پیروز بنواختشان
چنانچون ببایست بنشاختشان
بپذرفت چیزی که آورده بوود
طرایف بد و بدره و پرده بوود
فرستاده را گفت کو را بگووی
که خیره بر ما مبر آب رووی
نباید که نزد تو افراسیاب
بیاید شب تیره هنگام خواب
فرستاده برگشت و آمد چو باد
بفغفور یکسر پیامش بداد
چو بشنید فغفور هنگام خواب
فرستاد کس نزد افراسیاب
که از من ز چین و ختن دوور باش
ز بد کردن خویش رنجوور باش
هرآنکس که اوو گم کند راه خویش
بد آید بداندیش را کار پیش
چو بشنید افراسیاب این سخن
پشیمان شد از کردههای کهن
بیفگند نام مهی جان گرفت
به بیراه، راه بیابان گرفت
چو با درد و با رنج و غم دید رووز
بیامد دمان تا بکوه اسپرووز
ز بدخواه رووز و شب اندیشه کرد
شب رووز را دل یکی پیشه کرد
بیامد ز چین تا بب زره
میان سووده از رنج و بند گره
چو نزدیک آن ژرف دریا رسید
مر آن را میان و کرانه ندید
بدوو گفت ملاح کای شهریار
بدین ژرف دریا نیابی گذار
مرا سالیان هست هفتاد و هشت
ندیدم که کشتی برووبر گذشت
بدوو گفت پر مایه افراسیاب
که فرخ کسی کوو بمیرد در آب
مرا چون به شمشیر دشمن نهکشت
چنان چون نه کشتش نگیرد بهمشت
بفرمود تا مهتران هر کسی
بب اندر آرند کشتی بسی
سوی گنگ دژ بادبان برکشید
بنیک و بدیها سر اندر کشید
چو آن جایگه شد بخفت و بخورد
برآسوود از رووزگار نبرد
چنین گفت کایدر بباشیم شاد
ز کار گذشته نگیریم یاد
چو روشن شود تیره گرن اخترم
بکشتی بر آب زره بگذرم
ز دشمن بخواهم همان کین خویش
درفشان کنم راه و آیین خویش
چو کیخسرو آگاه شد زین سخن
که کار نو آورد مرد کهن.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی.
بخش؛ ۳۸۴
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۳۴
شهنشاه ایران سر و تن بشست
یکی جایگاه پرستش بجست
کز ایرانیان کس مر اوو را ندید
نه دام و دد آوای ایشان شنید
ز شبگرد تا ماه بر چرخ ساج
بسر بر نهاد آن دلافرووز تاج
ستایش همی کرد برکردگار
ازان شادمان گردش رووزگار
فراوان بمالید بر خاک روودی
برخ بر نهاد از دو دیده دو جوی
و زآنجا بیامد سووی تاج و تخت
خرامان و شادان دل و نیک بخت
از ایرانیان هرک افگنده بود
اگر کشته بودند گر زنده بود
از آن خاک آورد برداشتند
تن دشمنان خوار بگذاشتند
همه رزمگه دخمهها ساختند
ازان کشتگان چو بپرداختند
ز چیزی که بود اندران رزمگاه
ببخشید شاه جهان بر سپاه
وز آنجا بشد شاه به بهشت گنگ
همه لشکر آباد با ساز جنگ
چو آگاهی آمد بماچین و چین
ز ترکان وز شاه ایران زمین
بپیچید فغفور و خاقان بدرد
ز تخت مهی هر کسی یاد کرد
وز آن یاوریها پشیمان شدند
پراندیشه دل سووی درمان شدند
همی گفت فغفور کافراسیاب
ازین پس نبیند بزرگی بخواب
ز لشکر فرستادن و خواسته
شود کار ما بیگمان کاسته
پشیمانی آمد همه بهر ما
کزین کار ویران شود شهر ما
ز چین و ختن هدیهها ساختند
بدان کار گنجی بپرداختند
فرستادهای نیکدل را بخواند
سخنهای شایسته چندی براند
یکی مرد بد نیکدل نیک خواه
فرستاد فغفور نزدیک شاه
طرایف بچین اندرون آنچ بود
ز دینار وز گوهر نابسوود
به پووزش فرستاد نزدیک شاه
فرستادگان بر گرفتند راه
بزرگان چین بیدرنگ آمدند
بیک هفته از چین بگنگ آمدند
جهاندار پیروز بنواختشان
چنانچون ببایست بنشاختشان
بپذرفت چیزی که آورده بوود
طرایف بد و بدره و پرده بوود
فرستاده را گفت کو را بگووی
که خیره بر ما مبر آب رووی
نباید که نزد تو افراسیاب
بیاید شب تیره هنگام خواب
فرستاده برگشت و آمد چو باد
بفغفور یکسر پیامش بداد
چو بشنید فغفور هنگام خواب
فرستاد کس نزد افراسیاب
که از من ز چین و ختن دوور باش
ز بد کردن خویش رنجوور باش
هرآنکس که اوو گم کند راه خویش
بد آید بداندیش را کار پیش
چو بشنید افراسیاب این سخن
پشیمان شد از کردههای کهن
بیفگند نام مهی جان گرفت
به بیراه، راه بیابان گرفت
چو با درد و با رنج و غم دید رووز
بیامد دمان تا بکوه اسپرووز
ز بدخواه رووز و شب اندیشه کرد
شب رووز را دل یکی پیشه کرد
بیامد ز چین تا بب زره
میان سووده از رنج و بند گره
چو نزدیک آن ژرف دریا رسید
مر آن را میان و کرانه ندید
بدوو گفت ملاح کای شهریار
بدین ژرف دریا نیابی گذار
مرا سالیان هست هفتاد و هشت
ندیدم که کشتی برووبر گذشت
بدوو گفت پر مایه افراسیاب
که فرخ کسی کوو بمیرد در آب
مرا چون به شمشیر دشمن نهکشت
چنان چون نه کشتش نگیرد بهمشت
بفرمود تا مهتران هر کسی
بب اندر آرند کشتی بسی
سوی گنگ دژ بادبان برکشید
بنیک و بدیها سر اندر کشید
چو آن جایگه شد بخفت و بخورد
برآسوود از رووزگار نبرد
چنین گفت کایدر بباشیم شاد
ز کار گذشته نگیریم یاد
چو روشن شود تیره گرن اخترم
بکشتی بر آب زره بگذرم
ز دشمن بخواهم همان کین خویش
درفشان کنم راه و آیین خویش
چو کیخسرو آگاه شد زین سخن
که کار نو آورد مرد کهن.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_بیستم؛
۸۲۰
🚸#فرزندان_ایران؛
این روزها زبان گفتار چنان درهم آمیخته است،
که جوو را از گندم شناخته نمیشود.
باری گاهگاه که هم دَم میشوم با مردم در کووچه و خیابان، برخیها چنان به آدمی مینگرند انگار که ناشناسی یا که بیگانهای را دیدهاند.
میگویم: چندم ماه است؟
میگووید: هنوز ماه برنیامده است.
برایشان زبان میگشایم که ما همواره گفتهایم فروردینماه، اردیبهشتماه و…
ولی شنونده بُرج عربی را مانند همه به نادرست ماه میگوید.
زبان و فرهنگ پارسی این زیبای سخت جان گنجینهای ارزنده و گرانبهایی کهن است،
وهم اینکه ابزاری برای گفتگو آیینها وهمزبانی
با دیگر پارسی زبانان است،
درسراسر گیتی.
💎این زیبای سخت جان را پاس بداریم؛
از این پس واژگان زیبای پارسی رادر گفتار ونوشتارمان جایگزین واژگان تازی و بیگانه نماییم:
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی«بنیادگذاری، ساختن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاسیس کردن»
۲- واژه پارسی«پافشاری کرد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاکید کرد»
۳- واژگان پارسی«دردناک، اندووه»
بجای واژه تازی «تالم»
۴- واژگان پارسی«گردآوری، نوشته»
بجای واژه تازی «تالیف»
۵- واژه پارسی«نوشته شده»
بجای واژه درهمآمیخته تازی «تالیف شده»
۶- واژگان پارسی«درنگ، اندیشه»
بجای واژه تازی «تامل»
۷- واژگان پارسی«برآوردکردن، برآوردن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تامین کردن»
۸- واژه پارسی«پذیرش»
بجای واژه تازی «تایید»
۹- واژه پارسی«پذیرشنامه»
بجای واژه تازی «تاییدیه»
۱۰- واژه پارسی«دیرکرد»
بجای واژه تازی «دیجیتال»
۱۱- واژگان پارسی«افسوس، دریغ»
بجای واژگان تازی «تاسف، حیف»
۱۲- واژگان پارسی«اندوهگین، دریغداشتن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«حیف داشتن»
۱۳- واژه پارسی«نماد»
بجای واژه تازی «سَمبُل»
۱۴- واژه پارسی«فَرگاه»
بجای واژه بیگانه فرانسه «لژ»
۱۵- واژگان پارسی«چارپایه، چهار پایه»
بجای واژه تازی «صندلی»
۱۶- واژه پارسی«نمایشگر»
بجای واژه بیگانه «مانیتور»
۱۷- واژگان پارسی«آغل، ستوورگاه»
بجای واژه تازی «طویله»
۱۸- واژه پارسی«نشان»
بجای واژه تازی «علامت»
۱۹- واژگان پارسی«بانوان، زنان»
بجای واژه تازی «نسوان»
۲۰- واژگان پارسی«پیس، چرکین»
بجای واژه تازی «کثیف.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_بیستم؛
۸۲۰
🚸#فرزندان_ایران؛
این روزها زبان گفتار چنان درهم آمیخته است،
که جوو را از گندم شناخته نمیشود.
باری گاهگاه که هم دَم میشوم با مردم در کووچه و خیابان، برخیها چنان به آدمی مینگرند انگار که ناشناسی یا که بیگانهای را دیدهاند.
میگویم: چندم ماه است؟
میگووید: هنوز ماه برنیامده است.
برایشان زبان میگشایم که ما همواره گفتهایم فروردینماه، اردیبهشتماه و…
ولی شنونده بُرج عربی را مانند همه به نادرست ماه میگوید.
زبان و فرهنگ پارسی این زیبای سخت جان گنجینهای ارزنده و گرانبهایی کهن است،
وهم اینکه ابزاری برای گفتگو آیینها وهمزبانی
با دیگر پارسی زبانان است،
درسراسر گیتی.
💎این زیبای سخت جان را پاس بداریم؛
از این پس واژگان زیبای پارسی رادر گفتار ونوشتارمان جایگزین واژگان تازی و بیگانه نماییم:
⚠️از این پس؛
۱- واژگان پارسی«بنیادگذاری، ساختن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاسیس کردن»
۲- واژه پارسی«پافشاری کرد»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تاکید کرد»
۳- واژگان پارسی«دردناک، اندووه»
بجای واژه تازی «تالم»
۴- واژگان پارسی«گردآوری، نوشته»
بجای واژه تازی «تالیف»
۵- واژه پارسی«نوشته شده»
بجای واژه درهمآمیخته تازی «تالیف شده»
۶- واژگان پارسی«درنگ، اندیشه»
بجای واژه تازی «تامل»
۷- واژگان پارسی«برآوردکردن، برآوردن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تامین کردن»
۸- واژه پارسی«پذیرش»
بجای واژه تازی «تایید»
۹- واژه پارسی«پذیرشنامه»
بجای واژه تازی «تاییدیه»
۱۰- واژه پارسی«دیرکرد»
بجای واژه تازی «دیجیتال»
۱۱- واژگان پارسی«افسوس، دریغ»
بجای واژگان تازی «تاسف، حیف»
۱۲- واژگان پارسی«اندوهگین، دریغداشتن»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی«حیف داشتن»
۱۳- واژه پارسی«نماد»
بجای واژه تازی «سَمبُل»
۱۴- واژه پارسی«فَرگاه»
بجای واژه بیگانه فرانسه «لژ»
۱۵- واژگان پارسی«چارپایه، چهار پایه»
بجای واژه تازی «صندلی»
۱۶- واژه پارسی«نمایشگر»
بجای واژه بیگانه «مانیتور»
۱۷- واژگان پارسی«آغل، ستوورگاه»
بجای واژه تازی «طویله»
۱۸- واژه پارسی«نشان»
بجای واژه تازی «علامت»
۱۹- واژگان پارسی«بانوان، زنان»
بجای واژه تازی «نسوان»
۲۰- واژگان پارسی«پیس، چرکین»
بجای واژه تازی «کثیف.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۹
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
شب رها میشود در بادهای تاریک
و کوور زیرا هنگامی که خوورشید
فروو مینشیند درجا شب تاریک پدیدار
میگردد و دوباره در همان تاریکی گُم میشود.
فرآیند این بیتابی و آمد و رفتها پریشانی
روان ست که کسی پیگیر آن و تاریکی شب
نیست،
مگر پرندگان شب مانند شبکوورهها(خفاشان)
و جانوران شبگرد همچون کفتارها و شغالانی
که همهی کارها را در شبانگاهان انجام میدهند
و در درازای رووز،
به آسایش و خواب میپردازند.
تازه این که آنها در شبهای مهتابی،
کمتر دیده میشوند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۲۹
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
شب رها میشود در بادهای تاریک
و کوور زیرا هنگامی که خوورشید
فروو مینشیند درجا شب تاریک پدیدار
میگردد و دوباره در همان تاریکی گُم میشود.
فرآیند این بیتابی و آمد و رفتها پریشانی
روان ست که کسی پیگیر آن و تاریکی شب
نیست،
مگر پرندگان شب مانند شبکوورهها(خفاشان)
و جانوران شبگرد همچون کفتارها و شغالانی
که همهی کارها را در شبانگاهان انجام میدهند
و در درازای رووز،
به آسایش و خواب میپردازند.
تازه این که آنها در شبهای مهتابی،
کمتر دیده میشوند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_بیست_یکم؛
۸۲۱
🚸#فرزندان_ایران:
بیگمان زبان پارسی،
این زیبای سخت جان از آنِ ایرانیان است،
خواستگاه و خانهی این زبان ایران میباشد،
و شووربختآنه هماینک که بستری فراهم گردیده تا این زبان در کشورهایی مانند:
افغانستان و تاجیکستان، هند، پاکستان، و بیشتر کشورهای آسیای میانه هم بیش از پیش گسترش یابد.
فرهنگستان زبان پارسی که نگاهبان و پاسدار این زبان است،
برای گسترش زبان پارسی در بیروون ازمرزهای ایران کم کاری نمووده،
با اینکه فرهنگستان زبان پارسی برای
انجام دادن چنین کاری تواناییهای فراوان دارد.
این زبان آهنگین، شیوا، وشکرین را پاس بداریم.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی«نوشته شده»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تالیف شده»
۲- واژه پارسی«دادوستد»
بجای واژه تازی «تبادل»
۳- واژه پارسی«سگالش»
بجای واژه تازی «تبادل آراء»
۴- واژگان پارسی«گفتگو، گفتمان»
بجای واژه تازی «تبادل نظر»
۵- واژگان پارسی«سازش، ساخت و پاخت»
بجای واژه تازی «تبانی»
۶- واژگان پارسی«چیرگی، زبردستی»
بجای واژه تازی «تبحر»
۷- واژه پارسی«دگرگونی»
بجای واژه تازی «تبدیل»
۸- واژه پارسی«ایرانی تبار»
بجای واژه درهمآمیخته پارسی، تازی «ایرانی الاصل»
۹- واژگان پارسی«خجسته، شادباش»
بجای واژه تازی «تبریک»
۱۰- واژه پارسی«لبخند»
بجای واژه «تبسم»
۱۱- واژگان پارسی«پی نوشت، زیر نویسی»
بجای واژه تازی «تبصره»
۱۲- واژه پارسی«پیامدها»
بجای واژه تازی «تبعات»
۱۳- واژه پارسی«میانجی»
بجای واژه تازی «واسطه»
۱۴- واژگان پارسی«آشکار، آشکارا، روشن»
بجای واژه تازی «واضح»
۱۵- واژه پارسی«براستی»
بجای واژه تازی «واقعاً»
۱۶- واژگان پارسی«دریافت، رسیده»
بجای واژه تازی «واصله»
۱۷- واژه پارسی«راستین»
بجای واژه تازی «واقعی»
۱۸- واژگان پارسی«سخنران، سخنور»
بجای واژه تازی «خطیب»
۱۹- واژگان پارسی«رخداد، روویداد، پیشامد»
بجای واژگان تازی «حادثه، واقعه»
۲۰- واژگان پارسی«پیشامد، رخداد»
بجای واژه تازی «اتفاق.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_بیست_یکم؛
۸۲۱
🚸#فرزندان_ایران:
بیگمان زبان پارسی،
این زیبای سخت جان از آنِ ایرانیان است،
خواستگاه و خانهی این زبان ایران میباشد،
و شووربختآنه هماینک که بستری فراهم گردیده تا این زبان در کشورهایی مانند:
افغانستان و تاجیکستان، هند، پاکستان، و بیشتر کشورهای آسیای میانه هم بیش از پیش گسترش یابد.
فرهنگستان زبان پارسی که نگاهبان و پاسدار این زبان است،
برای گسترش زبان پارسی در بیروون ازمرزهای ایران کم کاری نمووده،
با اینکه فرهنگستان زبان پارسی برای
انجام دادن چنین کاری تواناییهای فراوان دارد.
این زبان آهنگین، شیوا، وشکرین را پاس بداریم.
⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی«نوشته شده»
بجای واژه درهمآمیخته تازی، پارسی «تالیف شده»
۲- واژه پارسی«دادوستد»
بجای واژه تازی «تبادل»
۳- واژه پارسی«سگالش»
بجای واژه تازی «تبادل آراء»
۴- واژگان پارسی«گفتگو، گفتمان»
بجای واژه تازی «تبادل نظر»
۵- واژگان پارسی«سازش، ساخت و پاخت»
بجای واژه تازی «تبانی»
۶- واژگان پارسی«چیرگی، زبردستی»
بجای واژه تازی «تبحر»
۷- واژه پارسی«دگرگونی»
بجای واژه تازی «تبدیل»
۸- واژه پارسی«ایرانی تبار»
بجای واژه درهمآمیخته پارسی، تازی «ایرانی الاصل»
۹- واژگان پارسی«خجسته، شادباش»
بجای واژه تازی «تبریک»
۱۰- واژه پارسی«لبخند»
بجای واژه «تبسم»
۱۱- واژگان پارسی«پی نوشت، زیر نویسی»
بجای واژه تازی «تبصره»
۱۲- واژه پارسی«پیامدها»
بجای واژه تازی «تبعات»
۱۳- واژه پارسی«میانجی»
بجای واژه تازی «واسطه»
۱۴- واژگان پارسی«آشکار، آشکارا، روشن»
بجای واژه تازی «واضح»
۱۵- واژه پارسی«براستی»
بجای واژه تازی «واقعاً»
۱۶- واژگان پارسی«دریافت، رسیده»
بجای واژه تازی «واصله»
۱۷- واژه پارسی«راستین»
بجای واژه تازی «واقعی»
۱۸- واژگان پارسی«سخنران، سخنور»
بجای واژه تازی «خطیب»
۱۹- واژگان پارسی«رخداد، روویداد، پیشامد»
بجای واژگان تازی «حادثه، واقعه»
۲۰- واژگان پارسی«پیشامد، رخداد»
بجای واژه تازی «اتفاق.»
🖍به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
🌾🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۳۰
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
در سپیدهدمِ بامداد خوورشید رخشان،
در آسمان رها میشود و آرام آرام،
خویش را به بالاترین و بلندای آسمان میرساند
و گرم و گرمتر میشود.
آنچنان گرم میدرخشد که کشاورزان،
هنگام خرمن کووفتن بووی تند خوورد شدن
گندمزارهای نمناک میان گرمای سووزان
تابستان به هوا بر میخیزد و بووی خوش آن
بینیِ و روان کشاورزان را که در نزدیکی هستند
مینوازد و با ترانهخواندن در میان خرمنِ گندم
در چارچوبی و تندیسی زیبا سرگرم کار میشوند،
و آنچنان کار انجام میدهند،
که برای هرچه بهتر انجام شدنش توان میگذارند،
که همهی کشت و کار یکساله خویش را گردآوری کنند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
🍃🌸🍎🌾🍐🥕
🌿🌾🌻🍒
🌻🍏🌾
🌾 🍇 ۱۴۰۳ / ۰۴ / ۳۰
🍃
تابش زرنگار خوورشید
بر خِرمَن زندگیتان تابان.
در سپیدهدمِ بامداد خوورشید رخشان،
در آسمان رها میشود و آرام آرام،
خویش را به بالاترین و بلندای آسمان میرساند
و گرم و گرمتر میشود.
آنچنان گرم میدرخشد که کشاورزان،
هنگام خرمن کووفتن بووی تند خوورد شدن
گندمزارهای نمناک میان گرمای سووزان
تابستان به هوا بر میخیزد و بووی خوش آن
بینیِ و روان کشاورزان را که در نزدیکی هستند
مینوازد و با ترانهخواندن در میان خرمنِ گندم
در چارچوبی و تندیسی زیبا سرگرم کار میشوند،
و آنچنان کار انجام میدهند،
که برای هرچه بهتر انجام شدنش توان میگذارند،
که همهی کشت و کار یکساله خویش را گردآوری کنند.
همچون خوورشید درخشان
همچون ستارہ فرووزان.
🖍به✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
🍃
🌾🍇
🍎🍃🍉
🌻☁️🍋🌾
🌾🍀🍊🍒🍃
🍃🍉🌺🐓🍎🌿
🌾🍀🌼🌾🍏🍃🌻🌾
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#داستانهای_شاهنامه؛
سرگذشت برزو پسر سهراب:
کنون بشنو از من تو ای رادمرد
یکی داستانی پر آزار و درد
زمانی که افراسیاب پس از داستان بیژن که از پیکار رستم برگشته بوود در گریز به همراه پیران و گرسیوز به شنگان رسید و در چشمهای آسایش کرد ناگاه کشاورز تنوومندی دید با چهرهای سرخ و تنی چون کووه و سینهای فراخ و گرزی به بزرگی درخت در دستش بوود.
افراسیاب به پیران نگاه کرد و گفت:
چهارسد سال از زندگیام میگذرد و چنین مردی ندیدهام.
سام نریمان و گرشاسپ هم اینگوونه نبوودند،
اوو از ما هراسی ندارد.
پس به رویین گفت:
به نزدش برو و اوو را پیش من بیاور تا دریابیم فرزند کیست و اینجا چه میکند؟ رویین نزد مرد رفت و گفت:
ای کشاورز اینجا چه میکنی؟
پور پشنگ،
شاه چین با تو کار دارد.
برزو به رویین گفت:
جهان دار تنها یزدان است که رووزیده بندگان میباشد.
پور پشنگ کیست؟
من نمیآیم.
رویین خرووشید که بس کن و اینگوونه سخن نگوو.
افراسیاب نبیره فریدون و شاه توران است.
چرا اینگوونه سخن میگوویی؟
برزو گفت:
سیاووش از ایران نزدش پناه گرفت و فرجام بدی چشمبراهش بوود.
شاه من خدای من است.
رویین نگران شد و دست به شمشیر برد و برزو بازوویش را گرفت و اوو را به زمین زد.
رویین ترسید و سوار بر اسب شد و گریخت
و برزو دماسبش را گرفت و رویین به زمین افتاد.
افراسیاب که از دوور اوو را میدید به پیران گفت:
شايد او بخت من است و میتوانیم اوو را برابر رستم بگذاریم.
سپس افراسیاب به گرسیوز گفت:
نزدش برو و به نرمی با اوو سخن بگوو و با چربزبانی اوو را نزد من بیاور.
گرسیوز نزد برزو رفت و گفت:
کسی با تو جنگ ندارد ما که از تو چیزی نخوردیم و تنها از آب چشمه نووشیدیم.
بیا تا تو را نزد شاه ببرم.
ما تنها میخواهیم راه را از تو بپرسیم.
برزو نرم شد و نزد شاه رفت.
شاه با اوو به نرمی رفتار کرد و از نژادش پرسید.
برزو گفت:
پدرم را ندیدهام.
من و مادرم و چند زن در خانهای کهنه زندگی میکنیم.
نام پدربزرگم شیروی گرد است که اکنوون پیر است.
مادرم میگوید که رووزی در هنگام بهار که پدرش شیروی گرد سرگرم کار بوود،
مادرم در بیشهزار سواری را میبیند که از اوو آب میخواهد و وختی مادرم را میبیند دلباختهاش میشود.
فروماند بر جای وز مهر دل
فرو شد دو پای دلاور بگل.
و از اسپ پیاده شد و با مادرم درآمیخت و پس ازآن دیگر مادرم اوو را نمیبیند.
مادرم باردار میشود و من چشم به جهان میگشایم.
افراسیاب اوو را به کاخ خود فراخوان کرد و گفت:
اگر بیایی دخترم را به تو میدهم.
من آرزوویی دارم.
مردی از ایران پدید آمده است که کسی توان رزم با اوو را ندارد و اسپی به نام رخش دارد اگرچه تنوومند است و تو از اوو تواناتری.
پیکر اوو از تو کووتاهتر است اگر بتوانی اوو را شکست بدهی این لشگر و بووم و بر را از دریای چین تا دریای خزر به تو میدهم.
برزو شادمان شد و پرسید نام آن مرد چیست؟
افراسیاب گفت:
او را تهمتن میخوانند و نامش رستم است
و نام پدرش زال پسر سام میباشد
و در سیستان زندگی میکند.
برزو گفت:
پادشاها تو از دست یک تن چنین رنجوور شدهای؟
سوگند به پروردگار و سوگند به ماه فروردین که خشت را بالینش میکنم.
افراسیاب به خزانهدار گفت:
ده کیسه زر با تاج و دیبای زربفت رومی و گوهر و فیرووزه و دویست خوبرووی تاتاری و چینی و اسپ و زرین لگام و دویست جوشن و تیغ و برگستوان و نیزه و تیر و گرز و گووسفند و بز و زر و دینار و گوهر به برزو بده.
برزو شاد شد و سرفروود آورد و تندی نزد مادرش رفت و همه دارايیها را به اوو داد
و گفت:
شاه چین اینها را به من داده است و میخواهد که در برابر آن من با رستم بجنگم و سر از تنش جدا کنم.
مادرش فریاد زد و گریان شد و گفت:
گوول این درم و زرها نخور و جانت را به باد نده.
شاه توران نیرنگباز است و فرزندان بسیاری را بیپدر کرده است و سرهای بسیاری را از تن جدا نمووده است و دیگر اینکه رستم در جنگ مانند شیر است و دیوان بسیاری را کشته است و بسیاری از بزرگان ترکان را از ميان برده است مانند کاموس جنگی و خاقان چین و شنگل و فرتوس و اشکبوس و گرد دلاور سهراب دلیر و اکوان دیو و دیو سپید.
مگر از جانت سیرشدهای.؟
تو زان نامداران نه ای بیشتر
از این در که رفتی مشو پیشتر.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
سرگذشت برزو پسر سهراب:
کنون بشنو از من تو ای رادمرد
یکی داستانی پر آزار و درد
زمانی که افراسیاب پس از داستان بیژن که از پیکار رستم برگشته بوود در گریز به همراه پیران و گرسیوز به شنگان رسید و در چشمهای آسایش کرد ناگاه کشاورز تنوومندی دید با چهرهای سرخ و تنی چون کووه و سینهای فراخ و گرزی به بزرگی درخت در دستش بوود.
افراسیاب به پیران نگاه کرد و گفت:
چهارسد سال از زندگیام میگذرد و چنین مردی ندیدهام.
سام نریمان و گرشاسپ هم اینگوونه نبوودند،
اوو از ما هراسی ندارد.
پس به رویین گفت:
به نزدش برو و اوو را پیش من بیاور تا دریابیم فرزند کیست و اینجا چه میکند؟ رویین نزد مرد رفت و گفت:
ای کشاورز اینجا چه میکنی؟
پور پشنگ،
شاه چین با تو کار دارد.
برزو به رویین گفت:
جهان دار تنها یزدان است که رووزیده بندگان میباشد.
پور پشنگ کیست؟
من نمیآیم.
رویین خرووشید که بس کن و اینگوونه سخن نگوو.
افراسیاب نبیره فریدون و شاه توران است.
چرا اینگوونه سخن میگوویی؟
برزو گفت:
سیاووش از ایران نزدش پناه گرفت و فرجام بدی چشمبراهش بوود.
شاه من خدای من است.
رویین نگران شد و دست به شمشیر برد و برزو بازوویش را گرفت و اوو را به زمین زد.
رویین ترسید و سوار بر اسب شد و گریخت
و برزو دماسبش را گرفت و رویین به زمین افتاد.
افراسیاب که از دوور اوو را میدید به پیران گفت:
شايد او بخت من است و میتوانیم اوو را برابر رستم بگذاریم.
سپس افراسیاب به گرسیوز گفت:
نزدش برو و به نرمی با اوو سخن بگوو و با چربزبانی اوو را نزد من بیاور.
گرسیوز نزد برزو رفت و گفت:
کسی با تو جنگ ندارد ما که از تو چیزی نخوردیم و تنها از آب چشمه نووشیدیم.
بیا تا تو را نزد شاه ببرم.
ما تنها میخواهیم راه را از تو بپرسیم.
برزو نرم شد و نزد شاه رفت.
شاه با اوو به نرمی رفتار کرد و از نژادش پرسید.
برزو گفت:
پدرم را ندیدهام.
من و مادرم و چند زن در خانهای کهنه زندگی میکنیم.
نام پدربزرگم شیروی گرد است که اکنوون پیر است.
مادرم میگوید که رووزی در هنگام بهار که پدرش شیروی گرد سرگرم کار بوود،
مادرم در بیشهزار سواری را میبیند که از اوو آب میخواهد و وختی مادرم را میبیند دلباختهاش میشود.
فروماند بر جای وز مهر دل
فرو شد دو پای دلاور بگل.
و از اسپ پیاده شد و با مادرم درآمیخت و پس ازآن دیگر مادرم اوو را نمیبیند.
مادرم باردار میشود و من چشم به جهان میگشایم.
افراسیاب اوو را به کاخ خود فراخوان کرد و گفت:
اگر بیایی دخترم را به تو میدهم.
من آرزوویی دارم.
مردی از ایران پدید آمده است که کسی توان رزم با اوو را ندارد و اسپی به نام رخش دارد اگرچه تنوومند است و تو از اوو تواناتری.
پیکر اوو از تو کووتاهتر است اگر بتوانی اوو را شکست بدهی این لشگر و بووم و بر را از دریای چین تا دریای خزر به تو میدهم.
برزو شادمان شد و پرسید نام آن مرد چیست؟
افراسیاب گفت:
او را تهمتن میخوانند و نامش رستم است
و نام پدرش زال پسر سام میباشد
و در سیستان زندگی میکند.
برزو گفت:
پادشاها تو از دست یک تن چنین رنجوور شدهای؟
سوگند به پروردگار و سوگند به ماه فروردین که خشت را بالینش میکنم.
افراسیاب به خزانهدار گفت:
ده کیسه زر با تاج و دیبای زربفت رومی و گوهر و فیرووزه و دویست خوبرووی تاتاری و چینی و اسپ و زرین لگام و دویست جوشن و تیغ و برگستوان و نیزه و تیر و گرز و گووسفند و بز و زر و دینار و گوهر به برزو بده.
برزو شاد شد و سرفروود آورد و تندی نزد مادرش رفت و همه دارايیها را به اوو داد
و گفت:
شاه چین اینها را به من داده است و میخواهد که در برابر آن من با رستم بجنگم و سر از تنش جدا کنم.
مادرش فریاد زد و گریان شد و گفت:
گوول این درم و زرها نخور و جانت را به باد نده.
شاه توران نیرنگباز است و فرزندان بسیاری را بیپدر کرده است و سرهای بسیاری را از تن جدا نمووده است و دیگر اینکه رستم در جنگ مانند شیر است و دیوان بسیاری را کشته است و بسیاری از بزرگان ترکان را از ميان برده است مانند کاموس جنگی و خاقان چین و شنگل و فرتوس و اشکبوس و گرد دلاور سهراب دلیر و اکوان دیو و دیو سپید.
مگر از جانت سیرشدهای.؟
تو زان نامداران نه ای بیشتر
از این در که رفتی مشو پیشتر.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
Forwarded from سرای فرزندان ایران.
#واژگان_پارسی:
#بخش_هشتسد_و_بیست_و_دوم؛
۸۲۲
🚸#فرزندان_ایران:
بکاربردن واژگان پارسی برای ایرانیان نه تنها هیچ نگرانی و سرشکستگی ندارد و دشمنی با دیگر زبانها نیست!!
افزوون بر این تنها فرهنگ میتواند کووششی گرانسنگ و خردمندانه برای پاسداری از زبان زیبای پارسی باشد.
دیدگاه بزرگان فرهنگ پارسی این است که:
👈پاسداری کنیم زبان و فرهنگ پارسی را.
به هر رووی تنها«زبان» میتواند،
ابزار گسترش این هنجار باشد که شالودوهی سازهی فرهنگی مردم ایران به شمار میآید....
اینک در کدامین گفتمان و پوویش و در کدام هنگام تنگنای، زبان ملی به پوویایی به پایان خواهد رسید.؟
هنگامی که نظامی میگووید:
«همه عالم تن است و ایران دل»
سخنی همسوو با راستینگی فرایند فرهنگ ایرانی به میان آورده که نشان از ژرفای دستاوردی بهنام «ایران بزرگ فرهنگی» است.
پس در چه بازهی زمانی این«دل» تپندهی گیتی به زبان خواهد آمد تا جانمایه اِشغ(عشق) و داد و خرد را در رگ باشندگانش روانه کند.؟!
⚠️از این پس:
۱- واژگان پارسی«استوار، پایدار»
بجای واژه تازی «راسخ»
۲- واژگان پارسی«خرسند، خشنود»
بجای واژه تازی «راضی»
۳- واژگان پارسی«بازده، کارکرد»
بجای واژه بیگانه فرانسه «راندمان»
۴- واژه پارسی«گووینده»
بجای واژه تازی «راوی»
۵- واژگان پارسی«چهارپاره، چارانه»
بجای واژه تازی «رباعی»
۶- واژه پارسی«بخشاینده»
بجای واژه تازی «رحمان»
۷- واژه پارسی«رده»
بجای واژه تازی «ردیف»
۸- واژه پارسی«روزی»
بجای واژه تازی «رزق»
۹- واژه پارسی«ته نشینی»
بجای واژه تازی «رسوب»
۱۰- واژه پارسی«رخنه کردن»
بجای واژه تازی «رسوخ»
۱۱- واژگان پارسی«پیام آور، فرستاده»
بجای واژه «رسول»
۱۲- واژگان پارسی«دریافت، کننده گیرنده»
بجای واژه بیگانه انگلیسی «ریسیور»
۱۳- واژه پارسی«زیرینه»
بجای واژه تازی «حد سفلی»
۱۴- واژگان پارسی«دستکم، کمینه»
بجای واژه تازی «حداقل»
۱۵- واژه پارسی«بزرگشده»
بجای واژه تازی «حجیم»
۱۶- واژگان پارسی«اندازه، کران، مرز»
بجای واژه تازی «حد»
۱۷- واژگان پارسی«بسیار، فراوان، فرینه»
بجای واژه تازی «حداعلی»
۱۸- واژه پارسی«گُنجا»
بجای واژه تازی «حجیم»
۱۹- واژگان پارسی«گنجایه، گنجایش»
بجای واژه تازی «حجم»
۲۰- واژه پارسی«پووشش»
بجای واژه تازی «حجاب.»
🖍به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#بخش_هشتسد_و_بیست_و_دوم؛
۸۲۲
🚸#فرزندان_ایران:
بکاربردن واژگان پارسی برای ایرانیان نه تنها هیچ نگرانی و سرشکستگی ندارد و دشمنی با دیگر زبانها نیست!!
افزوون بر این تنها فرهنگ میتواند کووششی گرانسنگ و خردمندانه برای پاسداری از زبان زیبای پارسی باشد.
دیدگاه بزرگان فرهنگ پارسی این است که:
👈پاسداری کنیم زبان و فرهنگ پارسی را.
به هر رووی تنها«زبان» میتواند،
ابزار گسترش این هنجار باشد که شالودوهی سازهی فرهنگی مردم ایران به شمار میآید....
اینک در کدامین گفتمان و پوویش و در کدام هنگام تنگنای، زبان ملی به پوویایی به پایان خواهد رسید.؟
هنگامی که نظامی میگووید:
«همه عالم تن است و ایران دل»
سخنی همسوو با راستینگی فرایند فرهنگ ایرانی به میان آورده که نشان از ژرفای دستاوردی بهنام «ایران بزرگ فرهنگی» است.
پس در چه بازهی زمانی این«دل» تپندهی گیتی به زبان خواهد آمد تا جانمایه اِشغ(عشق) و داد و خرد را در رگ باشندگانش روانه کند.؟!
⚠️از این پس:
۱- واژگان پارسی«استوار، پایدار»
بجای واژه تازی «راسخ»
۲- واژگان پارسی«خرسند، خشنود»
بجای واژه تازی «راضی»
۳- واژگان پارسی«بازده، کارکرد»
بجای واژه بیگانه فرانسه «راندمان»
۴- واژه پارسی«گووینده»
بجای واژه تازی «راوی»
۵- واژگان پارسی«چهارپاره، چارانه»
بجای واژه تازی «رباعی»
۶- واژه پارسی«بخشاینده»
بجای واژه تازی «رحمان»
۷- واژه پارسی«رده»
بجای واژه تازی «ردیف»
۸- واژه پارسی«روزی»
بجای واژه تازی «رزق»
۹- واژه پارسی«ته نشینی»
بجای واژه تازی «رسوب»
۱۰- واژه پارسی«رخنه کردن»
بجای واژه تازی «رسوخ»
۱۱- واژگان پارسی«پیام آور، فرستاده»
بجای واژه «رسول»
۱۲- واژگان پارسی«دریافت، کننده گیرنده»
بجای واژه بیگانه انگلیسی «ریسیور»
۱۳- واژه پارسی«زیرینه»
بجای واژه تازی «حد سفلی»
۱۴- واژگان پارسی«دستکم، کمینه»
بجای واژه تازی «حداقل»
۱۵- واژه پارسی«بزرگشده»
بجای واژه تازی «حجیم»
۱۶- واژگان پارسی«اندازه، کران، مرز»
بجای واژه تازی «حد»
۱۷- واژگان پارسی«بسیار، فراوان، فرینه»
بجای واژه تازی «حداعلی»
۱۸- واژه پارسی«گُنجا»
بجای واژه تازی «حجیم»
۱۹- واژگان پارسی«گنجایه، گنجایش»
بجای واژه تازی «حجم»
۲۰- واژه پارسی«پووشش»
بجای واژه تازی «حجاب.»
🖍به: ✍
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅