دریغا روزهایی که بی دلبستگی بگذرند.
دریغا بیگانگی.
امّا آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببُرّد؟
دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند.
اما سرشت او چنین نیست.
پیوند می یابد و می پیوندد. جذب می شود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست می زند. خود را به دیگری می سپرد. خود از آن او، او از آنِ خود.
می خواهد، پس خواها دارد.
خواها دارد، پس می خواهد.
هست، پس چنین است.
مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد.
#ادبیات
#داستان
#کتابهایی_که_خوانده_ام
#كليدر
#محمود_دولت_آبادي
@derakhte_honar
دریغا بیگانگی.
امّا آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببُرّد؟
دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند.
اما سرشت او چنین نیست.
پیوند می یابد و می پیوندد. جذب می شود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست می زند. خود را به دیگری می سپرد. خود از آن او، او از آنِ خود.
می خواهد، پس خواها دارد.
خواها دارد، پس می خواهد.
هست، پس چنین است.
مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد.
#ادبیات
#داستان
#کتابهایی_که_خوانده_ام
#كليدر
#محمود_دولت_آبادي
@derakhte_honar
📚قسمتی از کتاب "روزگار سپری شده مردم سالخورده"
نوشته :محمود دولت آبادی
عشق! بله ... عشق! عشق؟
چه است و که است عشق؟
چه می پرسی؟ دیدنی نیست، و نه با شنیدن شناختنی.
مثل هستی که واقع، که حادث می شود. نمیدانیش ... اما او هست، هست.
در شریان هایت می شتابد و در نبض شقیقه هایت،
و در مفاصل پاها ... نه، ذره تر از آن است؛
بسی ذره تر از ذرات، پس بن هستی تو است،
بن هستی که چشم توان دیدن و ذهن تاب گمان آن را ندارد؛
مگر اما به تشخیص بروزات آن.
#ادبیات
#داستان
#روزگار_سپری_شده_ی_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادي
@derakhte_honar
منبع:
@Mahmoud_Dowlatabadi
نوشته :محمود دولت آبادی
عشق! بله ... عشق! عشق؟
چه است و که است عشق؟
چه می پرسی؟ دیدنی نیست، و نه با شنیدن شناختنی.
مثل هستی که واقع، که حادث می شود. نمیدانیش ... اما او هست، هست.
در شریان هایت می شتابد و در نبض شقیقه هایت،
و در مفاصل پاها ... نه، ذره تر از آن است؛
بسی ذره تر از ذرات، پس بن هستی تو است،
بن هستی که چشم توان دیدن و ذهن تاب گمان آن را ندارد؛
مگر اما به تشخیص بروزات آن.
#ادبیات
#داستان
#روزگار_سپری_شده_ی_مردم_سالخورده
#محمود_دولت_آبادي
@derakhte_honar
منبع:
@Mahmoud_Dowlatabadi