ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
#حافظ
در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش
بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
#حافظ
گر چشم و دلم ز ناله و گریه جداست
زنهار مبر گمان که راحت، که خطاست
گر ناله خموش است دلم در جوش است
گر دیده سراب است، درونم دریاست
#عرفی_شیرازی
زنهار مبر گمان که راحت، که خطاست
گر ناله خموش است دلم در جوش است
گر دیده سراب است، درونم دریاست
#عرفی_شیرازی
از خیالت در دل شبها اگر غافـل شـوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفـلت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
مرحمت فرما، ز ویـرانی عمـارت کن مرا
#صائب_تبریزی
تا قیامت سنگسار از خواب غفـلت کن مرا
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
مرحمت فرما، ز ویـرانی عمـارت کن مرا
#صائب_تبریزی
عشقست مرا بهینهتر کیش بتا
نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا
من میباشم ز عشق تو ریش بتا
نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
#سنایی
نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا
من میباشم ز عشق تو ریش بتا
نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
#سنایی
کاش می شد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش می شد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
#هادی_لطفی_پیربستی
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش می شد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
#هادی_لطفی_پیربستی
آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست
#مولانا
نابوده به که بودن او غیر عار نیست
در عشق باش که مست عشقست هر چه هست
بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست
#مولانا
تـو ای زیباترین آلاله ای عشـق
سلامت میکنم هر صبح باعشـق
توکه لیلای بی مجنونی ای عشق
سلامـم را پـذیرا باش بـا عشـق
#شاهرخ_صفرنژاد
سلامت میکنم هر صبح باعشـق
توکه لیلای بی مجنونی ای عشق
سلامـم را پـذیرا باش بـا عشـق
#شاهرخ_صفرنژاد
خامـوش شـدہ چـراغ دنیا، تو بیـا
شب خلوتو من دوبارہ تنها، تو بیا
موسیقی و شمع و خاطری آزرده
شیرینی بزم تلـخ شبها ،تـو بیـا
#احسان_حقشناس
شب خلوتو من دوبارہ تنها، تو بیا
موسیقی و شمع و خاطری آزرده
شیرینی بزم تلـخ شبها ،تـو بیـا
#احسان_حقشناس
خورشید سحرگه که به عالم تابید
در رهگذرش ذرّهی کوچک را دید
کز خاک به افلاک شتابان، میگفت
ای عشق مدد کن که رِسَـم تا خورشید
#حسین_منزوی
در رهگذرش ذرّهی کوچک را دید
کز خاک به افلاک شتابان، میگفت
ای عشق مدد کن که رِسَـم تا خورشید
#حسین_منزوی
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
#سعدی
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
#سعدی
بـی رنج، زین پیـاله کسی می نمیخورد
بـی دود، زین تنـور به کس نان نمیدهند
تیمار کار خویش تـو خود خور، که دیگران
هرگـز برای جُـرم تـو، تـــاوان نمیدهند
#پروین_اعتصامی
بـی دود، زین تنـور به کس نان نمیدهند
تیمار کار خویش تـو خود خور، که دیگران
هرگـز برای جُـرم تـو، تـــاوان نمیدهند
#پروین_اعتصامی
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا
خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست ترا
التفاتی به اسیران بلا نیست ترا
#وحشی_بافقی
خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست ترا
التفاتی به اسیران بلا نیست ترا
#وحشی_بافقی
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
#علی_نوری
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
#علی_نوری
ای مایه هر لطافت ای در خوشاب
از هر سخنی چو آتش تیز متاب
گر آتش و آب خوانمت هست صواب
پاکیزه چو آتشی و بایسته چو آب
#ادیب_صابر
از هر سخنی چو آتش تیز متاب
گر آتش و آب خوانمت هست صواب
پاکیزه چو آتشی و بایسته چو آب
#ادیب_صابر
در دل ما عشقش از جان خوشتر است
جان چه باشد عشق جانان خوشتر است
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او در کنج ویران خوشتر است
#شاه_نعمت_الله_ولی
جان چه باشد عشق جانان خوشتر است
عشق او گنجی و دل ویرانه ای
گنج او در کنج ویران خوشتر است
#شاه_نعمت_الله_ولی
چون صبح دمید و دامن شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک ،
می نوش دمی که صبح بسیار دمد
او روی به ما کرده ، و ما روی به خاک...
#عطار
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک ،
می نوش دمی که صبح بسیار دمد
او روی به ما کرده ، و ما روی به خاک...
#عطار
آنها که دل از عشق بپردازندت
واندر دل و دیده جای میسازندت
در دست، چو گل گرفتهاندت شب و روز
ترسم که ببویند و بیندازندت!
#اثیر_اومانی
واندر دل و دیده جای میسازندت
در دست، چو گل گرفتهاندت شب و روز
ترسم که ببویند و بیندازندت!
#اثیر_اومانی
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها
#فاضل_نظری
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها
#فاضل_نظری
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چہ رازی که به هر شیوہ تو را میجویم
تازہ مییابم و بازت اثری پیدا نیست
#محمدعلی_بهمنی
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چہ رازی که به هر شیوہ تو را میجویم
تازہ مییابم و بازت اثری پیدا نیست
#محمدعلی_بهمنی
روز نیکو دیدهایم از روزگار
آب رحمت خوردهایم اندر بهار
نی که ما را دست فضلش کاشتست
از عدم ما را نه او بر داشتست
#مولانا
آب رحمت خوردهایم اندر بهار
نی که ما را دست فضلش کاشتست
از عدم ما را نه او بر داشتست
#مولانا