ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.53K subscribers
870 photos
1 video
11 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
نفس نفس زده‌ام ناله‌ها ز فرقت تو
زمان زمان شده‌ام بی‌رخ تو سودایی

مجو مجو پس از این زینهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی


#مولانا
دست برزلفش،زدم شب بود،چشمش،مست خواب
برقع از رویش گشودم تا درآید آفتاب

گفتمش خورشید سر زد، مــاه مـن بیدار شو
گفت تامن برنخیزم، کی برآید آفتاب


#شاطرعباس_صبوحی
برداشته‌ام دو دست از بهر دعا
ای شاه دو عالم بنگر سوی گدا

دادی بمن اذن ذکر نامت از لطف
‌‌ورنه تو کجا و من بی رتبه کجا


#حکیم_سبزواری
چون گشت به پا قصر شهنشاه زمین
شاهان به جنابش همه سودند جبین

زین قصر زمین یافت شرافت که چنین
خم گشت به تعظیم زمین عرش برین


#سحاب_اصفهانی
لب بسته‌ام ز هر چه، به جز گفتگوی تو  
دل شسته‌ام ز هر چه، به جز نقش روی تو

گر بگذری به خاکم و گویی ترا که کشت؟
فریاد خیزد از کفنم که آرزوی تو!


#جلال_الدین_همائی
صد بار دل افتاد در آن چاه زنخدان
یک بار اگر یوسف کنعان به چه افتاد

از دست جفای تو شکایت نتوان کرد
مسکین چه کند کار چو با پادشه افتاد


#فروغی_بسطامی
امروز که نوبت جوانی من است،
می نوشم از آن‌که کامرانی من است؛

عیبم مکنید. گرچه تلخ است خوش است،
تلخ است، از آن‌که زندگانی من است.


#خیام
بر آسمان وصالت که می‌دود به خیال
چگونه پر نکشم من که شوق پروازی

قدم قدم ز غرورت به حسن و رعنایی
شوی ز خاطره پنهان ، بسان یک رازی


#بهمن_سرباز
لبخند مزن بى سر و سامان شدنم را
ابرم كه خدا خواسته باران شدنم را

آرامش من بى تو فقط مايه‌ٔ ترس است
بنشين و ببين لحظه‌ٔ طوفان شدنم را


#محمد_شیخی
بود در خلوت چو بوی گل شکیبایی مرا
کرد سرگردان گلشن باد هر جایی مرا

از گلستان تا به عشرتگاه مستان می کشد
ذوق رنگ آمیزی گل های رسوایی مرا


#دانش_مشهدی
ای شاخ امید وصل عاشق ببرآ
ای ماه زبرج بیوفایی بدرآ

ای صبح وصال دوست یک روز برآ
ای تیره شب فراق یک ره بسرآ


#میبدی
نشد که پرتوی سبزی به سوی ما تابد
هراس از دل ما را بهار دور کند

شفاعتی بعد از این عمر در قبیله ی من
به حکم قاطع تورات یا زبور کند


#نعمت_الله_ترکانی
یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
وین خسته را بکام دل خویشتن رسان

داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی
یک روز مرهمی بدل ریش من رسان


#خواجوی_کرمانی
تویی جان من و بی‌جان ندانم زیست من باری
تویی چشم من و بی‌تو ندارم دیده بینا

رها کن این سخن‌ها را بزن مطرب یکی پرده
رباب و دف به پیش آور اگر نبود تو را سرنا


#مـولانـا
ماه‌اَم آمد به درِ خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

آن‌که می خواست به رویم درِ دولت بگشاید
با که گویم که درِ خانه به رویش نگشودم


#شهریار
ما دل ز غم تو خسته داریم ای دوست
از غیر تو دیده بسته داریم ای دوست

گفتی که «به دل‌شکستگان نزدیکم»
ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست...


#ابوسعید_ابوالخیر
دیدی که یـار جز سرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غمِ ما هیچ غم نداشت

بر مـن جفا ز بختِ مـن آمد وگرنه یـار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت


#حافظ
شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی
نماند جز من و چشم تو مست ای ساقی

 من شکسته سبو چاره از کجا جویم
که سنگ فتنه سر خم شکست ای ساقی


#هوشنگ_ابتهاج
تا از صفت وجود فانی نشوی
باقی بجمال جاودانی نشوی

در دفع دویی کوش که در طور وفا
محجوب جواب لن ترانی نشوی


#بابافغانی
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
سر من بر آستان سر کوی یار بادا

دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد
به رُخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا...


#اوحدی