دل به مفهوم سیاهی کم کم عادت می کند
چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین
گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین
#کاظم_بهمنی
چشم وقتی می شود با مبتذل ها همنشین
گردن آویزی چنین را پاره کن، آزاد شو
آه مرواریدِ اصلِ با بدل ها همنشین
#کاظم_بهمنی
ای نرگس پر خواب ربودی خوابم
وی لاله سیــراب ببردی آبم
ای سنبـل پرتاپ ز تــو در تابم
ای گوهر کمیاب تو را کی یابـم؟
#مولانا
وی لاله سیــراب ببردی آبم
ای سنبـل پرتاپ ز تــو در تابم
ای گوهر کمیاب تو را کی یابـم؟
#مولانا
با می به کنار جوی میباید بود
وز غصه کنارهجوی میباید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود
#حافظ
وز غصه کنارهجوی میباید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازهروی میباید بود
#حافظ
دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند
آیینه را رخ تو پریخانه می کند
دل میخورد غم من و من می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند
#صائب_تبریزی
آیینه را رخ تو پریخانه می کند
دل میخورد غم من و من می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند
#صائب_تبریزی
اسرار شنو زِ طوطی رَبانی
طوطی بچه ای، زبانِ طوطی دانی
در مرغ و قَفس خیره چرا می مانی؟
بشکن قفس ای مرغ، کز آن مرغانی!
#رباعی_مولانا
طوطی بچه ای، زبانِ طوطی دانی
در مرغ و قَفس خیره چرا می مانی؟
بشکن قفس ای مرغ، کز آن مرغانی!
#رباعی_مولانا
هر دیده که بینم به تو می سنجم و زشت است
چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش!
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی از این بند رهایش
#حسین_منزوی
چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش!
دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی از این بند رهایش
#حسین_منزوی
غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد
که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد
مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم
آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد
#صغیر_اصفهانی
که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد
مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم
آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد
#صغیر_اصفهانی
خوش باش که خوشْ نهاد باشد صوفی
از باطن خویشْ شاد باشد صوفی
صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند
کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی
#رباعی_مولانا
از باطن خویشْ شاد باشد صوفی
صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند
کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی
#رباعی_مولانا
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
وین سبک جوش گران مایه که خون نام وی است
ره به آوند تهی مانده ی رگ ها نکند
#سیمین_بهبهانی
دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
وین سبک جوش گران مایه که خون نام وی است
ره به آوند تهی مانده ی رگ ها نکند
#سیمین_بهبهانی
همچو پرگار که در دایره سرگردانست
نقطهٔ خال تو سرگشته دورانم کرد
با چه تشبیه کنم لاغری خود که غمت
آن چه از ضعف نیاید بنظر آنم کرد
#صغیر_اصفهانی
نقطهٔ خال تو سرگشته دورانم کرد
با چه تشبیه کنم لاغری خود که غمت
آن چه از ضعف نیاید بنظر آنم کرد
#صغیر_اصفهانی
آن کس که درون سینه را دل پنداشت
گامی دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت
تسبیح و سجادۀ توبه و زهد و ورع
این جمله رهست، خواجه منزل پنداشت
#مولانا
گامی دو سه رفت و جمله حاصل پنداشت
تسبیح و سجادۀ توبه و زهد و ورع
این جمله رهست، خواجه منزل پنداشت
#مولانا
خنده هایت چه گُلی بر سر دنیا زده است
که خدا دست به این خلق مُعمّا زده است
مـسـت بـودم ، بـه خودم آمدم و دیدم که
آتش عشق تو بر مزرعه ی ما زده است
#سعید_شیروانی
که خدا دست به این خلق مُعمّا زده است
مـسـت بـودم ، بـه خودم آمدم و دیدم که
آتش عشق تو بر مزرعه ی ما زده است
#سعید_شیروانی
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ، ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻣﻦ
ﻧﻘﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﺎﺏ ﺩﻟﻢ ، ﺳﯿﻤﺎﯼ ﻋﺸﻖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺷﻌﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﺎﺵ
ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻋﺸﻖ
#جوادمهدی_پور
ﻧﻘﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﺎﺏ ﺩﻟﻢ ، ﺳﯿﻤﺎﯼ ﻋﺸﻖ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺷﻌﺮ ﻣﺮﺍ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﺎﺵ
ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﻋﺸﻖ
#جوادمهدی_پور
اندیشه وغم را نبود هستی و تاب
آنجا که شرابست و ربابست وکبا ب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
#مولانا
آنجا که شرابست و ربابست وکبا ب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
#مولانا
تو همانی که به دل حسرت دیدارش ماند
نه خودش مانده و نَه قدرت انکارش ماند
تو همانی که شده موجب هر سر دردم
که خودش نیست ولی حمله ی افکارش ماند
#امیرحسین_علیاری
نه خودش مانده و نَه قدرت انکارش ماند
تو همانی که شده موجب هر سر دردم
که خودش نیست ولی حمله ی افکارش ماند
#امیرحسین_علیاری
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
#حافظ
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
#حافظ
شاعرم، شاعر شب، درد غزل میگویم
از شب و قصهی او، سرد غزل میگویم
می روم تا تَهِ بیداری شب های دراز
باز شب شد،من ولگرد غزل میگویم
#فاروق_تیموریان
از شب و قصهی او، سرد غزل میگویم
می روم تا تَهِ بیداری شب های دراز
باز شب شد،من ولگرد غزل میگویم
#فاروق_تیموریان
ای ماه ،چنین شبی تو مهوار مخسب
در دور درآ چون چرخ دوار و مخسب
بیداری ما، چراغ عالم باشد
یک شب تو چراغ را نگهدار و مخسب
#مولانا
در دور درآ چون چرخ دوار و مخسب
بیداری ما، چراغ عالم باشد
یک شب تو چراغ را نگهدار و مخسب
#مولانا
عندلیبم مست در بستان ماست
امشب ان یار نهان مهمان ماست
خوشتر از امشب نباشد شب دگر
از کرم امشب جهان از ان ماست
#راحم_تبریزی
امشب ان یار نهان مهمان ماست
خوشتر از امشب نباشد شب دگر
از کرم امشب جهان از ان ماست
#راحم_تبریزی
آسوده کسی که در کم و بیشی نیست
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان واز خلق جهان
با خویشتنش بدرۀ خویشی نیست
#مولانا
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان واز خلق جهان
با خویشتنش بدرۀ خویشی نیست
#مولانا