دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
708 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
#سکس_با_همسر #ممه

شوهر حشری داخل ماشین تو جاده مشهد...

زيپ شلوارمو داد پايين ، دستشو كرد تو ، اول از رو شرت كسمو مالوند، گفت جوووون چه داغه.... گفتم نكن زشته مردم ميبينن، دو ديقه قبلش دستش تو سوتين م بود نوك سينه مو فشار ميداد، بزور دستشو از تو سينه هام جدا كردم، گفت خانومم نميبيني شق كردم؟؟؟؟ پياده ت ميكنم همين جا وسط خيابون جرت ميدماااا،گفتم زشته ، ميخواي بگيرنمون ؟ حالا بيا درستش كن! دستشو از تو شلوارم كشيد بيرون ، گفت شرتتو بكش پايين ميخوام چاكه كستو لمس كنم ، يه نگاه عصباني بهش انداختم ، ديدم بهم لبخند زد ، چشم افتاد به كيرش از زيره شلوارش كه باد كرده بود سفتي كيرش اومد جلو چشام، دلم يهو خواست ، شرتمو با شلوار تا زير كونم كشيدم پايين، گفت افرين زن فهميده ، حالا تا ميتوني پاهاتو وا كن، شلوار جين پام بود بسختي چند سانت پاهامو وا كردم، دستشو دوباره اورد جلو كسمو گرفت و فشار داد، جيغ زدم ااااااايييي، گفت جووون ،فداي اون كس تپلت، كي تمييز كردي انقد صافه، گفتم پريشب، شالمو انداخته بودم رو دستش ، هر ماشيني رد ميشد با ترس و نگراني توشو نگاه ميكردم، انگشتشو انداخت لاي چاك كسم ، جووون چه ابي ازت راه افتاد ، بازترش كن! بازم شلوارو دادم پايين و پاهامو بازتر كردم هي فشار ميداد كسمو و چاكمو و چوچولمو ميمالوند، صندليو خيس كرده بودم و فقط ناله ميكردم ، چوچولم باد كرده بود كسم كير ميخواست، با لذت نگام ميكرد و ميگفت جوووون، درد بكش ، دو روزه كس نكردم ، جيغ زدم تورو خدا بسسسسه، يا ولم كن يا يجا پيدا كن بزار تو كسم، گفت ولت نميكنم جا پيدا ميكنم ، فهميد ممكنه ابم بياد، يجا گوشه جاده پهن بود و چند تا درخت داشت، دو بعد از ظهر بود تقريبا خلوت بود، نگه داشت، كمر بندو باز كرد،سريع زيپو داد پايين كيرو انداخت پايين، شرتش يكم خيس بود، كمربندمو وا كردم ، روز بود نميتونستم بشينم روش، گفتم چيكار كنيم، گفت ساك بزن، گفتم من چي ؟؟ از درد دارم ميميرم، گفت يكاريت ميكنم، سرمو خم كردم سر كيرشو كردم تو دهنم، يكم اروم شدم، كله كيرشو ميكردم تو دهنم و دوره كيرشو ميليسدم، پشت ماشين به سمت جاده بود شيشه هام دودي بود ديد خيلي كم بود، هي سرمو بالا ميكردم دورو برو ميپاييدم، سرمو فشار ميداد ميگفت نترس، بخور ، يكم كه خوردم گفتم ديگه نميتونم حالم بده كير ميخوام، گفت از لاي صندلي ها برو عقب شلوارتو تا زانو بده پايين، رفتم شلوارمو دادم پايين، يه پتو مسافرتي رو صندلي عقب بود با يه ساك دستي گذاشتم زير سرم كه اومد، اومد يه پامو از شلوار در اوردپامو داد بالا گذاشت بين دو تا صندليه جلو و افتاد روم، ميخواست سينه هامو در بياره ، من هنوز استرس بيرونو داشتم گفتم نع زود تمومش كن، گفت امكان نداره ، اگه ميخواي زود ابم بياد سينه هاتو در بيار، سينه هامو در اوردم داشت منفجر ميشد ، كيرشو كرد تو كسم و افتاد به جونه سينه هام، از لذت نيمه بيهوش بودم ، فقط جيغ ميزدم بكن بكن جرم بده، ميگفت عجب تا نيم ساعت پيش نميزاشتي دست به سينه هات بزنم..... سينه هامو گاز ميزد ، گفت ابتو بيار ميخوام ارضا شم ، دستمو بردم رو چوچولم ميمالوندم اونم تلنبه ميزد، مثل هميشه زود ابم اومد ، انقباضه كسم كه شروع شد يكم بلند شد، گفت ابت اومد ؟؟؟ نا نداشتم جواب بدم انقد ارضام عميق بود، داشتم واسه كير ميمردم، چند ثانيه تلنبه نزد تا نبض كسمو حس كنه، فهميد ابم اومد شروع كرد مث وحشيا تلنبهه زدن و كشيده زدن در گوشم و با صداي بلندداد میزد جووون تو ماشین کردمت خانمم.. اااااييييي ابم اومد ، با فشار خالي كرد تو كسم و افتاد روم، دو ديقه افتاده بود روم، گفتم چيكار كنيم محمد؟؟؟؟ اگه پاشي همه ي ابت ميريزه رو صندلي،گفت خودتو جمع كن، كيرش كه خوابيد درووا كرد رفت بيرون، اب گرمه كيرش از لاي كسم ميرفت رو صندلي و من مست كير به سقف ماشين نگاه ميكردم، اولين باري بود كه شوهرم اينجوري و تو ماشين منو كرده بود، دو روز بود از تهران راه افتاده بوديم سمت مشهد و يه شب خونه داداشش خوابيديم گرگان، نشد سكس كنيم ، فكر نميكردم تا مشهد طاقت نياريم، يكي از بهترين خاطراتم سكسي مون بود كه هنوز گاهي اوقات موقع سكس ازش حرف ميزنيم، چند روزي كه مشهد بوديم هر روز سكس ميكرديم، نميدونم كدومش حامله م كرد تو ماهه بعد پريود نشدم، پسرم ٤ ماهشه وما هنوز هفته اي ٣ تا ٤ بار سكس داريم، محمد ميگه تو ماشين حامله شدي، اخه پسرم تا ميريم تو ماشين ميخوابه باباش ميگه تو ماشين درست شد اينجا راحته...

پایان
@DASTAN_SSX18
سینه های زهرا

#خواهرزاده  #خاطرات_نوجوانی  #ممه

اونموقع تو یکی از شهرستان های غرب کشور زندگی میکردم اسمم هم سلمانِ
یه نوجوان شهوتی جقی
حدود سال ده دوازده سال پیش بود خبری از دوست دختر و این شبکه های مجازی نبود
من ی خواهرزداه داشتم به اسم زهره یکسال از من بزرگتر بود و زود به بلوغ رسیده بود همیشه باهم گرم بودیم و باهم کلی شوخی میکردیم
من حس شهوتم خیلی زیاد شده بود و هر موقع پیشش بودم واسش شق میکردم و حتی وقتی نبود بهش فکر میکردم و بهش حس پیدا میکردم
چندباری خودمو بهش مالیده بودم و پالس مثبت ازش گرفته بودم
ی روز که هواشو کردم بیخبر رفتم خونشون اینو بگم ک کلید خونشونو داشتم و اونا هم کلید خونه مارو و کلا باهم خیلی رفت امد داشتیم
اونروز ک رفتم تو خونشون دیدم خوابیده یهو شهوت کل وجودمو گرفت طوری ک داشتم میلرزیدم ی کم ک گذشت بهتر شدم
دیدم داداشش ک چند سال از من کوچیکتر بود تو اتاق بغلی خوابیده همین شهوتمو بیشتر کرد که برم سراغش اخه اینکه کسی تو خونه باشه و بمالمش جز فانتزی هام بود
زهره سینه هاش حدود ۷۰ بود و سفت ، پوست سبزه ک شهوت از چهره اش موقع هایی ک میمالیدمش میبارید ولی اونروز خواب بود اروم کنارش دراز کشیدم ، بوی بدنش دیوونم میکرد ، اروم بازوشو لمس کردم نفسام تند شده بود ضربان قلبم تندتر
اروم شکمو بدنشو از رو لباس لمس کردم، درحالی ک اروم از شهوت میلرزیدم سینشو از رو لباس لمس کردم وااای خدا پر شهوت بودم عالی بود اونم عکس العملی نشون نداد
اروم دستمو از زیر لباسش بردم و از روی سوتین ممه هاشو گرفتم ااااه وااای نفسم بند اومد چقدر محشر بود
جراتمو بیشتر کردم و سوتینشو زدم کنار و سینه چپشو گرفتم چنگ زدم من رو ابرا ها بودم حالم عجیب بود ضربان قلبشو حس کردم یهو سرشو برگردوند سمت من چشاشو باز کرد هیچی نگفت اونم تحریک شده بود
دوباره چشماشو بست و ی آهی کشید ک باعث شد بفهمم کاملا در اختیارمه
سینه های سفتشو محکم چنگ میزدم و اونم اروم اه میکشیدم
دستمو کردم تو شورتشو کسشو مالیدم به چند دقیقه نکشید ک یهو لرزید و ارضا شد
خودش فهمید ک من ارضا نشدم پشتشو کرد بمن اروم دامن و شرتشو کشیدم پایین و کیرمو ک داشت میترکید تف زدم و کردم لای پاش ک خیس خیس بود
به ۵ تا عقب جلو نکشید ک آبم ریخت لای پاش
من بلند شدم زدم بیرون و اصلا به روی هم نیاوردیم و هنوزم یکی از بهترین ارضا شدن هام بود
نوشته:?
@DASTAN_SSX18
دومین بار که طعم ممه را چشیدم
1401/04/23

#ممه #زن_میانسال

سلام رفقای شهوانی
علی هستم
این داستان به شدت واقعی هست و مربوط میشه به دومین سکسم
خاطره اولین سکسم را تحت عنوان اولین بار که طعم ممه را چشیدم نوشتم
این داستان برمیگرده به حدود ۳ ماه پیش
یه روز تعطیل کاری بود و من به شدت عزمم را جزم کرده بودم که اونروز یه کص مشتی بکنم
متاسفانه چون شماره جنده پولی نداشتم،به ناچار از صبح شروع کردم به زنگ زدن به همون جنده پولی که دفعه قبلی رفته بودم پیشش تا بالاخره ظهر گوشی را برداشت
برای اوایل بعدازظهر قرار گذاشتیم
رفتن خونه و ناهار خوردم و سر ساعت رفتم پشت در خونش
ولی در را باز نمی‌کرد
بعد از چند بار زنگ و تلفن برداشت و گفت که من حواسم نبود با شما قرار دارم و الان یه مشتری دیگه توی خونه هست
خلاصه گفت که برو تا ۲۰ دقیقه دیگه بهت زنگ میزنم
گفتم باشه
سوار موتور شدم
ولی همون لحظه بارون شروع شد
یه بارون بی هوای بهاری
تو کمتر از چند ثانیه زمین خیس خیس شد
تصمیم داشتم برم موتور و لوازم جیبم را بزارم یه جای امن و برگردم ولی بارون باعث شد که با موتور محکم بخورم زمین
دستم آسیب دید
پاهام زخم شد و لباسم گلی
جالب اینجا بود که به محض اینکه من زمین خوردم بارون قطع شد
عصبانی بودم و دوباره سوار موتور شدم و رفتم اون خونمون که نزدیک به مکان جنده پولی بود
رفتم تو دستشویی و دست و صورت و لباسام را پاک کردم
بعد رفتم تو آفتاب تا یکم خشک بشم که یهو زنگ زد که حالا بیا
منم گفتم تا ۱۰ دقیقه دیگه اونجام
با تاکسی رسیدم دم خونش و زنگ زدم
بازم جواب نداد
بهش تلفن زدم که پیام داد صاحبخونه اومده کرایه بگیره و یکم صبر کن
چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت در را باز کردم و بیا تو
رفتم تو خونه که دیدم یکی همزمان با من از در اومد بیرون که مشخص بود تازه کشیده بیرون و داشت میرفت
یه مرد ریشو و مسن هم روی مبل نشسته بود که معلوم بود رئیس و یا صاحبخونه جنده پولیه هست ولی مشتری نیست
جنده پولی با شرت و سوتین بود و هنوز وقت نکرده بود لباس بپوشه
مرده که قبل از من بود موبایلش را جا گذاشت و جنده یکدفعه داد زد که عزیزم موبایلت را جاگذاشتی
به منم گفت که برو تو اتاق آماده بشو تا بیام
منم رفتم تو اتاق و لباسام را کندم و آماده شدم
جنده وقتی که اومد داخل مرد مسن بهش گفت که چرا تابلو بازی در میاری و داد میزنی
میخوای بساطت جمع بشه
جنده هم گفت که خب موبایلش جا مونده بود
راستی ببخشید دوستان
من در کل نوشتنم خوب نیست و هی دارم‌مینویسم جنده
از این به بعد مینویسم خانوم
خلاصه که خانومه اومد تو اتاق و منم راست کردم و کاندوم را کشیدم سرش
اونم شرتش را کند و من گفتم که سوتین را در بیار
در آورد و و دستمو گذاشتم رو ممه هاش که یاد دفعه قبلی افتادم و گفتم که نکنه دستم یخ باشه و دلش از حال بره که دیدن نه
هوا دیگه سرد نبود و دست منم سرد نبود
شروع به مالیدن کردم که همدیگه را بغل کردیم
به کمر خوابید رو زمین و من اومدم روش
کیر را جا دادم شروع کردم به تلمبه زدن
آخ و اوفش راه افتاده بود و می‌گفت بکن
ببببببکن
آاااااااه
جرم بده
منم تلمبه میزدم ولی میدونستم به چیزی که واقعا میخوام نمیرسم
چون یه کس گشاد داشت و خودشم سنش بالا رفته بود
منم از رو مجبوری اونو میکردم
راستی یادم رفت بگم
وقتی دید دستم زخمی شده خیلی ناراحت شد و معذرت خواهی کرد و گفت معذرت میخوام
تقصیر منه که قرار را اشتباه بستم
گفتم اشکال نداره و اینا
خلاصه حدود ۱۵ دقیقه تو همون حالت داشتم تلمبه میزدم و ممه هاش را می‌مالیدم همزمان تا اینکه پاشدم و گفتم اینجوری نمیشه
آخه من توی سکس خیلی کمرم سفته
کاندوم را برداشتم و وازلین زدن به کیرم
برای اولین بار
cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
شکوفه جون
1401/05/31

#زن_شوهردار #ممه

سلام من اسمم سپهره و بیست سالمه و میخام ی داستان جذاب براتون بنویسم.
از اسمای مستعار استفاده میکنم.
یه روز پسر عمم بهم زنگ زد گفت من باید یه سفر دوروزه بخاطر کارم برم اگ میتونی امشب بیا کنار بچها من تا فردا عصر خودمو میرسونم منم که از خدا خواسته گفتم باشه.
شب وقتی من رفتم پسر عمم رفته بود زنش یعنی شکوفه بود با دخترش عسل که دو سالش بود بعد از سلام و احوال پرسی من رفتم نشستم شکوفه برام شربت اورد و نشست کنارم تلوزیون داشت یه سریال ترکی نشون میداد(ماهواره دارن)فیلم ی خورده عاشقانه شد شروع کردن لب بازی مالیدن همدیگه من ک کیرم راست شده بود بالشتو گذاشتم روش و اینم باید بگم که شکوفه هم تاپ شلوارک پوشیده بود شکوفه اصن هیچی عکس العملی نشون نداد تا وقتی ك میخواستیم شام بخوریم.
شکوفه ازم پرسید شام خوردی گفتم نه گفت بیا بریم اشپز خونه ببینم چی داریم دوتایی بخوریم گفتم باشه بریم نشستم رو صندلی شکوفه گفت فعلا بیا از این کیک بخوریم تا غذا داغ میشه وقتی خم شد کیک بهم بده اون ممه های خوشگلشو میدیدم دوس داشتم همون لحظه بخورمشون خلاصه کیک خوردیم چن دیقه نگذشت ک گف غذا امادس غذارو خوردیم گف من برم ب بچه برسم گفتم باشه رفت عسل رو برداشت نشست رو مبل ممه شو در اورد ک به دخترش شیر بده من از تو اشپز خونه دید میزدم کیرم باد کرده بود اومدم بیرون از اشپز خونه گفتم شکوفه من خستم خوابم میاد گف تو برو تو اتاق عسل بخواب منو عسل هم تو اون اتاق میخوابیم گفتم باشه رفتم تو اتاق دراز کشیدم کیرم شق بود تو فکر کون شکوفه بودم ك گفتم برم ی جق تو دسشویی بزنم رفتم دسشویی جقمو زدم اومدم دوباره تو اتاق یه نیم ساعت گذاشت ک دیدم یه صدا هایی داره از اتاق میاد فک کردم مشکلی براشون پیش اومده ک با یع صحنه باور نکردنی روبرو شدم دیدم شکوفه لخت دارع سعی میکنه ارضا شه گفت سپهر تو اینجا چیکار میکنی مگ نرفتی بخوابی گفتم خوابم نیومد عسلو برداشتم بردم تو اتاق خودش خودم اومدم کنار شکوفه گفتم میخای ارضای شی گفت اره دستمو گذاشتم رو کصش انقد مالیدمش ک اگ یه لیس بهش میزدم ابش میپاشید بلندش کردم گذاشتمش رو تخت خودمم لخت شدم افتادم روش شروع کردیم وحشیانه لب بازی بعدش شروع کردم بع خوردن ممه های نازش سایزشون75بود اگ نوک ممه شو میک میزدم شیر میرف تو حلقم.
گفتم شکوفه بیا نوبت توئه بخورش گف بیا69شیم گفتم باشه انقد مال همو خوردیم ک شکوفه ارضا شد اومد پاینن پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم رو کصش انقد باهاش بازی کردم ک دیگه طاقت نداشت گف کصمو پاره کن لاشی منم کیرم تا ته کردم تو کصش انقد تلمبه زدم داشت اشکش در میومد گفتم شکوفه داگی دوس داری گف اره داگی شدیم گذاشتم کصش انقد کرمش تا تو کصش ارضا شدم گف ریختی توش گفتم اره گفت اشکال نداره قرص میخورم بیحال تو بغل هم افتاده بودیم لب بازی میکردم ممه هاشو میخوردم دیگه خوابیدیم.
صب دیدم دخترش داره گریه میکنه شکوفه رو بیدار کردم گفتم عسل داره گریه میکنه گفت بیارش اینجا اوردمش شکوفه بهش شیر داد منم اون یکی ممه شو ب دندون گرفتم بهش گفتم دیشب خوب بود گف دوص دارم هرشب پیش هم باشیم لبمو گذاشتم رو لبش گفتم هروقت موقعیتش پیش اومد میام جرت میدم لبخند رضایتی زد گفتم زنگ بزن ب شوهرت بپرص کی میاد ببینیم فرصت داریم واسه یع سکس دیگه زنگ زد پرسید ازش گفتم من تا دو ساعت دیگه میرسم خونه گفتم خوبه پس وقت داریم دوباره گرفتم کردمش اخرشم رفتیم حموم دوتایی اونجام یه ساک برام زد اومدیم بیرون من رفتم خونه.
امیدوارم لذت بخش بوده باشه براتون💜
نوشته: سپهر/کیر کلفت آسیا
cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️̶͢✘
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
@DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
گاییدن ممه های سونیا بلید توسط جانی کیج
1402/06/29
#ممه

سونیا بلید یه سرباز حرفه ای بود
با ممه های سکسی و هیکل خوش فرم
جانی کیج هم یه بازیگر رزمی کار بدنساز که کیر کلفتی داشت
سونیا به جانی شک کرده بود سونیا فکر می‌کرد جانی با یه گروه هکری همدسته واسه همین تصمیم داشت از جانی اطلاعات بکشه بیرون
روزی از روزها وقتی سونیا وقتی داشت میرفت خونه جانیو کنار در دید
جانی تو همون نگاه اول چشمش به لب و ممه های گنده سونیا افتاد جانی با خودش گفت این دختره حتما باید یه روزی تو خونه کیرمو لای ممه های گندش بزارم و ممه هاشو بگام
کیر جانی هم گندگیش نمایان بود و سونیارو داشت مجذوب خودش می‌کرد
سونیا به جانی گفت تو کنار خونه من چیکار میکنی خیلی عجیبه
جانی گفت فقط خواستم یه دختر ممه گنده رو به خونم دعوت کنم
جانی یک نامه به سونیا داد و اونو به خونش دعوت کرد
سونیا گفت حتما میام با اینکه بار اولمه میبینمت
ساعت 9 صبح شد سونیا برای فریب دادن جانی لباسی نیمه برهنه پوشید
نصف سینه سونیا تو لباس معلوم بود
سونیا رفت به خونه جانی زنگ درو زد
جانی درو باز کرد
جانی لخت بود فقط یه شلوار پوشیده بود
سیکس پکای جانی کیر گنده جانی هیکل ورزشکاری جانی سونیا رو دیوونه خودش کرده بود
سونیا و جانی رفتن تو خونه
جانی و سونیا روی مبل نشستن
جانی سعی می‌کرد مخ سونیارو بزنه تا بتونه ممه های گنده سونیارو بگائه و لب های قرمز سونیا رو ببوسه
اول جانی یکم با سونیا حرف زد راجب شغلشون و اینجور چیزا
جانی گفت من میخوام برم استخر شنا تو هم باهام میای
سونیا دید که این فرصت خوبیه برای اطلاعات کشیدن از جانی قبول کرد
البته خودشم از جانی خوشش اومده بود و درخواستش رو قبول کرد
سونیا داشت لباسشو در می آورد تا فقط سوتینش معلوم باشه با شورت مایوش
جانی که داشت سونیا رو دید میزد ممه های بزرگ سونیارو دید و کیرش چند برابر گنده تر شد
با هم رفتن سمت استخر
جانی تو استخر شیرجه زد
سونیا کنار استخر نشست
سونیا برای اینکه توجه جانیو جلب کنه
سوتینشو باز کرد و ممه هاشو به جانی نشون داد
جانی حیرت شده بود و گفته بود سونیا عجب ممه هایی داری
جانی رفت پیش سونیا
جانی لبای قرمز سونیا رو بوسید
سونیا هم برای فریب جانی شکم شیش تیکه جانیو بوسید و ممه هاشو بهش مالید
سونیا و جانی رفتن تو آب استخر تا شنا کنن
وقتش شده بود سونیا نقششو اجرا کنه
در حالی که جانی روبروی سونیا بود
سونیا جانیو گرفت و اونو زیر آب برد
جانی داشت هی آب می‌خورد و در همین حال ممه های سونیا رو از زیر آب میدید
سونیا لبخند رضایت زده بود با اینکه جانیو دوست داشت ولی مجبور شد به شغلش وفادار بمونه
جانی زیر آب بیهوش شد و آخرین چیزی که دید ممه های گنده سونیا و خنده سونیا بودن
سونیا جانیو کامل لخت کرد و دستاشو بست و از چتر کنار استخر آویزونش کرد
جانی از این کار سونیا تعجب کرد گفت سونیا بزار من برم چرا این کارو میکنی
سونیا گفت تو با هکرا همدستی جانی
جانی تکذیب کرد اما سونیا باور نکرد
سونیا با دستش به کیر جانی ضربه میزد تا کیرش درد بگیره و اعتراف کنه
اما جانی از این درد لذت می‌برد و کیرش قرمز و گنده تر شده بود
سونیا فهمید جانی بیگناهه و اشتباه میکرده
دستای جانیو باز میکنه و بهش میگه
جانی من مجذوبت شده بودم اما شغلم این اجازه رو نمیداد حالا که مطمئن شدم بی‌گناهی برای جبران میزارم با کیر گندت ممه های گنده سکسیمو بگایی
جانی سونیارو خوابوند رو زمین و سوتینشو با کیر گندش پاره کرد
سونیا گفت ماشالا مثل اینکه کیرت خیلی ماهره
بعد جانی گفت آره عزیزم تو گاییدن ممه های خوشگلت هم ماهره و بعد گفتن این حرف کیرشو گذاشت لای سینه های سونیا
جانی کیر کلفتشو لای سی
ممه های بزرگ مادرزن

#ممه #مادرزن

سلام دوستان
آرین هستم ۲۷ ساله از تهران
اول از هر چیزی بگم که داستان نویس خوبی نیستم
این فقط واقعیته که دارم میگم
اینجوری شروع شد ک ۵ سالی با همسرم نامزد بودیم
و مادرزن و پدرزنم دو سال قبل از اینکه من بیام خواستگاری طلاق گرفته بودن ولی تا وقتی که دخترشونو بفرستن خونه بخت با هم زندگی میکردن
و تو دوران نامزدی چون زیاد میرفتم خونه خانومم اینا مادر زنم چون سینه های خیلی بزرگی داشت حواسمو پرت میکرد
منم فتیش ممه دارم ولی چیزی ک هست سینه هاش تقریبا میشه گفت سایزش بین ۹۰ تا ۱۰۰ حالا دقیق نمیدونم ولی یواشکی چندباری سوتین هاشو دیدم ۹۵ الی ۱۰۰ اینا بود
مادر زنم ۳۶ سالشه و خیلیم خوشگله و خوش هیکله
جونم براتون بگه تو این چند سال همش حواسمو ممه هاش پرت میکرد
البته اینم بگم که مادر زنم هم یه دوست پسر داره که چند سالی از خودش کوچیکتره
تا اینکه که گذشت و ما عروسی کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون
پدر خانومم هم از مادر خانومم جدا شد و رفت
خلاصه یه چند ماهی گذشت کمتر رفت امد کردم گفتم شاید از ذهنم بپره
ولی نه همش بدتر و بدتر شد فکر و ذکرم همش درگیر ممه های مادر زنم بود
یواشکی با تصور ممه هاش جق میزدم، شبا تو خواب همش خواب ممه هاشو میدیدم
خلاصه تنها فکر و ذکرم این بود ک حتی واسه یک بار هم که شده ممه هاشو بخورم
بخدا خیلی سعی کردم بیخیالش بشم نشد
یه روز که خانومم با دوستاش بیرون بود
دلمو زدم به دریا و بهش پیام دادم گفتم سلام خوبی
گفت سلام عزیزم مرسی تو خوبی
گفتم یه چیز بگم بین خودمون میمونه میشه کسی نفهمه
گفت آره عزیزم بگو
همین جوری قلبم داشت از جاش در می اومد
کلم باد کرده بود و دستام میلرزید
نوشتم
راستیتش نمیدونم چجوری بگم چند ساله همش فکر و ذکرم درگیر و هرچی سعی کردم بیخیال بشم نشد
من عاشق سینه هاتم، خیلی سینه های بزرگ و خوش فرمی داری
آرزومه واسه یکبارم که شده بتونم بخورمشون
بعد تو یه قالب پیام براش فرستادم یهو قاطی کرد و کلی بهم فحش داد
گفت من دوست داشتم و کلی پیامک گریه و
بعدش رفت به مامانم گفت
خانومم فهمید
حتی مادرزنم به باباش هم گفت
خلاصه با کلی داستان خطم بخیر شد و گذشت الان تقریبا ۷ ماهی میشه که از این داستان میگذره
ولی هنوز نتونستم بیخیال ممه هاش بشم
میشه ی راهنماییم کنید شما اگه جای من بودید چیکار میکردید
هنوز هر ثانیه دارم به ممه هاش فکر میکنم خیلی دوست دارم بخورمشون
😞😞
نوشته: آرین