دوست پسرمو کونی کردم تا شوهرم بشه (۲)
#همسر #بیغیرتی
...قسمت قبل
بعد از این که یه سکس با فانتزی تاپ کردیم
تا یکی دوساعتش پشیمونی داشت ولی تا شق میکرد راحت از کون میکردمش
یه هفته بعد از سکسمون ازم خواست برم ببینمش ولی الکی بهونه اوردم و گفتم بیا با سکس چت ابت بیارم
کلی نق زد ولی آخرش مجبور شد کوتاه بیاد
گفتم پریودم
البته موقع پریودی شهوتم بیشتر میشد و از عقب بهش میدادم ولی اینبار میخواستم حسابی تو کفم باشه
میخواستم من کنترل رابطه تو دستم باشه
دوست داشتم به اونجا برسونمش که مثل داستانای سکس خودش بهم بگه برو دوست پسر بگیر
ساعت یک شب بهش پیام دادم سلام کونی
دیر جواب داد
گفتم اگه نمیخوای من خوابم میاد
منی که که هر وقت مهرداد میگفت بیا
بهش کون میدادم
الان برا سکس چت براش ناز میکردم
مهرداد
می خوام
فاطمه
فقط من میکنمتا
مهرداد
باشه
فاطمه
کونی من کیه
منم
دراز بکش با کون بشینم رو دهند
شستمش تمیز تمیز فقط یکم مو داره
زبونت بکن تو سوراخم
چشم
(چشم گفتنش واقعا شهوتیم کرد حس میسترسیم بیشتر شد)
من چیه توام
اربامی
زنمی
بکنمی
آفرین کونی
من هر فحشی بهت میدم بدون حقته برده کون لیس عوضی
پس وسطش ناراحت نشی چون هر فحشی دوست داشتم بهت میدم
مادر جنده
فهمیدی
اهوم
خواهرت مونا هم زیر خوابمه
دست و پاش بستم مث خودت
چشاش بستم
گوشاش بستم
پاشو بریم اتاق اونوری کونش لیس بزن
اونم مث خودت کونی مادر جندس
داری چیکار میکنی پدر سگ
دارم کون شما رو لیس میزنم
گوه خوردی عوضی
کون خواهرت لیس بزن
مونا التماسم کرده براش بکن بیارم
اگه برده خوبی باشی میزارم خواهرت رو جلوم بکنی
لاشو باز کن لیسش بزن
می خوام کوسم بزارم دهنم مونا
اوممم
سینه هاشم بلیس پدر سگ
چشم
شست و نه شو
کیرت بزار حلق مونا خودتم کوسش بلیس
میخوام بکنمت توله
چه کلفته
بزور دارم میکنمش تو کونت
بکنتون کیه
تویی ارباب
آفرین کونی من
حالا کیر کلفتت بکن تو کون مونا روشبخواب منم میخوام روت بخوابم
اوفف چ تنگی کونی
اینجا بود که مهرداد پیام داد بسه
من اومدم
گفتم ناراحت نشی عشقم توهم اگه دوست داشتی همینجوری باهام حرف بزن
فانتزیه اشکال نداره واقعی نیست که
دفعه بعد من و خواهرم بکن تو سکس چت
اخه ریسک کرده بودم و خیلی رفته بودم حلو ولی مهردادی ک من میشناختم میدونستم تو سکس وقتی شق کنه هیچی حالیش نمیشه
فقط جنون شهوت داره
برا همین خواستم حس بدی نداشته باشه
فردا شبش ساعت یک
یکو نیم پیام داد بیداری
گفتم اره
دوزاریم افتاد ک دوباره شق کرده
گفت چرا نخوابیدی
الکی گفتم خیس شدم
یاد دیشب افتاده بودم
گفت جدی میگی
گفتم اره
منم شق کردم ولی روم نشد بهت بگم
فاطمه
عشقم حق نداری تا وقتی زنده ای وقتی شق میکنی بهم نگی
من شوهر حشری دوس دارم
تنها جایی ک من بهش میگفتم شوهر و اون رم نمیکرد
موقعی بود ک حشری بود
می خواستم کم کم تو ذهنش جا بدم این کلمه رو
باشه عشقم ؟
مرسی عزیزم ایکن بوس
بخواب عزیزم لا کونتم باز کن می خوام لیسش بزنم
نمی دونستم پیرا انقد رو سوراخ کونشون حشرین مخصوصا وقتا با زبون لیسشون بزنی
اینو بعدا فهمیدم
و قبل سکس بیشتر وقتی با تیغ میزدم
میرفت دستشویی خالی میکرد
خودش حسابی میشست
من براش لیس میزدم
حوری ناله میکرد انگار سه تا کیر باهم میکننش
مهرداد
جوونن
چشم ارباب
اینبار میخوام با دیلدو بکنیمت
من و مونا
بهش گفتم تو خبر نداری
فک میکنی من و دوستم میخوایم بکنیمت
مونا داره انگشت میکنه کونی
دوس داری
اهووم
بیکار نشین کوسم بلیس
وایی عشقم مونا بهم نگفته بود دوسپسرش آورده
مث خودت یه جنده کونیه
میگه دوسپسر من رو هم مث مهرداد کونی کن زیر خوابم بشه
مهرداد
باشه عزیزم بکنش
مهردادم
جونم
آخه خیلی خوشگله
دوس دارم یکم بهش بدم
میزاری عشقم
فقط لا پا میدم بهش قول میدم
چشماتم یه جوری میبندم که خودت ببینی که کون نمیدم بهش
میشه عزیزم
باشه
خوب قمبل کن مونا واسط بکنه
اووف چه تنگی
یکم کونت لیس بزنم
جووون
چه خوب میکنتت
مهرداد
جانم عزیزم
چه خوب میکنتت مونا
دوس داری
اره
تند تند داره میکنه
اوففف میترسم جر بخوری
وااای عشقم چه کیر دوست پسر مونا خوشگله
اوففف
کیرش راحت تا حلقم میره
واایی
عزیزم نتونستم بهش نه بگم اخه گناه داشت
منم میزارم سحر دوستم برات ساک بزنه
باشه شوهر خوبم
باشه
اه
مونا سرت رو هل میده به کوسم
اروم لیس بزن خیلی خیسم
کیر دوست پسر مونا خیسم کرده
اوففف
برم گردونده
کیرش از پشت گذاشته لای پام
داره میزنه برام.
اوففف
وااای کونم
اخخخ
مهرداد تقصیر تویه انقدر با کیر کلفتت کونم کردی گشاد شده
دوست پسر مونا راحت کیرش کرده تو کونم
اوففف
چ تند تند تلمبه میزنه
وااای مهرداد چه خوب کمر میزنه
اوفففف
واییی خیلی خیس کوسم
جلو شوهرم داره من از کون میکنه
اوففف
کیرت بزار دهنم
باهم بکنینم
بازم با پیام من اومدم
بعدش شب بخیر
خوابیدیم
تا یه ماه طول دادم و شاید ۲۰ بار سکس چت کردیم
تو سه ماه بعدم همینطور بزور ماهی یک بار سکس می کردیم
انقد
#همسر #بیغیرتی
...قسمت قبل
بعد از این که یه سکس با فانتزی تاپ کردیم
تا یکی دوساعتش پشیمونی داشت ولی تا شق میکرد راحت از کون میکردمش
یه هفته بعد از سکسمون ازم خواست برم ببینمش ولی الکی بهونه اوردم و گفتم بیا با سکس چت ابت بیارم
کلی نق زد ولی آخرش مجبور شد کوتاه بیاد
گفتم پریودم
البته موقع پریودی شهوتم بیشتر میشد و از عقب بهش میدادم ولی اینبار میخواستم حسابی تو کفم باشه
میخواستم من کنترل رابطه تو دستم باشه
دوست داشتم به اونجا برسونمش که مثل داستانای سکس خودش بهم بگه برو دوست پسر بگیر
ساعت یک شب بهش پیام دادم سلام کونی
دیر جواب داد
گفتم اگه نمیخوای من خوابم میاد
منی که که هر وقت مهرداد میگفت بیا
بهش کون میدادم
الان برا سکس چت براش ناز میکردم
مهرداد
می خوام
فاطمه
فقط من میکنمتا
مهرداد
باشه
فاطمه
کونی من کیه
منم
دراز بکش با کون بشینم رو دهند
شستمش تمیز تمیز فقط یکم مو داره
زبونت بکن تو سوراخم
چشم
(چشم گفتنش واقعا شهوتیم کرد حس میسترسیم بیشتر شد)
من چیه توام
اربامی
زنمی
بکنمی
آفرین کونی
من هر فحشی بهت میدم بدون حقته برده کون لیس عوضی
پس وسطش ناراحت نشی چون هر فحشی دوست داشتم بهت میدم
مادر جنده
فهمیدی
اهوم
خواهرت مونا هم زیر خوابمه
دست و پاش بستم مث خودت
چشاش بستم
گوشاش بستم
پاشو بریم اتاق اونوری کونش لیس بزن
اونم مث خودت کونی مادر جندس
داری چیکار میکنی پدر سگ
دارم کون شما رو لیس میزنم
گوه خوردی عوضی
کون خواهرت لیس بزن
مونا التماسم کرده براش بکن بیارم
اگه برده خوبی باشی میزارم خواهرت رو جلوم بکنی
لاشو باز کن لیسش بزن
می خوام کوسم بزارم دهنم مونا
اوممم
سینه هاشم بلیس پدر سگ
چشم
شست و نه شو
کیرت بزار حلق مونا خودتم کوسش بلیس
میخوام بکنمت توله
چه کلفته
بزور دارم میکنمش تو کونت
بکنتون کیه
تویی ارباب
آفرین کونی من
حالا کیر کلفتت بکن تو کون مونا روشبخواب منم میخوام روت بخوابم
اوفف چ تنگی کونی
اینجا بود که مهرداد پیام داد بسه
من اومدم
گفتم ناراحت نشی عشقم توهم اگه دوست داشتی همینجوری باهام حرف بزن
فانتزیه اشکال نداره واقعی نیست که
دفعه بعد من و خواهرم بکن تو سکس چت
اخه ریسک کرده بودم و خیلی رفته بودم حلو ولی مهردادی ک من میشناختم میدونستم تو سکس وقتی شق کنه هیچی حالیش نمیشه
فقط جنون شهوت داره
برا همین خواستم حس بدی نداشته باشه
فردا شبش ساعت یک
یکو نیم پیام داد بیداری
گفتم اره
دوزاریم افتاد ک دوباره شق کرده
گفت چرا نخوابیدی
الکی گفتم خیس شدم
یاد دیشب افتاده بودم
گفت جدی میگی
گفتم اره
منم شق کردم ولی روم نشد بهت بگم
فاطمه
عشقم حق نداری تا وقتی زنده ای وقتی شق میکنی بهم نگی
من شوهر حشری دوس دارم
تنها جایی ک من بهش میگفتم شوهر و اون رم نمیکرد
موقعی بود ک حشری بود
می خواستم کم کم تو ذهنش جا بدم این کلمه رو
باشه عشقم ؟
مرسی عزیزم ایکن بوس
بخواب عزیزم لا کونتم باز کن می خوام لیسش بزنم
نمی دونستم پیرا انقد رو سوراخ کونشون حشرین مخصوصا وقتا با زبون لیسشون بزنی
اینو بعدا فهمیدم
و قبل سکس بیشتر وقتی با تیغ میزدم
میرفت دستشویی خالی میکرد
خودش حسابی میشست
من براش لیس میزدم
حوری ناله میکرد انگار سه تا کیر باهم میکننش
مهرداد
جوونن
چشم ارباب
اینبار میخوام با دیلدو بکنیمت
من و مونا
بهش گفتم تو خبر نداری
فک میکنی من و دوستم میخوایم بکنیمت
مونا داره انگشت میکنه کونی
دوس داری
اهووم
بیکار نشین کوسم بلیس
وایی عشقم مونا بهم نگفته بود دوسپسرش آورده
مث خودت یه جنده کونیه
میگه دوسپسر من رو هم مث مهرداد کونی کن زیر خوابم بشه
مهرداد
باشه عزیزم بکنش
مهردادم
جونم
آخه خیلی خوشگله
دوس دارم یکم بهش بدم
میزاری عشقم
فقط لا پا میدم بهش قول میدم
چشماتم یه جوری میبندم که خودت ببینی که کون نمیدم بهش
میشه عزیزم
باشه
خوب قمبل کن مونا واسط بکنه
اووف چه تنگی
یکم کونت لیس بزنم
جووون
چه خوب میکنتت
مهرداد
جانم عزیزم
چه خوب میکنتت مونا
دوس داری
اره
تند تند داره میکنه
اوففف میترسم جر بخوری
وااای عشقم چه کیر دوست پسر مونا خوشگله
اوففف
کیرش راحت تا حلقم میره
واایی
عزیزم نتونستم بهش نه بگم اخه گناه داشت
منم میزارم سحر دوستم برات ساک بزنه
باشه شوهر خوبم
باشه
اه
مونا سرت رو هل میده به کوسم
اروم لیس بزن خیلی خیسم
کیر دوست پسر مونا خیسم کرده
اوففف
برم گردونده
کیرش از پشت گذاشته لای پام
داره میزنه برام.
اوففف
وااای کونم
اخخخ
مهرداد تقصیر تویه انقدر با کیر کلفتت کونم کردی گشاد شده
دوست پسر مونا راحت کیرش کرده تو کونم
اوففف
چ تند تند تلمبه میزنه
وااای مهرداد چه خوب کمر میزنه
اوفففف
واییی خیلی خیس کوسم
جلو شوهرم داره من از کون میکنه
اوففف
کیرت بزار دهنم
باهم بکنینم
بازم با پیام من اومدم
بعدش شب بخیر
خوابیدیم
تا یه ماه طول دادم و شاید ۲۰ بار سکس چت کردیم
تو سه ماه بعدم همینطور بزور ماهی یک بار سکس می کردیم
انقد
ازدواج با دوست دخترم (۱)
#همسر #بیغیرتی
میلادم ۳۴ سالمه یک ساله ازدواج کردم
راستش بی غیرتیم رو دیر فهمیدم
شایدم هات بودن زنم باعث بیغیرتیم شد
همون روزای اول جوری باهام رفتار میکرد انگار رهگذرم منم همینجور همه چی راحت بهم میگفتیم دوس دخترای قبلیم
دوست پسرای قبلیش
دوتامون برا سکس و خوش گذروندن باهم اشنا شده بودیم
بعد شیش هفت ماه بدجور همو میخواستیم
جوری که وقتی از رلای قبلیش می پرسیدم دیگه صراحت نداشت
انگار پشیمون شده بود
یادمه من اون موقع کلی پورن و داستان میخوندم و چون مهری از دوست پسراش گفته بود یه جوری خودم میزاشتم جای شوهرای داستانای سکسی
یبار وقتی زیرم خوابیده بود و داشتم تلمبه می زدم کیرم کلا خوابید و مهری خیلی ناراحت بود می گفت ازم سیر شدی و خودش مقصر می دونست
کلا داشت گوه می زد به رابطمون
یا می گفت برا اینی قبلا دوس پسر داشتم ازم زده شدی یا بدنم دوس نداری
ولی دلیلش اینا نبود
ما انقدر سکس داشتیم شبیه زن و شوهرا شده بودیم
خودمم دلیلش نمیدونستم
ولی میدونستم دوسش دارم
خلاصه من اونو ارضا میکردم ولی با دهن و خوردن کس و کونش
ولی خودم گاهی اصن ارضا نمیشدم
و شبش جق میزدم
با همین داستان ها
اولین بار یادمه یه فیلم پورن گذاشتم
اخه نکه کلا متهم می شدم به اینکه برا سکس میخوامش مجبور بودم فیلم نبینیم باهم
یا میگفت باید با بدن من ارضا بشی
شهوتی بشی
کلا به فانتزی اعتقادی نداشت
ولی دل زدم به دریا وقتی زیرم خوابیده بود
گوشی برداشتم یه فیلم پورن اوردم
شانسی بود خدایی
گذاشتم جلوش
گفتم بزار باهم ببینیم
قول میدم رابطمون مثل اولش بشه
این فیلمم تا از این بایسکشوال هست که هم زنش میکنه هم خودشو
من سرچ کرده بودم کاکولد
خلاصه اینم جزوش بود
دختره یکم شبیه مهری بود برا همین انتخابش کردم
فک میکردم از ایناست که باهم میکنن زنشو یا شوهرش جق میزنه
اون موقع بحث ازدواج اصن بینمون نبود ولی من اینقدر از این فیلم های کاکولدی خوشم میومد که مهری رو زن خودم فرض میکردم
خلاصه فیلم شروع شد
نفر سوم داشت کوس زنش می کرد
و شوهره جق می زد
همین که دید مهری زد زیر گریه که تو نقشت اینه منو بدی به دوستات بکنن
یا این بهونه بشه که دوست دختر بگیری
حالا من کیرم تو بیخ تو کون مهری
کم کم شروع کرد خوابیدن
گفتم بخدا این نیست
من دوست دارم فقط همه آدما یه فانتزی دارن منم فانتزیم اینه
قسم و قران ایه که جز اینکه من فتیش کاکولدی دارم هیچی نیست تازه اینا زنشون می دن بقیه بکنن
من تو رو زن خودم فرض میکنم نه دوست دخترم برا همین بهم حال میده
که یکم آروم شد
یکم رفت جلو دیدم
نفر سوم داره کون شوهره میزاره و شوهره هم کون زنش
بعد کلا زنه داشت جق می زد و یارو نفر سوم کون شوهر گایید و ابش ریخت تو کونش
مهری دیگه ساکت شده بود
و دیدن فیلمه و سکوت مهری مث رضایت بود برام
باعث شد کیرم کم کم شق بشه
اصن کون دادن شوهره حشریم نمی کرد ولی شق شدن کیرم با اون قسمتی بود که داشت شوهره رو می کرد
مهری گفت دوست داری کون بدی جلو من
شنیدن این حرف از دهنش منو حشری می کرد
و سفت شدن کیرم تو کون مهری انگار تایید بود براش
در گوشش همونجور که زیرم دراز بود گفتم تو چی فک میکنی
گفت میلاد کوچولو که انگار میگه اره
گفتم اگه تو دوست داشته باشی من کونم میدم جلو تو
می خواستم فقط بگم من جلو تو میدم اگه دوست نداشته باشم
چیز مهمی نیست
هدفم فقط این بود که اون هم جلو من بده وقتی من دوست دارم
البته فقط فانتزی و صحبت کردنش دوست داشتم
چون خیلی حشریم می کرد
گفت
چشم روشن کونی تشریف داشتین
خو می گفتی خودم بکنمت چرا از کون من مایه میزاری
باور کنین جوری حشری شدم که بعد این حرفش شاید ده تا تلمبه نزدم و کامل ابم خالی کردم تو کونش
اونم با حشری شدن و ارضا شدن من یکم زیر کیرم خودشو مالوند و ارضا شد
کم کم کیرم از کونش در اومد
کنارش دراز کشیدم سرش گذاشت رو سینم
گفت میلاد جدا دوست داری کون بدی
گفتم دوست ندارم ولی اگه تو رو حشری کنه بهت میدم ولی به یه پسر دیگه نه
فعلا فقط صحبت و فانتزی و این حرفاس
سایت شهوانی نشونش دادم و گفتم بخون ببین چقد زن و شوهرا از این داستانا میزارن
حالا فرض کن هشتاد درصدشون دروغ باشه ولی وقتی خودم حشری میشم مطمئنم ۲۰ درصدشون راسته
مهری گفت
ولی ما که زن و شوهر نیستیم
گفتم شایدم بشیم اینجوری خدارو چ دیدی
واقعیتش ادم فانتزی باز مثل قمار باز کونشم برا فانتزیش میده
این شد که مهری دفعه بد
کسی که دوست نداشت برام ساک بزنه
از نوک کیر تا سوراخ کونم لیس میزد
و شروع کردم به انگشت کردنم
انقدر بهم حال داد که تا یه مدت فقط شست و نه و انگشت کردن هم ارضا میشدیم
ولی من فانتزی کاکولدی رو هنوز داشتم و وقتایی ک هم نمیدیدم با داستان کاکولدی و فیلم کاکولدی جق میزدم
یه روز که پیشم بود و با لیسیدن سوراخ کونم و انگشت کیرم حسابی شق و سفت کرده بود گفتم بخواب میخوام جرت بدم
یکم سوراخ کونش لیس زدم
#همسر #بیغیرتی
میلادم ۳۴ سالمه یک ساله ازدواج کردم
راستش بی غیرتیم رو دیر فهمیدم
شایدم هات بودن زنم باعث بیغیرتیم شد
همون روزای اول جوری باهام رفتار میکرد انگار رهگذرم منم همینجور همه چی راحت بهم میگفتیم دوس دخترای قبلیم
دوست پسرای قبلیش
دوتامون برا سکس و خوش گذروندن باهم اشنا شده بودیم
بعد شیش هفت ماه بدجور همو میخواستیم
جوری که وقتی از رلای قبلیش می پرسیدم دیگه صراحت نداشت
انگار پشیمون شده بود
یادمه من اون موقع کلی پورن و داستان میخوندم و چون مهری از دوست پسراش گفته بود یه جوری خودم میزاشتم جای شوهرای داستانای سکسی
یبار وقتی زیرم خوابیده بود و داشتم تلمبه می زدم کیرم کلا خوابید و مهری خیلی ناراحت بود می گفت ازم سیر شدی و خودش مقصر می دونست
کلا داشت گوه می زد به رابطمون
یا می گفت برا اینی قبلا دوس پسر داشتم ازم زده شدی یا بدنم دوس نداری
ولی دلیلش اینا نبود
ما انقدر سکس داشتیم شبیه زن و شوهرا شده بودیم
خودمم دلیلش نمیدونستم
ولی میدونستم دوسش دارم
خلاصه من اونو ارضا میکردم ولی با دهن و خوردن کس و کونش
ولی خودم گاهی اصن ارضا نمیشدم
و شبش جق میزدم
با همین داستان ها
اولین بار یادمه یه فیلم پورن گذاشتم
اخه نکه کلا متهم می شدم به اینکه برا سکس میخوامش مجبور بودم فیلم نبینیم باهم
یا میگفت باید با بدن من ارضا بشی
شهوتی بشی
کلا به فانتزی اعتقادی نداشت
ولی دل زدم به دریا وقتی زیرم خوابیده بود
گوشی برداشتم یه فیلم پورن اوردم
شانسی بود خدایی
گذاشتم جلوش
گفتم بزار باهم ببینیم
قول میدم رابطمون مثل اولش بشه
این فیلمم تا از این بایسکشوال هست که هم زنش میکنه هم خودشو
من سرچ کرده بودم کاکولد
خلاصه اینم جزوش بود
دختره یکم شبیه مهری بود برا همین انتخابش کردم
فک میکردم از ایناست که باهم میکنن زنشو یا شوهرش جق میزنه
اون موقع بحث ازدواج اصن بینمون نبود ولی من اینقدر از این فیلم های کاکولدی خوشم میومد که مهری رو زن خودم فرض میکردم
خلاصه فیلم شروع شد
نفر سوم داشت کوس زنش می کرد
و شوهره جق می زد
همین که دید مهری زد زیر گریه که تو نقشت اینه منو بدی به دوستات بکنن
یا این بهونه بشه که دوست دختر بگیری
حالا من کیرم تو بیخ تو کون مهری
کم کم شروع کرد خوابیدن
گفتم بخدا این نیست
من دوست دارم فقط همه آدما یه فانتزی دارن منم فانتزیم اینه
قسم و قران ایه که جز اینکه من فتیش کاکولدی دارم هیچی نیست تازه اینا زنشون می دن بقیه بکنن
من تو رو زن خودم فرض میکنم نه دوست دخترم برا همین بهم حال میده
که یکم آروم شد
یکم رفت جلو دیدم
نفر سوم داره کون شوهره میزاره و شوهره هم کون زنش
بعد کلا زنه داشت جق می زد و یارو نفر سوم کون شوهر گایید و ابش ریخت تو کونش
مهری دیگه ساکت شده بود
و دیدن فیلمه و سکوت مهری مث رضایت بود برام
باعث شد کیرم کم کم شق بشه
اصن کون دادن شوهره حشریم نمی کرد ولی شق شدن کیرم با اون قسمتی بود که داشت شوهره رو می کرد
مهری گفت دوست داری کون بدی جلو من
شنیدن این حرف از دهنش منو حشری می کرد
و سفت شدن کیرم تو کون مهری انگار تایید بود براش
در گوشش همونجور که زیرم دراز بود گفتم تو چی فک میکنی
گفت میلاد کوچولو که انگار میگه اره
گفتم اگه تو دوست داشته باشی من کونم میدم جلو تو
می خواستم فقط بگم من جلو تو میدم اگه دوست نداشته باشم
چیز مهمی نیست
هدفم فقط این بود که اون هم جلو من بده وقتی من دوست دارم
البته فقط فانتزی و صحبت کردنش دوست داشتم
چون خیلی حشریم می کرد
گفت
چشم روشن کونی تشریف داشتین
خو می گفتی خودم بکنمت چرا از کون من مایه میزاری
باور کنین جوری حشری شدم که بعد این حرفش شاید ده تا تلمبه نزدم و کامل ابم خالی کردم تو کونش
اونم با حشری شدن و ارضا شدن من یکم زیر کیرم خودشو مالوند و ارضا شد
کم کم کیرم از کونش در اومد
کنارش دراز کشیدم سرش گذاشت رو سینم
گفت میلاد جدا دوست داری کون بدی
گفتم دوست ندارم ولی اگه تو رو حشری کنه بهت میدم ولی به یه پسر دیگه نه
فعلا فقط صحبت و فانتزی و این حرفاس
سایت شهوانی نشونش دادم و گفتم بخون ببین چقد زن و شوهرا از این داستانا میزارن
حالا فرض کن هشتاد درصدشون دروغ باشه ولی وقتی خودم حشری میشم مطمئنم ۲۰ درصدشون راسته
مهری گفت
ولی ما که زن و شوهر نیستیم
گفتم شایدم بشیم اینجوری خدارو چ دیدی
واقعیتش ادم فانتزی باز مثل قمار باز کونشم برا فانتزیش میده
این شد که مهری دفعه بد
کسی که دوست نداشت برام ساک بزنه
از نوک کیر تا سوراخ کونم لیس میزد
و شروع کردم به انگشت کردنم
انقدر بهم حال داد که تا یه مدت فقط شست و نه و انگشت کردن هم ارضا میشدیم
ولی من فانتزی کاکولدی رو هنوز داشتم و وقتایی ک هم نمیدیدم با داستان کاکولدی و فیلم کاکولدی جق میزدم
یه روز که پیشم بود و با لیسیدن سوراخ کونم و انگشت کیرم حسابی شق و سفت کرده بود گفتم بخواب میخوام جرت بدم
یکم سوراخ کونش لیس زدم
تمام سکس های زنم (۱)
#همسر #بیغیرتی
این داستان در مورد بی غیرتی است و اگر دوست ندارین لطفآ نخونید. وقتی خوندید و اگر دوست داشتید فحش بدید لطفآ فحشای جدید بدید قدیمی ها دیگه جواب نمیدن.
ببخشید که طول کشید قسمت دوم. کمی توضیح بدم … بعضی ها نوشته بودن تو ماشین نمیشه سکس کرد ولی ما کردیم شد :) . برای اطلاعات بیشتر ما یک زمین داریم بیرون شهر که دور تا دورش یک دیوار کشیدیم. پشت دیوارش خیلی جای باحالیه و تو ماشین و بیرون ماشین بدون مشکل میشه سکس کرد. البته از وقتی توش خونه ساختیم زیاد راحت نیستم چون ممکنه مامان بابا یا خواهر برادر ها آنجا باشند. البته برای شیطونی سارا آنجا نرفته بود. اینو فقط نوشتم که بدونید اگر بخوایم میشه در ماشین هم سکس کرد.
همینطور که فهمیدید از داستان قبلی, زنم سارا, برای رابطه با دیگران کاملا آزاده. دوسش دارم و و اونم منو خیلی دوست داره. قبل از اینکه با هم ازدواج کنیم چندین دوست پسر داشت و با چند نفری هم سکس داشت. قبل از اینکه ازدواج کنیم به اتفاقاتی که افتاد فهمید من از سکسش با دیگران لذت میبرم و در نتیجه خیلی راحت در مورد علایق شخصی صحبت میکنیم.
خیلی فکر کردم که چرا من دوست دارم زنم رو ببینم که زیر دیگرانه. چند دلیل داره. ۱. در بچگی (۸ -۹ سالگی) یک روز شنیدم که دوتا برادر در زناشون مشترکن و در همون سن منو خیلی تحریک کرد و برای من جالب بود. ۲. زنم خیلی خوشگله ۳. سارا رو برای این انتخاب کردم چون خیلی لوند بود و قبل ازدواج فهمیدم که با دیگران سکس داشته ۴. من خیلی دوسش دارم ۵. همیشه برای من جای سوال بود که چرا مردا آزادن هر کاری دوست داشته باشن بکنن ولی زنا نمیتونن. ۶. از سکس با هم خیلی لذت میبریم و از سکس اون با دیگران هم همینطور.
نه اینکه من کسی دیگرو نمیکنم ولی برای من سکس سارا و با خودش خیلی بیشتر مزه میده. خوب بگذریم بریم سر داستان امروزی. یکی دیگه از سکس های زنم
شما هر جور دوست دارید سارا رو تجسم کنید. معمولا برای هر مردی زنش از همه خوشگلتره ولی زن من واقعا خیلی سکسیه: راه رفتنش, حرف زدنش, چشماش, بینی عمل کرده, حالت موهاش, باسنش, سینه هاش …شما خودت تجسم کن.
مثل تمام آقایون منم از خرید زیاد خوشم نمیاد و سارا مثل تمام خانوم ها عاشقه خریده. یک روز ب قول اینکه خیلی خوش میگذرونیم منو برد یکی از مراکز خرید. یک سپورت پوشیده بود و یک تاپ تنگ که همه بدنشو نشون میداد و تا بالای ساپورتش بود و کمی از شکم تختش معلوم بود. روش هم یک مانتو کوتاه جلو باز پوشیده بود. اتفاقا امروز تو شهوانی یکی از دوستان عکس زنش رو گذاشته بود که لباسش دقیقا شبیه اون روزی زنم بود.
ما رفتیم به یکی از پاساژهای شهر. با اینکه خیلی شلوغ بود ولی طبقه ۵ کس زیادی نبود. وارد یک بوتیک شدیم که به نظرمیومد جنسهای خوبی داره. یه آقای خیلی شیک پوش پشت میز بود که تا ما رسیدیم بلند شد و سر تا پای سارا رونگاه کرد وخیلی مودبانه شروع به صحبت کرد.
-خیلی خوش آمدید.
-ممنون ببخشید این لباس مجلسی مشکی پشت ویترین رومیخواستم ببینم
-بله حتما
لباسش پشت باز وکوتاه بود. پسره اولش به سارا نگاه نکرده بود ولی چون چشماش به بدن سارا افتاد که اندازشو ببینه, یه چیزی شد معلوم شد خیلی از سارا خوشش آمده. لباس روبهش داد و راهنمایش کرد به اتاق پرو. سارا لباسوپوشید ومنوصدا زد. پسره هم خودشو رسوند به در اتاق پرو.
-علی جان ببین خوشگله؟
-ببینم
در رو بازکرد و دیدم تاپ رودر آورده ولی هم سوتینش تنش بود وهم روی ساپورت پوشیده بود. یه کم بد بود توتنش. رفتم کمی کنار تا فروشنده هم قشنگدید بزنه.
-یه مشکلی داره روتنت قشنگ نیست.
پسره -ببخشید لباس زیر روباید در بیاورید.
سارا هم گفت باشه دروبست
زودی دررو باز کرد دیدم خیلی قشنگه. یه کم عشوه آمد و گفتم بهش بیاد بیرون و تونور خودشو ببینه: تو بوتیککسی به جز ما نبود.
سارا برگشت از پسره پرسید. -ببخشید اسم شما چیه؟ این گردنش اذیت میکنه
پسره همگفت-کوچیک شما من اشکان هستم. دقیقا کجاش؟
سارا اشاره کرد واشکان خیلی راحت دستشو کرد تو یقه بالای یکی از سینه ها و کمی آنجا رومالید. درست بالای سینه های خوشگلش. من خودمو به اون راه زدم.
-این مارک بوتیک ماست که ما روی لباسها مون میزنیم. این وقبل پوشیدن باید در بیاورید. مخصوصا این کارو میکنیم چون دوست نداریم لباس پوشیده بشه و بعد پس بدن. اینطوری مطمئن هستیم لباس نو میمونه.
- سارا جون به نظرمن ساپورت روهمباید در بیاری
سارا به نگاهی به من کرد وهمون جا دست کرد ساپورتشواز پاش کشید پایین که شرتش هم با تا نصف پاش پایین آمد “آخ ببخشید” شرتشو یواش کشید بالا که دامن لباسه هم کمی رفت بالا و قشنگ بالای رونش تا نزدیک به کشش معلوم شد. ساپورتو کامل در آورد.
اشکان داشت حالی به حالی میشد.
یه چیزی تو این مدل بدون سوت
#همسر #بیغیرتی
این داستان در مورد بی غیرتی است و اگر دوست ندارین لطفآ نخونید. وقتی خوندید و اگر دوست داشتید فحش بدید لطفآ فحشای جدید بدید قدیمی ها دیگه جواب نمیدن.
ببخشید که طول کشید قسمت دوم. کمی توضیح بدم … بعضی ها نوشته بودن تو ماشین نمیشه سکس کرد ولی ما کردیم شد :) . برای اطلاعات بیشتر ما یک زمین داریم بیرون شهر که دور تا دورش یک دیوار کشیدیم. پشت دیوارش خیلی جای باحالیه و تو ماشین و بیرون ماشین بدون مشکل میشه سکس کرد. البته از وقتی توش خونه ساختیم زیاد راحت نیستم چون ممکنه مامان بابا یا خواهر برادر ها آنجا باشند. البته برای شیطونی سارا آنجا نرفته بود. اینو فقط نوشتم که بدونید اگر بخوایم میشه در ماشین هم سکس کرد.
همینطور که فهمیدید از داستان قبلی, زنم سارا, برای رابطه با دیگران کاملا آزاده. دوسش دارم و و اونم منو خیلی دوست داره. قبل از اینکه با هم ازدواج کنیم چندین دوست پسر داشت و با چند نفری هم سکس داشت. قبل از اینکه ازدواج کنیم به اتفاقاتی که افتاد فهمید من از سکسش با دیگران لذت میبرم و در نتیجه خیلی راحت در مورد علایق شخصی صحبت میکنیم.
خیلی فکر کردم که چرا من دوست دارم زنم رو ببینم که زیر دیگرانه. چند دلیل داره. ۱. در بچگی (۸ -۹ سالگی) یک روز شنیدم که دوتا برادر در زناشون مشترکن و در همون سن منو خیلی تحریک کرد و برای من جالب بود. ۲. زنم خیلی خوشگله ۳. سارا رو برای این انتخاب کردم چون خیلی لوند بود و قبل ازدواج فهمیدم که با دیگران سکس داشته ۴. من خیلی دوسش دارم ۵. همیشه برای من جای سوال بود که چرا مردا آزادن هر کاری دوست داشته باشن بکنن ولی زنا نمیتونن. ۶. از سکس با هم خیلی لذت میبریم و از سکس اون با دیگران هم همینطور.
نه اینکه من کسی دیگرو نمیکنم ولی برای من سکس سارا و با خودش خیلی بیشتر مزه میده. خوب بگذریم بریم سر داستان امروزی. یکی دیگه از سکس های زنم
شما هر جور دوست دارید سارا رو تجسم کنید. معمولا برای هر مردی زنش از همه خوشگلتره ولی زن من واقعا خیلی سکسیه: راه رفتنش, حرف زدنش, چشماش, بینی عمل کرده, حالت موهاش, باسنش, سینه هاش …شما خودت تجسم کن.
مثل تمام آقایون منم از خرید زیاد خوشم نمیاد و سارا مثل تمام خانوم ها عاشقه خریده. یک روز ب قول اینکه خیلی خوش میگذرونیم منو برد یکی از مراکز خرید. یک سپورت پوشیده بود و یک تاپ تنگ که همه بدنشو نشون میداد و تا بالای ساپورتش بود و کمی از شکم تختش معلوم بود. روش هم یک مانتو کوتاه جلو باز پوشیده بود. اتفاقا امروز تو شهوانی یکی از دوستان عکس زنش رو گذاشته بود که لباسش دقیقا شبیه اون روزی زنم بود.
ما رفتیم به یکی از پاساژهای شهر. با اینکه خیلی شلوغ بود ولی طبقه ۵ کس زیادی نبود. وارد یک بوتیک شدیم که به نظرمیومد جنسهای خوبی داره. یه آقای خیلی شیک پوش پشت میز بود که تا ما رسیدیم بلند شد و سر تا پای سارا رونگاه کرد وخیلی مودبانه شروع به صحبت کرد.
-خیلی خوش آمدید.
-ممنون ببخشید این لباس مجلسی مشکی پشت ویترین رومیخواستم ببینم
-بله حتما
لباسش پشت باز وکوتاه بود. پسره اولش به سارا نگاه نکرده بود ولی چون چشماش به بدن سارا افتاد که اندازشو ببینه, یه چیزی شد معلوم شد خیلی از سارا خوشش آمده. لباس روبهش داد و راهنمایش کرد به اتاق پرو. سارا لباسوپوشید ومنوصدا زد. پسره هم خودشو رسوند به در اتاق پرو.
-علی جان ببین خوشگله؟
-ببینم
در رو بازکرد و دیدم تاپ رودر آورده ولی هم سوتینش تنش بود وهم روی ساپورت پوشیده بود. یه کم بد بود توتنش. رفتم کمی کنار تا فروشنده هم قشنگدید بزنه.
-یه مشکلی داره روتنت قشنگ نیست.
پسره -ببخشید لباس زیر روباید در بیاورید.
سارا هم گفت باشه دروبست
زودی دررو باز کرد دیدم خیلی قشنگه. یه کم عشوه آمد و گفتم بهش بیاد بیرون و تونور خودشو ببینه: تو بوتیککسی به جز ما نبود.
سارا برگشت از پسره پرسید. -ببخشید اسم شما چیه؟ این گردنش اذیت میکنه
پسره همگفت-کوچیک شما من اشکان هستم. دقیقا کجاش؟
سارا اشاره کرد واشکان خیلی راحت دستشو کرد تو یقه بالای یکی از سینه ها و کمی آنجا رومالید. درست بالای سینه های خوشگلش. من خودمو به اون راه زدم.
-این مارک بوتیک ماست که ما روی لباسها مون میزنیم. این وقبل پوشیدن باید در بیاورید. مخصوصا این کارو میکنیم چون دوست نداریم لباس پوشیده بشه و بعد پس بدن. اینطوری مطمئن هستیم لباس نو میمونه.
- سارا جون به نظرمن ساپورت روهمباید در بیاری
سارا به نگاهی به من کرد وهمون جا دست کرد ساپورتشواز پاش کشید پایین که شرتش هم با تا نصف پاش پایین آمد “آخ ببخشید” شرتشو یواش کشید بالا که دامن لباسه هم کمی رفت بالا و قشنگ بالای رونش تا نزدیک به کشش معلوم شد. ساپورتو کامل در آورد.
اشکان داشت حالی به حالی میشد.
یه چیزی تو این مدل بدون سوت
سگ زنمو کرد
#همسر #حیوانات
سلام من ایرج هستم ۳۰ ساله و همسرم ناهید ۲۷ سال سن داره ۳ ساله ازدواج کردیم و ساکن شمال هستیم در همسایگی ما یه زن و مرد پول دار در خانهای ویلائی که بزرگ تر از خانه ما بود زندگی میکردند و به خاطر همسایگی با هم دوست بودیم صاحب ویلا یه مرد ۴۵ ساله و همسرش هم حدود۴۳ سال سن داشت وما آقا و خانم ملکی صدایشان میکردیم آقای ملکی یه سگ از نژاد گلدن داشتن که روز ها برای گردش میاوردن بیرون و من و همسرم هم گاهی با آنها قدم میزدیم تا اینکه یه روز خانم ملکی به زنم گفت که یک مسافرت خارج در پیش دارن که حدود دو ماه طول میکشه و از ما خواسته بودن که در این مدت از سگ آن ها که جک اسمش بود نگهداری کنیم ناهید موضوع را به من گفت و قبول کردیم ضمنا خانم ملکی گفته بود که هزینه نگهداری را هم جبران میکنن و ما جک را آوردیم خونه خودمان جک خیلی آرام و با هوش بودو زود با ما هماهنگ شد حدود یک ماهی گذشت و ما هم به بودن جک در کنارمان عادت کردیم تا اینکه یه شب موقع سکس با زنم گفتم جک را بیاریم سکس ما را تماشا کنه ببینیم عکسالعمل جک چیه زنم اول قبول نکرد ولی بالاخره راضی شد جک را آوردیم تو اتاق و منو زنم لخت شدیم وشروع کردیم یه سکس جک هم میچرخید و گاهی از نزدیک ما را بو میکرد نمی دانم چرا از اینکه جک داره تماشا میکنه خوشم میومد و ناهید هم همین طور چند شب بعد باز هم تکرار کردیم اینبار ابمو ریختم رو شکم ناهید و بلند شدم زنم همچنان روی تخت دراز کشیده بود که دیدم جک رفت جلو و آب منو از روی شکم ناهید لیس زد بعد کص ناهید را هم بو کرد و لیسید جک دیگه عادت کرده بود و ما هم دفعات سکس مان بیشتر شد.حالا تا ناهید لخت میشد جک زودتر از من میرفت به طرف ناهید و می خواست اونو بکنه جرقهای تو ذهنم زده شد و گفتم ناهید جک میخواهد تورا بکنه یه حالی بهش بده ناهید گفت نه مریض میشم گفتم با کاندوم چی ؟بالاخره زنمو راضی کردم پاهاشو از تخت آویزان کرد و زانو هاشو باز کرد جک اومد طرفش کص زنمو بو کرد و چند بار لیس زد که دیدم ناهید خیلی حشری شد و آخ واوخش بلند شد جک کیرش راست شده بود و برای کص ناهید له له میزد که یه دفعه پریدبالا و می خواست کیرشو بکنه تو کص ناهید ولی موفق نشد با کمک ناهید به هر مکافاتی بود یه کاندم کشیدیم به جک و زنم حالت داری روی تخت قرار گرفت که جک با یه خیز خودشو به پشت ناهید رسوند و کیرشو در کس ناهید تلمبه میزد ولی نمیتونست جا کنه من کیرشو گذاشتم در کس ناهید و جک با تمام توان شروع کردن تلمبه زدن آه و ناله ناهید در اومد و من در پوستم نمی گنجیدم ناهید دو بار ارضا شد و گفت جک را بیار پایین شب خاطره انگیزی بود
نوشته: ایرج
#همسر #حیوانات
سلام من ایرج هستم ۳۰ ساله و همسرم ناهید ۲۷ سال سن داره ۳ ساله ازدواج کردیم و ساکن شمال هستیم در همسایگی ما یه زن و مرد پول دار در خانهای ویلائی که بزرگ تر از خانه ما بود زندگی میکردند و به خاطر همسایگی با هم دوست بودیم صاحب ویلا یه مرد ۴۵ ساله و همسرش هم حدود۴۳ سال سن داشت وما آقا و خانم ملکی صدایشان میکردیم آقای ملکی یه سگ از نژاد گلدن داشتن که روز ها برای گردش میاوردن بیرون و من و همسرم هم گاهی با آنها قدم میزدیم تا اینکه یه روز خانم ملکی به زنم گفت که یک مسافرت خارج در پیش دارن که حدود دو ماه طول میکشه و از ما خواسته بودن که در این مدت از سگ آن ها که جک اسمش بود نگهداری کنیم ناهید موضوع را به من گفت و قبول کردیم ضمنا خانم ملکی گفته بود که هزینه نگهداری را هم جبران میکنن و ما جک را آوردیم خونه خودمان جک خیلی آرام و با هوش بودو زود با ما هماهنگ شد حدود یک ماهی گذشت و ما هم به بودن جک در کنارمان عادت کردیم تا اینکه یه شب موقع سکس با زنم گفتم جک را بیاریم سکس ما را تماشا کنه ببینیم عکسالعمل جک چیه زنم اول قبول نکرد ولی بالاخره راضی شد جک را آوردیم تو اتاق و منو زنم لخت شدیم وشروع کردیم یه سکس جک هم میچرخید و گاهی از نزدیک ما را بو میکرد نمی دانم چرا از اینکه جک داره تماشا میکنه خوشم میومد و ناهید هم همین طور چند شب بعد باز هم تکرار کردیم اینبار ابمو ریختم رو شکم ناهید و بلند شدم زنم همچنان روی تخت دراز کشیده بود که دیدم جک رفت جلو و آب منو از روی شکم ناهید لیس زد بعد کص ناهید را هم بو کرد و لیسید جک دیگه عادت کرده بود و ما هم دفعات سکس مان بیشتر شد.حالا تا ناهید لخت میشد جک زودتر از من میرفت به طرف ناهید و می خواست اونو بکنه جرقهای تو ذهنم زده شد و گفتم ناهید جک میخواهد تورا بکنه یه حالی بهش بده ناهید گفت نه مریض میشم گفتم با کاندوم چی ؟بالاخره زنمو راضی کردم پاهاشو از تخت آویزان کرد و زانو هاشو باز کرد جک اومد طرفش کص زنمو بو کرد و چند بار لیس زد که دیدم ناهید خیلی حشری شد و آخ واوخش بلند شد جک کیرش راست شده بود و برای کص ناهید له له میزد که یه دفعه پریدبالا و می خواست کیرشو بکنه تو کص ناهید ولی موفق نشد با کمک ناهید به هر مکافاتی بود یه کاندم کشیدیم به جک و زنم حالت داری روی تخت قرار گرفت که جک با یه خیز خودشو به پشت ناهید رسوند و کیرشو در کس ناهید تلمبه میزد ولی نمیتونست جا کنه من کیرشو گذاشتم در کس ناهید و جک با تمام توان شروع کردن تلمبه زدن آه و ناله ناهید در اومد و من در پوستم نمی گنجیدم ناهید دو بار ارضا شد و گفت جک را بیار پایین شب خاطره انگیزی بود
نوشته: ایرج
سکس و لذت با همسر
#همسر #فتیش #تریسام
سلام اسم من امیر شیش سال با فریبا ازدواج کردم دختر خوب و خوشگلی ولی خیلی مذهبی وچادریه و این دختر است که آفتاب مهتاب ندیده و اهل هیچی نیست البته منم همینطور نه اهل دختربازی بودم نه خانوم بازی ولی بعد ازدواج یواشیواش چشم و گوشم باز شد اول فیلمای پورن میدیدم و یا داستانهای سکسی میخوندم چند سال همینجوری گذشت تا اینکه اینکه تو گوشیم فیلمای سوپر رو دید و گفت این آشغالا چیه نگاه میکنی و از اینجور حرفا…منم گفتم اینا تو گوشی دوستم بود ریخت تو گوشی من با چند تا فیلم دیگه من نمیدونستم …
خلاصه گذشت تا پنجشنبهشب شد موقعی که خوابونده بودمش داشتم ور میرفتم باش و لب ازش میگرفتم گوشیمو باز کردم فیلما رو پخش کردم ولی سعی میکرد نگاه نکنه مقاومت میکرد تا این که حسابی حشری شود …
همینجور که داشتم به تلمبه میزدم بهش گفتم نگاه کن دوست داری مثل این مرد بکنمت زیر کیرم بخوابی جرت بدم اونکه حساب حشری شد بود گفت آره دلم میخواد بکنی منو جرم بده … خلاصه از اون به بعد دیگه شروع شد همیشه قبل سکس فیلم پورن یا داستان بعد یه موقع میدیدیم با هم خلاصه چند وقت بعدش که با هم سکس گروهی میدیدیم و منم داشتم سینه هاش میخوردم و تلمبه میزدم.
اما اون خوشش نمی اومد یا اینطور نشون میداد. بالاخره تو سکسا شروع کرد به گفتن اینکه چه خوبه یکی دیگه بیاد تن ادمو ماساژ بده و آدم ریلکس کنه و شروع کرد به سیگنال دادن. منم بهش گفتم دلت میخواد چند نفری بگاننت من از جلو و یکی از عقب جرت بدیم یه دفعه دیدم یه آهی کشید بهکلی محو شد و خوشش اومد منم هی بهش میگفتم ببین از جلو میخوابونمت دو نفری یکی از زیر میکند تد یکی از جلو و جرت میدیم خیلی خوشش میومد و خیلی شهوتی میشود .
خلاصه بعد چن وقت که اینجور فانتزی های داشتیم با همدیگه تصمیم گرفتهام ببینم کسی رو میشه پیدا کرد که مورد اعتماد باشه ولی خب ترسم داشت آشنا نباشه یه موقع حرفی نزنه چجوری اعتماد کنیم . خلاصه یه داستان سکسی نوشتم تو گروههای داستان گذاشتهام یه جوری که هرکی میخونه بفهمه دنبال یه زوج برا ضربدری هستیم . هرچند فریبا هنوز صددرصد راضی نشده بود ولی با خودم گفتم اگه یه آدمی پیدا بشه خب به همون یه جوری راضیش میکنم موقع سکس زنگ میزنم یا تماس تصویری یا یه قراری یا نه اول پیامکی پیامهای سکسی یا صوتی یا تصویری بعدم یواشیواش راضیش میکنم فقط یکیو میخواستم که باهام همکاری کنه خیلی دلم میخواد موقع سکس ببینمش یواشیواش راضیش میکنم… خلاصه بعد داستان نوشتن گذاشتهاند چند نفری پیام دادم ولی هنوز کار به آشنایی بیشتر نرسید. خب چون دفعهی اولمون ریخت ترس داریم ولی خب فکرش نمیذاره حالا موندم چه تصمیمی بگیرم این کار رو بکنم یا نکنم بعضیها میگن خوب نیست بعضیها میگن خوبه موندیم چیکار کنیم دوستان شما بگید چیکار کنیم انجام بدیم یا نه تا حالا نکردیم و احل این چیزها نیستیم اصلاً اهل این چیزا نیستی اولینبار. نظر شما دوستان چی اگه میتونید راهنمایی کنید
نوشته: امیر
#همسر #فتیش #تریسام
سلام اسم من امیر شیش سال با فریبا ازدواج کردم دختر خوب و خوشگلی ولی خیلی مذهبی وچادریه و این دختر است که آفتاب مهتاب ندیده و اهل هیچی نیست البته منم همینطور نه اهل دختربازی بودم نه خانوم بازی ولی بعد ازدواج یواشیواش چشم و گوشم باز شد اول فیلمای پورن میدیدم و یا داستانهای سکسی میخوندم چند سال همینجوری گذشت تا اینکه اینکه تو گوشیم فیلمای سوپر رو دید و گفت این آشغالا چیه نگاه میکنی و از اینجور حرفا…منم گفتم اینا تو گوشی دوستم بود ریخت تو گوشی من با چند تا فیلم دیگه من نمیدونستم …
خلاصه گذشت تا پنجشنبهشب شد موقعی که خوابونده بودمش داشتم ور میرفتم باش و لب ازش میگرفتم گوشیمو باز کردم فیلما رو پخش کردم ولی سعی میکرد نگاه نکنه مقاومت میکرد تا این که حسابی حشری شود …
همینجور که داشتم به تلمبه میزدم بهش گفتم نگاه کن دوست داری مثل این مرد بکنمت زیر کیرم بخوابی جرت بدم اونکه حساب حشری شد بود گفت آره دلم میخواد بکنی منو جرم بده … خلاصه از اون به بعد دیگه شروع شد همیشه قبل سکس فیلم پورن یا داستان بعد یه موقع میدیدیم با هم خلاصه چند وقت بعدش که با هم سکس گروهی میدیدیم و منم داشتم سینه هاش میخوردم و تلمبه میزدم.
اما اون خوشش نمی اومد یا اینطور نشون میداد. بالاخره تو سکسا شروع کرد به گفتن اینکه چه خوبه یکی دیگه بیاد تن ادمو ماساژ بده و آدم ریلکس کنه و شروع کرد به سیگنال دادن. منم بهش گفتم دلت میخواد چند نفری بگاننت من از جلو و یکی از عقب جرت بدیم یه دفعه دیدم یه آهی کشید بهکلی محو شد و خوشش اومد منم هی بهش میگفتم ببین از جلو میخوابونمت دو نفری یکی از زیر میکند تد یکی از جلو و جرت میدیم خیلی خوشش میومد و خیلی شهوتی میشود .
خلاصه بعد چن وقت که اینجور فانتزی های داشتیم با همدیگه تصمیم گرفتهام ببینم کسی رو میشه پیدا کرد که مورد اعتماد باشه ولی خب ترسم داشت آشنا نباشه یه موقع حرفی نزنه چجوری اعتماد کنیم . خلاصه یه داستان سکسی نوشتم تو گروههای داستان گذاشتهام یه جوری که هرکی میخونه بفهمه دنبال یه زوج برا ضربدری هستیم . هرچند فریبا هنوز صددرصد راضی نشده بود ولی با خودم گفتم اگه یه آدمی پیدا بشه خب به همون یه جوری راضیش میکنم موقع سکس زنگ میزنم یا تماس تصویری یا یه قراری یا نه اول پیامکی پیامهای سکسی یا صوتی یا تصویری بعدم یواشیواش راضیش میکنم فقط یکیو میخواستم که باهام همکاری کنه خیلی دلم میخواد موقع سکس ببینمش یواشیواش راضیش میکنم… خلاصه بعد داستان نوشتن گذاشتهاند چند نفری پیام دادم ولی هنوز کار به آشنایی بیشتر نرسید. خب چون دفعهی اولمون ریخت ترس داریم ولی خب فکرش نمیذاره حالا موندم چه تصمیمی بگیرم این کار رو بکنم یا نکنم بعضیها میگن خوب نیست بعضیها میگن خوبه موندیم چیکار کنیم دوستان شما بگید چیکار کنیم انجام بدیم یا نه تا حالا نکردیم و احل این چیزها نیستیم اصلاً اهل این چیزا نیستی اولینبار. نظر شما دوستان چی اگه میتونید راهنمایی کنید
نوشته: امیر
کس دادن زن نوجوانم سه ماه بعد ازدواج
#بیغیرتی #خیانت #همسر
ما تازه ازدواج کردیم زنم 15سالشه اولش خیلی هوای هم داشتیم تا دوسه ماه ک گذشت من ی دوستی داشتم میومد خونه ما باغ رفتیم تا بعد از چند ماه ازدواج کرد بعدش دیگه با زنش میومد تنهای بعضی وقتا مسافرت می رفتیم باهم چیزی ندیدم ازش تا یروز اومدم یکی از گوشیم نیست پرسیدم از خانم گفت منم ندیدمش شیطون قایمش کرده بود با گوشی من با اون پسره ارتباط داشتن تا یروز بیرون بود بدون اینکه در اتاقش بزنم یواشکی در باز کردم دیدم لخت کرده باشورت خالی رو بغل خوابیده هول شد یهوی از اونجای که سینش بزرگه گوشی دیدم زیر سینه هاش گذاشت بهش گفتم بیا بیا چی گذاشتی اونجا نمیدونست چی بگه ازش گرفتم گوشی دیدم هنوزقطع نکرده بود پسره گوشیو میخواستم باش صحبت کنم قطع کرد بعد گوشی برداشتم گفتم آخرین بارت باشه
اونم قبول کرد دیگه با اون پسره قهر کردم یه مدت خونه نمیومد
بعداز ی مدت اومده ی گوشی برای خانمم خریده باز با هم ارتباط داشتن و شبا ک من نبودم میومده خونه چون همسایه بود میدیدم زیر گردنش قرمزه سینه هاش نمیدونستم چیه اخه سنی نداشتم تجربش نکردم میگفت اشپزی میکردم روغن ریخت رو ی من ولی اخلاقش کمی عوض شد کم کم زیاد بهم نمیداد یا بهم میداد کلا حال نداشت خیس نمیشد مثل قبل کلا ابش نمیومد بهم میگفت سریع ابت بریز
بهش شک کردم بعداز یه سالی دوربین گذاشتم ی شب گفتم من میرم مسافرت با دوستم اونم گفت برو از غروبی من زدم بیرون ساعت 11شد
من دوربینو چک میکردم داشت پیام میداد حرف میزد بای گوشی دیگه
بعد رفت حموم اومد بیرون خودشو آرایش کرد لباس تنگ پوشید روی مبل توهال نشست پیش تلویزیون دیدم اون پسره لباس شیک ومرتب کرده اونم اخه سنی نداشت 18 سالش بود پسره
هنوز خط ریشش کامل نشده
اومدم در حال باز کرد کلید بهش داده بود رفت داخل بغل هم کردن بوس و اینا
بعد روی مبل نشستن بغل هم لب. و سینه هاش دراورد میخورد یا ساعتی شد دیدم پسره لباسشو درآورد شلوارش خیلی تنگ بود نتونست بکشه بیرون ازم کمک خواست اونم بلند شد شلوارشو کشید پایین شورت مشکی تنگ پوشیده من فکر میکردم پسره چیزی نداره از رو شرتش معلوم بود سیخ کرده حسابی تو کف بود یهویی زنم از رو شورت باکیرش ورمیرفت بعد پسره نشست رو مبل شورتش کشید پایین باورم نمیشه ی کیر سفید دراز داشت و شق بود خودمم دلم خواست ک بزنه تو کس زنم جیغش در میاره فکرنمیکردم پسر 18 سال اینهمه کیرداشته باشه اولین باره میبینم زنم برای همین راضی شده ک بهش بده کیرش دیده بود چون قبلش تو باغ ک میرفتیم با شورت نازک توی استخر باغ شنا میکردیم باهم
بعضی وقتا کمی نیم خیز بود کیرش زنمم ام هوس کیرش کرده بود اونم چون بدن زنم دیده بود توی استخر سینه هاش اینا بزرگ بودن سخت دنبالش بود ک تورش کنه
خلاصه روی مبل نشست و زنم شروع کرد به ساک زدن تا حسابی خیس کرد بعد روی مبل ب حالت سگی قمبل کرد پسره ام وایساد کیرشم سفت شده بود عجیب من خودم شهوتی شدم داشتم می دیدم یواش یواش گذاشت لای کسش فشار میداد زنم چون کم سن بود کیرم به اندازه اون پسره نبود کوتاه و ریز تر برای همین هنوز تنگ بود داشت جیغ میکشید اونم یواش یواش تا نصفه می برد میاورد بیرون تا چن دقیقه همینجور کلا کرد داخلش وای چ حالی میکرد اخ اوخ میکرد عجیب داشت حال میکرد ی 20 دقیقه همینجور کرد دیدم ابش اومد ریخت رو کونش با چه فشاری میاد بیرون خیلی آب داشت بعدش رفتم حموم اومدن شورتشون پا کردن نشستن کنارهم ساعتی گزشت باز شروع کردن اینبار راحتر رفت توکسش ولی هفتی خوابید پاهاش بالا بود پسره هم میزد اینبار بیشتر زد بعدش رو شکم خوابوند از پشت خوابید روش تا یه ساعتی آبش اومد باز ریخت روی کون سفیدش منم از بس حشری شدم همونجا باکیرم ورمیرفتم و ابم ریخت
تا ساعت 4 پسره پیشش بود بعد رفت صبح من رفتم ساعت 10 اینا خواب بود بیدارش کردم بهش گفتم بیا ی حالی بهم بده دیشب ازت دور بودم دیدم که زیر گردنش سینش رونش کمی قرمز شده اونجا دیگه فهمیدم ک چن وقته دروغ بهم میده میگفت روغن روی من ریخته فهمیدم این همه وقت می رفته کس میداده براش لیس میزدن قرمز میشده
بهم گفت حالم خرابه نمیدونم احساس میکنم مریضم فیلم بازی میکرد هیچی منم بهش گفتم بایدبیای میخواستم ببینم بعد از کردن کسش چ شکلی میشه
مجبور شد بهم بده سیخ کردم هفتی زدم توش ولی کلا خشک بود داخل کسش و پاهایش برای من بالا نمی برد دیگه حساب کار دستم اومد ک میرفته این همه وقت می داده ب اون پسره اون یکی گوشیش ام گرفتم ازش دیگه چیزی نداشت
هرچی بهش میگفتم نرو با این فایده نداشت تا اینکه ی مدت کار نمیکند بعد یروز شب برگشتم خونه دیدم نیست
گشتم اینطرف اونطرف نبود رفتم بالی بوم خونمون نشستم دیدم ساعت 4 صبح ی ماشین جلو خانه ما سرعت کم کرد ی نفر پیاده شد بدو بدو رفتم پایین نرسیدم بهش ولی زنم با لباس شیک و چهره ی پریشان ب من نگاه کرد گفت تو کج
#بیغیرتی #خیانت #همسر
ما تازه ازدواج کردیم زنم 15سالشه اولش خیلی هوای هم داشتیم تا دوسه ماه ک گذشت من ی دوستی داشتم میومد خونه ما باغ رفتیم تا بعد از چند ماه ازدواج کرد بعدش دیگه با زنش میومد تنهای بعضی وقتا مسافرت می رفتیم باهم چیزی ندیدم ازش تا یروز اومدم یکی از گوشیم نیست پرسیدم از خانم گفت منم ندیدمش شیطون قایمش کرده بود با گوشی من با اون پسره ارتباط داشتن تا یروز بیرون بود بدون اینکه در اتاقش بزنم یواشکی در باز کردم دیدم لخت کرده باشورت خالی رو بغل خوابیده هول شد یهوی از اونجای که سینش بزرگه گوشی دیدم زیر سینه هاش گذاشت بهش گفتم بیا بیا چی گذاشتی اونجا نمیدونست چی بگه ازش گرفتم گوشی دیدم هنوزقطع نکرده بود پسره گوشیو میخواستم باش صحبت کنم قطع کرد بعد گوشی برداشتم گفتم آخرین بارت باشه
اونم قبول کرد دیگه با اون پسره قهر کردم یه مدت خونه نمیومد
بعداز ی مدت اومده ی گوشی برای خانمم خریده باز با هم ارتباط داشتن و شبا ک من نبودم میومده خونه چون همسایه بود میدیدم زیر گردنش قرمزه سینه هاش نمیدونستم چیه اخه سنی نداشتم تجربش نکردم میگفت اشپزی میکردم روغن ریخت رو ی من ولی اخلاقش کمی عوض شد کم کم زیاد بهم نمیداد یا بهم میداد کلا حال نداشت خیس نمیشد مثل قبل کلا ابش نمیومد بهم میگفت سریع ابت بریز
بهش شک کردم بعداز یه سالی دوربین گذاشتم ی شب گفتم من میرم مسافرت با دوستم اونم گفت برو از غروبی من زدم بیرون ساعت 11شد
من دوربینو چک میکردم داشت پیام میداد حرف میزد بای گوشی دیگه
بعد رفت حموم اومد بیرون خودشو آرایش کرد لباس تنگ پوشید روی مبل توهال نشست پیش تلویزیون دیدم اون پسره لباس شیک ومرتب کرده اونم اخه سنی نداشت 18 سالش بود پسره
هنوز خط ریشش کامل نشده
اومدم در حال باز کرد کلید بهش داده بود رفت داخل بغل هم کردن بوس و اینا
بعد روی مبل نشستن بغل هم لب. و سینه هاش دراورد میخورد یا ساعتی شد دیدم پسره لباسشو درآورد شلوارش خیلی تنگ بود نتونست بکشه بیرون ازم کمک خواست اونم بلند شد شلوارشو کشید پایین شورت مشکی تنگ پوشیده من فکر میکردم پسره چیزی نداره از رو شرتش معلوم بود سیخ کرده حسابی تو کف بود یهویی زنم از رو شورت باکیرش ورمیرفت بعد پسره نشست رو مبل شورتش کشید پایین باورم نمیشه ی کیر سفید دراز داشت و شق بود خودمم دلم خواست ک بزنه تو کس زنم جیغش در میاره فکرنمیکردم پسر 18 سال اینهمه کیرداشته باشه اولین باره میبینم زنم برای همین راضی شده ک بهش بده کیرش دیده بود چون قبلش تو باغ ک میرفتیم با شورت نازک توی استخر باغ شنا میکردیم باهم
بعضی وقتا کمی نیم خیز بود کیرش زنمم ام هوس کیرش کرده بود اونم چون بدن زنم دیده بود توی استخر سینه هاش اینا بزرگ بودن سخت دنبالش بود ک تورش کنه
خلاصه روی مبل نشست و زنم شروع کرد به ساک زدن تا حسابی خیس کرد بعد روی مبل ب حالت سگی قمبل کرد پسره ام وایساد کیرشم سفت شده بود عجیب من خودم شهوتی شدم داشتم می دیدم یواش یواش گذاشت لای کسش فشار میداد زنم چون کم سن بود کیرم به اندازه اون پسره نبود کوتاه و ریز تر برای همین هنوز تنگ بود داشت جیغ میکشید اونم یواش یواش تا نصفه می برد میاورد بیرون تا چن دقیقه همینجور کلا کرد داخلش وای چ حالی میکرد اخ اوخ میکرد عجیب داشت حال میکرد ی 20 دقیقه همینجور کرد دیدم ابش اومد ریخت رو کونش با چه فشاری میاد بیرون خیلی آب داشت بعدش رفتم حموم اومدن شورتشون پا کردن نشستن کنارهم ساعتی گزشت باز شروع کردن اینبار راحتر رفت توکسش ولی هفتی خوابید پاهاش بالا بود پسره هم میزد اینبار بیشتر زد بعدش رو شکم خوابوند از پشت خوابید روش تا یه ساعتی آبش اومد باز ریخت روی کون سفیدش منم از بس حشری شدم همونجا باکیرم ورمیرفتم و ابم ریخت
تا ساعت 4 پسره پیشش بود بعد رفت صبح من رفتم ساعت 10 اینا خواب بود بیدارش کردم بهش گفتم بیا ی حالی بهم بده دیشب ازت دور بودم دیدم که زیر گردنش سینش رونش کمی قرمز شده اونجا دیگه فهمیدم ک چن وقته دروغ بهم میده میگفت روغن روی من ریخته فهمیدم این همه وقت می رفته کس میداده براش لیس میزدن قرمز میشده
بهم گفت حالم خرابه نمیدونم احساس میکنم مریضم فیلم بازی میکرد هیچی منم بهش گفتم بایدبیای میخواستم ببینم بعد از کردن کسش چ شکلی میشه
مجبور شد بهم بده سیخ کردم هفتی زدم توش ولی کلا خشک بود داخل کسش و پاهایش برای من بالا نمی برد دیگه حساب کار دستم اومد ک میرفته این همه وقت می داده ب اون پسره اون یکی گوشیش ام گرفتم ازش دیگه چیزی نداشت
هرچی بهش میگفتم نرو با این فایده نداشت تا اینکه ی مدت کار نمیکند بعد یروز شب برگشتم خونه دیدم نیست
گشتم اینطرف اونطرف نبود رفتم بالی بوم خونمون نشستم دیدم ساعت 4 صبح ی ماشین جلو خانه ما سرعت کم کرد ی نفر پیاده شد بدو بدو رفتم پایین نرسیدم بهش ولی زنم با لباس شیک و چهره ی پریشان ب من نگاه کرد گفت تو کج
جنده کردن همسر مذهبی
#همسر #بیغیرتی
سلام.
من سعید ۳۵ ساله با قد و اندامی متوسط و همسرم ندا ۲۹ ساله با قدی متوسط و اندامی تپل و گوشتی( بازوها و ران های پا با کون و کس تپل و پهنه و برجسته و سینه های ۷۵) با پوستی سفید
ما ساکن یکی از شهرستانهای مرکز با مردمانی قالب مذهبی هستیم به نحوی که خانمم تو شهر مانتو تنگ و کوتاه نمیپوشه و حجابشو رعایت میکنه، سال گذشته که داستان زن زندگی آزادی شروع شد و بعضی خانم های ایرانی حجاب کنار گذاشتن ماهم جو گیر شدیم تا آزادی پوشش را تجربه کنیم اما باز تو شهر خودمون امکان نداشت. تصمیم گرفتیم یه مسافرت دوتایی و بدون سر خر به شمال داشته باشیم تا بتونیم آزادی رو تجربه کنیم. روز حرکت خانمم یه تاپ بندی نارنجی پوشیده بود با سوتین ابری و ساپورت مشکی کش که تنگ و کوتاه تا وسطای ساق پاش بود بدون شورت با یه مانتو جلو باز و شال وقتی دیدم خودم کپ کردم چون یقه تاپ خیلی باز بود و چاک سینه اش با کمی کنار رفتن شال پیدا میشد از طرفی چون قالب کسش با کنار رفتن شال قشنگ مشخص بود و ساق پای تپل و سفیدش خیلی جذاب بود. بهش گفتم احسنت خانم جذابِ سکسی من عجب کُسی شدی
خوشحال شدیم راه افتادیم سمت تهران و سپس شمال، تو کل مسیر که شال ندا افتاده بود و بدون شال تو ماشین بود بهش گفتم راحتی گفت خیلی باد خنک میخورد به گوش و گردنش حال میکرد. تو اتوبان قبل تهران رسیدیم مجتمع خدماتی مهتاب، برا دستشویی و صبحانه پیاده شدیم. خیلی از خانما بدون شال با پیراهن شلوار بودن اما هیکل بعضیاشون خیلی جذب کننده بود که یکیشون ندا بود، بعد از دستشویی دنبال جای خوب بودیم تا بشینیم چای و صبحانه بخوریم ندا کمی جلوتر یه کناری چشمش خورد به یه زن و شوهر با یه نوزاد، اونا هم نشسته بودن صبحانه میخوردن زنه بدون روسری با پیراهن و شلوار لی تنگ نشسته بود ندا گفت بریم نزدیک اونا بشینیم تا من بتونم یه کم خوشگلیامو به رخ اونا بکشم رفتیم نشستیم چون کنار بودیم بقیه به ما دید نداشتن ندا روسریشو کامل کنار گذاشت و حالا موها و سینه خوشگلش با اون چاک پستوناش حسابی چشمای مرده رو جذب کرده بود خیره خیره نگاه میکرد یه خورده که گذشت مرده به بهانه گرفتن کبریت اومد جلو تا از نزدیک ندا رو دید بزنه وقتی میومد سمت ما کیرش تو شلوار خودنمایی میکرد، بعد خانمش کبریت آورد وقتی میومد سمت ما قشنگ قالب کسش از روی شلوار مشخص بود هم خوش چهره بود هم خوش هیکل هم خوش کُس منم براش راست کردم واقعا.
بعد از دادن کبریت وایساد با ندا حرف زدن خودشون معرفی کردن و مشخص شد اونام میرن شمال و به ندا پیشنهاد داد با هم همسفر بشیم. واضح بود چشم مرده که اسمش حامد بود ندا رو گرفته و زنش منو البته که ما هم چشممون اونا رو گرفته بود. بعد از اوکی ما مریم حامد صدا کرد که بچه به بغل اومد هم با من دست داد هم با ندا، این اولین بار بود که ندا با یه نامحرم دست میداد و سینه خوشگل شو نشونش میداد. نشستیم تو ماشین و راه افتادیم ندا گفت بدن نمایی برای حامد و دیدن سایز کیرش که تو شلوار مشخص بود بزرگه باعث شد تا با دست دادنش خودمو خیس کنم گفتم دروغ گفت خودد ببین دستم از روی ساپورت کشیدم روی کسش دیدم بله خودش خیس کرده
رفتیم و رسیدم به شهر نور تصمیم گرفتیم یه شب نور بمونیم، یه ویلا شهرکی گرفتیم. وقتی رفتیم داخل شهرک با دیدن سر و وضع زنا و مردا انگار به یه کشور دیگه وارد شدیم همه آزاد بودند با تاپ و شلوارک و اصلا یه وضعی ما هم بی جنبه…
وقتی رسیدیم مریم سریع رفت داخل تا بچه رو شیر بده ما هم بعد از اینکه وسایل بردیم از صندوق عقب خالی کردیم رفتیم داخل ویلا که با یه صحنه ای مواجه شدیم که منو ندا هنگ کردیم
مریم دکمه های پیراهنش کامل باز کرده بود یکی از سینه هاشو درآورده بود و دهان بچه گذاشته بود و همین طوری راحت روی مبل وسط پذیرایی نشسته بود ما هم رفتیم روی مبل دقیقا مقابل مریم نشستیم بعد حامد اومد کنار مریم نشست. بعد از یه کم شیر خوردن مریم اون یکی سینه شو درآورد و دهان بچه گذاشت و سینه اولی بیرون بود، واقعا سینه خوشگل و خوش فرمی داشت خیلی از سینه های ندا خوشگل تر بود بعد از سیر شدن بچه که اسمش رها بود رها رو داد به حامد اما باز با دوتا سینه های لختش روبروی من نشسته بود تا تمیزشون کرد و کرد تو سوتینش اما دکمه های پیرهنشو نبست. انگار حالا نوبت ندا بود بلند شد مانتوش درآورد با مریم رفتن وسایل مرتب کنه آخ نگم براتون. برجستگی کسش خیلی ضایع بود قشنگ قالب و چاک کسش مشخص بود، وقتی پشت به خم شد تا از تو ساک شارژر برداره ساپورتش بیشتر کشیده شد و چون شرت پاش نبود کون بزرگش کاملا پیدا شد حامد چشم برنمیداشت با چشم خودم دیدم راست کرد باور کنید همون لحظه میخواست ساپورت ندا رو بکشه پایین و با تمام وجودش کس و کون ندا رو بخوره و بکنه
البته وضع مریم شاید سکسیتر بود چون اون قالب کسش معلوم ب
#همسر #بیغیرتی
سلام.
من سعید ۳۵ ساله با قد و اندامی متوسط و همسرم ندا ۲۹ ساله با قدی متوسط و اندامی تپل و گوشتی( بازوها و ران های پا با کون و کس تپل و پهنه و برجسته و سینه های ۷۵) با پوستی سفید
ما ساکن یکی از شهرستانهای مرکز با مردمانی قالب مذهبی هستیم به نحوی که خانمم تو شهر مانتو تنگ و کوتاه نمیپوشه و حجابشو رعایت میکنه، سال گذشته که داستان زن زندگی آزادی شروع شد و بعضی خانم های ایرانی حجاب کنار گذاشتن ماهم جو گیر شدیم تا آزادی پوشش را تجربه کنیم اما باز تو شهر خودمون امکان نداشت. تصمیم گرفتیم یه مسافرت دوتایی و بدون سر خر به شمال داشته باشیم تا بتونیم آزادی رو تجربه کنیم. روز حرکت خانمم یه تاپ بندی نارنجی پوشیده بود با سوتین ابری و ساپورت مشکی کش که تنگ و کوتاه تا وسطای ساق پاش بود بدون شورت با یه مانتو جلو باز و شال وقتی دیدم خودم کپ کردم چون یقه تاپ خیلی باز بود و چاک سینه اش با کمی کنار رفتن شال پیدا میشد از طرفی چون قالب کسش با کنار رفتن شال قشنگ مشخص بود و ساق پای تپل و سفیدش خیلی جذاب بود. بهش گفتم احسنت خانم جذابِ سکسی من عجب کُسی شدی
خوشحال شدیم راه افتادیم سمت تهران و سپس شمال، تو کل مسیر که شال ندا افتاده بود و بدون شال تو ماشین بود بهش گفتم راحتی گفت خیلی باد خنک میخورد به گوش و گردنش حال میکرد. تو اتوبان قبل تهران رسیدیم مجتمع خدماتی مهتاب، برا دستشویی و صبحانه پیاده شدیم. خیلی از خانما بدون شال با پیراهن شلوار بودن اما هیکل بعضیاشون خیلی جذب کننده بود که یکیشون ندا بود، بعد از دستشویی دنبال جای خوب بودیم تا بشینیم چای و صبحانه بخوریم ندا کمی جلوتر یه کناری چشمش خورد به یه زن و شوهر با یه نوزاد، اونا هم نشسته بودن صبحانه میخوردن زنه بدون روسری با پیراهن و شلوار لی تنگ نشسته بود ندا گفت بریم نزدیک اونا بشینیم تا من بتونم یه کم خوشگلیامو به رخ اونا بکشم رفتیم نشستیم چون کنار بودیم بقیه به ما دید نداشتن ندا روسریشو کامل کنار گذاشت و حالا موها و سینه خوشگلش با اون چاک پستوناش حسابی چشمای مرده رو جذب کرده بود خیره خیره نگاه میکرد یه خورده که گذشت مرده به بهانه گرفتن کبریت اومد جلو تا از نزدیک ندا رو دید بزنه وقتی میومد سمت ما کیرش تو شلوار خودنمایی میکرد، بعد خانمش کبریت آورد وقتی میومد سمت ما قشنگ قالب کسش از روی شلوار مشخص بود هم خوش چهره بود هم خوش هیکل هم خوش کُس منم براش راست کردم واقعا.
بعد از دادن کبریت وایساد با ندا حرف زدن خودشون معرفی کردن و مشخص شد اونام میرن شمال و به ندا پیشنهاد داد با هم همسفر بشیم. واضح بود چشم مرده که اسمش حامد بود ندا رو گرفته و زنش منو البته که ما هم چشممون اونا رو گرفته بود. بعد از اوکی ما مریم حامد صدا کرد که بچه به بغل اومد هم با من دست داد هم با ندا، این اولین بار بود که ندا با یه نامحرم دست میداد و سینه خوشگل شو نشونش میداد. نشستیم تو ماشین و راه افتادیم ندا گفت بدن نمایی برای حامد و دیدن سایز کیرش که تو شلوار مشخص بود بزرگه باعث شد تا با دست دادنش خودمو خیس کنم گفتم دروغ گفت خودد ببین دستم از روی ساپورت کشیدم روی کسش دیدم بله خودش خیس کرده
رفتیم و رسیدم به شهر نور تصمیم گرفتیم یه شب نور بمونیم، یه ویلا شهرکی گرفتیم. وقتی رفتیم داخل شهرک با دیدن سر و وضع زنا و مردا انگار به یه کشور دیگه وارد شدیم همه آزاد بودند با تاپ و شلوارک و اصلا یه وضعی ما هم بی جنبه…
وقتی رسیدیم مریم سریع رفت داخل تا بچه رو شیر بده ما هم بعد از اینکه وسایل بردیم از صندوق عقب خالی کردیم رفتیم داخل ویلا که با یه صحنه ای مواجه شدیم که منو ندا هنگ کردیم
مریم دکمه های پیراهنش کامل باز کرده بود یکی از سینه هاشو درآورده بود و دهان بچه گذاشته بود و همین طوری راحت روی مبل وسط پذیرایی نشسته بود ما هم رفتیم روی مبل دقیقا مقابل مریم نشستیم بعد حامد اومد کنار مریم نشست. بعد از یه کم شیر خوردن مریم اون یکی سینه شو درآورد و دهان بچه گذاشت و سینه اولی بیرون بود، واقعا سینه خوشگل و خوش فرمی داشت خیلی از سینه های ندا خوشگل تر بود بعد از سیر شدن بچه که اسمش رها بود رها رو داد به حامد اما باز با دوتا سینه های لختش روبروی من نشسته بود تا تمیزشون کرد و کرد تو سوتینش اما دکمه های پیرهنشو نبست. انگار حالا نوبت ندا بود بلند شد مانتوش درآورد با مریم رفتن وسایل مرتب کنه آخ نگم براتون. برجستگی کسش خیلی ضایع بود قشنگ قالب و چاک کسش مشخص بود، وقتی پشت به خم شد تا از تو ساک شارژر برداره ساپورتش بیشتر کشیده شد و چون شرت پاش نبود کون بزرگش کاملا پیدا شد حامد چشم برنمیداشت با چشم خودم دیدم راست کرد باور کنید همون لحظه میخواست ساپورت ندا رو بکشه پایین و با تمام وجودش کس و کون ندا رو بخوره و بکنه
البته وضع مریم شاید سکسیتر بود چون اون قالب کسش معلوم ب
دوست پسر زنم احمد
#همسر #بیغیرتی
سلام به دوستان عزیز
داستان کاملا واقعی و براساس واقعیت زندگیم نوشتم.
زنم فهیمه قد بلندی نداشت تقریبا ۱۶۵ سانت ولی کمر باریک و کون گنده و سکسی و سینه هاشم متوسط بود که شهوت از چشماش میبارید.سال اول ازدواج هر کاری که میگفتم برام انجام میداد منم خیلی کونش میزاشتم.اونم اعتراضی نمیکرد.کم کم وقتی میرفتم تو حس تو گوشش از فانتزیام میگفتم که اوایل اعتراض میکرد ولی کم کم عادت کرد.همیشه از دوستم احمد میگفتم که دوست دارم باهات سکس کنه و منم تماشا کنم.دو سال از ازدواجمون گذشته بود که آرزو رفت پیش یکی از فامیلامون کاشت ناخن یاد بگیره.فامیلی که میگم اسمش زهرا بود یه جنده کامل که واقعا خوشگل بود و سکسی میپوشید.
دیگه هرشب موقع سکس از سکسی بودن زهرا و کیر کلفت احمد تعریف میکردم که نتیجه داد و تیپ زنم هر روز سکسیتر میشد.روزی رسید که زنم از زهرا سکسیتر شده بود.بعد کارآموزی سالن زیبایی زد که از احمد خواستم برای نصب وسیله ها بیاد کمک و به فهیمه گفتم تاپ و ساپورت بپوش که قبول نکرد.ولی همون لباسایی که پوشید داشت احمدا دیوونه میکرد.یه روز زنم شاکی شد که این دوست نمیشه و اهل این کارا نیست.گفتم حرفامو گوش کن تا همین امشب سکس کنی باهاش.قبول کرد و گفتم هرچی گفتم باید قبول کنی.زنگ زدم به احمد و گفتم امروز تولد فهیمه است براش یه تاپ و دامن کوتاه بگیر من پولشا بهت میدم و کادو بده بهش.احمد کادو یه ساعت و تاپ و صندل و دامن آورد که از فهیمه خواستم بپوشه که گفت مجلسیه جلو احمد نمیشه.گفتم جلو احمد راحت باش که رفت اتاق و پوشید آمد جلومون.دامن تا وسط کونش که نصف کون بیرون بود با تاپ بندی و شورت توری.داشتن عرق میخوردن که من گفتم برم کیک را بگیرم و بیارم.گوشیمو گذاشتم رو ضبط صدا و کنار اپن گذاشتم و رفتم.وقتی برگشتم فهیمه بخاطر عرق خوردن زیاد حالش بد شد و رفت خوابید و احمدم رفت خونه خودش.رفتم صدای ضبط شده را گوش کردم که فهمیدم همه این مدت سرکارم گذاشته بودن.احمد قبل از ازدواج من و فهیم دوست بودن و سکس میکردن.فهمیدم پرده فهیمه را احمد پاره کرده.با شنیدن صدا حشری شدم و رفتم که فهیمه را بکنم دیدم اصلا چیزی نمیفهمه .با اثر انگشت گوشیش را باز کردم و رفتم واتساپ و تلگرامشا دیدم.فیلم از سکساشون داشتن و پیام از خیلی قبل تر از ازدواجمون.اسکرین شات برداشتم و خوابیدم.فرداشب که احمد فهیمه را مثل هر شب رسوند و آمد داخل بهشون گفتم که همه چیزا میدونم که انکار کردن که با شنیدن صدا و دیدن عکسا فهیم گفت ابرو خودتم میره اگه بگی.گفتم چرا بگم من تازه به خواستم رسیدم.بعد اینکه من همه چیزا فهمیدم فهیمه واقعا دیگه جنده شده بود.هرروز با یه پسر دوست بود و سکسی ترینا را میپوشید.همه فامیل اعتراض میکردن و چندباری با دوست پسراش دیده بودن.کرونا که آمد فهیم سالنا جمع کرد و چون جا نداشتیم مجبور شد وسایل را بفروشه.بعد کرونا هم گرونی نذاشت سالن بزنه.دیگه فامیل بخاطر تیپ سکسی فهیمه باما رابطه نداشتن.فقط چندتا جنده مثل خودش بودن که رفت و آمد میکردیم.یه شب احمد گفت یه دوست داره که دکتر جراحی زیبایی و منشی میخواد که به فهیمه گفت اگه بری پیشش هم پول جمع میکنی برای زدن سالن و هم عمل زیبایی میکنی که آرزوته.فرداش با احمد و فهیم رفتیم مطب دکتر.یه مرد میانسال که به خودش میرسید که منشی نمیخواست یه جنده میخواست. دکتر ok داد و گفت از فردا بیاد سرکارولی خواست که لباسای باز تروسکسی تری بپوشه.بازتر و سکسیتر نمیدونم چی بود دیگه.شبا بعد کار می رفتند بیرون و بعضی شبا حتی نمیومد خونه.کوس و کونش گشاد شده بود که گفتم چیکار میکنید که یه شب لو داد دکتر و احمد با دوستای دیگشون گروپ میکنن باهاش.یه ماه نشده بود که گفت قراره چربی تزریق کنه.عمل کرد و یه هفته مجبور شد بمونه خونه که یکی میومد ماساژ فرم دهی انجام میداد.بعد دوره استراحت واقعا کونش و سینه هاش بزرگتر شده بود طوری که همه نگاهش میکردن. بعد دماغ ـ لب گونه دوباره پروتز باسن و سینه حتی لبه های کوسش را لیزر کرد دیگه واقعا کوسی شد که من میدیدم ارضاع میشدم.سکسای گروپ و عمل ها کارشونا کردن و به حدی کوس شده بود که به دکترم محل نمیداد.هرشب یه ماشین میاوردش دم خونه پیادش میکرد که من اسم ماشینا رو هم نمیدونستم.گفت بیا رضایتنامه بده برم خارج.پرسیدم باکی و چرا؟ گفت میخواد پورن استار بشه.منم رفتم رضایت دادم بره.
نوشته: رضا
#همسر #بیغیرتی
سلام به دوستان عزیز
داستان کاملا واقعی و براساس واقعیت زندگیم نوشتم.
زنم فهیمه قد بلندی نداشت تقریبا ۱۶۵ سانت ولی کمر باریک و کون گنده و سکسی و سینه هاشم متوسط بود که شهوت از چشماش میبارید.سال اول ازدواج هر کاری که میگفتم برام انجام میداد منم خیلی کونش میزاشتم.اونم اعتراضی نمیکرد.کم کم وقتی میرفتم تو حس تو گوشش از فانتزیام میگفتم که اوایل اعتراض میکرد ولی کم کم عادت کرد.همیشه از دوستم احمد میگفتم که دوست دارم باهات سکس کنه و منم تماشا کنم.دو سال از ازدواجمون گذشته بود که آرزو رفت پیش یکی از فامیلامون کاشت ناخن یاد بگیره.فامیلی که میگم اسمش زهرا بود یه جنده کامل که واقعا خوشگل بود و سکسی میپوشید.
دیگه هرشب موقع سکس از سکسی بودن زهرا و کیر کلفت احمد تعریف میکردم که نتیجه داد و تیپ زنم هر روز سکسیتر میشد.روزی رسید که زنم از زهرا سکسیتر شده بود.بعد کارآموزی سالن زیبایی زد که از احمد خواستم برای نصب وسیله ها بیاد کمک و به فهیمه گفتم تاپ و ساپورت بپوش که قبول نکرد.ولی همون لباسایی که پوشید داشت احمدا دیوونه میکرد.یه روز زنم شاکی شد که این دوست نمیشه و اهل این کارا نیست.گفتم حرفامو گوش کن تا همین امشب سکس کنی باهاش.قبول کرد و گفتم هرچی گفتم باید قبول کنی.زنگ زدم به احمد و گفتم امروز تولد فهیمه است براش یه تاپ و دامن کوتاه بگیر من پولشا بهت میدم و کادو بده بهش.احمد کادو یه ساعت و تاپ و صندل و دامن آورد که از فهیمه خواستم بپوشه که گفت مجلسیه جلو احمد نمیشه.گفتم جلو احمد راحت باش که رفت اتاق و پوشید آمد جلومون.دامن تا وسط کونش که نصف کون بیرون بود با تاپ بندی و شورت توری.داشتن عرق میخوردن که من گفتم برم کیک را بگیرم و بیارم.گوشیمو گذاشتم رو ضبط صدا و کنار اپن گذاشتم و رفتم.وقتی برگشتم فهیمه بخاطر عرق خوردن زیاد حالش بد شد و رفت خوابید و احمدم رفت خونه خودش.رفتم صدای ضبط شده را گوش کردم که فهمیدم همه این مدت سرکارم گذاشته بودن.احمد قبل از ازدواج من و فهیم دوست بودن و سکس میکردن.فهمیدم پرده فهیمه را احمد پاره کرده.با شنیدن صدا حشری شدم و رفتم که فهیمه را بکنم دیدم اصلا چیزی نمیفهمه .با اثر انگشت گوشیش را باز کردم و رفتم واتساپ و تلگرامشا دیدم.فیلم از سکساشون داشتن و پیام از خیلی قبل تر از ازدواجمون.اسکرین شات برداشتم و خوابیدم.فرداشب که احمد فهیمه را مثل هر شب رسوند و آمد داخل بهشون گفتم که همه چیزا میدونم که انکار کردن که با شنیدن صدا و دیدن عکسا فهیم گفت ابرو خودتم میره اگه بگی.گفتم چرا بگم من تازه به خواستم رسیدم.بعد اینکه من همه چیزا فهمیدم فهیمه واقعا دیگه جنده شده بود.هرروز با یه پسر دوست بود و سکسی ترینا را میپوشید.همه فامیل اعتراض میکردن و چندباری با دوست پسراش دیده بودن.کرونا که آمد فهیم سالنا جمع کرد و چون جا نداشتیم مجبور شد وسایل را بفروشه.بعد کرونا هم گرونی نذاشت سالن بزنه.دیگه فامیل بخاطر تیپ سکسی فهیمه باما رابطه نداشتن.فقط چندتا جنده مثل خودش بودن که رفت و آمد میکردیم.یه شب احمد گفت یه دوست داره که دکتر جراحی زیبایی و منشی میخواد که به فهیمه گفت اگه بری پیشش هم پول جمع میکنی برای زدن سالن و هم عمل زیبایی میکنی که آرزوته.فرداش با احمد و فهیم رفتیم مطب دکتر.یه مرد میانسال که به خودش میرسید که منشی نمیخواست یه جنده میخواست. دکتر ok داد و گفت از فردا بیاد سرکارولی خواست که لباسای باز تروسکسی تری بپوشه.بازتر و سکسیتر نمیدونم چی بود دیگه.شبا بعد کار می رفتند بیرون و بعضی شبا حتی نمیومد خونه.کوس و کونش گشاد شده بود که گفتم چیکار میکنید که یه شب لو داد دکتر و احمد با دوستای دیگشون گروپ میکنن باهاش.یه ماه نشده بود که گفت قراره چربی تزریق کنه.عمل کرد و یه هفته مجبور شد بمونه خونه که یکی میومد ماساژ فرم دهی انجام میداد.بعد دوره استراحت واقعا کونش و سینه هاش بزرگتر شده بود طوری که همه نگاهش میکردن. بعد دماغ ـ لب گونه دوباره پروتز باسن و سینه حتی لبه های کوسش را لیزر کرد دیگه واقعا کوسی شد که من میدیدم ارضاع میشدم.سکسای گروپ و عمل ها کارشونا کردن و به حدی کوس شده بود که به دکترم محل نمیداد.هرشب یه ماشین میاوردش دم خونه پیادش میکرد که من اسم ماشینا رو هم نمیدونستم.گفت بیا رضایتنامه بده برم خارج.پرسیدم باکی و چرا؟ گفت میخواد پورن استار بشه.منم رفتم رضایت دادم بره.
نوشته: رضا
من و همسرم مهتاب
#همسر #بیغیرتی
ساعت ده شب دور همی اقای دکتر
تو سالن قدم میزدم و خانم ها واقایون رو نگاه میکردم بدون تعارف مهتاب از همه قشنگ تر وسکسی تر دیده میشد دو سه نفری هم بودن که یکیش با پوشیدن یه سرهم تنگ کس و سینش رو کشیده بود بیرون
مهتاب هم کنار آقای دکتر بود و گاهی بهم سر میزد و میگفت دکتر گفت به خودت برس منم نیمه لبخندی میزدم و تایید میکردم -دو بار هم از دید گم شدن خیلی کنجکاو بودم کجا رفتند ولی مدت زمان زیادی طول نکشید کمتر از یکی دو دقیقه – اون شب مهتاب یکم زیاده روی کرده بود البته مست نبود و سرخوش بود ولی سرش گیج میرفت و الکی میخندید .
چیه مثل اینکه دکتر بهت وعده های توپی داده
نه بابا چه وعده ای خنده
تو راه داشتم فکر میکردم یعنی دکتر عشقم رو مالیده یا نه ؟یکی دو بار هم تو ماشین سیخ کردم
وارد خانه شدم مهتاب گفت احسان سرم گیجه میره رفت دستشویی منتظر شدم اومد بیرون بردم اتاق نشست رو تخت منم رفتم دستشویی بعد براش خرما اوردم دیدم دامنش رو در اورده و رو تخت دراز کشیده پاهاش از زانو به پایین افتاده بود لبه تخت و یکم باز بود
با دیدن این صحنه شق کردم کصش از زیر شرت و جوراب شلواری زده بود بیرون قشنگ از بغل نگاه میکردی برامدگیش از شکمش یکم بالاتر بود نشستم بغلش خرما رو گذاشتم دهنش بعد از خوردن خرما هسته رو برداشتم و کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به مالیدن پاهاش از زانو به بالا دست میکشیدم میومدم رو شکم و سینه هاش و گردنش البته از رو لباس
لباس هام رو دراوردم و فقط شرت پام بود نزدیکتر بهش دراز کشیدم دستم رو گذاشتم رو کصش و اروم مالیدم
مهتاب ، مهتاب
نکن دیوونه
مهتاب من کص میخوام محکم فشار دادم کصش رو
اه نکن بی تربیت
بهش چسبیدم و و با کیرم به پاهاش فشار میدادم . سرم رو بردم سمت صورتش میدونستم لبهاش از همه جا حساس هست بخورم وا میده شروع کردم خوردن لباش و مالیدن کصش ، صورتش رو کشید کنار دوباره شروع کردم خوردن لباش کم کم شهوتی شده بود و با دستش کم و بیش سعی میکرد کیرم رو بگیره و دست بزنه بهش من هم لباش رو میخوردم هم کصش رو میمالیدم و هم کیرم رو فشار میدادم به دستش
اه احسان میخوام
چی میخوای عزیزم
از این
این چیه
این دیگه
با نوک انگشتهاش کیرم رو گرفته بود
احسان
اسمش رو بگو … بگو چی میخوای
آه نکن
دستم رو بردم زیر شرتش اب افتاده بود برعکس سری ها قبل که معمولا توش خیس میشد الان دورش هم خیس بود
احساااااان
چی میخوای
اهههه کیر میخوام
باشه عشقم کیر هم میدم بهت
شروع کردم خوردن لبهاش و مالیدن کصش
شرتم رو هم کشیدم پایین
چیکار میکنی ؟
میخوام کصت رو بکنم ولی قبلش بگو با دکتر کجا رفتین
هیچ جا
دروغ نگو و دکتر باهات کاری نکرد دست نزد بهت بوست نکرد
نه
راستش بگو
خودش رو کشید کنار و گفت نمیخوام اصلا
بلند شدم پاهاش رو کشیدم جلوم تقریبا باسنش رسید لب تخت جوراب شلوار و شرتش رو تا نصف کشیدم پایین و پاهاش رو دادم بالا و کیرم رو کشیدم رو کصش چند بار و کردم توش چون کامل اب افتاده بود برعکس سری های پیش راحت تر رفت تو چند بار اینجوری شده بود معمولا دو سه بار فشار میدادم بد میکردمش
شروع کردم به کردنش
ناله هاش بلند شده بود
وایسادم بهش گفتم دکتر چیکارت کرد دیونه
هیچی بخدا فقط بغلم کردم
با این حرفش شهوتم زیاد شد
همزمان میکردم و میگفتم
مهتاب دوست دارم عاشقتم مهتاب من کصت رو میخوام من کص میخوام
مهتاب هم هیچی نمیگفت
خیلی طول نکشید شاید سه چهار دقیقه آبم اومد خالی کردم توش و دو سه تا تلمبه دیگه زدم
خیلی دوست داشتم کصش رو هم بخورم ولی معمولا بعد از حمام این کار رو میکنیم در واقع برای تمیز بودنش
رفتم جلو تر خم شدم و لباش رو خوردم
بلند شدم بهش دستمال کاغذی دادم و خودش رو پاک کرد جوراب شلواری رو در آوردم و دراز کشید منم اومدم برا خودم چایی گذاشتم ساعت سه شب بود برگشتم نگاه کردم دیدم مورب خوابیده و کل تخت رو گرفته خم شدم لبش رو بوس کردم یه پتو برداشتم اومدم جلو تلویزیون دراز کشیدم
داشتم فکر میکردم اگه دکتر دو سه دقیقه فقط لباش رو میخورد وا میداد
سلام دوستان شما من رو احسان صدا کنید 37 سالمه
و عشقم ، نفسم مهتاب 30 سالش هست
جذاب خوشگل و سکسی بدون تعارف
چشم و لب و کس خوشگلی داره صاف برآمده و بودن لبه
سینه هاش 75 و نرم ولی نوک تیزی داره
من فوق لیسانس هستم و مهتاب لیسانس
سه ساله ازدواج کردیم
از اول هم با هم صمیمی و راحت بودیم و سکس های مختلفی تو پوز های مختلف تجربه کردیم کص . کون . دهان
حتی برده شدن البته ارباب بودنش خنده دار بود فقط ترجیح میداد کرده بشه و فانتز یهای هم داشتیم مثل لز ،سکس پارتی ولی نفر سوم فکر نمیکردیم
تقریبا ده ماه نامزدی هم یا دهانی بود یا گاهی از کون
دو سالی بود مهتاب تو شرکت پخش دارو و لوازم ارایشی استخدام شده بود و خوب هم حقوق داشت هم درصد ولی
کارش زیاد خوب نبود یعنی فروش خوبی نداشت تا
#همسر #بیغیرتی
ساعت ده شب دور همی اقای دکتر
تو سالن قدم میزدم و خانم ها واقایون رو نگاه میکردم بدون تعارف مهتاب از همه قشنگ تر وسکسی تر دیده میشد دو سه نفری هم بودن که یکیش با پوشیدن یه سرهم تنگ کس و سینش رو کشیده بود بیرون
مهتاب هم کنار آقای دکتر بود و گاهی بهم سر میزد و میگفت دکتر گفت به خودت برس منم نیمه لبخندی میزدم و تایید میکردم -دو بار هم از دید گم شدن خیلی کنجکاو بودم کجا رفتند ولی مدت زمان زیادی طول نکشید کمتر از یکی دو دقیقه – اون شب مهتاب یکم زیاده روی کرده بود البته مست نبود و سرخوش بود ولی سرش گیج میرفت و الکی میخندید .
چیه مثل اینکه دکتر بهت وعده های توپی داده
نه بابا چه وعده ای خنده
تو راه داشتم فکر میکردم یعنی دکتر عشقم رو مالیده یا نه ؟یکی دو بار هم تو ماشین سیخ کردم
وارد خانه شدم مهتاب گفت احسان سرم گیجه میره رفت دستشویی منتظر شدم اومد بیرون بردم اتاق نشست رو تخت منم رفتم دستشویی بعد براش خرما اوردم دیدم دامنش رو در اورده و رو تخت دراز کشیده پاهاش از زانو به پایین افتاده بود لبه تخت و یکم باز بود
با دیدن این صحنه شق کردم کصش از زیر شرت و جوراب شلواری زده بود بیرون قشنگ از بغل نگاه میکردی برامدگیش از شکمش یکم بالاتر بود نشستم بغلش خرما رو گذاشتم دهنش بعد از خوردن خرما هسته رو برداشتم و کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به مالیدن پاهاش از زانو به بالا دست میکشیدم میومدم رو شکم و سینه هاش و گردنش البته از رو لباس
لباس هام رو دراوردم و فقط شرت پام بود نزدیکتر بهش دراز کشیدم دستم رو گذاشتم رو کصش و اروم مالیدم
مهتاب ، مهتاب
نکن دیوونه
مهتاب من کص میخوام محکم فشار دادم کصش رو
اه نکن بی تربیت
بهش چسبیدم و و با کیرم به پاهاش فشار میدادم . سرم رو بردم سمت صورتش میدونستم لبهاش از همه جا حساس هست بخورم وا میده شروع کردم خوردن لباش و مالیدن کصش ، صورتش رو کشید کنار دوباره شروع کردم خوردن لباش کم کم شهوتی شده بود و با دستش کم و بیش سعی میکرد کیرم رو بگیره و دست بزنه بهش من هم لباش رو میخوردم هم کصش رو میمالیدم و هم کیرم رو فشار میدادم به دستش
اه احسان میخوام
چی میخوای عزیزم
از این
این چیه
این دیگه
با نوک انگشتهاش کیرم رو گرفته بود
احسان
اسمش رو بگو … بگو چی میخوای
آه نکن
دستم رو بردم زیر شرتش اب افتاده بود برعکس سری ها قبل که معمولا توش خیس میشد الان دورش هم خیس بود
احساااااان
چی میخوای
اهههه کیر میخوام
باشه عشقم کیر هم میدم بهت
شروع کردم خوردن لبهاش و مالیدن کصش
شرتم رو هم کشیدم پایین
چیکار میکنی ؟
میخوام کصت رو بکنم ولی قبلش بگو با دکتر کجا رفتین
هیچ جا
دروغ نگو و دکتر باهات کاری نکرد دست نزد بهت بوست نکرد
نه
راستش بگو
خودش رو کشید کنار و گفت نمیخوام اصلا
بلند شدم پاهاش رو کشیدم جلوم تقریبا باسنش رسید لب تخت جوراب شلوار و شرتش رو تا نصف کشیدم پایین و پاهاش رو دادم بالا و کیرم رو کشیدم رو کصش چند بار و کردم توش چون کامل اب افتاده بود برعکس سری های پیش راحت تر رفت تو چند بار اینجوری شده بود معمولا دو سه بار فشار میدادم بد میکردمش
شروع کردم به کردنش
ناله هاش بلند شده بود
وایسادم بهش گفتم دکتر چیکارت کرد دیونه
هیچی بخدا فقط بغلم کردم
با این حرفش شهوتم زیاد شد
همزمان میکردم و میگفتم
مهتاب دوست دارم عاشقتم مهتاب من کصت رو میخوام من کص میخوام
مهتاب هم هیچی نمیگفت
خیلی طول نکشید شاید سه چهار دقیقه آبم اومد خالی کردم توش و دو سه تا تلمبه دیگه زدم
خیلی دوست داشتم کصش رو هم بخورم ولی معمولا بعد از حمام این کار رو میکنیم در واقع برای تمیز بودنش
رفتم جلو تر خم شدم و لباش رو خوردم
بلند شدم بهش دستمال کاغذی دادم و خودش رو پاک کرد جوراب شلواری رو در آوردم و دراز کشید منم اومدم برا خودم چایی گذاشتم ساعت سه شب بود برگشتم نگاه کردم دیدم مورب خوابیده و کل تخت رو گرفته خم شدم لبش رو بوس کردم یه پتو برداشتم اومدم جلو تلویزیون دراز کشیدم
داشتم فکر میکردم اگه دکتر دو سه دقیقه فقط لباش رو میخورد وا میداد
سلام دوستان شما من رو احسان صدا کنید 37 سالمه
و عشقم ، نفسم مهتاب 30 سالش هست
جذاب خوشگل و سکسی بدون تعارف
چشم و لب و کس خوشگلی داره صاف برآمده و بودن لبه
سینه هاش 75 و نرم ولی نوک تیزی داره
من فوق لیسانس هستم و مهتاب لیسانس
سه ساله ازدواج کردیم
از اول هم با هم صمیمی و راحت بودیم و سکس های مختلفی تو پوز های مختلف تجربه کردیم کص . کون . دهان
حتی برده شدن البته ارباب بودنش خنده دار بود فقط ترجیح میداد کرده بشه و فانتز یهای هم داشتیم مثل لز ،سکس پارتی ولی نفر سوم فکر نمیکردیم
تقریبا ده ماه نامزدی هم یا دهانی بود یا گاهی از کون
دو سالی بود مهتاب تو شرکت پخش دارو و لوازم ارایشی استخدام شده بود و خوب هم حقوق داشت هم درصد ولی
کارش زیاد خوب نبود یعنی فروش خوبی نداشت تا
باتری قلبی
#بیغیرتی #همسر
سلام دوستان
خواهش میکنم به جای قضاوت نظر بدید ، این باعث میشه که برای خیلیها تجربه های مفید در زندگی های تازه بوجود آمده ساخته بشه . ممنون از درک بالای شما .
برای تفهیم بیشتر این خاطره و مسائل به وجود آمده در طول زندگیم مجبورم که از آخر شروع کنم . ولی لازم میدونم یک مقدمه کوچیک از شروع زندگیم بگم .
من محسن هستم ۴۴ ساله ، بیست سال پیش شغلم نصب ویندوز و اسمبل کردن کامپیوتر بود که در یه مغازه کافی نت مشغول بودم . . بیست سال پیش گوشی اندروید در ایران فعال نبود و کسایی که کامپیوتر داشتن با ایمیل و جیمیل با هم ارتباط برقرار میکردن .
نازنین همسرم سی و نه ساله با چهرهای زیبا و مهربان و اندامی مناسب که اکثر خانمها ارزوشو میکشن . بگذریم قصد تبلیغ از همسرم ندارم .
پس از آشنایی و رفت و آمد های سنتی و جشن ازدواج ساده ای زندگی مشترکمان را شروع کردیم البته در یک آپارتمان استیجاری با کمک پدر و مادر های خدا بیامور زمون .
به دلیل همسو بودن سلایق و طمع نداشتن به تجملات ، به سرعت همو پیدا کردیم و آرامش فکری برای هم بوجود آوردیم .ولی گاهی از آسایش مالی رنج میبردیم . هر دو از حرارت و شهوت خاصی که برای هم بوجود میآوردیم لذت زیادی میآوردیم . بعد از دو سال طبیعیه که نسبت به هم سرد شدیم . برای گرمی بخشیدن به ساعتهای شبانه با کمک و همفکری همدیگه ( البته منظورم غیر عرف نیست ) نتونستیم مشکلمونو حل کنیم . قبل از ازدواجم گاهی در مغازه بیکار میشدم و چت های داخل کامپیوتر در محتوای ایمیل و جیمیل را مخفیانه میخوندم . و هاج و واج از متنهای دختر و پسرها و حتی زوجها که برام قابل باور نبود وقت میگذروندم . البته برای هیچ کس هم تعریف نمیکردم .
نمیدونم چی باعث شد که به این فکر بیافتم موقع سکسمون از این پیامهای کامپیوتری برای همسرم نازنین تعریف کنم . مطمئن نبودم که تاثیر گذار باشه ، ولی بود ، و کم کم به اون چیزی که دنبالش بودیم رسیدیم . به خاطر دارم که یه شب از ارتباط متنی بین یه زن و شوهر تعریف کردم که سوالات زیادی در ذهنمون بوجود آورده بود ، یه سکس فراموش نشدنی با هم انجام دادیم .
اجازه میخوام قسمتی از ارتباط بین آن زن و شوهر را براتون بگم .
مردی که با التماس و خواهش از زنش درخواست نا معقولی داشت حتی قول داد که برای زنش یه پراید صفر سند بنام بخره . از زنش میخواست که با دوست و همکارش سکس انجام بده و خودش در کمد اتاق خواب بصورت مخفی از سوراخ درب کمد مشغول دیدن کس دادن زنش به دوستش باشه .
در حال حاضر به این صحبتهایی که من و همسرم داشتیم فانتزی میگن . علت حضور من در این سایت پیدا کردن حرف تازه برای همسرم هنگام سکس کردن هست . پایان مقدمه .
شاید عجیب و غیر قابل باور باشه که از یه باتری قلبی ناگفته هایی در طول زندگیمون برملا بشه .ولی همه صحبت هام واقعیت محضه .
یک ماه پیش بود که تپش شدیدی در قلبم به وجود آمد همسرم با تماس به اورژانس مرا به بیمارستان منتقل کردند و طبق صلاحدید پزشک یک باتری در زیر ترقوه قلبم گذاشتن . پس از ۱۱ روز پزشکم ترخیص از بیمارستان را در پرونده پزشکی امضا کرد . نازنین پس از دو ساعت دوندگی مجوز خروج منو به سرپرستار داد و به خانه آمدیم . با مراقبتهای پر تلاش همسرم سر پا شدم . بعد از نه روز درخواست سکس کردم . برای اولین بار بود که بیست روز سکس نداشتم و با ولع خاصی با لیسیدن و خوردن همدیگه شروع کردیم . و چون عادت به فانتزی گویی داشتیم از نازنین خواستم که شروع کننده او باشه .
–باشه من شروع میکنم ولی با گذشته یک تفاوت کوچیک داره
–چه تفاوتی ؟
–گذشته از تخیلات ذهن بود ولی الان واقعیت .
–ای جان اون کوس خوشگلتو بخورم که میخوای منو امشب به طاق بچسبونی و تلافی این بیست روز رو داشته باشی . بگو که منتظر شنیدنم .
–وقتی برای تصفیه بیمارستان به گیشه ترخیص رفتم یه برگه به من داد که پایینش جمع کل را یکصدو بیست هفت میلیون زده بود . هفتاد پنج میلیون باطری ، سی میلیون برای مراقبتهای شب و روز . بیست و دو میلیون هم برای جراحی و اتاق عمل .
من به تصور اینکه میخواد در فانتزی هامون یه رنگ و لعاب جدیدی بوجود بیاره با گفتن حرفای رکیک بین زن و شوهری تشویقش می کردم .
در ادامه گفت ، گفتم وای چقدر هزینه بیمارستان زیاد شده ، من این همه پول ندارم ، به من از پشت شیشه به پشت سرش اشاره کرد و گفت اون آقا یا مدد کار اجتماعی از ارتباطه .
آمدم داخل پس از سلام پرونده را بهش دادم و با توضیحات مالی ازش خواهش میکردم که کمک کنه . یه نگاهی به من کرد و با نوشتن چند کلمه روی کاغذ اسم ترا پرسید و بعدش شماره ملی . ازم خواست که بشینم . با یه سری حرفهای بی ربط و آهسته گویی متوجه نیت و منظورش شدم .
-من که هنوز از راست بودن ماجرا از گفتن نازنین اطلاع نداشتم ، گفتم خوب چی میگفت به زن خوشگل من حتما
#بیغیرتی #همسر
سلام دوستان
خواهش میکنم به جای قضاوت نظر بدید ، این باعث میشه که برای خیلیها تجربه های مفید در زندگی های تازه بوجود آمده ساخته بشه . ممنون از درک بالای شما .
برای تفهیم بیشتر این خاطره و مسائل به وجود آمده در طول زندگیم مجبورم که از آخر شروع کنم . ولی لازم میدونم یک مقدمه کوچیک از شروع زندگیم بگم .
من محسن هستم ۴۴ ساله ، بیست سال پیش شغلم نصب ویندوز و اسمبل کردن کامپیوتر بود که در یه مغازه کافی نت مشغول بودم . . بیست سال پیش گوشی اندروید در ایران فعال نبود و کسایی که کامپیوتر داشتن با ایمیل و جیمیل با هم ارتباط برقرار میکردن .
نازنین همسرم سی و نه ساله با چهرهای زیبا و مهربان و اندامی مناسب که اکثر خانمها ارزوشو میکشن . بگذریم قصد تبلیغ از همسرم ندارم .
پس از آشنایی و رفت و آمد های سنتی و جشن ازدواج ساده ای زندگی مشترکمان را شروع کردیم البته در یک آپارتمان استیجاری با کمک پدر و مادر های خدا بیامور زمون .
به دلیل همسو بودن سلایق و طمع نداشتن به تجملات ، به سرعت همو پیدا کردیم و آرامش فکری برای هم بوجود آوردیم .ولی گاهی از آسایش مالی رنج میبردیم . هر دو از حرارت و شهوت خاصی که برای هم بوجود میآوردیم لذت زیادی میآوردیم . بعد از دو سال طبیعیه که نسبت به هم سرد شدیم . برای گرمی بخشیدن به ساعتهای شبانه با کمک و همفکری همدیگه ( البته منظورم غیر عرف نیست ) نتونستیم مشکلمونو حل کنیم . قبل از ازدواجم گاهی در مغازه بیکار میشدم و چت های داخل کامپیوتر در محتوای ایمیل و جیمیل را مخفیانه میخوندم . و هاج و واج از متنهای دختر و پسرها و حتی زوجها که برام قابل باور نبود وقت میگذروندم . البته برای هیچ کس هم تعریف نمیکردم .
نمیدونم چی باعث شد که به این فکر بیافتم موقع سکسمون از این پیامهای کامپیوتری برای همسرم نازنین تعریف کنم . مطمئن نبودم که تاثیر گذار باشه ، ولی بود ، و کم کم به اون چیزی که دنبالش بودیم رسیدیم . به خاطر دارم که یه شب از ارتباط متنی بین یه زن و شوهر تعریف کردم که سوالات زیادی در ذهنمون بوجود آورده بود ، یه سکس فراموش نشدنی با هم انجام دادیم .
اجازه میخوام قسمتی از ارتباط بین آن زن و شوهر را براتون بگم .
مردی که با التماس و خواهش از زنش درخواست نا معقولی داشت حتی قول داد که برای زنش یه پراید صفر سند بنام بخره . از زنش میخواست که با دوست و همکارش سکس انجام بده و خودش در کمد اتاق خواب بصورت مخفی از سوراخ درب کمد مشغول دیدن کس دادن زنش به دوستش باشه .
در حال حاضر به این صحبتهایی که من و همسرم داشتیم فانتزی میگن . علت حضور من در این سایت پیدا کردن حرف تازه برای همسرم هنگام سکس کردن هست . پایان مقدمه .
شاید عجیب و غیر قابل باور باشه که از یه باتری قلبی ناگفته هایی در طول زندگیمون برملا بشه .ولی همه صحبت هام واقعیت محضه .
یک ماه پیش بود که تپش شدیدی در قلبم به وجود آمد همسرم با تماس به اورژانس مرا به بیمارستان منتقل کردند و طبق صلاحدید پزشک یک باتری در زیر ترقوه قلبم گذاشتن . پس از ۱۱ روز پزشکم ترخیص از بیمارستان را در پرونده پزشکی امضا کرد . نازنین پس از دو ساعت دوندگی مجوز خروج منو به سرپرستار داد و به خانه آمدیم . با مراقبتهای پر تلاش همسرم سر پا شدم . بعد از نه روز درخواست سکس کردم . برای اولین بار بود که بیست روز سکس نداشتم و با ولع خاصی با لیسیدن و خوردن همدیگه شروع کردیم . و چون عادت به فانتزی گویی داشتیم از نازنین خواستم که شروع کننده او باشه .
–باشه من شروع میکنم ولی با گذشته یک تفاوت کوچیک داره
–چه تفاوتی ؟
–گذشته از تخیلات ذهن بود ولی الان واقعیت .
–ای جان اون کوس خوشگلتو بخورم که میخوای منو امشب به طاق بچسبونی و تلافی این بیست روز رو داشته باشی . بگو که منتظر شنیدنم .
–وقتی برای تصفیه بیمارستان به گیشه ترخیص رفتم یه برگه به من داد که پایینش جمع کل را یکصدو بیست هفت میلیون زده بود . هفتاد پنج میلیون باطری ، سی میلیون برای مراقبتهای شب و روز . بیست و دو میلیون هم برای جراحی و اتاق عمل .
من به تصور اینکه میخواد در فانتزی هامون یه رنگ و لعاب جدیدی بوجود بیاره با گفتن حرفای رکیک بین زن و شوهری تشویقش می کردم .
در ادامه گفت ، گفتم وای چقدر هزینه بیمارستان زیاد شده ، من این همه پول ندارم ، به من از پشت شیشه به پشت سرش اشاره کرد و گفت اون آقا یا مدد کار اجتماعی از ارتباطه .
آمدم داخل پس از سلام پرونده را بهش دادم و با توضیحات مالی ازش خواهش میکردم که کمک کنه . یه نگاهی به من کرد و با نوشتن چند کلمه روی کاغذ اسم ترا پرسید و بعدش شماره ملی . ازم خواست که بشینم . با یه سری حرفهای بی ربط و آهسته گویی متوجه نیت و منظورش شدم .
-من که هنوز از راست بودن ماجرا از گفتن نازنین اطلاع نداشتم ، گفتم خوب چی میگفت به زن خوشگل من حتما