دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.44K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
708 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
اولین کس کردن من

#تریسام #گی #سفر

ما یه خانواده سه نفره هستیم من رامینم 20 ساله برادرم رضا 32 سالشه و مادرم، پدرم سال 98 تو سانحه تصادف فوت کرد مادرم دندون پزشکه و خدارو شکر وضع مالی خوبی هم داریم این داستان اولین کص کردنه منه مادر من دو تا دستیار داره توی مطب که یکشون الان 6 سالی هست که باهاش کار میکنه به اسم مهناز یه زن 35 ساله بچه شمال فوق العاده جذاب که هم دوست مامانم هم دستیارش تقریبا رابطه خانوادگی داریم یه پسر 16 ساله داره به اسم شایان که یه ترنس به تمام معناست و همه میدونن و من زیاد از خجالتش در اومدم و تصمیم داره بعد از 18 سالگی تغیر جنسیت بده مهناز سال پیش به خاطر اختلافاتی که داشت از همسرش جدا شد مامانم کمکش کرد که یه خونه نزدیک ما بگیره و رفت و آمداش به خونه ما هم بیشتر شد عموما هم شایان پسرش خونه ما بود و من حسابی از کون و دهن می گاییدمش یه دختر به تمام معنا بود ولی با یه کیر 5 سانتی این خاطره سفر به شمال و اولین کص کردن من در زندگیمه تعطیلات خرداد قرار بود بریم چالوس ما سمت رادیو دریا یه ویلا کوچیک داریم و قرار بود که مهناز و شایان هم باهامون بیان با یه ماشین رفتیم اخر شب رفتیم که جاده خلوت تر باشه دم دمای ظهر بود که از خواب بیدار شدم رضا هنوز خواب بود رفتم پایین که مامانم و مهناز تو آشپزخونه بودن مهناز جلوی ما راحت بود یه شلوارک سفید کوتاه پوشیده بود که میشد رد شورتش را زیرش دید با یه تاپ سفید که سینه های بزرگش داشت درش خود نمایی می کرد یه ارایش ساده داشت که صورت جذابشو جذاب تر می کرد مامانم گفت ساعت خواب رضا هنوز خوابه گفتم اره گفت می خوام برم خرید میای گفتم نه گفت برو بپوش باهام بیا مهناز گفت می خوای من باهات بیام گفت نه با رامین میرم یکم خرید برای نهار تو فقط بمون یه کته درست کن و از زیر کابینت داشت به مهناز جای ظرف و … را نشون می داد رفتم بالا رضا هنوز خواب بود چشاشو باز کرد گفت کجا گفتم با مامان میرم خرید رفتم پایین دم در اتاق پایین دیدم شایانم هنوز خوابه خوابه در حیاط و باز کردم مامان ماشین و اورد بیرون کلی خواهش کردم بزاره من بشینم ولی چون هنوز گواهینامه ندارم گفت نه رفتیم بازار ماهی یکم جوجه مواد زده خریدیم و ماهی یکم میوه و … برگشتم دم ویلا مامانم گفت یادم رفت نون و نوشیدنی و اینا بخریم پاشو گوشت و ماهی ها را بردار ببر تو خراب نشه تا من برم و بیام باز گفتم بزاره من با ماشین برم که قبول نکرد در حیاط و باز کردم و رفتم تو لای در ورودی باز بود رفتم داخل ولی هیچ کس تو سالن و آشپزخونه نبود ولی از اتاق ما صدا می اومد کنجکاو شدم وسایل دستمو همون دم در گذاشتم و اروم بی سر و صدا رفتم بالا در اتاق پایین باز بود شایان کونی هنوز خواب بود از پله ها اومدم بالا در اتاق ما بسته بود ولی معلوم بود که رضا و مهناز مشغول هستن صدای ناله مهناز می اومد که داشت کص میداد من و رضا زیاد با هم کل داریم در و باز کردم و رفتم تو وای مهناز را لخت کرده بود و گذاشته بود لب تخت و داشت داگی کصش و میگایید با رفتن من داخل مهناز یه جیغی کشید و رضا برگشت و گفت بروبیرون دیوث یه بالشت پرت کرد سمت من اومدم از اتاق بیرون رضا یه بالشت گرفته بود جلوی کیرش و اومد بیرون نزاشتم حرف بزنه گفتم منم میخوام گفت مامان کو گفتم هنوز نیومده گفت باشه برو گمشو پایین فعلا اون با من از پله ها اومدم پایین رفتم از دم در گوشت ها را برداشتم بردم گذاشتم تو یخچال رفتم تو اتاق مهناز اینا یکم با کون شایان ور رفتم چشاشو باز کرد گفت مامانم کو گفتم والا داره کص میده خندید گفت جون کیرمو در اوردم گذاشتم دهنش تازه داشت ساک زدنش بهم حال میداد که صدای باز شدن در اتاقمون اومد از دهنش کشیدم بیرون و رفتم بیرون رضا اومد پایین همین موقع بود که در حیاط باز شد و مامانم ماشین اورد تو مهنازم اومد پایین تو چشمام نگاه نمیکرد خیلی بی تفاوت از کنارم رد شد ، به رضا گفتم حیف که مامان اومد مهناز رفت تو آشپزخونه و مثلا مشغول کار شد رضا رفت کمک مامان من اومدم بالا تو اتاقمون که همین دو دیقه پیش مهناز جون داشت توش کص میداد هنوز کیرم نیمه راست بود به شایان پیام دادم پاشو بیا بالاکونی کار نیمه تمومت و تموم کن که مادر جنده جواب نداد دراز کشیدم رو تخت که رضا در و باز کرد اومد تو تا اومد حرف بزنه گفتم خوب چی شد منم میخوام گفت سیکتیر بابا زیدمه گفتم اره نازنین جون میدونه من دوس دخترش را می شناختم دید راهی نداره، گفتم خوب حالا چند وقتی هست مهناز جون میکنی تنها خور گفت از همون موقع که تو شایان میکنی دوتایی خندیدیم گفت من موقعیتشو برات جور می کنم دیگه خودتی و مهناز اگه راه نداد زیاد پیله نشو رفت پایین شایان جواب داد کجایی گفتم بالا تو اتاق اومد بالا نشست لب تخت دستش و گرفتم گذاشتم رو کیرم شروع کرد به مالیدنش ولی خوب نمی شد همه پایین بودن ممکن
ساناز اومد شیوا رو از دست من نجات بده

#سکس_خشن #خیانت #تریسام

به گمونم شیوا یه رگش مغولی بود اصلا حروم زاده. با اون دوست کیری ِ بد اخمش، ساناز. از این کُسای ریزه میزه ی کردنی. صورتش شکل اَن بود شیوا، عین پسرا بود حتی ، سینه های بزرگ و کون ِ چشم نواز. کلا یه ذره تاپاله بود ولی خب، نمیدونم سر چی، خیلی دوسم داشت.تازه چشماشم بود. چشماش، وقتی که می خندید از ته دل، کار خودش رو می کرد تو قلقلک زیر شکمت.مث اسب ِ بارکش می تونست ساعت ها زیر ِ کیر دووم بیاره و تازه تهش بچرخه با صدای خمارش بت بگه : بازم میخوام. بازم بکنیم ؟. توام اگه نمیخواستی مهربون و بامزه میومد جلو پاهات می نشست و آروم با دول خوابت ور می رفت و بعد زیپتو پایین می کشید و به ظرافت جراحا دستشو سر می داد تو شلوارت ، زیر شرتت. انگشتای گوشتیش دور کیرت حلقه می شد و بیرونش می کشید از تو شلوارت. بعدم انقدر عجیب و عمیق، می خورد و می خورد که نتونی نکنیش. می شد پشت به پشت چندین بار وحشیانه باهاش خوابید و بازم ادامه داد تازه. بار دوم بود و داشتم تمام تلاشم رو میکردم که همزمان با تلمبه زدن ِ داگی، انگشت ِ شصتمو فرو کنم تو کونش. درد داشت و هی دستم رو پس می زد. منم هی فشار ِ ضربه هام رو بیشتر می کردم تا صداش بیشتر در بیاد. همیشه یه جایی میرسه که سرت از خوشی و کمی اکسیژن گیج میره و کس و کون و کیر و پستون دیگه معنی فیزیکی خودشون رو از دست میدن. همه چیز اون لحظه میشه واست یه حس گنگ و سنگین. یه چیزه انتزاعی بی ربط. یه بادکنک پر آب که باید بترکه. یه چیز نرم که باید پاره بشه . یه غار بی ته که فرو می غلطی توش. اون وقت،تو یک لحظه، بزرگترین لذت دنیا برات میشه، بیشترین لذتی که می تونی به طرفت بدی، تو رختخواب. حس بیشتر خواستنش رو تو تغییر شیوه ی جیغ کشیدنش می فهمیدم. فقط به تلمبه زدن فکر می کنی و جر دادنش. سفت و سفت تر کردنش. در آوردن بیشتر صداش. جیغش.نالش. آه کشیدنش. ضربه های محکم تر رو لپ سرخ شده ی کونش و فرو کردن اروم شصتم تا نصفه تو تنگی سفت شده ی کونش وسط یه جیغ بلند. تو رفت و برگشت کیرم یه لحظه توقف می کنم. میزارم تا دسته توش باشه و دست نگه می دارم. دست آزادم و از بغل می بردم بین پاهاش و چوچولشو سفت فشار میدم.میلرزه بدنش زیر دستام. بعد شروع می کنم به بازی و چپ راست کردنش. همزمان تو گوشش میگم : شل کن شیوا … شلش کن . میخوام جلوتر برم. میخوای تا ته بکنم ؟ میخوای سفت بکنم ؟ چی میخوای شیوا ؟ بگو بهم. حرف نمیتونه بزنه دوباره یه جوری زیر دستام میلرزه که خوشم میاد. شروع میکنم به تلمبه. از آروم به تند. توش خشک شده و کیرم سخت تو و بیرون می شه.اون انگار دردش میاد. انگارم که خوششم میاد از درد کشیدنش. شستم حالا جاش باز تره. تا نیمه بندش بیرون میارم و تو می کنم. سوراخش جمع می شه یه ذره و دوباره باز می شه. تف می کنم روش . با هر بار تلمبه یه بند بیشتر فرو می کنم تو تنگی ِ کون شل شدش. سرشو برمیگردونه میگه : تورو خدا نکن پانتا، خیلی درد داره. میگم دردش میره دختر، نمیخوای یه بارم تجربه کنی ؟ برمیگرده. تو این فاصله من تا ته انگشتمو فرو کردم اون تو و اون یه آخ بلند میکشه که درد قاطی شهوت توش داره. من نمی دونم چرا از درد کشیدنش بیشتر تحریک میشم و دوست دارم که بیشتر بهش درد بدم. مخصوصا وقتی هر بار شیوا بلند جیغ میکشید، سریع قیافه ی ساناز میومد تو مخم که الان تو حال نشسته و داره چیکار می کنه ؟. ساناز از من بدش میومد. حسابی. هزار بار زیر پای شیوا نشسته بود که با من بهم بزنه. منم تپ و توپ می شاشیدم به هیکلش البته دختره ی فسقلی رو. طبیعی بود البته. اون بچه مایه دار بود و ناز نازی، منم که یه آس و پاس ِ خیابونی وحشی. یه بار وسط کار نفهمیدم چی شد شروع کردم به زدن شیوا. مث سگ می زدمش و می کردمش. از دماغش خون میومد و تمام تنش سرخ بود و هق هق گریه می کرد و من بد تر می کردم. خیلی ترسید، خیلی گریه کرد، خیلی معذرت خواستم. آخرشم بخشید، ولی از اون به بعد تنها باهام نمیمونه. معمولان با ساناز میومد. از وحشی بودنم می ترسید هنوز و می فهمیدم که خوششم میاد اتفاقآ. خودش حتی یه وقتایی وسط خوردن کیرمو از دهنش می کشید بیرون و می گفت :فاز ِ تجاوز وردار. بعدم یه گاز نرم از سرش می گرفت که وحشی شم. تند تندم پشت بندش می بوسید سرش رو. منتها خشونت، بازی کردنش یه چیز بود و حس واقعیش چیز دیگه. چیزی که دوباره تو خونم داشت میزد بالا. موهاش و از پشت تو دستم می گیرم و می کشم تا سرش بیاد بالا. کیرم سنگ می شه از دیدن حس درد تو صورتش. سنگ تر و سفت تر. هلش میدم گوشه تخت. اروم اروم. تو سه کنج دیوار. هی هم جاشو تنگ تر می کنم. از دو طرف چسبیده به دیوار و شکل یه گره گوشتی شده، که قمبل کرده سمت من. انقدر تند تلمبه می زنم که دائم به دیوارا فشرده تر می شه. هر بار صدای جیغش بلند تر می شه و من هر لحظه سگ تر.صدای آه و نالش،
تری سام اجرا شد

#بیغیرتی #تریسام

نمی‌دونم این حسم از کی و چجوری به وجود اومد حتی نمی‌دونستم که آیا واقعیه یا نه .
حتی اینجا توی شهوانی در موردش چندین تاپیک زده بودم
به خاطر تاپیک هام هم حشری میشدم هم یک حس عذاب وجدان میومد سراغم ، بله من راجع به کاکولدی صحبت میکنم.
چند وقتی بود این حس بیشتر شده بود و خیلی قلقلکم میداد که اجراش کنم ولی میترسیدم. نهایتا چند بار به آپلود عکس در اینجا یا فرستادنشون برای شماهایی که عضو شهوانی هستید بسنده میکردم که همون موقع ها هم حس حشری میشدم هم عذاب وجدان پیدا میکردم .
وقتی می‌دیدم پسرها و مردای دیگه برای نرگس من چه به به و چهچه راه مینداختن یا اشتیاقشونو به کردنش نشون میدادن یا ازش تعریف میکردن، دروغ چرا خوشم میومد.
حقم داشتن تعریف کنن ازش.
یک دختر خوشگل با سینه های ۷۵ و باسن و رون پر و واقعا سکسی آرزوی هر مردیه.
بگذریم کم کم بریم سراغ اصل داستان.
یک روز با علی قرار گذاشتیم من و نرگس و علی و مبینا یک روزه بریم بیرون و یک ویلا اجرا کنیم و یک شب کنار دریا باشیم و بعدش برگردیم ، صبح همون روز وسیله هارو جمع کردیم من و نرگس باهم راه افتادیم و قرار شد علی و مبینا هم با هم بیان.
وسطای راه که بودیم علی زنگ زد گفت سامان داداش ما نمیتونیم بیاییم شرمنده که پرسیدم چی شده گفت مبینا کار پیش اومده براش نمیتونه بیاد گفتم خودت چی گفت خودم کار ندارم بخاطر مبینا نمیتونم بیام که گفتم خودت بیا اشکالی ندارد خلاصه چند بار گفتم تا راضی شد.
اون لحظه به هیچی فکر نکردم و چیزی تو سرم نبود فقط نمی‌دونم چرا دوست داشتم علی هم بیاد.
نرگس گفت مبینا نمیاد؟ جواب دادم که نه نمیاد پرسید خب چرا اصرار کردی علی بیاد گفتم نمی‌دونم شاید چون دلم سوخت دوست نداشتم بخاطر مبینا اموزش خراب بشه که با یک آها تمومش کرد.
رسیدیم دم ویلا و رفتیم تو و وسایل رو گذاشتیم و هوا خیلی گرم بود بعد یک ساعت گفتم نرگس بیا بریم استخر میچسبه تو این گرما که گفت باشه برو میام.
من رفتم تو آب و لباسمو کندم و یکم که موندم کم کم آب باعث شد کیرم یک کوچولو سیخ بشه. اون افکار دوباره به سراغم اومد و داشت دوباره پررنگ تر میشد تو همین افکار بودم که دیدم نرگس با لباس زیر اومد تو آب گفت چیه غرق افکار شدی بعد یک خنده ریزی کرد و گفتم هیچی ، توهم چقدر سکسی شدی شیطون
آروم آروم رفتم سمتش و گردنشو گرفتم و لباشو بوسیدم و گردنشو هم نوازش کردم‌و‌بوسدیم .
تو همین حین پرسید راستی نمیدونی علی کی میاد؟
با شنیدن اسم علی کیرم بیشتر از قبل سیخ شد با فکر اینکه یک پسر به غیر از من بدن ناز نرگسو‌ ببینه
چیزی نگفتم دست انداختم از پشت بند سوتینشو باز کردم وسینه هاشو که نصفش تو آب بود و شروع کردم میک زدن
یک خنده ای کرد و گفت نکن دیوونه یهو دیدی علی بیادا گفتم خب بیاد ایرادش چیه
یکم تعجب کرد از حرفم گفت ایرادش چیه ؟؟
گفتم آره دختر به این نازی دلبری سکسی و هاتی
فیض میبره
حرفمو جدی نگرفت و شاید پیش خودش فکر کرد خبر دارم علی دیر میاد اما خبر داشتم که علی پشت بند اون حرفم که گفتم بهش بیاد راه افتاده و باید نزدیک باشه.
داشتم همینجوری گردنشو و ممه هاشو می‌خوردم و میک میزدم که دیدم علی جلو در استخر ایستاده و داره مارو نگاه می‌کنه یک لحظه همینجوری موندم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم اما در آنی تصمیم گرفتم دلو بزنم به دریا و یک بارهم که شده یک نفر از نزدیک بدن ناز نرگسو‌ ببینه.
نرگس که منو دید برگشت پشت سرشو نگاه کرد و هینی آروم گفتو‌ دستشو جلو سینه هاشو گرفت و خواست بره سمت سوتین که نذاشتم و چسبوندمش به خودم. علی یک سلامی کرد و گفت ببخشید بی هوا اومدم تو گفتم خوش اومدی گل پسر
بیا توهم بیا تو آب میچسبه تو این گرما که گفت نه مزاحم نمیشم گفت بیا باباجان تعارف نکن.
نرگس همون‌جوری تو بغلم بود و آروم گفت سامان من سوتین ندارم من بلند گفتم عشقم حالا که دیده دیگه بعدش علی خودش ممه ندیده نیست و یک چشمکی زدم به علی.
نرگسو‌ برگردوندم سمت خودم و دستاشو باز کردم و رفتم سمت سینه هاش گفت سامان چیکار میکنی ؟
من هیچی نمی گفتم و مشغول خوردن بودم و آروم آروم دستمو بردم سمت کصش و شروع کردم مالیدن
نمی‌دونم اون لحظه چی تو ذهنم می‌گذشت اما فقط میخواستم تا ته ماجرارو برم . میدونستم نرگس با خوردن انگشتهای پاش و مکیدن کصش خیلی حشری میشه همون‌جوری اروم آروم سعی کردم رو آب شناورش کنم و پاهاشو آوردم بالا و انگشتهای پاشو که واقعا هم نازه شروع کردم میک زدن.بعد رفتم بالا رونشو لیس زدن و رفتم سمت کصش
یکم کصشو خوردم و سرمو آوردم بالا دیدم علی همچنان خشکش زده گفتم بیا تو آب دیگه پسر که با این حرف انگار ناخودآگاه تی شرت و شلوارشو درآورد و اومد توی آب ولی نمی‌دونست چیکار کنه یک نگاه به نرگس انداختم دیدم تو ابراست فرصتو غنیمت شمردم و به علی گفتم بیاد و سر نرگسو بگیره زیر آب نره
سکس و لذت با همسر

#همسر #فتیش #تریسام

سلام اسم من امیر شیش سال با فریبا ازدواج کردم دختر خوب و خوشگلی ولی خیلی مذهبی وچادریه و این دختر است که آفتاب مهتاب ندیده و اهل هیچی نیست البته منم همین‌طور نه اهل دختربازی بودم نه خانوم بازی ولی بعد ازدواج یواش‌یواش چشم و گوشم باز شد اول فیلمای پورن می‌دیدم و یا داستان‌های سکسی می‌خوندم چند سال همین‌جوری گذشت تا اینکه این‌که تو گوشیم فیلمای سوپر رو دید و گفت این آشغالا چیه نگاه می‌کنی و از این‌جور حرفا…منم گفتم اینا تو گوشی دوستم بود ریخت تو گوشی من با چند تا فیلم دیگه من نمی‌دونستم …
خلاصه گذشت تا پنج‌شنبه‌شب شد موقعی که خوابونده بودمش داشتم ور میرفتم باش و لب ازش می‌گرفتم گوشیمو باز کردم فیلما رو پخش کردم ولی سعی می‌کرد نگاه نکنه مقاومت می‌کرد تا این که حسابی حشری شود ‌…
همین‌جور که داشتم به تلمبه می‌زدم بهش گفتم نگاه کن دوست داری مثل این مرد بکنمت زیر کیرم بخوابی جرت بدم اون‌که حساب حشری شد بود گفت آره دلم می‌خواد بکنی منو جرم بده … خلاصه از اون به بعد دیگه شروع شد همیشه قبل سکس فیلم پورن یا داستان بعد یه موقع می‌دیدیم با هم خلاصه چند وقت بعدش که با هم سکس گروهی می‌دیدیم و منم داشتم سینه هاش می‌خوردم و تلمبه می‌زدم.
اما اون خوشش نمی اومد یا اینطور نشون میداد. بالاخره تو سکسا شروع کرد به گفتن اینکه چه خوبه یکی دیگه بیاد تن ادمو ماساژ بده و آدم ریلکس کنه و شروع کرد به سیگنال دادن. منم بهش گفتم دلت می‌خواد چند نفری بگاننت من از جلو و یکی از عقب جرت بدیم یه دفعه دیدم یه آهی کشید به‌کلی محو شد و خوشش اومد منم هی بهش می‌گفتم ببین از جلو می‌خوابونمت دو نفری یکی از زیر می‌کند تد یکی از جلو و جرت می‌دیم خیلی خوشش میومد و خیلی شهوتی میشود .
خلاصه بعد چن وقت که این‌جور فانتزی های داشتیم با هم‌دیگه تصمیم گرفته‌ام ببینم کسی رو می‌شه پیدا کرد که مورد اعتماد باشه ولی خب ترسم داشت آشنا نباشه یه موقع حرفی نزنه چجوری اعتماد کنیم . خلاصه یه داستان سکسی نوشتم تو گروه‌های داستان گذاشته‌ام یه جوری که هرکی میخونه بفهمه دنبال یه زوج برا ضربدری هستیم . هرچند فریبا هنوز صددرصد راضی نشده بود ولی با خودم گفتم اگه یه آدمی پیدا بشه خب به همون یه جوری راضیش می‌کنم موقع سکس زنگ می‌زنم یا تماس تصویری یا یه قراری یا نه اول پیامکی پیام‌های سکسی یا صوتی یا تصویری بعدم یواش‌یواش راضیش می‌کنم فقط یکیو می‌خواستم که باهام همکاری کنه خیلی دلم می‌خواد موقع سکس ببینمش یواش‌یواش راضیش می‌کنم… خلاصه بعد داستان نوشتن گذاشته‌اند چند نفری پیام دادم ولی هنوز کار به آشنایی بیشتر نرسید. خب چون دفعه‌ی اول‌مون ریخت ترس داریم ولی خب فکرش نمی‌ذاره حالا موندم چه تصمیمی بگیرم این کار رو بکنم یا نکنم بعضی‌ها می‌گن خوب نیست بعضی‌ها می‌گن خوبه موندیم چی‌کار کنیم دوستان شما بگید چی‌کار کنیم انجام بدیم یا نه تا حالا نکردیم و احل این چیزها نیستیم اصلاً اهل این چیزا نیستی اولین‌بار. نظر شما دوستان چی اگه می‌تونید راهنمایی کنید
نوشته: امیر
حسرت کیمیا

#تریسام #خیانت #دوست_پسر

من کیمیا هستم سنم 30 و شوهرم مهدی 33 سالشه.
چند وقته میام تو سایت شهوانی و داستان‌اش داره دیوونم می‌کنه.البته که خیلیاش دروغین ولی داستانه دیگه .خصوصا داستانهای تری سام و بی غیرتی.
چی میشد شوهر منم اجازه میداد یه دونه دوست پسر داشته باشم.
قبل از ازدواج یه نامزدی ناموفق داشتم با یه بچه خوشگل ولی با توجه به محیط سنتی خونه ما نمیشد کاری کرد فقط یه بار به بهونه لباس بردن براش تو حموم گفتم شرتت در بیار اونم درآورد و منم یه ساک ریز براش زدم و فرار کردم.
قبلش یه بار ساک زده بودم و تجربه دادن از عقب رو داشتم ولی این یکی فرق داشت چیزی بود که باید سالها می‌خوردم و بهش میدادم.
خلاصه اون روز گذشت و اون رفت شهر خودشون و این شد آخرین باری که دیدمش‌ بعد از اون داداشام که فهمیدن معتاده همه چیز رو کنسل کردن ولی من دوسش داشتم خوشگل بود.
سال بعدش همین شوهر فعلیم اومد و منم بهش اوکی دادم
از اون زمان که 22 سالم بود تا الان چیزی تو سکس واسم کم نداشته ولی خیلی وقتا با فکر نامزد قبلیم که سامان اسمش بود ارضا میشدم.تا اینکه یبار تو مراسم عروسی ما دیرتر رسیدم و گفتن برید تو اتاق آخری تا شام بیارن براتون منم با شوهرم رفتم وقتی رفتیم تو اتاق سامان با زنش نشسته بود و اونام منتظر شام.
یه لحظه دلم ریخت.دوس داشتم بغلش کنم ولی شوهرم پیشم زنش پیشش و زنش میدونست من قبلاً نامزدش بودم یه سلام سردی کردم و نشستم, این وسط شوهرم میدونست من قبلاً نامزد داشتم و اسمشم میدونست ولی با قیافه نمی‌شناخت و اصلا تو باغ نبود.
سر سفره همش حواسم بهش بود ولی چیزی نشون نداد خلاصه تموم شد و رفتیم تو مراسم من همش ذهنم درگیر اون بود اونم گویا متوجه شد و با اشاره انگشت بهم فهموند ولی من کاری نمی‌تونستم بکنم زنش پیشم بود خلاصه گذشت و من همش تو فکر سامانم و با خواندن داستانهای سکسی میگم کاش میشد شوهر منم اینطور باشه وبزاره یک بار زیرش بخوابم یا بزاره با کسای دیگه رل بزنم.چند بار ازم پرسیده بود با نامزد قبلیم سکس داشتی میگفتم نه.میترسیدم بدش بیاد.الان یکی دو ساله هر چی رو مخش کار میکنم نمیتونم بیارمش تو فاز تری سام و…
دوست هم ندارم بهش خیانت کنم.
چون یک بار خیانت کردم و هنوز خودمو نبخشیدم.و همیشه ترس اینو دارم که بفهمه و همه زندگیم خراب بشه.
داستانش از این قرار بود که شوهرم یه دوست صمیمی داره که مجرده و زیاد رفت آمد داره خونه ما.
منم جلوش راحتم ، هم من دوست داشتم بهش بده هم اون دوست داشت با من باشه.
چند مدت رفتم تو کارش و بهش رد دادم اونم گرفت ولی بخاطر صمیمیت با مهدی کاری نمی‌کرد یا قدمی برنمیداشت.
خونه ما طبقه بالاست و یروز که شوهرم می‌خاست کولر رو بیار پایین منم الکی رفتم کمکشون و دیگه یه جوری مالوندم بهش که بدونه من کیرشو‌ میخوام.
ولی باز خبری نشد با اینکه شمارم داشت .
داشتم ناامید میشدم که مهدی زنگ زد گفت درو واسه صادق باز کن میخاد پایه کولر بیاره تا اندازش تغییر بدیم. منم از خدا خواسته یه خورده زود به خودم رسیدم و با یه تیپ لختی چادر سفید رو رفتم درو باز کردم اومد بالا و مستقیم رفت بالکن برای کولر منم گفتم بیا بشین فعلا و چای درست کردم.
قبول نکرد گفت سری قبل نزدیک بود کولر بندازم الآنم بیام تو میترسم مهدی ناراحت بشه.
گفتم به مهدی نمیگم ولی اگه نمیخای اجبار نیست.چادرم درآوردم و رفتم تو میدونستم میاد و اومد تا خواستم ببرمش تو اتاق دیدم تو حال افتاده روم و داره لب میگیره همینجور لختم کرد و با یه دستش سوتینم باز کرد فهمیدم قبلاً این کارو کرده و زید داره و اصلا رو نمیکنه.
منو چرخوند رو شکم و و با لباس افتاد روم گفتم در بیار و همه رو دراورد
حتی نزاشت براش بخورم.کیرشو خشک از رو لپای کونم میکشید ترسیدم بخواد از پشت بکنه تا شونه هام رو میک میزد کیرش بین پاهام حس میکردم داغ داغ بود.
گفت چی داری چربش کنم گفتم از پشت نمیدم.گفت باشه برا جلو .روغن مخصوص رو آوردم و گفتم بیا رو تخت اومد گفت تخت بدم میاد یه صندلی آرایشی داشتم نشست روش و گفت بیا بشین روش.
من تا حالا اینجوری نداده بودم.پاهام باز کردم و آروم خواستم بشینم روش تا ته با یه فشار رو شونه هام کردش تو کیرش از کیر مهدی کوتاهتر ولی کلفت تر بود دردش بد بود .دو سه تا بالا پایین کردم دردش کم شد دیدم کیرش سفت و همه آبشو پاشید تو کسم.گفتم لعنتی چرا ارضا شدی چرا ریختی داخل.
کل حس و حالم از بین برد.بعدش رفت دستشویی کیرش شست و رفت.بعد از اون رابطم باهاش کات کردم البته رابطه سکسی برای اینکه مهدی متوجه نشه مجبورم عادی باشم اونم با لبخنداش ضد حال میزنه‌.همش عذاب وجدان دارم چرا این کارو کردم و الان همش‌دوس دارم یه رل ثابت و پایه داشته باشم و شوهرم بدونه. منم مثل بقیه.مگه چند سال آدم زندست و می‌تونه این کار بکنه.من هم نهایت 10سال دیگه تو این تیپ و هیکل میمون
هم پرستو رو کردم هم مریم

#ضربدری #تریسام #دوست_دختر

من علی هستم و می‌خوام داستانمو با دختری که باهاش آشنا شدم و بسیار هات بود براتون تعریف کنم
با علیرضا صمیمی‌ترین دوستم کرج توی پارتی دعوت بودیم اونجا چشم به یه دختری رو گرفت با اندامی خیلی ترکه‌ای و لاغر ولی کون سکسی و قلبی شکل قلب منو برد و سینه های اناری کوچک اسمش پرستو بود یکم نگاه بازی کردیم و دیدم پسری دورش نیست فهمیدم که تنها اومده رفتم جلو بهش شماره دادم خلاصه تونستم که مخشو بزنم از شب اول شروع کردیم به تکست بازی و خیلی زود حرفامون به سکس رسید و فهمیدم که خیلی دختر هاتو سکسی است.
علیرضا دوستم خیلی وضع مالی بهتری داشتن و یه خونه باغ تو کرج دارن به بهانه اینکه دوست دارم بریم یه جای خلوت که خودمون باشیم و کسی مزاحممون نباشه دعوتش کردم به باغ علیرضا اینا خیلی زود لب تو لب شدیم خوش می‌دونست برای چی اونجا دعوت شده و اصلاً دنبال حاشیه نبود صاف رفتیم سر اصل مطلب به سرعت همدیگرو لخت کردیم و هولم داد رو تخت پرستو عاشق ساک زدن بود و همش تو چت می‌گفت تا نذاری حداقل نیم ساعت ساک بزنم خبری از کس نیست انقدر حشری ساک زدن که از اون به بعد هر وقت کنار هم بودیم حتی تو ماشین برام می‌خورد
از خوردنش که نگم براتون عاشق این بود که تا ته تو حلقش تلمبه بزنم و اشک از چشاش بیاد بهش حس خفگی بده ولی به زور بکنم تو دهنش انگار دارم بهش تجاوز می‌کنم منم لذت می‌بردم اولش کیرمو گرفت تو دستش و همونجوری که دوست داشت شروع کرد به خوردن خیلی عادی تا ته می‌کرد تو دهنش با زبونش با کیرم بازی می‌کرد و دایره‌ای سرشو سر کیرم می‌چرخوند و ملچ ملوچ می‌کرد صدای اومممممم اومممممممش قطع نمی‌شد که نشونه لذتش بود منم لذت می‌بردم یه جوری برام ساک زد که تو سه دقیقه اول آبمو آورد و پیروزمندانه تا تهشو خورد و سرشو آورد بالا گفت چطور بود؟ گفتم فوق العاده بود هیشکی نتونسته بود تو ۳ دقیقه آبمو بیاره با این حرفم خیلی حال کرد که نشان پیروزمندیش بود دوباره افتاد به جون کیرم تا راستش کنه و بریم برای راند دوم یکم تو دهنش بازیش داد تا دوباره کیرم جون گرفت این دفعه گفت تو دهنم تلمبه بزن تو هر حالتی که فکرشو بکنید دهنشو گاییدم سرشو از تخت آویزون می‌کرد طاق باز می‌خوابید و می‌شستم روی سینه‌اش می‌کردم کیرم تا ته میکردم تو دهنشو نگه می‌داشتم تا عق بزنه
حسابی هر دو وحشی شده بودیم ولی نمی‌دونستم که این تازه اولشه وقتی برگشت و داگی خوابید فهمیدم حرفه‌ای این کاره صورتشو خوابوند رو تشک دستاشو گذاشت کنار سرش و فقط سرشونه‌هاش روی تشک بود کمرشو تا جایی که می‌تونست قوس داد و کونشو قمبل کرده بود سمت من درست‌ترین حالت داگی بود که دیده بودم فهمیدم خیلی حرفه‌ایه و اصلاً از این دخترایی نبود که تو سکس ساکت باشه و فقط آه بکشه خودش گفت زود باش جرم بده مگه نمی‌گفتی جرم میدی زود باش جرم بده دیگه کمرش انقدر باریک بود که وقتی از پشت کونشو نگاه می‌کردی نه کمرش مشخص بود نه سرش همه رو کونش پوشش داده بود چند تا اسپنک محکم زدم رو کونشو گفتم الان کس و کونتو یکی می‌کنم کونشو قر می‌داد و آماده بود که بکنمش با اولین تلمبه‌ای که زدم جوری صداش رفت بالا که می‌ترسیدم تا چهار تا باغ اونورتر بفهمن یکی داره اینجا کس میده و فقط جیغ و آه نبود همش صدام می‌کرد که علی جرم بده علی بکن علی بکن تا ته بکن منم حقیقتاً تا حالا همچین کسی گیرم نیومده بود یه جوری تلمبه می‌زدم که تا ته کسشو حس می‌کردم اونم کم نمی‌آورد و می‌گفت محکم‌تر تشک و گاز می‌گرفت ولی درخواست بیشتر می‌کرد گفت بزن روش هم بکن هم بزن روش انقدر سکس هاتی بود که قلبم داشت از جا در میومد حدود نیم ساعت بود که داشتیم تو هر پوزیشنی که فکرشو بکنید سکس می‌کردیم منم که بار دوم بود می‌خواست آبم بیاد خیلی کمرم سفت شده بود ولی با کارایی که پرستو باهام می‌کرد خیلی حشری بودم و کیرم راست راست یه جوری سکس کردیم که تو عمرم تجربه نکرده بودم ولی اون فکر کنم خیلی تجربه کرده بود شاید حتی بهتر از من بهش گفتم آبم داره میاد سریع برگشت و گرفتش جلو صورتش گفت دوست دارم بریزه رو صورتم من نمی‌دونستم چی باید بگم مگه میشه یه دختر انقدر سکسی و پایه آبم که فوران زد تو صورتش دهنشو وا کرد و چشاشو بست بعدی بعدی فقط می‌پاشید تو صورتش و اینم کیف می‌کرد منم بیشتر و داد میزدم بعدش کنار هم رو تخت ولو شدیم و بهش گفتم فوق العاده بودی تا حالا همچین سکسی رو تجربه نکرده بودم چنان انرژی ازم گرفته بود که وقتی می‌خواستم برسونمش حتی تو ماشین نا نداشتیم با هم حرف بزنیم به زور رانندگی می‌کردم با همه سختی رسوندمشو مستقیم رفتم پیش علیرضا تا کلید خونه باغ رو بهش بدم و براش تعریف بکنم که چه تیکه‌ای تور کردم با جزئیات کامل واسه علیرضا تعریف کردم خیلی با هم صمیمی بودیم و هیچ سانسوری برا هم نداشتیم علیرضا گفت بپرس ببین دوستی چیزی ند
تری سام شیمیل شانسی

#دوجنسه #شیمیل #تریسام

سلام‌من‌نیما ام ۲۵ سالمه خب سکس با شیمیل زیاد داشتم و خیلی ام دوس دارم این نوع سکس از فاعل بودن تا مفعول برده بودن تکش تجربه کردم اکثر شیمیلا تهران و کرجم‌میشناسم اگه پولی که به شیمیل خرج کردم‌جمع کرده بودم الان یه پرشیا خشک داشتم کلی خب زدم به کیر شیمیل که فوا سرم عشقش کردم بریم سر اصل مطلب یه روز که زد بود به کلم سکس کنم پیام دادم به ارغوان یه شیمیل قد بلند با کیر ۲۲ سانتی تایم قیمت باهاش اکی کردم و رفتم خونش وارد خونه که داشتم میشدم دیدم صدای یه نفر دیگه میاد وارد شدم دیدم بله المیراس یکی دیگه از شیمیلا ولی خب من تاحالا باهاش سکس نکرده بودم سر قیمت به توافق نمیرسیدیم از شانس اون روز اومده بود پیش ارغوان ساعت ۱ شب بود ارغوان گفت ۱ ت من بزار رو پولت که تریسامش کنیم اگه میخوای منم قبول کردم بعدا فهمیدم خودشون حشری بودن بخاطر همین همچین تخفیف کلفتی دادن خلاصه پول زدم رفتیم اتاق لخت شدیم من شروع کردم برا ارغوان ساک زدن که المیرا اومد تو با روغن مالی کردن بدنم شروع کرد بدنم مالیدن بعد من چرخیدم سمت المیرا سینه هاش خوردم شروع کردم با کیرش بازی کردن ساک زدن از پشتم ارغوان در حال گشاد سازی کونم بود با انگشت و کرم وقتی که گفت امادس کی اول بکنه من سریع گفتم المیرا کیر ۱۵ سانتی بود کلفتی معمولی برو شروع عالی بود المیرا ام من به بغل خوابیدم شروع کرد سرش دادن تو نرم اروم تملبه زدن از یه طرف دوباره کیر ارغوان تو دهنم بود بعد چند دقیقه پوزیشن عوض کردیم همین فرمون داگی ادامه دادیم تا ارغوان و المیرا جاشون عوض کردن المیرا کاندومش دراورد داد دهنم ارغوانم با اون کیر دسته بیلش رفت پشت کیرش شروع کرد کردن تو که یه لحظه ناخودآگاه از کلفتی زیادش یه گاز ریز از کیر المیرا گرفتم که یه چک اومد در گوشم به خودم اومدم ادامه دادم المیرا که دید درد داره چون کیر ارغوان واقعا کلفته و درازه شروع کرد گوش گردنم خوردن لب بازی دیگه جا باز کرده بودم که دوباره گفت ساک بزنم تو همین داستانا بودم که تو اوج شهوت از دهنم در رفت دوبلش کنید برق نگاهشون دیدم دیگه گهی بود که خورده بودم منم بیخیال میشدم اینا دیگه ول کن نبودن ارغوان خوابید حسابی کیرش و کون من چرب کرد نشستن رو کیرش که دیگه راحت رفت تو خوابیدم رو سینه ارغوان محکم بغلم کرد در گوشم اروم زمزمه میکرد فقط تحمل کن چند دقیقه درست میشه المیرام چرب کرد اومد با یه مکافاتی کردش تو وقتی رفت تو داشتم از وسط نصف میشدم اشک از چشمام میومد اینا اروم شروع کردن تلمبه زدن اول المیره کم کم ارغوان بعد چند دقیقه دیدم دارن از کونم تونل میسازن که سریع خودم زدم به ننه من غریبم بازی که دوبل بیخیال شن ولی حال داده بود بهشون ارغوان من محکم گرفت بغلش منم ۱۷۰ سانت قد ارغوان ۱۹۰ تو بغلش مث جوجه بود من ارغوان محکم گرفت و المیرام دستش گذاشت جلو دهنم حالا نگا کی بگا بعد چند دقیقه دیدم المیرا کشید بیرون داد کاندوم در آورد داد دهنم تا آبش بیاد بعد یهو ارغوان گفت وایسا من داگی کردن آب المیرا ریختن تو سوراخم دوباره ارغوان من گایید از آب المیرا بجا لوبریکانت استفاده کرد بعدم قشنگ نبض زدن کیرش تو کونم حس کردم بعدش که سوراخم دیدم راحت اندازه ۴.۵ انگشت باز شده بود ولی در کل تجربه خوبی بود دوست دارم تکرارش کنم این دفعه حتی با ۳ تا شیمیل
نوشته: نیما
تری سام با عشقم

#تریسام

سلام دوستان
اگر بخوام قبل و بعد این خاطره رو بگم داستان خیلی طولانی میشه و چون من همه چیز رو با جزئیات تعریف میکنم یک توضیح کوتاه در مورد خودم و عشقم میگم، بعد داستان و شروع میکنم.
من رویا هستم 25 سالمه 56 وزن و 172 قد
این خاطره مربوط به 1 ماه پیشه و چون برای من تجربه ی عجیب و جالبی بود خواستم با شما به اشتراک بذارم
من 3 سال پیش با عشقم آشنا شدم که بهترین اتفاق زندگیم بود
اسمش ارسلان و 28 سالشه و توی تیم شنای … است و واقعا همه چیش برام جذابه
عاشق همیم و من از این ارتباط خیلی راضی هستم
به خاطر اینکه هر دو تامون خیلی هات و ماتیم سکس زیاد داریم.
یکسری فانتزی ها داریم که خیلی هاشو انجام دادیم ولی تجربه سکس تریسام و تا حالا با پسر نداشتیم و این اولین بار بود
داستان از اونجا شروع میشه که عشقم در مورد این سکس باهام صحبت میکنه
من ارسلان و خیلی دوسش دارم و هر کاری میکنم توی سکس که بیشترین لذت و ببره
البته نه اینکه تا به حال به سکس تریسام با پسر فکر نکردم ولی واقعا اینقدر جدی نبود که بخوام حرفشو پیش بکشم و شاید اگر عشقم بهم میگفت هیچ وقت صحبتشو نمیکردم
من : این چیزی که داری میگی جدیه یا مثل اون دفعه میخوای اذیتم کنی ارسی
عشقم : نه به خدا عشقم میدونم که این و دوست داری و میخوام به خاطر سکس با ندا جبران کنم
(تری سام من و ارسلان و ندا 6 ماه پیش – ندا دوست صمیمی منه و 2 ماهه که رل زده)
من : نه من خیلی علاقه ای ندارم ( یک لبخند معنا دار )
عشقم : ( خنده های شیطونی ) نه عزیزم میدونم که همیشه بهش فکر میکنی
من : ارسلان خیلی بیشعوری من فقط به تو فکر میکنم
عشقم : شوخی کردم عشقم حالا نظرت چیه؟
من : میدونی که به خاطر تو هر کاری میکنم . پس اگر تو بخوای باشه . تو جون بخواه عشقم
عشقم : دیگه خرابم کردی اصلا ( تیکه کلام ارسی )
من : حالا این پسره خوشبخت که میخواد با ما باشه کی هست . من میشناسم؟
عشقم : امیر ( لبخند بی صدای طولانی )
من : ( خیلی تعجب کردم ) همون دوستت که ماساژور؟
عشقم : آره . دوست نداری؟
( ارسلان یک دوستی داره که ماساژور استخر و همونجا باهاش آشنا شده – به گفته خودش چند ساله میشناسش و مورد اعتماده – من چند باری تو جمع دوستامون دیدمش و خب درسته به بدن عشقم نمیرسه ولی بدن خوب و بدنسازی داره برعکس ارسلان که سفیده اون برنزه و و کمی سبزه است – همیشه هم سینگله و همیشه هم به من چشم داشته، اینو به ارسلان نگفته بودم )
من : گفتم که من به خاطر تو هر کاری میکنم تو دوست داشته باشی منم دوست دارم
عشقم : عشقم تو تک ستاره قلب منی …
من : حالا که این حرف زده شد باید بهت بگم که امیر همیشه تو کف من بوده و هر جا من و تنها گیر میاورد میومد باهام لاس بزنه
عشقم : ( خنده شیطونی ) میدونم رویا که تو کف تو
من : از کجا میدونی – چرا تا حالا چیزی نگفتی
عشقم : چون تو رو میشناسم و میدونم که اگر کاری بخوای بکنی با من صحبت میکنی
من : واقعا ارسلان چی بهت بگم . یعنی تو نمیدونی من هیچ پسری به چشمم نمیاد وقتی تو هستی
عشقم : میدونم . شوخی کردم بی جنبه . میدونی چرا امیر و انتخاب کردم
من : چرا ؟
عشقم : چون هم میدونم چقدر تو کف تو و هم میدونم تو از پسر برنزه خوشت میاد و هم امیر ماساژور خیلی حرفه ای و میخوام در کنار تریسام یک سکس همراه با ماساژ هم تجربه کنی
من : مرسی که همیشه به فکر منی . البته میدونم که این فانتزی رو همیشه داشتی
عشقم : ( نگاه معنا دار )
من : این به اون در
چند روز بعد ارسلان بهم زنگ زد که برای تایم باهام هماهنگ کنه و قرار شد آخر هفته بریم باغ ارسلان اینا
آخر هفته شد و با اینکه من اصلا دختر خجالتی نیستم ولی چون تجربه اولم بود برای این رابطه یکم یک جوری بودم ولی حس بدی هم نداشتم چون عشقم پیشم بود
ارسلان زیاد از پشت باهام سکس نمیکنه چون میدونه درد دارم و گاهی برای اینکه خیلی فانتزی شو داره خودم پیشنهادشو میدم
دخترایی که از پشت سکس داشتن میدونن که این سکس بدون لذت نیست ولی خب درد زیادی داره
ولی من خوب اونقدری میدونستم که احتمال داره توی این مدل سکس رابطه از پشت هم داشته باشم
رفتم حمام و خودمو برای سکس از پشت هم اماده کردم
عصر ارسلان اومد خونه ما و از اونجایی که مامان من و مامان و خواهر ارسلان در جریان رابطه ما هستن اومد تا دم در که به مامان سلام کنه بعد کلی احوال پرسی مامان گفت مواظب رویا باشی و برین خوش بگذره
منم تو دلم مرده بودم از خنده و بعدش به ارسلان گفتم میخواستم به مامان بگم که امشب نه تنها ارسلان بلکه دوستش هم قراره حسابی مواظب من باشن
کمی از بدن خودمون بگم قبل از شروع ماجرا
من که یکی از عکس هامو گذاشتم پروفایل پس دیگه نیازی به توضیح نیست
ارسلان به خاطر اینکه شناگر بدنش هیچی چربی نداره ولی بدنسازی نیست – پوستش سفید و بدون مو – حتی پاهاشم خیلی کم مو داره و بدنش برام
تریسام شبیه فیلم های پورن نیست

#تریسام

همه چیز از اینجا شروع شد که 3 سال از طلاقم میگذشت و تصمیم گرفته بودم پزشکی بخونم اما بعد از چند سال پشت کنکور موندن دانشگاه قبول نشدم زن عموم پرستار بود بهم گفت اگر بتونی بیای برای بچه ها غذا درست کنی و حواست بهشون باشه می تونی سال دیگه بری دانشگاه آزاد منم تا اونجایی که بتونم توی شهریه هاش کمکت می کنم بشرطی که تو هم توی نگهداری بچه ها کمکم کنی منم قبول کردم چون عموم 5 سال قبل فوت کرده بود و زن عموم مجبور بود برای اینکه خرج زندگی دربیاره بیشتر کار کنه از عموم آرش پسر بزرگش 17 سالش بود که 8 سال از من کوچیکتر بود و ارغوان که 15 سالش بود که 10 سال از من کوچیکتر بود یه ماهه اول خیلی خوب بود آرش و ارغوان از صبح می رفتن مدرسه و آرش ظهر میومد و ارغوان چون کلاس زبان و تکواندو داشت از شب قبل باید براش غذا میذاشتم چون ساعت 6 عصر میومد زن عموم هم زودتر از 8 شب نمیومد منم کلا دختری نبودم که محرم و نامحرم برام مهم باشه اکثرا لباس راحت می پوشیدم و برام مهم نبود آرش باشه یا نه گاهی دامن کوتاه می پوشیدم گاهی شلوار گاهی دامن بلند گاهی شورتک گاهی شلوارک گاهی تاپ گاهی تی شرت برام مهم نبود هر چی دم دستم داشتم می پوشیدم آرش هم خیلی پسر شوخی بود زودتر از همه میومد خونه و کلی باهام شوخی می کرد و می خندوندم منم کم کم ازش خوشم میومد و هر روز با هم صمیمی تر می شدیم بهم میگفت ملکه منم بهش می گفتم شوالیه جوان دیگه کم کم به حضورش و شوخی هاش عادت کرده بودم دیر می کرد بهش پیام میدادم شوالیه جوان کجاست؟ ملکه ناهار آماده کرده منتظره؟ می نوشت فدای ملکه بشم چند دقیقه دیگه پیشتم تو سفره بچین
با اینکه یه پسر 17 ساله بود اما خیلی خوب محبت کردن به یه زن رو بلد بود یه بار موقعی که اومد رفتم دم در استقبالش که بغلم کرد و بوسیدم گفت دلم برات تنگ شده بود از این کارش خیلی خوشم اومد بهش گفتم منم دلم برات تنگ شده بود از اون روز دیگه بوس و بغل کار هر روزمون شده بود منم شیطنت می کردم و براش آرایش میکردم میگفت چون خوشگل تر شدی بوس لب لازم شدی و ازم لب می گرفت همه عشق و حال ما از ظهر بود تا 6 عصر که ارغوان میومد بعدش دیگه نمیشد کاری کرد و شب هم که زن عموم میومد. یه شب آرش کل شب رو استفراغ می کرد با اینکه زن عموم خودش پرستار بود اما بردیمش دکتر گفت چیزی نیست اما اون دائم استفراغ می کرد واسه همین صبح نرفت مدرسه و زن عموم گفت بذار خونه استراحت کنه براش سوپ درست کن و کم کم بهش بده استفراغم کرد اشکالی نداره تو بهش بده زن عموم و ارغوان که رفتن آرش رفت حموم و وقتی اومد گفت کیف کردی ملکه من؟ امروز تمام وقت پیشتم گفتم ای توله سگ منو بگو چقدر ترسیدم گفت نترس یه شوالیه جوان کنارته و بغلم کرد و ازم لب گرفت بغلمون اینجور نبود که بهم بچسبیم اما یهویی انداختم روی تخت و خوابید روم و ازم لب می گرفت و پاش وسط پام بود و زانوشو به کوسم میمالید میگفت هیس بذار امروزو رویایی کنیم هم شهوتم بالا زده بود هم خندم گرفته بود که یه بچه 17ساله خفتم کرده اما تحریک کردنم رو بلد بود و حسابی تحریکم کرد و گفت حالا باید به شمشیر شوالیه ادای احترام کنی پاهاشو دو طرف صورتم گذاشته بود و کیرش توی دهنم بود و داشتم براش می خوردم و دستمو توفی کردم و سوراخ کونشو نوازش می کردم که خوشش اومد گفت سوراخ کونمو با زبونت نوازش کن و براش سوراخ کونشو لیس میزدم می گفت سیاوش شوهرت از اینکارا دوست داشت؟ گفتم آره تازه دست می کردم توی سوراخ کونش گفت بسه بذار یه حالی به کوس خوشگل هلویی ات بدم خاک تو سرش چطور دلش اومد از این کوس هلویی دل بکنه؟ گفتم هیچ وقت قدر ندونست گفت از الان ماله منه قول میدم قدرشو بدونم گفتم پس بکن توش دیگه کیرشو کرد توش گفت چه داغه این هلوعه هلو داغ و شروع کرد تلمبه زدن باورم نمیشد الان زیر آرش خوابیدم و دارم کوس میدم اما واقعا دلم سکس می خواست چه کسی بهتر از آرش درسته آبش زود اومد اما اون روز تا قبل از اومدن ارغوان تونستم ارگاسم بشم اون روز واقعا یه روز رویایی شد آرش اون روز خیلی خسته شده بود واسه همین شب زودتر از همه خوابید وقتی زن عموم اومد گفت آرش بهتر شد؟ گفتم آره خوبه خوبه غذاشم خورده و خوابیده از اون روز آرش بیشتر اوقات هنرستان رو می پیچوند و میومد خونه با هم عشق و حال می کردیم تا اینکه انگار یه روز ارغوان زودتر میاد و سکس منو آرشو می بینه یه روز صبح هر 3 تاشون رفتن از خونه بیرون درست نیم ساعت بعد ارغوان برگشت خونه گفتم چی شده؟ گفت بیا بریم توی اتاق کارت دارم رفتیم توی اتاق شروع کرد لباساشو درآوردن لخت شد و گفت یا هر کاری میگم میکنی برام یا به مامانم میگم برای اون کوس کپک زده گشادت کیر مفت گیر آوردی و با آرش چه کارا می کنید دیدم راه چاره ای ندارم گفتم باشه ارغوان جان میدونم تو هم تحت فشاری باشه عزیزم بردم خو
سکس من و دوستم با فروشنده خوشتیپ

#مغازه #زن_شوهردار #تریسام

پنج شنبه حدود شیش و هفت غروب بود که با دوستم شهرزاد داشتیم بازارو می گشتیم و یه مقدارم خرید کرده بودم که رفتیم داخل یه پاساژ که معمولا زیاد اونجا میرفتم.
یه مقدار که چرخیدیم طبقه دوم پاساژ یه مغازه بود که پشت شیشه زده بود به مناسبت افتتاحیه ۱۰درصد تخفیف.
رفتیم داخل مغازه که یه دکور جذاب و مدرن داشت.
فروشنده یه پسر حدود ۲۴ساله با قد بلند و پوست سبزه و یه چهره مردونه جذاب بود که یه پیراهن لش سفید و یه شلوار پاره پوره مشکی پوشیده بود و دست چپش کامل تتو بود.تا رفتیم داخل از صندلی بلند شد و با یه صدای کلفت خاص گفت خوش اومدید.بعد سلام یه کم رگالارو نگاه کردیم .من یه شلوار جین برداشتم گفتم این سایز منو دارید که با مکث و یه نگاه بهم گفت بله خانم بدم بپوشید؟گفتم آره مرسی
(از خودم بگم من مریمم _۳۳سالمه.قدم ۱۷۵ووزنم ۶۹کیلو.سینه هام درشته و کونم هم یه جوریه که همیشه نگاه شهوتی مردارو احساس میکنم پوستم فوق العاده سفیده و چشمام سبزه.دماغم عملیه و همه رو خوشگل بودنم نظرشون مثبته_۲۵سالگی با وجود مخالفت زیاد خانوادم با یه مرد ۵۵ساله ازدواج کردم فقط به خاطر پول زیادش.من خیلی حشریم ولی علی شوهرم نه.چون شاید بخاطر اختلاف سنی زیاد مونه.همه جوره بهم میرسه از لحاظ مالی و از نظر لباس و پوششم گیر نیست.
قبل ازدواج خیلی دوس پسر داشتم و بعد از ازدواجم بعضی وقتا رابطه داشتم که اونم بخاطر نیازم بود)
شلوارو که برام آورد رفتم داخل پرو پوشیدم.یه شلوار مشکی تنگ بود که روی رونش زاپ و مروارید کاری داشت.
یه مانتو سفیدم تنم بود که تا وسطا باسنم میشد. در پرو باز کردم که شهرزاد ببینه نظر بده
(شهرزاد از دبیرستان دوستمه.طلاق گرفته.اونم خوشگله و اندام خوبی داره اما قدش کوتاهه یکم.پایه همه گند کاری هامه.از اون رابطه های بعد ازدواجمم ک گفتم یه بار تری سام با دوست پسر شهرزاد بود)
شهرزاد گفت وای چه خوشگله.که پسره گفت بیرون آینه قدی هست تشریف بیارید خودتونو با فاصله ببینید.اومدم بیرون که پسره یه آب دهن قورت داد و با همون صدای کلفتش گفت خیلی بهتون میاد و داشت کون گنده منو که داشت شلوارو جر میداد نگاه میکرد.به آینه نزدیک تر شدم و گفتم بنظرت شهرزاد جونم خیلی تنگ نیست و مانتومو دادم بالا یه جوری که یکم کمرم معلوم باشه.که شهرزاد گفت نه والا خیلی خوشگله.
آقا سایز منم دارید؟
+بله خانم دارم.اجازه بدید
شهرزاد رفت داخل پرو و منم عمدا پشت ب پسره داشتم لباسای رگال جلومو ورق میزدم.یه شومیز برداشتم گفتم این کار رنگبندی داره؟از پشت پیشخوان اومد بیرون قشنگ میتونستم باد کردن کیرشو احساس کنم.اومد رنگ بندیشو بهم نشون داشت .جلو آینه رنگ سبز تیرشو گرفتم جلوم گفتم این خوشگله عمدا دو قدم اومد عقب تا با کون خوردم ب پسره.گفتم وای ببخشید ک با یه لحنی گفت اشکال نداره شما راحت باش.شهرزاد اومد بیرون و گفت به من نمیومد.منم غر زدم عه چرا نیومدی بیرون من ببینم و خلاصه رفتم داخل پرو و شلوار خودمو پوشیدم.موقع حساب کردن پسره کلی تعارف کرد و بالاخره با یه تخفیف خوب ک خودش داد و من اصن چیزی نگفتم کارتو کشید.لحظه آخر
+خانم اینم کارت مغازس .شماره و پیجمونو داشته باشید در خدمتتونم مغازه خودتونه…
اومدیم بیرون از مغازه که شهرزاد گفت عجب پسر خوشتیپی بود.منم گفتم خوش بحال صاحبش یا هم زدیم زیر خنده…
رفتیم یه کافه که همیشه میرفتیم نشستیم که شهرزاد گفت _کو شماره پسره؟
+گفتم برا چی میخوای؟تو کیفمه
_گفت کیرشو میخوام
+خفه شو کثافت دلم خواست
_میدونم دیگه…این همه ب اون خروس پیر میدی چیزیم گیر خودت نمیاد
(خروس پیر منظورش علی بود)
+حالا میخوای چی بگی بهش
_فعلا هیچی فقط شمارشو بده
کارتو در آوردم شماره پسر رو سیو کرد تلگرامش یه عکس از خودش گذاشته بود ک تو باشگاه بود.بدن خیلی خوشگلی داشت
گفتم میخوای بهش پیام بدی گفت نه صبر کن فعلا.تو امشب چه کاره ای؟
گفتم هیچی میرم خونه…گفت میتونی خروس و بپیچونی؟
گفتم بزار یه زنگ بزنم.
به علی زنگ زدم که عزیزم شهرزاد حالش بده بردمش دکتر .اگه اجازه بدی امشب پیشش بمونم.که گفت باشه بمون.قطع کردم و گفتم اینم از این

رفتیم بیرون از کافه و ماشین و یکم بالاتر از کافه پارک کرده بودم.رفتیم سمت خونه شهرزاد .رسیدیم من لباسامو در آوردم …
شهرزاد شماره پسره رو گرفت:
_الو
+آقا سلام.خوب هستین؟
_ممنون_شما؟
+من دو سه ساعت پیش با دوستم اومدیم دوستم ازتون یه شلوار گرفت که منم پوشیدم اما خوشم نیومد
_آها حال شما…میدونم همون شلوار مشکیه…جانم در خدمتم
+الان همش غر میزنه که چرا نذاشتم ببینه که ب من میاد یا نه که باهم ست کنیم دیوونم کرده؛خواستم ببینم تا ساعت چند مغازه اید بیایم بپوشم؟
_والا تا یه ربع دیگه هستم میخواید تشریف بیارید
+نه آقا من الان خونم نمیرسیم تا اونجا یه ساعت بیشتر راهه
_خب فردا تشریف بیارید.ما جمعه ها هم