Blackfishvoice (BFV)
7.43K subscribers
4.89K photos
3.79K videos
101 files
271 links
Download Telegram
Blackfishvoice (BFV)
Photo
۴ سال پیش در چنین روزی #ابراهیم_گوکچک نوازنده‌ی #گروپ‌_یوروم پس از ۳۲۳ روز، روزه‌ی مرگ، جان باخت.

گوکچک از کادرهای رده‌بالایِ "جبهه آزادی‌بخش خلقِ انقلابی" بود که به‌همراه تنی چند از اعضای #گروپ_یوروم بازداشت و زندانی شد.
اعضای گروه در ژوئن ۲۰۱۹ اعتصاب غذایی را در اعتراض به بازداشت و محاکمه‌ی بی‌پایه‌ی خود آغاز کردند‌.
لغو ممنوعیت کنسرت‌های گروپ یوروم، خارح کردن نام موزیسین‌های گروه از لیست سیاه، پایان فشارها بر اعضای مرکز فرهنگی گروپ یوروم و آزادی اعضای زندانی گروه از جمله خواست‌های اعتصاب‌کنندگان بود.
از تاریخ ۴ ژانویه ابراهیم و #هلین_بولک اعتصاب غذای خود را به روزه‌ی مرگ تبدیل کردند.
گرچه دادستان برای ابراهیم درخواست حبس ابد کرده بود، اما او در ماه فوریه ۲۰۲۰ به علت شرایط وخیم جسمانی از زندان آزاد شد. اما آزادی نقطه‌ی پایانی بر اعتصاب او و هلین نشد و آن‌ها بر عهد خود استوار ماندند.
با درخواست‌های مکرر اعضای گروه و حامیان یوروم، ابراهیم در ۵ ماه می به اعتصاب خود پایان داد و به بیمارستان منتقل شد اما در اثر آسیب‌های جبران‌ناپذیر حاصل از ۳۲۳ روز اعتصاب غذا، جان خود را از دست داد.

روز بعد، حامیان یوروم در مراسمی به یاد گوکچک در محله #سلطان‌_گزی شرکت کردند اما توسط پلیس ترکیه متوقف و با گاز اشک‌آور متفرق شدند.
پلیس دروازه‌های محل را شکست، تعدادی از اعضای گروه یوروم را بازداشت کرد و تابوت حاوی پیکر گوکچک را ضبط کرد. او سرانجام در کایسری به خاک سپرده شد.
نئونازی‌های موسوم به "گرگ‌های خاکستری" تهدید کرده بودند که پیکر ابراهیم را از خاک بیرون کشیده و آتش خواهند زد؛ امری که مانند اغلب لاف‌های فاشیست‌ها بدون حمایت دولتی محقق نمی‌شد و دولت ترکیه نیز از ترس شعله‌ور شدن آتش خشم حامیان گروه، برای مدتی دفتر آن‌ها را تعطیل کرد.

لازم به ذکر است که هلین بولک و #مصطفی_کوچاک دو عضو دیگر گروه نیز پیش از ابراهیم در اثر آسیب‌های ناشی از اعتصاب طولانی‌مدت جان باخته بودند.


بر سر کوه‌های سربلند آتشی برپاست
عاشقان در اطراف آن گرد آمده‌اند
روزی می‌رسد که هرزگی‌ها برملا شود
وقتی جمو رو به دشت سرازیر می‌شود
ای یار
با بره‌ ستاره‌نشانش بر سر
و مسلسلش در دست
زدن به کوه‌های درسیم و ترانه خواندن، چه لذتی دارد
آه جمو جانم جمو
ابرها چون خبری خوش به روی دشت فرود می‌آیند
طوفانی در راه است
و در هیاهوی آن روز باشکوه
کودکان به رقص و پایکوبی صف خواهند کشید


#علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
۱۴ سال پیش در چنین روزی، #فرزاد_کمانگر به همراه #شیرین_علم_هولی، #فرهاد_وکیلی  #مهدی_اسلامیان و #علی_حیدریان، اعدام شدند.
آن‌ها پس از ماه‌ها شکجنه، در بی‌دادگاهی به مدت ۷ دقیقه بدون امکان دفاع از خود و حق داشتنِ وکیل، به اعدام محکوم شدند.

در سحرگاه ۱۹ اردیبشهت هر پنج تن توسط جلادان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند و پیکرهای‌شان هرگز تحویل داده نشد.


#جمهوری_اعدام #علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی


@Blackfishvoice1
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ #معلم_رهایی، #فرزاد_کمانگر توسط حاکميتِ انسان‌ستیزِ جمهوری اسلامی اعدام شد.

او چند روز پیش از اعدام، خطاب به معلمان زندانی نوشت:

"مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود اما الفبای امید و برابری را تدریس نکرد حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی.توانم تصور کنم در سرزمین صمد و خانعلی و عزتی معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم.
می.دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد برای تو معلم آزاده تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راه‌اش فیلتر و گزینش باشد و زندان و اعدام که آموزگار نام‌اش را و افتخارش را ماهیان کوچولوی‌اش به او بخشیده‌اند نه مرغان ماهیخوار."



#ماهی_سیاه_کوچولو #صمد_بهرنگی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
۱۶ ساعت رنجی که خانواده‌‌‌ی رئیسی تحمل کردند تا پیکر متعفن‌اش پیدا شود، در قیاس با ۴دهه انتظار #مادران_دادخواه سرِ سوزن هم نیست. گرچه هیچ رنج، مرگ و سقط‌شدنی از این‌دست، قابل هم‌ارز‌سازی با خواستِ محاکمه‌ی جنایت‌کارانی نظیر #ابراهیم_رئیسی نیست اما
سَقَط شدن فردی که در فاصله‌ی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در ترور، ربودن، شکنجه و قتل‌عامِ هزاران تن از نستوه‌ترین انقلابیون این کشور مشارکت مستقیم داشت و در بالاترین مقامات قضایی و اجرایی در کشتار روشنفکران، معترضان و تهیدستان ایفای نقش کرد، حتما مبارک است.
جایِ #مادران_خاوران در این‌روز خالی‌ست و به امید طول عمر با عزت برای دیگر دادخواهان و تحققِ #دادخواهی‌.

تو را چه سود
               فخر به فلک بَر
                                فروختن
هنگامی که
             هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرینَت می‌کند.

#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم



@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
تهیدستانِ معترض به ریاضت‌های اقتصادی و منویاتِ #صندوق_بین_المللی_پول را در #آبان۹۸ قلع و قمع کرده‌ بودند، ولی آن‌روزها لمپن‌سلبریتی‌هایی نظیر #علی_کریمی #مهناز_افشار #حمید_فرخ_نژاد و ... با دست‌بند‌های بنفش‌شان قول داده بودند که تا ۱۴۰۰ با روحانی باشند. دانشجویان را سرکوب کرده بودند و پتی‌بورژواهایِ محورمقاومتی در فضای امن و با حمایتِ بسیج، عاروقِ آنتی‌امپریالیستی می‌زدند و با سوزاندنِ پرچم آمریکا به ارگاسمِ مقاومتی می‌رسیدند.

#ابراهیم_رئیسی هم گمان کرده بود که فضا امن است و ریشه‌ی اعتراض خشکیده شده؛ برای همین در آذر ۱۴۰۰ تصمیم گرفت به مناسبت #روز_دانشجو در #دانشگاه_تهران سخنرانی کند.

اما غافلگیر شدند! دانشگاه زنده بود و دانشجویان به محض رسیدن رئیسی، شعار سر دادند " رئیسی جلادان، مقدم‌تان خون‌باران".

قریب به چهار دهه از قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ سپری شده بود و بسیاری از آن دانشجويان در آن‌روزها حتی متولد نشده بودند. ولی می‌دانستند که باید #علیه_فراموشی ایستاد و دستِ راستِ حاکم را به نامِ راستین‌اش صدا کرد: جلاد، ولاغیر.

امروز به رئیسی بگویند شهید و رهبر حقیر، سقط‌شدن‌اش را "شهیدگونه" بنامد‌. بی‌خیال!
شهید، #ناصر_سلیمی است که با دستِ گلوله‌خورده؛ با سرِ بلند و قامتِ استوار در برابر دسته‌ی اوباشِ ایستاد و حسرتِ ندامت را بر دلِ خمینی گذاشت.
تا تاریخ، تاریخ است، شهید همان زندانیانی خواهند بود که گفتند "نه" و بر سرِ جان‌شان چانه نزدند تا خون‌شان سندِ رسواییِ ضد انقلابِ رذل باشد. و نامِ او که هزاران زندانی سیاسیِ سربلند و استوار را به جوخه‌های اعدام سپرد، تا ابد، جلاد می‌ماند؛ جلاد و لاغیر.

#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_دادخواه #مادران_خاوران #دانشگاه_سنگر_مقاومت

@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
ویدئویی که مشاهده می‌کنید، گوشه‌ای‌ست از مراسم لاشه‌کِشیِ رئیسی. مداحِ مراسم که به‌خوبی واقف است رئیسی نامی ندارد مگر "جلاد"، روبه خانواده‌هایِ هزاران اعدامیِ #تابستان۶۷ می‌گوید:

تاریخ بنویسد هر آن‌چیزی که دیده‌ست / این صحنه فرق بین جلاد و شهید است / آری ادامه دارد آن راهی که رفتش / راه رئیسی راه سال شصت‌ و هفتش

این‌را بگذارید کنارِ زمزمه‌هایی مبنی بر تغییر نامِ خیابانِ #خاوران که نمادِ شهدای آزادی و برابری است به خیابان ابراهیم رئیسی تا به عمقِ پلشتی و دنائت جمهوری نکبت اسلامی پی ببرید.


رئیسی و رهبرش خامنه‌ای نه تنها هرگز بابت قتل‌عام زندانیان سیاسی در سراسر دهه‌ی شصت و به‌وطور خاص در سال ۶۷ پاسخگو نبودند بلکه رهبر حقیر با تجلیل از سرشکنجه‌گر و قصابِ زندان‌های تهران و کرج یعنی #اسدالله_لاجوردی تاکید داشت که او مظلوم بود و باید مراقب بود جای او را با ظالمان عوض نکنند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به‌قدری مهلک بود که #منتظری اعضای هیئت مرگ از جمله رئیسی را کسانی توصیف کرد که تاریخ از آن‌ها به‌عنوان جنایت‌کار یاد خواهد کرد؛ دقت بفرمائید این‌را مارکسيست‌ها و مجاهدین نگفتند، کسی گفت با چنان جایگاهی در هسته‌ی اصلی ضد انقلاب، که بنا بود جانشین خمینی شود‌.

جمهوری اسلامی در مراسم جابجائی لاشه‌ی رئیسی، به جنایت تابستان ۶۷ افتخار می‌کند و تلاش می‌کند آن جانیِ به‌درک‌واصل‌شده، با همان کشتارها تداعی شود، بعد گروهی وسط‌باز و مشتی لجنِ محورمقاومتی _که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی سکونت دارند_ در عزایِ رئیس‌جمهورِ جلادشان نشسته‌‌ و شعفِ افکار عمومی ایران بابت سقط شدن یک سلاخِ سیاسی را نشانه‌ی بی‌اخلاقی دانسته‌اند. همین‌ها شادی مردم از اسکاتلند و ایرلند تا ولز و انگلیس بابت مرگ #مارگارت_تاچر را برون‌ریز خشمِ ستم‌دیدگان بریتانیا می‌دانند؛ که صدالبته صحیح است و چنین هم بوده. شادی بر گور و لاشه‌ی جنایت‌کاران، ابرازِ احساساتِ جمعیتِ مستاصلی‌ست که زیر بار سرکوب و وحشی‌گری از رساندن فریاد حق‌طلبی و #دادخواهی محروم ماندند؛ اتفاقی که با مرگ #هیتلر در اروپا و با مرگ #پینوشه در شیلی رخ داد و با مرگ اشراری نظیر #نتانیاهو و #جرج_بوش در جای‌جای جهان رخ خواهد داد.

لبخندِ تلخی که با سقط شدن رئیسی بر لب‌های دادخواهان آمد ( به راستِ برانداز کاری نداریم چرا که اولا همو بر نسل‌کشی هم می‌خندد، از کشتارهای ۶۷ رضایت دارد و اساسا مبارزه را با لش‌بازی و لودگی یکی گرفته است) بیش از آن‌که نشانه‌ی خوشحالی باشد، نشانه‌ی این است که دست‌کم خانواده‌اش ولو برای ساعاتی، معنای شکنجه‌ی حاصل از بی‌خبری و فقدان را درک کنند؛ شکنجه‌ای که ده‌ها خانواده‌ی دادخواه از دهه‌ی شصت تا امروز تحمل کردند و با استقامت‌شان، کاری کردند که جلاد، تا ابد، جلاد نامیده شود.


آری! بر لاشه‌ی جانی می‌خوانیم کلام بامداد را:

آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسه‌ایست،
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:

زندان
باغِ آزاده مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزش‌های اوست.

کشتار
تقدس و زهد است و
مرگ
زندگی‌ست.

و آن که چوبه‌ی دار را بیالاید
با مرگی شایسته‌ی پاکان
به جاودانگان
پیوسته است.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #شهید_نمیمیرد #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_فراموشی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_خاوران


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
متن دریافتی به یادِ شهید ۸۸ #امیر_اسلامیان

سنِ کسانی‌که در انتخابات با افتخار کاندید ریاست جمهوری شده‌اند را روی شناسنانه لعنتی‌شان می‌بینم و می‌گویم تو چند ساله بودی که کشته شدی امیرجان؟
هنوز به ۲۵ نرسیده بودی.
امیر را در آذر ۸۸ کشتند. او دانشجوی جامعه‌شناسی و دانشجویی فعال و آزادیخواه بود که دغدغه‌های صنفی_سیاسی را به درستی پیگیری می‌کرد. در سال ۱۳۸۶ مراسم سالگرد شهدای #حلبچه را برگزار کرد که از جانب "ارژنگ" ریاست وقت دانشگاه و "زرنگار" رئیس حراست #دانشگاه_یاسوج تهدید شد و مقامات امنیتی استان کهگیلویه و بویراحمد، لحظه‌ای از آزار و اذیت او دست برنداشتند و مدام او را تهدید می‌کردند.
یکی از تهدیدها این بود:
"رای ما سخت نیست که با ماشین از روی تو رد بشیم و جنازت رو بندازیم جای پرتی".
امیر را بعد از برگزاری مراسم حلبچه در بهمن ۸۶، به دو ترم تعلیق و محرومیت از تحصیل محکوم کردند و به دانشگاه همدان تبعید شد.
با وجود گذراندن یک ترم تحصیل در دانشگاه همدان، بدون درج نمرات درسی، به دلیل افشاگری علیه کشتار در دانشگاه همدان و گزارش دستگاه امنیتی، دوباره به یاسوج منتقل کردند و در تابستان ۸۷ از دانشگاه یاسوج نیز اخراج شد.
امیر باز هم نترسید و حافظه تاریخی کشتار آزادی‌خواهان در دهه ۶۰ را، در ذهن دانشجویان و مردم تقویت کرد. در سال ۱۳۸۸ مثل تمام دانشجویان آزادی‌خواه در اعتراضات خیابانی شرکت فعال کرد و با فعالیت در ستاد مهدی کروبی، دوباره علیه کشتار دهه ۶۰ و قتل‌های زنجیره‌ای دست به افشاگری زد. در جایی که منطقه محروم نام داشت و نشر هرگونه مجله و صدایی را ممنوع کرده بودند، این تنها تریبونی بود که کسانی مثل امیر بتوانند صدای دادخواهی را به گوش مردم برسانند. امیر خود زاده مناطق محروم و فرودست کردستان بود و صدای فرودستان شد. او سرانجام پس از تهدیدها و فشارهای امنیتی از جانب دستگاههای امنیتی و بخصوص سپاه پاسداران استان کهکیلویه و بویراحمد و همدان به صورت مخفی زندگی کرد و از سوی نهادهای امنیتی در آذر ۸۸ به قتل رسید و جسدش را همانگونه که تهدید کرده بودند در حوالی روستای زادگاهش، #چراخ_وال واقع در شهرستان #بوکان رها کردند.
امیر خانواده فرودست و زحمت‌کشی داشت که حتی نتوانستند صدای #دادخواهی او شوند.





صدایت در گوش من زمزمه می‌کند ای رفیق:
عصیانگر همیشه زنده است، اما زنان عصیانگر خطوط سرخ تاریخ را خواهند نوشت.


#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #علیه_فراموشی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان


@Blackfishvoice1
#مصطفی_صالحی کارگر ساختمانی اهلِ #کهریزسنگ از توابع نجف‌آباد اصفهان بود که در جریان اعتراضات #دی۹۶ بازداشت شد.

او به قتل یک پاسدار متهم شد ولی در تمامی مراحل بازجویی، بازپرسی و جلسات دادگاه، اتهام را قویا رد کرد. او بارها درخواست کرد تا دوربین‌های مداربسته بازبینی و در دادگاه پخش شوند ولی این درخواست هرگز پذیرفته نشد.
او در دوران بازداشت تحت شکنجه‌هایی وحشیانه قرار گرفت به‌گونه‌ای که دست او را شکستند تا علیه خود تن به #اعترافات_اجباری دهد.

مصطفی ۳۳ ساله، متاهل و پدر دو کودک خردسال بود که پیش از اعدام اجازه‌ی دیدارشان را دریافت نکرد.

#تهیدستان #طبقه_کارگر #جمهوری_اعدام
#علیه_فراموشی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
مادرِ یکی از شهدای خفته در خاوران می‌گفت:
"جمهوری اسلامی آبادانی آورد؛ ولی برای گورستان‌ها".

از ۱۳۵۹ تا همین امروز، تعدادِ اعدامیان و شهدایِ خیزش‌های اجتماعی، از شمارش خارج است. حتی مدفنِ هزاران تن از آنان، مشخص نیست و پیکرهای‌شان نیز به خانواده‌ها تحویل داده نشده است.
جمهوری اسلامی، جعبه‌سیاه است. فقط روزی که سرنگون شود و حسابرسی و #دادخواهی آغاز شود، آشکار خواهد شد ابعادِ آدم‌کشی و جنایات‌اش.


تصویر: مدفنِ #رضا_رسائی
کلماتِ مندرج در تصویر: #محمود_درویش


#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم #جمهوری_اعدام #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_بی_تفاوتی #علیه_فراموشی


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
از طرف زندانیان سیاسی #سعید_ماسوری #لقمان_امین_پور، #سپهر_امام_جمعه، #میثم_دهبان‌_زاده

"خطاب به مادر و خانواده #رضا_رسایی



مادرِ عزیز و داغدار

ما فرزندانِ نادیده‌ی شما هم بارها توسط جلادان تهدید به اعدام شده‌ایم و شاید سعادت و شایستگی جاودانه شدن را هم‌چون فرزند دلبند شما نداشتیم.
آتشی که بر جان و جگر شما انداختند، قطعا برای هیچکس قابل درک نیست، هر چند داغی است که بر دل تک تک ایرانیان نهادند تا در آستانه سالگرد قیام شهریور از همه جوانان زهر چشم بگیرند. ولی هیهات اگر اعدام و کشتار عزیزان‌مان، ما و شما را مرعوب جنایت کند؛
عزادار می‌کند ولی مرعوب و تسلیم هرگز.

مادر، ما به هیچ‌وجه توان تسلی دادن شما را نداریم و تنها به خودمان و شما یادآوری میکنیم که:
آنچه از دریا به دریا می‌رود
از‌ همان‌جا کآمد آنجا می‌رود

و داستان مولانا را درباره مادری چون شما که حرامیان حکومتی فرزندش را در آتش به قتل می‌رسانند، بازگو میکنیم.
مولانا از زبان آن شهید خطاب به مادرش می‌گوید: انی لَم اَمُت (من نمرده‌ام)؛ و اساسا زندگی و حیات در این مرگ است. نترسید و خود را در آتش افکنید که این نترسیدنِ ما از آتش مرگ، تنها راه‌ نجات مردم و جوانان دیگر است.
زمانی‌که به شیوه فرزند شما (رضا) ما هم نترسیم و به استقبال آتش رویم این حربه‌ی اعدام هم بی‌اثر می‌ماند.
اعدام‌ها دیگر ترس تولید نمی‌کند بلکه "رضا" و خشنودی می‌آورد با "رساترین" پیام.

یادش گرامی و راهش پر رهرو که خون این سربداران ضامن آزادی ایران است.

مرداد ماه ۱۴۰۳

#جمهوری_اعدام #قیام_علیه_اعدام #اعدام_قتل_عمد_دولتی_است #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #علیه_بی_تفاوتی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد



@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
یکی بود، یکی نبود.

در شهر، مردانی بودند با گردن‌های کلفت، ویلاها و قصرها و حتی باغ‌وحش‌های شخصی. شغل‌شان پولشویی بود ولی حق و حساب پادشاه و قاضی را هم پرداخت می‌‌کردند‌. برخی از آن‌ها فرزندان‌شان را به قاره‌ی آمریکا می‌فرستادند. خودشان برای درمان به خارج می‌رفتند و روی زمین بهشت ساخته بودند. یکی از آن‌ها علی شمخانی نام داشت که صاحب پنج فرزند بود. فرزندان او از طریق پولشویی صاحب شرکت کشتی‌رانی شده بودند. فرزندان، همسر و براداران شمخانی، از گیلان تا خوزستان شرکت‌های ساختمانی داشتند و در کاخ زندگی می‌‌کردند‌. حتی کلاغ‌های شهر از بزرگی فساد و دزدی در خاندان او مطلع بودند.
فکر می‌کنید، پادشاه و قاضی با او چه کردند؟ شاه او را به عنوان مشاور ارشد خود انتخاب کرد و در مجمعی که مصالحِ مملکت را تعیین می‌کردند، منصوب کرد.

در همان شهر، پسری بود به‌نام محمدمهدی کرمی. کارگر ساختمانی بود، عاشق ورزش و آگاه از بی‌عدالتی. در یکی از روزهای سال، که بسیاری از مردمِ شهر علیه شاهِ ظالم شورش کرده بودند، محمدمهدی هم که با نانِ کارگری بزرگ شده بود و می‌دید در هفت آسمان، یک ستاره ندارد، به جمعیت پیوست و علیه حاکمِ ظالم، فریاد زد.
سربازانِ شاه، محمدمهدی را زندانی کردند و قاضیِ شهر برایِ مرعوب کردنِ جوانانِ تهیدست و خشمگين، او را به مرگ با طناب دار محکوم کرد. محمدمهدی را همراه با کارگر دیگری به نامِ سیدمحمد حسینی، به دار آویختند.

آقا ماشالله، پدر محمدمهدی که با مزدِ بخور و نمیرِ کارگری فرزندان‌اش را بزرگ کرده بود، خاموش ننشست و فریادِ دادخواهی سر داد.

شاه، آقا ماشالله را هم دستگیر کرد و قاضیِ شهر او را به شش سال زندان محکوم کرد و گفت: آقا ماشالله مرتکبِ خلافی به اسمِ "پولشویی" شده است. پولشویی به معنای شستن پول در تشت نبود. بلکه به‌معنای دریافت پولِ از دزدان بود و سرمایه‌گذاری کردن در کاری برای ردگم‌کنی.

برخی از مردم شهر، از سر انسانيت و نشان دادنِ هم‌راهی خود با دادخواهان، مقدار ناچیزی پول جمع‌آوری کرده بودند تا ماشالله بتواند از پس هزینه‌های درمان فرزند و همسر برآید. پادشاه که تاب دیدنِ هم‌دلی مردم با دادخواه را نداشت، به کمک‌های بنی‌آدم به یکدیگر، پولشویی نام داد تا خانه‌ی آقا ماشالله را هم بالا بکشد.

قصه‌ی ما به سر رسید؟

دریافتی از: گمنام

#ماشالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #سيدمحمد_حسینی #دادخواهی #نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
۴۴ سال پیش در چنین روزی #هرمز_گرجی_بیانی ، از اعضای کانون معلمان #کرمانشاه توسط پاسداران ضد انقلاب تیرباران شد.
هرمز، از سازمان‌دهندگان #اعتصاب معلمان در جریان انقلاب ۵۷ بود.
وی در سال ۱۳۵۸ همراه با دیگر رفقا  «کانون معلمان کرمانشاه» را به «کانون مستقل معلمان آزادی‌خواه» تغییر دادند و در ارتباط با سازمان چریک‌های فدائی خلق قرار گرفتند.
گرجی‌بیانی در ساعت ۲:۳۰ دقیقه بعدازظهر روز ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ در منزل شخصی‌اش، در کوی صددستگاه کرمانشاه برای «پاسخگویی مختصر و کوتاه مدت به چند سؤال» دستگیر شد. اما در ساعت ۱:۳۰ پس از نیمه شب در #زندان_دیزل‌_آباد کرمانشاه به همراه ۱۰ نفر دیگر بدون محاکمه و به اتهام «فساد فی الارض و محاربه با خدا و رسول خدا» تیرباران شد. بر روی جسد وی آثار شکنجه از قبیل کبودی، زخم و شکستگی استخوان‌های دست و پا مشهود بوده‌است.

گرجی‌بیانی پیش از این بارها به قتل تهدید شده‌ بود. اعلام شده‌ بود که گرجی‌بیانی در پاوه و در جریان مبارزهٔ مسلحانه دستگیر شده‌ است. بدین منظور شلوار کردی به تن او پوشانده شده‌ بودند.
نشریه کار در خبر واقعه نوشته‌ بود که از ۱۱ نفر اعدامی، پیش از اعدام نزدیک به ۳ لیتر خون گرفته شده و برای پاسدارها به #پاوه فرستاده شده‌است.



#جمهوری_کشتار #جمهوری_اعدام #علیه_فراموشی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #جمهوری_اعدام #دادخواهی


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
پس از صدور فتوای خمینی مبنی بر جهاد علیه مردمِ کردستان، سه تن نقشی کلیدی در سرکوب و کشتار ایفا کردند: #صادق_خلخالی #مصطفی_چمران و #اصغر_وصالی.
این جنایت‌کاران علاوه بر کشتار در شهرها و روستاها، جمعی از رزمندگان انقلابی را به اسارت گرفته و در نقاط مختلف کردستان تیرباران کردند.
این اعدام‌ها طی روزهای ۲۸ تا ۳۰ مرداد ۱۳۵۸ اجرا شدند. اسامی شهدا:

🔺روز ۲۸ مرداد ۱۱ تن از مبارزان شهر #پاوه در زندان #دیزل_آباد_کرمانشاه تیرباران شدند:

🌹عبداله نوری
🌹 هوشنگ عزیزی
🌹محمد محمودی
🌹یداله محمودی
🌹 حسین شیبانی
🌹 هرمز گرجی بیانی
🌹 مظفر فتاحی
🌹محمد عزتی
🌹 محمد عزیزی
🌹اذرنوش مهدویان
🌹اصغر بهنوش

🔺 روز ۲۷ مرداد هنگامی‌که جنایت‌کاران برای بازداشت #محمدجعفر_عزیزی به منزل او یورش بردند‌، مادر وی #رعنا_عزیزی را که در حال نماز خواندن بود، با شلیک گلوله یه قتل رساندند.

🔺روز ۲۹ مرداد:

🌹حاجی افراسیاب
🌹عبدالوهاب ملک‌شاهی
🌹عمادالدین ناصری
🌹عبدالکریم کریمی
🌹محمد نقشبندی
🌹عزیز مراد
🌹مراد ذولفقاری

🔺 سحرگاه ۳۰مرداد در حیاط بیمارستان پاوه (عکس پوستر):

🌹حامد امینی
🌹عباس کریمی
🌹عبدالله زارعی
🌹محمد حیدری
🌹علی شهباز بهدین
🌹حبیب چراغی
🌹سیف الدین ضیایی
🌹بهمن عزتی معلم
🌹 ابوالقاسم رشوند


#علیه_فراموشی #جمهوری_کشتار #جمهوری_اعدام #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
۲۶ سال پیش در روز سه‌شنبه ۳ شهریور #پیروز_دوانی روشنفکر مارکسیست برای دیدار با خواهرش از منزل خارج شد و دیگر هرگز بازنگشت.

پیروز دوانی بعد از دو مرتبه بازداشت زندان در دهه‌ی شصت، در زمستان ۱۳۷۳ بفد از تحمل‌ ۳ سال حبس‌ از زندان آزاد شد و به تلاش‌های خود برای همفکری و همگرایی میان نیروهای مخالف در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی را از سر گرفت.  او در "شرکت پژوهشی پیام پیروز" بولتن‌های "پیشرو" را با افشاگری و آگاهی عمومی منتشر می‌کرد.

بر اساس اعترافات متهمان پروژه‌ی
#قتل‌_های_زنجیره‌_ای، او در همان زمان به قتل رسیده و پیکرش در کنار خطوط راه‌آهن سوزانده و دفن شد.
بر اساس اضهارات برادر دوانی، #محسنی_اژه_ای که اکنون در منصب ریاست قوه قضائیه ایران نشسته است، دستور قتل پیروز را صادر کرد و یک تیم از وزرات اطلاعات، این قتل را انجام داد.


#روشنفکرکُشی #علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
در چنین روزی در سال ۱۳۵۹، #شهلا_کعبی ۳۴ ساله و #نسرین_کعبی ۲۷ ساله، دو پرستار اهل #سقز به جرم «مداوای معترضان» با دستور #صادق_خلخالی تیرباران شدند.

شهلا و نسرین کعبی پس از دستگیری در پاییز ۱۳۵۸ از #سقز به #قزوین تبعید شدند. پس از چند ماه و طی روند مذاکرات نمایندگان دولت با هیئت نمایندگی خلق کرد، جمعیت بسیاری از معلمان، پزشکان و پرستاران به کردستان بازگشتند. شهلا و نسرین برای بار دوم در ۲۴ خرداد ۱۳۵۹ بازداشت شدند و به زندان‌های سقز، سنندج، اوین و کرمان منتقل شدند. در طول مدت سه ماه بازداشت، بازجویی ایشان توسط پاسداران محلی و غیر محلی انجام میشد و از دسترسی به وکیل یا اجازه تماس و ملاقات محروم بودند. این دو پرستار به‌همراه گروه دیگری در ۷ شهریور ۱۳۵۹ در پادگان سنندج، تنها به جرم مداوای نیروهای معترض در بیمارستان‌های سقز، شبانه در پادگان سنندج تیرباران شدند.


#جمهوری_اعدام #علیه_فراموشی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
هر گاه ساکی را می‌بینی، نگاهت به دنبال مسافرش می‌گردد که شاد و خندان از سفر باز می‌آید و تو نیز چه خوشحالی که مسافرت به سلامت رسیده است. عزیزانی که قرار بود از زندان بیرون بیایند و ساک به دست، شاهد آزادی‌شان باشیم، ولی ساک‌های‌شان را بدون آن‌ها دیدیم، آن هم ساک‌هایی که معلوم نبود واقعا مال آن‌هاست یا دیگری. لباس‌هایی که حتی بوی آن‌ها را نمی‌داد و نمی‌دانستیم مال کدام یک از زندانیان است و آیا واقعا بر تن او بوده است؟ شاید برخی از وسایل ساک‌ها متعلق به زندانی دیگری بود که اعدام شده و قرار بود توسط زندانی ما به دست خانواده اش برسد. هر گوشه ساک و درزها و جیب‌ها و لباس‌ها را می کاویدیم، شاید نشانه‌ای و یادداشتی در آن بیابیم. اگر دفترچه‌ای هم بود، نوشته‌های آن را پاره کرده بودند و فقط کاغذی سفید بر جای مانده بود. نه وصیت نامه‌ای، نه دست‌نوشته‌ای، هیچ.

آذر ۶۷، زنگ‌ها به صدا در آمد و خبر رسید که به کُمیته ... و اوین بیایید، با این خیال که پس از پنج ماه بی‌خبری از آن‌ها، شاید ملاقات‌شان برقرار شده است، شاید می‌خواهند آزادشان کنند، و شاید هم می‌خواهند جنازه‌شان را تحویل دهند و هزاران شاید دیگر که با خود می‌اندیشیدیم. شایعاتی بود که زندانیان را کشته‌اند، ولی هیچ کدام را باور نمی‌کردیم و می‌گفتیم مگر می‌شود این همه زندانی را به یک باره بِکُشند، چگونه می‌شود، حتما دروغ است و آن‌ها زنده‌اند!

دوم، سوم، چهارم و ... آذر ماه سال ۶۷، یادآور خبرهای تلخ و گزنده‌ای است که به سختی می‌توان آن را باور کرد. چگونه توانستند آن‌ها را که حکم زندان داشتند یا آن‌هایی که حکم‌شان به پایان رسیده بود را بکُشند؟ چگونه توانستند بدون تحویل جنازه‌ها، ساک‌های زندانیان را به خانواده‌ها تحویل دهند؟ این همه پَستی باور کردنی نیست، هزاران ساکی که بدون صاحب آن، به دست خانواده‌ها رسید و پس از گذشت بیست و شش سال هنوز نمی دانیم چه بر سرشان آورده‌اند و چرا؟!

مادرانی که هر روز با دیدن و نوازش ساک‌ها و نشانه‌ها و دنبال کردن گُم شده‌شان، عمرشان به سر رسید و کودکانی که فقط از پدر و مادر خاطره‌ای محو داشتند و عاقبت عکسی در قاب و ساکی، برخی حتی پدر خود را ندیده‌اند زیرا در شکم مادر بودند. همسرانی که مسئولیتی سنگین به دوش‌شان افتاده بود و این زخم را بایستی به تنهایی و بدون یار تحمل می‌کردند، خواهران و برادرانی که تنها یادی از لحظات شیرین کودکی و جوانی برای‌شان به یادگار مانده بود و برخی حتی عکسی با عزیزشان ندارند و پدرانی که با سکوت‌شان، این زخم را تحمل و برخی هم دق کردند و پدر من نیز یکی از آن‌ها بود.

خانواده‌ها در آن سال‌ها چه رنج‌هایی کشیدند، سال‌های درد و انتظار که به تنهایی سپری شد. کسی نبود که به دیدارمان بیاید، یا با ما همدردی کند، در رسانه‌ها از آن بگویند و در تلویزیون‌ها راجع به آن صحبت کنند. سکوت بود و سکوت و همه از نزدیک شدن به ما وحشت داشتند و هنوز هم برخی دارند و فقط خانواده‌ها بودیم که به همدیگر دلداری ‌می‌دادیم!

در شرایطی که حتی نمی‌دانستیم عزیزمان در کدام گوشه‌ای از این شهر یا بیابان با تحقیر دفن شده است، گفتند آن‌ها را در کانال‌هایی در خاوران چال کرده‌اند و برخی از خانواده‌ها جنازه‌هایی را با لباس در آن‌جا دیده و عکس گرفته بودند، قطعا گورهای بی‌نام و نشان دیگری هم در تهران و شهرستان‌ها هست که بعدها شناسایی خواهد شد.

آخرین نشانه‌های مسافران ما در خاوران بود و خانواده‌هایی که پیشتر به این بلا دچار شده بودند. آن‌جا را یافتیم و در بدترین شرایط هم آن‌جا را تنها نگذاشتیم. تهدیدمان کردند، کتک‌مان زدند، بازداشت‌مان کردند، گل‌های‌مان را که با هزاران عشق برده بودیم زیر پا له کردند، هر بلایی دلشان خواست سرمان آوردند تا ما را از رفتن باز دارند، ولی نتوانستند و می‌دانند که این کمترین حق ماست و خواهیم رفت و امیدواریم روزی را شاهد باشیم که ....

این ذره ذره گرمی خاموش وار ما/ یک روز بی‌گمان/ سر‌ می‌زند ز جایی و خورشید می‌شود!
درود بی‌پایان به همه رهروان راه آزادی و عدالت و برابری!

منصوره بهکیش
چهارم آذر ۱۳۹۴

🔺#منصوره_بهکیش فرزند "نیره جلالی مهاجر" مشهور به #مادر_بهکیش است.
شش عضو خانواده‌ی بهکیش در جریان پروژه‌ی کشتار زندانیان سیاسی در دهه‌ی ۶۰اعدام شدند:

#محمد_بهکیش و #سیامک_اسدیان (داماد خانواده) در سال ۱۳۶۰، #زهرا_بهکیش و #محسن_بهکیش در سالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۴، #محمود_بهکیش و #علی_بهکیش در شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند.




#مادر_بهکیش
#خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #دادخواهی
#مادران_خاوران #جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی #تابستان۶۷
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم



@Blackfishvoice1