کانال رسمی هزار باده فرهنگ
594 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
یادداشت ارسال شده آقای #علی‌اکبر_مروجان، #هنرمند_خوشنویس، #نویسنده، #پژوهشگر و #شاعر_قوچانی در پی برگزاری شب #کافه_داش_آقا در دفتر #فصلنامه_باغ_خبوشان 👇👇👇👇

💠افق روشن

روزی که آهنگ هر حرف زندگی‌است

به نام خداوند جان و خرد

🔹 پنجشنبه ششم دی ماه است، یکهزار و سیصد و نود و هفت خورشیدی. زمهریر دی ماهی، البته در این روزگار از گونه‌ای دیگر است. در عرصه زندگی «حضور و همدلی» کمرنگ شده و درعین حال مدام از "#فرهنگ_و_هنر" می‌گوییم. در این میان، آنچه بیشتر شنیده می‌شود همین «دانستنی‌هاست» و برتری «دانستن» بر «زیستن» آنچنانکه مشهود است، تهی از معنا نیست، بلکه بیان بخشی از وضع موجود در جهان معاصر است.
🔹 حالا در این پنجشنبه و در ششمین روز از دی ماه، نه خبری از آن زمهریر است و نه اثری از آنهمه هیاهوی دانستنی‌ها، که هر چه هست همه حضور است و همدلی!

🔹پنجشنبه است و ما مشتاقان در دفتر #فصلنامه_وزین"#باغ_خبوشان" در انتظار جمعی از بزرگان فرهنگ و ادب خراسان. باری، این پنجشنبه به یُمن همت والای هنرمند ذوفنون، استاد #محمد_معین‌فر پنجشنبه‌ی حضور و همدلی‌ست که حضور خلوت انس است و....
و ما مشتاقان آمده‌ایم هم به شوق دیدار و هم برای شنیدن که «شنیدن جان پروردن است». شعر یک سوی ماجراست که با حضور فرزانگان باید به شنیدن نکاتی دیگر هم امیدوار بود که فرّ و فروغ فرزانگی امشب از افق دانایی سر بر کرده به «دمیدن» و امشب مصداق سخن و سروده‌ی سعدی است که:
💠ببند یک نفس ای آسمان دریچۀ صبح

🔹با چنین یقینی به استماع نشسته‌ایم و سرمست از سخنان وجدآفرین استاد #افضلی عزیز که جمله به جمله با اشاره‌ای به نام بزرگان دیار آفتاب ما را با خود می‌برد «تا بیکران عالم پندار»
از #سید_جلال‌الدین_آشتیانی می‌گوید، از #مهدی_اخوان_ثالث، از #محمود_فرّخ، از #محمد_قهرمان، از #احمد_کمال‌پور، از استادان فقیدی که « نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند»...

🔹حجاب وحائل زمان دیگر در میان نیست. استاد #افضلی جمع مشتاقان را با سخنان خود همچنانکه با سروده‌های خود، می‌برد تا همان «بیکران عالم پندار» دهه‌ی چهل جان گرفته است. همان دهه که در شعر و ادبیات معاصر زبانزد است با آن نام‌آوران اثرگذار، دهه‌ی پنجاه جان گرفته و ما نه در دفتر #فصلنامه‌ی_باغ_خبوشان که در هزاره‌های گمشده سیر می‌کنیم. تعریف و توصیف وقتی زنده و جاندار باشد و راوی خود با آنات و لحظاتی ناب زندگی کرده باشد تأثیر سخن اعجاب‌آوراست.

🔹 آری، قدم به قدم با استاد #افضلی در کوچه‌های شعر و ادب و اندیشه همسفریم و دوباره جمله به جمله سرشار از نام‌ها و یادها
سید جلال‌الدین آشتیانی، مهدی اخوان ثالث، محمود فرّخ، محمد قهرمان، گلشن آزادی، احمد کمال‌پور، #ذبیح‌الله_صاحبکار، #یغمای_نیشابوری، #حسن_لاهوتی، #علی_باقرزاده و.... و اشراف کم‌نظیر استاد افضلی با نام برخی از آثار ارزشمند برایم تداعی می‌شود، آثاری که در همین سالها به چاپ رسانده است: "شناختنامه محمد قهرمان" ، پرواز لاهوتی، گریه در گلوکردن و....
مطلب در باب اعلام و مفاخر خراسان مفصل است و آنچه در مرور این نام‌ها برای مخاطب آشنا و فرهیخته تداعی می‌شود، در خور نوشته‌ای است مستقل، اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

باری، درنگ و تأمل در هر یک از این نام‌ها برای مشتاقان و ارادتمندان بسی مغتنم است که:

💠«نام بعضی نفرات رزق روحم شده است»

🔹با این وصف و با رعایت اختصار دو خاطره را در ارتباط با یکی از همین نام‌های پر آوازه یادآوری می‌کنم. خاطره‌ی نخست حاوی توصیفی از استاد ارجمند، دکتر #محمد_جعفر_یاحقی، که در آن جایگاه والای علمی و فرهنگی استاد زنده یاد سید جلال‌الدین آشتیانی، در عین ایجاز با جامعیتی در خور ترسیم شده است و همچنین خاطره‌ای که از نوشته‌های استاد افضلی انتخاب کرده‌ام و پرتوی از ذوق و دانش ادبی، فیلسوف عالیقدر این روزگار در سراسر خاطره ساطع است و شور آفرین. 👇👇
بیست وهشتم اردیبهشت سالروز درگذشت #استاد_محمد_قهرمان

( زادهٔ ۱۰ تیر ۱۳۰۸ تربت حیدریه - درگذشتهٔ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ مشهد) شاعر، پژوهشگر و مصحح

#محمّد_قهرمان در روستای امیرآباد در نزدیکی تربت‌حیدریه به دنیا آمد. وی در پنج‌سالگی، مادرش و در سیزده‌سالگی پدرش را از دست داد و پس از آن خواهر بزرگش سرپرستی او را به‌عهده گرفت.

در سال پنجم دبیرستان در مشهد با زنده‌یاد #مهدی_اخوان_ثالث هم‌کلاس شد و این دوستی ادامه یافت. سال ششم ادبی را در دبیرستان البرز تهران به پایان رساند و سپس در دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در رشتۀ قضایی ادامه تحصیل داد، امّا هرگز دنبال کار حقوقی نرفت و فقط به شعر پرداخت.

وی از آذر ۱۳۴۰ به مدّت ۲۷ سال تا بازنشستگی به‌عنوان کتابدار دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی مشغول به کار بود. علاقۀ محمد قهرمان در سرودن شعر، در غزل و به ‌ویژه #سبک_هندی به اندازه‌ای بود که یکی از شعرای به‌نام غزلسرای هندی شد.
او زبان بومی تربت حیدریه را به خوبی می‌دانست و بسیاری از اشعار وی که به زبان محلی سروده شده‌اند، در ردیف اول شعر بومی قرار دارند.

از سال ۱۳۳۹ در منزلش انجمن ادبی به‌صورت هفتگی برگزار می کرد. که بعد از فوت این جلسات به یاد ایشان در مؤسسه خردسرای فردوسی برگزار می شود.

در ۲۹ آذر ۱۳۸۴ از سوی دانشگاه فردوسی مشهد و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خراسان رضوی و اداره کل فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی در محل دانشگاه مشهد از وی قدردانی به‌عمل آمد.

او صاحب تألیفات ارزنده‌ای از جمله چند مجموعه شعر است. در کارنامۀ او همچنین تصحیح و چاپ چند دیوان از شاعران مختلف به‌چشم می‌خورد.

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی در مورد محمد قهرمان گفته است: «در این خصوص حتی ملک‌الشعرای بهار آن خصوصیت یک شاعر محلّی را به‌صورت کامل، آن گونه که قهرمان دارد، ندارد».

برخی از آثارش:
تصحیح دیوان صائب تبریزی (شش جلد)
تصحیح دیوان صیدی تهرانی
تصحیح مجموعه آثار ابوطالب کلیم همدانی
تصحیح دیوان حاج محمد جان قدسی مشهدی
برگزیدۀ اشعار صائب و دیگر شعرای معروف سبک هندی
صیّادان معنی (برگزیدۀ اشعار سخن‌سرایان سبک هندی)
حاصل عمر (مجموعۀ شعر)
به یاد عزیز گذشته (ده نامه از مهدی اخوان ثالث به محمّد قهرمان)

telegram.me/baghekhabushan

@kheradsarayeferdowsi
🔹قصه‌ی خوش‌آغاز و بدانجام سعدی روزگار

در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمی‌شد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش می‌کنم... :

🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل می‌کرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمه‌ای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...

🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی می‌چید و چون نسیم آزاد می‌گذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب می‌داد و برمی‌افزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر می‌کرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوه‌های گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار می‌شد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمه‌ای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمی‌آورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون می‌گذارد و پرده از واقعه‌ی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمی‌دارد.

🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره می‌کنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت می‌کند و پیداست که تنها کسانی می‌توانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»

🔹در دیوان پر شور وعاشقانه‌ی عماد شعری دیده می‌شود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشه‌هایی از این واقعه تلخ کنار می‌زند و اسراری را فاش می‌گوید‌...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
.
چه بود؟ این تیرِ بی رحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی آواز ما را باز
درین محرومی و عریانیِ پاییز،
بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد
از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟
نمی آید مرا باور.
و من با این شبیخونهای بیشرمانه و شومی که دارد مرگ
بدم می آید از این زندگی دیگر....



منتخبی از شعر : #دریغ_و_درد
#مهدی_اخوان_ثالث
کتاب #در_حیاط_کوچک_پاییز_در_زندان
برگرفته از کتاب:
#متن_کامل_ده_کتاب_شعر_مهدی_اخوان_ثالث
چاپ اول، ۱۳۹۵
#انتشارات_زمستان

https://t.me/Mehdi_Akhavansales/1341

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.
#حیوان_هایی_که_شعر_می_گفتند
.
با درود و احترام و ارادت به خوانندگان عزیز و گرامی فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان...
.
دهم اسفند 1307 زادروز زنده یاد استاد #مهدی_اخوان‌_ثالث است.
.
به خاطر دارم در وبلاگ زنده یاد استاد #افضلی - که روحش شاد باد - در سال 1390 به نقل از: آقای امیر حسین داوود وندی با ذکر منبع: ماه نامه فرهنگ، جلد اول، شماره یک، دی ماه 1340، ص 87 تا ۹۱- مقاله "حیوان هایی که شعر می گفتند" به چاپ رسیده بود.
باز نشر این مقاله به مناسبت زادروز این شاعر ارجمند خراسانی در فصلنامه فرهنگی و هنری باغ خبوشان مایه افتخارمان خواهد بود. 👇
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#حیوان_هایی_که_شعر_می_گفتند
.
نوشته: #مهدی_اخوان_ثالث
.
🔹آنچه در این سطوربرای شما نقل می کنیم ، بیتکی چند است از چند تن ندیم شیوه و دلقکی پیشه که پیش از ما می زیسته اند : کسانی به نامهای«گربه شوشتری»و« سگ لوند » و « صادق گاو» که از سخنسرایان عهد صفوی بوده اند.
البته جز گفتار اینان بمناسبت مقال، حدیث دیگران هم بمیان خواهد آمد ، اما اصل مقصود نقل اقوال و احوال همین مذکوران است تا تفنن و تفرجی کنیم.
.
🔹درین عجالت نمی توان دقیق به تحقیق گفت که اینان چگونه و کجا می زیسته اند، چند و چون سرگذشتشان چیست، چرا چنین احوالی داشته اند؛ بیرون ازین عجالت و تفرج نمی ارزد که بجوییم و بگوییم. همین قدر گفتن شاید بس باشد که ظاهراً دوتن ازینان ـ گربه و سگ ـ در اواسط عهد صفوی عمر می گذرانده اند و سومی شان گاو، در اواخر این عهد و شاید اوایل دوران نادر شاه روزگار می گذاشته. این داوری هم تنها به دلیل آنست که نام و ذکر اولی و دومی در « تذکرة نصرآبادی» آمده است، و سومی در «آتشکدة آذر» ، چنانکه بزودی خواهیم دید.گرچه چندان خبری ازاین حیوانات سخنگو بما نرسیده، اما همین که رسیده برای نمونه هایی از شیوة تفنن و خوشمزگی گروهی از پیشینیان ما کافی است.
.
🔹پر ترکانه نمی تازیم و ریشخند نمی کنیم که چرا آن روزگار چنین ذوق و سلیقه ها می پرورده، چرا ابنای زمانه آن آدمیان حیوان نام و رفتار و سخنشان را شوخ و شیرینکار می پنداشته اند و خوش می داشته اند . هم امروز نیز اگر در اسالیب دلقکی و راه و روشهای ندیم شیوگی دقیق بنگریم، بسا که حیرت ـ اگر نه نفرت ـ بر خاطر ما چیره شود. اما غالب آنست که دقیق نمی نگریم، یا می گذاریم و می گذریم .هم امروز نیز در حیز زمانه شتر گربه ها بسی است. دلقکهای عامه و خاصه امروز نیز آنچنان شیوه ها و ظرافتها دارند که غالباً اطوار و احوالشان از احوال و اطوار گربه و سگ و گاوهای پیشین دست کم ندارد، سهل است که در حد بیشی و پیشی است.
.
🔹اگر فراموش نکرده باشیم چندی پیش از کشوری همسایه و هم کیش، مردی برای هنرنمائی به کشور ما آمده بود که بعضی از جراید به تفصیل دربارة هنرهای او داد سخن دادند که چنین و چنان است و عجیب آن بود که القاب و عناوین دکتر و مافوق دکتر و فلان و بهمان از او و برای او نقل کردند. پاره ای از اوراق رسمی و غیر رسمی افتخاری و غیرافتخاری او را ارائه دادند که در کجا و کجا گرفته بود، برای او مجالس و محافلی بر پا شد، فواید هنر او به وسایل ممکن و مختلف عام شد و چه و چها . اما هنر این مرد نامور در اقالیم میدانید چه بود؟ این بود که می توانست آواها و صداهائی را چنانچون اصل تقلید کند ، مثلا: ترن، طیاره، سگ، گربه و حتی گاو بشود
.
🔹پس بر « گربة شوشتری» یا « صادق گاو» چندان خرده نتوان گرفت که چرا دویست سال پیش در کسوت خلق آدمیان بنام جانوران شهر بوده اند و مسخرگی می کرده اند . موجبات کار و رفتار اینگونه کسان از چند حال بیرون نیست، یا به ستوه آمدگانی بوده اند که سرانجام ناچار پند عبیدزاکان را بکار بسته اند تا داد دل از مهتر و کهتر بستانند، یا اصلا خلق و خوی دلقکان داشته اند یا . . . نمیدانم چه، شاید رقص ایشان که به حساب امروزین ما نقص ایشان شمرده می آید؛ بقول قائلی: « علی تنشیط ابناء الزمان» بوده. بسا که بعضی شان نیز راهی نظیر « دانش ضیاء لشکر» معروف به « حکیم سوري » زمان ما پیموده باشند، که از قول او آورده اند که : « من پنجاه سال شعر جدی در اخلاق و حکمت و معارف عالی به تقلید از سنائی و عطار و دیگر بزرگان سرودم، هیچکس مرا نشناخت یا اگر شناخت آفرینی نگفت؛ اما همینکه چندتائی قطعه فکاهی دربارة خوراکیها و شکمبارگی و سورچرانی به تقلید بسحق اطعمه گفتم، از همه کس احسنت و زه شنفتم و در همه جا مشهور شدم.»
خنداندن مردم ، چنانکه گفته اند دشوارتر از گریاندن ایشان است و میدانیم که همه طبقات و اصناف را نمی توان با یک شوخی و ظرافت خنداند: بسا که حرکتی یا لطیفه ای و نکته ای شما یا مرا بخنده و لذت از خود بیخود کند و همان نکته و لطیفه در من و شما هیچ نگیرد، حتی بنظر مبتذل و سرد و بیمزه جلوه کند، بنابراین هنگامیکه ظرافتها و ظریفان زمانه های مختلف را بشناسیم و بسنجیم ، حدود ابتذال یا لطف ذوق و هنر را میتوانیم بسنجیم و بشناسیم .
.
🔹« گربه شوشتری» ـ در تذکرة نصرآّبادی تألیف میرزا محمد طاهر نصرآبادی(در سال 1083هـ . ق.هنگامیکه 56 سال داشته شروع بتألیف این تذکره کرده است) چنین آمده: « از راه شوخی و مضحکه در خدمت خوانین آن ولایت راه دارد و رعایت او می کنند . طبع نظمی دارد، شعرش اینست:

ص (1)
.
اصلا مثل اینکه این خوار مایگی و خسیسی خاطر در سرشت زمانه بوده است. یکی دیگر از شعرای عهد صفوی که ذکر و شعرش در تذکرة نصرآبادی آمده، مردی است بنام« میرزا ابراهیم» این مرد چون تخلص نداشته انگار امر شاعری خود را کامل نمی پنداشته؛ ازینرو برای اینکه نام خود را به تخلصی برساند از دوست و همکار خویش ، شاعری دیگر بنام« میرزا حسن راهب» تقاضا می کند که برایش تخلصی برگزیند اما ببینید از میان آنهمه صفات و اسماء ذات و معنی بسیط و مرکب فارسی و عربی مصطلح و نا مصطلح، به چه کلماتی برای تخلص خود اشاره می کند، می گوید:
.
راهب! زکشاکشم رهانی خوبست
نــامم بـه تخلصــی رســانــی خــوبست
گــر کلبی، اگر عبدی، اگر ابراهیم
ماراسگ وبنده هر چه خوانی خوبست(10)
.
گرچه راهب حرمت دوست نگهداشته، فروتنی او را جواب جمیل گفته است؛ اما مقصود توجه به حدود فروتنی است ، جواب راهب به میرزا ابراهیم اینست:
خورشید سپهر اعظمت میخوانم
بهتـر زتمــام عـالمت میخوانم
شاهی وزدرویش تخلص طلبی،
من ابراهیم ادهمت میخوانم(11)
.
و اما صادق گاو اصفهانی است زیرا نامش در تذکرة معروف آذر بیگدلی جزو شعرای اصفهان آمده، بدینگونه:« صادق گاو ، خادم مسجد جامع عتیق اصفهان است و بگاو مشهور بوده، غیر ازین قطعه که در جواب خاقانی گفته دیگر شعری ازو بنظر نرسید:
.
ایصادق آنکسان که طریق تو میروند
ایشان خــرند و خر روش گاوش آرزوست
گیرم که خرکند تن خود را بشکل گاو
کوشاخ بهردشمن وکو شیر بهر دوست (12)
.
قطعه خاقانی را ـ که صادق گاو این دو بیت نقیضة آن کرده، گرچه بسیار مشهور است ـ ذیلا نقل میکنیم تا اصل و نقیضه برای مقایسه نزدیک هم باشند:
.
خاقانیا خسان که طریق تومی روند
زاغـنـد و زاغ را صفـت بــلبــل آرزوست
بس طفل کـــارزوی تــرازوی زر کنــد
نارنـج از آن کنــد که تــرازو کنــد زپوست
گیرم کـــه مارچوبه کنــد تن بشبه مـار
کوزهربهردشمن وکومهره بهر دوست؟(13)
.
***
🔹خوب دیگر، نقالی ما تقریباً تمام شد. اما پیش از تمام تمام، این را هم بگوییم که اینچنین مسخرگیها که بعضی از «اهل ذوق» بر خود نامهای عجیب گذارند و باصطلاح خوشمزگی کنند، خاص شعرای عهد صفوی نیست پیشینیان دور هم گاهی باین افتخارات نائل می آمده اند. در ترجمان البلاغه تصنیف محمدبن عمر رادویانی ـ قدیمترین کتب موجود فارسی در بدیع و از قدیمترین کتابهای زبان ما ـ قطعه ای آمده است از سراینده ای با نامی از همه این نامهای مسخره عجیبتر. سرایندگان مذکور لااقل نام حیوانی بر خود نهاده بوده اند اما گویندة آن قطعه از این حد هم گذشته و نام عضوی از اعضای الاغ را داشته است!
.
نام و قطعة دوبیتی او چون رکیک است سزاواز انتشار در این مجله نیست ، بیت اول این قطعه را میتوان نقل کرد که گفته:
.
باراست همه خلق را بجز من
در بــاغ امیــر بــلنــد پــایــه
.
الی آخر( بقیه قطعه را میتوان در ترجمان البلاغه دید.(14) )
.
🔹در تذکرة یخچالیه تألیف محمدعلی مذهب اصفهانی متخلص به بهار، که تذکره ای است هزل آمیز نیز فصلی در « شرح حال فلان که متخلص به خر است» آمده (15) با ترجيع بندی نقیضة ترجیع معروف سعدی؛ اما چون اشخاص مذکور در این تذکره بخلاف گذشته حیوان نامان سابق الذکر، وجود حقیقی نداشته اند و بقول نویسنده« مجعول و چون قصص مقامات حریری از صفحة خیال منقول»(16) اند و منظور از تألیف کتاب فقط « ادخال سرور در قلب دوستان. . . و اشتغال یاران»(17) بوده است، ازینرو کار و سخن ناقلان مذکور از دائرة بحث و نقل ما بیرون است. تمام تمام.
.
تهران ـ آبانماه 1340
#مهدی_اخوان_ثالث
(م. امید)
.
ص (4)
Ghasedak
Shajarian & Meshkatian
.
به مناسبت زادروز شاعر ارجمند خراسانی #مهدی_اخوان_ثالث
.
قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟
از کجا، وز که خبر آوردي؟
خوش خبر باشي، امّا، امّا
گرد بام و در من
بي ثمر مي گردي.
انتظار خبري نيست مرا
نه زياري نه ز ديّاري ، باري،
برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از اين در وطن خويش غريب
.
#مهدی_اخوان_ثالث
#محمدرضا_شجریان
#پرویز_مشکاتیان
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هوا_بس_ناجوانمردانه_سرد_است #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan
.

#هوا_بس_ناجوانمردانه_سرد_است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است.
نفس، کز گرمگاه سینه می اید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم.
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور.
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست.
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا ! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده.
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است.
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین.
زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است.
آهنگ با صدای زنده یاد

زنده یادان:
#مهدی_اخوان_ثالث
#محمدرضا_شجریان


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
🔹قصه‌ی خوش‌آغاز و بدانجام سعدی روزگار

در تاریخ پنجشنبه ۲۲ اسفند 1392 که در فیسبوک بسیار فعال بودم دیوان شعر #عماد_خراسانی1 از دستم رها نمی‌شد. یکی از شعرهای زنده یاد عماد خراسانی با عنوان "شرمسار" در قالب "مثلث" سروده شده. این شعر، از لحاظ صنعت شعری و از لحاظ محتوای داستان عاشقانه بسیار تأثیرگذار است. پیگیر موضوع بودم و حاصل آن یادداشتی شد که در تاریخ فوق در فیسبوک منتشر کردم و چندین بار توسط دوستان مورد توجه قرار گرفت به اشتراک گذاشته شد. و امروز در آخرین آدینه فروردین 1399 در اینجا: "#کانال_رسمی_فصلنامه_باغ_خبوشان" به دوستان و اعضای محترم پیشکش می‌کنم... :

🔹یکی ازمهمترین ویژگی های شعر عماد خراسانی دنیای عاشقانه و احوال شیدائی اوست.
دوستی به واسطه نقل می‌کرد که احوال شیدائی و دنیای عاشقانه او علتی اساسی دارد که برخاسته از اتفاقی واقعی و عاشقانه است که نه تنها موجب مجرد ماندن او بوده بلکه تاثیری عمیق درعاشقانه سرودن اشعار به ویژه غزل را موجب شده است.
او بیهوده و از سرتفنن اشعارعاشقانه و سوزناک نسروده، سخن و کلام و شور و حال و ذوق او خود به خوبی از این معنی حکایت می کند.
دوست گرمابه و گلستان او زنده یاد #مهدی_اخوان_ثالث – که او نیز خود شاعری است صاحب سبک و شهره افاق ادب معاصر – درفرازی از مقدمه‌ای که بر چاپ دیوان عماد می نویسد، در لفافه اشاراتی به این داستاد تلخ و دردناک دارد...

🔹«... عماد تا سال بیست یا یکی دو سال پس و پیش مرغکی پرشور و آسوده خاطر بود که ترنمی شنگ و شاد داشت و سر خوش به هر چمن که می رسید، به قول مثل، گلی می‌چید و چون نسیم آزاد می‌گذشت، اما از آن به بعد گرفتار عشقی تند و گرم شد و دل به صاحب آستانه بلندی سپرد که بسیار سرها به سویش خم می‌شد و اعتنایی نمی‌دید. اما عماد این بخت را داشت که کوشش او را کششی مهرآمیز جواب می‌داد و برمی‌افزود و تپش دل و تبش را هردم تند و تیزتر می‌کرد. کم کم داستان این عشق و دلدادگی شهره شهر گشت. بسیاری از غزلهای خوب عماد در این باره سروده شده است با جلوه‌های گوناگونی از رنگ و آهنگها، سوز و گدازها، شکر و شکایت، قهر و آشتی، دیدار نمودن و پرهیز کردن، هجرو وصل، و چه و چها که خاص این عالم است.
اما چون این کوشش و کشش و آرزو در پیش روی خود دیواری استوار از موانع بسیار داشت، سر شوریدگان به سامانی نرسید، و با آن که عشقی پاک در میانه فریاد و فغان و حتی طعن و لعن و غوغا و نجوا هم بسیار می‌شد، تا جایی که در سال 1326 التهاب و شتاب و شیدایی عجیب یکی از دوسو، داستان را در میانه و در خوشترین جای، خاتمه‌ای دردناک داد...»
🔹زنده یاد اخوان ثالث در این مقدمه نامی از معشوق واقعی عماد به میان نمی‌آورد و به تبع داستان مشهور لیلی و مجنون
نام معشوق را لیلی و نام عاشق (عماد) را مجنون می‌گذارد و پرده از واقعه‌ی تلخ و دردناک خود کشی معشوق و ناکامی و دیوانگی و شوریدگی عاشق برمی‌دارد.

🔹«... «لیلی» زمانه شعله سرکش زندگی خویش را با دست خویش به حالی شگفت خاموش کرد و عماد ما که «مجنون» او بود بیش از پیش دیوانه شد. یکی از دو سو پاکی و صداقت خود را با جانبازی خود اثبات کرد تا قهر و بدبینی آن سوی دیگر بدل به ندامتی جانسوز و آتشی جاودانه شود. وصف و گزارش حال عماد در یکی دو سه سال پس ازین واقعه کار من نیست خود او بیشتر و بهتر از همه کس این را گزارش داده است، من دیوان عماد را از این حیث به عنوان یکی از پرشورترین و زیباترین اسناد عشق و دلدادگی می شناسم، باری همین قدر در دنباله داستان اشاره می‌کنم که یکی دو سه تا از حرکات عماد در این ایام نزدیک شدنش به جنون کامل و خانه نشینی و خلوت گزینی بود و چندگاهی سکوت مطلق و بعد شدیدا مذهبی شدن و ریش و پشم را رها کردن و مداومت صوم و صلوه و اوراد و اذکار و سرودن شهرهای مذهبی و بعدها سفر و سیاحت و کوشش برای احضار ارواح !...
🔹شعر عماد از این پس رنگ دیگری گرفت والحق جانسوز و بیش از پیش گرم و گیرا شد. داستان برای کسی که با خون خود جمله عشق و زندگی خویش را نقطه پایان نهاده بود و برای بسیاری دیگر، خاتمه یافت اما برای عماد شاید این آغازی دیگر بود. عماد هنوزهم - و شاید همیشه - تکیه اصلی کلام و ترجیح روحش حکایات همین عشق است باقی احوال از مستی و رندی و بی خبری و عصیان، همه در سایه داستان عشق او، یا شکلی دیگر از نفرین و ناله و چاره جویی اوست. و الحق عماد این قصه خوش آغاز و بدانجام را با شوروشوقی دیوانه وار روایت می‌کند و پیداست که تنها کسانی می‌توانند لطف حدیث را دریابند که خود لااقل بویی از آن لحظات برده باشند...»

🔹در دیوان پر شور وعاشقانه‌ی عماد شعری دیده می‌شود که در قالب مثلث سروده شده...! این شعر اشارات روشنی به این داستان دارد و پرده از گوشه‌هایی از این واقعه تلخ کنار می‌زند و اسراری را فاش می‌گوید‌...
ادامه در صفحه دوم 👇👇
#فصلنامه_باغ_خبوشان

telegram.me/baghekhabushan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

#کنسرتی_برای_صندلی_های_خالی ..

به زودی ..

#همنوازان_توس

شعر:
#مهدی_اخوان_ثالث
آواز :
مهدی تفکری
موسیقی: حجت قیطاقی

هم آوا: کیانا حکاک

تنبورنوازان: اعظم صیفی‌حصار، الهه فرقانی، عرفان صالحی زاده، حجت ظهوریان، یگانه یزدی

دوتارنوازان: عمید غفاری، بامداد غفاری

عود: امیررضا صبیانی

کوزه: نازنین نوزادی
دف: نگار لرافشار
سازهای کوبه‌ای: تینا مسلمین

Record : Hojjat Gheitaghi

Director & film editor : AmirHosein esmaeili
Dop : ali arshad
Cameraman: arman sadeghi /amirhasan gholipor

#دوتار
#تنبور
#مهدی_تفکری
#حجت_قیطاقی
#خراسان
#dotar
#tanbour
#hojjatgheitaghi
#mehditafakori


https://www.instagram.com/HojjatGheitaghi

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
.

#کنسرتی_برای_صندلی_های_خالی (*)

#همنوازان_توس
بخش اول
1
ساز و آوازِ: دلم تنگ است
شعر:
مهدی اخوان ثالث
آواز:
مهدی تفکری
تنبور: حجت قیطاقی
میکس و مسترینگ: شایان کریمی
2
ساز و آوازِ: سه ره پیداست
شعر:
مهدی اخوان ثالث
آواز:
مهدی تفکری
تنبور: حجت قیطاقی
میکس و مسترینگ: شایان کریمی
3
دُختر کُرده: (بازخوانی اثر استاد اسماعیل ستارزاده)
آواز:
مهدی تفکری
دوتار: حجت قیطاقی
میکس و مسترینگ: رضا اسدپور

(*) کنسرت فوق توسط گروه همنوازان توس قرار بود در سال 1401 در قوچان برگزار گردد، اما به دلیل مخالفت مسئولان کنسل شد.

در همین‌جا لازم است از وارثان و نگاه‌بانان دل‌آگاه، کاروان‌سالار شعر معاصر ایران استاد
مهدی اخوان ثالث، آقایان زردشت اخوان ثالث و مزدک‌علی اخوان ثالث برای صیانت از میراث ارزشمند آثار استاد اخوان بزرگ سپاس‌گزاری نماییم.


Record: Hojjat Gheitaghi

Director & film editor: AmirHosein esmaeili
Dop: ali arshad
Cameraman: arman sadeghi /amirhasan gholipor

#مهدی_اخوان_ثالث
#دوتار
#تنبور
#مهدی_تفکری
#حجت_قیطاقی
#خراسان
#dotar
#tanbour
#hojjatgheitaghi
#mehditafakori

https://t.me/HojjatGheitaghii/126

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. انا لله و انا الیه راجعون #خانواده_ی_محترم_و_معزز_اخوان_ثالث #آقایان_زردشت_اخوان_ثالث_و_مزدک_علی_اخوان_ثالث درگذشت والده گرامی‌تان روان‌شاد #ایران_اخوان_ثالث را به شما و خانواده محترم‌تان تسلیت عرض نموده، برای ایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت، برای…
.

#ایران_اخوان_ثالث_درگذشت

متن آگهی زیر از صفحه‌ی اینستاگرامی آقای زردشت
اخوان ثالث فرزند ارجمند استاد #مهدی_اخوان_ثالث👇

مادر عزیزمان، «ایران
اخوانثالث» از رنج تن رها شد و همنشین یار و همراه همسرش، مهدی اخوانثالث شد. می‌گویند: «پشتِ‌سرِ هر مردِ بزرگی، زنی بزرگ ایستاده است» در زندگی پدرمان زنده‌یاد «مهدی اخوانثالث»، مادرمان «ایران» همان زنِ بزرگی‌ست که سالها همراه و یاور پدر بود.

چراغ خانهٔ‌ ما از وجود «ایران» روشن بود. در دههٔ سیِ شمسی که سالهای یاس و نومیدی برای پدر بود. مادر «ایران
اخوانثالث» با مِهری سرشار، صبری ستودنی و تدبیری خردمندانه و مهربان، مایهٔ امید، پشت‌گرمی و ستون زندگیِ خانواده و پدر بود و پس از آن سالها نیز با اینکه دستِ بیرحم گرفتاری‌ها و نامهربانی‌های روزگار گریبانش را رها نکرد و داغ فرزند (لاله) دید، همیشه امیدوار و پر تلاش بود و برای ما و اخوان خانه را تبدیل به محیطی امن، آسوده و سرشار از مهربانی کرد و به ما آموخت حفظ خانواده نیازمند از خود‌گذشتگی‌ست.

برای بدرقه‌اش روز دوشنبه ۱۸ دی‌ماه ساعت ده و نیم در قطعه دو (۲) بهشت زهرا (در کنار لاله) گردِ هم می‌آییم و پس از آن بنا به وصیتش هزینه‌های مرسوم مجالس یادبود و غیره را صرف امور خیریه خواهیم کرد.



https://www.instagram.com/zardoshtakhavansaless

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan