✅یادداشت ارسال شده آقای #مهدی_رحمانی- #نویسنده_و_پژوهشگر #متون_پهلوی و #شاعر و #شاهنامه_شناس گرانقدر #قوچانی در پی برگزاری شب #کافه_داش_آقا در دفتر #فصلنامه_باغ_خبوشان
نثری بسیار ارزشمند که باید حتما خوانده شود... 👇👇👇👇
بهنام خداوند جان و خرد
هر کس که با خیال تو یک دم بسر برد
بوی بهشت از نفسش میتوان شنید
🔹در فرهنگگران سنگ ایرانی هر ماه و روزش به نام خداوند و یا یکی از فروزههای سپندش نامگذاری میشود. با آغاز ماهِ خدا (دی دئوش) که همدَمان با تازشِ دیوِ سرما وزوشِ زمستانی است، و پیکر کالبدین #باغهای_زمینیِ_خبوشان بیبهره از آذین وآرایش سبزه و گُل میشود. صاحبدلانِ مهرورزِ این سپندِ اهورایی را نوبهاری است مانا و از گونهای دیگر، که هرگز تازشِ زوشِ خزانی را بر آن دستی نیست. این باغهای رنگین و همیشه بهارانِ #فرهنگ_و_ادبِ سرزمین «داه» از شمیم دلکشِ خرد و اندیشیدن هماره خرّم و دل افروز است. یکی از این باغهای سپند و آنسَری «#باغ_خبوشان» است که به شَوَندِ پیوستگی با دریای بیکرانِ سخنِ درخشان و سپید اهورایی، هماره شاداب، تر و تازه و بالنده است. و به فرخندگی این سرشت بیزوال هر روز بیش از پیش غرق در شکوفههای جانپرور و شمیمِ ناز بوهای #خرد_ایرانی و هستیشناسی فرزان روشن گشتِ اشراقی است.
🔹چنین #باغِ_سِپند و بیگزند را باغبانی میباید دلسوز و خستگی ناپذیر. باشندهای که همهی تاب و توانش را در پای شادابی و سرسبزی این #باغِ_دیریاز و میوهدار گسارده گرداند. هر چند گهگاه تند بادی گواژه آمیز و نامهربان و آغشته به سمومِ جانگزایِ زوشِ خزانی جان و دلِ این باغبانِ تُخشا و دل آگاه را آزرده میسازد. اما همواره هزار دل از کف داده و شوریده وشِ گلستانِ جانش با این ترنم رندانه در خشک سال مروت و رادی، غوغا در انداخته است که:«سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» چرا که نیک آگاه است که «در ره منزل لیلی چه خطرهاست» و نازنین عشق را بسی خواستارانِ دل شده است:
نماند ناز شیرین بیخریدار
اگر خسرو نباشد، کوهکن هست
🔹این باغبان سختکوش به پاسِ بزرگیهای عشق، هرگز«در پیش بیدردان فریاد بیحاصل نکرد» و برای به آماج رساندنِ خویشکاری نهمارش، تنها و یک تنه گام در این راه سختِ سنگلاخی و نژمآلود نهاد. و هرگز چشم به یاری پشیزکهای بیمقدارِ مدعیانِ بیگانه از #فرهنگ_و_ادب این سرزمینِ کهن ندوخت. و هزینهی این کارِ سترگ را هماره از خرانهی بی پایانِ همتِ بلند و سرشتِ بینیازش پرداخت:
صدناز میکشم ز تو بهر یک نیاز
میبایدم ز بهرگُلی بوستان خرید
🔹بیگمان خراسان بزرگ خاستگاه و قلبِ تپیدهی #زبان_و_شعر_پارسی است. و در همارهی روزگاران هنایش آن بر زبان و ادب پارسی سخت روشن و آشکار است. به این شوَند است که بسیاری از بزرگان #زبان_و_ادب_پارسی از نخستین سدههای اسلامی تا به امروز از این مشرقکدهی تابان برخاستهاند. و هم چون «حجت خراسان» دشواریها و پیچیدگیهای زبان دری را برای مشتاقانِ آشنا باز نمودهاند.
🔹در خجسته روز (دی به خرداد= خردادروز) که در باورهای ایرانی نماد پیوستگی، رسایی و کمال است. محفلی در دفتر پر کشش #باغ_خبوشان برپا بود که بالایش میزبانی از #انجمن_ادبیِ_ با بُن دیرینه سالِ «#کافه_داش_آقا» را بر عهده داشت. انجمنی که به خستویی بسیاری از پژهندگان نقشی بنیادین و به سزا در رواج و شناساندن شعر خراسان داشته است.
بودگیِ سروی تنومند از بُنزاد و درخت گشن بیخ بوستان شیفتگانه افزوده بود:
چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران👇👇
نثری بسیار ارزشمند که باید حتما خوانده شود... 👇👇👇👇
بهنام خداوند جان و خرد
هر کس که با خیال تو یک دم بسر برد
بوی بهشت از نفسش میتوان شنید
🔹در فرهنگگران سنگ ایرانی هر ماه و روزش به نام خداوند و یا یکی از فروزههای سپندش نامگذاری میشود. با آغاز ماهِ خدا (دی دئوش) که همدَمان با تازشِ دیوِ سرما وزوشِ زمستانی است، و پیکر کالبدین #باغهای_زمینیِ_خبوشان بیبهره از آذین وآرایش سبزه و گُل میشود. صاحبدلانِ مهرورزِ این سپندِ اهورایی را نوبهاری است مانا و از گونهای دیگر، که هرگز تازشِ زوشِ خزانی را بر آن دستی نیست. این باغهای رنگین و همیشه بهارانِ #فرهنگ_و_ادبِ سرزمین «داه» از شمیم دلکشِ خرد و اندیشیدن هماره خرّم و دل افروز است. یکی از این باغهای سپند و آنسَری «#باغ_خبوشان» است که به شَوَندِ پیوستگی با دریای بیکرانِ سخنِ درخشان و سپید اهورایی، هماره شاداب، تر و تازه و بالنده است. و به فرخندگی این سرشت بیزوال هر روز بیش از پیش غرق در شکوفههای جانپرور و شمیمِ ناز بوهای #خرد_ایرانی و هستیشناسی فرزان روشن گشتِ اشراقی است.
🔹چنین #باغِ_سِپند و بیگزند را باغبانی میباید دلسوز و خستگی ناپذیر. باشندهای که همهی تاب و توانش را در پای شادابی و سرسبزی این #باغِ_دیریاز و میوهدار گسارده گرداند. هر چند گهگاه تند بادی گواژه آمیز و نامهربان و آغشته به سمومِ جانگزایِ زوشِ خزانی جان و دلِ این باغبانِ تُخشا و دل آگاه را آزرده میسازد. اما همواره هزار دل از کف داده و شوریده وشِ گلستانِ جانش با این ترنم رندانه در خشک سال مروت و رادی، غوغا در انداخته است که:«سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» چرا که نیک آگاه است که «در ره منزل لیلی چه خطرهاست» و نازنین عشق را بسی خواستارانِ دل شده است:
نماند ناز شیرین بیخریدار
اگر خسرو نباشد، کوهکن هست
🔹این باغبان سختکوش به پاسِ بزرگیهای عشق، هرگز«در پیش بیدردان فریاد بیحاصل نکرد» و برای به آماج رساندنِ خویشکاری نهمارش، تنها و یک تنه گام در این راه سختِ سنگلاخی و نژمآلود نهاد. و هرگز چشم به یاری پشیزکهای بیمقدارِ مدعیانِ بیگانه از #فرهنگ_و_ادب این سرزمینِ کهن ندوخت. و هزینهی این کارِ سترگ را هماره از خرانهی بی پایانِ همتِ بلند و سرشتِ بینیازش پرداخت:
صدناز میکشم ز تو بهر یک نیاز
میبایدم ز بهرگُلی بوستان خرید
🔹بیگمان خراسان بزرگ خاستگاه و قلبِ تپیدهی #زبان_و_شعر_پارسی است. و در همارهی روزگاران هنایش آن بر زبان و ادب پارسی سخت روشن و آشکار است. به این شوَند است که بسیاری از بزرگان #زبان_و_ادب_پارسی از نخستین سدههای اسلامی تا به امروز از این مشرقکدهی تابان برخاستهاند. و هم چون «حجت خراسان» دشواریها و پیچیدگیهای زبان دری را برای مشتاقانِ آشنا باز نمودهاند.
🔹در خجسته روز (دی به خرداد= خردادروز) که در باورهای ایرانی نماد پیوستگی، رسایی و کمال است. محفلی در دفتر پر کشش #باغ_خبوشان برپا بود که بالایش میزبانی از #انجمن_ادبیِ_ با بُن دیرینه سالِ «#کافه_داش_آقا» را بر عهده داشت. انجمنی که به خستویی بسیاری از پژهندگان نقشی بنیادین و به سزا در رواج و شناساندن شعر خراسان داشته است.
بودگیِ سروی تنومند از بُنزاد و درخت گشن بیخ بوستان شیفتگانه افزوده بود:
چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران👇👇
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
✅یادداشت ارسال شده آقای #مهدی_رحمانی- #نویسنده_و_پژوهشگر #متون_پهلوی و #شاعر و #شاهنامه_شناس گرانقدر #قوچانی در پی برگزاری شب #کافه_داش_آقا در دفتر #فصلنامه_باغ_خبوشان
نثری بسیار ارزشمند که باید حتما خوانده شود... 👇👇👇👇
بهنام خداوند جان و خرد
هر کس که با خیال تو یک دم بسر برد
بوی بهشت از نفسش میتوان شنید
🔹در فرهنگگران سنگ ایرانی هر ماه و روزش به نام خداوند و یا یکی از فروزههای سپندش نامگذاری میشود. با آغاز ماهِ خدا (دی دئوش) که همدَمان با تازشِ دیوِ سرما وزوشِ زمستانی است، و پیکر کالبدین #باغهای_زمینیِ_خبوشان بیبهره از آذین وآرایش سبزه و گُل میشود. صاحبدلانِ مهرورزِ این سپندِ اهورایی را نوبهاری است مانا و از گونهای دیگر، که هرگز تازشِ زوشِ خزانی را بر آن دستی نیست. این باغهای رنگین و همیشه بهارانِ #فرهنگ_و_ادبِ سرزمین «داه» از شمیم دلکشِ خرد و اندیشیدن هماره خرّم و دل افروز است. یکی از این باغهای سپند و آنسَری «#باغ_خبوشان» است که به شَوَندِ پیوستگی با دریای بیکرانِ سخنِ درخشان و سپید اهورایی، هماره شاداب، تر و تازه و بالنده است. و به فرخندگی این سرشت بیزوال هر روز بیش از پیش غرق در شکوفههای جانپرور و شمیمِ ناز بوهای #خرد_ایرانی و هستیشناسی فرزان روشن گشتِ اشراقی است.
🔹چنین #باغِ_سِپند و بیگزند را باغبانی میباید دلسوز و خستگی ناپذیر. باشندهای که همهی تاب و توانش را در پای شادابی و سرسبزی این #باغِ_دیریاز و میوهدار گسارده گرداند. هر چند گهگاه تند بادی گواژه آمیز و نامهربان و آغشته به سمومِ جانگزایِ زوشِ خزانی جان و دلِ این باغبانِ تُخشا و دل آگاه را آزرده میسازد. اما همواره هزار دل از کف داده و شوریده وشِ گلستانِ جانش با این ترنم رندانه در خشک سال مروت و رادی، غوغا در انداخته است که:«سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» چرا که نیک آگاه است که «در ره منزل لیلی چه خطرهاست» و نازنین عشق را بسی خواستارانِ دل شده است:
نماند ناز شیرین بیخریدار
اگر خسرو نباشد، کوهکن هست
🔹این باغبان سختکوش به پاسِ بزرگیهای عشق، هرگز«در پیش بیدردان فریاد بیحاصل نکرد» و برای به آماج رساندنِ خویشکاری نهمارش، تنها و یک تنه گام در این راه سختِ سنگلاخی و نژمآلود نهاد. و هرگز چشم به یاری پشیزکهای بیمقدارِ مدعیانِ بیگانه از #فرهنگ_و_ادب این سرزمینِ کهن ندوخت. و هزینهی این کارِ سترگ را هماره از خرانهی بی پایانِ همتِ بلند و سرشتِ بینیازش پرداخت:
صدناز میکشم ز تو بهر یک نیاز
میبایدم ز بهرگُلی بوستان خرید
🔹بیگمان خراسان بزرگ خاستگاه و قلبِ تپیدهی #زبان_و_شعر_پارسی است. و در همارهی روزگاران هنایش آن بر زبان و ادب پارسی سخت روشن و آشکار است. به این شوَند است که بسیاری از بزرگان #زبان_و_ادب_پارسی از نخستین سدههای اسلامی تا به امروز از این مشرقکدهی تابان برخاستهاند. و هم چون «حجت خراسان» دشواریها و پیچیدگیهای زبان دری را برای مشتاقانِ آشنا باز نمودهاند.
🔹در خجسته روز (دی به خرداد= خردادروز) که در باورهای ایرانی نماد پیوستگی، رسایی و کمال است. محفلی در دفتر پر کشش #باغ_خبوشان برپا بود که بالایش میزبانی از #انجمن_ادبیِ_ با بُن دیرینه سالِ «#کافه_داش_آقا» را بر عهده داشت. انجمنی که به خستویی بسیاری از پژهندگان نقشی بنیادین و به سزا در رواج و شناساندن شعر خراسان داشته است.
بودگیِ سروی تنومند از بُنزاد و درخت گشن بیخ بوستان شیفتگانه افزوده بود:
چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران👇👇
نثری بسیار ارزشمند که باید حتما خوانده شود... 👇👇👇👇
بهنام خداوند جان و خرد
هر کس که با خیال تو یک دم بسر برد
بوی بهشت از نفسش میتوان شنید
🔹در فرهنگگران سنگ ایرانی هر ماه و روزش به نام خداوند و یا یکی از فروزههای سپندش نامگذاری میشود. با آغاز ماهِ خدا (دی دئوش) که همدَمان با تازشِ دیوِ سرما وزوشِ زمستانی است، و پیکر کالبدین #باغهای_زمینیِ_خبوشان بیبهره از آذین وآرایش سبزه و گُل میشود. صاحبدلانِ مهرورزِ این سپندِ اهورایی را نوبهاری است مانا و از گونهای دیگر، که هرگز تازشِ زوشِ خزانی را بر آن دستی نیست. این باغهای رنگین و همیشه بهارانِ #فرهنگ_و_ادبِ سرزمین «داه» از شمیم دلکشِ خرد و اندیشیدن هماره خرّم و دل افروز است. یکی از این باغهای سپند و آنسَری «#باغ_خبوشان» است که به شَوَندِ پیوستگی با دریای بیکرانِ سخنِ درخشان و سپید اهورایی، هماره شاداب، تر و تازه و بالنده است. و به فرخندگی این سرشت بیزوال هر روز بیش از پیش غرق در شکوفههای جانپرور و شمیمِ ناز بوهای #خرد_ایرانی و هستیشناسی فرزان روشن گشتِ اشراقی است.
🔹چنین #باغِ_سِپند و بیگزند را باغبانی میباید دلسوز و خستگی ناپذیر. باشندهای که همهی تاب و توانش را در پای شادابی و سرسبزی این #باغِ_دیریاز و میوهدار گسارده گرداند. هر چند گهگاه تند بادی گواژه آمیز و نامهربان و آغشته به سمومِ جانگزایِ زوشِ خزانی جان و دلِ این باغبانِ تُخشا و دل آگاه را آزرده میسازد. اما همواره هزار دل از کف داده و شوریده وشِ گلستانِ جانش با این ترنم رندانه در خشک سال مروت و رادی، غوغا در انداخته است که:«سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» چرا که نیک آگاه است که «در ره منزل لیلی چه خطرهاست» و نازنین عشق را بسی خواستارانِ دل شده است:
نماند ناز شیرین بیخریدار
اگر خسرو نباشد، کوهکن هست
🔹این باغبان سختکوش به پاسِ بزرگیهای عشق، هرگز«در پیش بیدردان فریاد بیحاصل نکرد» و برای به آماج رساندنِ خویشکاری نهمارش، تنها و یک تنه گام در این راه سختِ سنگلاخی و نژمآلود نهاد. و هرگز چشم به یاری پشیزکهای بیمقدارِ مدعیانِ بیگانه از #فرهنگ_و_ادب این سرزمینِ کهن ندوخت. و هزینهی این کارِ سترگ را هماره از خرانهی بی پایانِ همتِ بلند و سرشتِ بینیازش پرداخت:
صدناز میکشم ز تو بهر یک نیاز
میبایدم ز بهرگُلی بوستان خرید
🔹بیگمان خراسان بزرگ خاستگاه و قلبِ تپیدهی #زبان_و_شعر_پارسی است. و در همارهی روزگاران هنایش آن بر زبان و ادب پارسی سخت روشن و آشکار است. به این شوَند است که بسیاری از بزرگان #زبان_و_ادب_پارسی از نخستین سدههای اسلامی تا به امروز از این مشرقکدهی تابان برخاستهاند. و هم چون «حجت خراسان» دشواریها و پیچیدگیهای زبان دری را برای مشتاقانِ آشنا باز نمودهاند.
🔹در خجسته روز (دی به خرداد= خردادروز) که در باورهای ایرانی نماد پیوستگی، رسایی و کمال است. محفلی در دفتر پر کشش #باغ_خبوشان برپا بود که بالایش میزبانی از #انجمن_ادبیِ_ با بُن دیرینه سالِ «#کافه_داش_آقا» را بر عهده داشت. انجمنی که به خستویی بسیاری از پژهندگان نقشی بنیادین و به سزا در رواج و شناساندن شعر خراسان داشته است.
بودگیِ سروی تنومند از بُنزاد و درخت گشن بیخ بوستان شیفتگانه افزوده بود:
چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران👇👇