وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
5.36K subscribers
3.05K photos
898 videos
132 files
1.96K links
بی بغض عمر حُب علی نیست قبول
این اسـت مـرام همه اولاد بـتول

قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:
وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب وَلَايَةُ اللَّه.
ولايت علي ‏بن ابي ‏طالب‏ (صلوات الله علیه)
ولايت خداست.
بحار الأنوار/ج۴۰/ص۴.

کامنت‌سیاسی‌ممنوع
Download Telegram
وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
صحبتهای برائتی آیة الله وحید خراسانی حفظه الله این بیسوادهایی که اینقدر سنگ فلان و فلان را به سینه می زنند اینها اینقدر درک ندارند که بفهمند جنایت چقدر بوده؛ چه خیانتی شده 🔻اشاره به بیسواد بودن عمر بن خطاب در قضیه قضاوت بر علیه زن دیوانه 🔻اشاره به بیسواد…
برائت علنی آیة الله وحید خراسانی حفظه الله از مراجع تقلید شیعه از عمر بن خطاب


#عمر #بت_پرست_شرا‌ب_خوار، ناوی خمرش که میعاد بود برای شراب خواری، مورد تصدیق اعاظم خاصه است. بت پرستی او بلا اشکال مسلّم بود. [در] بی سوادی خلیفه شد، تیمم نماز را بلد نبود، عمار یاسر بهش یاد داد. همچه بی سوادی، همچه مردی.

#جزء5 #جزء6
Forwarded from #پست_مشترک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بیست_و_دوم_جمادی_الثانی_مرگ_ابوبکر_ملعون
#تقویم_تبری
#عیدالزهراء_الثانی
.
بیست و دوم جمادى الثانى سال ۱۳هجری قمری مصادف با دوم شهریور سال ۱۳هجری شمسی عتیق بن عثمان معروف به ابوبكر بن ابی قحافه لعنةالله علیهما در سن ۶۷سالگى، از اين جهان بدرک اسفل السافلین رفت.

#ابوبکر_زندیق مدت دو سال و بيست و دو روز‌ خلافت را غصب کرد و اولين كسى بود كه بعد از شهادت پيامبر به انتخاب اعضاى #سقيفه_بنى_ساعده خليفه غاصب شد.
انتخاب ابوبكر چنان احمقانه بود كه حتی #عمر_خبیث با آنكه خود گرداننده سقيفه بود، بعد از مرگ ابوبکر گفت: «بيعت با ابوبكر امرى بدون #تدبير و مشورت و دقت بود، مثل زمان جاهليت، كه خداوند مسلمانان را از شر آن محفوظ داشت. هركس چنين كارى را تكرار كند او را #بكشيد».
بحارالانوار ج۳۰ص۴۴۳
الغدیر ج۳ص۲۴۱

در علت مرگ او نوشته اند: #عمر_ملعون برای غصب خلافت #ابوبکر_خیبث را جلو انداخت و به اسم او خلافت را غصب نمود و او را بعنوان خلیفه مسلمین قرار داد. ولی دائما درصدد این بود که #ابوبکر_لعین بمیرد تا خلافت به خودش برسد. وقتی دید دو سال گذشته و ابوبکر نیز هنوز زنده است تصمیم گرفت او را بکشد.
بالاخره در روز هفتم جمادى الثانی ابوبکر را مسموم کرد و به اين دليل او تب كرده و تا پانزده روز اين تب ادامه داشت. سرانجام در شب بیست و دوم جمادى الثانی عمر لعین دید که ابوبکر نمیمیرد فلذا #بالشی که زیر سرش بود را روی صورت او گذاشت و بر روی آن نشست و #ابوبکرملعون نیز زیر مقعدِ عمر کبود و سیاه شد و نفسش بند آمد و با خفگی به درک واصل شد.
اما قبل از مرگش در این چند روز مریضی #عثمان_ملعون را براى نوشتن وصيت نامه اى درباره خلافت طلب كرد كه امر خلافت بعد از ابوبكر با عمر بن خطاب باشد. او كلمه اى گفت و بيهوش شد، و بقيه را #عثمان_لنگ از پيش خود نوشت كه امر خلافت با عمر است. وقتی ابوبكر به هوش آمد عثمان تمام وصیت را برایش خواند و گفت من اسم عمر را اضافه کردم. ابوبکر ملعون نیز او را دعا كرد كه آنچه خودش میخواسته را نوشته است. اینجاست که بايد پرسيد: چرا هنگامى كه #پيامبر در روزهاى آخر كاغذ و قلم خواستند تا وصى بعد از خود را به امر خداوند معين كنند نسبت #هذيان به آن مقام ما ینطق عن الهوی داده اند؟
بحارالانوار ج۲۹ص۵۲۱ ج۳۰ص۵۱۹
تتمةالمنتهى ص۱۰
تاريخ الخلفاء ص۸۱
وقایع الایام ص۲۷۹
الغدير ج۵ص۳۷۰
.
@post_moshtarak
وَلَايَةُ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ أَبِي‌ طَالِبٍ وَلَايَةُ اللَّهِ
متکا؟ عمر؟ ابوبکر؟ 🙄🙄 میگن ابوبکر سگ جون بود و سَقَط نمیشد عمر دید فایده نداره خودش وارد عمل شد و متکا رو گذاشت در دهان نجس ابوبکر خودشم نشست روش 😂 😂 😂 😂 😂 @BALB310L
کشته شدن ابوبکر با سم

♦️الليث بن سعد عن الزهري قال: أهدي لأبي بكر طعام، وعنده الحارس بن كلدة طبيب العرب؛ فأكلا منه، فقال الحارث لأبي بكر: لقد أكلنا والله في هذا الطعام سم سنة، وإني وإياك لميتان عند رأس الحول، فماتا جميعا عند انقضاء السنة.

العقد الفريد/ج7/ص305

♦️اما حقیقت قضیه این است که #ابوبکر بن ابی قحافه، به دست و دستور #عمر_بن_خطاب #مسموم و کشته شد و به همین خاطر بود که پس از مرگ ابوبکر عمر اجازه نداد که کسی پرونده مرگ خلیفه را بررسی کند. در آن زمان بزرگترین سم شناس جهان عرب، #حارث_بن_کلده_ثقفی بود و ابوبکر از آنجا که بسیار احتمال می داد که توسط اطرافیانش خصوصاً عمر، ممکن است مسموم شود، در تمام طول دوران خلافتش هیچگاه غذایی نخورد مگر اینکه حارث بن کلده پیش از او باید از آن غذا می خورد و سلامت آن را تایید میکرد. یک روز که در حال خوردن غذا بودند، حارث به ابوبکر گفت: دست بردارد که این غذا مسموم است و هر دوی ما پس از سه روز [ و در برخی روایات یک سال] خواهیم مرد!

الطبقات ج۳ ص۱۹۸ ؛ تاريخ دمشق ج۳۰ ص۴۰۹ ؛ الإصابة ج۴ ص۱۴۹ ؛ الرياض النضرة ج۲ ص۲۴۳ ؛ مسائل أحمد ص۷۵ ؛ تخريج الدلالات السمعية ص۴۷ ؛ الصواعق ج۱ ص۲۵۳ ؛ تاريخ الخلفاء ص۶۱

اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکینَ بِالْمُشْرِکینَ
🔶 درسی که سلمان از #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله آموخت 🔶


روزی #پیامبر_خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودند و یارانش گرد او حلقه زده بودند و گرم صحبت بودند. در این میان #رسول_خدا از آنان پرسید: کدام یک از شما همه روزها #روزه می­گیرد؟
سلمان که در آن میان نشسته بود جواب داد: من یا رسول الله! دوباره حضرت سؤال کرد: کدام یک از شما شبها را بیدار است و به #عبادت می­پردازد؟
باز هم کسی جواب نداد و تنها سلمان عرض کرد: من یا رسول الله!
حضرت سؤال سومی پرسید که کدام یک از شما هر روز یک #ختم_قرآن می­کند؟
باز مانند بقیه سؤالها تنها سلمان جواب داد: من یا رسول الله!
همه به حال او #غبطه می­خوردند و در دل می­گفتند: ای کاش ما هم مثل او بودیم. در این میان شخصی ( #عمر ) از این که سلمان غیر عرب بر بقیه امتیاز پیدا کرده ناراحت بود و بالاخره با چهره­ای غضبناک گفت: یا رسول الله سلمان مردی #فارس است و می­خواهد بر ما مردم #قریش فخر فروشی کند. او به #دروغ این گونه جواب می­دهد. شما پرسیدید کیست که همه روزها را روزه می­گیرد و او گفت من، در حالی که بیشتر روزها من او را می­بینم که غذا می­خورد. شما فرمودید: کیست که شب­ها را بیدار است و به عبادت می­پردازد و او در جواب گفت من، در حالی که بیشتر شبها او خواب است و همین طور شما پرسیدید که کدامتان هر روز ختم #قرآن می­کنید او گفت من در حالی که بیشتر روزها ساکت است.

آقا رسول الله صلی الله علیه و آله که تا اینجا ساکت بود و به حرفهای این مرد غضبناک گوش می­داد فرمود: آرام باش. تو کجا و شخصی که مانند #لقمان حکیم است؟ از او بپرس تا از حکمت اینها تو را خبر دهد.
مرد غضبناک رو به سلمان کرد و گفت: مگر تو نمی­گوئی تمام روزها را روزه می­گیری؟ سلمان: بله.
مرد غضبناک: چطور است که من خودم می­بینم بیشتر روزها مشغول خوردن هستی؟ سلمان: درست نفهمیدی، من در هر ماه سه روز روزه می­گیرم و خداوند متعال در قرآن می­فرماید: هر که عمل نیکو انجام دهد ده برابر #پاداش برای اوست و ماه #شعبان را روزه می­گیرم و به ماه رمضان وصل می­کنم و این گونه است که همه روزها روزه هستم.
مرد غضبناک: مگر نگفتی تمام شبها را بیدار هستی و به عبادت مشغولی؟ سلمان: بله. مرد غضبناک: چگونه است که تو بیشتر شبها #خواب هستی؟
سلمان: باز هم درست نفهمیدی، من از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که می­فرمود: هر که با #طهارت بخوابد گویا تمام شب را بیدار بوده و به عبادت مشغول بودن و من همیشه با طهارت می­خوابم.
آن مرد که دیگر از غضب و ناراحتی کمی آرام گرفته بود پرسید: تو نگفتی هر روز یک ختم قرآن می­کنی؟ سلمان: بله.
مرد غضبناک: چگونه است که روزها تو را #ساکت می­بینم؟
سلمان: باز هم درست نفهمیدی من از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که به #امیرالمومنین علیه السلام می­فرمود: داستان تو در امت من به مانند سوره قل هو الله احد ( #توحید ) است که هر که یک بار آن را بخواند گویا یک سوم قرآن را خوانده و هر کس دو بار آن را بخواند گویا دو سوم قرآن را خوانده و هر کس سه بار آن را بخواند گویا تمام قرآن را ختم کرده است، هر که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم #ایمان او کامل شده و هر که به زبان و قلب تو را دوست داشته باشد دو سوم ایمان او کامل شده و هر که تو را به زبان و قلب دوست داشته ، با دستش تو را کمک کند تمام ایمانش کامل خواهد بود. ای علی به خدا قسم اگر مردم زمین تو را دوست می­داشتند بمانند اهل آسمان، هیچ کس به آتش #جهنم عذاب نمی­شد.
بعد سلمان گفت: و من هر روز سه مرتبه سوره قل هو الله احد را می­خوانم. اینجا بود که آن مرد ساکت شد و همه از درسهایی که سلمان از رسول الله صلی الله علیه و آله فرا گرفته بود شگفت زده شدند.

📚برگرفته از حدیث ۲۵ ، #کتاب سه ماه با فضیلت





#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#روایت #روایات_فضائل #تولی_و_تبری
#سلمان_فارسی #حضرت_سلمان #سلمان_محمدی
@AsheghaneAhlbeyt
Forwarded from شجاعت هشتم
🔴داستان عجیب و تأثیر گذار شهید شیخ حسن شحاته در زندان مصر

یکی از دوستان نقل می کرد: حدود ۱۲ سال قبل که مرحوم شحاته به ایران آمده بودند، به اتفاق چند نفر به زیارت ایشان رفتیم و ایشان ماجرای گرفتار شدنشان در زندان مصر را برای ما تعریف کردند.
ایشان گفتند: زمانی که من شیعه شدم، پس از مدتی کوتاه و در جشن عید غدیر مرا دستگیر کردند و روانه زندان نمودند. دو سه هفته ای در زندان بودم تا اینکه شب عاشورا فرا رسید، در آن شب به امام زمان علیه السلام توسل پیدا کرده و زیاد  گریستم و با دلی شکسته به امام زمان گفتم: آقا مرا به خاطر یاری دین و نشر مکتب شما، به اینجا آورده اند؛ فرزندانم در خانه منتظر من هستند و از اوضاع من بی خبرند، مولاجان! منت بر سرم بگذارید و مرا از این زندان نجات دهید؛ این ها را گفتم و خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم در وسط زندان یک صندلی قرار دادند و امام زمان علیه السلام تشریف آورده و بر روی صندلی نشستند، همین که خواستم به احترام برخیزم و دست حضرت را ببوسم، ناگاه متوجه عقرب سیاهی شدم که بر روی دستم قرار دارد و به من اجازه حرکت نمی دهد، از حضرت کمک خواستم، ایشان اشاره ای فرمودند و عقرب از روی دستم به زمین افتاد و هلاک شد، خواستم برخیزم که عقرب دیگری روی دستم مشاهده کردم، باز از حضرت کمک خواستم و ایشان با اشاره عقرب را به زمین انداختند، مرتبه سوم نیز هنگام برخاستن متوجه عقرب سومی شدم و باز از امام زمان طلب کمک نمودم و حضرت آن را نیز به هلاکت رساندند، بعد از آن برخاستم، به حضرت سلام کرده و دست ایشان را بوسیدم.. ناگهان با صدای مأمور زندان از خواب پریدم، که با پرونده قضایی من در همان نیمه شب به زندان آمده بود و به من گفت: برخیز! قاضی دستور داده فورا آزاد شوی... برخیز! و به برکت عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف من از زندان آزاد شدم... بعد از اینکه مرحوم شحاته این ماجرا را برای ما نقل کردند، از ایشان پرسیدیم: به نظر شما تعبیر آن سه عقرب چیست؟ ایشان فرمودند: آن سه عقرب سیاه، سه خلیفه غاصب یعنی #ابوبکر، #عمر و #عثمان (لعن) بودند و از آنجایی که من به تازگی شیعه شده بودم، هنوز در قلبم مقداری تعلق نسبت به آن سه نفر وجود داشت، همین که امام زمان علیه السلام آن سه عقرب را از من دور کردند تعلق خاطرم نسبت به آنان کاملا برطرف شد و الآن در قلب من چیزی جز بغض و عداوت نسبت به آن سه ملعون وجود ندارد...

لوگوی مطلب:
http://yon.ir/kEIa
منبع:
http://sahebnews.ir/11386/داستان-عجیب-و-تأثیر-گذار-شهید-شیخ-حسن-شح.htm
#شجاعت_هشتم
#کمپین_بازگشایی_حرم_مطهر_حضرت_ابولولو_رحمة_الله_علیه

https://telegram.me/abololo
#این_داستان_حامله_شدن_عمر_بن_الصهاک_ولدزنا

✔️ باردار شدن عمــــر ملعون برای 7بار در 7سال 😳😱😨😂🔻



شبی که #پیامبرصلی الله علیه وآله از معراج برگشت همه اومدن برای لستقبال پیامبرصلی الله علیه وآله و #عمربن_خطاب حروم زاده هم اونجا بود

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:

من تا چندین هفته میتونم برای شما معراجم رو نقل کنم

وقتی برادرم #جبرئیل علیه السلام  برای بردنم به معراج آمد کنار من کوزه ی آب بود که پای من به کوزه ی آب خورد و شروع به ریختن کرد
و ، وقتی از معراج برگشتم هنوز داشت از کوزه آب میریخت

یعنی رفت و برگشت من ، برای من چند لحظه شد

عمربن خطاب از بین جماعت با بی ادبی تمام فریاد زد و گفت :
شما مارو احمق فرض کردی مگر میشه معراج شما چند لحظه شده باشه در صورتی که شما میگی من تا چندین هفته میتونم از معراجم برای شما تعریف کنم ...


پیامبر صلی الله علیه واله در جواب فرمود : امشب بهت ثابت میکنم که معراج من میتونه در یک لحظه اتفاق افتاده باشه
همه پراکنده شدن و رفتن ...
عمربن خطاب به خانه برگشت دید همسرش در تدارک  نون پختن هست وبه اون  گفت به لبه چشمه برو و آب تمیز بیاربرای خمیرعمر ظرفی برداشت و رفت که از لب چشمه آب بیاره
وقتی به آب رسید دید که آب خیلی زلاله هوس آب تنی کردلخت شد و وارد آب شدهمین طور که داخل آب ایستاده بود داخل آب نشست طوری که کلا زیر آب رفت و وقتی بیرون اومد یه نگاهی به خودش کرد دید که دیگه اون عمر سابق نیست و اندامش مثل زن ها ظریف شد

هر چیزی که زنها دارن اون هم داره وخودش رو در شهری که تا به حال به چشم ندیده بود تماشا کرد ولخت وعریان در بین جماعت ایستاده بود

یک مرد هر جوری بود عمر بن خطاب  رو با خودش برد و بااونزدیکی کرد  وهمون شب نطفه ی بچه ایی درشکم نحس عمرکاشته شد

عمربه مدت #هفت سال در همون شهروزنان ازخراب بشمار میرفت که هر سالی یک بچه به دنیا می اورد


یه روز که عمر بن خطاب به لب چشمه اومد تا که غسل کند لخت شد و وارد آب شد
سر زیر آب برد و وقتی بیرون اومد دید که همون عمر سابقه

وقتی با این موضوع روبه رو شد با تاسف وناراحتی فراون وآه وناله وگریه که آه شوهران عزیزانم آه فرزندانم چاره ایی نداشت با تلاش بسیار هرچی مجددا سر خود رو داخل اب فرو بردشاید چاره ایی بشه ومجدد مثل مادر بدکاری خودش به کارش ادامه بده وشکل زن بشه چاره ایی نشد که نشد
ناچار لباس بر تن کرد وکوزه رو پراز آب کرد وبه طرف خونه ی خودش برگشت


وقتی وارد خونه شد همسرش گفت عمر چقدر زرنگ شدی هر موقع میخواستی آب بیاری خیلی طولش میدادی ولی این بار خیلی زود برگشتی

فردای اون شب عمر بن خطاب  سریع به سمت مجلسی که پیامبرصلی الله علیه وآله  در آنجا بود وارد شد
در آن مجلس حضرت #اميرالمؤمنين_علی ( علیه السلام ) سلمان فارسی ،مقداد و چندین نفر دیگه حاضر بودن
عمر بن خطاب که وارد شد پیامبرصلی الله علیه وآله  نگاهی به عمر بن خطاب کرد سری تکان داد

در همین حال صدای در زدن آمد در رو که باز کردن دیدن چوپانی با چند بچه وارد شد
عمر بن خطاب از جای خودش بلند شد و ایستاد
بچه ها به سمت عمر بن خطاب رفتن و گریه کنان به چوپان میگفتن که پدر این مرد بوی مادر رو میده

چوپان به پیامبر صلی الله علیه وآله گفت :
یا رسول الله صلی الله علیه و آله همسرمن دیشب به لبه چشم رفته و هنوز برنگشته و این بچه بهانه ی مادرشون  رو دارن تورا به خدا کمکم کنید🙏

پیامبر صلی الله علیه واله نگاهی به عمر بن خطاب کرد و عمر بن خطاب به پیامبرصلی الله علیه وآله گفت :
یا رسول الله صلی الله علیه و آله آبروی مردم امتت رو حفظ کن
پیامبرصلی الله علیه وآله  به چوپان فرمود : شما برو مشکلت حتما حل خواهد شد
چوپان که خارج شد بچه ها به شکل بچه گربه شدند و از مجلس خارج شدن
عمر بن خطاب اومد و کنار پیامبر صلی الله علیه وآله  نشست پیامبر صلی الله علیه وآله به عمر بن خطاب فرمود :
پس میتونه معراج من توی چند لحظه اتفاق افتاده باشه درسته پسر خطاب ؟؟؟
عمــــــــــــــــــــــر سکوت کرد و سکوت
والسلام



روایت ما به سر رسید عمر ملعون همچنان ملعون ماند😂😂😂😂


📚منبع:مطاعن عمر لعنت الله علیه👆
کتاب انساب النواصب،باب هجدهم ص ۲۷۰؛۲۷۱

#عمر_حامله_میشود😂😂😂
#عمری_نباشیم 😉
#بر_عمر_شاه_نجاست_لعنت

@shahrbanoo564110