میڪ🍇ـــده ابوتراب"ع"
10.8K subscribers
6.55K photos
822 videos
48 files
613 links
•°|بنـــــ﷽ــــام نامے مولا|°•

مولاجانم ....

تو می آیی و از نزدیک میبینم تو را آخر
همان وقتی که میمیرم ،عجب میمیرم خوبی

#سید_حمید_رضا_برقعی
#فمن_یمت_یرنی🍇

ارسال شعر
@Ebi_1366_ghafari
Download Telegram
#حضرت_زهرا_س
#روضه

نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،

این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
 
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
 
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد

بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد 

داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
روضه از زبان امیرالمومنین علیه السلام

السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟

ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن

چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری
مثل من لبریز از درد دل و درد سری
گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری
با علی حرفی بزن این روزهای آخری

با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم
خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم

چند وقتی هست که حال هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز... حال بچه هایت خوب نیست

باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن

فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است

هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه ای کاش اصلا خانه ی ما در نداشت

بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه،
چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه
زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه
از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه

*زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان*

این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد
سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد

چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش

محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود
ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود
با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود
پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود

استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند
کارهای خانه را امروز زینب می کند

با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم
با نفس های پر از آه تو هر دم ساختم
من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم
تا نیفتد... درب را این بار محکم ساختم

تو زمین خوردی علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان

بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
"هرچه شد بین در و دیوار شد" یا فاطمه

"خواستم یاری کنم اما نشد" زهرای من
"بند غم از دست هایم وا نشد" زهرای من

#وحید_محمدی
*#محسن_ناصحی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س
#ولادت

خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها
دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها
دختران عشیره زهرایند
مردهای عشیره حیدرها
موقع پهن کردن سفره
کمک مادرند دخترها
خورده نان های سفره ی مولا
می رسد بیشتر به قنبرها
عشق هم نیست بی شباهت به
حس بین تو و برادرها
زیر پایت نگاه کن بی بی
می خورد چشمتان به نوکرها
درک اوج کرامتت دارد
بیشتر بستگی به باورها

پیش مردم بدم نکن بی بی
دست خالی ردم نکن بی بی

آیه آیه، خدا خدا زینب
نور توحید هل اتی زینب
راحت روح مصطفی زهرا
راحت روح مرتضی زینب
قاری خطبه های یاحیدر
جلوه ی صبر مجتبی زینب
ای امام یقین و صبر و رضا
مظهر عفّت و حیا زینب
شیرِ مردان کربلا عبّاس
شیرِ زن های کربلا زینب
در مقامات عشق باید گفت
ما کجا و شما کجا زینب
به یقین در مقام تو جاری است
حکم کلی "انّما" زینب
و کتاب شکوه تو درس است
لفظ لفظ و هجا هجا زینب
با تمام وجود می گویم
السلام علیکِ یا زینب

السلام علیک، بی تابم
جان مولا بیا و دریابم

پر زدم باز در هوای شما
در هوای پر از خدای شما
وقتی از راه آمدی خم شد
آسمان بوسه زد به پای شما
سال ها مانده بر دلم بی بی
داغ دیدار کربلای شما
مشهد من به جای معصومه
کربلا رفتنم به جای شما
همه ی حاصلم فدای علی
جان ناقابلم فدای شما
مدح خواندن فقط برای علی
روضه خواندن فقط برای شما

زینبیه فدا شدن عشق است
و شهید شما شدن عشق است

نوکر بی وفا نمی خواهی
من گدایم گدا نمی خواهی
رو سیاه همیشه را بی بی
آه می خواهی یا نمی خواهی
به خدا خوب می شوم یک روز
حرّ شرمنده را نمی خواهی؟
به جوانی اکبرم بپذیر
و نگو که مرا نمی خواهی
می شود باز هم بپرسی که
سینه زن، کربلا نمی خواهی؟
بین این شاعران درباری
شاعری بی نوا نمی خواهی؟

بی نوایم بیا قبولم کن
و برای خدا قبولم کن

مست این حس ناب می مانیم
نوکر بوتراب می مانیم
به شهیدان تو بدهکاریم
وای اگر بی جواب می مانیم
تا دعاهای مادرت زهرا
بشود مستجاب می مانیم
با علی عهد بسته ایم امروز
پای این انقلاب می مانیم
پای این بیرقیم و منتظر
شمس پشت حجاب می مانیم

در دل ماست شور هم عهدی
تا بیاید ندا ... انا المهدی

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#حضرت_زهرا_س


هم بیت خدا دور علی می گردد
هم ارض و سما دور علی می گردد
چون فاطمه حق است و علی محور حق
زهرا همه جا دور علی می گردد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
#روضه

نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،

این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
 
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
 
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف...
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد

بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد 

داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#امام_کاظم_ع

شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند
زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند

شکر خدا که شیعیان بودند آن روز
مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند

شکر خدا آن روز دخترها نبودند
پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند

دوری تو از خانواده بد نبوده_
_وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند

ساقت شکسته بود اما سینه ات را
در زیر پای سرخ یک لشکر ندیدند

آقا خدا را شکر مردم حنجرت را
درگیر با کندی یک خنجر ندیدند

هر چند روی تخته ی در بود جسمت
اما در آن زخمی ز میخ در ندیدند

هم دخترت رنگ اسارت را ندیده
هم خواهرانت غارت معجر ندیدند

هم پیکرت عریان نمانده روی خاک و
هم غارت انگشت و انگشتر ندیدند

جانم فدای آن غریبی که به جسمش
جایی برای بوسه ی خواهر ندیدند

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_کاظم_ع
#حضرت_موسی_ابن_جعفر_ع

کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد

بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد

بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد

دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد

چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد

چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد

از روی تخته ی در، پیکر او بردارید
چند تا خاطره ی سوخته از در دارد

با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد

پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد

لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد

پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوانِ دل من روضه ی اکبر دارد

همه جا را تن صد چاک علی می بینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
#مناجات
#روضه

در روضه ایم و روضه ی رضوان گدای ماست
اینجا دعای حضرت زهرا برای ماست

حالا که فرصت است غنیمت شمار عمر
فردا به زیر سردی این خاک جای ماست

*دردم نهفته به ز طبیبان مدعی*
گردِ عبای حضرت جانان دوای ماست

*آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند*
یک گوشه چشمشان به خدا کیمیای ماست

این اشک، رحمتی است که از عرش می رسد
این چاه زمزمی است که در چشم های ماست

اینجا میان عرش خدا سیر می کنیم
بالا نشسته ایم و جهان زیر پای ماست

این اشک ها همیشه گره باز می کنند
گریه برای فاطمه مشکل گشای ماست

ما عهد بسته ایم بمیریم در غمش
مردن برای روضه ی مادر بنای ماست

دست شکسته، سینه ی زخمی، رخ کبود
این واژه ها خلاصه ی شرح عزای ماست
....
قنفذ رسید و بازوی مادر سیاه شد
در ازدحام، پهلوی مادر سیاه شد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_زمان_عج

عصر هر جمعه ی دلگیر، تو را می خواند
دم به دم کوچه ی تقدیر تو را می خواند

مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را می خواند

ندبه ها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطره ی اشک سرازیر تو را می خواند

عالمی منتظر جلوه ی مولایی توست
هر نفس قبضه ی شمشیر تو را می خواند

ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصه ی تدبیر تو را می خواند

یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل وامانده ی ما دیر تو را می خواند

مادری پشت در خانه صدایت می کرد
مادری خسته... زمین گیر تو را می خواند

دارد از حنجره ای خشک صدا می آید
دختری در غل و زنجیر تو را می خواند

از همان ساعت سه ساعت سر ساعت حزن
عصر هر جمعه ی دلگیر تو را می خواند

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_کاظم_ع
#حضرت_موسی_ابن_جعفر_ع
#مدح

کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد

بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد

بی سبب نیست اگر حاجت ما را داده
به لبش زمزمه ی سوره ی کوثر دارد

دلم از سوز غمش در تب و تاب افتاده
دلم از سوز غمش داغ مکرّر دارد

چند وقتی است که دنبال اجل می گردد
کنج زندان بلا روضه ی مادر دارد

چند وقتی است تنش سخت به هم ریخته است
اینقَدَر زخم، روی پیکر لاغر دارد

از روی تخته ی در، پیکر او بردارید
چند تا خاطره ی سوخته از در دارد

با عبا زود بپیچید به هم پایش را
اینکه اینگونه تنش ریخته دختر دارد

پیکرش از چه چنین بین گذر افتاده
یک نفر نیست تنش را ز زمین بر دارد

لا اقل چند کفن بهر تنش آوردند
دست کم روی تن سوخته اش سر دارد

پسرش آمده بالای سرش اما باز
روضه خوان دل من روضه ی اکبر دارد

همه جا را تن صد چاک علی می بینم
بس که در پیکر خود زخم ز خنجر دارد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_سجاد_ع

روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود

روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد

ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود

یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب

پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید

هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت

هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود

آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت

عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند

تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود

با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود

ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست

کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود

بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت

درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید

بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی

نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود

خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد

#وحید_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110