وفادار تو بودم تا نفس بود
دریغا همنشینت
خار و خس بود...
دلم را بازگردان
همین جان سوختن
بس بود...
بس بود...
#فریدون_مشیری ✨
#واو
دریغا همنشینت
خار و خس بود...
دلم را بازگردان
همین جان سوختن
بس بود...
بس بود...
#فریدون_مشیری ✨
#واو
وقت است نعرهای به لب ، آخر زمان کِشَد
نیلی در این صحیفه ، بر این دودمان کِشَد
سیلی که ریخت خانهی مردم ز هم ، چنین
اکنون سوی فراز گهی ، سر چنان کِشَد.
بر کنده دارد این بنیان سست را
بردار از زمین هر نادرست را.
وقت است ز آب دیده دریا کند جهان
هولی در این میانه ، مهیا کند جهان
بس دستهای خسته در آغوش هم شوند
شور نشاط دیگر بر پا کند جهان...
#نیما_یوشیج✨
#واو
#زادروز_۲۱آبان
نیلی در این صحیفه ، بر این دودمان کِشَد
سیلی که ریخت خانهی مردم ز هم ، چنین
اکنون سوی فراز گهی ، سر چنان کِشَد.
بر کنده دارد این بنیان سست را
بردار از زمین هر نادرست را.
وقت است ز آب دیده دریا کند جهان
هولی در این میانه ، مهیا کند جهان
بس دستهای خسته در آغوش هم شوند
شور نشاط دیگر بر پا کند جهان...
#نیما_یوشیج✨
#واو
#زادروز_۲۱آبان
و تقدیر اینگونه رقم خورد
که تو طبیب شوی و من شاعر
من شاعر درد خویش
و تو طبیب درد مردم
کاش میشد سرنوشت را
به نفع خود نوشت
من شاعر لبخند تو بودم
و تو طبیب دردهای من
#سعید_عیسوی✨
#واو
که تو طبیب شوی و من شاعر
من شاعر درد خویش
و تو طبیب درد مردم
کاش میشد سرنوشت را
به نفع خود نوشت
من شاعر لبخند تو بودم
و تو طبیب دردهای من
#سعید_عیسوی✨
#واو
وَ تـــو
آن شعرِ محالی
کہ هنوز ، با دو صد دلهرہ
در حَسرت ِ آغاز توأم ؛
چَشم بگشاے و
مرا باز صدا کن
اے عشــق ،
کہ من از لهجہء
چَشمانِ تو شاعر بشوم ...
#حمید_مصدق✨
#واو
#درگذشت_۷آذرماه
آن شعرِ محالی
کہ هنوز ، با دو صد دلهرہ
در حَسرت ِ آغاز توأم ؛
چَشم بگشاے و
مرا باز صدا کن
اے عشــق ،
کہ من از لهجہء
چَشمانِ تو شاعر بشوم ...
#حمید_مصدق✨
#واو
#درگذشت_۷آذرماه
و تو همانی
که به شوق ِ دیدنت
حتی پَسِ همین قاب ِعکس
صبح را به خیر می کنم برای دنیا..!
#معصومه_سیاه_پشت✨
#واو
#سلام_صبحتون_بخیر
که به شوق ِ دیدنت
حتی پَسِ همین قاب ِعکس
صبح را به خیر می کنم برای دنیا..!
#معصومه_سیاه_پشت✨
#واو
#سلام_صبحتون_بخیر
.
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت میدارم رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند
#حسین_منزوی✨
#واو
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت میدارم رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند
#حسین_منزوی✨
#واو
.
و"شب" ...
گاهی ناجیِ آدم هاست !
وقتی آدم به جایی می رسد که به جز خواب ؛
هیچ چیزِ دیگری آرامَش نمی کند ...
جایی که از زمین و زمان ، خسته و گریزان می شود .
جایی که دیگر ؛
انگیزه ای نیست ، امیدی نیست ، پناهی نیست ...
همان جایی که "صبح" ؛
آغازِ فرو پاشی و ویرانی ست !
#نرگس_صرافیان_طوفان✨
#واو
و"شب" ...
گاهی ناجیِ آدم هاست !
وقتی آدم به جایی می رسد که به جز خواب ؛
هیچ چیزِ دیگری آرامَش نمی کند ...
جایی که از زمین و زمان ، خسته و گریزان می شود .
جایی که دیگر ؛
انگیزه ای نیست ، امیدی نیست ، پناهی نیست ...
همان جایی که "صبح" ؛
آغازِ فرو پاشی و ویرانی ست !
#نرگس_صرافیان_طوفان✨
#واو
وقتی که چنین دست به دامان شرابم
پیداست که چشمان تو کردهست خرابم
از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم معنی بیهودگیام، نقش بر آبم !
هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمهی جوشانی و من موج سرابم
سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم
بین من و دریا، نفسی بیش نماندهست
افسوس که هرگز نشکستهست حبابم
#حسین_دهلوی✨
#واو
پیداست که چشمان تو کردهست خرابم
از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم معنی بیهودگیام، نقش بر آبم !
هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمهی جوشانی و من موج سرابم
سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم
بین من و دریا، نفسی بیش نماندهست
افسوس که هرگز نشکستهست حبابم
#حسین_دهلوی✨
#واو
و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پسِ یکدیگر میرویم و هیچ کس را اینجا مقام نخواهد بود
چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند...
#ابوالفضل_بیهقی✨
#واو
چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند...
#ابوالفضل_بیهقی✨
#واو
وه که دامن میکشد آن سرو ناز از من هنوز
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
همچو وحشی گه به تیغم مینوازد گه به تیر
مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز
#وحشی_بافقی✨
#واو
ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
ناز بر من کن که نازت میکشم تا زندهام
نیم جانی هست و میآید نیاز ازمن هنوز
آنچنان جانبازیی کردم به راه او که خلق
سالها بگذشت و میگویند باز از من هنوز
سوختم صد بار پیش او سراپا همچو شمع
پرسد اکنون باعث سوز و گداز از من هنوز
همچو وحشی گه به تیغم مینوازد گه به تیر
مرحمت نگرفته باز آن دلنواز از من هنوز
#وحشی_بافقی✨
#واو