::نوشته‌های الف.ر سلیمانی::
54 subscribers
708 photos
33 videos
35 files
217 links
خود را بگو تو چیستی؟ چیزی بده درویش را
Download Telegram
نویسنده‌ی لحظه‌های روشن
«درباره‌ی آنتوان چخوف در زادروزش
»
احمدرضا سلیمانی

آنتون چخوف، نویسنده‌ای است که ساختاری الگوواره‌ای یا پارادایمی را برای داستان‌نویسی انتخاب کرد و با تقلید از واقعیت، هنری تمثیلی را از طریق داستان‌هایش به وجود آورد. آشکارسازی‌های مربوط به شخصیت‌های داستانی چخوف، خواننده را به سوی زندگی‌های آشنای روزمره می‌برد. چخوف با استفاده از شخصیت‌ها و دیالوگ‌های میان آن‌ها، واقعیت مورد نظر خود را آن‌قدر صادقانه خلق می‌کند که خوانندگانش را با نوعی آشکارسازی وکشف‌وشهود در خودشان مواجه می‌سازد.
یکی از مهم‌ترین عناصر ادبی در آثار چخوف، «شخصیت» است؛ او نویسنده‌ای بود که احساسات زیادی برای هیجانات درونی شخصیت‌هایش داشت. چخوف نحوه‌ی خلق شخصیت را از تمرکز بر جنبه‌های رمانتیک، به آن‌چه امروزه «شخصیت مدرن» تلقی می‌شود، تغییر داد و به همین دلیل به توصیف ذهن شخصیت‌هایش نپرداخت، بلکه در عوض کاری کرد تا رفتار و احساسات شخصیت‌ها، حالت درونی آن‌ها را مشخص کند. ما شخصیت‌ها را بدون اعمال‌نظر شخصی خود در نظر نمی‌گیریم بلکه شروع به دیدن آن‌ها به عنوان «ترتیبی صادقانه و استادانه از رفتارها» می‌کنیم. این رفتارها سپس شخصی می‌شوند و ما، به زندگی شخصیت‌ها پا می‌گذاریم و دیگر فقط مثل یک بیننده، به نظاره‌ی آن ها نمی‌نشینیم.
شخصیت‌پردازی چخوف به کمک دیالوگ‌ها توسعه پیدا می کند. چخوف اجازه نمی دهد افکار شخصیت به‌صورت مستقیم روایت شود؛ این جزئیات فقط از طریق دیالوگ میان شخصیت‌ها آشکار می شوند. بعدها این شیوه توسط تی. اس. الیوت، «همبستگی عینی» خوانده شد. همبستگی عینی «یک اتفاق، توصیف یا شخصیت‌پردازی دقیق است که به عنوان نوعی عینی‌سازی یا فرمول برای رسیدن به احساس موردنظر، استفاده می‌شود».
روش نویسندگی چخوف شبیه بازیگریِ خوب است. وقتی بازیگری روی صحنه‌ی ‌نمایش است و می‌خواهد بیش از فقط یک منظره را نمایش دهد، باید واقعاً حسی را داشته باشد که قرار است شخصیتش آن را حس کند. پیتر بروک در کتابش، «فضای خالی»، نوشته است: «اگر نمایشنامه‌نویس مبتدی اغلب به نظر سست و بدون عمق به نظر می‌رسد، شاید به این‌خاطر باشد که محدوده‌ی همدردی انسانی‌اش هنوز وسعت پیدا نکرده است...» این یعنی چطور یک نویسنده می‌تواند درباره‌ی چیزی بنویسد که خودش هنوز آن را تجربه نکرده است. چخوف می‌تواند با داستان‌هایش احساسات و هیجانات ما را برانگیزد چون صادقانه می‌نویسد. درست همان طور که دلمان برای بازیگری که واقعاً روی صحنه غمگین است، می سوزد، برای شخصیتی از آثار چخوف هم که در متن واقعاً غمگین است، ناراحت می شویم.
چیزی که نویسندهی بزرگ روس، آنتون چخوف، به شکلی بی‌نقص در داستان‌ها و نمایشنامه‌هایش بیان می‌کند ، آن لحظه‌ی کوتاه و روشنی است که رنگ و بویی تازه می‌یابد.

اصفهان - زمستان ۱۴۰۱
۲۹ ژوئن ۲۰۲۳
#چخوفیسم
چخوف برای بیان شکافی که میان توهمات یک شخصیت و زندگی واقعی او وجود دارد، شیوه‌ی ::عمل غیرمستقیم:: را ابداع کرد.

در این شیوه، رویدادهای مهم، در خارج از صحنه و یا در بین پرده‌های نمایش رخ می‌دهند و تنها ازطریق واکنش قهرمانان داستان، بازشناخته می‌شوند. احوال و تجربیات درونی شخصیت‌ها، از راه گفت‌وگوی درونی روایت می‌شود؛ یعنی دو فردی که باهم سخن می‌گویند، درواقع گفت‌وگویی باهم ندارند و هرکدام رشته‌ی افکار خود را دنبال و درنتیجه به‌زبان می‌آورند. روی سخن این دو باهم نیست، با تماشاگران است و هر یک پاسخ‌های درونی خود را از دیگری پنهان و یا تماشاگران درمیان می‌گذارند.

#چخوفیسم
تنها یک دلیل
درباره‌ی مقابله با سختی نوشتن
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

می‌دانم.
نوشتن گاهی سخت می‌شود؛ خیلی سخت. ولی یک دلیل باید باشد که نویسنده، نویسنده بماند.
«تریگورین» نویسنده‌ی شیدای نمایشنامه‌ی «مرغ دریایی» چخوف، به‌ترین دلیل را دارد:
«وقتی یک‌نفر شب و روز جز به ماه به هیچ‌چیز دیگر فکر نکند، کم‌کم یک خیال ثابت، خیال ماه، تمام زندگی‌اش را دربر می‌گیرد. من هم برای خودم یک ماه دارم. شب و روز گرفتار یک فکر ثابتم: این که باید بنویسم، باید بنویسیم... باید.»

::نمایشنامه‌ی مرغ دریایی-پرده‌ی دوم::
#چخوفیسم
مسکو! مسکو! مسکو!
کوتاه درباره‌ی فلسفه‌ی زندگی آنتوان چخوف


آنتوان چخوف کل فلسفه‌ی زندگی‌اش را بر زیر سوال بردن نگرانی ما از مقایسه‌ی خود با دیگران بنا نهاد. تصور کنید که زندگی ما چه‌قدر پربارتر بود اگر مسیر متفاوتی درپیش می‌گرفتیم و این رویا را داشتیم که چه‌طور یک‌نفر، یک‌جای دیگر می‌تواند به‌تر از آن‌چه ما می‌کنیم، انجام دهد؟

این ویژگی در ترجیع‌بندِ «مسکو! مسکو! مسکو!» در نمایشنامه‌ی «سه خواهر» او خلاصه شده است؛ جایی که قهرمانان داستان، همواره مشتاق زندگی در شهری هستند که به زحمت می‌توانند آن‌را به خاطر بیاورند و کاملن ناتوان از فهمیدن این نکته‌اند که زندگی خوبی که در واقع دارند را از دست می‌دهند. همین زندگی است که در اطراف‌شان در جریان است. متأسفانه چخوف زمان‌های زیادی را با ترس از دست دادن، سر کرد و اغلب اوقات در شش سال آخر عمرش را با رنجی که از خونریزی‌های ناشی از سل می‌کشید سپری کرد. به‌ترین چیز برای شرایط او، زندگی در شهر یالتا بود. (جایی که او سیبری داغ می‌نامید) جایی که برای بودن در آن می‌بایست از همسر محبوبش اولگا که اغلب اوقات در مسکو بود، دور می‌ماند.

#چخوفیسم
تقلای بیهوده‌ای ست اگر بخواهیم همه‌ی وجوه آشکار و پنهان شخصیت را تصویر کنیم. پی‌بردن به همه‌ی این وجوه، سخت‌تر و وقت‌گیرتر از کشف یک پلات است.

آدم‌ها پر از رازهایی هستند که خودشان هم از یاد برده‌اند.

برای تمرین در مورد طرحی که باید بر اساس شخصیت ساخته و پرداخته شود، آنتوان چخوف مهم‌ترین و به‌ترین پیشنهاد است. چخوف درام‌هایی نوشته با کم‌ترین پلات و بیش‌ترین تأکید بر شخصیت.
نمونه‌اش نمایشنامه‌های:
سه خواهر
یا
باغ آلبالو.


#چخوفیسم
#الف_ر_سلیمانی
غم، هیچ‌گاه بشر را متّحد نمی‌سازد؛ بشر را به نفاق وامی‌دارد. و اگر به خیال کسی می‌رسد که اتّحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان‌پذیر است، اشتباه می‌کند.

در دنیای مردمان غمگین، نسبت به مردمان خوش و راضی، ستم‌ها و جورهای بیشتری روی می‌دهد.

دشمنان
آنتوان چخوف
#چخوفیسم
آثار چخوف (به‌خصوص نمایشنامه‌هاش) ترکیبی از کمدی و تراژدی هستند؛ جایی در میانه‌ی تعریف کمدی با آدم‌های پست که همدلی برنمی‌انگیزند و تراژدی با سرگذشت آدم‌هایی برتر که در ما ترس و همدلی برمی‌انگیزند، قرار می‌گیرد. آدم‌های او ستودنی نیستند، اما دوست داشتنی‌اند.
عشق و هم‌دردی با این آدم‌ها با نوعی تنفر از بی‌ارادگی آن‌ها آمیخته است. قهرمان‌ها با پنهان کردن حقیقت دردناک، پشت خیال‌پردازی‌ها و در کارهای پوچ و مبتذل، زندگی‌شان را بر باد می‌دهند و فضایی کمدی-تراژیک می‌آفرینند که انزوا و تنهایی انسان را به تصویر می‌کشد. موقعیت‌های جذاب داستانی، در پس‌زمینه‌ای از صحنه‌های ملال‌آور زندگی روزمره، طنزی موقعیتی می‌آفریند، که بیان‌گر تضاد و تقابل آدم‌ها با دنیای پیرامون‌شان است.

#چخوفیسم