::نوشته‌های الف.ر سلیمانی::
55 subscribers
710 photos
33 videos
35 files
217 links
خود را بگو تو چیستی؟ چیزی بده درویش را
Download Telegram
تأثیر‌گذار کردن نوشته
در نکوهش اضافه‌نویسی
🖋️ احمدرضا سلیمانی

اومبرتو اکو کتابی دارد به‌نام «چگونه پایان‌نامه بنویسیم؟» که در اصل دفترچه‌ی راهنمایی ست برای دانشجویانش در مقطع کارشناسی‌ارشد ادبیات که به‌دلیل اشارات اساسی اکو به مراحل مختلف نوشتن از جمله انتخاب موضوع، پژوهش و بازبینی‌های بعد از نگارش اولیه و این دست مطالعات پایه‌ای، رفته‌رفته در بین نویسندگان، بعنوان توصیه‌هایی دلنشین و البته قدرتمند، ماندگار شده است.
اکو در بخشی از این کتاب، جایی که درباره‌ی نوشتنِ مفهوم و معنا‌دار می‌نویسد، برای روشن شدن موضوع، جمله‌ای دارد:
«نرم و ملایم حرف زدن قاعده‌ی خوبی است. گفتن حرف‌های مهم، برای تأثیرگذار کردن نوشته‌تان کافی است.»
شناخت عادت‌های بد یا اشتباه، مهم‌ترین مسیر برای رسیدن به متنی پاکیزه از هرگونه زوائد است. اضافه‌نویسی خیلی مرتبط با تجربه‌ی نویسنده نیست ولی، حتمن در مسیر تبدیل شدن نوشته به فرامتن و زیرمتن خودش، مؤثر است. با اضافه‌نویسی به خواننده این پیام را می‌فرستیم که او از درک اصل مطلب ناتوان و نسبت به فهم متن، نادان است. مطمئن باشید خواننده‌ی باتجربه هم، اگر بیش‌تر از این عناوین در وصف شما استفاده نکند، کم‌تر از آن را نخواهد کرد.
برای اثرگذاری نوشته‌تان کافی است هر تکنیک مفیدی که از خستگی خواننده جلوگیری می‌کند را بکار بگیرید. تا جایی که ضرورتی منطقی وجود دارد و سرعت متن به شما اجازه می‌دهد، سطرها و بندها را بشکنید؛ خلاصه‌اش می‌شود پاراگراف‌بندی.

#نویسنده_شدن
#اومبرتو_اکو
#الف_ر_سلیمانی
نمایشنامه‌ی خیلی کوتاه-۱۰

[اوّلی پشت به ما نشسته است. سرش را کمی پایین انداخته و روی موهای سرش، مایعی گِل‌آگین ریخته است. دوّمی رو به ما نشسته و در تمام مدّت به نقطه‌ای دور، خیره است.]
اوّلی: تو نمی‌فهمی.
دوّمی: چرا، خوبم می‌فهمم.
اوّلی: نه. تو نمی‌فهمی توی ذهن من چه خبره.
دوّمی: می‌فهمم. باور کن.
اوّلی: دروغ می‌گی.
دوّمی: من هیچ‌وقت به تو دروغ نمی‌گم.
اوّلی: پس اسمش چیه؟
دوّمی: هرچی هست، دروغ نیست.
اوّلی: تو راست می‌گی. یه اسم دیگه هم داره.
دوّمی: چی؟
اوّلی: دلداری. دلداری دادن شکل دیگه‌ی دروغ گفتنه به کسی که نمی‌فهمیش.

[اوّلی برخاسته و در عمق تاریکی صحنه، گم می‌شود. دوّمی، چشم‌هایش را می‌بندد. صحنه، آرام‌آرام می‌میرد.]

#نمایشنامه_خیلی_کوتاه
#آقای_نمایشنامه_نویس
#الف_ر_سلیمانی
درگیر نوشتن که می‌شوم، آدم‌های موقعیت داستانی‌ام دست از سرم برنمی‌دارند. کلافه می‌شوم ولی چاره‌ای جز هم‌پا شدن با آن‌ها ندارم. آن‌ها درست مثل «جانگ» عمل می‌کنند. حتا اگر از آن‌ها متنفر هم باشی، آخرش جایی از دلت پیش‌شان گیر است.
«جانگ» در فرهنگ کشور کره، به نوعی از رابطه گفته می‌شود که قطع‌نشدنی ست. یعنی حتّا اگر عشق تبدیل به نفرت شود، نقطه‌ضعفی داری که قسمتی از وجود تو را به او وصل نگه می‌دارد.
نقطه‌ضعف من هم در مقابل آدم‌های روی کاغذ، این است که نمی‌توانم ازشان فاصله بگیرم. باید این‌طور باشد که فاصله بگیرم تا به‌تر ببینم‌شان، به‌تر بکاوم‌شان. ولی نمی‌شود. حتمن باید پابه‌پای تک‌تکشان بروم، مبادا بلایی سرشان بیاید. دیدنشان از نزدیک، هم‌زمان، هم خیالم راحت می‌کند و هم دلم را آشوب.

#کوتاهنوشت
#الف_ر_سلیمانی
نمایشنامه‌ی خیلی کوتاه - ۱۱
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

[اوّلی در میانه‌ی صحنه، با طنابی که به سقف متصل شده، از یک پا آویزان است و مثل پاندول ساعت، با حرکاتی آرام، این‌سو و آن‌سو می‌شود.]
دوّمی: [از راه می‌رسد. اوّلی را می‌بیند.] این چه وضعیه؟
اوّلی: به این وضعیت می‌گن پا در هوا.
دوّمی: [انگار تابحال این اصطلاح را نشنیده است.] عجب... چی می‌شه که آدم به این وضعیت در می‌آد؟
اوّلی: عشق یه‌طرفه دیدی تا حالا؟
دوّمی: نه. فقط شنیدم.
اوّلی: خب حالا ببین.
دوّمی: حالا تو عاشقی یا معشوق؟
اوّلی: من اون کسی‌ام که نفهمید آدم‌ها، هیچ‌کس رو بیش‌تر از خودشون دوست ندارن.
دوّمی: حالا فهمیدی؟
اوّلی: [اشاره‌ای به خودش می‌کند.] مشغولم.
دوّمی: تا کِی؟
اوّلی: تاوان بعضی از اشتباه‌ها رو تا آخر عمر باید بدی.
دوّمی: من برم؟
اوّلی: برو، ولی از همون راهی که اومدی، برگرد.
[دوّمی، گیج، به اوّلی و بعد به مسیر مقابلش نگاه می‌کند. سپس از همان راهی که وارد صحنه شده، عقب‌عقب باز می‌گردد. اوّلی هنوز پاندول‌وار حرکت می‌کند تا این‌که... صحنه آرام‌آرام می‌میرد.]

#نمایشنامه_خیلی_کوتاه
#آقای_نمایشنامه_نویس
#الف_ر_سلیمانی
فضای تاریک مشترک
نمایشنامه‌ی مدرن چرا مهم است ؟
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

روزی که تصمیم نهایی برای عملی کردن نشست‌های خوانش نمایشنامه‌های کوتاه ادبیات نمایشی ایران و جهان را گرفتم، بر این باور بودم که این روزها، مهم‌ترین دلیل برای نبودن تئاتر خوب، متاثر از مخاطب نیست. بلکه مخاطب، کار خوب را حتمن انتخاب می‌کند و حتمن به تماشای آن می‌رود. پس تولید یک تئاتر حرفه‌ای، قبل از هرچیز با توانایی گروه اجرایی آن میسر خواهد شد و در میان تمام مؤلفه‌هایی که منجر به یک اجرای خوب خواهد شد، نمایشنامه از همه چشم‌گیرتر است. پس شروع به خواندن بیش‌تر نمایشنامه شدم و در این راه، برای نزدیک‌تر شدن به مخاطب، تمرکزم را بر نمایشنامه‌های مدرن معطوف کردم.
ولی چرا نمایشنامه‌های مدرن، این‌قدر مهم هستند؟ چرا مطالعه و اجرا و تماشای آن، یکی از جذاب‌ترین و لذت‌بخش‌ترین تجارب در تمامی زمینه‌های ادبیات نمایشی است؟
نمایشنامه‌های مدرن، در نگاه اول کاملن غیرقابل فهم به‌نظر می‌رسند. امّا فراموش نکنیم بسیاری از تماشاگران باتجربه و منتقدین، در اولین برخورد با نمایشنامه‌هایی که بعدها در زمره‌ی ادبیات نمایشی کلاسیک درآمدند، دچار سرگشتگی شدند و اساسن یکی از انتخاب‌های نمایشنامه‌نویسان مدرن، سرگشته و حیران کردن تماشاگر است.
از سوی دیگر، این روزها از بس ملودرام‌های خانوادگی، کمدی‌های وطنی، نمایش‌های مستندنما، میان‌برنامه و میان‌پرده‌های آبکی را می‌بینیم که تصور مطالعه‌ی فرم‌های مدرن هنری، که به در ظاهر با آن آشنا بوده و به همین دلیل آشنایی، ارزش واقعی آن را درک نمی‌کنیم، در ذهن‌مان نمی‌گنجد.

#آقای_نمایشنامه_نویس
#الف_ر_سلیمانی
نمایشنامه‌ی خیلی کوتاه
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

[اوّلی و دوّمی، سرتاپا سفیدپوش در میان صحنه ایستاده و به روبروی‌شان نگاه می‌کنند. دورتادورشان را حلقه‌ای انسانی فراگرفته است که آدم‌هاش با نگاهی خیره، تمام مدت اوّلی و دوّمی را می‌نگرند. این‌ها سرتاپا قرمز پوشیده‌اند.]
اوّلی: تموم می‌شه؟
دوّمی: نگران چی هستی؟
اوّلی: تموم شدن.
دوّمی: تموم شدن که بد نیست، اوّلِ یه شروع دیگه‌س.
اوّلی: ولی اگه ما تموم بشیم چی؟ کی باید یه شروع دیگه رو شروع کنه.
دوّمی: دنیا مثل دویدن می‌مونه. یا باید سرعتت خوب باشه، یا بلد باشی از روی مانع‌ها خوب بپری.
اوّلی: اگه خط شروع رو گم کردیم چی؟
دوّمی: اون‌وقت یه راه بیش‌تر نداری.
اوّلی: چی؟
دوّمی: باید پشت سرت رو نگاه کنی، شاید جای قدم‌هات هنوز مونده باشه.
اوّلی: که برگردم؟... نه.
دوّمی: که ببینی از کجا اومدی.
[اوّلی پشت سرش را نگاه می‌کند. به عمق صحنه می‌رود و در تاریکی گم می‌شود. قرمزپوشان، دوّمی را در میان می‌گیرند. دوّمی دیگر دیده نمی‌شود. صحنه آرام‌آرام می‌میرد.]

#آقای_نمایشنامه_نویس
#الف_ر_سلیمانی
ُمَلآگاهی
#الف_ر_سلیمانی

اگر به بچّه‌ها نگفته بودید:
«این چیزا فقط توو قصّه‌ها ست.»
الان دنیای به‌تری داشتیم.
توسعه‌ی فردی نویسنده-۱

مهم‌ترین کارِ نویسنده، پیدا کردن راهش و پیمودن آن است با قدرت هرچه تمام‌تر.
نویسنده با نگه‌داشتن چرخ‌های ارابه‌ی ذهنش روی ریل اصلی‌ای که یافته‌ است، تنها فرصت خواهد کرد به مسیر خودش نگاه کند و از آن محافظت کند؛ درحالی که حتمن از کنار دیگرانی هم خواهد گذشت. اما باید به‌یاد داشته باشد که فقط باید بگذرد از کنار دیگرانی که در مسیر هستند، چه‌بسا آن‌ها هم روی ریل خودشان حرکت می‌کنند.
اگر چیزی بیش‌تر از نظاره‌کردن آن‌ها را برگزیند، بی‌شک از مسیر خود منحرف خواهد شد.

#الف_ر_سلیمانی #توسعه_فردی_نویسنده
توسعه‌ی فردی نویسنده-2
گابریل گارسیا مارکز در اواخر مصاحبه‌ی خودش با پیتر استون و پس از دریافت جایزه‌ی نوبلش در سال 1982، می‌گوید:
ادبیات چیزی نیست جز نجاری. هر دو کار خیلی دشوار هستند. نوشتن یک موضوع تقریباً به سختی ساختن یک میز است. در هر دو، شما با واقعیت کار دارید، ماده‌ای درست به سختی چوب. هر دو کار پر از تکنیک و ترفند است. اساس کار مقدار بسیار ناچیزی جادو و سخت‌کوشی فراوان است. و من هم، مانند پروست، فکر می‌کنم نویسندگی ده درصد الهام گرفتن و نود درصد عرق ریختن است. من هیچ وقت نجاری نکرده‌ام، ولی نجاری حرفه‌ای است که بیش از هر چیز تحسینش می‌کنم.

#الف_ر_سلیمانی #توسعه_فردی_نویسنده #نویسنده_شدن
توسعه‌ی فردی نویسنده-۳

محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، به نکته‌ای اشاره می‌کند که به‌نظرم تکلیف آن‌هایی که گاهی می‌مانند برسر دوراهی عمل یا سکوت را روشن کرده است:
«راه دو بیش نیست: یا مزدور و ریزه‌خوار قدرت ماندن، فراغت بی‌ثمرش را به زیبایی‌ها آراستن و حق را در پایش قربانی کردن، یا در کنار مردم بودن، امید را در ایشان زنده نگه‌داشتن و دیدگانشان را به زیبایی و حق گشودن. زیرا که زیبایی نیروست و حق نیروست، خاصّه در زمینه‌ی گسترده‌ی زشتی و بیدادی که بر مردم می‌رود.»
پس درکنار مردم ماندن و به آن‌ها امید دادن در روزهای سخت، در مقابلِ حق‌گویی نیست و منافاتی با بیدادِ سنگین بر دوش مردم ندارد که هیچ، باید تلاشش برای برداشتن این ثقل عظیم از جثه‌ی نحیف انسان‌ها باشد. البته که کنار آمدن با این دوگانه‌ی وجودی، کار دشواری ست امّا، یادآوری‌اش به خودمان، شاید معبری در سنگلاخ‌ها باز کند.

#توسعه_فردی_نویسنده
#الف_ر_سلیمانی
@ahmadreza_sol
قسمت صفر: توضیحات
هنوز هم برای رساندن آثارمان به دست مخاطب، نیاز داریم تا ناشران، تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران، پشت ما و اثر ما بایستند و از آن حمایت کنند. تحت‌ تاثیر قرار دادن این دروازه‌های قدرتمند انتشار، امروزه بیش‌تر از هر وقت دیگری دشوار است.
اما این آدم‌ها دنبال چه‌ هستند و چرا تحت‌ تاثیر قرار دادن آن‌ها تا این‌ حد مشکل است؟ پاسخ ساده‌تر از آن است که فکرش را بکنید. این موجوداتِ به‌‌نظر دست‌‌نیافتنی به همان چیزی توجه دارند که مخاطب به آن اهمیت می‌دهد:
☑️ ایده‌ای عالی که به‌ خوبی اجرا شده باشد، ایده‌ای که احساسات آن‌ها را درگیر کند، توجه‌شان را جلب کند و مهم‌تر از همه، سرگرم‌کننده باشد.
🖊️دستیابی به افراد مناسب برای حمایت از آثارمان، سخت‌ترین بخش موفقیت در نویسندگی نیست؛ بلکه قسمت سخت ماجرا، خلق اثری است که این افراد مناسب را تحت‌ تاثیر قرار داده و هیجان‌زده‌شان کند. عناصر ساده و واضحی وجود دارند که می‌شود آن‌ها را در بهترین ایده‌ها مشاهده و روی آن‌ها مطالعه کرد. برای این کار باید از این کلیشه بیرون بیاییم که "پرداخت تنها کلید طلایی برای خلق متن است".

قصد دارم تا از این هفته، هر پنجشنبه حوالی ساعت ۲۲:۰۰، معرفی یکی از این عناصر را در یادداشتی کوتاه، با شما به اشتراک بگذارم. این هفت عنصر طلایی، نه تنها راهِ ایده‌پردازیِ داستانی، بلکه مهم‌ترین آن‌ها هستند.
پ.ن: قطعن در این پژوهش، نظرات شما به من کمک شایانی خواهد کرد.

#الف_ر_سلیمانی
حداقل تا امروز و به‌شکل اثبات‌شده، در این دنیا ما تنها موجوداتی هستیم که می‌توانیم از «کلمات» استفاده کنیم.
این یک فرصت است.
و چه چیزی از این به‌تر.

#کوتاهنوشت
#الف_ر_سلیمانی
یکی از معیارهای سنجش هنر خوب، این است که چه‌مدّتی با مخاطب و در ذهن او می‌ماند.

#کوتاهنوشت
#الف_ر_سلیمانی
پیاده‌رو تغییر می‌کند.
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

دی‌شب دیر خوابیده‌ام.
صبح دیر بیدار می‌شوم.
همان اندازه دیر بیدار می‌شوم که نتوانم خانه تا اداره را پیاده طی کنم؛ زمان نداشته باشم برای پیاده‌روی.
مجبور می‌شوم با ماشین به اداره بروم. رانندگی را دوست ندارم. تا جایی که بشود، دلم نمی‌خواهد پشت رُل بنشینم. وقتی راننده‌ی ماشین هستم، باید از دیدن خیلی چیزها چشم بپوشانم ؛ مجبورم چشم بپوشانم. بعد یک‌بار که رانندگی نمی‌کنم، می‌نشینم روی صندلی کنار راننده یا صندلی عقب ماشین -فرقی نمی‌کند- از پنجره‌ی ماشین بیرون را تماشا می‌کنم و می‌بینم در فاصله‌ی بین دوبار نشستن پشت فرمان ماشین، چه اتفاقاتی می‌تواند بیافتد و چه اتفاقاتی از دست می‌رود.

#الف_ر_سلیمانی
#پیاده_رو
بن‌بست وقتی معنا می‌یابد که نه فکرکردن راهی به جایی باز می‌کند و نه حرف‌زدن نتیجه‌ای دارد.

#الف_ر_سلیمانی
#کوتاهنوشت
میلان کوندرا در جایی گفته که پدرش در پایان عمر، تنها دو لغت را تکرار می‌کرد: «چه‌قدر عجیب!» تمام اندوخته‌های زبانی‌اش به این‌دو ختم می‌شد. نه این‌که چیز دیگری برای گفتن نداشت، بلکه این‌دو برای آن‌چه از سر گذارنده بود، کافی بود.
📚از کتاب «سرکلاس با کیارستمی»

گاهی تجربه‌های زندگی در حجمی عظیم و عجیب، دور می‌شوند و سپس مثل ته‌نشین‌شدن دانه‌هایی سنگین‌تر از آب، به ته ظرف می‌روند و می‌نشینند و منتظر می‌مانند تا روزی نوبت‌شان شود، تا روزی بگویند که ما لحظه‌های اعجاب‌آور زندگی بوده‌ایم.

#الف_ر_سلیمانی
#یک_نویسنده
🔺نویسنده باید شخصیّت و اعمال و رفتار او را باورپذیر کند.

قصّه‌ای که مبتنی بر شخصیّت است و تنش‌ها و تعلیق آن از شخصیّت گرفته می‌شود، ریسک‌پذیرترین نوع قصّه است. صحنه‌های درخود فرورفتن شخصیّت، سکوت، انزوا و خلوت درون او را چگونه باید تصویر یا توصیف کرد که موجب ملال و پس‌زدگی مخاطب نشود؟

⚠️ آیا برای هر کلمه‌ی پنهان‌مانده در درون شخصیّت، می‌شود یک کنش نمایشی یافت؟

#یک_نویسنده
#الف_ر_سلیمانی
#شخصیت_پردازی
تقلای بیهوده‌ای ست اگر بخواهیم همه‌ی وجوه آشکار و پنهان شخصیت را تصویر کنیم. پی‌بردن به همه‌ی این وجوه، سخت‌تر و وقت‌گیرتر از کشف یک پلات است.

آدم‌ها پر از رازهایی هستند که خودشان هم از یاد برده‌اند.

برای تمرین در مورد طرحی که باید بر اساس شخصیت ساخته و پرداخته شود، آنتوان چخوف مهم‌ترین و به‌ترین پیشنهاد است. چخوف درام‌هایی نوشته با کم‌ترین پلات و بیش‌ترین تأکید بر شخصیت.
نمونه‌اش نمایشنامه‌های:
سه خواهر
یا
باغ آلبالو.


#چخوفیسم
#الف_ر_سلیمانی
یادداشتی برای پرونده‌ای که بسته شد.
فیلم «پرونده باز است» آخرین ساخته‌ی «کیومرث پوراحمد» فقید.
✍🏻 احمدرضا سلیمانی

نمی‌دانم اگر رفتن دلخراش کیومرث پوراحمد، آن‌جور که اتفاق افتاد نبود، این یادداشت چه رنگ و بویی داشت.
گاهی آدم خسته می‌شود از بس حرف می‌زند ولی به گوش کسی فرو نمی‌رود. این‌وقت‌ها ست که پیش خودت می‌گویی برای بار آخر می‌گویم؛ شنیدند که هیچ، امر هم شنیدند که... بعد شروع می‌کنی به تندتند تکرار کردن حرف‌های هزاربار زده و یک‌بار نشنیده‌ات، گفتن حرف‌هایی که مهم‌اند ولی از بس تکرار شده، مثل تاروپود قالی کاشان، که نقش بی‌نظیری را برخود دارند ولی کسی نمی‌بیندشان، دیده نمی‌شوند. بدی‌اش این‌که این حرف‌ها چون برای خودت بدیهی و تکراری‌اند، حوصله‌ی پرداخت ظریف کلامی را برای بیان‌شان نداری. فقط می‌خواهی بگویی ولی، غافلی از این‌که شنونده‌ات از نقد مستقیم بی‌زار است؛ چه‌رسد به این‌که حرف‌هات بوی نصیحت هم بگیرد.
پوراحمد در آخرین فیلمی که توانست بسازد، انگار درست در همین تجربه به‌سر می‌برد. تجربه‌ی بی‌حوصلگی برآمده از شندیده نشدن‌ها. تجربه‌ی گفتن و «رفتن».
از این‌رو نمی‌دانم حالا نقد کردن و تحلیل این فیلم، فایده‌ای هم دارد یا نه؟!
بله؛ فیلم پس از «ایده‌»ی اولیه‌ی فیلم‌نامه‌ش، تمام شده است و دیگر هیچ حرفی نه در تکنیک و نه در محتوا ندارد. حتا قاب‌بندی دوربین‌ و انتخاب زوایا، پر از اشکال است. بگذریم از پس‌وپیش بودن صحنه‌ها در دکوپاژ و تدوین. بگذریم از تصویرسازی‌های بی‌جان فیلم‌نامه و شخصیت‌های نیم‌بند و بی‌پشتوانه و بگذریم از....
بله؛ دارم از فیلمی این‌جور حرف می‌زنم که کارگردانش، روایت را خوب می‌شناخت، قصه تعریف کردن با دوربین را بلد بود، می‌توانست فیلمی بسازد که دو-سوم‌اش توی یک آپارتمان و با یک شخصیت، رو‌به‌روی قاب صحنه می‌گذشت و چه و چه، که تمام آدم‌هایی که سینما را می‌شناسند به توانش معترف‌اند.

و حالا یک پرسش پس از رفتنی دلخراش:
ما با این آدم چه کردیم؟ ما با سینمای کیومرث پوراحمد چه کردیم؟
ما با این آدم‌ها چه می‌کنیم؟ ما با سینمای خودمان چه می‌کنیم؟

#الف_ر_سلیمانی
بعضی داستان‌ها، برایم جذاب‌ترند.
این جذابیت تنها یک دلیل دارد، که از سوی نویسنده، در داستان به‌وجود می‌آید:
«بازی‌کردن با موضوع»

نویسنده، موضوعات و منابع متفاوتی را با بچگی‌کردن و آزادکردن تخیّل خود، جابه‌جا می‌کند و تغییر می‌دهد.
و این داستان راجذاب می‌کند.

#کوتاهنوشت
#الف_ر_سلیمانی