دلنوشته"محمدمهدی ناصری"
84 subscribers
56 photos
22 videos
75 links
سلامٌ علي آل يآسیـــــــــــــــن
🔸
باتو آن عهد که در "وادی اَیْمَن" بستم
همچو موسی اَرِنی‌گوی به میقات برم
🔸
محمدمهدی ناصری
کارشناس ادبیات فارسی
🔸
🇮🇷 @Motaharan_ir
.
🔰 http://T.me/Farhangestan_Tahour
.
📸 Instagram.com/motaharan.ir
.
🆔 @ma_naseri
Download Telegram
#تضمین

🔖 #رنج_تا_گنج ...

نابرده رنج گنج مُیَسر نمی‌شود #سعدی
بی شک کسی یک شبه بَرتر نمی شود

در این سرای پُر زَر و سیم آدمی
بُرد آن کسی که در پی بستر نمی شود

خواهی رِسی به عرشِ عرفان و معرفت
این ره ز درد و جهدِ سراسر نمی شود

#محمدمهدی_ناصری

📚 #مطهران
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#قلمی_از_دل_شکسته_ام

#مادر_بزرگم_رفت...

مادر که می‌رود؛ روح خانه می‌رود، نشاط خانه می‌رود، همه‌جا سوت‌وکور می‌شود.

مادر که می‌رود؛ چراغ خانه خاموش می‌شود، ظلمات همه‌جا را تحت سلطه‌ی خود می‌گیرد.

مادر که جای خود دارد... مادربزرگم رفت....

مادربزرگ که نباشد؛ بوی عطر لطافت‌های چادرنماز و خلوص تربت سجاده‌اش دیگر به مشامم نمی‌رسد.

مادربزرگ که نباشد؛ صدای قرآن خواندن‌ها، حدیث کسا خواندن‌ها و دعاهایش دیگر دل و جان و روحم را نوازش نمی‌دهد.

مادربزرگ که نباشد؛ سماور هم از غم نبودنش دیگر نمی‌جوشد تا عطر چایی‌های دم‌کرده همه را مست کند.

مادربزرگ که نباشد؛ دیگر هیچ‌چیزی، هیچ حسی، هیچ بهانه‌ای آرامم نمی‌کند.

مادربزرگ که نباشد؛ پدربزرگ هست ولی نگاهش که می‌کنی، و عمیق می‌شوی می‌فهمی که نیست....

مادربزرگ تا دیروز بود؛ ولی حالا دیگر نیست و من داغ نبودنش را در آغوش کشان، در دل می‌گریم.

چه کنم که من ماندم در غربت.... و او از غربت رها شد.

و چه دل‌تنگ می‌شوم وقتی عکسش را به چشم دلم نشان می‌دهم.

خدایا نوبت نبودن من را کی امضا می‌کنی...
.
#محمدمهدی_ناصری
دوم رجب ۱۴۴۱

📚 #مطهران
🇮🇷 @Motaharan_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#قرنطینه_دل...

در قرنطینه‌‌ی دل نام ترا می بوسم
نیست آغوشِ تو احرام ترا می بوسم

غفلتی را پیشه کردم که شدم ویروسی
منو بیماریِ دل، جام ترا می بوسم

روز و شب رفت نفهمید دلم از گذرش
منِ مجنون شده الهام ترا می‌بوسم

گرچه دروازه‌ی دل را به ناحق بستی!
چه کنم، چاره که پیغام ترا می بوسم

من ز قربانگه تو، کنج قرنطینه‌ی دل
روز و شب نیست، که ایهام ترا می بوسم

من قرنطینه شدم تا که تو ایمن باشی
این گذر می گذرد، کام ترا می بوسم

زین قرنطینه خدایا بگشا آن در را
که در این بحبوحه من دام ترا می بوسم

عشق را هر چه شود واله و طالح نشود
من چه تفسیر کنم، فام ترا می‌بوسم

#محمدمهدی_ناصری
اسفند ۱۳۹۸

📚 #مطهران
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#آغوش_بهار...

چه خوش است دیدن روی نگار
بوسه در بحبوحه‌ی بوی بهار

چه خوش آن لحظه ز هم روییدن
چهره در چهره در آغوش بهار

#محمدمهدی_ناصری
اسفند ۱۳۹۸

📚 #مطهران
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
تقدیم به ساحت مقدس هفتمین امام شیعیان حضرت موسی بن جعفر، امام موسی کاظم علیه السلام.

🏴بی قرار کوی دوست...

من دلم تنگ نوای روح فزای کاظم(ع) است
آرزوی قلبی‌ام صحن و سرای کاظم(ع) است

می شود آقا مرا هم یک شبی مهمان کنی؟
چون برای من سریعا این عزیمت لازم است

کُنج ایوانِ حریمت حجره ای آماده هست؟
چون دگر دل پَر کشیده، سوی کویت عازم است

از میان خیل خوبان، من دگر جامانده ام
این دل شیدا دمادم بی قرار کاظم(ع) است

#محمدمهدی_ناصری
اسفند ۱۳۹۸

📚 #مطهران
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#متی_ترانا_و_نراک ...

در این سرای پُر از غم بیاد تو هستم
ز این سراب دمادم به ذکر تو مستم

عزیز فاطمه آقا، متی ترانا و نراک؟
منم که از غم هجرت ز عُلقه ها بِگُسَستم

به شب، آل یاسین و به روز نغمه عهدت
ز شوقِ چشمه ی اشکی، چه قله ها که نرفتم

به حاشیه کردن اسمم، میان جمله ی یاران
مدام ذکر فرج را به موج ها که فرستم

من آن طاغی لطفت، بهانه ها بتراشم
بیا بنما رخ، که به دنیا نَسِرشتم

#محمدمهدی_ناصری

📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#تبریک_بهار.‌..

تبریک بهار، در بهاران به تو باد
لبخندِ گُل و بلبلِ خندان به تو باد

با یاد خدای خالقِ دشت و دمن
سرسبزی و خرم دلی از آنِ تو باد

#محمدمهدی_ناصری
فروردین ۱۳۹۹
.
📚 #مطهران
.
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#انتظار ...

زندگی یعنی نبودن، نیستن
در کنار مُشت خاکی زیستن

زندگی یعنی همیشه انتظار
انتظار زنده ماندن تا بهار

#محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
Audio
با آرزوی شفای همه مبتلایان این ویروس منحوس.

اللهم اشف کل مریض. آمین 🤲

#حافظ_خوانی ؛ غزل شماره ۱۰۶

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد

در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد

شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

🎙 #محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#بهار_یک_نقطه_دارد...

آن نقطه‌ی تنها ز بهار، هست نشانه
معبود یکی باشد و آن نقطه بهانه

گر دست نراند به در و دشت ز لطفش
دیگر نه بهار هست و نه نجوای شبانه

#محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
#سیزده_بدر...

بی تو سیزده را بِدر نخواهم کرد
من از این سین گذر نخواهم کرد

بی تو من از هراس سیلاب ها
سوی قله سفر نخواهم کرد

بی تو حتی سپیده دم بزند
رو به قبله نظر نخواهم کرد

* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

تو نباشی سبزه ها چون میخند
باغ و بُستان و چشمه، تاریخند

جاده ها هم به سوی قربانگاه
صف به صف همیشه چون تیغند

کوه ها هم اگر نباشی تو
همگی ماورای مریخند

* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

گفته بودم هفت سین نشانم من
تا که آمد این غزل بخوانم من

خوش نشاندی کنار من سُنبل
سرمه راندی برای من ای گل؟!

عشق، سازیست که از تو می جویم
جانمازم، من از تو می گویم

* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

گر نباشی دگر چه لطفی هست
من که هستم، به تو امیدی هست؟

سیزده هم بدون تو نحس است
کل روز در دلم ز تو بحث است

سیزده روز دو دیده بارانیست
چون تو نیستی دلم که زندانیست!

* سیزده را چطور بِدر گویم
تو که نیستی، کجا سفر گویم؟

#محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#قرنطینه‌ی_دل...

در قرنطینه‌‌ی دل نام ترا می بوسم
نیست آغوشِ تو احرام ترا می بوسم

غفلتی را پیشه کردم که شدم ویروسی
منو بیماریِ دل، جام ترا می بوسم

روز و شب رفت نفهمید دلم از گذرش
منِ مجنون شده الهام ترا می‌بوسم

گرچه دروازه‌ی دل را به ناحق بستی!
چه کنم، چاره که پیغام ترا می بوسم

من ز قربانگه تو، کنج قرنطینه‌ی دل
روز و شب نیست، که ایهام ترا می بوسم

زین قرنطینه خدایا بگشا آن در را
که در این بحبوحه من دام ترا می بوسم

من قرنطینه شدم تا که تو ایمن باشی
این گذر می گذرد، کام ترا می بوسم

عشق را هر چه شود واله و طالح نشود
من چه تفسیر کنم، فام ترا می‌بوسم

#محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
Audio
Motaharan.ir
✍️ قلمی از دلی تنگ...!

در خداحافظی رمضان، بخندم یا بگریم؟!

🌙 به پایان آمد این ماه، ولیکن عشق پا برجاست.....

هر جا دلمان می شکند خانه‌ی یار است
هر لحظه‌ که اشکی چکد از دیده، بهار است

ادامه این غمنامه 👇
t.me/motaharan_ir/160

✍️ 🎙 #محمدمهدی_ناصری
۳ خرداد ۱۳۹۹
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
🌸 عید سعید فطر بر همگان مبارک 🌸

در خداحافظی رمضان، بخندم یا بگریم؟!

قلمی از دلی تنگ...!
🎙 #مطهران

🌙 به پایان آمد این ماه، ولیکن عشق پا برجاست.....

هر جا دلمان می شکند خانه‌ی یار است
هر لحظه‌ که اشکی چکد از دیده، بهار است

هنگامی که چشمان نگرانم را به آسمان می دوختم و در امتداد مغرب در جستجوی ظهور هلال ماه شوال خیره می شدم، این لباس قرمز غروب بود که بی اختیار قلب و دلم محو او می شد که حس غریبی را در دلم جای می‌داد و وجودم را به لرزه می انداخت.

به این فکر می‌کردم این حس، حس "اشتیاق است یا حسی ز درد فراق" و من باید بخندم یا بگریم!؟

هر سال رمضان که آهنگ خداحافظی سر می دهد، این دلِ غریب من است که از زیر حصار قفسه‌های سینه‌‌ی تنگم آبستن تحولاتی غمناک و عجیب می شود و سلول های دلِ بیچاره و عاصی شده ام را درهم میکوبد و می فشارد.

تحولاتی جزر و مد گون به واسطه تولد دوباره ماه، ناخداگاه از فراق صفا و صمیمیتش، چه غریبانه اشک را در چشمان خونی ام حلقه می زند و صدای هق‌هق های سکوت گرفته ام چهارستون حرم خدا (دلم) را به لرزه می‌افکند.

دلتنگ تر از همیشه سر باید کرد
از خانه‌ی شوق‌هم، گذر باید کرد

هرچند که در پیچ و خَم تقدیرم
ناچار از این خانه سفر باید کرد

آری، دلتنگ تر از همه‌ی روزهای خوش این ماه مهربانی و عاشقی ...

کالبد این دلتنگی ها چون مهمانی ناخوانده هوس خانه‌ی دلم را کرده و قصد اتراقی یکساله را می کند.

حضورش با بغضی عجیب وجودم را در ضجری' عمیق فرو می برد و روح و دل و جانم را، بی رحمانه به زجر می کشد.

چه بشکن بشکنی برپاست هر شب،
اندر دلِ تنهای فقیرم، ای خدا....

باز هم رمضان می رود، با عاشقانه هایش می رود، با لطافت‌های شبانه اش می رود، با گریه ها و بغض های نیمه شبش می رود، و این دل است که از فراقش باید به وادی دلتنگی ها کوچ کند.

ماهِ مهر و محبت و بندگی با تمام عظمتش، با تلاطم امواج عاشقانه‌ی خود دل و قلبم را صیقل، و روحم را نوازش داد و من را عجیب وابسته‌ی خود کرد و رفت.

و تنها بند دلتنگی هایش را در این غروب غمناک بر درب این خانه گره زد تا مثل معشوقی که عاشق بی اختیار و دیوانه وار خود را فدا و نثار او می کند، وجودم را به دنبال خود بکشد و دلِ خوگرفته با محبت و مهربانی هایش را تا سال بعد در حسرت یک شب مهمانی اش غریبانه با اشک و بغض به انتظار بنشاند.

چرا که تقدیر همین است که با تمام رفتن ها، با دلی تنگ تر از هر زمان در هر مکان، هر دَم بسوزم و بسازم.

سخت است فریاد کشیدن در دل
هی چنگ زدن بر جگری در ساحل

محصول تمام شده ها هست همین
این فاصله و گریه شده صد مشکل

چه سخت است تحمل این فاصله در موازات این ثانیه های وانفسا....

بدرود ماه شوق و اشتیاقِ امیدها
بدرود ماه اشک و محبت و بندگی ها
بدرود ماه دعا، ماه نماز، ماه قرآن
بدرود ماه عشق بازی با خدا
بدرود رمضان.....

بدرود... که اگر مجالی در عمر فانی ام باشد دوباره در آغوشت خواهم گرفت.

چه کنم که دنیا محل گذر است و معشوق روزی می‌آید و دل را عمیق در خود غرق می کند و در چشم بهم زدنی آهنگ رفتن سر می دهد و می رود.

معشوقا...

آهنگ رفتن سر مَده
از رفتنت خواهم سِپُرد
تَن را به کُنج قبر و من
بی بودنت خواهم که مُرد

چشمان دگر گریان شود
این بار دل ویران شود
روزی که از منزل روی
قطعا دلم بی جان شود

خوب است هم پیمان شویم
در کوی هم مهمان شویم
با عشق سرجُنبان شویم
بر خاطراتی جان شویم

با اشک در کنج قفس
با یاد تو من یک نفس
گویم هر آنچه، هست و بس
بازآ به فریادم برس

در این دیار بی کسی
در کوچه ی دلواپسی
با رنگ های اطلسی
تنها تو بر من نرگسی

دیگر به پایانش رسید
سر دفتر جان سر رسید
روز گذر از ره رسید
آخر، جان بر لب رسید

براستی این وداع چه تلخ و سخت و ضجرآور است.

چه کنم که تا بوده، چنین بوده.

و تو ای خدای من، مهربان من، تنها یار تمام تنهایی های من، همواره مرا مهمان خانه‌ی خود نگه بدار...

با تو آن عهد که در "وادی اَیْمَن" بستم
همچو موسی اَرِنی‌گوی به میقات برم

والسلام

🎙 #محمدمهدی_ناصری
۳ خرداد ۱۳۹۹
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
سنگ صبور ...

من که کارم شده هی سنگ صبور دگران
کو رفیقی که دمی درد مرا گوش کند ...

#محمدمهدی_ناصری

📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
دلنوشته"محمدمهدی ناصری"
🌸 عید سعید فطر بر همگان مبارک 🌸 ‏ در خداحافظی رمضان، بخندم یا بگریم؟! قلمی از دلی تنگ...! 🎙 #مطهران 🌙 به پایان آمد این ماه، ولیکن عشق پا برجاست..... هر جا دلمان می شکند خانه‌ی یار است هر لحظه‌ که اشکی چکد از دیده، بهار است هنگامی که چشمان نگرانم…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌸 عید سعید فطر بر همگان مبارک 🌸
  ‏
در خداحافظی رمضان، بخندم یا بگریم؟!

قلمی از دلی تنگ...!
🎙 #مطهران

🌙 به پایان آمد این ماه، ولیکن عشق پا برجاست.....
...

معشوقا...

آهنگ رفتن سر مَده
از رفتنت خواهم سِپُرد
تَن را به کُنج قبر و من
بی بودنت خواهم که مُرد

چشمان دگر گریان شود
این بار دل ویران شود
روزی که از منزل روی
قطعا دلم بی جان شود

خوب است هم پیمان شویم
در کوی هم مهمان شویم
با عشق سرجُنبان شویم
بر خاطراتی جان شویم

با اشک در کنج قفس
با یاد تو من یک نفس
گویم هر آنچه، هست و بس
بازآ به فریادم برس

در این دیار بی کسی
در کوچه ی دلواپسی
با رنگ های اطلسی
تنها تو بر من نرگسی

دیگر به پایانش رسید
سر دفتر جان سر رسید
روز گذر از ره رسید
آخر، جان بر لب رسید

براستی این وداع چه تلخ و سخت و ضجرآور است.

متن کامل در پست زیر...

🎙 #محمدمهدی_ناصری

📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
Forwarded from دلنوشته"محمدمهدی ناصری" (محمدمهدی ناصری)
🌸 عید سعید فطر بر همگان مبارک 🌸

در خداحافظی رمضان، بخندم یا بگریم؟!

قلمی از دلی تنگ...!
🎙 #مطهران

🌙 به پایان آمد این ماه، ولیکن عشق پا برجاست.....

هر جا دلمان می شکند خانه‌ی یار است
هر لحظه‌ که اشکی چکد از دیده، بهار است

هنگامی که چشمان نگرانم را به آسمان می دوختم و در امتداد مغرب در جستجوی ظهور هلال ماه شوال خیره می شدم، این لباس قرمز غروب بود که بی اختیار قلب و دلم محو او می شد که حس غریبی را در دلم جای می‌داد و وجودم را به لرزه می انداخت.

به این فکر می‌کردم این حس، حس "اشتیاق است یا حسی ز درد فراق" و من باید بخندم یا بگریم!؟

هر سال رمضان که آهنگ خداحافظی سر می دهد، این دلِ غریب من است که از زیر حصار قفسه‌های سینه‌‌ی تنگم آبستن تحولاتی غمناک و عجیب می شود و سلول های دلِ بیچاره و عاصی شده ام را درهم میکوبد و می فشارد.

تحولاتی جزر و مد گون به واسطه تولد دوباره ماه، ناخداگاه از فراق صفا و صمیمیتش، چه غریبانه اشک را در چشمان خونی ام حلقه می زند و صدای هق‌هق های سکوت گرفته ام چهارستون حرم خدا (دلم) را به لرزه می‌افکند.

دلتنگ تر از همیشه سر باید کرد
از خانه‌ی شوق‌هم، گذر باید کرد

هرچند که در پیچ و خَم تقدیرم
ناچار از این خانه سفر باید کرد

آری، دلتنگ تر از همه‌ی روزهای خوش این ماه مهربانی و عاشقی ...

کالبد این دلتنگی ها چون مهمانی ناخوانده هوس خانه‌ی دلم را کرده و قصد اتراقی یکساله را می کند.

حضورش با بغضی عجیب وجودم را در ضجری' عمیق فرو می برد و روح و دل و جانم را، بی رحمانه به زجر می کشد.

چه بشکن بشکنی برپاست هر شب،
اندر دلِ تنهای فقیرم، ای خدا....

باز هم رمضان می رود، با عاشقانه هایش می رود، با لطافت‌های شبانه اش می رود، با گریه ها و بغض های نیمه شبش می رود، و این دل است که از فراقش باید به وادی دلتنگی ها کوچ کند.

ماهِ مهر و محبت و بندگی با تمام عظمتش، با تلاطم امواج عاشقانه‌ی خود دل و قلبم را صیقل، و روحم را نوازش داد و من را عجیب وابسته‌ی خود کرد و رفت.

و تنها بند دلتنگی هایش را در این غروب غمناک بر درب این خانه گره زد تا مثل معشوقی که عاشق بی اختیار و دیوانه وار خود را فدا و نثار او می کند، وجودم را به دنبال خود بکشد و دلِ خوگرفته با محبت و مهربانی هایش را تا سال بعد در حسرت یک شب مهمانی اش غریبانه با اشک و بغض به انتظار بنشاند.

چرا که تقدیر همین است که با تمام رفتن ها، با دلی تنگ تر از هر زمان در هر مکان، هر دَم بسوزم و بسازم.

سخت است فریاد کشیدن در دل
هی چنگ زدن بر جگری در ساحل

محصول تمام شده ها هست همین
این فاصله و گریه شده صد مشکل

چه سخت است تحمل این فاصله در موازات این ثانیه های وانفسا....

بدرود ماه شوق و اشتیاقِ امیدها
بدرود ماه اشک و محبت و بندگی ها
بدرود ماه دعا، ماه نماز، ماه قرآن
بدرود ماه عشق بازی با خدا
بدرود رمضان.....

بدرود... که اگر مجالی در عمر فانی ام باشد دوباره در آغوشت خواهم گرفت.

چه کنم که دنیا محل گذر است و معشوق روزی می‌آید و دل را عمیق در خود غرق می کند و در چشم بهم زدنی آهنگ رفتن سر می دهد و می رود.

معشوقا...

آهنگ رفتن سر مَده
از رفتنت خواهم سِپُرد
تَن را به کُنج قبر و من
بی بودنت خواهم که مُرد

چشمان دگر گریان شود
این بار دل ویران شود
روزی که از منزل روی
قطعا دلم بی جان شود

خوب است هم پیمان شویم
در کوی هم مهمان شویم
با عشق سرجُنبان شویم
بر خاطراتی جان شویم

با اشک در کنج قفس
با یاد تو من یک نفس
گویم هر آنچه، هست و بس
بازآ به فریادم برس

در این دیار بی کسی
در کوچه ی دلواپسی
با رنگ های اطلسی
تنها تو بر من نرگسی

دیگر به پایانش رسید
سر دفتر جان سر رسید
روز گذر از ره رسید
آخر، جان بر لب رسید

براستی این وداع چه تلخ و سخت و ضجرآور است.

چه کنم که تا بوده، چنین بوده.

و تو ای خدای من، مهربان من، تنها یار تمام تنهایی های من، همواره مرا مهمان خانه‌ی خود نگه بدار...

با تو آن عهد که در "وادی اَیْمَن" بستم
همچو موسی اَرِنی‌گوی به میقات برم

والسلام

🎙 #محمدمهدی_ناصری
۳ خرداد ۱۳۹۹
📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
غم ادواری دل...
.
گفت آن شیخ ز غم و چشم و گرفتاری دل
از لب و خال و دل و قلب، ز بیماری دل

فارغ از خود شدن و کوس اناالحق زدن و؛...
چوبه‌ی دار و خریداری و "منصور_ی" دل

غم دلدار و شررها که به جان‌ها افکند؛
جان به لب آمدن و شهره‌‌ی "بازار_ی" دل

از درِ میخانه و باز شدنش در شب و روز
فارغ شدن از مسجدو، مدرسه و بیزار_ی دل

جامه‌ی زهد و ریا کندن و بر تن کردن
خرقه‌ی پیر خراباتی و "هشیار_ی" دل

شکوِه از واعظ آن شهر که پندش می‌داد،
غبطه بر رند می آلود و مددکار_ی دل

بغض ترکیده‌ی شیخ و دل عارف صفتان
توبه و گریه و زاری، پی بیدار_ی دل

*گرچه آن شیخ فقط گفت چه آمد سرِ دل
*لیک یکبار نگفت از غم ادواری دل

*غم دلدار فکنده است به جانم، آری!
*جان به لب آمده از عشق و بدهکاری دل

آه از سوز و گدازِ عشق و رفتن هایش
چه توان گفت به این وادیِ اجباری دل!

هرچه باشد همه از سرِّ حیات است و ممات؛
قسمت من شده این طالع خرداد_ی دل

سرِّ ابیات غم‌ آلود من امشب این شد
غم مخور میگذرد این غم ادواری دل .../م

#محمدمهدی_ناصری

📚 #مطهران

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
📚 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نسیم_عشق ...

می سُرایم تا نسیم عشق را معنا کنم
گوشه ای در دفتر شعرم تو را احیاء کنم

می سُرایم در کنار حافظ و سعدی، غزل
بیت و مصرع را بهانه، عقده ها را وا کنم

اشتیاقم روی تو، عُلقه ام ابروی تو
ساقیا کی می شود میخانه را پیدا کنم؟

خسروان طالب تاج و من به دنبال علاج
این غریبی دلم را من کجا امحاء کنم؟


لذت عاشق شدن آخر شود قسمت اگر
با نم اشک بصر، این قطعه را امضاء کنم

✍️ #محمدمهدی_ناصری
📚 #مطهران .../م

🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir