دلنوشته"محمدمهدی ناصری"
84 subscribers
56 photos
22 videos
75 links
سلامٌ علي آل يآسیـــــــــــــــن
🔸
باتو آن عهد که در "وادی اَیْمَن" بستم
همچو موسی اَرِنی‌گوی به میقات برم
🔸
محمدمهدی ناصری
کارشناس ادبیات فارسی
🔸
🇮🇷 @Motaharan_ir
.
🔰 http://T.me/Farhangestan_Tahour
.
📸 Instagram.com/motaharan.ir
.
🆔 @ma_naseri
Download Telegram
#قلمی_از_دل_شکسته_ام

#مادر_بزرگم_رفت...

مادر که می‌رود؛ روح خانه می‌رود، نشاط خانه می‌رود، همه‌جا سوت‌وکور می‌شود.

مادر که می‌رود؛ چراغ خانه خاموش می‌شود، ظلمات همه‌جا را تحت سلطه‌ی خود می‌گیرد.

مادر که جای خود دارد... مادربزرگم رفت....

مادربزرگ که نباشد؛ بوی عطر لطافت‌های چادرنماز و خلوص تربت سجاده‌اش دیگر به مشامم نمی‌رسد.

مادربزرگ که نباشد؛ صدای قرآن خواندن‌ها، حدیث کسا خواندن‌ها و دعاهایش دیگر دل و جان و روحم را نوازش نمی‌دهد.

مادربزرگ که نباشد؛ سماور هم از غم نبودنش دیگر نمی‌جوشد تا عطر چایی‌های دم‌کرده همه را مست کند.

مادربزرگ که نباشد؛ دیگر هیچ‌چیزی، هیچ حسی، هیچ بهانه‌ای آرامم نمی‌کند.

مادربزرگ که نباشد؛ پدربزرگ هست ولی نگاهش که می‌کنی، و عمیق می‌شوی می‌فهمی که نیست....

مادربزرگ تا دیروز بود؛ ولی حالا دیگر نیست و من داغ نبودنش را در آغوش کشان، در دل می‌گریم.

چه کنم که من ماندم در غربت.... و او از غربت رها شد.

و چه دل‌تنگ می‌شوم وقتی عکسش را به چشم دلم نشان می‌دهم.

خدایا نوبت نبودن من را کی امضا می‌کنی...
.
#محمدمهدی_ناصری
دوم رجب ۱۴۴۱

📚 #مطهران
🇮🇷 @Motaharan_ir
#قلمی_از_دل_شکسته_ام

پدربزرگ هم به مادربزرگ پیوست....

یکسالی بود که مادر بزرگ رفته بود و چراغ خانه‌ی پدربزرگ خاموش..!
یکسالی بود که ثانیه شمار ساعت اتاق پدر بزرگ همچون تپش های قلب شکسته اش، خود را به سختی به جلو هول می داد.
یکسالی بود که چقدر سوت و کور روز ها و شب های آسمان خانه، برای پدربزرگ می گذشت.
یکسالی بود بیشتر در کنارش بودیم ولی برای او انگار کسی در کنارش نبود.
یکسالی بود پدربزرگ چقدر تنها، چقدر غمگین، چقدر دلشکسته و بی رمق لحظه لحظه هوای مادربزرگ را می‌کرد...
هوای عطر چادر نمازش، هوای نغمه های بهشتی دعا خواندنش، هوای عطر چایی هایی که لنگ لنگان روی میزش می گذاشت را می کرد.
یکسالی بود هی آه می کشید و در دل آرزویش را می‌کرد و برای لطافت هایش چه سخت در گلو بغض می کرد و در دل خون می گریست.
یکسالی بود که پدربزرگ لحظه هایش را می شمارد تا در دنیایی دیگر دوباره در کنار مادربزرگ آرام بگیرد.

امروز دیگر پایان این یکسال ها رسید.

پدربزرگ بیشتر از ۳۶۵ روز نتوانست دوری مادربزرگ را تحمل کند...و هنگامی که ماه شب چهارده طلوع کرد او هم به مثل مادربزرگ غروب کرد و آسمانی شد...

امروز پدربزرگ پرواز کرد تا مادربزرگ را بیشتر از این منتظر نگه ندارد و یکبار دیگر در دنیایی بهتر دست در دست هم در آغوش خدا آرام بگیرند.

پدربزرگ همچون مولود امشب در نیمه شعبانی دیگر چه زیبا دوباره متولد شد و روحش را از نیستی ها و پستی ها و سنگینی های بی حد و مرز این دنیای پوچ و بی ارزش آزاد کرد و به دنبال روح مادربزرگ در بیکران لم یزلی خالق آسمان ها غوطه ور شد.

پرواز کن پدر بزرگ ...

پرواز کن‌ و به آسمان عُزلت گیر
چون پرتو شمس، به بیکران وسعت گیر

پرواز کن و شبیه زندانی مرگ
باحال خزان ز عاشقان مهلت گیر

پرواز کن ای شکسته دل، ای دلِ تنگ
در محضر حق، برای عشق بهجت گیر

پرواز کن ای خسته‌ی تَعذیر و دعا
از عشق برای زندگی فرصت گیر

پرواز کن ای #مطهران سمت خدا
در این ره پاک تا ابد همت گیر‌

براستی چه خوش به مادر بزرگ که در نیمه رجب و چه خوش به پدربزرگ که در نیمه شعبان آسمانی شدند..

خدای مهربان تو آنقدر خوب هستی که با پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما به خوبی رفتار کنی، به عظمتت قسم آنها خوب و مهربان و باصفا بودند، تو با کرم و مهربانی و صفای خودت آنها را در آغوش بگیر.

خدای مهربان، بنده ایم و عاصی، بگذر و ببخش، به کرامتت به عظمتت به ربانیتت...

دنیا محل گذر است...

دلتنگ تر از همیشه سر باید کرد
از خانه‌ی شوق‌هم، گذر باید کرد

هرچند که در پیچ و خَم تقدیریم
ناچار از این خانه سفر باید کرد

خدای من، نگاهی هم به این جامانده بی انداز،...
به خستگی ها و دلشکستگی ها و دلزدگی هایم از این دنیای پوچ و بی ارزش و این لجن زاری که همه را به فنایی کشانده، بی انداز و بگو نوبت من را کی امضا می کنی...؟

الهی:
اغفر لمن لا یملک الا الدعاء...
خدای من: ببخش بنده ای را که جز دعا چیز دگری ندارد

ارحم من راس ماله الرجاء و سلاحه البکاء...
ترحم كن به كسى كه سرمايه‏ اش اميد و تنها سلاحش گريه است.

خسته ام......

یا غیاث المستغیثین
بدادم برس.....

#محمد_مهدی_ناصری
شعبان ۱۴۰۰

📚 #مطهران
🇮🇷 T.me/Motaharan_ir
🔰 T.me/Farhangestan_Tahour
📸 Instagram.com/motaharan.ir