کانال بازنگری
19.1K subscribers
137 photos
64 videos
14 files
987 links
بازنگری
کانال رسمی امیر ترکاشوند
نویسندۀ کتب:
• حجاب شرعی در عصر پیامبر:
T.me/baznegari/4

• نسخ سنگسار توسط اسلام:
T.me/baznegari/6
و گردآورندهٔ کتاب
• رجمِ سنگسار:
T.me/baznegari/314

• فهرست موضوعیِ یادداشت‌های کانال:
T.me/baznegari/1162

.
Download Telegram
«از نقش قانون و حقوق در توسعه کم گفته شده است. قوانین و محدودیت‌ها، هم می‌توانند آشکارا و مستقیم، و هم پنهان و غیر‌مستقیم توسعه را محدود یا تخریب کنند. جامعه‌ای که قوانین‌اش چنان محدود کننده است که بخش بزرگی از شهروندانش مجرم یا گناهگار محسوب می‌شوند، راه را بر مشارکت موثر و خلاق شهروندانِ گناهکارش! در فرایند توسعه کشور می‌بندد. مجرمان و گناهکاران نه تنها احساس تعهد و تعلقی به محیط و جامعۀ خویش ندارند،‌ بلکه تمام انرژی و خلاقیت خود را به کار می‌گیرند تا یا از آن جامعه‌ای که آنان را گناهکار می‌شمارد بگریزند یا آن را تخریب کنند تا از آن انتقام بگیرند و حقانیت خود را ثابت کرده باشند و یا مرزهای محدودیت‌ها را بشکنند تا آن را بی‌حرمت کنند. گناهکار چنان درگیر واکنش یا مدیریت فشارهای محیط می‌شود که دیگر انرژی و خلاقیتی برای ساختن خود و جامعۀ خود ندارد. انسان‌هایی که با هر حرکتی به دیواری محدود کننده از قانون برمی‌خورند هیچ انگیزه‌ای برای ساختن ندارند آنان فقط به فکر حذف و تخریب محدودیت‌ها هستند. خلاقیت‌ سازنده و مستمر، فقط در آزادی انتخاب و اختیار و امید و نشاط رخ می‌دهد. حتی شکل غیر رسمی برخی محدودیت‌ها هم می‌تواند مخرب باشد. مثلا وقتی بخش بزرگی از جمعیت دختران‌مان را که حجابی در دامنه صفر تا صدی دارند که فقهای شیعه مجاز دانسته‌اند، به خاطر آن که بخشی از موی سرشان بیرون است، «بد حجاب»‌ می‌خوانیم آن بخش از جامعه را از دایره تعلق و خلاقیت و تعهد اجتماعی حذف کرده‌ایم. این چه فشار روانی است که ما بر دختران‌مان وارد می‌کنیم و با انواع انگ‌ها آن‌ها را به موجوداتی بی‌انگیزه و منفعل و گریزان وخسته و فرسوده تبدیل می‌کنیم؟ این برخورد را من تخریب خاموش یک نسل می نامم. با این دامنه و مجال فراخی که فقهای ما در مورد حجاب ایجاد کرده‌اند (که از حجاب حداکثری پوشیه، تا ستر اجمالی سر و عدم خصوصیت مو و حتی نمادین بودنِ روسری، امتداد دارد) باید برای ایجاد بستر اجتماعی فراخی برای خروج میلیون‌ها دختر ایرانی از فشار روانی و اجتماعی ناشی از احساس گناهکاری اقدام کنیم. چرا به دختران‌مان که در دامنۀ شرع لباس می‌پوشند و به نوع مشخص و محدودی از حجاب معتقد نیستند نگوییم «خوش حجاب»؟ مگر در فرهنگ و ادبیات ایرانی، کسانی که در امری سهل گیرند را با واژۀ "خوش" توصیف نمی‌کنیم؟ و مثلا می‌گوییم "خوش‌مشرب" ، "خوش‌منش" ، "خوش‌اخلاق" و نظایر این. پس چرا در مورد دخترانی که در دامنۀ مجاز فقیهان، در مورد حجاب‌شان سهل‌گیرند واژۀ "خوش‌حجاب" ‌را به کار نبریم تا میلیون‌ها دختر و بانوی ایرانی را از حس گناهگاری و فشار روانی و اجتماعی آزاد کنیم؟» (رنانی، درسگفتارهای توسعه).

البته گام نخست این تغییر نگرش، سال‌ها پیش توسط رهبرِ حاضر (گمانم در زمان ریاست جمهوری‌‌شان) برداشته شد آن‌جا که وقتی در سال‌های نخست پس از انقلاب، عده‌ای آنان را بی‌حجاب می‌نامیدند ایشان آن را تصحیح کرد و واژه «بدحجاب» را جایگزین «بی‌حجاب» کرد و جالب این‌که سال‌ها بعدتر در بارۀ همین‌ها آورد که: «او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص‌های این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. گفتا شیخا هر آن‌چه گوئی هستم / آیا تو چنان که می‌نمائی هستی؟. ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید». (مهر ۱۳۹۱ در دیدار با روحانیان خراسان شمالی).
این بدان معنی است که بخشی از نقص‌ها اصولا در سطح اجتماعی نقص نیستند و اگر هم باشند نباید اسباب فشار گروه اجتماعی بر گروه اجتماعی دیگری تلقی شود. بنابراین در راستای زدودن فشار روانی و اجتماعی از ده‌ها میلیون بانوی ایرانی، با الهام از ظرفیت‌های موجود در منابع دینی‌مان، از این پس آنان را "خوش‌حجاب" می‌نامیم.
پس ای ایرانیان وطن دوست، فارسی را پاس بدارید و از این پس به جای واژۀ آزاردهنده و ضدِ توسعۀ "بدحجاب" یا "بی‌حجاب" ، از واژۀ اخلاقی و انسانی و واقع‌گرایانه‌‌تر"خوش‌حجاب" استفاده کنید.
به گمانم بسیاری از زنان مؤمن عصر نزول و نیز گهگاه خودِ حضرت زهرا، آن‌گونه که امامان ما نقل کرده‌اند، بانویی خوش‌حجاب بوده‌اند.
تقدیم به زنان ایران‌زمین که روزگاری بیرون‌رفتن‌شان از خانه ، بی‌پوشیه بودن‌شان ، بی‌چادر بودن‌شان، قدم‌زدن و خندیدن‌شان، رانندگی کردن‌شان، درس خواندن‌شان، پزشک‌شدنشان، همه و همه گناه بود و سپس با پایداری آنان، یک به یک حلال شد.
تقدیم به زنان ایران‌زمین که با پایداری خویش، «خوش‌حجابی» را از گناه متشرّعانه به کنشی توسعه‌آفرینانه تبدیل می‌کنند.
گفتنی است نویسندۀ کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر، با آوردن روایاتی در بارۀ کیفیّت حجاب حضرت زهرا، نشان می‌دهد که حضرت علاوه بر صورت و دست همچنین پیدا بودن مو، گردن، ساعد، قدم و ساق را حرام! نمی‌شمرد (امیر ترکاشوند، ص 775).

تنظیم‌شده در کانال بازنگری
Telegram.me/baznegari/129
Telegram.me/baznegari/130
نوروز باید مندرس شود و کسی نام آن را نبرد
(اعلام جنگ امام‌محمد غزالی در کیمیای سعادت!! بر علیهِ نوروز و آیین‌های ممالک اشغال‌شده)
t.me/baznegari/131

برخی هنوز در این گیر کرده‌اند که آیا نوروز و پاسداشتِ آن، امری شرعی! است یا نه؟؛ اینان خوبی و بدی همه‌چیز را از میراث شرعی آدرس می‌گیرند.
کسی نیست بپرسد مگر
این‌همه احکام نادرست و دور ریختنی (که خوشبختانه محققان به درستی در تلاش برای زدودن این انتسابات زشت و نادرست از دامان دین محمدی و اسلام‌اند) در این میراث قطور و قَدخَم‌کن نیامده!؟ خُب تردید در بارۀ خوبی نوروز هم در همین میراثِ سوءپیشینه‌دار آمده است!.
در ادامه، دو یادداشت کوتاه که در فضای تلگرام به دستم رسید را تقدیم می‌کنم:
اولی تحریم نوروز از سوی غزالی
و دومی توصیفات علمی پدیدۀ نوروز و تحویل سال.

—------------------------------------------------------------—

امام محمد غزالی و اندیشه‌ی امحای نوروز ایرانی:
«منکرات بازارها: ... و شمشیر و سپر چوبین فروشند برای نوروز، و بوق سفالین برای سده … اما آنچه برای سده و نوروز فروشند، چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین، این در نفسِ خود حرام نیست ولیکن اظهار شعارِ گبران حرام است و مخالف شرع است، و هر چه برای آن کنند نشاید؛ بلکه افراط کردن در آراستن بازارها به سبب نوروز و قطایفِ بسیار کردن، و تکلف‌های نو افزودن برای نوروز نشاید؛ بلکه "نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام آن نبرد"، تا گروهی از سلف گفته‌اند که "نوروز روزه باید داشت تا از آن طعام‌ها خورده نباید و شبِ سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلاً آتش نبینند" و محققان گفته‌اند که "روزه داشتن این روز هم ذکرِ این روز بُوَد، و نشاید که نام این روز برند به هیچ وجه، بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت، و شبِ سده همچنین، چنانکه از وی نام و نشان نماند"».
(غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، جلد اول، برگ ۵۲۲).

مَن أهدَی إلی الإنسانِ شیئاً و أرادَ تعظیمَ النَّیروز، کفر!!.
جامع الفاظ الکفر، ص۸۶
مَن أشتری یومَ النّیروز شیئا و لم یکن یَشتَریه قبلَ ذلک و أراد به تعظیم النیروز، کفر!.


—------------------------------------------------
یادداشتی منتشرشده در کانال آن‌سو ، در بارۀ اهمیّت نوروز:
https://telegram.me/AnSoo/1970

چند نکته جالب در بارۀ لحظه‌ی تحویل سال:

- فردا در لحظه‌ای که سال تحویل می‌شود، یعنی دقیقا در ساعت ۱۳:۵۸:۴۰ نور خورشید تمام کره زمین را از نقطه‌ی هندسی قطب شمال تا قطب جنوب روشن می‌کند! و لحظه‌ای بعد نقطه‌ی هندسی قطب جنوب برای شش ماه کامل در تاریکی فرو می‌رود، تا اول پاییز! در قطب شمال هم خورشید پیوسته در آسمان می‌ماند بی‌غروب، تا همان اول پاییز!

- طول روز اول بهار در تمام کره‌ی زمین ۱۲ ساعت است و نیز روز اول پاییز. فقط در همین دو روز است که تمام نقاط زمین طول روز یکسان یعنی ۱۲ ساعت را تجربه می‌کنند!

- روز اول بهار بهترین روز برای تعیین دقیق مشرق جغرافیایی در افق مکانی است که شما زندگی می‌کنید. فقط در همین روز (و البته روز اول پاییز) است که خورشید در تمام نقاط کره زمین دقیقا از مشرق جغرافیایی هر افق طلوع و دقیقا در مغرب جغرافیایی آن غروب می‌کند. بنابراین در لحظه طلوع اگر دستان خود را به طرفین کاملا باز کنید و انگشتان دست راست‌تان رو به خورشید باشند صورت شما دقیقا رو به شمال خواهد بود. برای داشتن همین وضعیت در غروب، انگشتان دست چپ‌تان باید رو به خورشید باشند.

- چون مسیر زمین به دور خورشید بیضی شکل است که خورشید دریکی از کانون‌های آن قرار دارد، نیمه اول سال تقریبا شش روز از نیمه دوم سال طولانی‌تر است. به همین ترتیب فصل بهار و تابستان از فصل‌های پاییز و زمستان طولانی‌ترند.

همیشه بهاری باشید.

دکتر حسین ثنایی‌نژاد
استاد جغرافی دانشگاه فردوسی

—------------------------------------------------
درک نوروز و برگزاری جشن برای آن، نشان‌دهندۀ فهم دقیق و زیبای نیاکان این مرز و بوم از "طبیعت ، گردش ایام، و رستاخیز و آغاز رویش دوباره" است. این همان چیزی است که در فاهمۀ کیمیانویسانِ سعادت‌شعار نمی‌گنجد.
نوروز در قرآن:
نوروز نه عید بلکه بزرگترین عید الهی انسانی اخلاقی طبیعی و البته تفریحی است. هیچ عیدی به اندازۀ نوروز تفکربرانگیز نیست.
زیباترین قطعات رستاخیزیِ طبیعت را می‌توان در آیات قرآن سراغ گرفت. هیچ عیدی در قرآن به اندازۀ نوروز مورد توجه قرار نگرفته است
درود بر نوروز و بهار و تک‌تکِ ماه‌های ایرانی: فروردین ا‌ردیبهشت خرداد تیر امرداد شهریور مهر آبان آذر دی بهمن اسفند

امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۱/۰۲
telegram.me/baznegari/131
.
افزایش گام‌به‌گامِ افسانه‌پردازی در روایات رجعت
(... و برای هر شیعهٔ علی ۱۰۰۰ پسر به دنیا می‌آید)

امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۱/۰۵
@baznegari

رجعت در نزد غُلاة شیعه یعنی بازگشت امامان و غاصبان حقِ‌شان (خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس و ماقبل‌تر) به همراهِ اصحاب طرفین؛ و سپس انتقام‌گیری و تثبیت حق در جایگاهش و...

در بخشی از کتاب بررسی رجعت در قرآن و حدیث (پایان‌نامۀ کارشناسی ارشدم) چند نمونه از افزایش صعودی و پلّه‌پلّۀ جعل حدیث در موضوع رجعت را با عنوان "سیر غلوّ و جعل» استخراج کردم که می‌تواند برای کارگاه حدیث‌شناسی مورد استفاده قرار گیرد.

اینک یکی از همان‌ها در صفحۀ ۲۱۹:

ب ـ «از بازگشت فردى تا رجعت لشگرى و گردانى!»
گام۱- بكيربن‌اعين مى‏گويد كه امام باقر به من فرمود: رسول‌الله و على باز خواهند گشت
گام۲- امام صادق: به خدا سوگند! هيچ پيامبر و رسولى را خداوند از زمان آدم تا خاتم، مبعوث نكرده است، مگر اين‌كه همه آن‏ها به دنيا باز مى‏گردند
گام۳- امام صادق: اوّل كسى كه به دنيا باز مى‏گردد حسين‌بن‌على است
گام۴- امام صادق: اولين كسانى كه به دنيا رجعت مى‏كنند حسين‌بن‌على و يزيدبن‌معاويه به همراه سپاهيان خود مى‏باشند آن گاه امام حسين، آن‏ها را مى‏كشد
گام۵- امام صادق: در رجعت، باز نمى‏گردند مگر كسانى كه در ايمان یا شرک به حدّ محض رسيده باشند
گام۶- امام صادق: هيچ امامى نيست مگر اين كه با اهل عصر خويش برمى‏گردد و نيك و بد، همه با او زنده مى‏شوند
گام۷- از امام صادق در باره كلمه «يوم» در آيه: «فى يوم كان مقداره خمسين الف سنة» پرسيده شد و ايشان فرمودند: آن عبارت است از رجعت رسول اكرم، بنابراين مدت حكومت رسول اكرم در روزگار رجعت، پنجاه هزار سال مى‏باشد و نيز اميرالمؤمنين در روزگار رجعت چهل و چهار هزار سال فرمان‏روايى مى‏كند.
گام۸- امام صادق: اميرالمؤمنين چهل و چهار هزار سال حكومت خواهد كرد (در رجعت) و براى هر يك از شيعيان على، هزار پسر به دنيا مى‏آيد

ارزيابى:
مگر رجعت چيز بدى است؟ خير، اتفاقاً خيلى هم خوب است. پس حالا كه خوب است، چرا فقط پيامبر اكرم و على، رجعت كنند (اشاره به حديث اوّل)،
چه اشكالى دارد كه پيامبران قبلى نيز به دنيا بازگردند؟ (حديث دوّم).
راستى امام حسين كه اين همه به او ارادت داريم چرا برنگردد كه بازگشت او موجب تشفّى خاطر مؤمنان شود (حديث سوّم).
حال كه امام حسين بر مى‏گردد بهتر است دشمن او هم برگردد، نه فقط دشمن او بلكه تمام سپاه او نيز برگردد تا در همين دنيا از او انتقام گرفته شود، كو تا قيامت! (حديث چهارم).
حال كه در همين دنيا مى‏شود انتقام از مشركين محض، همچون يزيد و سپاهيانش گرفت، چرا اصلاً همۀ مشركينِ محض نيايند تا در همين‌جا به وسيله مؤمنين محض، شكنجه شوند (حديث پنجم).
چرا سخت‏‌گيرى مى‌‏كنيد حالا كه امكان مؤاخذه آدم‏‌هاى خيلى بد و تشكّر از آدم‏‌هاى خيلى خوب وجود دارد، چه دليلى دارد كه فقط اينان رجعت كنند، بهتر است قيد محض را برداريم و همه خوب‏ها و بدها را رجعت دهيم (حديث ششم).
حال كه همه‌چيز مهيا شده و همۀ بدها و خوب‌‏ها برگشته‌‏اند و حكومت نيز به دست پاک‌ترين انسان‏ها افتاده، چرا مدّت حكومت ايشان، اندک باشد، اصلاً اين اعداد و ارقام بزرگ در قرآن براى چه وقت مورد استفاده واقع مى‏شود؟ حتماً مربوط به روزگار رجعت پيامبر و خاصّ مدت حكمرانى او مى‏باشد (حديث هفتم).
از اين بهتر نمى‏شود، تنبيه همۀ آدم‌‏هاى شرور و پاداش و تشويق همه آدم‏‌هاى خوب در طول تاريخ، وجود حكمرانانى بى‌نظير با دوره‏‌هاى حكومتى تمام‌نشدنى، فقط يك چيز ديگر اگر بود، «نور على نور» مى‏شد نكند يک زمانى آدم‌هاى بد، كه هميشه از خوب‏‌ها و شيعيان بيشتر بوده‌‏اند، دست‌به‌يكى كنند و عليه حكومت قيام كنند! پس بهتر است هر فرد شيعه‌‏اى، اين امكان را داشته باشد كه حداقل بتواند هزار تا بچه درست كند آن‌هم نه دختر، بلكه پسر؛ زيرا پسر هم مى‏‌تواند بجنگد و هم نور چشم پدرش! مى‏باشد (حديث هشتم).

... گذشته از مضامين بى‌اعتبار احاديث منسوب به امام صادق آيا مى‌‏توان قبول كرد كه ايشان اين جزئيات را به راويان ضعيف و دروغگو و نيز غالى گفته باشد امّا در جواب يكى از برجسته‌‏ترين راويان، يعنى زراره كه از ايشان درباره رجعت و امثال اين امور مهم، سؤال كرده بود تنها بگويد: آنچه كه مى‏‌پرسيد، هنوز وقتش نرسيده است...
نيز در حديث اوّل، فقط سخن از بازگشت پيامبر اكرم و على است و مخاطب حديث نيز فرد مورد اعتمادى همچون بكير بن اعين مى‏باشد. اگر مطلب بيشترى وجود دارد، چرا امام باقر به وى نگفت.
آيا راويانى كه در كتب رجالى، هيچ اعتمادى به آن‌ها نيست و بعضاً از جاعلين حديث و غاليان هستند، مورد اعتماد امام مى‌‏باشند امّا امثال بكير بن اعين و زراره، غريبه‌‏اند!
تأكيد مى‏شود كه اين بيان به معناى پذيرش حديث اوّل نيست.

https://t.me/baznegari/132
.
سبِّ کدام نبی؟
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۱/۰۹
@baznegari
در خبرها آمده که حکم اعدام جوانی بیست و یک ساله به جرم سبّ‌النبی در دیوانعالی کشور تأیید شد.
صرفنظر از صحت‌وسقم خبر و چندوچون آن، که در جریان نیستم، امّا در بارۀ موضوع سبِ نبی به طور کلی، دو مطلب مهم به نظرم می‌رسد:

یک- نقد کیفر:
مجازات این کار در فقه سنّتی اعدام است!
به نظر شما اگر کسی، از شخص نبی و از آیین، مرام، اخلاق، رفتار و شخصیتِ وی ابراز بیزاری کند و حتی به او هتاکی کند، چه واکنشی باید نشان داد؟ خودِ آن نبی در این باره چه حکمی دارد؟
فتوای خودِ نبی را (گرچه اکثریت‌مان در این باره چیزی از او نشنیده‌ایم ولی چون خودش را به خوبی می‌شناسیم) همه‌مان می‌دانیم: کاری به کارِ هتاکانم ندارم و تازه، نگرانِ سلامت‌شان هم هستم:
«نکند این چند روز اخیر که هتاکی نکرده و خاکروبه بر سرم نریخته، بیمار است و نیاز به عیادت دارد
نکند در خلال فتحِ شهر زادگاهم هتاکان و جنگ‌افروزان دیروز، احساس ناامنی کنند و نیاز به من دخل دار أبی‌سفیان!! فهو آمن دارند».
حاشا و کلّا که صاحب خُلُق عظیم، در واکنش به هتاکی و فحاشی، شمشیر از نیام برکشد و انسانی را نقش بر زمین کند و یا از پیروانش بخواهد که چنین کنند.
اما! اخلاق بزرگوارانه، گذشت، مهربانی، دلسوزی و دردِ خلق‌داشتنِ نبی و اوج اهتمامش به مردم، یک بدی دارد! و آن این‌که در مواجهه با این چشمۀ خوبی و انسانیت، هوش از کف و عقل از سر و منطق از تصمیم‌گیریِ پیروان می‌رود و در این خلأ، هر شخص و خط و قلم و سخنی را که در مخالفت با او بینند، خواهان نابودی‌اش می‌شوند: اگر به او سب کنند یا دینش را ترک گویند و یا در برابر آیینش سرِ تعظیم فرود نیاورند همه را تحت عناوین سبّ‌النبی و ارتداد و کفر، نابود می‌کنند تا جز نام و دینِ آن سرچشمۀ خوبی باقی نمانَد! در واقع این نوع احکام سنگین از سرِ شدت علاقه به وجود آمده است.
بگذریم؛ تازه این کیفر یا عدم کیفر، در بارۀ کسی بود که پیامبر را می‌دید! وگرنه برای مردمی که در زمان و مکان او زندگی نمی‌کنند و قرن‌ها و قارّه‌ها با او فاصله دارند مشکل دیگری نیز پیدا می‌شود: نکند سیمای نبی (و هکذا دینش) به صورت وارونه به دستِ سب‌کنندۀ امروزی رسیده باشد:

دو- خطا در تشخیص:
در این نوع اتهامات باید بررسی کرد کدام نبی سب شده؟ زیرا از نبیّ گرامی دو شخصیت کاملاً متفاوت و بلکه ضدّ هم، در ذهن و اندیشۀ مسلمانان شکل گرفته: «نبیِ انسان‌دوست ، نبیِ انسان‌ستیز».
نبیّ انسان‌ستیز، در برابر وجوه ممیّزه و مختصّۀ انسان یعنی اختیارمندی و استعدادها، قدعَلَم کرده و خواهان بازگشت انسان به نقطۀ صفر آفرینش، و سلب اختیار و کور کردن استعدادهای اوست. به سیمای نبی و دین او در متون سنتی بنگرید: «همه باید خدای او را بپرستند. همه باید به او ایمان آورند. هیچکس نباید از اعتقاد به او دست بردارد. احكامِ متناسب با واقعیات زندگي درعصر او باید در تمام قرون و قاره‌ها به کار بسته شود. انسان‌ها تا پایان جهان باید به دو دستة آزاد و برده تقسیم شوند. برای از بین بردنِ کفر و گناه باید کیفرهای سنگین إعمال کرد. زنان باید پرده‌نشین باشند. اعمال و عبادات سایر ادیان و حتی مذاهب، مقبول درگاه خدا نیست. اکثریت مردم جهان نجس‌اند. انسان‌ها تا قیامِ قیامت، لیاقت انتخاب رهبر از میان خود را ندارند. لازم نیست اخلاق را نسبت به نامسلمانان و مخالفان مذهبی رعایت کرد». نیز به سیمای نبی در فضاهای مجازی بنگرید: «فردی زن‌باز و لبریز از شهوت بطوری‌که از دخترکان کم‌سن‌وسال (که امروزه کودک‌آزاری شمرده می‌شود) و از زنان اسیرِ شوهردار نیز درنمی‌گذشت. گره‌خوردنِ نامش با جنگ و کشتار و حتی قتل‌عام هفتصد اسیر!. تأکید و اصرار بر مجازات‌های خشن و غیر قابلِ باور. کشتارهای وحشتناکِ فرزندِ موعودش مهدی. انتشار متن و عکس و فیلمِ "سنگسار، دست‌بریدن، جنگ‌وکشتار و سربریدن" به نام اسلام در نقاط مختلف جهان.».
اگر کسانی با دیدن این نسبت‌های ناروا، از نبی بیزاری جویند نباید از آن‌ها خُرده گرفت و مجرم شمردشان؛ زیرا آن‌ها در نهادِ پاک‌شان با زبان بی‌زبانی، از انبیا «انتظار عصمت» و پاکی دارند! و این انتسابات و گناهان را با شأنِ فرستادۀ پروردگار و با شأنِ مردِ خدا! سازگار نمی‌بینند! و از این نبیِ بدمعرفی‌شده، اعراض می‌کنند و نه نبیِ انسان‌دوست و راستین.
اگر کسی به بدگویی از موارد بالا پرداخت آیا باید او را تحت پیگرد و بالای دار قرار داد!؟ و یا نه، آستین همّت بالا زد و با زحمت شبانه‌روزی به تبیین درست و واقعی‌تری از اسلامِ وارونه‌شده رسید تا بلکه یخرجون من دین الله أفواجا را مهار کرد؟
در احادیث آمده که سرانجام، دین اسلام وارونه و از درون، تهی و جز اسم و ظواهر از آن باقی نمی‌ماند؛ حال اگر کسی در آن دوران، از اسلامِ وارون‌شده بدگویی کرد آیا می‌توان وی را به محاکمه کشید؟
telegram.me/baznegari/133
.
.
فهرست یادداشت‌های ترکاشوند در سال ۹۵

http://cdn.fa.shafaqna.com/media/2016/05/127.jpg
کانال بازنگری:
یادداشت‌های تلگرامی امیر ترکاشوند در سال ۱۳۹۵ به شرح زیر است. این یادداشت‌ها اکثراً با هدف نشان‌دادن بخش‌های قابل انتقادِ فقه سنتی نوشته شده، تا خواننده را با ریشۀ مشکلات سیاسی آشنا ساخته و زمینه را برای بازپژوهیِ دقیق‌تر در منابع اسلامی و دستیابی به فهمِ درست‌تری از اسلام هموار کند.

گفتنی است نامبرده، نویسندۀ کتاب‌های:
حجاب شرعی در عصر پیامبر:
telegram.me/baznegari/4
و نسخ سنگسار توسط اسلام:
telegram.me/baznegari/6

می‌باشد.

@baznegari

«فهرست»:

در کوچۀ حاج نایب به دنبال چه می‌‏گردی!؟ بخش اول:
https://telegram.me/baznegari/44
مستحب است زنان را در خانه حبس کنید:
https://telegram.me/baznegari/48
کفر و فِسق؛ تنفّری که فرو می‌ریزد:
https://telegram.me/baznegari/49
روان ِگوسفند از وی بنالید:
https://telegram.me/baznegari/63
مُباح‌الدم!:
https://telegram.me/baznegari/65
شلاق در قرآن!؟:
https://telegram.me/baznegari/67
تکمله بر یادداشتِ "شلاق در قرآن!؟" (نه آبروبَر بود و نه جراحت آفرین):
https://telegram.me/baznegari/69
توقف افق شرعی در نقطه جاهلیت!؟:
https://telegram.me/baznegari/70
عُمق فاجعه! (قوانین ما حتّی در شیوۀ قتلِ محکوم، پیروِ عُرف دوران جاهلیّت‌ است):
https://telegram.me/baznegari/71
خشکیِ زاینده‌رود ؛ قحطیِ علمای پارسا:
https://telegram.me/baznegari/74
زیارت عاشورا؛ کلام امام یا شیعه‌ای پیرو؟:
https://telegram.me/baznegari/75
امامانِ خُردسال؟!:
https://telegram.me/baznegari/81
مکانیزم انتقال علمِ امامت! در نگاه سنّتی. باورنکردنی!!:
https://telegram.me/baznegari/84
کارکردِ تعزیرات: اجباری‌شدنِ فرائض دینی (مقابلهٔ فقه سنّتی با اختیاری‌بودنِ شرعیّات):
https://telegram.me/baznegari/91
فرجامِ بی‌نماز در فقه سنّتی!:
https://telegram.me/baznegari/94
سین‌جیمِ تارک‌الصلاة در مُدل شیخ‌طوسی:
https://telegram.me/baznegari/95
نشوزِ منجر به ضرب (زدن مرتکبِ فحشا! به امید تغییر رویّه و حفظ زندگی):
https://telegram.me/baznegari/97
فِیئاً للمسلمین!! (محترم نبودنِ جان‌ومال‌وآبرویِ اغیار):
https://telegram.me/baznegari/98
زنان قُرَشی در فقه سنّتی!:
https://telegram.me/baznegari/100
امام رضا و مُنجی‌‏های محیّرالعقول:
https://telegram.me/baznegari/101
غایب شدنِ امام دوازدهم به چه معناست؟:
https://telegram.me/baznegari/102
تقارن میلاد پیامبر با پادشاهیِ انوشیروان دادگر:
https://telegram.me/baznegari/104
قتل‌عامِ مُنجی برای استقرار عدل!!:
https://telegram.me/baznegari/107
حرف‌های بد در کتاب‌های خوب (۱): «سرقت از غیر هم‌کیشان و تعلّق خمس به آن»:
https://telegram.me/baznegari/109
مجازاتِ مسلمان نبودن در کتاب شیخ‌بهایی:
https://telegram.me/baznegari/110
ترديد آتش‌نشان:
https://telegram.me/baznegari/111
ازدواج با اهل كتاب:
https://telegram.me/baznegari/112
تأسیس آموزشگاه شناختِ شرک، ممنوع!:
https://telegram.me/baznegari/113
خیابان مهندس مهدی بازرگان:
https://telegram.me/baznegari/114
لزوم تصحيح آمار شهدای انقلاب در قانون اساسی:
https://telegram.me/baznegari/115
اجماع مذاهب اربعه بر "تبعيض" در شروط امامت:
https://telegram.me/baznegari/116
عدم دفنِ كُفار!!:
https://telegram.me/baznegari/117
بارقه‌های «همنوع‌گرایی» در فقه سنّتی:
https://telegram.me/baznegari/118
ورود زنانِ بی‌چادر به مقبرۀ ائمّه ممنوع!، ولی به خانۀ خودِ ائمّه در زمان حیات‌شان ،حتّی بی‌روسری، آزاد!!:
https://telegram.me/baznegari/119
سَربرهنه و موپریشان!:
https://telegram.me/baznegari/120
کافر حربی، مظلوم‌ترین گروهِ بی‌مدافع:
https://telegram.me/baznegari/122
خریدوفروشِ انسان در ردیف خریدوفروش چارپایان:
https://telegram.me/baznegari/123
چشمانِ ابر:
https://telegram.me/baznegari/124
خودداریِ اسماء از سوارشدن بر تَرک پیامبر:
https://telegram.me/baznegari/125
تحریم آزارِ کافران در فتوای مکارم‌شیرازی:
https://telegram.me/baznegari/126
تغییر مفهوم باحجاب بی‌حجاب در یکصدسالِ اخیر:
https://telegram.me/baznegari/127

کانال بازنگری:
telegram.me/baznegari/134
.
.
آشتی با سگ
(امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۱/۱۴)

سگ همواره در زندگی بشر حضور داشته و این حضور به خواستِ انسان بوده و نه به زورِ سگ؛ و اگر هم از سوی این حیوان باوفا اقدامی برای ورود به زندگی انسان صورت گرفته تنها در حدّ درخواستِ عواطف‌آمیز بوده و بس!.

یکی از کارهای عادی بچّه‌ها، با سگ بودن و بازی کردن با این حیوان است؛

حتّی گویند امام حسن نیز در کودکی با سگ بازی می‌کرد: «... ففتحت البیت فلم أجد فیه شیئا غیر جَرْوِ کلب کان یلعب به الحسن ...-مسند احمد-»

و امام حسین نیز در همان سنین، سگ داشت و با این حیوان مأنوس بود: «... ما عَلِمْتُ فی البیت شیئاً فضربتُ بیدی فإِذا جِرْوُ کلبٍ کان للحسین بن علی یلعب به الْأَمس فلمّا کان اللیلُ دخل تحت السّریر ...-محاسن برقی-».

پدر و مادر حسنین (امام علی و فاطمه) و نیز جدّشان (پیامبر گرامی) آن دو را از بودن با سگ پرهیز ندادند و فقط حضور آن در داخل اتاق موجب عدم اتصال وحی و عدم حضور جبرئیل دانسته شده که این مسئله امروز بدلیل ختم نبوت و بسته شدنِ پنجرۀ وحی موضوعیت ندارد.

امام رضا پس از وفات پدرش (و گویا برای این‌که به حکومت نشان دهد درصدد فعالیت سیاسی برعلیه‌شان نیست) شخصاً به بازار رفت و چند حیوان خانگی: «سگ ، بَرّه و خروس» خرید و خود را با آنان مشغول کرد: «لما توفى أبوالحسن موسى‌بن‌جعفر دخل أبوالحسن علي‌بن‌موسى الرضا السوق فاشترى كلبا وكبشا وديكا فلما كتب صاحب الخبر إلى هارون بذلك قال قد أمِنّا جانبَه -عیون اخبار الرضا-»

کاربردهای سگ در قرآن، به خوبی گواهِ حضور طبیعی و غیر منهیِّ آن در زندگی بشر است! و درست به خاطرِ همین شدّتِ حضور بود که احکامی بهداشتی و محدود کننده برای رعایت ملاحظاتی در همزیستی با آنها در فقه صادر گردید وگرنه چرا در باره شیر و درّندگان، احکامی نشر نیافت و توصیه نشد!
آن رهنمودهای بجا و واقعی، به مرور از جایگاهش خارج شد و سر از ناکجاآبادی درآورد که امروزه در اذهانِ مذهبی‌ها چنان جرثومۀ سراپا نجس و لازم‌الاجتنابی از این حیوان زبان‌بسته ساخته شده که نگو!. رسوبات آن احکام، چنان است که نویسنده هنوز در عمرش دست به سگ نزده!، حال آن‌که علاوه بر آنچه از امام حسن و امام حسین و امام رضا در بالا خواندیم همچنین:

امام صادق در پاسخ به این پرسش که اگر موش یا سگ، درون ظرفِ روغن بیفتد و بیرون آید چه حکمی دارد، گفت: خوردنِ آن روغن بلامانع است: «سألت أباعبدالله عن الفأرة والکلب یقع فی السمن والزیت ثم یخرج منه حیاً؟ فقال: لا بأس یأکله -کافی کلینی-»

و همو در جای دیگر، وضوگرفتن با آبی که سگ و گربه به آن دهان زده و از آن نوشیده‌اند را روا می‌داند: «سألته عن الوضوء مما ولغ الكلب فيه والسنور أو شرب منه جمل أو دابة أو غير ذلك أيتوضأ منه أو يغتسل ؟ قال : نعم الا ان تجد غيره فتنزه عنه -تهذيب شيخ‌طوسی-»

پس! نیاز به این‌همه حساسیت نسبت به سگ و پرهیز از دست‌زدن به او نیست!
گمانم این است که تمام یا اکثر امامان دست‌شان را به سگ زده‌اند و احیاناً این حیوانِ باوفا را مورد نوازش قرار داده باشند.

و اساساً؛
مگر ممکن است به سگِ دست‌آموز!! و مکلّب دست نزد حال آن‌که وجود این سگ در فقه به رسمیت شناخته شده!
و مگر می‌توان گلّه را به سگ سپرد و چوپان، مراقب باشد که نکند زبانم‌لال دستش به آن نخورَد
مگر می‌توان نیم‌خوردۀ سگ شکاری را روا دانست و این‌همه از او احساس چِندِش و پرهیز داشت
مگر می‌توان داستان جاودان سگ خانگیِ اصحاب کهف را خواند و همچنان زمین‌وزمان را با نجس پنداشتنِ بدن سگ پیوند زد؟

روایت است که رسول‌خدا گفت: «اگر کسی در راهی برود و به شدّت تشنه شود آنگاه چاه آبی بیابد، به داخل چاه رود و آب بنوشد؛ سپس بیرون آید و ناگهان ببیند سگی به علّت تشنگی زبانش بیرون آمده و خاک‌ها را می‌خورد؛ آن فرد پیشِ خود بگوید: این سگ به حدّی تشنه است که من تشنه بودم؛ آن‌گاه دوباره داخل چاه رود و مَشکش را از آب پر کند و با دهانش آن را بگیرد و از چاه بالا آید و به سگ بنوشاند، در این صورت گناهانش بخشیده می‌شود: ... فملا خفه ثم أمسكه بفيه ثم رقى فسقى الكلب فشكر الله له فغفر له –صحیح بخاری-»

به مراقبتِ این روحانی! از سگ‌توله‌های بی‌کس، در فیلمِ زیر که نمونه‌ای گویا از آشتی مذهبی‌ها با این حیوان است بنگرید:
http://www.aparat.com/v/z8tcu/

کانال بازنگری:
Telegram.me/baznegari/135
.
رفت‌وآمد سگ‌ها به مسجد در زمان پیامبر
آشتی با سگ (۲)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۱/۱۹
T.me/Baznegari

در یادداشت نخست اشاره کردم که سگ همواره با بشر و در زندگی او بوده و همانند مرغ و خروس و گوسفند و میش و برّه و الاغ، حیوانی خانگی به شمار می‌آمده است.

«تردد آزادانه در مسجد»
سگ‌ها نه‌تنها جزو خانه بوده و مجاز به حضور در آن بودند بلکه در زمان پیامبر گرامی، با آرامش خاطر به درون مسجد می‌رفتند، بر زمينش می‌نشستند و هرگاه می‌خواستند از آن بيرون می‌آمدند و این رفت‌وآمد بارها تکرار می‌شد.

«آداب‌دانی و تعلیم‌پذیری»
بنا به توضیح برخی شارحان، سگ‌های یادشده چنان تعلیم‌یافته و آداب‌دان شده بودند که هنگام ادرار، از محوطۀ مسجد بیرون رفته و پس از انجامِ کار بازمی‌گشتند و دوباره به تردد در مهم‌ترین مسجد مسلمانان می‌پرداختند. در این حریم امن! حتی اگر ادراری و ترشحی بروز می‌کرد واکنش تندی به همراه نداشت چه، بودند حتی مردانِ کم‌توجهی که درون مسجد ادرار می‌کردند ولی پیامبر گرامی در همان حین، مانع تندی مردم می‌شد.

«کبوتران حرم رضوی»
تجسّم ترددِ آزادانۀ سگان در مسجد نبوی، ما ايرانی‌ها را ياد كبوتران حريم رضوی می‌اندازد كه چگونه با آرامش خاطر و بلكه استقبالِ زائران (كه برای‌شان دانه می‌پاشند) دائم مشغول تردّد و پرواز در آن کوی‌اند. در آن زمان، این استقبال از سوی کودکانی بود که روزِ خود را با سرگرم‌شدن به سگ‌ها می‌گذراندند.

«عواطف سگ»
دیروز یکی از دوستانم (سیدعباس) در توضیح عاطفی بودنِ سگ‌ها برایم نقل کرد که فلان جانباز، وقتی برای نخستین بار پای مصنوعی‌اش را در برابر سگِ باغ از بدن جدا کرد، آن سگ با دیدنِ این صحنه بی‌تابانه شروع به گریستن کرد!! زیرا تا آن موقع نمی‌دانست که وی پا ندارد؛ و جانباز که علت را فهمید بلافاصله دوباره پای مصنوعی را بست.

🔸 احکام پرهیز از سگ را می‌توان در این بندها فهرست و مورد بازخوانی و بررسی قرار داد:

۱ - حکمِ دست‌زدن به آن (آیا نباید دست‌مان به سگ بخورد؟)
۲ - حکمِ رطوبت، عرق و انتقال خیسی (آیا باید از سگِ خیس و مرطوب و باران‌خورده و عرق‌کرده پرهیز کرد؟ آیا باید مانع اصابت دست خیس خود به بدن سگ شد؟). عمدۀ بحث پیرامون نجاست یا عدم نجاستِ سگ به همین بند برمی‌گردد. مالکی‌ها و حنفی‌ها قائل به نجاست بدنِ سگ نیستند.
۳ - حکمِ نیم‌خورده، بُزاق دهان و انتقال لعاب دهانش به آب مصرفی.
۴ - حکمِ ادرار و غائطِ آن (ادرار و غائط گاو و گوسفند و شتر و... از نظر فقها نجس نیست). گفتنی است این احکامِ غیرقابل‌هضم، ناظر به محدودیت‌ها و واقعیاتِ گریزناپذیر آن دوران و سطح ضعیف بهداشت در آن مقطع است.
۵ - کشتنِ آن (حرف اصلی بسیاری از روایات، کشتن و بلکه نابودی گونۀ سگ است. چنین نگاه‌های شدیداً منفی، ما را نسبت به تمام روایاتِ طرد سگ دچار تردید جدی می‌کند).
۶ - حکمِ گوشت (برخی قائل به حلال بودن گوشت سگ‌اند).
۷ - رابطۀ نزول فرشتۀ وحی به بودن یا نبودنِ سگ در آن محل (وجود تمثال و ظرف حاوی ادرار نیز موجب عدم نزول جبرئیل شمرده شده).
۸ - گونه‌شناسی (آیا سگ‌های داخلِ واحد و اتاق که امروزه رواج دارد اساساً در مقطع صدور روایت وجود داشته یا نه؟ آیا واژۀ سگ مشترک لفظی برای این دو است؟)

گفتنی است آنچه در یادداشت نخست آوردم (با بارها تکرار عبارتِ "دست‌زدن" در آغاز و پایان یادداشت) محدود به بند یک و متمرکز بر آن بود! تا با اتکا به جواز آن (که مورد قبول عموم فقهاست) راهِ آشتی با سگ باز شود و از آن نگاه سرتاسر تنفرآمیزِ موجود در برخی اذهان فاصله گیریم. گفتنی است اگر هم در خلال بحث به دو روایت منسوب به امام‌صادق (ظرف روغن و آبِ دهن‌زده) که مربوط به بند دوم و سوم است اشاره شد، با هدفِ جا انداختن موضوعِ پیشِ‌پاافتاده‌ترِ بند یک بود وگرنه حتی با فرض صدور آن دو روایت، باید توجه داشت که آن دست پاسخ‌ها از سوی ائمه، وابسته به محدودیت‌های بهداشتی مالیِ آن روزگار بوده و طبیعتاً اکنون کسی حاضر نیست با روغنی که پای سگ داخلش رفته یا موش به درونش افتاده غذا درست کند و یا از ظرف دهن‌زدۀ سگ وضو بگیرد.

🔸 حدثنی حمزةبن‌عبدالله عن أبيه قال کانت الكلاب تقبل وتدبر فی المسجد في زمان رسول‌الله فلم يكونوا يرشون شيئا من ذلک (صحیح بخاری، ج ۱، ص ۵۱).

قال عبدالله‌بن‌عمر كنت أبيت في المسجد في عهد رسول‌الله وكنت فتا شابا عزبا وكانت الكلاب تبول وتقبل وتدبر في المسجد ولم الريح يرشون (فلم یکونوا یرشون: سنن أبی‌داود) شيئا من ذلك قال أبو بكر يعني تبول خارج المسجد وتقبل وتدبر في المسجد بعدما بالت (صحیح ابن‌خزیمة، ج ۱، ص ۱۵۱).

عن أنس ان النبي رأى اعرابيا يبول في المسجد فقال دعوه حتى إذا فرغ دعا بماء فصبه عليه (صحیح بخاری، ج ۱، ص ۶۱).

T.me/Baznegari/138
.
.
سوءة ، عورة ، زینة
(تقسیم‌بندی اندامِ لازم‌الستر در عصر نزول، بر اساس متن کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر)
t.me/baznegari
نتیجه:
سه نظریّه‌ای که در بارۀ حجاب زنان مورد پردازش قرار دادم از این قرار است:
۱ - ستر عورتین (نظریۀ ابن‏جنید اسکافی)
۲ - ستر کمر تا زانو (برخاسته از حدیث نبوی)
۳ - ستر تنه، ران و بازو (رأی مطابق).

همچنین اندام زنان را از حیث رعایت حجاب به سه بخش می‏توان تقسیم کرد:
۱ - سوءة
۲ - عورة
۳ - زینة

اینک با هدف تلفیق آراء، به توضیح هریک از این سه بخش و بیان نسبت‌شان با حجاب می‏پردازیم:

الف- سوءة: این ناحیه را همچنین عین عورة، عورة مغلظه و عورة مثقله می‏نامند و محدوده‏اش عبارت از "شرمگاه جلو و عقب" است که از آن به عورتین (قُبُل و دُبُر) تعبیر می‏شود.
گویند: این ناحیه‌ی کوچک در آغاز آفرینشِ آدم و "حوا" پوشیده بود (ینزع عنهما لباسهما لیریَهما سواتهما)؛ لزوم استتارش چنان مهمّ است که نتیجۀ وسوسه‌ی شیطان نسبت به آدم و حوا را، از دست‌دادن ساترِ همین قسمت دانسته‏اند (فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما وری عنهما من سواتهما) و خدا پوشاندنش را به عینه متذکر شده (یا بنی‏آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سواتکم)
گویا کشف قُبُل و دُبُر، فقط زمانی نافرمانی تلقی نمی‏شود که زن به اختیار خود چنین نکرده باشد امّا حتّی اگر به اجبار یا به ناچار برهنه شده باشد باید در هنگام نماز با استفاده از دست‏هایش شرمگاه جلو را بپوشاند و نیز به سجده نرود تا مانع ظهور شرمگاه عقب شود (جعلت یدها علی فرجها... لایرکعان و لایسجدان فیبدو ما خلفهما).
پس رأی اسکافی را می‏توان یک مکتوب الهی و رعایتِ صِرف عینش را مربوط به زمان اضطرار دانست.

ب- عورة: به ناحیۀ مابین ناف تا زانو عورة گویند که ناحیۀ سوءة را نیز در بر می‏گیرد. چه بسا لزوم ستر این ناحیه، ناشی از آن باشد که پیرامون سوءة است و یا تدبیری برای اطمینان از پوشیدگی سوءة باشد چه، با ستر کمر تا زانو می‏توان به پوشش سوءة مطمئن شد.
گویا فرموده‌ی پیغمبر(ص) مُهر تأییدی بر تعیین این ناحیه است (عورة المؤمن مابین سرّته الی رکبته // عورة الرّجل علی الرّجل کعورة المرأة علی الرّجل، و عورة المرأة علی المرأة کعورة الرّجل علی المرأة).
استفاده از ساتر کمر تا زانو، حکمی مطلق بود و وظیفۀ همیشگی زنان را نشان می‏داد و کشف آن در حالت اختیار نافرمانی قلمداد می‏شد.

ج- زینة: زینة موردنظر، زینة باطن است که شامل تنه، ران و بازو می‏باشد و نواحی عورة و سوءة را نیز در بر می‏گیرد. در مقابلش زینة ظاهر قرار دارد که شامل سر و گردن، و نیمه‌ی پائین دست و پا است.
قرآن لزوم ستر زینة باطن، و جواز تداوم کشف زینة ظاهر را صادر کرد (لایبدین زینتهن الا ماظهرمنها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن و لایبدین زینتهن الا لـِ ...).
گویا دقّت در ستر زینة باطن (بجز سوءة و عورة) متأثر از شرایط خاصّ بود (یُدنین علیهن من جلابیبهن ذلک أدنی أن‏یعرفن فلایؤذین / یغضضن من أبصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ماظهرمنها ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن) به همین دلیل کشف آن، دستِ‏کم در مواقعی همچون ضرورت‏های بهداشتی، حرام شمرده نمی‏شد.
(حجاب شرعی در عصر پیامبر ، امیر ترکاشوند ، ص 849 تا 851).
telegram.me/baznegari/139
.
.
زندانی سیاسی نداریم
t.me/baznegari

مسئولین نظام جمهوری اسلامی در برابر اعتراض به وجود زندانیان سیاسی در زندان‌های کشور می‌گویند: زندانی سیاسی نداریم و اگر کسی هست زندانی امنیّتی است و نه سیاسی.

پاسخ آن‌ها دقیقاً برخاسته از محتوای فقه هزارسالۀ سنتی است زیرا از یکسو فرد سیاسی به کسی گفته می‌شود که در "چارچوب قوانین" به فعالیت و مخالفت می‌پردازد و احیاناً با تضعیف وضعیت موجود، خواهان تغییرات در سیاست‌ها و مدیریت‌ها و انتصابات و... می‌شود ولی از سوی دیگر در فقهِ مبنا (که معادل شریعت خوانده شده و مطابق قانون اساسی باید کشور بر مدار آن تنظیم و اداره شود) نه تنها هیچکس حقّ فعالیّت و مخالفت بر علیه امام‌المسلمین (رهبر حکومت اسلامی) را ندارد بلکه هرکس که از دایرۀ اطاعت او بیرون رود باغی شمرده شده و باید برعلیه چنین افراد سرکش و تشکلاتِ مخالفی اعلام جهادِ نظامی کرد تا مجبور به تغییر رفتار شده و به اطاعتِ محض از حاکم/رهبر بازگردند و به عبارت دیگر از جمله حقوقی که حاکم بر گردن مردم (که رعیّت می‌خوانندش) دارد یکی همین اطاعت‌پذیری و عدم مخالفت با وی است.

بنابراین هیچ فعالیّتی برخلاف سیاست‌ها ، تصمیمات و ابلاغیه‌های ولیّ امر مسلمین، روا و در چارچوب قانون نبوده و به علتِ تضعیف سازوکارهای اصلیِ حکومت اسلامی اقدامی شدیداً ضدّ امنیتی به شمار می‌آید.

پس این گفتۀ فقهای قضایی که در ایران زندانی سیاسی نداریم و آن‌هایی که مورد نظرند زندانی امنیتی‌اند و نه سیاسی، حرفی برگرفته از متون فقهی است و برخورد با مخالفان رهبری و سیاست‌های جاریِ تحت رهبری او در 38 سال گذشته به همین منطق بازمی‌گردد. نمونۀ روشنِ آن مخالفت میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همکاران و هواداران‌شان نسبت به نتیجۀ انتخاباتِ تأییدشده از سوی رهبر و نهادهای نظام بود که منجر به برخورد و زندانی‌شدنِ جمعی از آنان شد.

شاید حالا پی به این رازِ سربه‌مُهر برده باشید که چرا از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون، هیچ‌گاه رسانه‌ها به انتقاد از رهبری نظام نپرداخته و با سیاست‌های وی مخالفت نکرده‌اند زیرا اساساً چنین حقی وجود ندارد و هرچه هست فقط اطاعت‌پذیری است و بس. نه فقط مردم بلکه حتی رئیس‌جمهور!! نیز باید مطیع محض رهبری باشد و اگر رهبر در انتخاب ارشدترین همکاران او دخالت کرد باید اطاعت‌پذیری نشان دهد (تحمیل نخست‌وزیریِ میرحسین موسوی به رئیس‌جمهور وقت در عهد رهبر قبلی؛ و تحمیل عدم انتخاب مشائی به عنوان معاون اول به رئیس‌جمهور وقت در عهد رهبر کنونی).

سخن محمدعلی موحدی کرمانی در مراتب اطاعت‌پذیریِ رئیس‌جمهور (که با این‌همه دنگ‌وفنگ و توسط اکثریتِ مطلق مردم! انتخاب می‌شود) را ببینید:
«باید رئیس جمهوری انتخاب کنیم که صددرصد مطیع رهبری باشد»

پس با این وصف باید تصدیق کرد که در کشور، زندانی سیاسی نداریم و پاسخ مسئولین قضایی را حمل بر دروغگویی آن‌ها نباید کرد چه آن‌ها بر مُرّ شریعت رسمی تکیه دارند هرچند برداشت‌شان از آن را سراپا غلط و نادرست بدانیم.

سی و یکم فروردین 1396
امیر ترکاشوند
telegram.me/baznegari/140
.
.
ردّ صلاحیت همۀ رؤسای جمهورِ قبلی (از بهمن ۵۷ تا فروردین ۹۶)

امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
@baznegari

سرانجام پریروز آخرین رئیس‌جمهورِ قبلی دکتر محمود احمدی‌نژاد نیز فاقد صلاحیّت شناخته شد تا حلقۀ ردّ صلاحیتِ تمام رؤسای جمهور (و رؤسای دولتِ) قبلی در عمر ۳۸ سالۀ نظام جمهوری اسلامی تکمیل گردد و بدان وسیله با صدای بلند اعلام شود که هیچ رئیس قبلی دولت جمهوری اسلامی، واجد صلاحیت برای احراز دوبارۀ همان مسئولیت نیست!.

به فهرست رؤسای دولت (رئیس‌جمهور ، نخست‌وزیر) از آغاز پیروزی انقلاب تاکنون بنگرید:

یک- مهدی بازرگان
🔸وی از بهمن ۱۳۵۷ تا آبان ۱۳۵۸ به مدت نُه ماه نخست‌وزیر و رئیس دولت موقت بود و سپس کناره‌گیری کرد (تا سه ماه پس از آن، کشور را شورای انقلاب اداره می‌کرد).
▪️او در سال ۱۳۶۴ در چهارمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ثبت‌نام کرد اما صلاحیتش رد شد.

دو- سیدابوالحسن بنی‌صدر
🔸وی از بهمن ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ به مدت شانزده ماه رئیس جمهور (اولین رئیس جمهور) بود و سپس استیضاح شد و از ریاست برکنار گردید.
▪️بی‌گمان اگر وی بار دیگر در انتخابات ثبت‌نام می‌کرد صلاحیتش رد می‌شد.

سه- محمدعلی رجایی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ به مدت یک ماه رئیس‌جمهور (و پیش از آن از مرداد ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۰ به مدت یک سال نخست وزیر و رئیس دولت) بود و در هشتم شهریور در حادثۀ انفجار نخست‌وزیری کشته شد.
▪️او در حینِ ریاستش شهید شد و امکانِ این‌که دوباره بعدها به عنوان رئیس‌جمهورِ سابق ثبت‌نام کند (و تأیید یا رد شدنِ صلاحیتش به دست آید) از میان رفت و در نتیجه اساساً در این آمار قرار نمی‌گیرد.
توجه- محمدجواد باهنر که از مرداد ۱۳۶۰ تا شهریور ۱۳۶۰ کمتر از یکماه نخست‌وزیر بود و همراه رجایی کشته شد را نیز نمی‌توان به (همان دلیل بالا) در این آمار گنجاند

چهار- میرحسین موسوی
🔸وی از آبان ۱۳۶۰ تا مرداد ۱۳۶۸ نزدیک به هشت سال نخست‌وزیر و رئیس دولت بود و کشور را در دوران جنگ تحمیلی اداره می‌کرد.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه (و بلکه رأس فتنه) نامیده می‌شود و به علت ارتکاب جرایم سنگین امنیتی و از جمله شوراندن مردم (با چند درجه تخفیف) در زندان خانگی بسر می‌برَد و پُر واضح است که به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاست جمهوری تأیید نمی‌شود.

پنج- اکبر هاشمی رفسنجانی
🔸وی از مرداد ۱۳۶۸ تا مرداد ۱۳۷۶ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او در سال ۱۳۹۲ بار دیگر برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت‌نام کرد ولی صلاحیتش رد شد.

شش- سیدمحمد خاتمی
🔸وی از مرداد ۱۳۷۶ تا مرداد ۱۳۸۴ به مدت هشت سال رئیس‌جمهور بود.
▪️او چند سالی است جزو سران فتنه معرفی شده و برای جلوگیری از تأثیرات مخرّبش ابتدا به علتِ ارتکاب جرایم امنیّتی سایت وی فیلتر گردید و سپس ممنوع‌الخبر و ممنوع‌التصویر شد. طبیعی است که وی به طریق اُولی صلاحیتش برای کاندیداتوری ریاست‌جمهوری تأیید نمی‌شود.

هفت- محمود احمدی‌نژاد
🔸وی از مرداد ۱۳۸۴ تا مرداد ۱۳۹۲ به مدت هشت سال رئیس جمهور بود.
▪️او هم اینک در فروردین ۱۳۹۶ بار دیگر برای ریاست جمهوری ثبت‌نام کرد ولی صلاحیتش رد شد.

معلوم نیست این چه خوره‌ای است که به جان کشور افتاده که همه را بدنام به جامعه برمی‌گردانَد! این چه ظرفِ مدیریتی‌ای است که صالح وارد آن می‌شوند و ناصالح از آن بیرون می‌آیند. علت این امر عجیب‌غریب و قابل ثبت در کتاب رکوردها چیست؟
از نظر من علتِ این مسئله به آن بخش از "صلاحیت" برمی‌گردد که مربوط به پیشینۀ رابطۀ آن‌ها با رهبری/ولیّ‌امر در دوران ریاست قبلی‌شان است زیرا از یکسو رئیس‌جمهور با انتخاب‌شدن از سوی مردم و نیز اختصاص اصول فراوانی به وی در قانون اساسی، قانوناً در خود احساس "شخصیّت" و در مواردی احساس استقلال کرده و پی‌گیری بسیاری از مطالبات مردمی و قانونی را حقِ خود می‌داند ولی از سوی دیگر مطابق برداشت رسمی و سنتی از اسلام، ولیّ‌امر بر همه ولایت مطلقه داشته و هیچ‌کس حتی رئیس‌جمهور در برابر وی هیچ شخصیّتی (شخصیتی مستقل) برای عرض اندام ندارد! و چون در موضوعات عمده میان این دو اختلاف پیش آید و کار به سرکشی و خروج از اطاعتِ ولی‌امر انجامَد، همین! موجب مردودی وی در نزد سنتی‌ها و نیز ردّ صلاحیتش در ادوار بعد می‌گردد. در این میان نه ولی‌فقیه مقصر است زیرا تفسیر رسمی از اسلام و قانون اساسی چنین انتظاری را برای وی به وجود آورده و نه رؤسای جمهور مقصرند زیرا مردم و فصولی از قانون اساسی، هویتی فراتر از فردی مطیع ، سربزیر و بی‌شخصیت‌ را از وی انتظار دارند.
امید که متولیان نظام با بررسی موضوع و إعمال تغییرات انسانی، جلوی این رسوایی را بگیرند و بیش از این اسبابِ طعن را دودستی فراهم نکنند و یا اگر لازم است فواید بازگشت به دنیای قدیم را جا بیندازند و خردمندان را در لزوم اطاعت‌محوری اقناع کنند.
telegram.me/baznegari/141
سطح مخاطبِ قرآن بودنِ ما
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۰۵
@baznegari
ما امروز در سرزمینی دیگر و با قرن‌ها فاصله از عصر نزولِ قرآن به‌سر می‌بریم پس هم از جهت مکانی و هم به‌ویژه زمانی در بُعد قرار داریم. قرآن نه به زبانِ ماست که بفهمیم چه می‌گوید و نه واقعیّات و پدیده‌های مذکور در آن، با زندگی‌مان مأنوس و آشنا می‌نماید که مطابقت با نیازهای‌مان داشته باشد. تقسیم‌بندی انسان‌ها در آن ، سطحِ «فرهنگ، معرفت، بهداشت، غذا و آمال‌شان» به شدت متفاوت از ما و انسان امروزی است.

با این وجود قرآن حاصل اتصالِ انسان با ذات متعال و تشرّفش به حضرت اوست؛ رویدادی بی‌سابقه که معلوم نیست اینچنین شفّاف، مفصّل و درازمدت، چندبار در تاریخ رخ داده باشد؟ قرآن دست‌نوشتِ خدای جهان، و نسخه‌ای منحصربه‌فرد از سوی او برای انسان است.

با توجه به دو نکتۀ بالا، پرسش این است که ما چگونه و در چه سطحی مخاطبِ قرآنیم، و این خطاب چه نوع درگیری، دغدغه و توجهی برای ما پدید می‌آورد؟
در این باره چهار پاسخ را معرفی می‌کنم:

۱- مسئولیتِ موبه‌مو:
هر آن‌چه در قرآن آمده را باید موبه‌مو (طابق النعل بالنعل) در همۀ قرون و قارّه‌ها پیاده کرد. راز سعادت انسان در همین عملِ عیناً مطابق است و هرگونه فاصله گرفتن از عینِ متن، انحراف از مسیر سعادت و از خواستِ خدا است. در این نگاه، انگار زمان و انسانیت را باید در عصر بعثت (و واقعیّات و محدودیت‌های عصر جاهلیتِ عربی) قفل کرد!. فقه رسمیِ فریقین، چنین سطحی را خواستار است و ترویج می‌کند.

۲- روزآمدسازی و الگوبرداری:
در این نگاه باوجودِ حجّت دانستنِ احکام و آموزه‌های قرآن برای همۀ قرون و قارّه‌ها، اما به علّت پیشرفت‌ها و تفاوت‌های برجسته‌ای که در زندگی بشر به وجود آمده، معتقد است که اصول و محتوا و اهداف را باید در وضعیت جدید حفظ کرد، هرچند ظواهر، ابزار و قالب‌ها نادیده گرفته شود. مشکل این نگاه، یکی چیزهای نوپدیدی است که اساساً مابه‌إزایی در قرآن و واقعیات عصر نزول ندارد (مسائل مستحدثه چنان جدید است که نمی‌توان اصلی برای آن پیدا کرد تا بر این فرع بار شود و انطباق یابد) و دیگری چیزهای ازبین‌رفته است که امروز واقعیّتی در زندگی بشر ندارد.

۳- درس‌گیری:
تغییرات اساسی در زندگی بشر و افکار و اندیشه‌های وی از یکسو، و نامأنوس بودنِ محتوای قرآن برای بشرِ امروزی از سوی دیگر، موجب پدید آمدنِ سطحِ دیگری از مسئولیّت‌پذیری و دغدغه‌مندی در مواجهه با قرآن شده است: درس گرفتن از آن، و بسنده کردن به همین!. لازمۀ این کار، مرور دقیق قرآن با بهره‌گیری از دانش متن و متن‌پژوهی است. او باید با دقت بر واقعیات عصر نزول، و نوع زندگی آنان، و اندیشه و آمال‌شان واقف شده و ارتباط تنگاتنگِ آیات نازل‌شده به آن ظرف را لمس کند و سپس «روح و نکاتِ» آیات مربوطه را از کمّ‌وکیف ورودِ قرآن به مسئله، استخراج کند و در زندگیِ امروزش تأثیر دهد.

۴- وحی‌شناسی:
مهم‌ترین پرسشی که در اذهان آزاد، هنگام مواجهه با کتب آسمانی و موضوع نبوت پیش می‌آید این است که مگر خدا با بشر سخن گفته؟! قرآن، پاسخِ آری می‌دهد و خود را کتاب خدا معرفی می‌کند! بنابراین مطالعۀ قرآن برای نو شدنِ تلکسی است که گویند از سوی خدا برای بشر مخابره شده است. این بررسی برای ما که در زمان آورندۀ قرآن نیستیم بسی سخت‌تر است زیرا محمّد (ص) را نمی‌بینیم (و بخشی از ابزارِ تست فراهم نیست) و فقط با متن کتابی روبروییم که گفته می‌شود پدیدآورنده‌اش خدا و ناشرش محمد است. این احتمال با این‌که در ظاهر کم‌سطح‌ترین انتظار و تکلیف را تداعی می‌کند امّا چه‌بسا در باطن بیشترین درگیری را در فردِ دغدغه‌مند پدید آورَد چه، بزرگترین دغدغۀ متفکرانْ همین پی‌بردن به سخن گفتن یا نگفتنِ خدا با بشر است. و نیز در این نگاه است که "متن/کتاب" با خواننده‌ای حقیقت‌جو و غیرمتعبد روبروست و در نتیجه باید برای اثبات خود از عهدۀ نقد محتوایی او برآید و اگر نتواند با توسل به انحاء ظرفیت‌ها (تفسیر فرهنگی ، بازاندیشی و...) دلِ این خوانندۀ مستعد را جذب کند انگیزه برای وحیانی شمردنش در نزد وی از دست می‌رود. پس ما به مطالعۀ قرآن و بررسی انتساب آن به خدای جهان می‌پردازیم:
تا مگر از این راه، دعوت، نو شود
تا مگر از این راه، ببینیم آیا خدا! روزی روزگاری در ۱۴۰۰ سال پیش، در گوشه‌ای از جهان، بر تنۀ درختِ مکه، آیا از خود یادگاری به جا گذاشته!
تا مگر از این راه، نشانی از خودِ او هم بگیریم.

🌸مبعث! این شکوهمندترین آنات و لحظات هستی فرخنده باد🌸

«کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
اینقدر هست که بانگ جرسی می‌آید»

T.me/Baznegari/143
.
.
Channel photo updated
با کدام‌یک باید متولیان را سنجید:
با زبان روزه و اثرِ مُهرشان بر پیشانی یا با راستگویی در سیاست و امانت‌داری از آرای انتخاباتی؟
(پاسخ امام‌جعفرصادق)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۱۲

@baznegari

متولیان را به اثر مُهر و زبانِ روزه باید سنجید یا با راستگویی در سیاست و امانت‌داری از آرای مردم؟
(به بهانۀ حال و هوای انتخاباتیِ کشور).

کدام شاخص در ارزیابی‌های اجتماعی مهم‌تر است: نماز و روزه یا راستگویی و امانت‌داری؟ مردم را با چه محکی باید سنجید که اگر از آن سربلند بیرون آمدند، بتوان با ایشان طرح دوستی ریخت و یا بر تختِ قدرت نشاندشان.

در این باره‌ها امام صادق می‌گوید: گولِ نماز و روزۀ آن‌ها را نخورید زیرا چه بسا نماز و روزه چنان برای‌شان از روی «عادت» انجام شود که اگر آن را به جا نیاورند دچار تشویش می‌شوند! به جای نماز و روزه، آن‌ها را با (دو معیارِ) راستگویی (و پرهیز از دروغ گفتن) و ادای امانت (و عدم خیانت) بیازمایید:
«عن أبي‌عبدالله قال: لا تغتروا بصلاتهم ولا بصيامهم، فإن الرجل ربما لهج بالصلاة و الصوم حتى لو تركه استوحش، ولكن اختبروهم عند صدق الحديث وأداء الأمانة» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۲ باب الصدق وأداء الأمانة)

همو می‌گوید: به رکوع و سجودِ طولانیِ نمازگزاران ننگرید، زیرا بدان عادت و اعتیاد پیدا کرده‌اند، آن‌چنان‌که اگر آن را ترک کنند وحشت فرا می‌گیردشان؛ لکن شما باید به صداقت‌شان در سخن و به امانت‌داری‌شان توجه نشان دهید:
«قال أبوعبدالله: لا تنظروا إلى طول ركوع الرجل وسجوده، فإن ذلك شئ اعتاده، فلو تركه استوحش لذلك ولكن انظروا إلى صدق حديثه وأداء أمانته» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۲ باب الصدق وأداء الأمانة).

شاید برخی قائلان به تبعیض!!، رعایت فضایلِ راستگویی و امانت‌داری را در قِبال همه لازم ندانند و آن را اختصاصیِ قبیلۀ سراپاجهلِ خود بدانند، حال آن‌که این امام عظیم‌الشأن با صراحت بیان می‌کند که راستگویی و عدم خیانت را باید در قِبال همه رعایت کرد: خدای عزّوجلّ هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با «راستگویی و امانتداری» نسبت به همه چه نیکان چه بدان و فاجران:
«عن أبي‌عبدالله قال: إن الله عزوجل لم يبعث نبيا إلا بصدق الحديث وأداء الأمانة إلى البر والفاجر» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۴ ح ۱ باب الصدق وأداء الأمانة).

روشن است که مصادیق این فضایل در آن روزگار، متفاوت از اکنون بوده است.

نتیجه:
در ارزیابی‌های اجتماعی: «شاخصِ راستگویی و امانت‌داریِ» متولیان، از شاخصِ تقیّد آن‌ها به نماز و روزه و رکوع و سجودِ طولانی و پیشانی پینه‌بسته و هفته‌ای دو روز روزه‌گرفتن و... مهم‌تر است و بلکه این‌ها در این مقوله اساساً شاخص نباشند.

هنگامی که داشتم در کافی کلینی به احادیث این باب (باب الصدق وأداء الأمانة) می‌نگریستم، چشمم افتاد به این حدیث معروف از همان امام: دعوتگرِ مردم به خیر و خوبی باشید اما نه با زبان (و شعار)، تا مردم وجودِ راستگویی و پارسایی و تلاش را (عیناً) در شما ببینند:
«عن أبي‌عبد‌الله قال: كونوا دعاة للناس بالخير بغير ألسنتكم ليروا منك الاجتهاد والصدق والورع» (کافی کلینی ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۱۰ باب الصدق وأداء الأمانة).

گمانم مسئولان‌مان خیلی سخنرانی کرده و حرف زده‌اند، بسیار با زبان دعوت به فضایل می‌کنند! گویا خسته شده و باید کمی استراحت کنند تا گوش ما نیز دمی بیاساید.

🌷روز معلم گرامی باد🌷

Telegram.me/baznegari/146

.........
یادداشت دو سال بعد در "اینجا"



.
دادگاهِ شکنجۀ نماز

امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۰۲/۲۰

T.me/baznegari/147

نامه‌ای با عنوانِ «نامۀ عفت به جمیله» از سوی یکی از زندانیان دهۀ شصت (که شوهرش نیز در تابستان ۶۷ اعدام شد) خطاب به همسرِ یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نوشته شده و در بخشی از آن چنین آمده:

«دهها زن و دختر جوان را در تابستان ۶۷ تنها به جرم نخواندن نماز، روزانه پنج بار شکنجه کردند! من به عنوان یک زندانیِ شکنجه‌شده در سال ۱۳۶۷، شهادت می‌دهم که در دادگاهِ شکنجۀ نماز ...، همسرتان ... در محاکمۀ ما شرکت داشتند»:
T.me/MohammadMahdavifar/2364

متأسفانه اخبار مربوط به تعزیر و شکنجۀ زنان زندانی در اوقات نماز (اوقات روح‌بخشِ نماز!!!) در آن دهه، زیاد به گوش رسیده؛ ضمن بیزاری از آن اقدامات امّا نباید فراموش کرد که این کاندیدای ریاست جمهوری و دیگر صادر کنندگانِ چنین احکامی، دقیقاً بر اساس فقه رسمیِ حوزه‌ها اقدام به صدور رأی کرده بودند! پس بیش از این‌که درصدد محکومیت کارنامۀ این کاندیدا و آن قاضی باشیم باید نگاهی نقادانه به متون ضدّ اخلاقی و ضد تربیتیِ فقه سنتیِ هزار ساله انداخت تا ریشۀ مشکلات کشور را بهتر بشناسیم و خدای ناکرده با طفره‌رفتن در شناسایی ریشه‌های بدبختی، مرتکب قایم‌باشک‌بازی و سرِ خود را زیر برف بردن نشویم. ما باید از فرصت جمهوری اسلامی نهایتِ بهره‌برداری را به نفع پاکسازی شریعتِ تحریف‌شده ببَریم و موجبات آرامش مردم و اجتماع را فراهم کنیم.

خوشبختانه آن احکام ضد تربیتی، سال‌هاست که دیگر جایی در زندان‌های جمهوری اسلامی ندارد و متولیان نظام عملاً مُهر ابطال بر آن احکام زده‌اند ولی از آن‌جا که احکام یادشده در متون حوزوی جا خوش کرده‌اند پس حکم آتش زیر خاکستر را دارد و مترصدِ فرصت است تا در نسل‌های دیگر، عفت‌هایی دیگر را ...

در این‌جا بنا داشتم چند سند از خیل کثیر اسناد که علمای حوزوی در قرون متمادی به وضوح قائل به تعزیر و شکنجۀ زنانِ بی‌نماز شده‌اند را تقدیم کنم ولی در پست‌های تلگرامی جای نمی‌گرفت. برای جبرانِ آن، حتماً به یادداشتِ "فرجام بی‌نماز" به نشانیِ زیر مراجعه شود:
telegram.me/baznegari/94

.
آیا امام حسن عسکری فرزند داشته؟
(به بهانۀ نیمۀ شعبان)
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/٠۲/۲۲
@baznegari

امام حسن عسگری امام یازدهمِ ما شیعیان در سنّ ۲۸ سالگی در سال ۲۶٠ هجری قمری درگذشت. با درگذشت وی این پرسش بسیار مهم مطرح است که آیا از او فرزندِ پسری (و اساساً فرزندی) به جا ماند که سلسلۀ امامت را تداوم بخشد و یا با این درگذشت، نوار امامت قطع شد و به پایان رسید؟
در این باره سه احتمال مطرح است:
۱- او دارای یک فرزند بوده که همان امام دوازدهم است
۲- او بدون فرزند از دنیا رفت و خاتم‌الائمّه شد
۳- او دارای فرزندان متعدد (بنا بر قولی ده فرزند) بود که امام دوازدهم نیز از جملۀ آنان است.

اینک به شرح کوتاهِ تلگرامی در بارۀ هر یک می‌پردازم:

یک فرزند:
این احتمال، قائل است که امام یازدهم صاحب فرزندی پسر گردید و زنجیرۀ امامت به او سپرده شد. استدلال قائلان، برای اثبات ولادتِ آن فرزند، یکسان نیست و به دو گروه زیر تقسیم می‌شوند:
الف- شواهد عینی و نَقلی: اینان در تأیید تولدِ آن فرزند، به نقل‌های موجود در کتب روایی استناد می‌کنند که مطابق آن‌ها، برخی از اعضای خانواده و نیز برخی از یاران امام حسن عسگری، مولود را با چشم خود دیده‌اند.
ب- استدلال کلامی: برخی دیگر از قائلان، با استناد به این اعتقاد کلامی که علامتِ "امامِ برحق" این است که صاحب پسر شود، بر همین اساس پس از درگذشت امام حسن عسکری معتقد شدند که وی از آن‌جا که امامِ بر حق است لابد فرزند داشته ولی به مردم نشان نداده و به غیبت رفته است. اینان روایاتی که گروه الف به آن استناد می‌کنند را ضعیف دانسته (و یا قائل به صدور آن‌ها در دهه‌های بعد می‌باشند) و ناچار به این استدلال کلامی بسنده می‌کنند.


فاقد فرزند:
این گروه معتقدند که امام حسن عسکری بدون فرزند از دنیا رفت و در نتیجه خاتم‌الائمه به شمار می‌آید که سلسلۀ امامت با او به پایان رسید همچنان‌که حضرت محمد (ص)، خاتم‌الأنبیا بود و نوار نبوت با او ختم شد،. اینان روایات مربوط به تولد را ضعیف و غیر قابل استناد می‌دانند.


چند فرزند:
مطابق این احتمال امام حسن عسکری دارای چند فرزند بوده که برخی آن را بالغ بر شش و حتی ده فرزند دانسته‌اند!
بر این اساس امام دوازدهم دارای چند خواهر و چند برادر بوده است.
نام فرزندان امام حسن عسکری مطابق این احتمال (با احصاءِ حدّاکثری) چنین است:
۱- محمّد (مهدی): که همان امام دوازدهم است.
۲- موسی: روایت دیدار علی بن ابراهیم بن مهزیار با این دو برادر (محمد و موسی) قابل توجه است.
۳- علی اصغر: از یکی از نویسندگان قرن دهم نقل است که نَسَب سادات کستکن سبزوار به وی می‌رسد.
۴- جعفر: در جایی آمده که وی در دو سالگی شهید شد و قبرش در ری است (ر.ک: نگینی بر انگشتر کویر ص ۷٠).
۵- ابراهیم
۶- حسین
۷- فاطمه: نقل است که وی در حینِ سفرِ پدرش امام حسن عسگری برای زیارت امام رضا، در وسط راه در کاشان بیمار شد و درگذشت. سال گذشته مقبرۀ فاطمه بنت العسگری را در جریان پژوهشم در آران بیدگلِ کاشان دیدم.
۸- اُمّ‌موسی
۹- عایشه
۱٠- دلاله.
مطابق همین احتمال، برخی از این اسامی ممکن است تکراری و یا حتی خواهران و برادران امام حسن عسگری باشند و نه فرزندان او.

(برگرفته از کتابِ در دستِ پژوهش با عنوان "عسکری سوم").
telegram.me/baznegari/148

.
اقدامی انسانی و قرآنی:
نامۀ کسبه و اهالی مسلمان و غیر بهاییِ شهرستان نوشهر برای فک‌پلمبِ مغازۀ همشهریانِ بهایی

امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۲/۲۹

دو سال پیش در انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فنّاوری، با عنوانِ "خشونت‌های منسوب به اسلام" به شرح اخلاقی آیات چالشیِ قرآن پرداختم و نتیجه گرفتم که هرگز نباید با کسانی که همکیش‌مان نیستند و جنگی با ما ندارند، سرِ جنگ و آزار رسانی داشت. در پایان جلسه، دوست ارجمندم محمد رفیعا یادآور شدند که چرا برای تکمیل بحث، به آیۀ ۸ سوره ممتحنه استناد نکردی که در آن، به صورت شفاف، ما را (نه تنها از حمله به غیر مسلمانانی که طالب جنگ نیستند باز می‌دارد بلکه) ترغیب به "نیکی کردن و عدل‌ورزی" نسبت به آن‌ها می‌کند؟

سخن ایشان درست و دقیق بود. این آیه در سال دهم هجری یعنی در بحبوحۀ جنگ‌ها و در واپسین ماه‌های نزول قرآن نازل گردید تا به مخاطبان تفهیم کند که: نکند حتی شرایط جنگی!، بهانه به دست‌تان دهد و تر و خشک را با هم بسوزانید!؛ ای مجاهدان راه خدا، نه تنها نباید گزندی به غیرِ جنگ‌افروزان برسانید بلکه راه زندگی مسالمت‌آمیز و نیکی و عدالت را در مورد آن‌ها در پیش گیرید.

این آیۀ تربیتی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی توسط خبرگان و مجتهدان، عیناً در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی جای گرفت:
«اصل چهاردهم- به حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند».

قانون اساسی در عمل به این اصلِ قرآنی دو گروه را مخاطب قرار داده: یکی دولت و دیگری مردم مسلمان را؛
از این میان خوشبختانه مردم مسلمان نوشهر به وظیفۀ قرآنی و انسانی و قانونیِ خود عمل کردند زیرا
گروهی از مردم و کسبۀ این شهرستان (نوشهر) با نوشتنِ نامه‌ای خطاب به فرماندار و دادستان نوشهر، به همین آیۀ جای‌گرفته در قانون اساسی استناد کردند و خواهان فکِ‌پلمبِ مغازه‌های همشهریانِ بهایی‌شان (که گویا چند ماه پیش به خاطر ایام روزه‌داری‌شان مغازه را بسته بودند) شدند. این اقدامی برخاسته از شرف و انسانیت، و وجدانِ پاکی است که از درون به آن‌ها نهیب می‌زند که: «همسایه و هم‌محله‌ای و همشهری و مغازۀ مجاورت، چند ماه است جلوی رزق و روزی‌شان به وسیلۀ ما مذهبی‌ها گرفته شده! و فرزند و خانواده‌شان با مشکل معیشت!! روبرو هستند؛ کجاست انصاف کجاست مروت کجاست عاطفه کجاست عاطفه کجاست عاطفه؟ این لقمه از گلوی ما پایین نمی‌رود در حالی‌که همسایه و هم‌محله‌ای و همشهری و هم‌صنف و همکارمان، هر روز به کرکرۀ بازنشدنی و پلمب‌شدۀ مغازه‌اشان می‌نگرند و دستِ خالی به خانه باز می‌گردند...».

مردم مسلمان نوشهر وظیفۀ خود را در عمل به اصلِ تماماً قرآنیِ قانون اساسی انجام دادند حالا نوبت دولت و حکومت است؛ امید که جا نمانند.

متن نامۀ مردم و کسبۀ شهرستان نوشهر:
Telegram.me/OfficeMasumiTehrani/123
بسمه تعالی
فرماندار محترم شهرستان نوشهر
رونوشت: دادستان محترم شهرستان نوشهر
احتراماً با عرض سلام و ارادت باستحضار میرسانیم طبق حکم آیه شریفه "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین" و طبق اصل ۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی در مورد کلیه اقلیت های مذهبی رسمی و غیر رسمی مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی را رعایت نمایند. لذا اینجانبان کسبه و اهالی شهرستان نوشهر نسبت به بسته شدن محل کسب تعدادی از مغازه داران اقلیت مذهبی که مدت آن بیش از ۶ ماه میگذرد که این امر باعث بدبینی نسبت به شعائر اسلامی و رکود اقتصادی در سطح شهر می باشد و با توجه به قوانین و نظامنانه اصناف، ماده یک- آئین‌نامه اجرائی ماده ۲۸، هر واحد صنفی بعد از شش ماه پلمب بازگشایی می شود تا بررسی لازم انجام گیرد. لذا خواهشمند است به این امر رسیدگی لازم را عنایت فرمایید.
telegram.me/baznegari/150
.
.
در نگاه سنّتی به اسلام؛
روزه‌نگیران را باید تازیانه زد و کُشت
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۳/۱۱
@baznegari
پس از استقرار جمهوری اسلامی، متولیان فقهیِ نظام درصدد پیاده کردن احکام فقهی در ایران برآمدند. اینان در بارۀ کسانی که اهل روزه گرفتن نیستند قائل به تعزیر و مجازات‌اند و از همین روست که در آستانۀ ماه رمضان برخی مسئولان قضایی و دادستان‌های مناطق به گوشزدِ مجازات می‌پردازند. عزم آنان در مجازات روزه‌نگیران، دقیقاً به خاطر همان تعهدی است که نسبت به پیاده‌سازی احکام فقهی دارند.
در این‌جا بد نیست رأی عموم فقها در طول تاریخ در بارۀ ترک روزه را بدانیم تا پی ببریم متولیان فقهی نظام، فقط اندکی از آن قهر و غلظت و خون و جراحت و شلاق را به رُخ رعیّت می‌کشند و فعلاً شرایط را برای نمایش کامل آن فراهم نمی‌بینند چه، عموم فقها قائل‌اند که اگر کسی در ساعات روزه‌داری در محیط کار ، در پادگان ، در غذاخوری ، در محل کسب و کارش به هنگام تشنگی و یا در وقت ناهار آب بنوشد یا غذا بخورد باید او را به باد کتک گرفت و شلاق زد! و چنان‌چه در روزهای بعد دوباره احساس تشنگی و گرسنگی کرد و آب نوشید و غذایی خورد باید وی را در سومین یا چهارمین بار اعدام کرد. با این وصف، تصدیق خواهید کرد که اینک در دوران رأفت بسر می‌بریم چرا که اگر قرار باشد آن احکام فقهی به طور دقیق و کامل اجرا شود آغازش جراحتِ شلاق و فرجامش سینۀ گورستان است.

به متن سخن بزرگان فقه دقت کنید:
محقق حلی: «ويعزر من أفطر لا مستحلا ، مرة وثانية فإن عاد ثالثة قتل –المختصر النافع ص ۶۷» و « من أفطر " مستحلا " فهو مرتد ، إن كان ممن عرف قواعد الإسلام ، وإن اعتقد العصيان عزر فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل في الرابعة – المعتبر ج ۲ ص ۶۸۱-».

علامه حلی: «من أفطر مستحلا ، وقد ولد على الفطرة فهو مرتد ولو لم يعرف قواعد الإسلام عرف ثم يعامل بعد ذلك بما يعامل به المولود على الفطرة. ولو اعتقد التحريم عزر ، فإن عاد عزر فإن عاد قتل في الثالثة وقيل: في الرابعة – تحریر الاحکام ج ۱ ص ۴۸۳-».

ملا احمد نراقی: « من أفطر عامدا في شهر رمضان فإن كان مستحلا فهو مرتد إن كان ممن عرف قواعد الاسلام وكان إفطاره بما علم تحريمه من الدين ضرورة ... وإن لم يكن مستحلا يعزر بما يراه الحاكم ، فإن عاد ثانيا عزر أيضا ، فإن عاد إليه ثالثا قتل فيها على المشهور بين الأصحاب –مستند الشیعه ج ۱۰ ص ۵۲۹-».

صاحب جواهر: « ومن أفطر في شهر رمضان عالما عامدا مستحلا فهو مرتد وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد عزر ثانيا فإن عاد قتل في قول قوي والأحوط قتله في الرابعة –رسائل فقهیه ص ۱۶۸».

صاحب عروه: «من أفطر في شهر رمضان عالما عامدا إن كان مستحلا فهو مرتد بل وكذا إن لم يفطر ولكن كان مستحلا له ، وإن لم يكن مستحلا عزر بخمسة وعشرين سوطا فإن عاد بعد التعزير عزر ثانيا فإن عاد كذلك قتل في الثالثة والأحوط قتله في الرابعة –عروة الوثقی ج ۳ ص ۵۹۹-».

مطابق نقل‌های بالا اگر کسی روزه را واجب بداند ولی عملاً تن به انجام آن ندهد را در بار اول و دوم تعزیر می‌کنند (۲۵ ضربه شلاق می‌زنند) و اگر باز روزه نگرفت، در بار سوم و حداکثر چهارم (اختلاف در فتوا) او را واجب القتل می‌دانند ولی اگر کسی روزه را واجب نداند (یعنی روزه را اساساً قبول نداشته باشد) در این صورت بدون طیِ هیچ مراحلی، مستقیماً اعدام می‌شود.

آیا وقت نقّادی خوانشِ قهرآمیز پیشینیان از اسلام فرا نرسیده؟ آیا ما ایرانیان تاوان برداشت تند ، حذفی ، ضدّ تربیتی و بی‌هنرِ گذشتگان از آیین پیامبر گرامی را باید بپردازیم؟ آیا در دین معرفی‌شده توسط نامبردگان هیچ جاذبیّتی می‌توان یافت؟ آیا با خواندن این احکام، دل‌ودماغی برای بهره‌مندی‌های معنوی باقی می‌ماند؟ این چه حفظ ظواهر و شعائری است که ریزشِ بیشتر را دامن می‌زند؟

خوشبختانه یکی دو سال اخیر در برخی مراکز عمومی همچو مترو، با نصب پارتیشن، امکان نوشیدن آب فراهم شده است.
لطفاً آبسردکن‌ها را نبندید مگر ما یزیدیم که آب را در این گرمای طاقت‌فرسا به روی اطفال ، پیران ، بیماران ، زنانِ معذور و ... می‌بندیم!؟.
telegram.me/baznegari/151

.
تعارض سنگسار با "اساس هدایت" و "مجوّزهای قتل":

«هدف اسلام بازداشتن مردم از منکرات و اعمال زشت بوده است و نه کشتن آنان به دلیل ارتکاب اعمال منکر. کشتن انسان‌ها به دلیل ارتکاب عمل زشت با اصل هدایت منافات دارد».

زنا در قرآن، در ردیف فحشا و کار زشت است و با جنایات (قتل و افساد فی الارض) تفاوت دارد.

اگر مرتکب عمل زشت را باید کشت در این صورت اصل اساسیِ هدایت و اصلاح به چه کار می‏آید؟ آیا آن کیفر، اعلام تعطیلیِ این اصل قرآنی نمی‏باشد؟ آیا معدوم‌ساختنِ زانی، پاک‌کردن صورت مسئله و ناشی از فقدان برنامۀ ارشادی و اصلاحی نیست و به تضعیف اصل هدایت (که تلاشی قرآنی برای حلّ مسائل است) نمی‌انجامد.

نیز اگر این قتل از راه سنگسار باشد موجب تعطیلی اخلاق نیست؟

اگر حکم مرتکب زنا را به آیات "هُدیً للنّاس" و "یزکّیهم و یعلّمهم" عرضه کنیم آیا از این نوع آیات می‏توان به اعدام و قتل ،آن‏هم به روش سنگسار، رسید؟

اگر حکم زانی را از سنّت استفتا کنیم در این صورت آیا با توجه به آیۀ «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ‌القلب لانفضوّا من حولک» ،که نفی سنگدلی از حضرت(ص) و اثبات نرم‌خوییِ وی است، می‏توان به سنگسارِ سنگدلانه آن‏هم در قبال "پیروانِ" خطاکار رسید؟
انتخاب روش سنگسار با کجای آیۀ لعلی خُلُقٍ عظیم (بویژه که خود فرمود: بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق) همسویی دارد؟

آیا اجرای سنگسار به هدایتِ رجم‌کننده می‌انجامد یا به قساوت و سنگدلی‌اش؟ آیا قساوت از طایفۀ نور و هدایت است یا از قبیلۀ تباهی و ظلمت؟ تداومِ پرتاب سنگ به سر و صورت و اندامِ کسی که ضجّه می‌زند و فوّارۀ خون از وی جاری است، ضامن چه بخش از تربیت و رشدِ رجم‌کننده می‌باشد؟


قرآن در قبال اعمال زشت (فحشا ، منکر و سیئات) دستور به پرهیز از آن می‌دهد و نه حکم به قتلِ مرتکبش؛ این در حالی است که در مورد جنایات (قتل نفس و افساد فی الارض) حق مقابله به مثل و در نتیجه نابودی قاتل و مفسد فی الارض را رد نمی‌کند که این به روشنی، گواه تفاوتِ نگاه قرآن در مقوله‌های "عمل زشت" و "جنایت" است: «ولا تقربوا الزنا إنه كان فاحشة وساء سبيلاً * ولا تقتلوا النفس التي حرم الله إلا بالحق ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطاناً فلا يسرف في القتل إنه كان منصوراً» [و به زنا نزدیک مشوید چرا که آن همواره زشت و بدراهی است * و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید، و هر کس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی داده‌ایم، پس (او) نباید در قتل زیاده‌روی کند زیرا او (از طرف شرع) یاری شده است -سورۀ اسراء آیۀ ۳۲و۳۳-] .
چنان‏که ملاحظه شد تفاوت نگاه قرآن، به خوبی از مقایسۀ دو آیۀ فوق (که یکی در مورد زنا و دیگری در مورد قتل نفس است) بدست می‌آید.
در این راستا همچنین می‌توان آیات کیفر زنا (حبس خانگی ، ایذاء ، قهر و تنبیه ، جَلد ، انقضاء عدّه) را با آیۀ ۳۳ سوره مائده (جواز قتل محارب و مفسد فی الارض) مقایسه نمود: «إنما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الأرض فسادا أن‏يقتلوا أو يصلبوا أو تقطع أيديهم و أرجلهم من خلاف أو ينفوا من الأرض ذلك لهم خزي في الدنيا ولهم في الآخرة عذاب عظيم * إلا الذين تابوا من قبل أن‏تقدروا عليهم فاعلموا أن الله غفور رحيم»

اساساً مجوّز قتل در فرهنگ قرآن (علاوه بر اوقات جنگ که امری طبیعی است) محدود به همین دو موردِ "قتل نفس (قصاص)" و "افساد فی الارض (غارت و راهزنی و کشتار)" می‌شود و در نتیجه جایی برای قتل زانی باقی نمی‌ماند: «من أجل ذلك كتبنا على بني‏إسرائيل أنه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد في الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعاً ولقد جاءتهم رسلنا بالبينات ثم إن كثيراً منهم بعد ذلك في الأرض لمسرفون».

چه بسا از آیۀ اخیر بتوان نتیجه گرفت که خبری از قتل‌وسنگسارِ زانی، حتّی در توراتِ اصیل نبوده و در این راستا در صورت دلالت متن، می‌توان به آیۀ "خُذ بیدک ضغثاً فاضرب به" (که در دلیل ۱۵ آوردم و به نحوۀ مجازات همسر حضرت ایّوب تفسیر شد) نیز استناد کرد.

چنان‏که گفتم برنامۀ قرآن در "پرهیز از فحشا و عدم جواز قتلِ مرتکب" نشان از آن دارد که این کتاب آسمانی در مقولۀ منکرات ، فحشا و سیئات به هدایت و تغییر انسان و تداوم حیاتش می‌اندیشد و نه جواز حذف وی. به عبارت دیگر قرآن در مواجهه با فحشا و منکر خواهان زدودنِ فعل (و اصلاح و تغییر فرد) است و نه نابودیِ فاعل!

بنابراین با قتل‌وسنگسارِ مرتکب عمل زشتِ زنا، به این تعارضات با قرآن می‌رسیم:
الف) نادیده‌گرفتن هدایت و اصلاح
ب) سرکوب اخلاق
ج) نادیده گرفتن ظرفیت تغییر و اصلاح در انسان
د) تخریب هدایت در رجم‌کننده.
به همین دلایل نمی‌توان قتل‌وسنگسار را در راستای قرآن و در نتیجه، کیفر عمل زشت زنا دانست.

(نسخ سنگسار توسط اسلام، امیر ترکاشوند، ص ۱۹۰ تا ۱۹۳ دلیل ۲۰).

Telegram.me/baznegari/152

دانلود کتاب:

Telegram.me/baznegari/6
رسول‌خدا (ص)
[در واکنش به وجود احادیث ساختگی، و برای تمییز میان حدیث درست و جعلی، از جمله چنین]
گفت:

اگر سخنی از من شنیدید که

دل‌تان گواه بود
پوست و موی‌تان به آن نرم شد
حسّ نزدیک‌بودن بدان پیدا کردید

👈🏿پس من سزاوارتر از شما به آنم؛


و اگر سخنی از من شنیدید که

دل‌تان راه نمی‌داد
پوست و موی‌تان از آن سخن بیزاری می‌جست
احساس دوری از آن داشتید

👈🏿پس خودِ من از شما نسبت به آن دورترم.


قال رسول‌الله إذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبكم وتلین له أشعارکم وأبشارکم وترون أنه منكم قريب، فأنا أولاکم به وإذا سمعتم الحديث عنی تنکره قلوبكم وتنفر منه أشعاركم وأبشاركم وترون أنه منكم بعيد، فأنا أبعدکم منه (الطبقات الكبرى محمدبن‌سعد ج ۱ ص ۳۸۸-۳۸۷).


https://www.facebook.com/baznegari/posts/1382437878514623


کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۳۹۶/۰۴/۰۸
T.me/baznegari/154

.

.
آیا زنان پنجاه سال به بالا می‌توانند روسری را بردارند؟
(بر اساس دیدگاه سنتی)
امیر ترکاشوند ۱۳۹۶/۴/۳۰

ساعاتی پیش در یکی از محله‌های بلوار ارتش (شمال شرق تهران) پیرزنی ۷۵ - ۸۰ ساله را دیدم که آرام از عرض خیابان رد شد. تمام بدن این مادر پوشیده بود ولی روسری نداشت و موهای حنایی رنگش در زیر تابش آفتاب ظهر تیرماه قرار داشت. گویا روسری‌اش بر طرفین شانه‌هایش سوار بود. من خرید خود از فروشگاه محل را انجام دادم و در بازگشت، وی را دیدم که منتظر تاکسی ایستاده و پس از اینکه به خودروی من اشاره کرد ایستادم تا او را به مقصد برسانم. پس از سیصد - چهارصد متر کنار ایستگاه اتوبوس تجریش پیاده شد و با دست‌های کند و سالخورده‌اش درصدد پرداخت کرایه بود که توضیح دادم تاکسی و مسافربر نیستم و او نیز گفت: «خدا عوض خیر بهتون بده».

قرآن در آیه ۶۰ سوره نور می‌گوید:
زنان قواعد که امید و آرزوی نکاح ندارند درصورتی‌که زینت‌نمایی نکنند گناهی بر آنها نیست جامه/ثیاب خود را بردارند و اگر خود را بپوشانند بهتر است. خداوند شنوای داناست: والقواعد من النساء اللاتی لا یرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستعففن خیر لهن والله سمیع علیم.

درباره این معافیت دو چیز هست که باید روشن شود: یکی روشنگری در مورد سن و سال زنان معاف و دیگر اینکه چه جامه‌ای مشمول معافیت شده است و خلاصه اینکه مطابق تفسیر فقها، زنان در چه سن و سالی از پوشیدن چه چیزی معاف شده‌اند؟ و اینک شرح کوتاه هر دو مطلب:

الف- القواعد من النساء:
علما در این باره که آیه به چه گروهی از زنان و به چه مقطعی از زندگی زنان پرداخته، اینگونه پاسخ می‌دهند:
برخی گویند مراد از القواعد من النساء زنان یائسه‌اند (قعدن عن المحیض) و آن را در پنجاه سالگی زنان می‌دانند.
برخی اقوال مراد از آیه را زنان پیر و سالخورده می‌دانند.
برخی نیز هر دو احتمال بالا را با هم ذکر کرده‌اند.
اگر بپذیریم که دوران سالخوردگی در عصر نزول، زودتر از اکنون و همزمان با آغاز یائسگی بوده، در این صورت چه بسا ذکر دو احتمال متفاوت بالا به همین همزمانی برگردد.

ب- ان یضعن ثیابهن:
فقها همچنین در این باره که عبارت ان یضعن ثیابهن اشاره به برداشتن چه لباسی دارد اقوال مختلفی آورده‌اند:
بسیاری معتقدند مراد آیه برداشتن خمار/روسری است.
برخی دیگر از جلباب سخن به میان آورده‌اند.
گمانم برخی نیز هر دو را ذکر کرده اند (متاسفانه به علت جابجایی منزل و اثاث‌کشی به منابع و جزواتم دسترسی ندارم).

نتیجه:
بنابراین دست کم اکثر فقهای سنتی قائل‌اند که زنان یائسه و پنجاه سال به بالا (یا زنان پیر) می‌توانند روسری را بردارند اگرچه به استناد بند پایانی آیه (و ان یستعففن خیر لهن) نگه‌داشتن روسری را بهتر می‌دانند.

Telegram.me/baznegari/155
.
.
خروج زن از کشور بدون اذن شوهر با شرع اسلام در تضاد است!؟
امیر ترکاشوند، ۱۳۹۶/۵/۶

رئیس بسیج جامعه زنان با اشاره به اینکه مجوز خروج زن از کشور بدون اذن همسر با شرع اسلام در تضاد است، گفت: اين از قوانینی است که اسلام براي تحکیم پایه های زندگی قرار داده است:
http://banounews.ir/Fa/News/6909

سخن این خواهرمان بر اساس نگاه سنتی به اسلام کاملا درست و بلکه بسیار حداقلی است زیرا در قرائت سنتی و مطابق رای عموم علما و فقها در طول تاریخ نه فقط خروج از مرزهای کشور بلکه اساسا حق ندارند بی اذن شوهر پا از درگاه خانه بیرون گذارند!.
حتی امام خمینی نیز تا هنگامی که آرای فقهی خود را فقط از قرائت سنتی اخذ میکرد همین نظرها را در باره زنان داشت و از جمله در اولین نامه اعتراضی خود خطاب به محمدرضا شاه پهلوی در ۱۷ مهر سال ۱۳۴۱ از اینکه به زنان حق رای دادن!! اعطا شده بود شدیدا گلایه کرد و آن را مخالف مسلمات اسلامی دانست:
(بسم الله الرحمن الرحیم حضور مبارک اعلیحضرت همایونی پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامه‌ها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه‌های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. الداعی: روح الله الموسوی):
http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=1&page=78

اما همو هنگامی که در جریان انقلاب اسلامی از لاک فقه سنتی بیرون آمد تمام زنان را به کف خیابان‌ها کشانید به طوری که از برکات تداوم این نگاه، یکی همین است که امروزه درصد قبولی دختران از پسران در دانشگاه‌ها بیشتر شده و به مشاغل متعدد وارد گشته و اینک مناقشه بر سر وزیر و استاندار و رئیس جمهور شدن‌شان است.

شاید کمتر کسی بداند که در ته نگاه سنتی به اسلام، زنان محکوم به حبس دائم در خانه‌اند و حتی اجازۀ خرید روزانه ، رفتن به مسجد ، دیدار بستگان و ... را ندارند و تعبیر صندوقخانه و پرده‌نشینی در همین فضا شکل گرفته بود و در همین راستا سابقا برخی مردان متشرع!؟ به خود اجازه می دادند درب منزل را به روی همسرشان قفل کنند تا دستور فقه را محقق کنند و خیال خودشان را راحت؛ این در حالی است که قرآن مجازات حبس خانگی را سزای زنان فاحشه اعلام کرد!!: واللاتی یاتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفیهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا (سوره نساء آیه ۱۵).
بر این اساس معلوم نیست چرا علمای اسلام عموم زنان معصوم را در عداد مرتکبان فحشا درآوردند؟

البته نه فقط زنان بلکه شوهران و دیگر اعضای خانواده نیز برای کارهای مهم و از جمله سفر خارج با یکدیگر مشورت کرده و هماهنگی به عمل می آورند به ویژه زنان که در دوران گذار نیاز بیشتری به مشورت ،هماهنگی و کسب تجارب دارند.

لطفا پای انقلاب اسلامی را در باتلاق آراء قدما فرو نکنید که نگاه جنسی و کالایی‌شان به جنس زن، گوش فلک را کر کرده است.
Telegram.me/baznegari/156
.
.