#اسفناج_با_ماست؛ #آری یا #خیر!؟
#تغذیه
🔹️آن قدیمها هم تعداد کانالهای تلویزیون کم بود و هم ساعت پخش برنامههایش... حوالی ساعت 5/4 بعد از ظهر که از مدرسه میآمدیم تازه یک ساعت بعد برنامههای تلویزیون شروع میشد. گاهی آنقدر بی تاب بودیم که از یک ربع قبل تلویزیون را روشن میکردیم تا لامپ آن گرم شود و ما بتوانیم سر وقت و از اول برنامهها را ببینیم. یکی از کارتونهایی که خیلی دوست داشتیم، قهرمانی داشت به اسم «پاپای» که ملوانی بود با چهرهای که به پیرمردها میمانست، با بازوانی لاغر ولی ساعدهایی پهن که انگار بادشان کرده بودند، همیشه هم یک پیپ به دهان داشت که هر وقت سر کیف میآمد، یکی دو تا در آن میدمید و از آن صدایی شبیه به بوق در میآمد. بعدها که کارتونها را به فارسی دوبله کردند و بنا به یک قانون نانوشته برای همه شخصیتهای کارتونی یک صفت بلا و ناقلا و ظالم بلا و از این جور چیزها گذاشتند، به ناچار «پاپای» هم قبول کرد که نام خود را به «ملوان زبل» تغییر بدهد تا همچنان بتواند بزرگترها را با یادآوری خاطرات کودکیشان، دلشاد کند.
🔹️ادامه مطلب:👇
🌐https://is.gd/rkgef
مجله #زیروبم @zirobamonline
#تغذیه
🔹️آن قدیمها هم تعداد کانالهای تلویزیون کم بود و هم ساعت پخش برنامههایش... حوالی ساعت 5/4 بعد از ظهر که از مدرسه میآمدیم تازه یک ساعت بعد برنامههای تلویزیون شروع میشد. گاهی آنقدر بی تاب بودیم که از یک ربع قبل تلویزیون را روشن میکردیم تا لامپ آن گرم شود و ما بتوانیم سر وقت و از اول برنامهها را ببینیم. یکی از کارتونهایی که خیلی دوست داشتیم، قهرمانی داشت به اسم «پاپای» که ملوانی بود با چهرهای که به پیرمردها میمانست، با بازوانی لاغر ولی ساعدهایی پهن که انگار بادشان کرده بودند، همیشه هم یک پیپ به دهان داشت که هر وقت سر کیف میآمد، یکی دو تا در آن میدمید و از آن صدایی شبیه به بوق در میآمد. بعدها که کارتونها را به فارسی دوبله کردند و بنا به یک قانون نانوشته برای همه شخصیتهای کارتونی یک صفت بلا و ناقلا و ظالم بلا و از این جور چیزها گذاشتند، به ناچار «پاپای» هم قبول کرد که نام خود را به «ملوان زبل» تغییر بدهد تا همچنان بتواند بزرگترها را با یادآوری خاطرات کودکیشان، دلشاد کند.
🔹️ادامه مطلب:👇
🌐https://is.gd/rkgef
مجله #زیروبم @zirobamonline