زائران نیابتی ۱۷۳
135 subscribers
268 photos
219 videos
33 files
46 links
به لطف مادر سادات
و به همت شمانیکوکار محترم
برآنیم حسرت ديدار بين الحرمين بر دلها نماند!
ان شاالله
.
با عضويتِ كانال درثواب زيارتِ زائران نيابتي شريك شوید
.
.
ارتباط با ادمین:
🆔️ @zaeran_admin
09125751585
.
لینک اینستاگرام:
instagram.com/zaeranniabati
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: شفای یک کودک سرطانی در سال ۹۸...

🎤مداح: آقای صابر خراسانی

زمان: حدود ۷ دقیقه


🌸 @zaeranniabati 🌸
عرض سلام و ادب و احترام
زیارت هاتون قبول درگاه حق
ان شاالله به برکت همین کانال که دور هم جمع شدیم، فردای #قیامت اقاسیدالشهدا گروهی شفاعتمون کنن... 😭

امروز مبلغ ۳.۰۴۵.۰۰۰ تومان بابت #زوار_نیشابوری واریز شد...
خبرهای تکمیلی در روزهای آتی تقدیم حضورتان خواهد شد.

#کسری_صندوق تا این لحظه:
۲.۴۵۰.۰۰۰ تومان


🌸 @zaeranniabati 🌸
.
👌 یه نکته مهم:
زواری که مشرف میشوند، به #نیابت از #اعضای_کانال (چه افرادی که کمک میکنند و چه افرادی که کمکی نمیکنند) #زیارت میکنند.
لذا تقاضا داریم #دوستان_و_آشنایان خود را با خانواده زائران نیابتی آشنا بفرمایید تا #عضو شوند و افراد بیشتری ازین فیض عظیم بهره مند شوند.

اونایی که از اول #همراه ما بودن بیش از ۱۰۰ #زیارت تو نامه اعمالشون ثبت و ضبط شده...

التماس دعا
یاعلی


🌸 @zaeranniabati 🌸
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: اقاجان منو رها نکن ...

🎤مداح: کربلایی حمید علیمی

زمان: حدود ۳ دقیقه


🌸 @zaeranniabati 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: شفای یک جوان سرطانی ...

🎤سخنران: شیخ حسین یوسفی

زمان: حدود ۶ دقیقه

#چهارشنبه_های_امام_رضایی


🌸 @zaeranniabati 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📋فایل: سفارش امام رضاست، برای تو آه میکشم ...

🎤مداح: کربلایی حسین طاهری

زمان: حدود ۱ دقیقه

#شب_جمعه


🌸 @zaeranniabati 🌸
98050105.mp3
18.1 MB
📋فایل: سفارش امام رضاست، برای تو آه میکشم ...

🎤مداح: کربلایی حسین طاهری

زمان: حدود ۷ دقیقه

#شب_جمعه


🌸 @zaeranniabati 🌸
نیمرو یا نیم رو

سلام. بفرمایید نیمرو! امروز عیال مهمان دوستشان بودند و در راه برگشت یکساعت و نیمی بابچه ها در ترافیک بودند و خلاصه خسته به منزل رسیدند؛ کوکو سیب زمینی که قرار بود آن شب درست کنند قسمتمان نشد و علیرغم اصرار ایشان، خواستم حالا که خسته هستند زحمت نکشند و به همان نیمرو و بربری بسنده نمایند. ☺️

ربعی از ساعت نه گذشته بود که به میز شام فراخوانده شدیم و جایتان خالی بقول معروف آمدیم نیمرو را بزنیم به بدن!
در پرانتز بگویم که شام مختصر با دل خوش حتی اگر نیمرو باشد بسیار دلچسب تر است از انواع طعام الوان و ...

داشتم گوجه فرنگی خرد میکردم که صدای زنگ موبایلم آمد. توجه نکردم و لقمه ای گرفتم و در دهان گذاشتم.
دوباره و چندباره موبایل زنگ می خورد. شماره ناشناس بود. گفتم شاید بنده خدایی گرفتار است و با پوزش از خانواده موبایل را پاسخ دادم:

* سلام
صدای ضعیف ضعیفه ای بود!
* سلام. الو. صدای من میاد.
یا خدا! این موقع شب. این خانم چه کار داره؟! گفتم حتما اشتباه گرفته.
@ سلام بفرمایید. با کی کار دارین؟
* آقا سید. حالتون خوبه؟

شکر خدا لهجه کاملا شهرستانی بود و خطر از بیخ گوشم گذشت😉 نگاهی به بچه ها و عیال کردم و گفتم حتما مربوط به خیریه است.
* آقاسید صدای منو دارین؟
لهجه ی غلیظی داشت. تشخیص ندادم اول کجایی هست.
@ بله بفرمایید. شما؟!

سکوت آن خانم در سر و صدای خیابان و جمعی که انگار جایی دور هم جمع شده بودند، متعجبم کرد.
@ الو سلام بفرمایید. امری داشتید؟!
باز هم آن خانم صحبتی نمیکرد و صدای جمعیتی که انگار در خیابان دور هم جمعند داشت کلافه ام می کرد.
@ الو خانم شما صدای من رو دارید؟
*ها
فکر کنم منظورش همان بله ی خودمان بود و با لهجه یا زبان محلی گفت ها! ولی دوباره ساکت شد.
@ امری دارید؟ در خدمتم. ببخشید شما را بجا نیاوردم!
* ها
این بار "ها" یش اما بله نبود. همان "ها" ی مصطلح خودمان بود موقعی که حواسمان نیست و به خودمان می گوییم.
این بار ساده تر گفتم
@ اگه کاری دارین بگین.
* باشه.

انگار آب دهانش را قورت داد. اومد یه چیزی بگه ولی نتونست و زد زیر گریه! همینطور گریه می کرد پشت تلفن!

این داستان ادامه دارد...


🌸 @zaeranniabati 🌸
🙏 ضمن عرض سلام و وقت بخیر

📜 #کانال زائران نیابتی به همت برخی دوستان از #زمستان_۹۴ تشکیل شده است.
اعضای کانال با پرداخت #مبالغ_دلخواه در زمان های دلخواه، افرادی که هم توان مالی ندارند هم تاکنون به عتبات عالیات مشرف نشده اند هم عاشق زیارت ارباب هستند را راهی #کربلا میکنند.

💫 نکته ی خیلی مهم این است که #حضور در کانال مستلزم #پرداخت نمی باشد؛ ولی زائرانی که مشرف میشوند به نیابت از امام عصر عج دعاگوی تمام اعضای کانال حتی آنها که هیچ پرداختی ندارند، خواهند بود.

📌 از آنجا که تقریبا هرماه یک یا چند زائر از این کانال مشرف میشوند، شما نیز میتوانید با #عضویت خود و دوستان و اطرافیان در این کانال بهره معنوی خود را داشته باشید.

📎 خوب است بدانید افرادی که از ابتدا همراه ما بوده اند #تاکنون ۱۰۳ زیارت کربلا در پرونده خود ثبت و ضبط دارند.

🔖 از افرادی که برای #تشرف به ما پیشنهاد میشوند #تحقیق_آبرومندانه به عمل می آید و در نوبت قرار میگیرند.

🌟 برای #آسایش اعضای کانال، تعداد پیامهایی که در طول هفته در کانال قرار داده میشود، بسیار کم است.

💥 درضمن افرادی که با خلوص نیت انشاالله در این کانال #خدمت میکنند از #معتمدین هستند و هیچ دستمزدی دریافت نمیکنند.


🌸 @zaeranniabati 🌸
نیمرو یا نیم رو

قسمت دوم

صدای هق هق گریه ی اون خانم به وضوح شنیده میشد به طوری که دیگر صدای جمعیت به گوش نمیرسید!
دلم خوش بود که امشب چند لقمه ای نیمرو را با دل خوش و خیال راحت از گلو پایین بدهم ولی مثل اینکه روزی ام نبود دیگر!
به زور #لقمه را قورت دادم و یک لیوان آب هم رویش سرکشیدم.
صدای خانمی پشت تلفن شنیده میشد که می گفت: "بگو دیگه، بگو زود باش!"
بالاخره گریه اش آرام شد. البته قطع نشد...

* آقا سید خدا خیرت بده! مو دونی الان ما کوجایوم؟!
او با لهجه ی مشهدی میگفت ولی من براتون معمولی مینویسم:
* آخ اگه بدونی من الان کجام. اول راه آرزوهام. آقا سید خدا عوضت بده. خیر از جوونیت ببینی...
وقتی صحبت از جوانی میکرد خوشحال شدم راستش😉
@ خیلی ممنونم حاج خانم. ببخشید من هنوز بجا نیاوردم.
احساس کردم معنای جمله ام را متوجه نشد.
@ حاج خانم نشناختمتون.
* آقا سید. چطور نشناختی؟! شما منو به #آرزوم رسوندی. حالا منو نمیشناسی؟!!!

یا خدا! ماشاالله صدایش هم اینقدر بلند بود که همه سر میز شام میشنیدند.
دخترم لقمه ی نیمرویی را که در دست داشت آرام آرام بالا میبرد و پسرم خنده ی شیطنت آمیز روی لبهایش را برمیچید و خلاصه لقمه ای که در گلوی عیال پرید باعث شد خیلی صریح و جدی بگویم:
@ خانم من کار دارم اگه فرمایشی دارین زودتر بگین!
* آقاسید نمیدونم چطوری بگم. من الان دم #اتوبوس هستم. آقامون نتونست باهاتون صحبت کنه. من گوشی رو گرفتم. ما نیشابور هستیم. داریم راه می افتیم که بریم برسیم به آرزومون. آقا سید خیر از جوونیت ببینی...

دوباره گریه اش گرفت!😭
اینقدر از صمیم قلب گفت که الان که دارم بعد از یکی دو روز می نویسم دوباره اشک تو چشام جمع شده و مو بر تنم راست!
این بار که صحبت از #جوونی کرد نه که خوشحال نشدم، گویی حسرت سالهایی را که بر من رفته بود و #خدمت نکرده بودم همه جلوی چشمانم آمد😭

شناختمش. همان #زائر_نیابتی این ماه بود که قرار بود از #نیشابور مشرف شود.
زن و شوهر جوانی که دو فرزند دارند. #کشاورزان بی بضاعتی که آرزوی دیرینه شان حالا دارد متبلور می شود.
خوب یادم است که چه گریه ای میکرد.
نمیدانم گریه ی شادی رسیدن به آرزویش بود،
یا گریه ی بغض سالهایی که اسم #کربلا را میشنیده و میدانسته با این اوضاع، او و کربلا، مگر می شود! جلوی گریه اش را میگرفته و بغضش را در گلو جای میداده و با آهی شعله ی دل سوزانش را خلاص میکرده... 😭😭

حالا او مسافر و زائر کربلاست...
حاجت روا شده...
خیالش واقعیت یافته و رویایش به بیداری رسیده...

دیگر حتی لقمه ای نیمرو هم از گلویمان پایین نمیرفت؛ با دستم نیمی از رویم را گرفته بودم؛ در حال خودم بودم و ...


🌸 @zaeranniabati 🌸
نیمرو یا نیم رو

قسمت سوم

خاطرتان هست که سر میز شام بودیم و یک لقمه نیمرو میخوردیم که خانم زائر زنگ زد و گفت میخوان حرکت کنند؟!

همانطور بین گریه میگفت:
* آقاسید خیلی دعاتون میکنیم. ما الان پای اتوبوس هستیم و داریم حرکت میکنیم.

راستش این دفعه دیگه من به سختی صحبت میکردم و خودم رو کنترل میکردم گریه نکنم.

@ حاج خانم خدا رو شکر. خب الحمدلله. بالاخره به آرزوتون میرسین. برای همه زائران نیابتی دعا کنین. به شوهرتون هم سلام برسونین و التماس دعا بگید.
* چشم. بله به خاطر شماست که داریم میریم. خدا میدونه چقدر خوشحالیم. چشم همه شون رو دعا میکنم. اصلا همه جا براشون نماز هم میخونم.

منظورش از همه شون، همه ی شما #زائران_نیابتی بود که #کمک کردین و این خانم و شوهرش رو راهی کردین.

* آقا سید، ببخشید شوهرم نمی تونه صحبت کنه. بغض کرده. آخه می دونین هنوز باورمون نمیشه داریم میریم کربلا... 😭😭

دوباره زد زیر گریه...
این بار اما صحبتش رو قطع نکرد و بین هق هق هایش حرفش را هم میزد.

* آخه می دونی آقا سید، هر وقت اسم #کربلا می اومد، همچین #دلم برا کربلا پر میگرفت که فقط خودش می دونه و برادرش که باب الحوایجه. #ابالفضل رو میگم. خودشون میدونن که دلم چقدر هوای کربلا داشت...

راستش دیگه درست حسابی نمیشنیدم که چه می گوید!
از سر میز شام بلند شدم و رفتم روی مبل راحتی خودم را انداختم.

* آقا سید! آقا سید صدامو میشنوید؟!
@ بله خب خدا رو شکر
* آقا سید با اجازه، دارن صدامون میکنن. #اتوبوس میخواد راه بیفته.
شوهرمم سلام میرسونه. ما دیگه رفتیم.
خداحافظ...


🌸 @zaeranniabati 🌸
عکس ارسالی زوار قبل از حرکت به سمت کربلا...


🌸 @zaeranniabati 🌸
پیش زمینه
حاج سید مجید بنی فاطمه
📋فایل: تو جوادی و من گدای توام ...

🎤مداح: آسد مجید بنی فاطمه

زمان: حدود ۳ دقیقه

#شهادت_امام_جواد


🌸 @zaeranniabati 🌸
#صلی_الله_علیک_یاجواد_الائمه

خوش بحال کاظمینی ها که هر روزِ خدا
با سه تا خورشید میگردد طلوعِ صبحشان...


🌸 @zaeranniabati 🌸
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Seyed Majid Banifatemeh
📋فایل: زمینه سوزناک شهادت حضرت جواد الائمه علیه السلام

🎤مداح: آسد مجید بنی فاطمه

زمان: حدود ۹ دقیقه

#شهادت_امام_جواد
#آرشیو


🌸 @zaeranniabati 🌸
#روایت

📜 امام هادی علیه السلام به یکی از اهالی ری فرمودند:

📝 من زار عبدالعظیم بِرِی، کمن زار الحسین بکربلا...

هرکس حضرت عبدالعظیم علیه السلام را در شهرری زیادت کند مانند کسی است که سیدالشهدا سلام الله علیه را در کربلا زیارت کرده است

🙏 نائب الزیاره همه دوستان هستیم...


🌸 @zaeranniabati 🌸
ینی میشه یه روز با چشم خودمون همچین تابلویی رو تو صحرای عرفات ببینیم؟!!!
بعدم همه صف بکشیم تا از اقا و مولامون استقبال کنیم... 😭😭😭


🌸 @zaeranniabati 🌸
#روایت

قال الصادق علیه السلام:
إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ، اطَّلَعَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی زُوَّارِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَقَالَ لَهُمُ: اسْتَأْنِفُوا، فَقَدْ غَفَرْتُ لَکُمْ؛ ثُمَّ یَجْعَلُ إِقَامَتَهُ عَلَی أَهْلِ عَرَفَاتٍ.

امام صادق علیه السلام فرمودند:
آن‏گاه كه روز عرفه فرارسد، خداوند به زائرین امام حسین علیه السلام توجّه میكند و به آنها میگوید: (زندگانى را) از نو آغاز كنید، كه به راستى آمرزیده شدید؛ سپس به اهل عرفات توجه میکند.

📚کامل الزیارات، باب ۷۰، حدیث ۷


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته


سلام آقا سلام
منو یادتون هست؟ من همون زائر نیابتی م که چندماه پیش صدام زدید اومدم پابوستون.
همونی که فکر نمی‌کرد حالا حالاها لایق بوسیدن بارگاهتون بشه و عشق شما لایقش کرد.
همونم که با مادرم اومدم برای تسلیت شهادت مادر نازنینتون، منو یادتون هست اقاجان؟!
شما که محبینتون رو از یاد نمیبرین، درسته؟! 😭😭
ولی منم خوب یادمه تمام روزا و لحظه هایی که حسرت همهٔ سالهای عمر مادرم زیارت کربلا بود که برآورده نشد مگر به مرحمت شما و مِهرِ زائرانِ راه دور شما...

خوب یادمه #اشک_شوق و بُهت ناباوری مادرمو وقتی بهش گفتم انگار ارباب طلبیده داریم راهی می‌شیم،
خوب یادمه اشک شوق مادرمو موقع دیدن حرم پدر نازنینتون،
گریه های تموم نشدنی شو تو سرازیری بارگاه شما 😭
و به #یادگاری گذاشتن تنها انگشترش که طلا هم نبود، تو حرم برادرتون به امید اینکه دوباره صداش بزنید...
خوب یادمه وقتی با گریهٔ خجالت گفت کاش طلاشو داشتم هدیه می کردم 😭😭
آقاجان ببخشید این از من یادگاری ‌‌... تورو خدا صدام بزنید دوباره ...

من که تو کربلا مادرمو به مادرتون سپردم،
گفتم آقا چندروزه فهمیدم مادرم باید #عمل_قلب_باز بشه، گفتم آقا دلم آتیشو خاکستره
گفتم مادرم نذر مادر عزیزتون آقا فقط سایه دست مهربانی شما بالای سرش،

حالا چندروزی میشه که قلب مامانمو جراحی کردن...
موقع رفتن، پشت در اتاق عمل، بین وصیت کردناش، وسط همهٔ آیه ها و سوره ها و دعاهایی که خودش یادم داده بود فقط یه چیز آرومم کرد یه جمله یه حرف یا شایدم یه رمز
گفتم یا صاحب الزمان عج یا سیدالشهداء ع ، مادرمو به مادر عزیزتون سپردم خودتون کمکش کنید خودتون سایه شو بالای سرم نگه دارید. همین یه جمله دلمو دریای صبر و آرامش کرد...

وحالا دیگه چند شبی میشه که بالای سرش بیدارم وسط همین بیداریا امشب که بعد از چندروز گوشیمو دست گرفتم یه عکس خوشگل از حرمتون منو به اون روزای طلایی برد، روزای طلایی #زائر_نیابتی بودنمون، دوتایی، منو مامانم؛
یاد نمازها و زیارتهامون به #نیابت از عاشقای شما دلمو یه حالی کرد که
دلم خواست چندخط بنویسم...

برای شما که صدامون زدید و برای عاشقای شما که راهی مون کردن واسه برآورده شدن آرزوی محال مون،
خواستم بگم که چقدر محتاج نیم نگاه شما و دعای عاشقاتونم؛
و یه #التماس_دعا اول برای #فرج مولامون و سلامتی شون و از صدقهٔ سر سلامتی آقا صاحب الزمان عج الله یه التماس دعا بگم برای #سلامتی مادرم، همه مادرها و همه مریضایی که این شبا رو دارن سخت میگذرونن...


🌸 @zaeranniabati 🌸