#داستان_سفر
کربلای معلی
بالاخره آقاجواد و حسین عزیز به دیار عشق رسیدند...
به حریم یار؛ به حرم دلدار؛ به سرزمین کرب و بلا...
راستش امسال شب اول که مشرف شده بودم روضه، یه جورایی دلم کربلا بود؛ ناخواسته هوایی بودم؛ میدونستم که دو نفر از کانالمون نائب الزیاره ما هستن ولی نمیدونستم چه روزی کربلا مشرف میشن...
خلاصه تو هیات حال عجیبی داشتم؛ انگار که خودمو بین الحرمین می دیدم!
انگار بودم اون موقعی که پرچم گنبد ارباب رو عوض می کردن.
انگار اون شور و غوغا رو میدیدم.
اصلا انگار وقتی تو روضه دو دمه میدادن، خودمو تو جمعِ عزادارانِ بین الحرمین میدیدم که هروله کنان میدویدم از حرم سقا تا حرم آقا...
شب دوم که تو هیات ورودیه میخوندن، دیگه دلم حالش خراب بود؛ چون متوجه شده بودم زائرامون هم وارد کربلا شدن.
این عکس ها رو آقاجواد برامون فرستاده... به به... دلتون خواست؟! شما هم حتما شریک هستین. بارها و بارها گفتیم زواری که مشرف میشن #نائب_الزیاره از طرف #همه_اعضای_کانال هستن، چه افرادی که ماهانه وجهی پرداخت میکنن چه اونایی که گاه به گاه لطفی دارن و چه اونایی که حتی یک ریال هم واریز نمیکنن.
خلاصه زوارِ ما هم مثل کاروان اقاسیدالشهدا روز دوم رسیدن کربلا و عکس فوق (عکس حرم سقا)، اولین عکسیه که از کربلا برامون فرستادن...
چه سعادتی داشتن این زائران که تو محرم برای اولین بار چشمشون به صحن و سرای ارباب و علمدارش افتاده...
حتما حال خوشی داشتن و حتما هم ما رو تو ثوابشون #شریک کردن...
امشب #شب_جمعه است؛ بیایید ما هم کنار آقاجواد و حسین اقا، از حرم سقای دشت کربلا اجازه بگیریم و راهی بشیم سمت حرم ارباب عالمین...
هر که دارد سرِ همراهیِ ما بسم الله...
راه بیفتیم تو بین الحرمین سمت حرمِ آقا.
حالا هر دمی که میخوای بگیر واسه خودت و زیر لب زمزمه کن و با پای دل آهسته آهسته حرکت کن...
امشب #شب_توبه ست و تو روضه ها از #حضرت_حر میخونن؛ شاید شما هم مثل من، روسیاه باشین و این نوا رو زمزمه کنین:
من حُرِ گنهکارم التوبه التوبه
بین بار گنه دارم التوبه التوبه
ارباب نگاهم کن التوبه التوبه
ارباب حلالم کن التوبه التوبه
دیگه یواش یواش میرسیم حرم ارباب؛ دستتون رو به نشانه #ادب روی سینه بذارید:
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک و رحمه الله و برکاته
🌸 @zaeranniabati 🌸
کربلای معلی
بالاخره آقاجواد و حسین عزیز به دیار عشق رسیدند...
به حریم یار؛ به حرم دلدار؛ به سرزمین کرب و بلا...
راستش امسال شب اول که مشرف شده بودم روضه، یه جورایی دلم کربلا بود؛ ناخواسته هوایی بودم؛ میدونستم که دو نفر از کانالمون نائب الزیاره ما هستن ولی نمیدونستم چه روزی کربلا مشرف میشن...
خلاصه تو هیات حال عجیبی داشتم؛ انگار که خودمو بین الحرمین می دیدم!
انگار بودم اون موقعی که پرچم گنبد ارباب رو عوض می کردن.
انگار اون شور و غوغا رو میدیدم.
اصلا انگار وقتی تو روضه دو دمه میدادن، خودمو تو جمعِ عزادارانِ بین الحرمین میدیدم که هروله کنان میدویدم از حرم سقا تا حرم آقا...
شب دوم که تو هیات ورودیه میخوندن، دیگه دلم حالش خراب بود؛ چون متوجه شده بودم زائرامون هم وارد کربلا شدن.
این عکس ها رو آقاجواد برامون فرستاده... به به... دلتون خواست؟! شما هم حتما شریک هستین. بارها و بارها گفتیم زواری که مشرف میشن #نائب_الزیاره از طرف #همه_اعضای_کانال هستن، چه افرادی که ماهانه وجهی پرداخت میکنن چه اونایی که گاه به گاه لطفی دارن و چه اونایی که حتی یک ریال هم واریز نمیکنن.
خلاصه زوارِ ما هم مثل کاروان اقاسیدالشهدا روز دوم رسیدن کربلا و عکس فوق (عکس حرم سقا)، اولین عکسیه که از کربلا برامون فرستادن...
چه سعادتی داشتن این زائران که تو محرم برای اولین بار چشمشون به صحن و سرای ارباب و علمدارش افتاده...
حتما حال خوشی داشتن و حتما هم ما رو تو ثوابشون #شریک کردن...
امشب #شب_جمعه است؛ بیایید ما هم کنار آقاجواد و حسین اقا، از حرم سقای دشت کربلا اجازه بگیریم و راهی بشیم سمت حرم ارباب عالمین...
هر که دارد سرِ همراهیِ ما بسم الله...
راه بیفتیم تو بین الحرمین سمت حرمِ آقا.
حالا هر دمی که میخوای بگیر واسه خودت و زیر لب زمزمه کن و با پای دل آهسته آهسته حرکت کن...
امشب #شب_توبه ست و تو روضه ها از #حضرت_حر میخونن؛ شاید شما هم مثل من، روسیاه باشین و این نوا رو زمزمه کنین:
من حُرِ گنهکارم التوبه التوبه
بین بار گنه دارم التوبه التوبه
ارباب نگاهم کن التوبه التوبه
ارباب حلالم کن التوبه التوبه
دیگه یواش یواش میرسیم حرم ارباب؛ دستتون رو به نشانه #ادب روی سینه بذارید:
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک و رحمه الله و برکاته
🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر
حرم اقا امیرالمومنین...
حالا هرکس بار اولشه که حرم آقا رو زیارت می‌کنه چشم از سمت چپ برنداره!!!
این جمله ای بود که مدیر کاروان گفت و من از حولم باز چپ و راستو قاطی کردم!
دلم داشت از جا کَنده میشد؛
الان !!!
حالا !!!
این خیابون!!!
واااااای پس چی شد؟!!؟
یهو یه #گنبد_طلایی جلوی چشمم ظاهر شد؛ انقدر نزدیک که باورم نمیشد.
یه دنیا اشک و شادی از چشمام سرازیر شد...😭
این منِ حقیر و این چشم گنهکارم،
و این زیارت حرم مولام آقا حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه...
بالاخره وارد حدم شدیم. برای شهادت خانم جانم حضرت زهرا، همه جا رو سیاهپوش کرده بودن و فکر کنم اینجوری ابهت این صحن و آستان هزااااار برابر شده بود...
تک تک جمله هایی رو که حرم ارباب رو باهاش سیاهی بسته بودن، از صمیم قلب میخوندم و با خودم تکرار میکردم:
"السلام علیک یا ابا الحسن
السلام علیک یا بنت رسول الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمة الزهرا"
و باز این قلب خسته و چشمان اشکبار؛
و این بار رسیدن به آرزوی سجده بر آستان و صحن طلای حضرت #حیدری.
هر قدم که به سوی ضریح برمیداشتم، دلم بیشتر منقلب میشد.
تا به ضریح برسم، تو دلم آشوبی بود:
"آقا جانم سلام آقای مهربونم عرض تسلیت آقای خوبم چطوری منو صدا زدی که الان اینجام چی شد که لایق شدم بجز لطف و کرم و مرحمت شما!!؟"
و به حرمت حرم مولام آروم آروم اشک میریختم مبادا که حرمت شکنی کرده باشم؛
آخه شنیده بودم اینجا همه یه جور خاصی #ادب میکنن. چشم همه چشمهٔ اشکه ولی لبها همه بسته ست؛
گاهی فقط صدای هدیه صلواتی از جمعیت بلند میشه و گاهی صدای زمزمهٔ دل شکسته ای؛ اما فقط زمزمه نه بیشتر.
که در محضرِ #امیر_جهانیان باید به پای جان ادب کرد و جز این انتظاری نیست...
🌸 @zaeranniabati 🌸
#داستان_سفر
حرم اقا امیرالمومنین...
حالا هرکس بار اولشه که حرم آقا رو زیارت می‌کنه چشم از سمت چپ برنداره!!!
این جمله ای بود که مدیر کاروان گفت و من از حولم باز چپ و راستو قاطی کردم!
دلم داشت از جا کَنده میشد؛
الان !!!
حالا !!!
این خیابون!!!
واااااای پس چی شد؟!!؟
یهو یه #گنبد_طلایی جلوی چشمم ظاهر شد؛ انقدر نزدیک که باورم نمیشد.
یه دنیا اشک و شادی از چشمام سرازیر شد...😭
این منِ حقیر و این چشم گنهکارم،
و این زیارت حرم مولام آقا حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه...
بالاخره وارد حدم شدیم. برای شهادت خانم جانم حضرت زهرا، همه جا رو سیاهپوش کرده بودن و فکر کنم اینجوری ابهت این صحن و آستان هزااااار برابر شده بود...
تک تک جمله هایی رو که حرم ارباب رو باهاش سیاهی بسته بودن، از صمیم قلب میخوندم و با خودم تکرار میکردم:
"السلام علیک یا ابا الحسن
السلام علیک یا بنت رسول الله
لعن الله قاتلیک یا فاطمة الزهرا"
و باز این قلب خسته و چشمان اشکبار؛
و این بار رسیدن به آرزوی سجده بر آستان و صحن طلای حضرت #حیدری.
هر قدم که به سوی ضریح برمیداشتم، دلم بیشتر منقلب میشد.
تا به ضریح برسم، تو دلم آشوبی بود:
"آقا جانم سلام آقای مهربونم عرض تسلیت آقای خوبم چطوری منو صدا زدی که الان اینجام چی شد که لایق شدم بجز لطف و کرم و مرحمت شما!!؟"
و به حرمت حرم مولام آروم آروم اشک میریختم مبادا که حرمت شکنی کرده باشم؛
آخه شنیده بودم اینجا همه یه جور خاصی #ادب میکنن. چشم همه چشمهٔ اشکه ولی لبها همه بسته ست؛
گاهی فقط صدای هدیه صلواتی از جمعیت بلند میشه و گاهی صدای زمزمهٔ دل شکسته ای؛ اما فقط زمزمه نه بیشتر.
که در محضرِ #امیر_جهانیان باید به پای جان ادب کرد و جز این انتظاری نیست...
🌸 @zaeranniabati 🌸