صبح امروز کسے گفت به من..؟؟
تو چقدر تنهایی..!!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی...؛
تن من گر تنهاست
دل من با دلهاست..!!
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
تو چقدر تنهایی..!!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی...؛
تن من گر تنهاست
دل من با دلهاست..!!
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
زندگی چیزی بود ،
مثل یک بارش عید،
یک چنار پر سار.
زندگی در آن وقت ،
صفی از نور و عروسک بود،
یک بغل آزادی بود.
زندگی در آن وقت ،
حوض موسیقی بود....
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
مثل یک بارش عید،
یک چنار پر سار.
زندگی در آن وقت ،
صفی از نور و عروسک بود،
یک بغل آزادی بود.
زندگی در آن وقت ،
حوض موسیقی بود....
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
گاه گاهی که دلم می گیرد،
به خودم می گویم؛
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
به خودم می گویم؛
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
در دل من چیزی است
مثل یک بیشهٔ نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است
که مرا میخواند...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
مثل یک بیشهٔ نور،
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت،
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است
که مرا میخواند...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
پُرم از راه، از پُل،
از رود ، از موج
پرم از سایهٔ برگی در آب
چه درونم تنهاست...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
از رود ، از موج
پرم از سایهٔ برگی در آب
چه درونم تنهاست...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ،
سحر نزدیک است!
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای این شب چقدر تاریک است!
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
اندکی صبر ،
سحر نزدیک است!
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای این شب چقدر تاریک است!
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود؛ گر نشود حرفی نیست
اما نفسم می گیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
باورت گر بشود؛ گر نشود حرفی نیست
اما نفسم می گیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچچیز…
هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند…
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
دلم عجیب گرفته است
و هیچچیز…
هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند…
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
راست گفتی سهراب
من هم در تردیدم
من در این عرصه آغشته به بغض
لب خندان دیدم
چشم گریان دیدم
گریه کردم اما
بارها خندیدم
رمز بیداری را
پشت بی خوابی این ثانیه ها ، فهمیدم
تو به آمار زمین ، مشکوکی
من به دلهای زمین، مشکوکم...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
من هم در تردیدم
من در این عرصه آغشته به بغض
لب خندان دیدم
چشم گریان دیدم
گریه کردم اما
بارها خندیدم
رمز بیداری را
پشت بی خوابی این ثانیه ها ، فهمیدم
تو به آمار زمین ، مشکوکی
من به دلهای زمین، مشکوکم...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو
که روی شاخه ی نارنج
می شود خاموش
نه اين صداقت حرفی ،
که در سکوت ميان دو برگ
اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر می کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو
که روی شاخه ی نارنج
می شود خاموش
نه اين صداقت حرفی ،
که در سکوت ميان دو برگ
اين گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر می کنم
که اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد...
#سهراب_سپهری
@YBQuerencia
دچار
یعنی؛
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
#سهراب_سپهری
یعنی؛
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
#سهراب_سپهری
Forwarded from بی انتها🕊 (Negar)
روزگارم این است:
دلخوشم با غزلی ،
تکه نانی ،
آبی ...
جملهی کوتاهی ...
یا به شعر نابی ...!
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی ،
حبه قندی چایی ...
صحبت اهل دلی ...!
فارغ از همهمه ی دنیایی !
دل خوشی ها کم نیست ،
دیده ها نابیناست ...!
#سهراب_سپهری🕊
@NTopless
دلخوشم با غزلی ،
تکه نانی ،
آبی ...
جملهی کوتاهی ...
یا به شعر نابی ...!
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی ،
حبه قندی چایی ...
صحبت اهل دلی ...!
فارغ از همهمه ی دنیایی !
دل خوشی ها کم نیست ،
دیده ها نابیناست ...!
#سهراب_سپهری🕊
@NTopless
ما می رویم ،
و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت؟
ما می گذریم ،
و آیا غمی بر جای ما در سایه ها خواهد نشست؟
#سهراب_سپهری
و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت؟
ما می گذریم ،
و آیا غمی بر جای ما در سایه ها خواهد نشست؟
#سهراب_سپهری
Forwarded from انجمن ادبی قلمبهدستان (یلدا . ت)
#صدای_پای_سهراب
از سبز به سبز
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگیام را بچرد.
من در این تاریکی
امتدادِ ترِ بازوهایم را
زیر بارانی میبینم
که دعاهای نخستینِ بشر را تَر کرد.
من در این تاریکی
در گشودم به چمنهای قدیم،
به طلایی هایی که به دیوارِ اساطیر، تماشا کردیم.
من در این تاریکی
ریشهها را دیدم
و برای بُتهٔ نورس مرگ، آب را معنی کردم.
#سهراب_سپهری
#حجم_سبز
از سبز به سبز
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگیام را بچرد.
من در این تاریکی
امتدادِ ترِ بازوهایم را
زیر بارانی میبینم
که دعاهای نخستینِ بشر را تَر کرد.
من در این تاریکی
در گشودم به چمنهای قدیم،
به طلایی هایی که به دیوارِ اساطیر، تماشا کردیم.
من در این تاریکی
ریشهها را دیدم
و برای بُتهٔ نورس مرگ، آب را معنی کردم.
#سهراب_سپهری
#حجم_سبز