من اجتماع گریز نیستم من فقط مدیتیشن، فیلم و سریال دیدن، خوردن و خوبیدن، کتاب خوندن، تو اینستا چرخیدن، نوشتن، نقاشی کشیدن، به کارام رسیدن، ورزش کردن، آهنگ گوش کردن، تنهایی بیرون رفتن و خرید کردن، رویا پردازی، شمع روشن کردن، حموم رفتن و از چیزای مختلف عکس گرفتن رو به آدمای تکراری و حرفای تکراری و موضوعات تکراریشون ترجیح می دم.
#دیاکو
@YBQuerencia
#دیاکو
@YBQuerencia
گفتی که: مرا با تو نه سِرّی، نه سری هست
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که: به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که: نخواهیم کسی را که سری هست..
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که: به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که: نخواهیم کسی را که سری هست..
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
#سیمین_بهبهانی
@YBQuerencia
Forwarded from ۲۲سالگی، شکستن شاخ غول در میانه اقیانوس.
چرا ننویسم زیباست زندگی
وقتی دو کرکس را در عشقبازیشان دیدهام
چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
وقتی تفنگ شکارچی
به صورتشان خیره بود.
_شمس لنگرودی
وقتی دو کرکس را در عشقبازیشان دیدهام
چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
وقتی تفنگ شکارچی
به صورتشان خیره بود.
_شمس لنگرودی
از لحاظ روحی نیاز دارم همزمان نزدیک ولیعصر تهران زندگی کنم، اصفهان بگردم، تو حافظیه ی شیراز قدم بزنم، تو مشهد هرروز برم حرم امام رضا زیارت، توی مازندران همه ی غذاهارو امتحان کنم، توی کیش ماشین سواری کنم، عصر ها تو جنگل های گلستان چایی بخورم، غروب خورشیدو از ساحل بوشهر و شب ستاره ها رو از آسمون کویر یزد ببینم.
@YBQuerencia
@YBQuerencia
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
#حافظ
@YBQuerencia
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
#حافظ
@YBQuerencia
کِرِنْسیآ
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو رقیبان غافل…
Gholame Cheshm ~ Musico.IR
MohammadReza Shajarian ~ Musico.IR
مرا چشمیست خون افشان ز دست ان کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از ان چشم و از ان ابرو ...
@YBQuerencia
جهان بس فتنه خواهد دید از ان چشم و از ان ابرو ...
@YBQuerencia
Forwarded from دَردِلنِگاشتگان (Sepehr Soleyman)
به جوان بودن در این روزها فکر میکنم. به اینکه پر از ترسِ از پا درآمدنی و آنگاه ناگهان آدمهایی مثل تو زیر آوار میمانند و از پا در میآیند.
به تجربه آدمهای جوانتر از خودم فکر میکنم در این روزها و به معنای نمادینِ این فروریختن در جهانشان.
من و هم سن و سالهایم داریم سی ساله میشویم. چیزهایی ساختهایم و چیزهایی را باختهایم. اما با خودم میگویم چه دشوار است هجده ساله بودن در این روزها، چه سخت است بیست و چندساله بودن و عاشق شدن و رویا داشتن. چه سخت است تُرد و آسیبپذیر بودن.
به این فکر میکنم که چه میشود کرد برای آنها که هنوز تازه دارند پا میگیرند اما زیر آوارِ بحرانهای عمیق سیاسی و اجتماعی ماندهاند؟ آیا تنها چاره بستن چمدانهایشان و آماده کردنشان برای رفتن است؟ آیا آنها در دل ناامیدی به راهحلی متفاوت از ما میرسند؟
@Dardelnegashtegan
به تجربه آدمهای جوانتر از خودم فکر میکنم در این روزها و به معنای نمادینِ این فروریختن در جهانشان.
من و هم سن و سالهایم داریم سی ساله میشویم. چیزهایی ساختهایم و چیزهایی را باختهایم. اما با خودم میگویم چه دشوار است هجده ساله بودن در این روزها، چه سخت است بیست و چندساله بودن و عاشق شدن و رویا داشتن. چه سخت است تُرد و آسیبپذیر بودن.
به این فکر میکنم که چه میشود کرد برای آنها که هنوز تازه دارند پا میگیرند اما زیر آوارِ بحرانهای عمیق سیاسی و اجتماعی ماندهاند؟ آیا تنها چاره بستن چمدانهایشان و آماده کردنشان برای رفتن است؟ آیا آنها در دل ناامیدی به راهحلی متفاوت از ما میرسند؟
@Dardelnegashtegan