راز دل را میتوان دریافت از سیمای ما
نشئه میتابد چو رنگ از پرده مینای ما
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
#صائب_تبریزى
@YBQuerencia
#شب_بخیر ❤️
نشئه میتابد چو رنگ از پرده مینای ما
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
#صائب_تبریزى
@YBQuerencia
#شب_بخیر ❤️
دلم تا برایت تنگ میشود،
مینشینم اسمت را مینویسم
مینویسم...
مینویسم....
بعد میگویم:
این همه او...
"پس دلتنگی چرا؟" :)
#گروس_عبدالملکیان
@YBQuerencia
#شب_بخیر
مینشینم اسمت را مینویسم
مینویسم...
مینویسم....
بعد میگویم:
این همه او...
"پس دلتنگی چرا؟" :)
#گروس_عبدالملکیان
@YBQuerencia
#شب_بخیر
یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت و بگویم کمی دیگر که حرف بزنیم میخوابیم . هی برایت تعریف کنم از بچگیهایم که چقدر دلم میخواست پرنده باشم و بروم روی ماه خورشید را ببوسم و نمیشد و من غصه میخوردم و مادربزرگم کله ام را می بوسید و میگفت طفلک دیوانه من . هی من برایت تعریف کنم از تنهایی این چند قرن که تو نبودی و من هر شب می نشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه می خندید و میگفت نیست ، نمی آید ، بخواب . هی من برایت تعریف کنم هر بهار که رد میشد و تو نبودی ، من چقدر می پژمردم در تماشای بوسه بازی پروانه و گل حسن یوسف حیاط خانه قدیمی مان . هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخوابی و کم کم صبح شود . اولین شعاع آفتاب که از لابلای پرده پنجره به تن ترد و نازک تو تابید ، سفت بغلت کنم و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم ، تنگ آغوش خودم . که بخوابی و چشمهای درشت تیره ات را ببندی ، که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد . تو بخوابی ، من بنشینم به تماشاکردنت . هی روز شب شود ، شب روز شود ، تو خواب باشی ... همه ایام بگذرند ، و ما همانطور برای همیشه با هم بمانیم . تو خواب ، من غرق تماشا . من و تو دو تشنه لب نزدیک هم ، تندیس نیاز و ناز ، جهان آرام .
#شب
#شب
من هر شب مینشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه میخندید و میگفت نیست، نمی اید، بخواب.
#شب
#خوانش_دلی
❤️🌿🎶
#شب
#خوانش_دلی
❤️🌿🎶