مفدا یزد
3.32K subscribers
12.7K photos
924 videos
343 files
6.72K links

"باشگاه خبری و اطلاع رسانی مفدا یزد"
معاونت فرهنگی و دانشجویی
#دانشگاه_علوم_پزشکی_یزد

📍برای اطلاع از آخرین اخبار و رویداد های دانشگاه👇
🆔https://t.me/mefdayazd
🆔 zil.ink/yazdmefda

📬 راه های ارتباطی:🔻
@Mzarezadeh63
@Forrghani
Download Telegram
📢 : جهادگر ها خاطره می گویند‼️

#دلنوشته_های_جهادی

رفتیم اردوی جهادی، جای همه ی آنهایی که میخواستند بیایند و نشد، خالی..🌺

رفتیم خوزستان، بخشی به نام "غیزانیه" و روستاهای کوچک و دورافتاده ای که بعضاً در نقشه هم جایی نداشتند و کسی نمیشناخت جز خودشان!
آنجا بیمار میدیدیم، معاینه میکردیم و دارو میدادیم! پاداشمان هم همان لبخندی بود که پس از تحویل دارو، تحویلمان میدانند..
بارها پای حرف اهالی مینشستم و درددلشان را گوش میکردم.. ناراحت بودند.. بدون تعارف.. از بی توجهی مسئولان میگفتند تا نبود امکانات اولیه بهداشتی و ... بیشتر، فارسی حرف میزدند و گاهی هم عربی که دست و پا شکسته میگرفتم دردشان چیست..
بارها در خلوت به پای حرفهایشان گریستم..
نمیدانید چقدر از بودن ما خوشحال بودند و همین بود که باعث میشد بتوانم راحت تر نفس بکشم..
اکثر جوانهایشان بیکار بودند و دلخوش به چند "گوسفندی" که آن هم میدانستند زیاد بدردشان نمیخورد... پدری بود که پنج شش تا از بچه هایش در حال کور شدن بودند.. حرص میخورد و درد دل میکرد.. از بی پولی میگفت و بدبختی هایش.. میگفت اینجا کسی به دادمان نمیرسد.. و فقط من آن لحظات تنها کارم این بود که بغضم را فرو دهم و شرمنده باشم..
وقتی وارد روستا میشدیم به معنای واقعی کلمه "غم" حاکم بود.. اهل اغراق نیستم ولی به جد جز غم چیزی آنجا نبود. نه آب داشت و نه گاز.. فقط نفت، خوب داشت!😏

دکل های نفتی و دودِغلیضش آنجا داد میزد.. بگذریم..!
آنجا بود که فهمیدم قدر دانستن یعنی چه..!

کمی از "نعیم" بگویم بدنیست!😊 همین کودک مظلومی که میبینید! کودکی بود عرب زبان! با دنیای کودکانه ی خودش، دنیایی کوچک، دنیایی آنقدر کوچک که با نقاشی ساده ای روی یک دستکش لبخندی به عمق تمام خوشحالی های یک زندگی شهری روی صورتش نقش می بست.😌
انگار با کمی محبت و لبخند دنیا را به او دادی، اصلا شاید توقع کودکان از دنیا فقط محبت و لبخند باشد...
در جواب تمام حرف های ما هیچ حرفی نمیزد... فقط نگاه می کرد... ولی باور کنید نگاه پراز اندوهش آدم را از درون خُرد میکرد.. با نگاهش فریاد میزد که این حق من نیست...😔


📝 : #امیرحسین_اثناعشری

#اردوی_جهادی
#خوزستان #نوروز_۹۶
#غیزانیه
#جهاد_ادامه_دارد...

@jahadissu
#توقف_کرد

میان همهمه ها ناگهان... توقف کرد
برای چند دقیـقه زمـان توقف کرد

سکوتِ گنگ و بلندی میانِ ما رخ داد
وَ ابر و باد و مه و آسمان توقف کرد

نگاه عادیِ او هم هنوز دلـبر بود
به یک نگاهش قلبِ جهان توقف کرد

درست لحظه ی لَبخندِ او خودم دیدم
شکوفه بـاز شد و باغبـان توقف کرد...

برای اینکه نگِریم، بلند شد برود
دلم صدا زد و گفتش بمان... توقف کرد!

چه خاطراتِ قشنگی مرور شد... یک آن
صدای گم گمِ قلبم چنان توقف کرد،

که آمدم بِ بگویم هنووز "عاشِ شِ قَت..."
همان کلامِ نخستین زبان... توقف کرد

نفس نفس زد و انگار یادش آمده بود...
نفس نفس زدم و قلبمان توقف کرد...

میان همهمه ها ناگهان... کسی آمد...
میان همهمه ها داستان... توقف کرد...

#امیرحسین_اثناعشری
#اثر_برگزیده_نهمین_جشنواره_فرهنگی_سیمرغ
#مقام_دوم_شعر_کلاسیک

🌺 @yazdmefda
سلام دوستان😍
باز زمان دورهمیمون رسید😊
فردا سه شنبه ١٢آذرماه
از ساعت ۱۷ تا ۱۹
همون جای همیشگیمون ینی سالن کنفرانس معاونت فرهنگی پیراپزشکی😁
یه جلسه شعر درمانی داریم😎
مهمان ویژه ی فردامون
آقای|اَمیرحُسین_اِثْناعَشَری|
هستند که قراره از شعرخوانيشون
لذت ببریم😊
راستی
قسمت معرفی کتاب رو هم داریم📖📖
پس ،
فردا منتظر یه جلسه‌ی خوب توی یه فصل شاعرانه باشید!🍁🍃🍂

با خنده هایت زندگی یک طعم دیگر داشت

آن سالهای بودنت #پاییز بهتر داشت...

#امیرحسین_اثناعشری



#کانون_شعر_و_ادب
#شعر_درمانی
#نقد_شعر
#کتاب

@ssu_poem
@ssu_poem

🌺 @yazdmefda