یواشکی دوست دارم
68K subscribers
42.7K photos
2K videos
164 files
312 links
من ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ 
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ 
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎﻣﻦﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
Download Telegram
یواشکی دوست دارم
#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_212 امااینبارکوتاه نمیام هرفکری که میخوای راجبم بکنی مهم نیست من کنارارسلان میمونم وباهاش ازدواج میکنم و مامان خیلی راحت ازم گذشت ورفت بارفتنش روی زمین افتادموزدم زیرگریه خدایا چرادردا ی من تمونی نداره چرا تواغوش…
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_213

حاج خانوم_قربون چشمات بشم قشنگم چراانقدر خودتواذیت میکنی
مادر؟امیرم رفته ولی اونم راضی نیست این حال توروببینه ها
راستی رزا جان یه چیزی ازت بپرسم ناراحت نمیشی
نگاهش کردم بدجوری استرس گرفتم بودم باوحشت لب زدم
_چیشده
حاج خانوم نگاه ازم دزدی دوگفت
حاج خانوم_چرا......اوممم چطوری بگم
دست حاج خانوم رومحکم فشردم
_حاج خانوم توروخدا راحت حرفتونو بزنید بعضی وقتافکرمیکنم ازوقتی من
وارسلان باهم ازدواج کردیم شما بامن خیلی سنگین شدید چرا؟اونموقع
هابیشترهواموداشتید اماالان....چی شده
حاج خانوم_رزا جان چرا انقدر به علی بی تفاوت شد ی نکنه ازعلی خسته شدی
نکنه الان که باارسلان ازدواج کردی ازعلی بدت میاد
بابهت دستم رو روی قلبم گذاشتم حاج خانوم چطور این فکر به ذهنش رسیده
مگه من چیکارکرده بودم که مستحق چنین حرفیم من عاشق علیم اره منکراین
نمیشم که یه مدته یکم نسبت بهش سردشدم اما خدا می دونه هنوزم عاشقشم
اماچیکارکنم نمیدونم چه مریضیه لاعلاجی گرفتم که این علائمشه اما پشیمون
ازداشتن علی هرگز من هنوزم عاشق علیم
چنان هق هق می کردم که حاج خانوم باوحشت به طرف یخچال رفت ویه لیوان
اب برام اوردوبه طرفم گرفت که باسکسکه گفتم
_من...عا..عاشق علیم چرا این فکروکردید
بادیدن ارسلان هق هقم بیشترشدکه همون لحظه حاج همایون به همراه علی
که دست تودست حاجی بود وارد اشپزخونه شدن خواستم علی روبغل کنم که ارسلان دادزد
ارسلان_بغلش نکن برات خوب نیست
باچشمای پرنگاهش کردم مگه من چمه که برام خوب نباشه
ارسلان به طرفم اومدوگفت
ارسلان_چندوقته؟
گنگ وسردرگم نگاهش میکردم که دادزدکه شونه هام ازترس پریدبالا علی به
گریه افتادکه سرم به طرف علی چرخیدخواستم بغلش کنم که ارسلان مانع
شدوبا اخم وعصبانیت نگاهم کردوگفت
ارسلان_مگه من باتونیستم؟میگم بغلش نکن میخوای بازم به خونریزی بیوفتی
اب شدم ازخجالت با خجالت اروم صداش زدم که باز دادکشید
ارسلان_چراوقتی عادت ماهیانه ای این بچه ارو بغل میکنی ؟ میخوای بازم به
خونریزی بیوفتی چندوقته داری مثل شمع اب میشی هرچی بهت میگم بریم
دکترنمیای هرروز بیشتر حالت بدمی شه
ازاینکه جلوی پدرمادرش اینطور درموردمسائل خصوصیم صحبت میکرد بدجور خجالت کشیدم حاجی علی رو بغل کردوازاشپزخونه خارج شد حاج خانوم هم
ازاشپزخونه رفت که با گریه لب زدم
_من خوبم
دادزد
ارسلان_رنگت زردشده چندوقته همش حالت بده بی حوصله ای افسرده ای
چرااین موضوع روازمن پنهون میکنی هاننن چرا ازمن خجالت میکشی من
شوهرتم رزا چرا مثل غریبه هاباهام رفتارمیکنی ؟
هق زدم وروی سرامیک اشپزخونه نشستم که سریع منوبغل کردو توصورتم دادزد
ارسلان_نشین رو سرامیک بدترمیشی
خودموازاغوشش جداکردم
_من عادت ماهیانه نیستم ارسلان ولم کن ابروم وبردی جلوخونوادت
نذاشتم چیزی بگه وازاشپزخونه بادوو خارج شدم وارد اتاقی که کلی ازش
خاطره داشتم شدم وبیجون روتخت درازکشیدم اماهمش توجام غلت می خوردم
لعنت ی بدعادتم کرده بودجزتواغوشش خوابم نمیبرد والان درحال جون کندن
بودم دلم می خواست برم تواغوشش و عطرش رونفس بکشم

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
برای خوشبختی و ارامش باید..
توکل به خدا داشت.
به وسعت عالم..
تفکر مثبت داشت.
به تعداد هر فکر..
تدبیر مناسب داشت.
به تعداد هر اقدام..
صبر و تحمل داشت.
و در کل مسیر زندگی کرد.


@yavaashaki
لاستيك صاف به درد هيچ ماشينی نميخوره ؛
حالا فهميدی چرا هميشه تعويضت ميكنن؟
آخه تو خيلی صاف و ساده‌ای!!!


‌‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌@yavaashaki
اگر در عربستان بدنیا می امدید
قطعا مسلمان میشدید،
اگر در اروپا بدنیا می امدید
احتمال زیاد مسیحی
اگر شما در اسراییل بدنیا می آمدید
به احتمال زیاد یهودی میشدید،
و اگر در ژاپن بدنیا می امدید
شینتو میشدید،
دین پدیده ایست که جغرافیا برای شما تعیین میکند.
پس تعصب برای چیست...
- آنچه مهم است
اخلاق و انسانیت است
که به جغرافیای زمان ومکان
محدود نیست
آدم هایی که روح بزرگی دارند،
شعور بیشتری دارند و مهربانی بیشتری...


@yavaashaki
شب
قراردادی ست
که من برای بوسیدن تو گذاشتم
و چه زیباست
نجابت آفتاب
که خودش را به خواب میزند


#شبتون_عاشقانه ❤️


@yavaashaki 🍃🌺
شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود.
شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود.

#قاآنی

‌#شبتون_آروم ❤️


@yavaashaki
گاه چه پرتوقع میشویم و گاه چقدر خنثی !
گاه چه بی‌رحمانه تنها میشویم و گاه چقدر بی‌اختیار شلوغ..
ما در دنیای انعکاس و نقطه زندگی می‌کنیم، پس دلیل این‌همه غم که به خود بی‌انصافانه روا میداریم، چیست؟!
شاد باشیم و سرکش، یا غمگین و افسرده، هرگز، ساعتِ زمان بخاطر حالِ ما متوقف نخواهد شد
می‌گذرد، بی شک
تنها چیزی که بجا میماند ماییم و یک سر پر از خاطرات تلخ و شیرین که موی سپید میکنند و عمر را تباه.
ما می‌توانیم بسازیم، لحظه ها را آنگونه که می‌خواهیم .!.


@yavaashaki
یواشکی دوست دارم
#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_213 حاج خانوم_قربون چشمات بشم قشنگم چراانقدر خودتواذیت میکنی مادر؟امیرم رفته ولی اونم راضی نیست این حال توروببینه ها راستی رزا جان یه چیزی ازت بپرسم ناراحت نمیشی نگاهش کردم بدجوری استرس گرفتم بودم باوحشت لب زدم…
#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_214

اونقدر بیقراری کردم تاخوابم برد صبح باسردرد وحشتناکی بیدارشدم ازجام
بلندشدم وبعد شستن دست وروم لباسام روبا لباس مشکی عوض کردم ازاتاق
خارج شدم همه چی همونی بودکه باید میبود
اشک دوباره از چشمم چکید خیلی زودهمه مهمونا اومدن شیرین بغلم کردوگفت
شیرین_حالت خوبه اجی ؟
سرم روباغم به معنی نه تکون دادم
کنارهم نشسته بودیم و با شنیدن مداحی فوق العاده غمگین ازگریه زیاد بی
جون شده بودم که شیرین با نگرانی شونه م رو ماساژمیدادوگفت
شیرین_رزا جونم اجی یه ذره اروم باش ارسلان داره سکته می کنه ازاول مراسم
اونجاایستاده نگران توئه
داره پس میوفته رنگش شده عین گچ
اشک ازچشمم فروچکی دولبام رو ترکردم
_نمیتونم
وبعدچنان زجه ای میزدم که همه ارو به گریه انداخت وقتی مداح درباره تازه
دامادی امیرعباس نوحه خوند دنیابرام تیره وتارشدو دیگه نفهمیدم چی شد
صدای جیغ خانوم هاو داد ارسلان اخرین چیزی بودکه شنیدم
باحس سوزش دستم اروم چشمام روبازکردم که بابرخوردنورشدیدچشمام
روسریع بستم ودوباره بازکردم بادیدن اتاق فهمیدم بیمارستانم به سرم تودس
نگاه کردم بادیدن ارسلان که روصندلی نشسته بودوسرش روتخت بود اروم لب
زدم
_ارسلان
سریع سرش بالااومدونگاهم کرد
ارسلان_جان...جان دلم عمرم توکه منو کشتی زندگیم قربون چشمای خوشگلت
بشه ارسلان
دستش روکه رو ی تخت کناردستم بود تودستم گرفتم ولب زدم
_خدانکنه....ببخشید مراسم امیرعباسو خراب کردم
انگشت اشاره ش رو روی لبهام گذاشت وگفت
ارسلان_هیششش این حرفودیگه نزنیا
سرم روباغم تکون دادم که پیشونیم رو بوسیدوگفت
ارسلان_خدایاشکرت
باتعجب لب زدم
_چیشده ارسلان؟
نگاهم کردچشماش برق می زد وقلبم رونااروم میکرد
ارسلان_نگران نشو فدات شم....
_وای ارسلان توروخدابگو استرس گرفتم!
ارسلان لبخند پتوپهنی رولبش نشست ودستش رو روی شکمم کشید
ارسلان_داری مادرمیشی
حس کردم دنیامتوقف شد صدای ارسلان توگوشم اکومیشد
داری مادرمیشی
داری مادرمیشی
داری مادرمیشی
قلبم مثل تبل میکوبید با ناباوری ولبای لرزون لب زدم
_چ..چی
ارسلان دستم روتودستش گرفت وگفت
ارسلان_داری مادرمیشی ....دارم پدرمیشم ....وا ی خدا یه بچه از تو .....خدایا
شکرت....نمیدونی چقدرخوشحالم رزا
_ازکجا....فهمیدی؟
ارسلان_وقتی اوردیمت بیمارستان وعلائمت روبه دکترگفتم ازت ازمایش گرفتن
ومشخص شدبارداری
باحسی عجیب درامیخته باترس و شوق لب زدم
_چندوقته؟
باذوق لب زد
ارسلان_دوماه ونیم
_ارسلان من می ترسم
ارسلان_ازچی عمرم؟
باوحشت لب زدم
_ زایمان خیلی درد داره من می ترسم ارسلان
ارسلان باعشق دستش رو توموهام فروکرد
ارسلان_من کنارتم خانوم کوچولو...وای رزا حس میکنم روابرام ازاینکه تومادر یه
موجود کوچولو که از وجود منو توباشه نمیدونی چقدر لذت داره برام
باعشق نگاهش م یکردم مردمن چقدر خوشحاله قلبم پرشد از عشق دستم
رونوازش وار رو ی شکمم کشیدم و تودلم گفتم
مامانی خوش اومدی به زندگی منو بابا ارسلانت قول میدم مادرخوبی برات
باشم فندوق مامان
سرم روکمی بلندکردم و رو سینه ارسلان گذاشتم و بینیم روچسبوندم به یقه
پیراهن مشکی رنگش که بوی خوش عطرش مسخم کردوبی اختیارلب زدم
_اومممم عاشق عطرتم ارسلان
روی موهام رو بوسید وکنارگوشم پچ زد

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
مرا در آغوش گرفت
و یادم رفت
شب چقدر دلگیر است..
قسط هایِ خانه عقب افتاده
و یک ماه است
دوستت دارم به من نگفته..
من را در آغوش گرفت و
من هرچیزی جز آغوشش را
از یاد بردم...

@yavaashaki
Mitarsam
Shahriar Piroozfar
▶️  میترسم

‎خوبِ من با هر لبخندت
‎کبوترِ عشق از قفس رها میشود
‎و به زیبایی جهان اضافه میکنی

@yavaashaki
داشت ماشینشو میفروخت
توی توضیحات اینقد از ماشینش تعریف کرد
که پشیمون شد و نفروخت!
خواستم بگم قبل از اینکه کسیو کنار بذاریم
به خوبیاشم فکر کنیم؛
شاید پشیمون شدیم...

@yavaashaki
وکیل توماج صالحی: دادگاه انقلاب اصفهان #توماج_صالحی را به اعدام محکوم کرد

امیر رئیسیان، وکیل دادگستری:  شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان، در اقدامی که در نوع خود بی سابقه است، حکم دیوان عالی کشور درباره پرونده سال ۱۴۰۱ توماج صالحی را اجرایی نکرد و با «ارشادی» خواندن این حکم و تاکید بر استقلال دادگاه بدوی، توماج صالحی را به اتهام افساد فی الارض، به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرد.

@yavaashaki
یواشکی دوست دارم
#خمار_مستی #به_قلم_فاطمه_بامداد #قسمت_214 اونقدر بیقراری کردم تاخوابم برد صبح باسردرد وحشتناکی بیدارشدم ازجام بلندشدم وبعد شستن دست وروم لباسام روبا لباس مشکی عوض کردم ازاتاق خارج شدم همه چی همونی بودکه باید میبود اشک دوباره از چشمم چکید خیلی زودهمه…
.#خمار_مستی
#به_قلم_فاطمه_بامداد
#قسمت_215

ارسلتن_ببخش که سرت داد زدم خیلی نگرانت بودم عشقم داشتم دق م یکردم
نکنه پشیمون شده باش ی ازاینکه منو انتخاب کرد ی
باگالیه نگاهش کردم وخواستم بگم بیخودکرد ی درباره من همچی ن فکر ی کرد ی
که با شنیدن جمله ی بعدیش ازای ن همه حس مالکیت و عشق تو ی چشماش
زبونم قفل کرد
ارسالن_اما ای ن فسقل خوب موقع ی خودشونشون داد رزا بااومدن ای ن فسقل
دیگه توتاابد تازمانی که من نفس میکشم کنارم ی اخ رزا هیچ ی برام مهم
ترازاین نیست که تو مال من ی فقط من
با بهت نگاهش م یکردم کنارشقیقه های متورم شده بود ومشخص بودچقدر
داره حرص می خوره مطمئنم داره به اون.......فکرمیکنه نه نبایدبه اون فکرکنه با
عشق صداش زدم
_ارسلا
سریع به خودش اومد منوسفت تواغوشش گرفت وگفت
ِارسلان ارسلان؟جونم قشنگم
_جون
بانازدستش رو تودستم گرفتم
_بااومدن این فسقلی چیزی که تغییرنمیکنه؟میکنه؟
بالبخند لبش رومماس گوشم اورد وگفت
ارسالن_هرگلی یه بویی داره ولی تو تمام هست ی من ی مگه میشه چیزی جای
توروبگیره اصن ممکن نیست عشقم
نفس عمی قی کشی دم
_اخیش خیالم راحت شد
کمرم رو کم ی فشارداد
ارسلان_قربون دل کوچولوت بشم من
_ارسلان؟
ارسلان_جانم خانومم؟
_به نظرت بابا هما یون و مامانت نمیگن چقدر هول بودیم؟اخه خیلی زود
بود....
ناخوداگاه توگلوم بغض نشسته بود
ارسالن_نظرهرکس ی تایه جایی برام مهمه ،من تصمی م میگیرم کی وقت بعضی
چیزاست این مسئله هم ازاون دسته ست بعدشم پدرمادرمن اونقدر تواین
چندوقت عذاب کشیدن که الان این خبربراشون شبی ه یه نفس دوباره س
توقلبم پربوداز دلهره اما باوجود ارسلان بقیه چیزا ب ی معنابود هیچ ی به اندازه
داشتن ارسالن توزندگیم مهمتر نبوده ونخواهدبود بنابراین بی خیال بقیه
دستم رو روی شکم برجسته م کشی دم ونفس عمیق ی کشیدم باپاگذاشتن توماه
هشتم بارداری راه رفتن خیل ی برام سخت شده بود و کلی تپل شده بودم شده
بودم همون رزای قبل اشنایی باارسلان باتفاوت اینکه الان توبطنم صاحب یه
دختر خوشگلم یه دختر که تمام هستی منو پدرش شده پدری که دیوانه
وارعاشقشم وبادنیاعوضش نمیکنم توتمام این مدت هرثانیه ارسالن حواسش
به من بوده وهست منتظره ببینه من چی می خوام تاهمون بشه به خاطرشرایط
من چندماه که فقط هفته ای دوبار علی رومیبره خونه حاجی و خودش زود
برمیگرده چون م ن به جز ارسالن وعلی نمیتونم بو ی هیچکس روتحمل کنم
ازاون ویار شد یدام که تاروز اخر بارداریم ای ن ویار همراهمه هنوزم مثل ماه های
اول صبحم با تهوع شروع میشه وپزشکم بالبخندمنو به ارامش دعوت میکنه
ومیگه که باید تحمل کنم ودلداری م میده که بعض ی مامانا شرایطتشون مثل من
هستش وداشتن یه فرشته کوچولو سخت یای خودش روداره سع ی میکنم زیاد
خودم رواذیت نکنم اما خب نمیشه بیش ازاندازه وابستگی م به ارسلان
بیشترشده وگاهی فکرمیکنم نکنه ارسلان اخرش پسم بزنه اماارسلان یه بار منو
نرنجونده فقط گاهی اوقات شبیه هاپوها عصبی میشه مثل روزی رفتیم لباس
زیر بگیرم اخه هی چکدوم ازلباس زی رام اندازم نبود وازشانس بد من فروشنده یه
مردجوون بودکه وقتی سایزم روگفتم بالبخندگفت
_بعد زایمان وقت ی بچه ش ی ربخوره کم کم کوچیک می شه فعالبه خاطرحجم شیر
انقدربزرگ وگردترشده
اون لحظه ارسلان حتی فراموش کردکه من چی زی نگفتم چنان عصبی شد که
ازترس زهره ترک شدم کوبیدتودماغ مرده وباعث شدمن ازحال برم و این قضیه
باعث شد چندروزباهاش قهرکنم که حساب کاردستش اومد یاوقتی واسه پیاده
روی میریم بیرون به خاطرگرما ی زیاد من سع ی میکنم لباس کم وخنک بپوشم
که ارسلان همش گیرمیده وغرمیزنه ومنم چون بیش ازحدحساس شدم
چشمام خیس می شه که ارسلان بدجوری ناراحت میشی

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دانلود تیزر و آهنگ جديد "رضا فروتن" به نام نرو

@yavaashaki 🍃🌺
اونجا که آغوز آتای نویسنده‌ی ترک میگه:

اگر چیزی که جدایمان کرد مرگ نیست،
پس خیلی حیف شده‌ایم...

@yavaashaki
Once you choose hope, everything's possible.

یه بار که امیدواری رو انتخاب کنی،
همه‌چیز ممکن می‌شه


@yavaashaki
خداوند با ذهن های آرام،
حرف میزند.


@yavaashaki 🍃🌺
کاش میدونستم برای هر چیزی آخرین بارش کیه
‏مثلا بهم یکی میزد می‌گفت داداش این آخرین باره این کارو میکنی این آخرین باره اینو میبینی
‏آخرین باره بازی می‌کنی
‏احتیاج دارم به همچین چیزی

@yavaashaki