‌

شام هجران مرا صبح نمایان آمد
محنت آخر شد و اندوه به پایان آمد

نفس باد صبا باز مسیحائی کرد
مگر از زلف خم در خم جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری رقیب
دلبرم شاد رخ و خرّم و خندان آمد

#شاطر_عباس_صبوحی


@yasesefidam

گفتم كه دلم هست به پيش تو گِرو
دل باز ده ،آغاز مكن قصهُ نو

افشاند هزار دل ز هر حلقه ي زلف
گفتا كه دلت بجوی و بردار و برو

#شاطر_عباس_صبوحی

@yasesefidam

گرخرابم ڪنے اےعشق چنان ڪن باری

ڪه نشاید دگرم منت تعمیر ڪشـید..

#شاطر_عباس_صبوحی

@yasesefidam

مانع مَشو ز لعلِ لبت بوسه خواستم

هر شکرین لبی نمکین شد چشیدنی است

#شاطر_عباس_صبوحی

@yasesefidam

بی‌سبب رهزن میخانه صبوحی گشته

رهزن دین و دلم آن صنم ترسا شد

#شاطر_عباس_صبوحی

@yasesefidam

صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا

چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا
از نسیم روحبخش یار، یاد آمد مرا

#شاطر_عباس_صبوحی


@yasesefidam

تا در آن حلقهٔ زلف تو گرفتار شدم
سوختم تا که من از عشق خبردار شدم

من چه کردم که چنین از نظرت افتادم
چاره‌ای کن که به لُطف تو گنهکار شدم

خواب دیدم که سر زلف تو در دستم بود
بوی عطری به مشامم زد و بیدار شدم

#شاطر_عباس_صبوحی


@yasesefidam

عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

#شاطر_عباس_صبوحی

@yasesefidam