#کتاب_نوشت۳۶ (۱) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
ژاک، قضا و قدری است ، تنها بدان سبب که می گوید"فرماندهش می گفته از خوب و بد،هرچه در این پایین به سرمان می آید، آن بالا نوشته شده."
این آغاز این رمان یا ضد رمان است و همین کافی است تا خواننده چیز فهم فکر کند که با یک پرسش فلسفیِ اساسی روبرو است .چنانکه ارباب می گوید:"کم ادعایی نیست".
خب میدانید وقتی ادعایی هست یعنی پیش اش(و به زبان ژاک پسش حالا چه فرقی می کند!)مساله یا پرسشی بوده است و این پرسش احتمالا این بوده است که چه کسی یا چیزی سبب میشود تا این رخداد ها رخدهند و پاسخ ژاک البته طومار اعظم است.البته نویسنده به هیچ رو نگذاسته است که قضا و قدر چنان شود که کلیسا یا مذهب می خواسته و به نظرم این شاهکار رمان است این قضا و قدر حتا فراتر از مدرن است ،قضا و قدری پست مدرن : به تردید کشیدن هر چه تا آن زمان بر کلیسا و فضای فرهنگی فرانسه حاکم بوده ؛ که بطور عمده متاثر از فضای مذهبی و فرهنگ بورژوایی بوده است. دیدرو یک عنصر قدیمی و کهنه که همان قضا و قدر باشد را می گیرد و چنان استفاده پست مدرنی از آن می کند که خواننده چیز فهم(حالا شاید هم چیز نفهم چه فرقی می کند بستگی دارد ان بالا چه نوشته باشند، نوشته باشند تو قرار است آدم چیز فهمی باشی یا چیز نفهم) را شگفتزده میکند.
او قضا و قدر را با قمقمه چفت می کند .خب چیزی که انتطار نمی رفته با آن جور در بیاید در ژاک قضا و قدری قمقمه شراب و زن دو منبع اساسی لذتاند و در کمال شگفتی با طومار اعظم چفت شده اند.
ژاک نمونه های زیادی را ارایه می دهد که هیچی دست خود ما نیست از جمله عاشق شدن:"مگر عاشق شدن و نشدن دست ماست؟وقتی هم عاشق شدیم مگر می شود خودمان را به عاشق نشدن بزنیم؟"
چنانکه ژاک می گوید در وضعیت قضا و قدری به فکر کردن احتیاج نیست:"نه فکر می کنم و نه می خواهم فکر کنم."
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
https://www.instagram.com/p/CGrZskuF4X7/?igshid=1pygic91smmbp
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
ژاک، قضا و قدری است ، تنها بدان سبب که می گوید"فرماندهش می گفته از خوب و بد،هرچه در این پایین به سرمان می آید، آن بالا نوشته شده."
این آغاز این رمان یا ضد رمان است و همین کافی است تا خواننده چیز فهم فکر کند که با یک پرسش فلسفیِ اساسی روبرو است .چنانکه ارباب می گوید:"کم ادعایی نیست".
خب میدانید وقتی ادعایی هست یعنی پیش اش(و به زبان ژاک پسش حالا چه فرقی می کند!)مساله یا پرسشی بوده است و این پرسش احتمالا این بوده است که چه کسی یا چیزی سبب میشود تا این رخداد ها رخدهند و پاسخ ژاک البته طومار اعظم است.البته نویسنده به هیچ رو نگذاسته است که قضا و قدر چنان شود که کلیسا یا مذهب می خواسته و به نظرم این شاهکار رمان است این قضا و قدر حتا فراتر از مدرن است ،قضا و قدری پست مدرن : به تردید کشیدن هر چه تا آن زمان بر کلیسا و فضای فرهنگی فرانسه حاکم بوده ؛ که بطور عمده متاثر از فضای مذهبی و فرهنگ بورژوایی بوده است. دیدرو یک عنصر قدیمی و کهنه که همان قضا و قدر باشد را می گیرد و چنان استفاده پست مدرنی از آن می کند که خواننده چیز فهم(حالا شاید هم چیز نفهم چه فرقی می کند بستگی دارد ان بالا چه نوشته باشند، نوشته باشند تو قرار است آدم چیز فهمی باشی یا چیز نفهم) را شگفتزده میکند.
او قضا و قدر را با قمقمه چفت می کند .خب چیزی که انتطار نمی رفته با آن جور در بیاید در ژاک قضا و قدری قمقمه شراب و زن دو منبع اساسی لذتاند و در کمال شگفتی با طومار اعظم چفت شده اند.
ژاک نمونه های زیادی را ارایه می دهد که هیچی دست خود ما نیست از جمله عاشق شدن:"مگر عاشق شدن و نشدن دست ماست؟وقتی هم عاشق شدیم مگر می شود خودمان را به عاشق نشدن بزنیم؟"
چنانکه ژاک می گوید در وضعیت قضا و قدری به فکر کردن احتیاج نیست:"نه فکر می کنم و نه می خواهم فکر کنم."
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
https://www.instagram.com/p/CGrZskuF4X7/?igshid=1pygic91smmbp
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۱) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری ژاک، قضا و قدری است ، تنها بدان سبب که می گوید"فرماندهش می گفته از خوب و بد،هرچه در این پایین به سرمان می آید، آن بالا نوشته شده." این آغاز این رمان یا ضد رمان است و همین کافی…
#کتاب_نوشت۳۶ (۲) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
گرچه ژاک وضعیت پیچدهای را با همین فکر کردنش رقم میزند و نشان میدهد که در چنین وضعیتی هم او چقدر فلسفه ورزی میکند.او مدام وقتی بین دو گزاره برابر هم گیر میافتد، میگوید که شاید هردوی آنها آن بالا نوشته شدهباشند. انگار در اینجا وضعیت قضا و قدری را ریشخند می کند.وضعیتی که بود و نبودش تفاوت نمیکند. چون هرچه بهفکر تو رسیده باشد یا بتواند برسد ممکن است آن بالا نوشته شده باشد و آدم هیچ وقت نخواهد فهمید که آن بالا واقعا چه چیزی نوشته است.از یک سو وضعیتی رواقی گونه برقرار است:با چرخ گردون بچرخ و از سوی دیگر وضعیتی اپیکوری:خوشی کن.قمقمه شراب و زن و داستان گویی برای ژاک منابع لذتاند، اما این اوضاع به نحو شگفت آوری با اندیشیدن در هم تنیده می شوند:لذت دانایی.
دیدگاه قضا و قدری ژاک به جایگاه عقل و حس هم گیر میدهد .می شود گفت دیدرو بیشترِ پرسش های فلسفی را در قالب این رمان ناب و از زبان ژاک و یا اربابش بیان میکند.خب چه میشود کرد ژاکِ نوکر، فیلسوف تر است از اربابش .شاید نوکری ،سبب پدیدن آمدن حالت فیلسوفی میشود و اربابی سبب بی فکری.خب کسی چه میداند شاید هم جور دیگری باشد:"چون کسی نمی داند آن بالا چه نوشته اند،پس نمی داند چه می خواهد یا چه باید بکند،در نتیجه دنبال هوسش می رود و اسمش را می گذارد عقل ،در صورتی که عقل همیشه چیزی نیست جز هوس خطرناکی که گاهی به خیر میکشد و گاهی به شر".
ژاک و اربابش سراغ تحلیل درد و ماهیت زنان هم می روند. ژاک می گوید"واژه درد معنا ندارد و فقط زمانی معنا پیدا میکند که احساسی را که قبلا تجربه کرده ایم به یادمان بیاورد". یا می گوید "زنها به هیچ کس مدت زیادی گوش نمیدهند و دلشان میخواهد که گوش به دیگری بسپرند". البته از نظر ژاک همه اینها را آن بالا نوشته اند.بحث گوش دادن هم زمانی پیش می آید که زن میزبان به شوهرش می گوید هر وقت گوشش می خارد بچه ای در شکمش کاشته می شود.اینکه ژاک و اربابش چطوری از این رخداد به گوش دادن زنها رسیدند بماند شاید آن بالا نوشته باشند
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGshwVPlnIG/?igshid=1lkrsmlhl0nlt
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
گرچه ژاک وضعیت پیچدهای را با همین فکر کردنش رقم میزند و نشان میدهد که در چنین وضعیتی هم او چقدر فلسفه ورزی میکند.او مدام وقتی بین دو گزاره برابر هم گیر میافتد، میگوید که شاید هردوی آنها آن بالا نوشته شدهباشند. انگار در اینجا وضعیت قضا و قدری را ریشخند می کند.وضعیتی که بود و نبودش تفاوت نمیکند. چون هرچه بهفکر تو رسیده باشد یا بتواند برسد ممکن است آن بالا نوشته شده باشد و آدم هیچ وقت نخواهد فهمید که آن بالا واقعا چه چیزی نوشته است.از یک سو وضعیتی رواقی گونه برقرار است:با چرخ گردون بچرخ و از سوی دیگر وضعیتی اپیکوری:خوشی کن.قمقمه شراب و زن و داستان گویی برای ژاک منابع لذتاند، اما این اوضاع به نحو شگفت آوری با اندیشیدن در هم تنیده می شوند:لذت دانایی.
دیدگاه قضا و قدری ژاک به جایگاه عقل و حس هم گیر میدهد .می شود گفت دیدرو بیشترِ پرسش های فلسفی را در قالب این رمان ناب و از زبان ژاک و یا اربابش بیان میکند.خب چه میشود کرد ژاکِ نوکر، فیلسوف تر است از اربابش .شاید نوکری ،سبب پدیدن آمدن حالت فیلسوفی میشود و اربابی سبب بی فکری.خب کسی چه میداند شاید هم جور دیگری باشد:"چون کسی نمی داند آن بالا چه نوشته اند،پس نمی داند چه می خواهد یا چه باید بکند،در نتیجه دنبال هوسش می رود و اسمش را می گذارد عقل ،در صورتی که عقل همیشه چیزی نیست جز هوس خطرناکی که گاهی به خیر میکشد و گاهی به شر".
ژاک و اربابش سراغ تحلیل درد و ماهیت زنان هم می روند. ژاک می گوید"واژه درد معنا ندارد و فقط زمانی معنا پیدا میکند که احساسی را که قبلا تجربه کرده ایم به یادمان بیاورد". یا می گوید "زنها به هیچ کس مدت زیادی گوش نمیدهند و دلشان میخواهد که گوش به دیگری بسپرند". البته از نظر ژاک همه اینها را آن بالا نوشته اند.بحث گوش دادن هم زمانی پیش می آید که زن میزبان به شوهرش می گوید هر وقت گوشش می خارد بچه ای در شکمش کاشته می شود.اینکه ژاک و اربابش چطوری از این رخداد به گوش دادن زنها رسیدند بماند شاید آن بالا نوشته باشند
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGshwVPlnIG/?igshid=1lkrsmlhl0nlt
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۲) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre گرچه ژاک وضعیت پیچدهای را با همین فکر کردنش رقم میزند و نشان میدهد که در چنین وضعیتی هم او چقدر فلسفه ورزی میکند.او مدام…
#کتاب_نوشت۳۶ (۳) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
در باره خوبی و بدی و اخلاقیات هم ژاک و اربابش خیلی بحث میکنند: "هرکس تلقی خودش از خوبی و بدی دارد، و چه بسا در دو مورد خاص زندگی خودمان داوری یکسان نداشته باشیم". نسبی گرایی عمیقی در همه ابعاد و به راههای گوناگونی بیان می شوند .فقط آدم در می ماند که چگونه با قضا و قدر مچ می شوند؛انگاه که خوب و بد هر چیزی در آن بالا نوشته شده و فرقی نمی کند که به تو کدام نوشته بیفتد.
حسادت چیز آشنایی است برای من،اما گاهی در تحلیلش در می مانم ،اما دنی دیدرو چه خوب می گوید :"حسادت احساسی است که دوستی همیشگی هم آن را از بین نمی برد.کاری سخت تر از گذشت کردن در مورد شایستگی دیگران نیست... دوستانی بوده اند که به رسم روزگار ،به لیاقت یکدیگر حسادت میورزیدند...هر فضلیت و رذیلتی مدتی رایج میشود و سپس بر می افتد... ". در گیریهایِ از سر حسادت "به شکل های گوناگون در اجتماع رخ می دهد،میان کشیش ها،صاحب منصبان قضایی،،اهل قلم،فلاسفه.هر یک از این حرفهها نیزه ها و شوالیه های خاص خودش را دارد...هر چه تماشاگر بیشتری داشتهباشند مبارزه پر شورتر میشود و حضور زنان بر آتش لجاجت دامن می زند و سر افکندگی باخت مقابل آنان به سادگی از یاد نمی رود".
سپس تر ژاک و اربابش قدردانی را تحلیل می کنند و من از جزئیات آن در می گذرم اما وقتی ژاک متوجه می شود که آنکه آنهمه از او قدردانی کرده جلاد شهر بوده ،شگفت زده میشود(خب جلاد به جز اینکه جلاد است آدم خوبی است و حتا حاضر نیست کارهای خیری که انجام میدهد را به روی خود بیاورد.خب وقتی جلادی، شغل کسی باشد چه می شود کرد.چرا این مطالب را در دو ابرو گذاشتم،خب نمیدانم. شاید آن بالا نوشته باشد که من باید این مطلب را میان دو ابرو بگذارم،شاید همنوشته باشد که مطالب در دو ابرو مطالب بی ربطی هستند،کسی چه می داند آن بالا چه نوشته است).
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGuwBWxF7tZ/?igshid=zmyo1ohy4y66
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
در باره خوبی و بدی و اخلاقیات هم ژاک و اربابش خیلی بحث میکنند: "هرکس تلقی خودش از خوبی و بدی دارد، و چه بسا در دو مورد خاص زندگی خودمان داوری یکسان نداشته باشیم". نسبی گرایی عمیقی در همه ابعاد و به راههای گوناگونی بیان می شوند .فقط آدم در می ماند که چگونه با قضا و قدر مچ می شوند؛انگاه که خوب و بد هر چیزی در آن بالا نوشته شده و فرقی نمی کند که به تو کدام نوشته بیفتد.
حسادت چیز آشنایی است برای من،اما گاهی در تحلیلش در می مانم ،اما دنی دیدرو چه خوب می گوید :"حسادت احساسی است که دوستی همیشگی هم آن را از بین نمی برد.کاری سخت تر از گذشت کردن در مورد شایستگی دیگران نیست... دوستانی بوده اند که به رسم روزگار ،به لیاقت یکدیگر حسادت میورزیدند...هر فضلیت و رذیلتی مدتی رایج میشود و سپس بر می افتد... ". در گیریهایِ از سر حسادت "به شکل های گوناگون در اجتماع رخ می دهد،میان کشیش ها،صاحب منصبان قضایی،،اهل قلم،فلاسفه.هر یک از این حرفهها نیزه ها و شوالیه های خاص خودش را دارد...هر چه تماشاگر بیشتری داشتهباشند مبارزه پر شورتر میشود و حضور زنان بر آتش لجاجت دامن می زند و سر افکندگی باخت مقابل آنان به سادگی از یاد نمی رود".
سپس تر ژاک و اربابش قدردانی را تحلیل می کنند و من از جزئیات آن در می گذرم اما وقتی ژاک متوجه می شود که آنکه آنهمه از او قدردانی کرده جلاد شهر بوده ،شگفت زده میشود(خب جلاد به جز اینکه جلاد است آدم خوبی است و حتا حاضر نیست کارهای خیری که انجام میدهد را به روی خود بیاورد.خب وقتی جلادی، شغل کسی باشد چه می شود کرد.چرا این مطالب را در دو ابرو گذاشتم،خب نمیدانم. شاید آن بالا نوشته باشد که من باید این مطلب را میان دو ابرو بگذارم،شاید همنوشته باشد که مطالب در دو ابرو مطالب بی ربطی هستند،کسی چه می داند آن بالا چه نوشته است).
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGuwBWxF7tZ/?igshid=zmyo1ohy4y66
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۳) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre در باره خوبی و بدی و اخلاقیات هم ژاک و اربابش خیلی بحث میکنند: "هرکس تلقی خودش از خوبی و بدی دارد، و چه بسا در دو مورد خاص…
#کتاب_نوشت۳۶ (۴) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
سپس ارباب ژاک می گوید:"سقراط هم با جلادی که به او شوکران داد با همان ادبی که تو نشان دادی رفتار کرد. تو هم به نوعی فیلسوف هستی ،ژاک،قبول کن.من می دانم فیلسوفها از نژادی هستند که برای بزرگ ها تحمل ناپذیرند،زیرا جلوشان زانو نمی زنند؛همچنین برای قضات که تن به دخالت آنها در احکام صادره شان را نمی دهند؛ برای کشیش ها که بهندرت آنها را در کلیسا می بینند؛برای شاعران بی اخلاقی که فلسفه را ابلهانه تبر هنر های زیبا میبینند و برای آنهایی که هجونامه های نفرت انگیز مینویسند اما در واقع چاپلوسی میکنند و برای مردم که همواره برده فرمان روایان مستبدی هستند که آنها را سرکوب میکنند،شیادانی که سرشان کلاه میگذارند و دلقک هایی که سرگرمیشان را فراهم میکنند". ارباب ژاک برای او مرگی فیلسوفانه را پیش بینی میکند :"ژاک دوست من،تو فیلسوفی از این بابت برایت متاسفم؛و اگر بشود از روی حال آینده را خواند،و اگر آنچه بالا نوشته گاه پیش از وقوع به شخص الهام شود،پیش بینی میکنم تو مرگی فیلسوفانه داشته باشی و طناب دار را با همان رضا و رغبت سقراط در قبول جام شوکران به گردن بیاویزی".
خب یک چیز جالب دیگر.من بارها در ذهن خودم علیه خودم اقامه دعوا می کنم .البته همواره پیروزم.یعنی نمی دانم ها.خرم می گوید تو پیروز شدی و من فکر میکنم من چقدر آدم خوبی هستم.گرچه دمی سپس تر پشیمان می گشوم و دوباره علیه خودم گاوگاه (ببخشید دادگاه) تشکیل میدهم و این داستان همینطور ادامه دارد حالا دیدم دنی دیدرو در ۳۰۰ سال پیش این را چون داستان در کتابش آورده،آنجا که به دیدار گوس در زندان میرود. ارباب می پرسد تو چرا در زندانی و گوس می گوید:"بر ضد خودم اقامه دعوا کردم؛برنده شدم و در نتیجه حکمی که دادگاه علیه ام داد،باز داشت شدم و مرا به اینجا آوردند".
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGwqAi3ljUh/?igshid=y1t0h4h8iobl
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
سپس ارباب ژاک می گوید:"سقراط هم با جلادی که به او شوکران داد با همان ادبی که تو نشان دادی رفتار کرد. تو هم به نوعی فیلسوف هستی ،ژاک،قبول کن.من می دانم فیلسوفها از نژادی هستند که برای بزرگ ها تحمل ناپذیرند،زیرا جلوشان زانو نمی زنند؛همچنین برای قضات که تن به دخالت آنها در احکام صادره شان را نمی دهند؛ برای کشیش ها که بهندرت آنها را در کلیسا می بینند؛برای شاعران بی اخلاقی که فلسفه را ابلهانه تبر هنر های زیبا میبینند و برای آنهایی که هجونامه های نفرت انگیز مینویسند اما در واقع چاپلوسی میکنند و برای مردم که همواره برده فرمان روایان مستبدی هستند که آنها را سرکوب میکنند،شیادانی که سرشان کلاه میگذارند و دلقک هایی که سرگرمیشان را فراهم میکنند". ارباب ژاک برای او مرگی فیلسوفانه را پیش بینی میکند :"ژاک دوست من،تو فیلسوفی از این بابت برایت متاسفم؛و اگر بشود از روی حال آینده را خواند،و اگر آنچه بالا نوشته گاه پیش از وقوع به شخص الهام شود،پیش بینی میکنم تو مرگی فیلسوفانه داشته باشی و طناب دار را با همان رضا و رغبت سقراط در قبول جام شوکران به گردن بیاویزی".
خب یک چیز جالب دیگر.من بارها در ذهن خودم علیه خودم اقامه دعوا می کنم .البته همواره پیروزم.یعنی نمی دانم ها.خرم می گوید تو پیروز شدی و من فکر میکنم من چقدر آدم خوبی هستم.گرچه دمی سپس تر پشیمان می گشوم و دوباره علیه خودم گاوگاه (ببخشید دادگاه) تشکیل میدهم و این داستان همینطور ادامه دارد حالا دیدم دنی دیدرو در ۳۰۰ سال پیش این را چون داستان در کتابش آورده،آنجا که به دیدار گوس در زندان میرود. ارباب می پرسد تو چرا در زندانی و گوس می گوید:"بر ضد خودم اقامه دعوا کردم؛برنده شدم و در نتیجه حکمی که دادگاه علیه ام داد،باز داشت شدم و مرا به اینجا آوردند".
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفیدن
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CGwqAi3ljUh/?igshid=y1t0h4h8iobl
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۴) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre سپس ارباب ژاک می گوید:"سقراط هم با جلادی که به او شوکران داد با همان ادبی که تو نشان دادی رفتار کرد. تو هم به نوعی فیلسوف هستی…
#کتاب_نوشت۳۶ (۶) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
ژاک هنوز هم قضاو قدری است بویژه اینکه:"کینه اش در مقابل شراب ناب و زن زیبا دوام نمی آورد این را آن بالا نوشته اند،چه در مورد ژاک،چه در مورد شما خواننده عزیز،چه در مورد من و چه در مورد بسیاری دیگر"
ارباب به ژاک میگوید :"هیچ معلوم است این چیز ها را کجا یاد گرفتی؟ژاک میگوید در کتاب بزرگ خواندم.ارباب جان هرچه فکر کنیم و تعمق کنیم و تمام کتابهای دنیا را بخوانیم ،تا زمانی که کتاب بزرگ را نخوانده باشیم ،فقط یک شاگرد مبتدی باقی میمانیم".
شما فکر میکنید مراد از کتاب بزرگ چیست؟من فکر میکنم کتاب جهان،من می گویم کتاب جهان را ورق بزن ،شما چه فکر میکنید؟
"ژاک از حرفهایش نتیجه میگیرد هر انسانی میخواهد به دیگری امر و نهی کند و چون حیوانات از فقرا که سایر طبقات به آنها دستور میدهند در رده اجتماعی پایین تری قرار دارند،آنها حیوانی نگه می دارند که بتوانند به آن امر و نهی کنند و سپس میگوید :خب دیگر هر کسی سگ کسی است.وزیر سگ پادشاه است،مدیر کل سگ وزیر است ،زن سگ شوهر یا شوهر سگ زن است، فیفی سگ فلان خانم است و هاپو سگ گدای گوشه خیابان ...و ضعفا سگ اقویا هستند". و در باره خانمهای متشخصی که سگ دارند می گوید :"اینها کسی را دوست ندارند و کسی هم آنها را دوست ندارد،در نتیجه احساساتشان را که نمیدانند چه کنند،معطوف به سگ میکنند".
"مگر یادتان رفته که ژاک عاشق حرفزدن است،بخصوص اگر در باره خودشباشد. و این جنون معمول مردم طبقه اوست، چون آنها را از خواری و حقارتشان بیرون میکشد و بر کرسی خطابه جای می دهد،و بنا گاه آنان را به افراد جالب بدل میکند. به نظر شما چه چیزی عوام را به میدان اعدام میکشاند؟ سنگدلی؟ اشتباه میکنید، مردم سنگدل نیستند و اگر زورشان میرسید این بدبختی را که روی سکوی اعدام احاطه اش کردهاند از چنگال عدالت بیرون میکشیدند.اینان اگر به میدان اعدام میروند برای آن است که وقتی به محله شان برمیگردند مطلبی برای تعریف کردن داشته باشند،حالا صحنه اعدام باشد یا هر چیز دیگری،فرق نمیکند.فقط میخواهند دارای نقشی باشند،همسایه ها را دور خود جمع کنند و آنها به حرف هایشان گوش بدهند.کافی است در خیابان جشن و سرور به پاشود،خواهید دید که میدان اعدام خالی میشود.مردم تشنه نمایش اند و اگر نمایش جالب باشد همانقدر لذت میبرند که و برگردند و آن را برای دیگران تعریفکنند".
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#ف
https://www.instagram.com/p/CG3RXD2lkA_/?igshid=1uzuqegdohsl5
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
ژاک هنوز هم قضاو قدری است بویژه اینکه:"کینه اش در مقابل شراب ناب و زن زیبا دوام نمی آورد این را آن بالا نوشته اند،چه در مورد ژاک،چه در مورد شما خواننده عزیز،چه در مورد من و چه در مورد بسیاری دیگر"
ارباب به ژاک میگوید :"هیچ معلوم است این چیز ها را کجا یاد گرفتی؟ژاک میگوید در کتاب بزرگ خواندم.ارباب جان هرچه فکر کنیم و تعمق کنیم و تمام کتابهای دنیا را بخوانیم ،تا زمانی که کتاب بزرگ را نخوانده باشیم ،فقط یک شاگرد مبتدی باقی میمانیم".
شما فکر میکنید مراد از کتاب بزرگ چیست؟من فکر میکنم کتاب جهان،من می گویم کتاب جهان را ورق بزن ،شما چه فکر میکنید؟
"ژاک از حرفهایش نتیجه میگیرد هر انسانی میخواهد به دیگری امر و نهی کند و چون حیوانات از فقرا که سایر طبقات به آنها دستور میدهند در رده اجتماعی پایین تری قرار دارند،آنها حیوانی نگه می دارند که بتوانند به آن امر و نهی کنند و سپس میگوید :خب دیگر هر کسی سگ کسی است.وزیر سگ پادشاه است،مدیر کل سگ وزیر است ،زن سگ شوهر یا شوهر سگ زن است، فیفی سگ فلان خانم است و هاپو سگ گدای گوشه خیابان ...و ضعفا سگ اقویا هستند". و در باره خانمهای متشخصی که سگ دارند می گوید :"اینها کسی را دوست ندارند و کسی هم آنها را دوست ندارد،در نتیجه احساساتشان را که نمیدانند چه کنند،معطوف به سگ میکنند".
"مگر یادتان رفته که ژاک عاشق حرفزدن است،بخصوص اگر در باره خودشباشد. و این جنون معمول مردم طبقه اوست، چون آنها را از خواری و حقارتشان بیرون میکشد و بر کرسی خطابه جای می دهد،و بنا گاه آنان را به افراد جالب بدل میکند. به نظر شما چه چیزی عوام را به میدان اعدام میکشاند؟ سنگدلی؟ اشتباه میکنید، مردم سنگدل نیستند و اگر زورشان میرسید این بدبختی را که روی سکوی اعدام احاطه اش کردهاند از چنگال عدالت بیرون میکشیدند.اینان اگر به میدان اعدام میروند برای آن است که وقتی به محله شان برمیگردند مطلبی برای تعریف کردن داشته باشند،حالا صحنه اعدام باشد یا هر چیز دیگری،فرق نمیکند.فقط میخواهند دارای نقشی باشند،همسایه ها را دور خود جمع کنند و آنها به حرف هایشان گوش بدهند.کافی است در خیابان جشن و سرور به پاشود،خواهید دید که میدان اعدام خالی میشود.مردم تشنه نمایش اند و اگر نمایش جالب باشد همانقدر لذت میبرند که و برگردند و آن را برای دیگران تعریفکنند".
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#ف
https://www.instagram.com/p/CG3RXD2lkA_/?igshid=1uzuqegdohsl5
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۶) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre ژاک هنوز هم قضاو قدری است بویژه اینکه:"کینه اش در مقابل شراب ناب و زن زیبا دوام نمی آورد این را آن بالا نوشته اند،چه در مورد…
#کتاب_نوشت۳۶ (۷) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
"ژاک خوب و بد نمی شناسد؛عقیده دارد انسان یا خوشبخت بدنیا می آید و یا بدبخت.وقتی واژه کیفر یا پاداش را میشنود،شانه بالا میاندازد.به نظر او پاداش برای تشویق آدمهای خوب و کیفر برای ترساندن آدمهای بد است.می گوید اگر آزادی وجود ندارد و سر نوشت ما آن بالا نوشته شده،مگر غیر از این می تواند باشد؟معتقد است انسان می تواند بی آنکه خود انتخاب کرده باشد به سوی نام یا به سوی ننگ گام بردارد،درست مثل تیله ای روی شیب کوه که اختیاری از خود ندارد؛و اگر پیشاپیش از توالی زنجیر وار علت و معلول که زندگی انسان را از تولد تا نفس آخر شکل میبخشد اگاه بودیم همچنان معتقد می ماندیم انسان کاری را کرده است که باید می کرد.بارها مخالفتم را با حرف های ژاک به او گوشزد کردهام اما بی هیچ نتیجه و ثمری.در واقع چه جوابی میتوان به شخصی داد که میگوید حاصل جمع عناصری که مرا تشکیل دادهاند هر چه باشد من یک نفر بیشتر نیستم؛در نتیحه یک علت فقط یک معلول می تواند داشته باشد؛من هم همیشه فقط یک معلول به وجود آورده ام؛پس زندگی من چیزی نیست جز یک رشته معلولهای لازم....این افکار را فرمانده ژاک در سرش فرو کرده بود و خود او آنها را از اسپینوزا داشت که فلسفه اش را از حفظ می دانست.بنابر این اساس می توان تصور کرد که ژاک نه از چیزی خوشحال میشود و نه از چیزی غمگین".
خب خواستم چیزی به این نوشته اضافه کنم،دیدم خودش خودش را می گوید ولی انگار آن بالا نوشته که اینجا باید چیزی بگویم.من می گویم جهان و هرچه در اوست حاصل علت های مختلف اند که آنها هم خود بر اثر علت های گوناگون بوجود آمده اند .این تاثیر و تاثر ها خطی نیستند بلکه متعامل و چند جانبه اند و بسیار پیچیده .انسان هنوز نتوانسته اثرات گوناگون چیز ها را بر یک چیز اندازه گیری کند.اگر روزی انسان بتواند ابر رایانه هایی بسازد که میلیارد اثر متعامل و چندین وجهی را اندازه بگیرد،چه بسا بتوان رخداد های آینده را دقیق پیش بینی کرد و اگر چنین شود جبر گرایی رخ داده است،اکنون که ما می پنداریم آزادیم بخاطر نادانیمان است.
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CG7MGv-lJKG/?igshid=7adfal8b9p3s
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
"ژاک خوب و بد نمی شناسد؛عقیده دارد انسان یا خوشبخت بدنیا می آید و یا بدبخت.وقتی واژه کیفر یا پاداش را میشنود،شانه بالا میاندازد.به نظر او پاداش برای تشویق آدمهای خوب و کیفر برای ترساندن آدمهای بد است.می گوید اگر آزادی وجود ندارد و سر نوشت ما آن بالا نوشته شده،مگر غیر از این می تواند باشد؟معتقد است انسان می تواند بی آنکه خود انتخاب کرده باشد به سوی نام یا به سوی ننگ گام بردارد،درست مثل تیله ای روی شیب کوه که اختیاری از خود ندارد؛و اگر پیشاپیش از توالی زنجیر وار علت و معلول که زندگی انسان را از تولد تا نفس آخر شکل میبخشد اگاه بودیم همچنان معتقد می ماندیم انسان کاری را کرده است که باید می کرد.بارها مخالفتم را با حرف های ژاک به او گوشزد کردهام اما بی هیچ نتیجه و ثمری.در واقع چه جوابی میتوان به شخصی داد که میگوید حاصل جمع عناصری که مرا تشکیل دادهاند هر چه باشد من یک نفر بیشتر نیستم؛در نتیحه یک علت فقط یک معلول می تواند داشته باشد؛من هم همیشه فقط یک معلول به وجود آورده ام؛پس زندگی من چیزی نیست جز یک رشته معلولهای لازم....این افکار را فرمانده ژاک در سرش فرو کرده بود و خود او آنها را از اسپینوزا داشت که فلسفه اش را از حفظ می دانست.بنابر این اساس می توان تصور کرد که ژاک نه از چیزی خوشحال میشود و نه از چیزی غمگین".
خب خواستم چیزی به این نوشته اضافه کنم،دیدم خودش خودش را می گوید ولی انگار آن بالا نوشته که اینجا باید چیزی بگویم.من می گویم جهان و هرچه در اوست حاصل علت های مختلف اند که آنها هم خود بر اثر علت های گوناگون بوجود آمده اند .این تاثیر و تاثر ها خطی نیستند بلکه متعامل و چند جانبه اند و بسیار پیچیده .انسان هنوز نتوانسته اثرات گوناگون چیز ها را بر یک چیز اندازه گیری کند.اگر روزی انسان بتواند ابر رایانه هایی بسازد که میلیارد اثر متعامل و چندین وجهی را اندازه بگیرد،چه بسا بتوان رخداد های آینده را دقیق پیش بینی کرد و اگر چنین شود جبر گرایی رخ داده است،اکنون که ما می پنداریم آزادیم بخاطر نادانیمان است.
ادامه در شماره های سپس تر
#قضا
#قدر
#فلسفه
#دانشگاه_خوارزمی
#فبک
#فلسفه_ورزی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CG7MGv-lJKG/?igshid=7adfal8b9p3s
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۷) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre "ژاک خوب و بد نمی شناسد؛عقیده دارد انسان یا خوشبخت بدنیا می آید و یا بدبخت.وقتی واژه کیفر یا پاداش را میشنود،شانه بالا میاندازد.به…
#کتاب_نوشت۳۶ (۸) / #یحیی_قائدی
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
خب این گزاره را خوشم آمد اینجا بگذارم.شاید آن بالا نوشته باشد و شاید هم نوشته نباشد.می دانی چیست هر چه آن بالا نوشته نشده باشد هم به آن بالا مربوط است،به کسی چه مربوط.مربوط نبودن به کسی هم ..نه بابا ولش کن دیگر،پدر آن بالا را در آوردی،ممکن است روی آن بالا ،بالا بیاید ها، خب نه،بستگی دارد نوشته باشد یا نباشد،سر انجام آن گزاره:
"تاریکی اگر آدم را بز دل نکند جسور که می کند".
این هم پایان آن چیزی است که از ژاک قضا و قدری برایتان می گزارم.دلم برایش تنگ می شود.با ژاک و اربابش زیستم .نخستین نوشتار نامه ای بود که دوبار خواندمش.
درستکاری و بی بند و باری
"برای جدال میان بی بند و باری اخلاقی و درستکاری هرگز مثالی بارزتر از او دیده نشده بود.نمی شد این زن را پایبند اخلاقیات دانست؛در عین حال همه اذعان داشتند که از او درستکار تر ندیدهاند.کشیش محل بهندرت او را پای محرابش مییافت اما همواره دستش را برای کمک به نیازمندان باز میدید. همیشه به خنده میگفت مذهب و قانون یک جفت چوب زیر بغل است که نباید از کسانی که زانوان ضعیف دارند گرفت.زنهایی که به خاطر همسرانشان از معاشرت با او ابا داشتند بهخاطر بچه هایشان خواستار دیدار او بودند".
ته جبر گرایی
"فرماندهم میگفت :هر علتی معلولی دارد؛علت ضعیف معلول ضعیف؛علت آنی،معلول آنی؛علت متناوب ،معلول متناوب؛علت متغیر معلول کند و علت مقطع ،معلول هیچ".
"اما من که بنطرم می آید در وجودم احساس آزادی می کنم،همانطور که احساس میکنم فکر میکنم.
فرماندهم می گفت :بله برای اینکهاکنون کاری نمی خواهی بکنی؛اما اگر بخواهی خودت را از اسب پرت کنی چطور؟
خب خودم را پرت می کنم.
با شعف ،بدون اکراه، بدون زحمت؟مثل وقتی که می خواهید دم در مسافرخانه ای پیاده شوید؟
نه کاملا؛اما چه اهمیتی دار ،مهم این است که خودم را از اسب پرت کنم و ثابت کنم آزادم و اختیار با من است.
فرماندهم میگفت :چطور !متوجه نیستی که بدون تناقض گویی من هرگز به فکرتان نمیرسید گردنتان را بشکنید؟پس این من هستم که پایتان را از زین در می آورم و شما را به زمین میاندازم اگر زمین خوردن شما چیزی را ثابت میکند این نیست که شما اختیاری از خود دارید بلکه ثابت می کند شما دیوانهاید.فرماندهم اضافه کرد که استفاده غیر مسئولانه از آزادی مشخصه بارز دیوانه هاست.
این را نمیتوانم قبول داشته باشم؛بر خلاف عقیده تو فرماندهت ،هر وقت دلم بخواهد فکر میکنم اختیار با من است".
https://www.instagram.com/p/CG-LghSl6Dk/?igshid=b4nii2ofx2eh
#ژاک_قضا_و_قدری
#دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری
#Denis_Diderot
#Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre
خب این گزاره را خوشم آمد اینجا بگذارم.شاید آن بالا نوشته باشد و شاید هم نوشته نباشد.می دانی چیست هر چه آن بالا نوشته نشده باشد هم به آن بالا مربوط است،به کسی چه مربوط.مربوط نبودن به کسی هم ..نه بابا ولش کن دیگر،پدر آن بالا را در آوردی،ممکن است روی آن بالا ،بالا بیاید ها، خب نه،بستگی دارد نوشته باشد یا نباشد،سر انجام آن گزاره:
"تاریکی اگر آدم را بز دل نکند جسور که می کند".
این هم پایان آن چیزی است که از ژاک قضا و قدری برایتان می گزارم.دلم برایش تنگ می شود.با ژاک و اربابش زیستم .نخستین نوشتار نامه ای بود که دوبار خواندمش.
درستکاری و بی بند و باری
"برای جدال میان بی بند و باری اخلاقی و درستکاری هرگز مثالی بارزتر از او دیده نشده بود.نمی شد این زن را پایبند اخلاقیات دانست؛در عین حال همه اذعان داشتند که از او درستکار تر ندیدهاند.کشیش محل بهندرت او را پای محرابش مییافت اما همواره دستش را برای کمک به نیازمندان باز میدید. همیشه به خنده میگفت مذهب و قانون یک جفت چوب زیر بغل است که نباید از کسانی که زانوان ضعیف دارند گرفت.زنهایی که به خاطر همسرانشان از معاشرت با او ابا داشتند بهخاطر بچه هایشان خواستار دیدار او بودند".
ته جبر گرایی
"فرماندهم میگفت :هر علتی معلولی دارد؛علت ضعیف معلول ضعیف؛علت آنی،معلول آنی؛علت متناوب ،معلول متناوب؛علت متغیر معلول کند و علت مقطع ،معلول هیچ".
"اما من که بنطرم می آید در وجودم احساس آزادی می کنم،همانطور که احساس میکنم فکر میکنم.
فرماندهم می گفت :بله برای اینکهاکنون کاری نمی خواهی بکنی؛اما اگر بخواهی خودت را از اسب پرت کنی چطور؟
خب خودم را پرت می کنم.
با شعف ،بدون اکراه، بدون زحمت؟مثل وقتی که می خواهید دم در مسافرخانه ای پیاده شوید؟
نه کاملا؛اما چه اهمیتی دار ،مهم این است که خودم را از اسب پرت کنم و ثابت کنم آزادم و اختیار با من است.
فرماندهم میگفت :چطور !متوجه نیستی که بدون تناقض گویی من هرگز به فکرتان نمیرسید گردنتان را بشکنید؟پس این من هستم که پایتان را از زین در می آورم و شما را به زمین میاندازم اگر زمین خوردن شما چیزی را ثابت میکند این نیست که شما اختیاری از خود دارید بلکه ثابت می کند شما دیوانهاید.فرماندهم اضافه کرد که استفاده غیر مسئولانه از آزادی مشخصه بارز دیوانه هاست.
این را نمیتوانم قبول داشته باشم؛بر خلاف عقیده تو فرماندهت ،هر وقت دلم بخواهد فکر میکنم اختیار با من است".
https://www.instagram.com/p/CG-LghSl6Dk/?igshid=b4nii2ofx2eh
Instagram
yahyaghaedi
#کتاب_نوشت۳۶ (۸) / #یحیی_قائدی #ژاک_قضا_و_قدری #دنی_دیدرو ترجمه #مینو_مشیری #Denis_Diderot #Jacques_le_Fataliste_et_son_Maitre خب این گزاره را خوشم آمد اینجا بگذارم.شاید آن بالا نوشته باشد و شاید هم نوشته نباشد.می دانی چیست هر چه آن بالا نوشته نشده باشد…