دکتر یحیی قائدی
1.33K subscribers
370 photos
59 videos
96 files
310 links
کانال اختصاصی دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
متخصص و پیشگام در حوزه فلسفه برای کودکان
برگزار کننده دوره های مقدماتی و پیشرفته تربیت مربی فلسفه برای کودکان
مشاوره فلسفی و کافه فلسفه
Download Telegram
خواب نوشت ۲۳
۱اسفند۱۳۹۸(ساعت خواب پنج و بیست دقیقه پس از ظهر تا بیست دقیقه به هفت)
یحیی قائدی
به سختی جایی برای پارک ماشین پیدا کردم و چون شتاب داشتم زود از ماشین دور شدم. تازه از خودم پرسیدم آیا ماشین را جای خوبی پارک کردم؟آیا درست پارک کردم. این بود که سر برگرداندم و امید داشتم که در انتهای دور دست کوچه ماشین را ببینم‌.در دلم شوری بر پا شد‌‌.یعنی به این سرعت ماشین را دزدیدند؟
یک گوشه دیگر دلم می گفت نه ندزدیده اند بلکه تو آن را گم کرده ای.
کمی جلوتر آمدم. هنوز نمی توانستم ماشین را ببینم. کوچه و پیچ و خم داشت.همین سبب می شد که فکر کنم ماشین ممکن است پشت ماشینی دیگر یا پشت پیچ کوچه باشد.
وقتی ماشین را یافتم دیدم جای خوبی پارک نشده و درست هم پارک نشده بود.آغازیدم به دور زدن برای جای پارکی خوب.َ
کوچه ها پر از ماشین بود خیلی سخت می شد جایی را پیدا کرد.حالا من انگار خیلی از جایی که قرار بود بروم دور شده ام و حتا من
مانده بودم که کدام کوچه نزدیک به محلی بود که من باید می رفتم. تصویری از آدمی در در ذهنم بود که همواره همان دور و بر بود و انگار ادمها را راهنمایی می کرد کجا پارک کنند.شغلی خود ساخته بود.جالبی اش این بود که در یک زمان در همه کوچه ها بود(قیافه اش شبیه احمد حقیقی از معلمان عشایر در بم و کوه شاه بود) .سر انجام توانستم جایی ماشین را پارک کنم ‌وقتی پیاده شدم و در ماشین را قفل کردم تازه متوجه شدم که بدترین پارک و بدترین جا پارک کرده ام.جلو ماشین تماما دهانه یک کوچه را مسدود کرده بود.سمت شاگرد دقیقا جلوی درب یک خانه بود.تازه متوجه شدم وقتی می خواستم ماشین را پارک کنم کیف مسافرتی ام را پایین گذاشته بودم و وقتی داشته ام عقب و جلو می کرده ام لاستیک ماشین رفته روی کیف.هم روی گلگیر را خراشیده و هم تیزیش وارد لاستیک شده.در دلم می گفتم کم ماشین به اینجا و آنجا مالیده بود اینم بهش اضافه شد. لاستیک‌ماشین آرام آرام و جلوی چشمم داشت بادش خالی می شد. حالا انگار لاستیک فقط تیوپ است.دنده عقب گرفتم.با لاستیک پنجر دور زدم .آن مرد که راهنمای پارک در خیابانها بود ، ظاهر شد.شاید بشود نامش را گذاشت روح نگهبان پارک ماشین ها. گفت چرا آنجا پارک نکردی و محوطه ای کاملا خالی را نشان داد که خاکی بود و هنوز هم کاملا خالی بود و من مانده بودم که چرا هیچ ماشینی در آنجا پارک نکرده است.گفتم چون هیچکس پارک نکرده بود.
من را به جایی هدایت کرد و گفت از او بخواه جایی در شانه آسفالت و کنار خیابان به تو بدهد. و من پیش خودم فکر کردم آخر جایی نیست و او انگار فکر مرا خوانده بود گفت او می تواند کاری بکند.انگار او چنین قدرتی داشت.
وقتی کمی نزدیک تر شدم .وکسی را دیدم که می شناختم .او اوستا غلومسین(استاد غلامحسین)بود.کسی که در کودکی ما،سر می تراشید و ختنه می کرد و همو بود که من و یه عالمه بچه دیگر را تنها ظرف چند دقیقه ختنه کرده بود.
خوشحال شدم.چون کور سویی در تاریکی.چند لحظه بعد معلوم شد که او اوستا غلومسین نیست .بخودم می گفتم چقدر شبیه است اما صورتش کمی پهن تر بود و موهای سر و صورتش کمی بلند وسفید. او بخشی از پیاده رو را اشغال کرده بود و پنجر گیری راه انداخته بود.بمن خبر دادند او نمی تواند برای من کاری کند.همان لحظه فکر کردم او چقدر شبیه زارسینکویِ مکانیک دوران بچگی من (زایر حسین و ک و او همه مربوط به چند چیز است :کوچک سازی و احترام و مهربانی)
و گفتند این قانون که او اجازه دهد در شانه آسفالت خیابان پارک کنند تنها به توریست ها مربوط است و من از سر استیصال به روح نگهبان پارک ها گفتم خب به او بگو من توریستم و احمد حقیقی گفت نه !می فهمند.
هوا داشت تاریک می شد و کور سوی نور خورشید در دور دست روی دیوار های گلی خانه ها دیده می شد.
من از خواب بیدار شدم .
#خواب_نوشت
#یحیی_قائدی
گزارشی کوتاه از کارگاه فبک هنر دکتر قائدی
دانشگاه هنر ۲ اسفند ۹۸
نحوه تشکیل اجتماع پژوهشی /حلقه کند و کاو(موضوع: فبک هنر)
نوشته مهناز میرزایی( با سپاس از بیتا)

مقدمه:

وقتی از فبک هنر حرف می زنیم مراد ما پدیدآوردن هنرمند نیست بلکه می خواهیم انسان متامل هنرمند بار آوریم. یعنی هنرمندی که تاملات فلسفی می کند. ما به شهروندانی نیاز داریم که هنر را بفهمند. در ایران افرادی که هنر را بفهمند خیلی کم داریم. افراد از هنر هایی مثل کاریکاتور و انیمیشن و ... لذتی نمی برند یعنی هنر را درک نمی کنند. در واقع مراد از نقاشی¬نوشت و تحلیل کاریکاتور و انیمیشن و ... تلاشی است برای کشف رگه¬های اندیشه¬ای هنر

در فبک قصد داریم طرح هنر را وسط فلسفه برای کودکان بنشانیم. از طریق هنر به کاوشگری های مختلف کمک کنیم.

از آنجا که اینگونه کاوشگری هنری در دانشگاه و مدرسه مورد غفلت واقع شده ما یک عقب ماندگی تاریخی هنری داریم و نیاز جامعه است. رشد سینما، زیبایی سیمای شهری، در گروه تقویت هنر است.

تمرین:

در این جلسه هدف پاسخ به این سوال است که چگونه می توان بین هنر و فبک ارتباط بر قرار کرد؟

با دو محرک نحوه انجام اجتماع پژوهشی/حلقه کندوکاو هنر مطرح و تمرین عملی انجام شد.

1. تمرین اول:محرک داستان سعدی

2. تمرین دوم: محرک عکس سالوادور دالی

در تمرین اول حکایت سعدی که توسط استاد بازسازی شده بود خوانده شد و به سوال هنر چیست پاسخ داده شد.

مراحل تشکیل اجتماع پژوهشی در حکایت گلستان:

1. گروه¬های دو نفره تشکیل شد.

2. هر گروه با گفتگو به سوال پاسخ دادند.

3. پاسخ هر گروه روی برد نوشته شد.

4. نظرات موافق و مخالف با هر سوال پرسیده شد. و استدلال مخالفان و موافقان بررسی شد.

5. یکی از مهارت های مهم در گفتگوی فبکی علاوه بر استدلال کردن گوش دادن است.

6. نکته: اگر کسی توضیح اضافه خواست بدهد باید از جمع اجازه بگیرد.

7. یکی از روش های رسیدن به جمعبندی این است که ببینیم در همه تعریف ها کدام مفهوم بیشتر از همه تکرار شده است. (در تعریف های هنر چیست؟ خلق کردنی زیبا مفهوم مشترک همه تعاریف بود).

8. نکته: وقتی با بچه ها کار میکنیم تشخص بخشی مهم است. کودک صاحب نظر است و می تواند مخالفت کند.

9. نکته: اگر همه موافق بودند و کسی مخالفت نکرد باید دلیل موافقت پرسیده شود. از طریق بهم زدن اتحاد موافقان گفتگو را ادامه می دهیم. (چه کسانی با دلیل موافقت فرد الف موافقند).







در تمرین دوم تحلیل نقاشی سالوادور دالی.



در تمرین دوم تحلیل نقاشی سالوادور دالی.

1. مراحل شکل گیری گفتگو در این تمرین به صورت زیر است:

2. در ابتدا هر چه در تصویر می بینید فهرست کنید.

3. گفتگو در مورد آنچه از نقاشی توصیف شده است.

4. در مرحله بعد گفتگو در مورد معنایی که هر کس از نقاشی برداشت می¬کند.

• نقاشی آشفتگی رو به من منتقل می کنه و تناقض

• طبیعتی که د رآن غلبه با هجوم مردانه است.

• پیشرفت تکنولوژی زن را به استثمار کشیده است.

• فضایی را نشان می دهد که طبیعت به واسه نگاه مردانه بلعیده می شود.

• تقابل زنانگی و مردانگی و حرف های بیهوده شکننده و بی انتها

• آهنگ زندگی چیزی نیست جز چرخش انرژی های مثبت و منفی

• الگوهای رایج جنسیتی را نشان می دهد

• پیشرفت مردان حتی به قیمت شکسته شدن عواطف زنان

• مرد خود را به زن با همه دارایی هایش عرضه می کند.

در پایان استاد خواستند به دو سوال پاسخ دهیم:

1. چه آموختید؟

2. چه احساسی دارید؟


1. مراحل شکل گیری گفتگو در این تمرین به صورت زیر است:

2. در ابتدا هر چه در تصویر می بینید فهرست کنید.

3. گفتگو در مورد آنچه از نقاشی توصیف شده است.

4. در مرحله بعد گفتگو در مورد معنایی که هر کس از نقاشی برداشت می¬کند.

• نقاشی آشفتگی رو به من منتقل می کنه و تناقض

• طبیعتی که د رآن غلبه با هجوم مردانه است.

• پیشرفت تکنولوژی زن را به استثمار کشیده است.

• فضایی را نشان می دهد که طبیعت به واسه نگاه مردانه بلعیده می شود.

• تقابل زنانگی و مردانگی و حرف های بیهوده شکننده و بی انتها

• آهنگ زندگی چیزی نیست جز چرخش انرژی های مثبت و منفی

• الگوهای رایج جنسیتی را نشان می دهد

• پیشرفت مردان حتی به قیمت شکسته شدن عواطف زنان

• مرد خود را به زن با همه دارایی هایش عرضه می کند.

در پایان استاد خواستند به دو سوال پاسخ دهیم:

1. چه آموختید؟

2. چه احساسی دارید؟
#فبک
#فبک_هنر
#یحیی_قائدی
#فلسفه_برای_کودکان
#p4c
#p4c_iran
#iran_p4c
#yahyaghaedi
کافه فلسفه۴۸
کرونا
یحیی قائدی
۵اسفند ۹۸
مقدمه:(این اولین کافه ای است مقدمه دارد)
کرونا/کرونا چینی زاده :یکی در برگه رایش نوشته بود سید کرونا چینی زاده.
یکی می گفت کرونا خیلی خر است. یکی می گفت نه! کرونا ماشین است.یکی هم به کرونا گفته بود اگر راست می گویی فلانی را بگیر‌،آنگاه کُرِ بوتی!(پسرباباتی)/ادبیات کرونایی.
تو:کافه ای که مقدمه داشته باشد دیگر کافه نیست
من:خب می تونی بگی که کرونا چون بی مقدمه آمد،کرونا نیست.
تو:کرونا بی مقدمه نیامد کار آمریکایی ها بود آنها آوردنش تا اقتصاد چین را فشل کنند
من:نه کرونا کار خریت و حماقت بود.
تو:دوباره پا کردی تو کفش(سم)من؟آخه کرونا با خر چه ارتباطی دارد من به این گندگی،خریت به این گندگی چه کاری با کرونایی دارد که یک میلیاردم یک خر هم نیست.
من: بدبختی همین است دیگر .خریت اینقدر گنده است که کسی باورش نمی شود کار او باشد
تو:در هر حال به من ربطی ندارد.شایدم کار خود چینی ها باشد.آنها می خواستند سرمایه گزاران و شرکت های بزرگ اروپایی امریکایی را از صحنه چین بیرون کنند. و بعد خود سهامشان را خریدند و تنها ایران که خیلی دلش می خواهد مدلی کوچکی از چین باشد،اگاه بود و با چین همکا ی کرد و با هواپیمای ماهان چینی های مانده رانده در اقصا نقاط جهان را به چین برگرداند و آدم بنی بشر را از چین آورد قم و اینطوری تو دهنی محکمی زد به امریکا.
من: تا حالا نمی دانستم خرها هم اهل شایعه باشند‌ و هم ضد و نقیص بگویند. خر تا بوده و نبوده صداقت داشته دروغ مال آدمهاست. سرانجام کرونا را چینی ها درست کردند یا امریکایی آوردند؟

تو:ببین برای من مهم نیست که کرونا را کی آورده ،اول باید نسبت من با کرونا را مشخص کنی.من قاطعانه هر گونه رابطه را با کرونا رد می کنم.
من:ببین من هم دلم نمی خواهد به خر خودم تهمت بزنم ولی اینقدر شواهد زیاد است که نمی توانم تو را تبرئه کنم.
تو:چه شواهدی آقا جان
من:اولین شاهد همین هواپیمایی ماهان است.
تو:شگفتا!از کی تا حالا هواپیما خر شد.
من:حرف تو حرف من نیار.
تو:گیر می دی ها؟چطور خر تو خر میشه اما حرف تو حرف نمیشه! خب این شاهدت که پوچ از آب در آمد ،دیگر چه شواهدی داری؟
من:یعنی تو شاهد حالیت می شود تو تا حالا یک بار حرف حساب قبول کردی‌.همه دنیا یک چیز می گویند و خر من چیز دیگر. از روزی که دچار تهوع شدی دیگر آدم نشدی.ولی برای ثبت در تاریخ می گویم.
تو:تاریخ عین من است و من عین تاریخم.
من:باز پریدی تو حرف!یعنی می خواهی بگویی تاریخ سرگذشت خریت آدم است
تو:دست کم در یک جا با تو موافقم.در این صورت تو منی من توام.
من:آمار یکی دیگر از شواهد است
تو:یعنی آمار هم خر است.واقعا درست نیست هرچه در جهان است را به من نسبت می دهی
من: اکنون یک جمله مشعشع به ذهنمان آمد:تو آینه تمام نمای جهانی!خریت آینه تمام نمای جهان است.
تو:یعنی رسما پیروزی مرا اعلام کردی!سر انجام آمار با من چه ربطی دارد؟
من:آخر نمی شود صبح اعلام کنی دو نفر مبتلا هستند و عصر همان دونفر فوت کنند.یا همه دنیا می گویند نسبت مبتلایان به مردگان دو تا سه درصد است ولی در ایران بیست در صد باشد
تو:چرا نمی شود؟
من:هیچ.من حرفم را پس می گیرم.ولی این امار ها سوراخ زیاد دار‌ند.
تو:اشکال ندارد.همه جهان نه از اتم بلکه از سوراخ درست شده است.
من:ربط این را دیگر نمی توان انکار کنی:دروغ.
تو:تنها‌چیزی که به خریت ربط ندارد دروغ است.خودت در بالا گفتی خرها هر چه باشند صادق اند.
من :پس این دروغ ها را نامش چه بگذاریم ؟
تو: خریت:انگار دروغ به نافشان بسته است‌
من:اکنون تو پیروزی مرا اعلام کردی!
#کافه_فلسفه
#philo_cafe
#یحیی_قائدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر یحیی قائدی در نشست تخصصی نقد کتاب " مرگ مدرسه " در خانه اندیشمندان علوم انسانی
من فکر می کنم ما بازی خوردیم
ما گرفتار یک بازی هستیم و مدام دور خودمان می چرخیم می گوییم مدرسه این است آن است و چند سال درگیر چند مساله معلمان می شویم بعد یک چیزی را به نظرم ما باید فهم بکنیم.
ما در یک فضای ایدئولوژیک هستیم، باید این ایدئولوژی را فهم کنیم
امیدواری من این است که شروع کنیم به فهم این نکته که چقدر از ناکارآیی تربیت مدرسه ناشی از این فضایی است که در آن هستیم.

#یحیی_قائدی
#مرگ_مدرسه

@yahyaghaedi
کافه فلسفه ۴۹
یحیی قائدی
۷اسفند ۹۸
تو:بله بفرمایید
من:خیلی جالبه حالا دیگر بدون درخواست من آماده گفتگو می شوی!
تو:احساس خطر کردم.
من:نه.نباید اینگونه شود من مدت هاست،دکمه احساس خطر و آژیر خطر تو را خاموش کرده بودم
تو:تو می خواهی چیزی را گردن من بیندازی.من رسما اعلام می کنم آن هیچ ربطی به من ندارد.
من:نه .خواهش می کنم.حالا که نوبت من شد که همه چیز را گردن تو بیندازم تو باهوش شدی .تو کی تکامل یافتی که از آدمت جلو زدی .این آدم دو و نیم ملیون سال طول کشید تا این شود‌ تو چگونه ظرف چند سال از ادمت جلو زدی.
تو: می خواهی منو خر کنی و هر چیز را بیندازی گردن من
من:اری. اگر بتوانم چنین می کنم.تو برای همینی.خب حالا چه احساس خطری کردی؟
تو: اکنون دیگر پرید.یادم رفت.حافظه بلند مدت من دیگر کار نمی کند.
من:می خواهی کمکت کنم.بگویم که تو باید چه احساس خطری می کردی.؟
تو:تو همیشه روی خریت من حساب کردی.بگو.
من:حالا نمی دانم چگونه بگویم.می دانی یک شورشی ،یک انارشیستی در من زندانی است و من فکر می کنم آن همه اش کار توست.یعنی یک خرابکار.
تو:بهت نمیاد.
من:سپاس.چقدر خوب است که خر آدم،آدم را قبول داشته باشد.
تو:خب کار من همین است.ایفای نقش خر کردن تو.
من:بی شعور.
تو:درست است. تازگی ها تشخیص ات خیلی درست شده،انگار تازه کیت تشخیص را از خارج آورده اند.
من:مگر کرونا است که کیت تشخیص بخواهد.برای خریت کافی است دست در دماغت کنی.
تو:برای کرونا هم که کافی است پنبه را آغشته کنی به گل بنفشه و بگذاری در میانه نشینمنگاهت.
من:پس این کیت چیست که می گویی ؟
تو:هیچ حرفم را پس می گیرم‌.
من:احساس خطر می کنی هنوز یا نه؟
تو:بله.از همان بچگی که من چون کره خری در تو داشتم با تو رشد می کردم،از تو می ترسیدم.تو همیشه دلت می خواست همه چیز به هم بریزد.اگر باران می آمد تو دلت می خواست اینقدر بیاید که همه جا را سیل ببرد.اگر باران به خوبی و خوشی تمام می شد.تو اندوهگین می شدی. یادم هست در یک عروسی دو نفر رفتند زیر تراکتور و تو هیجانت خیلی بالا امده بود.خیلی ترسیدی بودی اما در عین حال برایت جالب بود‌.
من:ببین وقتی روایت کردن را به تو واگذار می کنند.خودت را مبرا می کنی.من تا حالا فکر می کردم همه‌این حس خرابکاری و انارشیتی کار خرم بوده و حالا تو می گویی که کار خودم بوده!
تو:خب خودت روایت کن.
من:باشد.ببین تو که در من داشتی رشد می کردی هیچ وقت دلت ارامش نمی خواست.مثلا دلت نمی خواست جنگ تمام شود.دلت می خواست هر روز حمله باشد.وقتی چند روزی می گذشت و جبهه ها ارام بود تو اندوهگین بودی و به من می گفتی چرا هیچ جا را بمب باران نکرده اند این چه جنگی است.نه تانکی زده اند نه هواپیمایی انداخته اند .نه جنگ تن ‌ به تنی، این هم شد جنگ. وقتی جنگ تمام شد دلت می خواست هر روز خدا یک جایی تظاهرات باشد وقتی تو ایران خبری نبود می خواستی یک جای جهان یه چیزی شده باشد.همیشه خدا سرت تو اخبار بود ببینی کجا ویران شده است.یادم هست وقتی برج های تجارت جهانی را منفجر کرده بودند تو داشتی چه کیفی می کردی.از این که در نقطه ای از جهان زندگی می کنی که همه طرفش جنگ و آشوب است خدا را شکر می کردی و بدتر از همه‌بسیار خوشحال بودی که صاحبی چون من داری که دارد با خریت تو حال می کند.یادم هست می گفتی چه صاحب خوبی دارم که حاضر نیست برود کشوری زندگی کند که خیلی آرام است مثل سوئد.دلت برای مردم ان کشور ها می سوخت و شگفت زده بودی که آنها چگونه از زندگی لذت می برند.
تو:یعنی همه اینها کار من بود و تو نقشی نداشتی!
من:حقیقتش نمی دانم.آدمها می گویند این کار خریت شان است خب.یعنی تو‌می گویی آدمها خیال پردازی می کنند یا قصه سرهم می کنند؟
تو: راستش را بخواهید من هم نمی دانم.شاید کمبود هیجان داشته باشند.شاید بخاطر تنهایی شان باشد.شاید کار انقلاب کشاوری باشد و یا اینکه به اندازه کافی در آنها دوپامین،اکسوتوسین و سروتونین ترشح نمی شود.پیش از انقلاب کشاورزی آدمها مدام دنبال شکار می دویدند و آدرنالین ترشح می کردند و یا وقتی دانه ای پیدا می کردند کلی تنهایی‌شان پر می شد اما حالا چی از صبح تا شب حتا به انداره یک اتم هم دوپامین ترشح نمی کنند.آدمها حالا حتا دستشویی هم دم دستشان هست . و دیگر نمی توانند با طی کردن مسافت دو کیلومتری تنهایی شان را پر کنند.
من:می دانی چیست؟
تو:نه
من:فکر می کنم تو و من دستمان در یک کاسه است.هر دو خرابکار و شورشی هستیم.و این خیلی وحشتناک است.دست کم یک طرف باید آدم‌باشد و یک طرف خر.تا یکی بتواند جلوی آن یکی را بگیرد و یا یکی بر یکی پیروز شود. وقتی هر دو در یک جبهه باشند.عواقب بدی دارد و یکی از آنها همین است که می خواهند دیگران را به جنگ هم بیندازد.ولی اگر آدم و خرش مدام با هم در جنگ باشند دیگر هیجانشان تکمیل است و وقت ندارند که بخواهند جهان در شورش باشد. ولی اگر خریت پیروز شود و یا آدمیت ،
در هر دو حالت جهان ساکن و سرد و ساکت است و این اصلا با روح جهان سازگار نیست.
تو:اینها را دیگر من نمی فهمم.خیلی از من توقع داری.اما من همواره طرفدار پیروزی خریت هستم.در آن صورت فرایند تکاملی من تکمیل می شود و من توانسته ام دی ان ای ام را در هر چیز پخش کنم. تازه فکر می کنم با پیروزی خریت هیجان هم تکمیل می شود چون هروز در جهان جایی دارد بگند کشیده می شود. در حالیکه که اگر ادمیت پیروز شود ، دیگر جهان جای زیبایی نیست.نه سیلی می آید ،نه پلی خراب می شود،نه کرونا جان کسی را می گیرد،نه جاده ها قاتل ادمها می شوند،نه کسی زیر دست و پا له می شود.نه هیجانی از سر احتکار ماسک درست می شود.نه کسی در خیابان تظاهرات می کند.اصلا به نظر تو در این صورت جهان جای زیبایی است؟
#کافه_فلسفه
#یحیی_قائدی
#philo_cafe
گزارش پیش جلسه ی اول:نگاهی اجمالی به کار فلسفه برای کودکان

کارگاه تربیت مربی فلسفه برای کودکان/ ویژه دانشجویان/29 بهمن 1398
دانشگاه خوارزمی پردیس کرج
تسهیلگر: یحیی قائدی
تهیه کننده گزارش اعظم حبیب پور

تسهیلگر در ابتدا کتاب های لازم برای مطالعه در مورد فلسفه برای کودکان را نام بردند.

پس از بیان کتاب ها زهرا پرسید آیافبک تنها آموزش مهارت یادگیری است و نه علم آموزی به کودکان؟در اینجا استاد پرده ای دیگر از نحوه ی کار فبک(مهارت گوش دادن و بیان کردن صحیح منظورنظر گوینده) را نشانمان دادند واز ما خواستند سوال زهرا را بیان کنیم و هر کس به زبان و ادراک خودش سوال اورا بیان کرد که تقریبا همه باهم متفاوت بود.

سپس استاد داستانی تحت عنوان پرسندوی 1 را با محوریت نام برایمان خواندند. پرسندوی 1 نماد انسان نخستین است در ابتدای جاده ی زندگی .و هنوز درگیر نامگذاری ها ومفهوم بخشی به جهان خارج می باشد.

"پرسندو داشت به راهش درجاده ادامه می داد.داشت به نامش فکر می کرد.که کلاغی از راه رسید و از او نشانی لانه اش را پرسید.پرسندو شگفت زده بود که چرا کلاغ نشانی لانه اش را از اومی پرسد ؟ همین که کلاغ پرپرزنان دورشد پرسندو به ادامه ی فکرش فکرکرد تا این که ناگهان روباهی از راه رسید.و فکرهایش را برهم زد و از پرسندو نشانی لانه ی کلاغ را پرسید.پرسندوهاج و واج مانده بود. او که هنوز داشت به نام خودش فکر می کرد و پاسخی برایش نداشت چرا بقیه مدام از او می پرسند. پرسندو حتی دیگر فراموش کرده بود که از کی در جاده بوده و از کی به جاده زده است و نخستین باری که به جاده زده کی بوده؟حالا انگار نوبت گنجشک بود که از او آدرس لانه و دانه را بپرسد پرسندو این بار داشت به راستی شگفت زده می شد گنجشک که گیجی و شگفتی را در چشم های پرسندو دیده بود سریع به پروازش ادامه داد پرسندو که مانده بود چرا همه همه چیز را از او می پرسند در حالی که او هنوز نمی دانست که کیست.یادست کم فکر می کرد که چیز زیادی نمی داند اوگاهی هم فکر می کرد که هیچ نمی داند به جز این که در جاده است پرسندو همان طور که داشت فکرمیکردکسی از دور اوراصداکرد وپرسندوهمان لحظه دانست که چرا همه همه از او می پرسند ."

استاد خواستند هر کسی در دفترش بنویسد با شنیدن این داستان چه پرسشی به ذهنش می آید.

استاد پرسش های دوستان را پای تخته نوشتند

فاطمه:چرا پرسندو از نامش خبرنداشت؟

امین:شما پرسندو هستید اینطور نیست؟

اعظم:دیگران از کجا می دانستند نام او پرسندواست؟

خاطره:چرا گنجشک و کلاغ آدرس خود را از پرسندو پرسیدند؟

اسماعیل:اگر نامش را نمی دانست چگونه متوجه شد که اوست؟

فاتح:چرا پرسش های پرسندو به خودش برمی گردد؟

زهرا:چرا تاکنون کسی پرسندو را صدانزده بود؟

عاطفه:پرسندو چگونه زبان حیوانات را متوجه می شود؟

سونیا:چقدر نام هر کس روی شخصیت او تاثیر دارد؟

سجاد:قضاوت و انتظارات آدم ها بر چه اساسی و چگونه شکل می گیرد؟

مونا:چرا پرسندو باید به خاطر اسم منتصب شده به او پاسخگوباشد؟

خاطره دوباره داستان راخواند.استاد فرمودند هر اجرای فلسفه برای کودکانی ای با یک محرک شروع می شوداستادخواستند طبق رای های دوستان از میان سوالات سوالهای مشابه را مشخص کنند.در این جا چالشی میان تشابه سوال مونا و سونیا اتفاق می افتد که معلوم می شود ما به حرف های همدیگر خوب گوش نمی دهیم.و یکی از تمرکزهای اساسی در فلسفه برای کودکان بهبودمهارت گوش دادن است.البته گوش دادن به نوع گفتن طرف مقابل هم مربوط می شودکه خوب و کوتاه و هم واضح حرف اصلی اش رابگوید.اینجا دوتکنیک کار شد یکی ادغام و یکی این که چطور باهم گوش بدهیم؟از سوالات رای گیری شد.سوال امین یک رای داشت که خودش داده بود.و استاد فرمودند در راه فلسفه ورزی ما ارام ارام می اموزیم اگر سوال ها و ادعاهای بهتری هست از ادعا یا سوال خود بگذریم..سوال سونیا رای بیشتری آورد

چقدر نام هر کس روی شخصیت او تاثیر دارد؟

از هر کس خواسته شد در قالب یک جمله پاسخش به آن سوال بنویسد.:

زهرا:نام هر کس روی قضاوت دیگران درباره آن شخص تاثیر دارد.(کسی تایید نکرد این جواب آن سوال است)

سونیا:نام هر کس خیلی روی شخصیتش تاثیر دارد.

مونا:تا شخص به وارسی خودش نپرداخته باشدنامش بسیار روی شخصیت او تاثیر دارد.

سجاد:نام هر کس در برخی موارد روی شخصیش تاثیردارد.

ارائه ی این موضوع تمرینی بود برای این که ما چطور گزاره های عامیانه را به گزاره های منطقی تبدیل کنیم.و بتوانیم جملات را تحلیل کنیم.

استاد: از مجموعه بحث ها می شود اینطور نتیجه گرفت که( یعنی شما می خواهید این را بگویید) : نام در برخی موارد روی شخصیت افراد تاثیر دارد.؟

اینجاست که عده ای می روند ثبت احوال تا نامشان را عوض کنند.و بعضی هم نامشان را خیلی دوست دارند.

موضوع این است که نام ها چقدر مارا تعریف می کنند؟چقدر سبب خیال ورزی ادم ها می شود؟وجالب است بگویم کل برنامه فلسفه برای کودکان
تمرین هایی برای نام ها در آن است. و کل تعلیم تربیت ما غافل از این است. و این داستانی که من خواندم نشان می دهد است که جهان با نام آغاز می شود.و موضوع دوم جاده است.که اسم فلسفه ی من است.عجیب من جاده را دوست دارم.

و کلاغ که نماد نشان دادن شیوه ی خاک سپاریست به قابیل.یاروباه یا گنجشک هر کدام نماد یک چیز هستند.....

استاد در ادامه حکایتی بازسازی شده به دست خودشان از سعدی خواندند و در نهایت کلاس با پرسش چه آموختید و چه احساسی دارید به پایان رسید.....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌از خود گذشتگی

انیمیشنی واقع گرایانه و دردناک در مورد کسانی که با از خود گذشتگی و تلاش فراوان و صرف عمر گرانمایه سعی می کنند تا باعث رشد و شکوفایی دانش بشری و خدمت به دیگر انسانها شوند ولی در کمال تاسف دانش آنها در خدمت سیستمهایی قرار میگیرد که تنها هدفشان سوء استفاده از علم در جهت کنترل مردم جامعه و به بردگی کشاندن آنان با انواع و اقسام ابزارهای نوین می‌باشد.

@yahyaghaedi
Forwarded from بهادر باقری
AUD-20200303-WA0031.m4a
4 MB
#سلام_بر_دانایی_۲

#فلسفه_برای_کودکان

"فلسفه برای کودکان"

آقای دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه ی تعلیم و تربیت
دانشگاه خوارزمی

به درخواست دکتر بهادر باقری

کانال: "عشق انگار اختراع من است"

@bahadorbagheri1347

ارتباط با آقای دکتر قائدی:
Www.iranp4c.com
@yahyaghaedi :تلگرام
@yahyaghaedy :اینستاگرام
دکتر یحیی قائدی
#یحیی_قائدی #فلسفه_برای_کودکان #فبک #p4c @yahyaghaedi
مهم ترین ویژگی های کودکان چون فیلسوف در برنامه فلسفه برای کودکان چیست؟

شاید سوال رو به گونه ای دیگر باید پرسید:
مهمترین ویژگی های فیلسوف چیست؟
تا بعد ببینیم آیا کودکان چنین ویژگی های دارند؟

از نظر من دو ویژگی برای یک فیلسوف ممتاز است؛
اول پرسیدن و پرسشگری که از حیرت میاد و به عبارتی در حیرت مداوم بودن است.
و دوم کنجکاوی است.

و جالب این است که هر دو اینها رو به وضوح و به وفور در کودکان میشود دید.
کودکان همین که بتوانند کلمه ها یا جمله هایی ادا کنند ، می‌پرسند.
گاهی اوقات من از خودم می‌پرسم، آنها این پرسشگری را کجا آموخته اند؟ در کدام مدرسه آموخته اند؟
به همین دلیل گاهی مجاب می‌شوم که بگویم که پرسشگری در کودکان ذاتی است و از این رو فلسفی بودن ذاتی است.
کودکان از کنار هیچ چیز چون امور عادت شده بزرگسالی نمی‌گذرند!
کودکان از هر چیزی پرسش می‌کنند و همین خصلت در فیلسوفان هم هست.
بنابراین کودکانی که ما در برنامه فلسفه برای کودکان تصور می‌کنیم، کودکانی هستند چون فیلسوفان.
برنامه فلسفه برای کودکان در واقع می‌خواهد حفاظت کند از این خصلت های طبیعی فیلسوفی در کودکان.
ویژگی های بیشتری میشود بار کرد بر این دو ویژگی عمده:
اینکه فیلسوفان برای اندیشیدن؛ نابی و تازگی خودشان رو حفظ می‌کنند و کودکان نیز چنین اند.
کودکان تصمیم نمی‌گیرند عامدانه درباره چیزهایی نیاندیشند و به چیزهایی بیاندیشند و به اصطلاح به شدت تحت تأثیر عواطف خودشان نیستند.
کودکان در مورد هر چیزی می‌اندیشند؛
به عبارتی پیش داوری های منفی از پیش در مورد آنها شکل نگرفته است.
تنفر یکی از عوامل اصلی است که باعث میشود ما نتوانیم فکر کنیم و کودکان و فیلسوفان این را ندارند؛ و به همین خاطر کودکان بهتر می‌توانند بیاندیشند.
بنابراین تازگی، بدون پیش داوری و نو بودن از ویژگی های فیلسوفان و کودکان است.
به علاوه ما در برنامه فلسفه برای کودکان، کودکی را یک دوره ممتاز و منحصر به فرد و مستقل در نظر می‌آوریم و نمی‌خواهیم آن را صرفا دوره ای برای بزرگسالی تلقی کنیم؛ بلکه کودکی خودش کودکی است و باید از آن حفاظت کرد.
کودکانی که کودکی نکرده باشند؛ بزرگسالانِ سرحال و خوبی نیز نخواهند بود یا دست کم با دشواری مواجهه خواهند شد.


همراه همیشگی برنامه فلسفه برای کودکان
#یحیی_قائدی
#فلسفه_براي_كودكان
#فبک #p4c

@yahyaghaedi
کرونای فیلسوف: از کرونا چه پرسش هایی بر آمد؟
باز اندیشی های فلسفی و تربیتی
یحیی قائدی/گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی/16اسفند 98
چکیده: این یادداشت در سه بخش در پی آن است تا نشان دهد که پرسشهای فلسفی چگونه بر می آیند و چگونه دایمی اند و ارزش و اهمیت آنها چیست. در بخش نخست بیشتر به بر آمدن پرسش از دوگانه نطام سرمایه داری در مقابل کمونیست( شرقی / غربی) می پردازد. در بخش دوم به بر آمدن پرسش ها در ایران بویژه جدال بر سر کارایی و ناکارایی نطام سیاسی در ایران پرداخته می شود و در در بخش پایانی رخنه این این پرسش ها در وضعیت تربیتی ایران و ربط این این پرسش های تربیتی با پرسش های اخلاقی و سیاسی مورد باز اندیشی قرار می گیرد.
بخش نخست
برخی پرسش ها که به سبب بر آمدن کرونا و سپس گسترش اش در سراسر گیتی بروز کردند، همیشگی اند. پرسشها همیشگی فلسفی. اما اگر بخواهیم زمین بازی چین و ایران را در نظر آوریم و نخست از چین آغاز کنیم، نخستین پرسش دوگانه شرق و غرب و یا نظام سرمایه داری و کمونیستی است. پرسش شاید این باشد کدام نظام سیاسی برای اداره جهان اصلح تر است؟ این پرسش را می توان در فلسفه سیاسی مورد بررسی قرار داد که افلاطون و ارسطو از نخستین های فیلسوفی در پی اش بودند گرچه این دوگانه که اکنون بر سر آن مناقشه است ، نزدیکی زیادی به آنجه آنها گفته اند ندارد به جز اینکه نظام کمونیستی چینی آن بخش اش که هنوز کمونیست مانده و با نظام سرمایه داری غربی در نیامیخته( بخش های مرکزی چین) گونه ای باز نمایی ایدئولوژیک نگرش آرمانشهرگرایی است که به افلاطون نسبت داده می شود. این چیزی که اکنون چین بر آن استوار است همه زشتی های نطام سرمایه داری و همه بدی های نظام کمونیستی را با هم تلفیق کرده است. فرزند نامشروع نظام سرمایه داری با نظام کمونیستی. مدلی که هنوز به اندازه کافی در باره آن نظریه پردازی نشده است. گرچه نظریه انتقادی( مارکسیسم نو) همه توش و توانش را بکار گرفته و می گیرد تا نظام سرمایه داری را نقد کند و و نظریه پردازان دموکراسی غربی همه تلاششان را بعمل می آورند تا ناکارایی نطام کمونیستی( چینی) یا شبه آن( روسیه) یا باز مانده از آن( کوبا) را نشان دهند. اما برخی بر این باورند مدل چینی زمامداری چیزی است که جهان را بدجوری خواهد بلعید. در حالی که فلسفه ورزان سنتی فلسفه سیاست هنوز در کار نقد نطام سرمایه داری و یا نگران کردن جهان از وضعیت کمونیستی هستند. در هر حال پیش از آنکه کرونای فیلسوف پایش به ایرا ن باز شود، پاسخ ها به میزان شایسته بودن این نظامهای سیاسی بیشتر بر ارایه شواهدی از کارایی این دو نظام بود. شواهدی برای توجیه اعمال کنترل و سرکوب آزادی ها و حقوق بشر در نطام چینی و کنترل فضای مجازی چون اینکه این همه جمعیت را به جز از این راه نمی شود کنترل کرد و نیز شواهدی برای خباثت و زشتی نظام سرمایه داری مثل اینکه آنها منتطرند تا چین با کرونا فلج شود. ادامه در بخش دوم.

#یحیی_قائدی
#کرونا
#کرونای_فیلسوف
#yahyaghaedi
@yahyaghaedi
کرونای فیلسوف: از کرونا چه پرسش هایی بر آمد؟
باز اندیشی های فلسفی و تربیتی
یحیی قائدی/گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی/16اسفند 98
بخش دوم
وقتی کرونا به ایران رسید، نخست بازی بر اساس همان پرسش نخستینی بود که بدان اشاره شد،. شقاوت و شیطنت نطام سرمایه داری و قربانی بودن هر نظام به جز آن. و این به جز آن فرزندی بزاد که در فرصتی دیگر بدان اشاره خواهم کرد. در واقع در مراحل اولیه کرونا هنور این پرسش باقی بود که این نظام سرمایه داری غربی است که قدرتمند تر است و می تواند سایر قدرت ها را به زانو در آورد و یا این چین است که از پس این بحران بر خواهد آمد و قدرت مدیریت و اداره خود را به رخ جهان خواهد کشید. نشانه هایی نیز بود که نشان
می داد "غرب وحشی" از مدت ها قبل برنامه ریزی کرده بود تا از راه ویروس و چیز های مختلف دیگر چین را بزانو در آورد و به چند کتاب علمی تخیلی و یا چند کارتون و گفته های برخی سیاست مداران امریکایی استناد می شد. سپس تر یادداشتهایی پدیدار شدند که نشان می داد چینی ها خودشان ویروس را ساخته و گسترش داده اند تا سرمایه گذاران و سهامداران شرکت های بزرگ چینی را از میدان بدر کنند و سپس خود سهام آنها را بخرند . پس تا این جا هنور پرسش باقی است که سر انجام کدام نطام سیاسی پیروز خواهد شد در واقع در ایران آن پرسش اولیه کمی تغییر کرد و به جای پرسش از اصلح بودن شیوه حکومت داری پرسش از قدرتمند بودن، جایش را می گیرد. می شود به لحاظ فرهنگی و تاریخی بررسی نمود که چرا ایرانیان به جای پرسش از شایستگی نطاهای سیاسی ، مبهوت قدرت و یا مغلوب قدرت نظام های سیاسی می شوند؟
وقتی کمی حال مردم وخیم تر شد به سبب افزون شدن آمار مبتلایان و قربانیان، گرچه هنوز تاختن به نظام سرمایه داری غربی تحت عنوان دشمن هنور ادامه دارد اما در میان مردم و در فضای مجازی آرام آرام این پرسش بر آمد : چه چیزی می تواند ما را از این بحران برهاند: مذهب یا علم و عقل ؟ پاسخ های آغازین به این پرسش بیشتر از ناحیه متولیان رسمی و غیر رسمی دینداری بود که بیشتر مردم را به رعایت اصول دینی ، توکل به خداوند تا برخی دستورات بهداشتی عامیانه و خرافی بیرون داده شده از برخی جواعع و آدمهای مذهبی ، دعوت می کردند . اما جدال ها آرام آرام بالا گرفت یادداشت ههای بیشتری در این باره نوشته شد که امور سلامت بهداشت و پزشکی بیرون دینی اند و اگر قرار باشد ایران از کرونا و سایر بلاهای انسان ساخته رهایی یابد، باید به علم در این زمینه اتکا کند. ولی هیچکدام از طرفین حاضر به از دست دادن زمین بازیشان نبودند. برخی ضمن پذیرش این نکته، توجه به دینداری و اتکال به خداوند را نیز توصیه می کردند و در مقابل مخالفان شواهدی ارایه می کردند که حتا جنبه های معنوی و روانی نیز به کمک علم های انسانی قابل هدایت و وارسی است. آرام آرام حتا این پرسش نیز پدیدار شد، وضعیتی که در ایران حاکم است تا چه اندازه ناشی از وضعیت ایدئولوژیک است؟ همراهی و هم رایی ایرانی های حکومتی با چینی ها تا چه حد نشانگر خویشاوندی ایدیولوژیک است؟ مواجه طرف مقابل تا چه نشانگر نشانگر ایدئولوژی لیبرالیسم و سکولاریسم است؟ آیا ما در ایران در چرخشی به سمت نظامهای سیاسی قرار داریم، که قدرت عقل انسان و اتکا به پژوهش های علمی را برای اداره کشور کافی می دانند ؟ برخی یادداشت ها در فضای مجازی در پی روشنگری و پاسخ به چنین پرسش هایی بودند. مرور این پرسش ها نشان می دهد چقدر مهم است که مردم پرسش هایشان را بیابند. پرسشهای اساسی و بنیادی می توانند در یافتن پاسخ هایی به آنها کمک کند تا بتوانند داده های ذهنی شان ( که اکنون بسیار مغشوش است) را دسته بندی کنند.
ادامه در بخش پایانی
#یحیی_قائدی
#کرونا
#کرونای_فیلسوف
#yahyaghaedi
@yahyaghaedi
#دانشگاه_خوارزمی
مساله دست های آلوده و اعتماد
کرونای فیلسوف: از کرونا چه پرسش هایی بر آمد؟ باز اندیشی های فلسفی و تربیتی
یحیی قائدی/گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی/16اسفند 98
بخش سوم و پایانی
بر آمدن کرونا ، گشترش یافتن اش، و لانه گزینی ادامه دارش در ایران، و سپس تر در سایر کشور ها، پرسش های دیگری را نیز بر انگیخت که مرز های فلسفه اخلاق و فلسفه تعلیم و تربیت را نیز اشغال می کرد. انگار پرسش های فلسفی با خود کرونا مسابقه گذاشته است. بر بنیاد نشانه های نا استواری از اخبار در مورد تعداد واقعی مبتلایان و قربانیان و نیز برخی اخبار تایید نشده دال بر اینکه که ویروس نا گرامی کرونا چندین روز قبل از 22 بهمن و سپس وضعیت حاد ترش قبل از انتخابات 2 اسفند وجود داشته ، ولی ملاحظات سیاسی باعث شده بود که از اعلامش خود داری شود، این پرسش اخلاقی آرام آرام بر آمد که آیا دروغ و پنهان کاری، و یا عدم صداقت بطور کلی و یا بویژه در مواقع بحران امری غیر اخلاقی است؟ اگر اعلام آمار واقعی یا اخبار واقعی منجر به برخی نگرانی ها ، هجوم مردم به مغازه ها و یا" سو استفاده دشمن" شود دروغ یا پنهان کاری امری مجاز است.؟ حتا رایج شدن بیماری کرونا منجر به پدیدن آمدن این پرسش اخلاقی شد آیا ریا کاری برای اداره مملکت امری پسندیده است؟ مجوعه این ملاحظات حتا منجر به پدید آمدن این پرسش فلسفی شد آیا بطور کلی حکومت داری اخلاقی ممکن است و یا آیا سیاست اساسا می تواند امری راست کردار باشد؟

کرونا والدین، شاگردان، دانشجویان معلمان و استادان و بطور کلی، کل دستگاه تربیت از عالی تا غیر عالی را نیز در گیر کرد. پرسش های ریز و درشت زیادی پرسیده شدند که بسیار سرگردان بودند و نشان از عدم آمادگی فکری و عملی کل دستگاه تربیت می داد. بخش های گوناگون تربیت و حتا صدا و سیما آمادگی این را نداشتند که به درستی آموزش های مجازی را برگزار کنند مجموعه این سر گردانی ها منجر به بر آمدن این پرسش اساسی شد که آیا ما واقعا تربیت می کنیم؟ فرد تربیت شده باید چه کسی باشد؟ چه بخش از ناکارایی و ناکار آمدی کل تربیت شهروندی در کشور که شامل همه اداره کنندگان و همه اداره شوندگان می شود به سبب ناکارایی تربیت است ؟ و چه بخش از ناکارایی کل فرایند تربیت به سبب سیستم سیاسی و مدیریتی در کشور است؟ این پرسش ها بیشتر مرا به یاد اصطلاح" دست های آلوده " می اندازد . بر پندار من این اصطلاح که اخیرا مورد توجه فیلسوفان قرار گرفته است می تواند فلسفه سیاست ، اخلاق و تربیت را با یکدیگر مرتبط سازد. پرسش اساسی بر آمده از عبارت دست های آلوده این است: آیا رهبران سیاسی باید عمیق ترین قیود اخلاقی ( چون راستی و شفافیت) را به منظور رسیدن به خیر های بزرگ یا جلوگیری از رخداد فاجعه، برای جامعه نقض کنند؟ در روشنگری و توسعه این پرسش و بر بنیاد آنچه اخیرا در ایران محل مناقشه شده است می توان پرسید که آیا سیاستمداران( رهبران، نمایندگان و روسای جمهور) به تنهایی آلوده می شوند یا اینکه شهروندان هم در این آلودگی سهم دارند؟
چالش ها بر سر اعتماد نیز به سبب دوگانه راست و دروغ و یا شفافیت و پنهان کاری در گرفته بود. اعتماد در عین اینکه لازم است خطرناک نیز است. و به همین سبب این پرسش پیش می آید" اعتماد چه وقت مجاز( موجه و مدلل) است؟ در واقع مردم می پرسند که به چه کسی یا چه چیزی می توان اعتماد کرد. سردرگمی شگفت آوری در این باره وجود دارد . امروزه مردم حتا به نتایج پژوهش های علمی نیز تردید دارند و نمی دانند که کدام را باید برگزینند و چراغ راه مواجه با کرونا کنند. بر پندار من نخست فیلسوفان و سپس فیلسوفان تربیت باید به این پرسش بپردازند که اعتماد چیست؟ چه موقع و چگونه باید اعتماد کرد؟ به نظر می رسد در محتوای تربیت و برنامه های درسی برنامه ای برای آموزش چنین چیز هایی وجود ندارد و آن مقدار هم که جسته گریخته وجود دارد بسیار خام دستانه و سنتی است و چون نمونه، تصور می رود راست گویی و صداقت در همه موارد و زمان و مکانها شروط لازم و کافی اعتمادند .
سر انجام چگونه و کجا می توان این چرخه ضعف را باز ایستاند. دولت مردان فرایند تربیت را و معلمان و استادان فرایند مملکت داری را سبب عمده می دانند. و هر گروه و البته گروه دوم بیشتر ضعف سیاست گزاری و مدیریت دولتی را فهرست می کنند و یا نمونه هایی از تلاشهای موفق دولت مردان جهان را ارایه می کنند. گروه دوم سخت درگیر کروناست باید دید سر فرصت چه پاسخ هایی می دهند.
# یحیی_قائدی # کرونا
# کرونای_فیلسوف
#yahyaghaedi
@yahyaghaedi
#دانشگاه_خوارزمی
#دانشکده_روانشناسی_علوم_تربیتی
AUD-20200310-WA0015.
3 MB
کتاب چون منبعی برای گفتگو
سخنی با والدین و معلمان
یحیی قائدی
#yahyaghaedi
#دانشگاه_خوارزمی #فبک #فلسفه_برای_کودکان
#یحیی_قائدی
عروسی نوشته دکتر یحیی قائدی
انشا و نویسندگی شماره ۱۱۳
#یحیی_قایدی
#دانشگاه_خوارزمی
@yahyaghaedi
خواب‌نوشت۲۶ بخش ۱
یحیی قائدی/۲۲ اسفند ۹۸
راستش را به خواهید این یک خواب نوشت نیست. خوابی که دیگران دیده باشند ،من نوشتش کرده باشم هم نیست.شاید بشود نامش را گذاشت در باره خواب نوشت،یا خواب گفت.
در ایام در خانه مانی اجباری کرونایی آدم فکر های عحیب و‌غریب به سرش می زند.به یک شغل تازه فکر کردم.با مشاغل قرن بیست و یکم جور در می آید: خوابت را تعریف کنی و برایش پول بگیری. بویژه اکنون که بازار بورس مختل شده و بقیه بخش های اقتصاد هم در جا می زنند،شاید مادر شغل پیشنهادی من و سایر مشاغل وابسته به آن بتواند گرهی از کار فروبسته جهان بگشاید .گاهی فکر می کنم بهتر است جهان مثلا پنجاه سال بخوابد و بعد بیدار شود.
این ایده را زمانی کسی برایم تعریف کرده بود که کودکی سریلانکایی از بچه هایی که مایل بودند تعریف فیلم های هندی را بشنوند ،دو روپیه می گرفت، با قایقی قاچاقی می رفت هند(جاهای مرزی که فاصله خیلی کم بود) و فیلم هندی می دید و می آمد برای هر که مایل بود تعریف می کرد.این تبدیل شده بود به یک شغل .
چند روز پیش کسی در اینستاگرام از من پر سید برای چه خواب هایت را می نویسی و منتشر می کنی هدفت از این کار چیست؟من به او گفته بودم هیچ.اما بعدش فکر کردم با خواب نوشتها چه کار می شود کرد.درست است که مردم سر گرم می شوند .اما نمی شود که پول ندهند. این شد که فکر کردم به این شغل تازه.از الان اعلام می کنم زین پس هر گونه ادعایی در باره جنبه های اقتصادی خواب تنها با کسب اجازه از من و پرداخت پورسانت ممکن است.

‌ اگر کارگردانی دلش خواست خواب تو را فیلم کند.بابت آن هم می شود قرارداد بست. تیاتری ها هم همینطور‌. اگر کارخانه داری خواست وسایل نو آورانه خواب تو را بسازد از او هم می شود پول گرفت.اگر سیاست‌نداری! خواست بر اساس خواب تو جهان را اداره کند، که دیگر وایلا.می شود خداتومن از او پول در خواست کرد. کم کم لازم می آید پیشنهاد کنم اداره ثبت خواب ها_اثخ_ تاسیس شود.و مردم در دو نوبت(برای خواب شب و خواب عصر،و آخر هفته برای زمانهای متفرقه) می توانند جلوی آن اداره صف بکشند.نه لازم نیست صف بکشند ممکن است کرونا صفوفشان را به هم بزند در خانه می توانند در سایت
www.sabtekhab.ir
بروند و خوابشان را ثبت کنند.کمیته بررسی اصالت و تازگی خواب_ کباتخ_ آنها را بررسی می کند و ظرف ۲۴ ساعت به آنها شناسه پی گیری ثبت خوابشان را می دهد.
لازم است اداره حفاظت از خوابها‌ یا "آداخ" بر پاشود تا کسانیکه در تلاش اند خواب‌های دیگران را بدزدند را دستگیر کرده و به راه بیاورند.
از انجا که برخی مردم بر ای تامین معاششان حتما باید خواب ببیند اما نمی بینند و اگر می بینند نمی توانند به یاد بیاورند لازم است دوکار در این رابطه انجام شود یک: برپایی دانشگاه تحقیقاتی و مطالعاتی خواب یا "دماخ " دوم : برپایی سازمان توانمند سازی کم خواب بینندگان یا "ست سخ".
برخی از مردم که زیر جُلَکی خواب می بینند و خواب هایی می بینند که نباید ببنید کم کم به مشکلی برای جامعه تبدیل می شوند به کمک اداخ لازم است اداره کل بررسی و کنترل خواب ها نیز بر پا شود: " اکب کخ". این دو اداره لازم است هرچه سریعتر دستوالعمل کنترل خواب ها را تهیه کنند و باید شامل دو بخش باشد .خواب هایی که می توانید ببینید
خواب هایی که نمی توانیید بببنید
در خواب هایی که نمی توان دید باید به نکات زیر توجه کرد
زن ها حق ندارند خواب ببینند‌.همان مردها می بینند کافی است. (آن وقت این باعث می شود که آنها بیشتر خواب مردها را بیبنند و اینطوری می توانند پول بیشتری به جیب برنند و از این راه زنان رشد می کنند).
مردها حق ندارند خواب زنها را ببینند.
مردها و زنها حق ندارند درخواب‌فکر کنند. مردها حق ندارند در خواب گفتگو کنند.
مردها می توانند در خواب گوسفند بچرانند یا خودشان گوسفند باشند.
زن ها بدون اینکه خواب ببینند یا در خواب مردها باشند می توانند به گوسفند شدنشان کمک کنند.
هر خواب دیگری به جز این ها را می توان دید.
از انجا که خواب دیدن و بویژه خواب خوب دیدن ،خوابی که بشود به دیگران فروخت،هم زحمت دارد و هم همیشه امکان پذیر نیست،باید مکانهایی توسط اداره تازه تاسیس سازمان تاسیس و نوسازی مکانهای خواب" سَتَنمَخ " در نظر گرفته شود و در همه جا عین دستشویی در دسترس باشد. در مترو واگنهایی باید برای خواب بینندگان در نظر گرفته شود و حتا آمبویو لانس هایی باید در سطح شهر تردد کنند تا افرادی که می خواهند "خوابزا" شوند را سریعا به مکانهای خواب ببرند.این آمبیولانس ها نباید آژیر بکشند چون ممکن است شرایط خواب بینندگان را مختل کنند‌. ادامه دارد.
#یحیی_قائدی
#خواب_نوشت
Forwarded from Afsaneh. Z
📚ششمین شماره دانشنامه فلسفه تعلیم و تربیت📚

شماره ششم (دوره ۱سال ۹۸)مقاله‌های دانشنامۀ فلسفه تعليم و تربيت به همت پژوهشكدۀ دانشنامه‌نگاری، گروه فلسفه تعليم و تربيت دانشگاه خوارزمی و انجمن فلسفه تعليم و تربيت ايران در تارنمای دانشنامه بارگذاری شد.
در فروردین سال ۹۹ شماره هفتم این مقالات در سایت بارگذاری خواهد شد

دکتر یحیی قائدی و دکتر خسرو باقری دبیری تخصصی این دانشنامه را برعهده دارند.
دبیر اجرایی دکتر افسانه زارعی.
مقاله‌های منتشرشده در این شماره به شرح زیر است:
☘️فلسفه تحلیلی تعلیم و تربیت به قلم خانم دکتر طیبه توسلی
☘️کندروسه به قلم دکتر ناصرالدین علی تقویان
☘️اکشات به قلم دکتر محسن بهلولی
☘️استقلال به قلم دکتر مصطفی مرادی
☘️پایدار گرایی به قلم خانم دکتر سمیرا حیدری


🔹پژوهشکده دانشنامه نگاری🔹
دبیرخانه دانشنامه فلسفه تعلیم و تربیت
Philopedia.ihcs.ac.ir
تماس با ما
021-24862138

enofedu2015@gmail.com
کتاب نوشت۲۸
انسان خردمند تاریخ مختصر بشر/یووال نوح هراری ترجمه نیک گرگین
یحیی قائدی
دیر زمانی نیست که من به تاریخ علاقه مند شدم.پس از بی علاقه گی وافر ناشی از مدرسه و احساس ناتوانی از فهم و درک تاریخ خود را در ناکجا آبادی می یافتم که پس و پیش اش برایم آشکار نبود. با هر رخدادی که مواجه می شدم،با مشتی داده هایی روبرو بودم که نمی توانستم از آنها درک درستی داشته باشم.از تاریخ ایران به جز مشتی نام، درکی پیوسته و تحلیلی نداشتم.گرچه جسته گریخته چیز هایی می خواندم.و نیز نمی دانستم که چگونه ایران چنین شد.از جایی شروع کردم بطور منظم جنگ های بین ایران و اعراب را مطالعه کردم.بسیاری از دادهای پیشین ام به هم ریخت.تازه فهمیدم که باید تاریخ را جدی تر مطالعه کنم.
وقتی دیدم هراری هفت سال از من کوچکتر است و توانسته چنین اثر سترگی بیافریند،هم او را ستودم و هم برای خودم متاسف شدم و دانستم ما "سالی صد هزار تومن تنها به سبب فقارت ضرر می کنیم" انگار فقر، فقر می آورد و پول پول.کیفیت،کیفت را افزون می کند،و برشماری کمیتهای بی کیفت شما را در چاله بدبختی نگه می دارد.
در بین کتابهایی که، بدون اینکه بسیار حجیم باشند، می توانند درکی کلی از تاریخ بدهند،انسان خردمند را بهترین یافتم.انسان خردمند تنها گزارشی از وقایع تاریخی نیست.بلکه وارسی مجوعه ای از ادعاها و نیز فرضیه های تاربخی است. "اما"بهترین واژه ای است که من در سرتاسر این کتاب یافتم.هراری نخست ادعای رایجی را چنان وارسی می کند و چنان داده هایی برای حمایت از آن ارایه می دهد که تو می پنداری ،بخش کوری از تاریخ دیگر مسجل شده است. امای هراری، اما همه چیز را به هم می ریزد.و برای ادعای مقابل آن بخش تاریخ دوباره داده هایی ارایه می شود که تو ایمان چند لحظه پیشت را که مسجل دانسته بودی به هم می ریزد.اما جنبه جالبترش این است که تو به جای مایوس شدن، دلت قرص تر می شود و استوار میشوی که امور را تا سر حد درکی اطمینان بخش پی بگیری.این لذتی به تو می دهد که کل دوران مدرسه و دانشگاه بدست نیاورده بودی.
هراری هم خودش چنین است و هم خواننده را دعوت می کند تا ادعا های موجود تاریخی را به تیغ تردید بکشانی. برخی نکته های اساسی چنین اند:
نخست آشکار می کند که تاریخ دراز دامنه تر از این بوده که تا کنون پنداشته می شده و او حتا از بکار گرفتن واژه ماقبل تاریخ طفره می رود.با اینکار بسیاری از داستانهای مرسوم در باره انسان را به چالش می کشد و نشان می دهد که انسان خردمند برای بقا سایر گونه های انسانی و نیز بسیاری از گونه های حیوانی و گیاهی را نابود کرده است.
دوم اینکه او صرفا ارایه دهنده داده هایی در باره گذشته جهان نیست بلکه تلاش می کند داستان آن را بسازد و از این راه آن را‌قابل فهم کند.با اینکار او هم نشان می دهد که انسان داستان سرا است و نیز اگر قرار باشد امور فهمیده شوند چه علمی باشند و یا تاریخی باید داستانشان را پیدا کرد .
‌ سوم او اصرار دارد که تاریخ انسانی انحراف های بزرگی داشته است و دوتا از آنها یکی نابودی گونه های دیگر انسانی توسط انسان خردمند و و دوم انقلاب کشاورزی است.او به هیج وجه زیر بار نمی رود که انقلاب کشاورزی به سود انسان بوده است.و نشان می دهد که تا اینجا تاریخ مجموعه ای از انحراف های بزرگ انسانی بوده است.گرچه او توضیح نمی دهد که آیا بدون انقلاب کشاورزی انسان می توانست چنین تمدنی بر پا کند.البته او بر این باور است که انسان امروز به هیچ رو شاد تر و سرزنده تر از انسان دوران پیش از انقلاب کشاورزی نیست او بر این باور است که ساختار بدنی و ذهنی انسان خردمند هنوز هم که هنوز است برای دوران شکارگری خوراک جویی ساخته شده است.
چهارم،هراری نظم خیالی انسان را نه تنها به رسمیت می شناسد ،بلکه بنیان همه پیشرفت های بعدی و سبب پیروزیش اش بر سایر گونه های انسانی و جانوری و گیاهی می داند. او چیز های بر می کشاند و به صدر می نشاند که تا کنون پنداشته می شد جزو ضایعات بشری است از جمله "وراجی"و حرف های "خاله زنکی"و حتا شایعات.او وراجی و حرف های خاله زنکی را علت پیروزی انسان خردمند ،بر نیاندرتال ها می داند.او بر ابن باور است تمدن انسانی بر چیز هایی استوار است که در واقع وجود ندارد. مثل پول ،دین،ملت وکشور.چیز هایی که ملیون ها و ملیاردها آدم را یکپارچه می سارند تا به یکدیگر اعتماد کنند.به نظر او اگر اعتماد به پول نبود جهان هر گز به چنین پیشرفتی دست نمی یافت .پولی که در واقع وجود ندارد. تنها یک دهم پولی که در گردش است پشتوانه دارد.و اگر همه مردم به بانک ها هجوم آورند آنها تنها می توانند ده درصد پول را باز گردانند‌ .

پنجم،او به نکته جالبی در باره نادانی اشاره می کند.او بر این باور است که بین علم و امپراطوری رابطه است.و تنها امپراطوری ها توانستند باقی بمانند که نادانیشان را در باره خود و جهان به رسمیت شناختند. آنهایی که فکر می کردند همه دانش
نزد انهاست .ملت های مغلوب چیزی برای یادگیری یا اکتشاف ندارند بزودی قدرت امپراطوریشان را از دست دادند.آنهایی که فکر می کردند برای مرده و زنده بشر راهکار دارند.و فرهنگ و ملت ها و مکان های دیگر چیزی برای کشف ندارند یا مغلوب فرهنگ مغلوب شدند و یا از صحنه روزگار محو شدند و یا مدام به دست امپراطوریهایی که نادانی خود را به رسمیت شناخته بودند ،بازی خوردند. دو نمونه را می توان نام برد،مغول و‌عثمانی.
#کتاب_نوشت
#یحیی_قائدی
#انسان_خردمند
#sapiens
#yuval_noah_harari
#yahysghsedi
@yahyaghaedi