گزارش اولین جلسه از کلاس قصه گویی فبکی با استفاده از کتاب پوپک و پرسندو
کلاس را با معرفی شخصیتهای داستان و نام کتاب شروع کردم. احتمال میدادم ناآشنا بودن نامها باعث بشود بچه ها نتوانند ابتدای کار با داستان ارتباط بگیرند. حتی وقتی نام شخصیت ها را گفتم چند تا از بچه ها خندیدند اما گمان میکنم در ادامه برایشان عادی شد. در کتاب فارسی اول دبستان دو شخصیت وجود دارد به نام آزاده و امین، که عکس آن¬ها روی طرح جلد کتاب هم آمده. از همین نکته استفاده کردم و شخصیت های جدید را به بچه ها معرفی کردم.
مرحلة بعد خوانش داستان بود. سعی کردم آن را طوری بخوانم که به درک محتوا کمک کند. فقط یکی دو جملة سؤالی را بد خواندم. در کمال تعجب بچه¬ها به راحتی با داستان ارتباط برقرار کردند و تمام مدت خواندن داستان سراپا گوش بودند. (بعضی از لغات داستان به نظرم برای این سن نامفهوم است اما فراموش کردم حین خوانش یا بعد از آن بپرسم که مفهومش را میدانند یا خیر. کلمه ها: دمی، سایرین)
در مراحل بعد باید ابتدا متوجه میشدم که آیا همه داستان را شنیده اند و میتوانند آن را تعریف کنند و سپس¬تر به این میپرداختم که منظور داستان چه بود همچنین باید میپرسیدم کدام قسمت داستان برای بچه ها نامفهوم بوده. موقع تعریف کردن داستان بچه¬ها بیشتر به حوادث بیرونی میپرداختند و کسی به افکار پوپک و فکرهایی که در سرش بود نپرداخت. اما با اشارة من و پرسیدن سؤالات بیش توانستند درباره برخی قسمتها مثل افکار پوپک موقع غذا دادن به کرمهای ابریشم حرف بزنند.
بعد از شنیدن داستان از بچه ها به کلی دست و پایم را گم کرده بودم و هیچ یادم نمی آمد حالا باید چه کار کنم. برای همین به سراغ لیست سؤالاتی که در قسمت «گفتگو درباره داستان» بود، رفتم. نام دوستان پوپک را پرسیدم و سپس پرسیدم کدام قسمت داستان برایشان جالب بوده است.(در همان لحظات میشد با پرسیدن یک «چرا» یک بحث را در کلاس شکل داد و حتی نظر دیگر دانش آموزان را در مورد جالب بودن یا نبودن فلان اتفاق پرسید.) اما من که همچنان سردرگم بودم به شنیدن پاسخ های بچه ها اکتفا کردم.
ادامه در کامنت
#حانیه_نمایان
#یحیی_قائدی
#فبک
#پوپک_پرسندو
#yahyaghaedi
#p4c_ir
#iran_p4c
#fabac_ir
#p4c_facilitator
#فبک_داراب
https://www.instagram.com/tv/CGCOxc-JsvV/?igshid=aqs19zaqr04i
کلاس را با معرفی شخصیتهای داستان و نام کتاب شروع کردم. احتمال میدادم ناآشنا بودن نامها باعث بشود بچه ها نتوانند ابتدای کار با داستان ارتباط بگیرند. حتی وقتی نام شخصیت ها را گفتم چند تا از بچه ها خندیدند اما گمان میکنم در ادامه برایشان عادی شد. در کتاب فارسی اول دبستان دو شخصیت وجود دارد به نام آزاده و امین، که عکس آن¬ها روی طرح جلد کتاب هم آمده. از همین نکته استفاده کردم و شخصیت های جدید را به بچه ها معرفی کردم.
مرحلة بعد خوانش داستان بود. سعی کردم آن را طوری بخوانم که به درک محتوا کمک کند. فقط یکی دو جملة سؤالی را بد خواندم. در کمال تعجب بچه¬ها به راحتی با داستان ارتباط برقرار کردند و تمام مدت خواندن داستان سراپا گوش بودند. (بعضی از لغات داستان به نظرم برای این سن نامفهوم است اما فراموش کردم حین خوانش یا بعد از آن بپرسم که مفهومش را میدانند یا خیر. کلمه ها: دمی، سایرین)
در مراحل بعد باید ابتدا متوجه میشدم که آیا همه داستان را شنیده اند و میتوانند آن را تعریف کنند و سپس¬تر به این میپرداختم که منظور داستان چه بود همچنین باید میپرسیدم کدام قسمت داستان برای بچه ها نامفهوم بوده. موقع تعریف کردن داستان بچه¬ها بیشتر به حوادث بیرونی میپرداختند و کسی به افکار پوپک و فکرهایی که در سرش بود نپرداخت. اما با اشارة من و پرسیدن سؤالات بیش توانستند درباره برخی قسمتها مثل افکار پوپک موقع غذا دادن به کرمهای ابریشم حرف بزنند.
بعد از شنیدن داستان از بچه ها به کلی دست و پایم را گم کرده بودم و هیچ یادم نمی آمد حالا باید چه کار کنم. برای همین به سراغ لیست سؤالاتی که در قسمت «گفتگو درباره داستان» بود، رفتم. نام دوستان پوپک را پرسیدم و سپس پرسیدم کدام قسمت داستان برایشان جالب بوده است.(در همان لحظات میشد با پرسیدن یک «چرا» یک بحث را در کلاس شکل داد و حتی نظر دیگر دانش آموزان را در مورد جالب بودن یا نبودن فلان اتفاق پرسید.) اما من که همچنان سردرگم بودم به شنیدن پاسخ های بچه ها اکتفا کردم.
ادامه در کامنت
#حانیه_نمایان
#یحیی_قائدی
#فبک
#پوپک_پرسندو
#yahyaghaedi
#p4c_ir
#iran_p4c
#fabac_ir
#p4c_facilitator
#فبک_داراب
https://www.instagram.com/tv/CGCOxc-JsvV/?igshid=aqs19zaqr04i