۶
آسگارد . یا آزگارد
یکی از نه بخش جهان در کیهان شناسی نورس و اقامتگاه ازیر ها (یا به روایتی آسها) خدایان جنگاور اسکاندیناوی است.
آزگارد که در میان نه بخش جهان بالاتر از دیگران و در آسمان جای دارد، با دیواری بلند از سنگهای بزرگ محافظت میشود. دیوار آزگارد توسط یکی از یوتونها به نام بلاست (یا هریمثورز) ساخته شد.
اودین و همسرش فریگ فرمانروایان آزگارد به شمار میرفتند.
سرزمین آزگارد و میدگارد ( زمین ) ، اقامتگاه انسانها بوسیلهٔ پل رنگینکمان بایفراست به یکدیگر متصل هستند.
در میان آزگارد دشت بزرگ ایداوول (یا ایدا) جای دارد که خدایان در این دشت در تالاری به نام گلادزهایم و ایزدبانوان در تالاری به نام وینگولف جمع شده و مورد موضوعات مهم به تصمیمگیری میپردازند.
خدایان همچنین هر روز بر سر چاه سرنوشت که در زیر ریشهٔ ایگدراسیل در آزگارد است به گفتگو میپردازند.
تاج و تخت این قلمرو در روز رگناروک توسط ایزد مرگ هل تصرف میشود.
آسگارد . یا آزگارد
یکی از نه بخش جهان در کیهان شناسی نورس و اقامتگاه ازیر ها (یا به روایتی آسها) خدایان جنگاور اسکاندیناوی است.
آزگارد که در میان نه بخش جهان بالاتر از دیگران و در آسمان جای دارد، با دیواری بلند از سنگهای بزرگ محافظت میشود. دیوار آزگارد توسط یکی از یوتونها به نام بلاست (یا هریمثورز) ساخته شد.
اودین و همسرش فریگ فرمانروایان آزگارد به شمار میرفتند.
سرزمین آزگارد و میدگارد ( زمین ) ، اقامتگاه انسانها بوسیلهٔ پل رنگینکمان بایفراست به یکدیگر متصل هستند.
در میان آزگارد دشت بزرگ ایداوول (یا ایدا) جای دارد که خدایان در این دشت در تالاری به نام گلادزهایم و ایزدبانوان در تالاری به نام وینگولف جمع شده و مورد موضوعات مهم به تصمیمگیری میپردازند.
خدایان همچنین هر روز بر سر چاه سرنوشت که در زیر ریشهٔ ایگدراسیل در آزگارد است به گفتگو میپردازند.
تاج و تخت این قلمرو در روز رگناروک توسط ایزد مرگ هل تصرف میشود.
۸
لوکی
لوکی از ایزدان یا یوتونها (و یا هر دو) در اساطیر اسکاندیناوی است.
وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرکاه بود.
مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد.
او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار بهشمار میآمد.
وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتند از ؛
هل ، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ،
مار کیهانی افسانهای به اسم پورموندگاند که این مار غولپیکر و نامیرا در میدگارد یا زمین محبوس شده و در واقعه رانگاروگ هماورد ثور است ؛
فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک، هماورد اودین است و وی را میکشد
روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛
وی گاهی به عنوان یار و کمککننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود.
او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگر پیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است.
رابطه خوب لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدر را طرحریزی میکند.
وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود،
مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود.
در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.
لوکی
لوکی از ایزدان یا یوتونها (و یا هر دو) در اساطیر اسکاندیناوی است.
وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرکاه بود.
مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد.
او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار بهشمار میآمد.
وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتند از ؛
هل ، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ،
مار کیهانی افسانهای به اسم پورموندگاند که این مار غولپیکر و نامیرا در میدگارد یا زمین محبوس شده و در واقعه رانگاروگ هماورد ثور است ؛
فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک، هماورد اودین است و وی را میکشد
روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛
وی گاهی به عنوان یار و کمککننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود.
او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگر پیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است.
رابطه خوب لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدر را طرحریزی میکند.
وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود،
مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود.
در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.
۹
هل
هل، هلا یا هولدا، (در زبان نورس باستان به معنی: پنهان )
در اساطیر اسکاندیناوی ملکه و فرمانروای هل هایم، سرزمین مردگان و یکی از نه جهان واقع در اساطیر اسکاندیناوی است.
بر طبق مجموعه ادای منثور ( مجموعه متون باستانی ) که بیشترین توضیحات را دربارهٔ منشأ و خاستگاه این ایزدبانو ارائه میدهد،
او کوچکترین فرزند ایزد شرارت لوکی و غولی مؤنث به نام انگربودا بود.
او معمولاً به عنوان عجوزهای وحشتناک، نیمه زنده و نیمه مرده با حالتی افسرده و غمانگیز توصیف میشود.
صورت و بدنی همانند زنی ترسناک داشت، و همچنین دارای پاهایی پوسیده و لکهدار به شکل جسد بود.
به دستور اودین، خدایان مأمور شدند هل و برادرانش را از تالار آنگربودا بربایند و به آسگارد برگردانند.
خدایان او را در جهان زیرزمینی میافکنند و مسئولیت توزیع کسانی را که نزدش فرستاده میشوند
(همانند گناهکاران و افرادی که بر اثر بیماری و کهولت سن جان خود را از دست دادهاند)
را به عهده میگیرد.
تالاری با دیوارهای بسیار بلند و دروازههای بسیار زیاد واقع در هلهایم با نام «Eljudnir» داشت،
که خانه مردگان بهشمار میرفت و نوکرانی با نام گنگلاتی و خدمتکارانی با نام گنگلوت (هر دو به معنی کند و تنبل) برایش کار میکردند.
هل
هل، هلا یا هولدا، (در زبان نورس باستان به معنی: پنهان )
در اساطیر اسکاندیناوی ملکه و فرمانروای هل هایم، سرزمین مردگان و یکی از نه جهان واقع در اساطیر اسکاندیناوی است.
بر طبق مجموعه ادای منثور ( مجموعه متون باستانی ) که بیشترین توضیحات را دربارهٔ منشأ و خاستگاه این ایزدبانو ارائه میدهد،
او کوچکترین فرزند ایزد شرارت لوکی و غولی مؤنث به نام انگربودا بود.
او معمولاً به عنوان عجوزهای وحشتناک، نیمه زنده و نیمه مرده با حالتی افسرده و غمانگیز توصیف میشود.
صورت و بدنی همانند زنی ترسناک داشت، و همچنین دارای پاهایی پوسیده و لکهدار به شکل جسد بود.
به دستور اودین، خدایان مأمور شدند هل و برادرانش را از تالار آنگربودا بربایند و به آسگارد برگردانند.
خدایان او را در جهان زیرزمینی میافکنند و مسئولیت توزیع کسانی را که نزدش فرستاده میشوند
(همانند گناهکاران و افرادی که بر اثر بیماری و کهولت سن جان خود را از دست دادهاند)
را به عهده میگیرد.
تالاری با دیوارهای بسیار بلند و دروازههای بسیار زیاد واقع در هلهایم با نام «Eljudnir» داشت،
که خانه مردگان بهشمار میرفت و نوکرانی با نام گنگلاتی و خدمتکارانی با نام گنگلوت (هر دو به معنی کند و تنبل) برایش کار میکردند.
۱۰
راگناروک
رگناروک یا پایان جهان فرجام خدایان یا گوتردامرونگ نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی است.
این رویداد شامل نبرد بزرگی بود که در نهایت منجر به مرگ تعدادی از چهرههای اصلی اساطیر شمال از جمله اودین، ثور، لوکی، تیر، فریر و هایمدال میشد
و همچنین وقوع بلاهای طبیعی مختلف سرانجام جهان را در آب غوطهور میساخت.
این دورهٔ فرجامین زمان را باید با آن روبهرو شد، اما پایان همهچیز نیست؛
بلکه جهانی نو پس از آن آغاز میگردد. رگناروک برای ایزدان و شاید برای انسانها نیز رویدادی ویرانگر در آینده بهشمار میرفت و چون همه عناصر قابل درک و پیشبینی شدنی بودند، این رویداد به چیزهایی که مردم همزمان با آنها زندگی میکردند نیز مربوط میشد.
ایزدان نمیتوانستند جلو آمدن رگناروک را بگیرند، این دوره بدانگونه که پیشگویی شده بود، میبایست فرا میرسید .
رگناروک را نشانههاییست: نخستین نشانه فیمبول وینتر، زمستان زمستانها است. سه زمستان پیاپی، بدون تابستانی در میانه.
جنگ و کینهورزی افسارگسیختهای در میان انسانها پدید میآید و این کین به میان خانوادهها نیز راه مییابد و هر آنچه نیکی است به فراموشی سپرده خواهد شد.
این آغازی است بر پایان همه چیز.
جستجوی همیشگی خورشید بدست گرگ اسکول به سرانجام میرسد و گرگ خورشید را به دهان فرو میبرد.
( هیولایی به شکل گرگ که فرزند فنریر و غولی مؤنث است. او همواره در آسمان در تعقیب اسبهای آرواکر و آلسویدر است که ارابهای حامل خورشید (سول) را که هر روز در آسمان میتاخت تعقیب میکرد و سعی در بلعیدن آن داشت. )
برادرش هاتی نیز ماه را فرو خواهد داد و بدین سان زمین در تاریکی فرومیرود.
ستارگان از آسمان به زیر میافتند. خروس زرشکی رنگ «فیالار»، بر ژیانها و خروس زرین گولینکامبی بر خدایان بانگ میزند و رسیدن زمان رگناروک را به گوش همگان میرساند.
( ژیان ها یا یوتونها غولهایی از نژاد ارواح طبیعت و دارای نیروهای مافوق انسانی بودند که در یوتنهایم ، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس زندگی میکردند. یوتونهایم توسط کوههای مرتفع و جنگلهای انبود از میدگارد ، سرزمین انسانها جدا شده بود. این غولها به چندین نوع مختلف تقسیم میشدند، اما غولهای یخی جزو رایجترین آنها به شمار میرفتند. )
خروس سومی نیز با بانگ خویش مردگان را برمیانگیزد.
زمین به سبب لرزشهای نیرومند به آستانه از هم پاشیده شدن میرسد و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم خواهد پاشید. بدین سان گرگ سهمگین فنریر و همچنین پدر ناخجستهاش لوکی از بند رها خواهند شد و برای رویارویی با خدایان برخواهند خاست.
فنریر با دهان باز پیش خواهد تاخت، یک آروارهاش در آسمان و آروارهٔ دیگر در زمین، و از چشمها و منخرینش آتش شعلهور است.
یورمونگاند (مار میدگارد . زمین) برای رساندن خود به کرانههای دریا به خود پیچ و تابهای ترسناکی میدهد که به سبب آن موجهای بزرگی در دل دریا پدید میآید.
با هر دم، اژدهای شوم، زمین و آسمان را به زهر خویش میآلاید.
به سبب موجهای پدید آمده از سوی یورمونگاند، کشتیای که از ناخن انگشتان مردگان ساخته شده، به نام ناگل فار از خشکی رها میشود و بر اقیانوس متلاطم خواهد افتاد و ژیانها به سوی میدان نبرد فرجامین رهسپار میشوند.
( ناگلفار کشتی شیطانی بود که به طور کامل از ناخن انگشتان دست و پای مردگان ساخته شده بود. )
در هل هایم نیز مردمان جهان مردگان به فرماندهی لوکی بادبان میکشند.
از موسپل هایم در جنوب (نیمروز) غولهای آتشین به فرماندهی سورت به رویارویی با خدایان برمیخیزند.
سورت شمشیری به دست خواهد داشت که به مانند خورشید میدرخشد و پوسته زمین را سوزانده و تاولدار میکند.
( سورت یک یوتون آتشی و فرمانروای سرزمین آتش موسپل هایم است که در نبرد نهایی راگناروک نقشی اساسی دارد و سرانجام تمام نه جهان را به آتش میکشد. او همیشه در این سرزمین با شمشیر بزرگ و درخشانش که از خورشید نیز نورانیتر بود، به صورت آماده باش ایستاده بود. وی در راگناروک رهبری غولان علیه آسیرها و ونیرها را بر عهده داشت. سرنوشت مختص او از پا در آوردن ایزد باروری فریر، و توسط او نیز کشته شدن بود.
شعلههای آتش سورت در نهایت هنگامی که زمین دهان باز کرده و به دریا فرو میرود، خاموش میشوند و او نیز کشته میشود. )
راگناروک
رگناروک یا پایان جهان فرجام خدایان یا گوتردامرونگ نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی است.
این رویداد شامل نبرد بزرگی بود که در نهایت منجر به مرگ تعدادی از چهرههای اصلی اساطیر شمال از جمله اودین، ثور، لوکی، تیر، فریر و هایمدال میشد
و همچنین وقوع بلاهای طبیعی مختلف سرانجام جهان را در آب غوطهور میساخت.
این دورهٔ فرجامین زمان را باید با آن روبهرو شد، اما پایان همهچیز نیست؛
بلکه جهانی نو پس از آن آغاز میگردد. رگناروک برای ایزدان و شاید برای انسانها نیز رویدادی ویرانگر در آینده بهشمار میرفت و چون همه عناصر قابل درک و پیشبینی شدنی بودند، این رویداد به چیزهایی که مردم همزمان با آنها زندگی میکردند نیز مربوط میشد.
ایزدان نمیتوانستند جلو آمدن رگناروک را بگیرند، این دوره بدانگونه که پیشگویی شده بود، میبایست فرا میرسید .
رگناروک را نشانههاییست: نخستین نشانه فیمبول وینتر، زمستان زمستانها است. سه زمستان پیاپی، بدون تابستانی در میانه.
جنگ و کینهورزی افسارگسیختهای در میان انسانها پدید میآید و این کین به میان خانوادهها نیز راه مییابد و هر آنچه نیکی است به فراموشی سپرده خواهد شد.
این آغازی است بر پایان همه چیز.
جستجوی همیشگی خورشید بدست گرگ اسکول به سرانجام میرسد و گرگ خورشید را به دهان فرو میبرد.
( هیولایی به شکل گرگ که فرزند فنریر و غولی مؤنث است. او همواره در آسمان در تعقیب اسبهای آرواکر و آلسویدر است که ارابهای حامل خورشید (سول) را که هر روز در آسمان میتاخت تعقیب میکرد و سعی در بلعیدن آن داشت. )
برادرش هاتی نیز ماه را فرو خواهد داد و بدین سان زمین در تاریکی فرومیرود.
ستارگان از آسمان به زیر میافتند. خروس زرشکی رنگ «فیالار»، بر ژیانها و خروس زرین گولینکامبی بر خدایان بانگ میزند و رسیدن زمان رگناروک را به گوش همگان میرساند.
( ژیان ها یا یوتونها غولهایی از نژاد ارواح طبیعت و دارای نیروهای مافوق انسانی بودند که در یوتنهایم ، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس زندگی میکردند. یوتونهایم توسط کوههای مرتفع و جنگلهای انبود از میدگارد ، سرزمین انسانها جدا شده بود. این غولها به چندین نوع مختلف تقسیم میشدند، اما غولهای یخی جزو رایجترین آنها به شمار میرفتند. )
خروس سومی نیز با بانگ خویش مردگان را برمیانگیزد.
زمین به سبب لرزشهای نیرومند به آستانه از هم پاشیده شدن میرسد و هر چه بند و زنجیر در جهان هست، از هم خواهد پاشید. بدین سان گرگ سهمگین فنریر و همچنین پدر ناخجستهاش لوکی از بند رها خواهند شد و برای رویارویی با خدایان برخواهند خاست.
فنریر با دهان باز پیش خواهد تاخت، یک آروارهاش در آسمان و آروارهٔ دیگر در زمین، و از چشمها و منخرینش آتش شعلهور است.
یورمونگاند (مار میدگارد . زمین) برای رساندن خود به کرانههای دریا به خود پیچ و تابهای ترسناکی میدهد که به سبب آن موجهای بزرگی در دل دریا پدید میآید.
با هر دم، اژدهای شوم، زمین و آسمان را به زهر خویش میآلاید.
به سبب موجهای پدید آمده از سوی یورمونگاند، کشتیای که از ناخن انگشتان مردگان ساخته شده، به نام ناگل فار از خشکی رها میشود و بر اقیانوس متلاطم خواهد افتاد و ژیانها به سوی میدان نبرد فرجامین رهسپار میشوند.
( ناگلفار کشتی شیطانی بود که به طور کامل از ناخن انگشتان دست و پای مردگان ساخته شده بود. )
در هل هایم نیز مردمان جهان مردگان به فرماندهی لوکی بادبان میکشند.
از موسپل هایم در جنوب (نیمروز) غولهای آتشین به فرماندهی سورت به رویارویی با خدایان برمیخیزند.
سورت شمشیری به دست خواهد داشت که به مانند خورشید میدرخشد و پوسته زمین را سوزانده و تاولدار میکند.
( سورت یک یوتون آتشی و فرمانروای سرزمین آتش موسپل هایم است که در نبرد نهایی راگناروک نقشی اساسی دارد و سرانجام تمام نه جهان را به آتش میکشد. او همیشه در این سرزمین با شمشیر بزرگ و درخشانش که از خورشید نیز نورانیتر بود، به صورت آماده باش ایستاده بود. وی در راگناروک رهبری غولان علیه آسیرها و ونیرها را بر عهده داشت. سرنوشت مختص او از پا در آوردن ایزد باروری فریر، و توسط او نیز کشته شدن بود.
شعلههای آتش سورت در نهایت هنگامی که زمین دهان باز کرده و به دریا فرو میرود، خاموش میشوند و او نیز کشته میشود. )
۱۱
نبرد راگناروک
نبرد آغاز میشود. در آغاز نبرد، فریر، خداوندگار باروری، از آنجا که شمشیر جادویی خود را به اسکرنر داده تا از برای پیشکش خواستگاری به گرد بدهد، جنگافزاری دردست ندارد و به آسانی در برابر سورت به خاک میافتد.
او نخستین کشته خدایان در این نبرد خواهد بود.
ثور نیرومند، خداوند آذرخش بر یورمونگاند خواهد تاخت. در این نبرد ثور بر فرزند لوکی چیره میشود،
اما هنوز سه گام به پیش نرفتهاست که زهر کشنده مار او را از پای درمیآورد.
فرزند دلیر اودین ، خدای یک دست، تیر دلاور در برابر گارم، هیولای سگمانندی که نگاهبان دروازه هل هایم است میایستد و در نبردی شکوهمند هیولا را از میان میبرد،
اما او نیز به سبب زخمهایش جان میبازد.
هل الهه مرگ و فرمانروای هل هایم با ارتش مردگان به اسگارد لشکرکشی میکند و با ازگاردیها میجنگد. در این بین اودین والکیری ها را به نبرد با هل فرا میخواند و همه والکیریها توسط هل کشته میشوند و هل تاجوتخت ازگارد را فتح میکند.
لوکی و هایمدال نگهبان بایفراست ، دشمنان دیرین در برابر هم میایستند، اما هیچیک از این نبرد جان به در نمیبرند تا پیروزی را به چشم خود ببینند.
درازترین نبرد آن روز، نبرد اودین والا در برابر دشمن دیرینه خود، گرگ غولپیکر فنریر خواهد بود.
نبرد میان این دو بسیار به درازا میکشد، اما سرانجام گرگ بر خداوند یک چشم یورش میآورد و او را به کام فرو میبرد.
ویدار، فرزند اودین کین پدر را خواهد ستاند. او با دست تهی به گرگ یورش میبرد و آرواره گرگ را گرفته و او را از میان به دو نیم میکند.
پس از آن سورت بر سراسر جهان آتش میپراکند و دوست و دشمن را با هم نابود خواهد ساخت. آسمان سیاه و ستارهها ناپدید خواهند شد و هر نُه جهان در آتش خواهند سوخت و زمین ( میدگارد ) در اعماق دریا فرو خواهد رفت.
نبرد راگناروک
نبرد آغاز میشود. در آغاز نبرد، فریر، خداوندگار باروری، از آنجا که شمشیر جادویی خود را به اسکرنر داده تا از برای پیشکش خواستگاری به گرد بدهد، جنگافزاری دردست ندارد و به آسانی در برابر سورت به خاک میافتد.
او نخستین کشته خدایان در این نبرد خواهد بود.
ثور نیرومند، خداوند آذرخش بر یورمونگاند خواهد تاخت. در این نبرد ثور بر فرزند لوکی چیره میشود،
اما هنوز سه گام به پیش نرفتهاست که زهر کشنده مار او را از پای درمیآورد.
فرزند دلیر اودین ، خدای یک دست، تیر دلاور در برابر گارم، هیولای سگمانندی که نگاهبان دروازه هل هایم است میایستد و در نبردی شکوهمند هیولا را از میان میبرد،
اما او نیز به سبب زخمهایش جان میبازد.
هل الهه مرگ و فرمانروای هل هایم با ارتش مردگان به اسگارد لشکرکشی میکند و با ازگاردیها میجنگد. در این بین اودین والکیری ها را به نبرد با هل فرا میخواند و همه والکیریها توسط هل کشته میشوند و هل تاجوتخت ازگارد را فتح میکند.
لوکی و هایمدال نگهبان بایفراست ، دشمنان دیرین در برابر هم میایستند، اما هیچیک از این نبرد جان به در نمیبرند تا پیروزی را به چشم خود ببینند.
درازترین نبرد آن روز، نبرد اودین والا در برابر دشمن دیرینه خود، گرگ غولپیکر فنریر خواهد بود.
نبرد میان این دو بسیار به درازا میکشد، اما سرانجام گرگ بر خداوند یک چشم یورش میآورد و او را به کام فرو میبرد.
ویدار، فرزند اودین کین پدر را خواهد ستاند. او با دست تهی به گرگ یورش میبرد و آرواره گرگ را گرفته و او را از میان به دو نیم میکند.
پس از آن سورت بر سراسر جهان آتش میپراکند و دوست و دشمن را با هم نابود خواهد ساخت. آسمان سیاه و ستارهها ناپدید خواهند شد و هر نُه جهان در آتش خواهند سوخت و زمین ( میدگارد ) در اعماق دریا فرو خواهد رفت.
۱۲
زندگی نو
ایگدراسیل، درخت جهان عظیمالجثه، خواهد لرزید و همهٔ آسمان و زمین را وحشت فرا خواهد گرفت
و سرانجام از همه سوزی سورت جان به در خواهد برد و یک زن و مرد را نیز از مرگ میرهاند:
لیف و لیفتراسیر
( ادم و حوای اساطیر نورس )
بالدر که دروپنیر را در دست دارد از جهان مردگان به همراه برادرش هودر باز خواهد گشت.
برخی از خدایان چون ویدار، والی، هرمود و هونیر از نبرد جان به در خواهند برد و دیگران نیز دوباره زاده میشوند.
جهانی بدون هرگونه پلیدی و پلشتی، جهانی آرمانی و ایدهآل از دریا سر برخواهد آورد.
جهانی که در آن فراوانی خواهد بود و غم و اندوه را در آن راهی نیست. خدایان و انسانهای تخمِ لیف و لیفتراسیل در آن جهان به شادی در کنار یکدیگر خواهند زیست.
زندگی نو
ایگدراسیل، درخت جهان عظیمالجثه، خواهد لرزید و همهٔ آسمان و زمین را وحشت فرا خواهد گرفت
و سرانجام از همه سوزی سورت جان به در خواهد برد و یک زن و مرد را نیز از مرگ میرهاند:
لیف و لیفتراسیر
( ادم و حوای اساطیر نورس )
بالدر که دروپنیر را در دست دارد از جهان مردگان به همراه برادرش هودر باز خواهد گشت.
برخی از خدایان چون ویدار، والی، هرمود و هونیر از نبرد جان به در خواهند برد و دیگران نیز دوباره زاده میشوند.
جهانی بدون هرگونه پلیدی و پلشتی، جهانی آرمانی و ایدهآل از دریا سر برخواهد آورد.
جهانی که در آن فراوانی خواهد بود و غم و اندوه را در آن راهی نیست. خدایان و انسانهای تخمِ لیف و لیفتراسیل در آن جهان به شادی در کنار یکدیگر خواهند زیست.
بدلیل زیاد بودن اسامی اساطیر و داستان های مربوط به آن سعی شد بصورت خلاصه وار واقعه راگناروک وشخصیتهای اصلی داستان توصیف شود .
صرفا برای آشنایی با فرهنگ وایکینگها و مردمان اسکاندیناوی 👆
صرفا برای آشنایی با فرهنگ وایکینگها و مردمان اسکاندیناوی 👆
من آموخته ام که مردم فراموش خواهندکرد شماچه گفتید
فراموش خواهند کرد چه کردید
اماهرگزفراموش نمیکنن که
چه حسی به آنهامنتقل کردید
#مایا_آنجلو
فراموش خواهند کرد چه کردید
اماهرگزفراموش نمیکنن که
چه حسی به آنهامنتقل کردید
#مایا_آنجلو
بیهودگی
برای آنکه راه خرد و عقل میرود روز بیهوده وجود ندارد
چه بسیار دیده ام انکه همه عمر عابد بود و در انتها فاجعه ها ساخت و قتلها کرد
و چه بسیار انها که همه عمر هیچ نکردند جز تفکر و در اخر با شرافت زیستند و شرافتمندانه مردند .
معنای زندگی گاهی تنها در یک تصمیم و یک روز در انتها دیده میشود
و این تفاوت بین شر و خیر است .
اگر در انتها جای قتل و کشتار و ازار دیگران از روی باور .
به پشت سر نگاه کردید و دستهایتان به خون بیگناهی و آه مظلومی الوده نبود
بدانید که روزی را بیهوده نزیسته اید .
#a_f
برای آنکه راه خرد و عقل میرود روز بیهوده وجود ندارد
چه بسیار دیده ام انکه همه عمر عابد بود و در انتها فاجعه ها ساخت و قتلها کرد
و چه بسیار انها که همه عمر هیچ نکردند جز تفکر و در اخر با شرافت زیستند و شرافتمندانه مردند .
معنای زندگی گاهی تنها در یک تصمیم و یک روز در انتها دیده میشود
و این تفاوت بین شر و خیر است .
اگر در انتها جای قتل و کشتار و ازار دیگران از روی باور .
به پشت سر نگاه کردید و دستهایتان به خون بیگناهی و آه مظلومی الوده نبود
بدانید که روزی را بیهوده نزیسته اید .
#a_f
تلاش بیش از حد یک حکومت در راه مذهبی سازی جامعه به این دلیل است که آنها بخوبی میدانند جوامع مذهبی دارای آستانه تحمل بسیار بالاتری در برابر بی عدالتی نسبت به جوامع عادی هستند زیرا معتقدند خدا در دنیایی دیگر انتقامشان را خواهد گرفت، پس هیچ گاه تلاشی برای احقاق حق خود نمی کنند.
#الکساندر_استروفسکی
#الکساندر_استروفسکی
پیوسته در تاریخ زمانی فرامی رسد که در آن، آنکه جرات کند و بگوید ؛
دو دو تا چهارتا می شود،مجازاتش مرگ است
#آلبر_کامو
دو دو تا چهارتا می شود،مجازاتش مرگ است
#آلبر_کامو