در سطرها می زیند .....
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
در چند هفته اخیر خبرهای تاسف آور درگذشت چند معارف پرور نامی مراغه فروغی از چراغ کهن فرهنگ مراغه کاست.
خانم پروین حبیب سرداری ، خانم رفعت حمیدیه ، آقای احمد رائقی و آقای محسن کریمی همگی به دیار باقی شتافتند.
نویسنده سطور چند سال قبل با مرحومین مذکور مصاحبه نموده و از متعلمی در دوره رضاخان و معلمی در دوران پهلوی دوم سطور ارزشمندی از تحربیات و خاطرات فرهنگی آنها مسطور نمود.
جالب اینکه هر یک در نقطه مشترکی حسرت روزهای تدریس را می کشیدند . حتی بانویی که در قانون پاکسازی سال 1359 برای همیشه از کرسی تدریس کنار گذاشته شده بود. به سال های قلیل خدمت فرهنگی خود می بالید.
تلاش ، امید ، صداقت سه رکن اصلی حیات فرهنگی این بزرگواران بود.
و اما همیشه در سطرها می زیند ....
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
در چند هفته اخیر خبرهای تاسف آور درگذشت چند معارف پرور نامی مراغه فروغی از چراغ کهن فرهنگ مراغه کاست.
خانم پروین حبیب سرداری ، خانم رفعت حمیدیه ، آقای احمد رائقی و آقای محسن کریمی همگی به دیار باقی شتافتند.
نویسنده سطور چند سال قبل با مرحومین مذکور مصاحبه نموده و از متعلمی در دوره رضاخان و معلمی در دوران پهلوی دوم سطور ارزشمندی از تحربیات و خاطرات فرهنگی آنها مسطور نمود.
جالب اینکه هر یک در نقطه مشترکی حسرت روزهای تدریس را می کشیدند . حتی بانویی که در قانون پاکسازی سال 1359 برای همیشه از کرسی تدریس کنار گذاشته شده بود. به سال های قلیل خدمت فرهنگی خود می بالید.
تلاش ، امید ، صداقت سه رکن اصلی حیات فرهنگی این بزرگواران بود.
و اما همیشه در سطرها می زیند ....
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
بوی تاریخ مراغه، آمریکایی ها را به مراغه کشاند.
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
__
سال 1307 است و برخی لز دولتمردان حکومت نوپا مراقب رفتارهای بیگانه هستند.
در بحبوحه اوضاع نابسامان منطقه دو نفر آمریکایی متخصص نبات شناسی و باستان شناسی با معرفی کنسولگری آمریکا راهی مراغه می شوند
اما نامه هوشمندانه علی منصور (والی وقت آذربایجان) به وزارت داخله نشان از اهمیت حراست از مواریث این شهر در برابر بیگانگان دارد. که راقم نامه ضمن اطلاع از اهداف آنها به محدودیت های دسترسی اشاره تاکیدی دارد.
متن نامه بدین شرح است:
"مقام محترم وزارت جلیله داخله
اخیرا دونفر آمریکایی از طرف قونسولگری آمریکا به ایالت معرفی شدند. که برای مطالعه و تفحص نباتات و استخوان های ماقبل تاریخ عازم سیاحت اطراف مراغه بودند. برحسب تقاضای قونسول آمریکا نسبت به مسافرت مشارالیهما به مامورین محلی در مراغه توصیه صادر ولی قید گردیده اشخاص مزبور فقط می توانند سیاحت سطحی بنمایند و حق حفریات نخواهند داشت. علی منصور".
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
__
سال 1307 است و برخی لز دولتمردان حکومت نوپا مراقب رفتارهای بیگانه هستند.
در بحبوحه اوضاع نابسامان منطقه دو نفر آمریکایی متخصص نبات شناسی و باستان شناسی با معرفی کنسولگری آمریکا راهی مراغه می شوند
اما نامه هوشمندانه علی منصور (والی وقت آذربایجان) به وزارت داخله نشان از اهمیت حراست از مواریث این شهر در برابر بیگانگان دارد. که راقم نامه ضمن اطلاع از اهداف آنها به محدودیت های دسترسی اشاره تاکیدی دارد.
متن نامه بدین شرح است:
"مقام محترم وزارت جلیله داخله
اخیرا دونفر آمریکایی از طرف قونسولگری آمریکا به ایالت معرفی شدند. که برای مطالعه و تفحص نباتات و استخوان های ماقبل تاریخ عازم سیاحت اطراف مراغه بودند. برحسب تقاضای قونسول آمریکا نسبت به مسافرت مشارالیهما به مامورین محلی در مراغه توصیه صادر ولی قید گردیده اشخاص مزبور فقط می توانند سیاحت سطحی بنمایند و حق حفریات نخواهند داشت. علی منصور".
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
در ارزوی دوباره کرسی تدریس.......
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
مصاحبه با خانم رفعت حمیدیه
صدایش می لرزید . تمامی جوارح بدنش در اثر زمین خوردگی اسیب دیده بود. موضوع گفت و گو دوران خدمت فرهنگی ایشان در کرسی دبیر و معاونت ایشان در دبیرستان اذرابادگان مراغه بود. آهی کشید و یک کلمه گفت "سال 59 همه اش تمام شد".
با گفتن این حرف کمی آرام گرفت. ادامه داد : "من برای بچه های مدرسه نه در حکم معلم و معاون بلکه مادر دوم بودم. بچه ها مشکلات شخصیشان را همیشه با من در میان می گذاشتند. حتی روزی به پسر فرماندار. وقت که مزاحم بچه ها بود بدون واهمه ای گوشمالی دادم.
ان قدر به مدرسه و دانش آموزانم علاقمند بودم که بزرگان خاندان خود را جهت رفع کمبودهای محیط اموزشی فراخواندم. چندین میلیون آن زمان صرف رفع کمبودها نمودند".
نواحی مختلفی از استخوان های بدنش در حادثه مذکور شکسته بود و دردی که وی را رنج می داد. ولی با اشتیاق و استمرار سخن از خدمات و عشق و علاقه اش به خدمت در تعلیم و تربیت دانش آموزانش در مراغه گفت.
آخر دوباره این جمله را آورد: " اما همه اش در سال 59 تمام شد"
تصویر : نفر دوم از سمت راست خانم رفعت حمیدیه.
روانش شاد
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
مصاحبه با خانم رفعت حمیدیه
صدایش می لرزید . تمامی جوارح بدنش در اثر زمین خوردگی اسیب دیده بود. موضوع گفت و گو دوران خدمت فرهنگی ایشان در کرسی دبیر و معاونت ایشان در دبیرستان اذرابادگان مراغه بود. آهی کشید و یک کلمه گفت "سال 59 همه اش تمام شد".
با گفتن این حرف کمی آرام گرفت. ادامه داد : "من برای بچه های مدرسه نه در حکم معلم و معاون بلکه مادر دوم بودم. بچه ها مشکلات شخصیشان را همیشه با من در میان می گذاشتند. حتی روزی به پسر فرماندار. وقت که مزاحم بچه ها بود بدون واهمه ای گوشمالی دادم.
ان قدر به مدرسه و دانش آموزانم علاقمند بودم که بزرگان خاندان خود را جهت رفع کمبودهای محیط اموزشی فراخواندم. چندین میلیون آن زمان صرف رفع کمبودها نمودند".
نواحی مختلفی از استخوان های بدنش در حادثه مذکور شکسته بود و دردی که وی را رنج می داد. ولی با اشتیاق و استمرار سخن از خدمات و عشق و علاقه اش به خدمت در تعلیم و تربیت دانش آموزانش در مراغه گفت.
آخر دوباره این جمله را آورد: " اما همه اش در سال 59 تمام شد"
تصویر : نفر دوم از سمت راست خانم رفعت حمیدیه.
روانش شاد
نیک نامان مانا در مدیریت شهری مراغه .....
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
سال 1337 کرسی شهرداری مراغه به محمدشهلا رسید.
هر چند طول عمر کرسی شهرداری ایشان به کمتر از دوسال رسید ولی آنچه ماند نیک نامی ایشان بود.
مجموعه اقدامات ایشان در سالهای قلیل خدمت موید دید روشن ایشان درخصوص مدیریت شهری است طوری که ایجاد اولین شهربازی کودکان و تجهیز آن به اسباب تفریخی، احداث سالن سرپوشیده ورزشی برای جوانان، احداث نخستین کودکستان در مراغه ، احداث ساختمان دبیرستان فروزی ، لوله کشی آب برای منازل و معابر از آب قنات گلدیکلو ، احداث سالن اوپرا برای شهرداری در ساختمان بلدیه، سنگفرش تمام معابر مراغه و.... از اقدامات شناس ایشان بود که این افعال با رنگ و بوی نگاه روشن بینی و مدرن از منظر شهرداران پیشین دور مانده بود.
اما سطور می مانند .....
شرح تصویر : تقدیر و تحلیل از خدمات محمدشهلا_ شهردار مراغه_ (نفر اول از سمت چپ) توسط خطیبی فرماندار وقت در سال 1338
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
سال 1337 کرسی شهرداری مراغه به محمدشهلا رسید.
هر چند طول عمر کرسی شهرداری ایشان به کمتر از دوسال رسید ولی آنچه ماند نیک نامی ایشان بود.
مجموعه اقدامات ایشان در سالهای قلیل خدمت موید دید روشن ایشان درخصوص مدیریت شهری است طوری که ایجاد اولین شهربازی کودکان و تجهیز آن به اسباب تفریخی، احداث سالن سرپوشیده ورزشی برای جوانان، احداث نخستین کودکستان در مراغه ، احداث ساختمان دبیرستان فروزی ، لوله کشی آب برای منازل و معابر از آب قنات گلدیکلو ، احداث سالن اوپرا برای شهرداری در ساختمان بلدیه، سنگفرش تمام معابر مراغه و.... از اقدامات شناس ایشان بود که این افعال با رنگ و بوی نگاه روشن بینی و مدرن از منظر شهرداران پیشین دور مانده بود.
اما سطور می مانند .....
شرح تصویر : تقدیر و تحلیل از خدمات محمدشهلا_ شهردار مراغه_ (نفر اول از سمت چپ) توسط خطیبی فرماندار وقت در سال 1338
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
چرا مردم مراغه روزگاری "خلیفه کش" خوانده می شدند؟
——————————————-
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
مراغیان از قرن ششم هجری به «خلیفه کُش» اشتهار یافتند.
که دلیل آن به کشته شدن المسترشد باللّه -بیست و نهمین خلیفه عباسی- در این شهر بازمی گردد.
پس از آن که کدورتی بین سلطان مسعود و المسترشدبالله وقوع یافته و کار به لشگرکشی و حرب کشید. بالاخره سپاهیان خلیفه منهزم یافته و سلطان مسعود ، خلیفه عباسی را دستگیر و راهی مراغه شد. و هنگام اتراق در یک فرسخی مراغه جمعی از فداییان اسماعیلیه به خیمه ی وی هجوم برده و او را کشتند.
صاحب کتاب «تقویم التّواریخ» در مورد محلّ کُشته شدن وی می نویسد:
«و هنگامی كه قصد ورود به بغداد داشت، در دروازهی مراغه، جمعی از باطنیان كه از جانب سلطان سنجر سلجوقی مأمور بودند، او را به قتل رساندند و جسدش را در مراغه دفن كردند.»
هندوشاه نخجوانی در «تَجاربُالسَّلَف» از شخصی به نام مرتضی سعيد صفیالدّين نقل میكند:
«و جنازهی او را قُضات و ائمّه و اَشراف و اَعاظمِ ممالک بر سر گرفتند و در مراغه بُردند در مدرسهای كه در محلّهی قضات است و به مدرسهی اتابکِ مراغه باز خوانند، دفن كردند و گنبد عالی بساختند و در آن مدرسه اتّفاقاً پنج گنبد است در پس صُفّهی درس و يكی از آن خليفه مسترشد است، و اين ضعيف بارها آن مشهد متبرّک را زيارت كرده است و استغاثه خواسته؛ امّا مصنّف مرتضی سعيد صفیالدّين چنين نوشته است كه: مسترشد را به ديهی بُردند كه بر در مراغه است.»
امّا صاحب «حبيبُالسّيَر» در روايت متفاوت از محلّ دفن خليفه آورده است:
«در هفدهم ذیالقعدهی سنهی تِسعَ وَ عِشرُون و خَمسَمِائه در ظاهر مراغه مسترشد عبّاسی به دست چهارده رفيق به قتل رسيد، فعلاً در شرق مراغه در جنب گنبد غفّاريّه بُقعهای وجود دارد كه در آن قبری موجود است و اين بقعه در محلّهای از شهر واقع گرديده كه به محلّهی اتابک موسوم است. عالِمی تعريف میكرد كه قبر مذكور، مزار مسترشد میباشد.»
(خواندمیر ،ج2،ص232)
و بالاخر مراغیان از این تاریخ به بعد تا چند قرن بعد به خلیفه کش مسمی شدند.
.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
——————————————-
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
مراغیان از قرن ششم هجری به «خلیفه کُش» اشتهار یافتند.
که دلیل آن به کشته شدن المسترشد باللّه -بیست و نهمین خلیفه عباسی- در این شهر بازمی گردد.
پس از آن که کدورتی بین سلطان مسعود و المسترشدبالله وقوع یافته و کار به لشگرکشی و حرب کشید. بالاخره سپاهیان خلیفه منهزم یافته و سلطان مسعود ، خلیفه عباسی را دستگیر و راهی مراغه شد. و هنگام اتراق در یک فرسخی مراغه جمعی از فداییان اسماعیلیه به خیمه ی وی هجوم برده و او را کشتند.
صاحب کتاب «تقویم التّواریخ» در مورد محلّ کُشته شدن وی می نویسد:
«و هنگامی كه قصد ورود به بغداد داشت، در دروازهی مراغه، جمعی از باطنیان كه از جانب سلطان سنجر سلجوقی مأمور بودند، او را به قتل رساندند و جسدش را در مراغه دفن كردند.»
هندوشاه نخجوانی در «تَجاربُالسَّلَف» از شخصی به نام مرتضی سعيد صفیالدّين نقل میكند:
«و جنازهی او را قُضات و ائمّه و اَشراف و اَعاظمِ ممالک بر سر گرفتند و در مراغه بُردند در مدرسهای كه در محلّهی قضات است و به مدرسهی اتابکِ مراغه باز خوانند، دفن كردند و گنبد عالی بساختند و در آن مدرسه اتّفاقاً پنج گنبد است در پس صُفّهی درس و يكی از آن خليفه مسترشد است، و اين ضعيف بارها آن مشهد متبرّک را زيارت كرده است و استغاثه خواسته؛ امّا مصنّف مرتضی سعيد صفیالدّين چنين نوشته است كه: مسترشد را به ديهی بُردند كه بر در مراغه است.»
امّا صاحب «حبيبُالسّيَر» در روايت متفاوت از محلّ دفن خليفه آورده است:
«در هفدهم ذیالقعدهی سنهی تِسعَ وَ عِشرُون و خَمسَمِائه در ظاهر مراغه مسترشد عبّاسی به دست چهارده رفيق به قتل رسيد، فعلاً در شرق مراغه در جنب گنبد غفّاريّه بُقعهای وجود دارد كه در آن قبری موجود است و اين بقعه در محلّهای از شهر واقع گرديده كه به محلّهی اتابک موسوم است. عالِمی تعريف میكرد كه قبر مذكور، مزار مسترشد میباشد.»
(خواندمیر ،ج2،ص232)
و بالاخر مراغیان از این تاریخ به بعد تا چند قرن بعد به خلیفه کش مسمی شدند.
.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
Telegram
کانال تاریخ مراغه (اصغر محمدزاده)
صفحه شخصی اصغرمحمدزاده
( دکترای تطبیقی تاریخ شرق در آکادمی ملی جاواخیشویلی گرجستان)
ارتباط با مدیر کانال
@markatarikh
( دکترای تطبیقی تاریخ شرق در آکادمی ملی جاواخیشویلی گرجستان)
ارتباط با مدیر کانال
@markatarikh
نامه قابل تامل یک مراغه ای به دکتر مصدق
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
چندی قبل در میان اسناد دریافتی از سازمان اسناد ملی ایران نامه ای از یک مراغه ای به دکتر مصدق فحوای جالبی داشت که جالب آمد در پست جدید بدان اشاره نمایم.
متن نامه در تاریخ 31/12/16بدین شرح است :
"به پیشگاه مقدس نخست وزیر محبوب معظم ایران ارواحنا فدا
تصدق خاکپای مبارک گردم.
جان نثار حسن احمدی اتحاد که یکی از فداکاران و جان نثاران خاکپای مبارک هستم که اولین تلگراف تبریک از مراغه به امضا حقیر به پیشگاه مقدس مخابره شده همین بنده حقیرم و خیلی مشتاقم محض زیارت خاکپای مبارک و رسانیدن چند کلمه عرایض واجبی شرفیاب حضور باشم. متاسفانه از مخارج راه معذورم. که لطفا از محلی تعیین تا به قصد فوری شرفیاب شوم.
تقدیمی مراغه. حسن احمدی اتحاد "
در خواست ها, علاقه فزون و از طرفی نگاه مردم به بالاترین کرسی حکومت در ایران در متن این نامه جالب توجه است.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
چندی قبل در میان اسناد دریافتی از سازمان اسناد ملی ایران نامه ای از یک مراغه ای به دکتر مصدق فحوای جالبی داشت که جالب آمد در پست جدید بدان اشاره نمایم.
متن نامه در تاریخ 31/12/16بدین شرح است :
"به پیشگاه مقدس نخست وزیر محبوب معظم ایران ارواحنا فدا
تصدق خاکپای مبارک گردم.
جان نثار حسن احمدی اتحاد که یکی از فداکاران و جان نثاران خاکپای مبارک هستم که اولین تلگراف تبریک از مراغه به امضا حقیر به پیشگاه مقدس مخابره شده همین بنده حقیرم و خیلی مشتاقم محض زیارت خاکپای مبارک و رسانیدن چند کلمه عرایض واجبی شرفیاب حضور باشم. متاسفانه از مخارج راه معذورم. که لطفا از محلی تعیین تا به قصد فوری شرفیاب شوم.
تقدیمی مراغه. حسن احمدی اتحاد "
در خواست ها, علاقه فزون و از طرفی نگاه مردم به بالاترین کرسی حکومت در ایران در متن این نامه جالب توجه است.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
پل هلاکوخان مراغه در سال 1335
این سازه قبلا بر روی پل غفاریه کنونی قرار داشت و به پل هلاکوخان شهره بود.
سال 1320 با ورود نیروهای روس به مراغه بخشی از پل هنگام عبور یکی از ماشین آلات سنگین نظامی تخریب شد و بعضا حادثه سیل در شکستن پل دخیل دانسته می شودِ
از آن تاریخ به بعد در افواه عموم به "سینیق کورپی " معروف شد.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
این سازه قبلا بر روی پل غفاریه کنونی قرار داشت و به پل هلاکوخان شهره بود.
سال 1320 با ورود نیروهای روس به مراغه بخشی از پل هنگام عبور یکی از ماشین آلات سنگین نظامی تخریب شد و بعضا حادثه سیل در شکستن پل دخیل دانسته می شودِ
از آن تاریخ به بعد در افواه عموم به "سینیق کورپی " معروف شد.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
نقشه خطوط تلگرافی ایران در دوره حکومت ناصرالدین شاه
اصغرمحمدزاده
نویسنده و پژوهشگر
مراغه در مسیر این خطوط ترسیم شده و به مسیر خطوط تلگرافی متصل است.
آن گونه که از فحوای نقشه ترسیمی مشخص است . شهرهای مهمی چون سنندج، ایلام ، زاهدان در آن دوره فاقد ارتباط تلگرافی و تلکرافخانه بوده اند.
تلگرافخانه مراغه در دوره قاجار در میانه خیابان شیخ تاج و در کنار کوچه "کرد علی آقا" قرار داشت که این معبر نیز در گذشته به کوچه تلگرافخانه مسمی بود.
دوران پر کار تلگرافخانه شهر در دوره مشروطیت و سالهای آغازین جنک جهانی اول و دوم بود. طوری که عداد تلکراف های در دسترس این موضوع را تایید می کند.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغرمحمدزاده
نویسنده و پژوهشگر
مراغه در مسیر این خطوط ترسیم شده و به مسیر خطوط تلگرافی متصل است.
آن گونه که از فحوای نقشه ترسیمی مشخص است . شهرهای مهمی چون سنندج، ایلام ، زاهدان در آن دوره فاقد ارتباط تلگرافی و تلکرافخانه بوده اند.
تلگرافخانه مراغه در دوره قاجار در میانه خیابان شیخ تاج و در کنار کوچه "کرد علی آقا" قرار داشت که این معبر نیز در گذشته به کوچه تلگرافخانه مسمی بود.
دوران پر کار تلگرافخانه شهر در دوره مشروطیت و سالهای آغازین جنک جهانی اول و دوم بود. طوری که عداد تلکراف های در دسترس این موضوع را تایید می کند.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
تلگرافی از صمدخان شجاع الدوله به ضیاالملک نایب الحکومه مراغه در خصوص دستگیری سارقان بار فرش و استرداد آن .
افعال مذموم شجاع الدوله در برخورد با آزادیخواهان مشروطیت هر چند لکه ننگینی در صفحات تاریخ به شمار می آید ولی گزارش های عدیده ای که از اوضاع امنیت شهر و برخورد با ناهنجاری های موجود در دوران حکمرانی ایشان بر منطقه که در نشریات دوره قاجار مسطور است. می توان او را حاکم مقتدر معرفی نمود. طوری که قبل از اعطای عنوان شجاع الدوله به " سردار مقتدر" نیز شهره بوده است
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
افعال مذموم شجاع الدوله در برخورد با آزادیخواهان مشروطیت هر چند لکه ننگینی در صفحات تاریخ به شمار می آید ولی گزارش های عدیده ای که از اوضاع امنیت شهر و برخورد با ناهنجاری های موجود در دوران حکمرانی ایشان بر منطقه که در نشریات دوره قاجار مسطور است. می توان او را حاکم مقتدر معرفی نمود. طوری که قبل از اعطای عنوان شجاع الدوله به " سردار مقتدر" نیز شهره بوده است
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
آیا رهبر قیام.ملی داغستان اصالت مراغه ای دارد ؟
___
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
شیخ شامیل داغستانی رهبرسیاسی و نظامی جنبش ضدحکومت امپراطوری روسیه در داغستان بود که به مدت بیست سال هزاران چریک مبارز را رهبری نموده و در برابر سیاست های توسعه طلبانه امپراطور روس ایستادگی نمود
او در سال 1859م. پس از هفته ها محاصره در گونیب داغ تسلیم نیروهای دولتی روسیه گردید و پس از مدتی زندانی شدن در سال 1871در سفر مکه در این شهر حیات را به درود گفت.
ذبیح الله منصوری در ترجمه جلد دوم کتاب خواجه تاجدار اثر ژان گور، پدر شامیل را مراغه ای معرفی و می افزاید:
" پدر شامیل اهل مراغه واقع در آذربایجان بود و با اینکه اسلام را داشت . نام پسر خود را شامول گذاشت ... پدر شامیل از مراغه به داغستان مهاجرت کرد و شامیل در آنجا بزرگ شد".
( خواجه تاجدار، ج2 ، ص259)
اما غالب منابع محل تولد شامیل را دهکده ائول در گرمی داغستان معرفی می کنند.
(thomas m.barret, p.193)
غیر از کتاب خواجه تاجدار در منابع دیگری از مراغه ای بودن نسب رهبر قیام ملی داغستان سخنی گفته نشده.
اما در واقع منبع کتابی ذبیح الله منصوری جایی برای شک و شبهه دارد. و اصلا کتاب لاتینی توسط شخصی به نام ژان گور تالیف نشده ، و اصل این کتاب نیز به سان دیگر کتب ترجمه شده توسط منصوری احتمال قریب به یقین محل تردید است.
از جانبی دیگر انتخاب یک نفر با اصالت غیربومی برای پرچمداری و رهبر قیام ملی مردم قفقاز شبهه آمیز است.
حال اگر مفروض بدانیم که نوشته ذبیح الله منصوری برپایه مستنداتی غیر مکتوب بوده و شاید در منابع مورد مطالعاتی ایشان مراغه به عنوان زادگاه شامیل اشاره شده، پس می توان با نظریه اصالت داغستانی بودن شامیل دنبال مراغه ای دیگر در قلمرو قفقاز گشت.
اما با مراجعه به متون تاریخی گفته ما در این خصوص تاحدودی تصدیق می شود.
محمدکاظم مروی در کتاب تاریخ عالم آرای نادری به کرات از مرتعی به نام مراغه در داغستان سخن گفته و در اشارتی تاریخی ورود نادرشاه را به چمن مراغه در داغستان این گونه گزارش نموده است:
" خاقان گیتی ستان از آن نواحی در حرکت درآمده و در چمنی که مشهور به مراغه داغستان بود نزول اجلال و اوج هلال رسانید"
(عالم آرای نادری، ج2 ، ص849)
حال مستندات مورد اشاره اصالت مراغه ای (آذربایجان) بودن شامیل را درصدی قابل توجه رد می کند.
به هر تقدیر مسقط الراس این شخصیت مبارز هرکجا باشد. نام وی به عنوان مبارز نستوه بر علیه حکومت استبدادی در لابلای سطور تاریخ می درخشد.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
___
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
شیخ شامیل داغستانی رهبرسیاسی و نظامی جنبش ضدحکومت امپراطوری روسیه در داغستان بود که به مدت بیست سال هزاران چریک مبارز را رهبری نموده و در برابر سیاست های توسعه طلبانه امپراطور روس ایستادگی نمود
او در سال 1859م. پس از هفته ها محاصره در گونیب داغ تسلیم نیروهای دولتی روسیه گردید و پس از مدتی زندانی شدن در سال 1871در سفر مکه در این شهر حیات را به درود گفت.
ذبیح الله منصوری در ترجمه جلد دوم کتاب خواجه تاجدار اثر ژان گور، پدر شامیل را مراغه ای معرفی و می افزاید:
" پدر شامیل اهل مراغه واقع در آذربایجان بود و با اینکه اسلام را داشت . نام پسر خود را شامول گذاشت ... پدر شامیل از مراغه به داغستان مهاجرت کرد و شامیل در آنجا بزرگ شد".
( خواجه تاجدار، ج2 ، ص259)
اما غالب منابع محل تولد شامیل را دهکده ائول در گرمی داغستان معرفی می کنند.
(thomas m.barret, p.193)
غیر از کتاب خواجه تاجدار در منابع دیگری از مراغه ای بودن نسب رهبر قیام ملی داغستان سخنی گفته نشده.
اما در واقع منبع کتابی ذبیح الله منصوری جایی برای شک و شبهه دارد. و اصلا کتاب لاتینی توسط شخصی به نام ژان گور تالیف نشده ، و اصل این کتاب نیز به سان دیگر کتب ترجمه شده توسط منصوری احتمال قریب به یقین محل تردید است.
از جانبی دیگر انتخاب یک نفر با اصالت غیربومی برای پرچمداری و رهبر قیام ملی مردم قفقاز شبهه آمیز است.
حال اگر مفروض بدانیم که نوشته ذبیح الله منصوری برپایه مستنداتی غیر مکتوب بوده و شاید در منابع مورد مطالعاتی ایشان مراغه به عنوان زادگاه شامیل اشاره شده، پس می توان با نظریه اصالت داغستانی بودن شامیل دنبال مراغه ای دیگر در قلمرو قفقاز گشت.
اما با مراجعه به متون تاریخی گفته ما در این خصوص تاحدودی تصدیق می شود.
محمدکاظم مروی در کتاب تاریخ عالم آرای نادری به کرات از مرتعی به نام مراغه در داغستان سخن گفته و در اشارتی تاریخی ورود نادرشاه را به چمن مراغه در داغستان این گونه گزارش نموده است:
" خاقان گیتی ستان از آن نواحی در حرکت درآمده و در چمنی که مشهور به مراغه داغستان بود نزول اجلال و اوج هلال رسانید"
(عالم آرای نادری، ج2 ، ص849)
حال مستندات مورد اشاره اصالت مراغه ای (آذربایجان) بودن شامیل را درصدی قابل توجه رد می کند.
به هر تقدیر مسقط الراس این شخصیت مبارز هرکجا باشد. نام وی به عنوان مبارز نستوه بر علیه حکومت استبدادی در لابلای سطور تاریخ می درخشد.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
Telegram
کانال تاریخ مراغه (اصغر محمدزاده)
صفحه شخصی اصغرمحمدزاده
( دکترای تطبیقی تاریخ شرق در آکادمی ملی جاواخیشویلی گرجستان)
ارتباط با مدیر کانال
@markatarikh
( دکترای تطبیقی تاریخ شرق در آکادمی ملی جاواخیشویلی گرجستان)
ارتباط با مدیر کانال
@markatarikh
روزی روزگاری موسیقی در زندگی مردم مراغه
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
نویسنده سطور در کاوش مستندات تاریخ معاصر مراغه در میان اسناد تاریخی خاندان های تاریخ ساز شهر هر از گاهی با تصاویر متعددی از سبک و سیاق زندگی انها در چند دهه قبل روبرو می شدم. که رنگهای آن نوع زندگی با الوان های به ظاهر خوش رنگ امروزی برجستگی چشمگیری داشت.
جذاب ترین رنگ ، زندگی مردم با نوای موسیقی بود. طوری که همراهی موسیقی در میان مجالس از فقیر گرفته تا غنی به طور کامل رویت می شد به قول مرحوم آزادی در روزهای پس ازجنگ جهانی دوم که مردم نان شب نداشتند ولی نوای موسیقی در کنار سفره های خالی هر شب تسکین درد شکم های خالی بود.
تصویر بالا میهمانی خصوصی مرحوم امیرامجدافشار (از ملاکین منطقه مراغه) با حضور جمعی از اهالی موسیقی در سال 1328
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغرمحمدزاده
(نویسنده و مورخ)
نویسنده سطور در کاوش مستندات تاریخ معاصر مراغه در میان اسناد تاریخی خاندان های تاریخ ساز شهر هر از گاهی با تصاویر متعددی از سبک و سیاق زندگی انها در چند دهه قبل روبرو می شدم. که رنگهای آن نوع زندگی با الوان های به ظاهر خوش رنگ امروزی برجستگی چشمگیری داشت.
جذاب ترین رنگ ، زندگی مردم با نوای موسیقی بود. طوری که همراهی موسیقی در میان مجالس از فقیر گرفته تا غنی به طور کامل رویت می شد به قول مرحوم آزادی در روزهای پس ازجنگ جهانی دوم که مردم نان شب نداشتند ولی نوای موسیقی در کنار سفره های خالی هر شب تسکین درد شکم های خالی بود.
تصویر بالا میهمانی خصوصی مرحوم امیرامجدافشار (از ملاکین منطقه مراغه) با حضور جمعی از اهالی موسیقی در سال 1328
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
Forwarded from عکس نگار
آیا "جنبش اجتماعی آذربایجان" با حمله ارتش در آذر ۱۳۲۵ پایان گرفت؟
همانطور که در یادداشت پیشین ذکر آن رفت، اسناد چندی در دست است که نشانگر تداوم جنبش اجتماعی حتی بعد از کشتارهای گسترده اعضای آن از آذر ۱۳۲۵ بود. یکی از این اسناد در مورد تداوم جنبش، مربوط به فعالیتهای "قادر آقا غفاری" معروف به "شؤللهوندلی قادیر" و همرزمانش در کوههای سهند در اطراف مراغه بود. شرح این ماجرا را عینا از صفحات۲۸۳ و ۲۸۴ کتاب "دارالملک مراغه" نوشته دکتر اصغر محمدزاده باهم میخوانیم:
"شکست فرقه دموکرات [آذربایجان] و اشتداد جور برخی از فئودالها و نبود نهادی پاسخگو، موجب شد که از میان همین دهقانان بخت برگشته، سه نفر اقدام به تشکیل گروهی مسلح جهت پاسخ به تظلّم خواهی دهقانان نمودند. اعضای این گروه مرکب بود از: قادر آقا غفاری مشهور به قادر شلیلوندی(شؤللهوندلی قادیر)، لوطی بایرام، علی عمو.
قادر آقا غفاری نفر اول این گروه کوچک بود. وی سال ۱۲۸۴ش. در قریه کهلان[کؤهلان] به دنیا آمد و پاییز سال ۱۳۱۸ پس از مراجعت از خدمت سربازی از نزدیک ناظر بر ظلم و تعدّی اربابان عليه قشر ضعیف دهقانان بود تا این که مانند قهرمانان اسلافِ خود چون قاچاق نبی و کور اوغلو کارش به عصیان و سرکشی کشیده میشود و از همان زمان مبارزات خود را علیه مباشرينِ[نمایندگان اربابها در روستاها] ستیزه جو و فئودالها پیش گرفته و در نتیجه یکی از برادرانش به نام غلامعلی توسط مالکِ دِه کشته میشود و این واقعه او را عاصیتر میکند.
پس از واقعه سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ قادر مانند سایر ستمدیدگان وارد مسائل سیاسی شده و در جریان فرقه دموکرات آذربایجان او نیز در صفوف سایر مردم به طور فعال شرکت و در جبهه های شرقی هولاسو و تیکانتپه در مقابل مالکینی چون ذوالفقاری و یمین لشکر فعالیت میکند پس از شکست فرقه دموکرات آذربایجان، قادر آقا بدون این که اسلحه خود را تحویل دهد، تا سال ۱۳۲۸ در دهات و خودِ مراغه به حالتی مخفیانه زندگی میکرد.
سال ۱۳۲۸ قحطی بیداد مینمود و برخی از فئودالها پس از دریافت سهم مالکانه خود از غلات کاشت روستاییان حاضر به پس دادن بخشی از آن جهت جلوگیری از قحطی و گرسنگی دامنگیر آن سالها نبودند. روزی یکی از رعایای کهلان[کؤهلان] به قادر آقا مراجعه و اظهار میدارد: "دیروز گربهای را گشتم و برای سدّ جوع گوشتش را به نام گوشت خرگوش به بچهها خوراندم؛ امروز دیگر چیزی ندارم و به تو پناه آوردهام." برای قادر آقا استماع این سخنان غیر قابل تحمل بود که انبار غلّهی مالک مملوّ از دسترنج دهقانان، سالم بماند و خود روستاییان به عزیزان خود گوشت گربه بخورانند؛ لذا دهقانان را تشجیع و خود پیشاپیش آنها درِ غله را میشکنند و غلّات موجود را مصادره و بین دهقانانِ گرسنه تقسیم میکند.
شکایتِ فئودالها از گروه مبارز قادر آقا غفاری، ژاندارمها را به تکاپو انداخته و به جست و جوی وی در کوهستانهای اطراف بر آمدند، ولی از یافتن وی و همرزمانش ناکام مانده گروهان ژاندارمری جرات نزدیک شدن به محل اقامت وی را نداشتند. با لطایف الحیل تقی نامی را از رعایای کمالآباد مأمور کردند که به قادر آقا نزدیک و به عنوان پادو و خدمتگزار پیش او باشد؛ تقی هم با جلب اعتماد او مأموریت را به نحو احسن انجام میدهد: روزی، وقتی قادر آقا را بدون اسلحه میبیند، با تفنگ شکاری وی را هدف قرار میدهد و گلولهها در شکمش جای میدهد. افراد گروهان ژاندارمری، بعد از اطلاع از جریان جسدش را در محل، هدف قرار داده و با شلیک چند گلوله وانمود میکنند که آنها قادر را به قتل رساندهاند نه تقی، و در شهر جار انداخته و مردم از پیر و جوان به تماشای پیکر بیجان وی میآیند و در خیابانها و میادین در معرض دید مردم قرار میدهند.
لوطی بایرام نیز از همدستان قادر آقا در غاری پنهان شده بود و کسی را یارای نزدیک شدن به این غار نبود تا این که جمعی از نیروهای ژاندارم، ابتکار نامیمونی به خرج داده و دهانه غار را پُر از علف و هیزم نموده و با آتش زدن این مواد دود حاصله را به داخل غار هدایت و موجب خفگی وی شدند."
کانال تلگرامی دکتر اصغر محمدزاده
👇👇👇
@iiynaa
@iiynaa
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
همانطور که در یادداشت پیشین ذکر آن رفت، اسناد چندی در دست است که نشانگر تداوم جنبش اجتماعی حتی بعد از کشتارهای گسترده اعضای آن از آذر ۱۳۲۵ بود. یکی از این اسناد در مورد تداوم جنبش، مربوط به فعالیتهای "قادر آقا غفاری" معروف به "شؤللهوندلی قادیر" و همرزمانش در کوههای سهند در اطراف مراغه بود. شرح این ماجرا را عینا از صفحات۲۸۳ و ۲۸۴ کتاب "دارالملک مراغه" نوشته دکتر اصغر محمدزاده باهم میخوانیم:
"شکست فرقه دموکرات [آذربایجان] و اشتداد جور برخی از فئودالها و نبود نهادی پاسخگو، موجب شد که از میان همین دهقانان بخت برگشته، سه نفر اقدام به تشکیل گروهی مسلح جهت پاسخ به تظلّم خواهی دهقانان نمودند. اعضای این گروه مرکب بود از: قادر آقا غفاری مشهور به قادر شلیلوندی(شؤللهوندلی قادیر)، لوطی بایرام، علی عمو.
قادر آقا غفاری نفر اول این گروه کوچک بود. وی سال ۱۲۸۴ش. در قریه کهلان[کؤهلان] به دنیا آمد و پاییز سال ۱۳۱۸ پس از مراجعت از خدمت سربازی از نزدیک ناظر بر ظلم و تعدّی اربابان عليه قشر ضعیف دهقانان بود تا این که مانند قهرمانان اسلافِ خود چون قاچاق نبی و کور اوغلو کارش به عصیان و سرکشی کشیده میشود و از همان زمان مبارزات خود را علیه مباشرينِ[نمایندگان اربابها در روستاها] ستیزه جو و فئودالها پیش گرفته و در نتیجه یکی از برادرانش به نام غلامعلی توسط مالکِ دِه کشته میشود و این واقعه او را عاصیتر میکند.
پس از واقعه سوم شهریور ماه سال ۱۳۲۰ قادر مانند سایر ستمدیدگان وارد مسائل سیاسی شده و در جریان فرقه دموکرات آذربایجان او نیز در صفوف سایر مردم به طور فعال شرکت و در جبهه های شرقی هولاسو و تیکانتپه در مقابل مالکینی چون ذوالفقاری و یمین لشکر فعالیت میکند پس از شکست فرقه دموکرات آذربایجان، قادر آقا بدون این که اسلحه خود را تحویل دهد، تا سال ۱۳۲۸ در دهات و خودِ مراغه به حالتی مخفیانه زندگی میکرد.
سال ۱۳۲۸ قحطی بیداد مینمود و برخی از فئودالها پس از دریافت سهم مالکانه خود از غلات کاشت روستاییان حاضر به پس دادن بخشی از آن جهت جلوگیری از قحطی و گرسنگی دامنگیر آن سالها نبودند. روزی یکی از رعایای کهلان[کؤهلان] به قادر آقا مراجعه و اظهار میدارد: "دیروز گربهای را گشتم و برای سدّ جوع گوشتش را به نام گوشت خرگوش به بچهها خوراندم؛ امروز دیگر چیزی ندارم و به تو پناه آوردهام." برای قادر آقا استماع این سخنان غیر قابل تحمل بود که انبار غلّهی مالک مملوّ از دسترنج دهقانان، سالم بماند و خود روستاییان به عزیزان خود گوشت گربه بخورانند؛ لذا دهقانان را تشجیع و خود پیشاپیش آنها درِ غله را میشکنند و غلّات موجود را مصادره و بین دهقانانِ گرسنه تقسیم میکند.
شکایتِ فئودالها از گروه مبارز قادر آقا غفاری، ژاندارمها را به تکاپو انداخته و به جست و جوی وی در کوهستانهای اطراف بر آمدند، ولی از یافتن وی و همرزمانش ناکام مانده گروهان ژاندارمری جرات نزدیک شدن به محل اقامت وی را نداشتند. با لطایف الحیل تقی نامی را از رعایای کمالآباد مأمور کردند که به قادر آقا نزدیک و به عنوان پادو و خدمتگزار پیش او باشد؛ تقی هم با جلب اعتماد او مأموریت را به نحو احسن انجام میدهد: روزی، وقتی قادر آقا را بدون اسلحه میبیند، با تفنگ شکاری وی را هدف قرار میدهد و گلولهها در شکمش جای میدهد. افراد گروهان ژاندارمری، بعد از اطلاع از جریان جسدش را در محل، هدف قرار داده و با شلیک چند گلوله وانمود میکنند که آنها قادر را به قتل رساندهاند نه تقی، و در شهر جار انداخته و مردم از پیر و جوان به تماشای پیکر بیجان وی میآیند و در خیابانها و میادین در معرض دید مردم قرار میدهند.
لوطی بایرام نیز از همدستان قادر آقا در غاری پنهان شده بود و کسی را یارای نزدیک شدن به این غار نبود تا این که جمعی از نیروهای ژاندارم، ابتکار نامیمونی به خرج داده و دهانه غار را پُر از علف و هیزم نموده و با آتش زدن این مواد دود حاصله را به داخل غار هدایت و موجب خفگی وی شدند."
کانال تلگرامی دکتر اصغر محمدزاده
👇👇👇
@iiynaa
@iiynaa
ما را در اینستاگرام دنبال کنید
جمعی از تجار مراغه در سرای تجاری "بیوک کارونسرا "(سرای بزرگ) در آخرین سال حکومت قاجار
نشسته از راست : میرجواد سیدی ، اسماعیل خسروی ، یوسف سعیداف(سعیدیه) ، رضا چایچی ، میرزاآقاجان اسدزاده ، محمودشکویی ، میرزا اسماعیل شهلا ، مشهدی محمودخندان (مقدم)
یادداشت :بیوک کارونسرا (سرای بزرگ ) از تجارتخانه معتبر مراغه بود که اکنون نیز بدین نام شهره است. کهن ترین منبعی که از این سرای تجاری یاد نموده سیاحتنامه ابراهیم بیگ است که راقم سفرنامه در دوره حکومت ناصرالدین شاه در حجره کاروانسرای مذکور اقامت نموده و یادداشتی از وقایع را در این کتاب آورده است.
لینک کانال تاریخ مراغه
https://t.me/tarikhemaragheh
نشسته از راست : میرجواد سیدی ، اسماعیل خسروی ، یوسف سعیداف(سعیدیه) ، رضا چایچی ، میرزاآقاجان اسدزاده ، محمودشکویی ، میرزا اسماعیل شهلا ، مشهدی محمودخندان (مقدم)
یادداشت :بیوک کارونسرا (سرای بزرگ ) از تجارتخانه معتبر مراغه بود که اکنون نیز بدین نام شهره است. کهن ترین منبعی که از این سرای تجاری یاد نموده سیاحتنامه ابراهیم بیگ است که راقم سفرنامه در دوره حکومت ناصرالدین شاه در حجره کاروانسرای مذکور اقامت نموده و یادداشتی از وقایع را در این کتاب آورده است.
لینک کانال تاریخ مراغه
https://t.me/tarikhemaragheh
بانوان پیشتاز نواندیشی در مراغه
اصغرمحمدزاده
نویسنده و مورخ
سال 1296 نخستین کوشش ها در برپایی مدارس دخترانه در مراغه با حمایت میرزاحسن شکوهی حصول یافت. ولی افکار مخالف و معاند کلا با اساس مدارس جدید مخالف بود چه رسد به مدارس اناث .....
به هر تقدیر پیوستن میرآقاصدرالسادات _یکی از روحانیون روشنفکر مراغه _به جمع حامیان مدارس اناث و وقف املاک خود جهت تحصیل دختران، موجب شد تا از فروغ آتش مخالفان کاسته شود. اما این عناد تا دهه های متاخر نیز از جانب برخی از سنت گرایان وجود داشت. ولی معلمینی به ستیز با این افکار برخاسته و به حمایت از تحصیل دختران پرداخته اند.
جالب است اولین مدرسه دخترانه مراغه به نام همان روحانی حامی تحصیل دختران به نام "صدرالسادات" مسمی است.
تصویر : جمعی از دبیران نخستین مدرسه دخترانه مراغه در دهه سی که با زحمت زیاد بیرق تحصیل کودکان اناث را تا به امروز سرپا نگه داشته اند.
از راست : نعمت الهی ، بزرگ.آذرپور، حافظی، میررشتی ، مکیلانی و فاطمه سلطان تقی زاده
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغرمحمدزاده
نویسنده و مورخ
سال 1296 نخستین کوشش ها در برپایی مدارس دخترانه در مراغه با حمایت میرزاحسن شکوهی حصول یافت. ولی افکار مخالف و معاند کلا با اساس مدارس جدید مخالف بود چه رسد به مدارس اناث .....
به هر تقدیر پیوستن میرآقاصدرالسادات _یکی از روحانیون روشنفکر مراغه _به جمع حامیان مدارس اناث و وقف املاک خود جهت تحصیل دختران، موجب شد تا از فروغ آتش مخالفان کاسته شود. اما این عناد تا دهه های متاخر نیز از جانب برخی از سنت گرایان وجود داشت. ولی معلمینی به ستیز با این افکار برخاسته و به حمایت از تحصیل دختران پرداخته اند.
جالب است اولین مدرسه دخترانه مراغه به نام همان روحانی حامی تحصیل دختران به نام "صدرالسادات" مسمی است.
تصویر : جمعی از دبیران نخستین مدرسه دخترانه مراغه در دهه سی که با زحمت زیاد بیرق تحصیل کودکان اناث را تا به امروز سرپا نگه داشته اند.
از راست : نعمت الهی ، بزرگ.آذرپور، حافظی، میررشتی ، مکیلانی و فاطمه سلطان تقی زاده
عضو کانال تاریخ مراغه شوید
https://t.me/tarikhemaragheh
قدیمی ترین اشارت تاریخی از کهن ترین پل مراغه
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
پل سرخ مراغه (پل هلاکوخان/ غفاریه کنونی) روزگاری یگانه پل ارتباطی مراغه به محدوده غربی شهر بود. این پل در ادوار مختلف تاریخی تخریب و بازسازی شده است.
اما قدیمی ترین منبع تاریخی که به وجود این پل اشاره نموده کتاب تاریخ مبارک غازانی نوشته خواجه رشیدالدین فضل الله است که به لشگرکشی تاریخی از روی این پل اشاره نموده است :
" هفدهم شوال امیرچوپان که به واسطه لشکریانی که پیاده مانده بودند . توقف کرده بود و ایشان را تعهد و غم خوارگی کرده به آهستگی از راه بغداد می آورد به بندگی رسید و سیورغامیشی تمام یافت و چون به پل سرخ مراغه رسیدند . خواتین و اغروق ها را به راه سه گنبد و یوزآغاچ به اوجان روانه فرمودو خویشتن جریده به کوه سهند به شکار رفت" .
(تاریخ مبارک غازانی . ص149)
پای نوشت:
امیرچوپان : سپه سالار سلطان محمد خدابنده
اغروق : لغتی ترکی است به معنی بار و بنه
سه گنبد: محلی در قرابت برج های کبود و مدور
شرح تصویر : پل سرخ در سال 1293 که توسط توماس کیرکپاتریک ثبت شده است.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید:
https://t.me/tarikhemaragheh
اصغر محمدزاده
(نویسنده و مورخ)
پل سرخ مراغه (پل هلاکوخان/ غفاریه کنونی) روزگاری یگانه پل ارتباطی مراغه به محدوده غربی شهر بود. این پل در ادوار مختلف تاریخی تخریب و بازسازی شده است.
اما قدیمی ترین منبع تاریخی که به وجود این پل اشاره نموده کتاب تاریخ مبارک غازانی نوشته خواجه رشیدالدین فضل الله است که به لشگرکشی تاریخی از روی این پل اشاره نموده است :
" هفدهم شوال امیرچوپان که به واسطه لشکریانی که پیاده مانده بودند . توقف کرده بود و ایشان را تعهد و غم خوارگی کرده به آهستگی از راه بغداد می آورد به بندگی رسید و سیورغامیشی تمام یافت و چون به پل سرخ مراغه رسیدند . خواتین و اغروق ها را به راه سه گنبد و یوزآغاچ به اوجان روانه فرمودو خویشتن جریده به کوه سهند به شکار رفت" .
(تاریخ مبارک غازانی . ص149)
پای نوشت:
امیرچوپان : سپه سالار سلطان محمد خدابنده
اغروق : لغتی ترکی است به معنی بار و بنه
سه گنبد: محلی در قرابت برج های کبود و مدور
شرح تصویر : پل سرخ در سال 1293 که توسط توماس کیرکپاتریک ثبت شده است.
عضو کانال تاریخ مراغه شوید:
https://t.me/tarikhemaragheh