« همه چیز برای وطنم » شعاری که رضاشاه به آن واقعا عمل کرد ...
مردان بزرگ همچون روزگاران بزرگ، ماده منفجرهای هستند که در آنان نیروی عظیمی بر هم انباشته شده است.
پیش شرط ظهور مردان بزرگ دو چیز بیشتر نیست:
«فرسودگی و از کار افتادگی یک #نظام_فرتوت همچون زمانه پیش از ناپلئون و پیش از رضاشاه و نیز توانمندی خودساختهای برای به پیروزی رساندن تمدن و فرهنگی برتر و پربارتر!..»
هر دو این پیش شرطها به معنی اهمیت مرکزی نتیجهمندی و کارآمدی درامر سیاست است.
#احمدکسروی مینویسد:
«در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمیماند...
اینان خود کاری نمیکردند و دیگران را هم نمیگذاردند.»
در دوران سیزده ساله بین به توپ بستن مجلس و #کودتای_سیدضیاء و رضاخان، اتفاقاتی که در دنیا و ایران افتاد، نگاه بسیاری روشنفکران مشروطه را به سمت کارآمدی و نتیجهمندی سیاست و بویژه اهمیت امنیت و #مدرنسازی کشور سوق داد.
افرادی مانند #ذکاءالملک_فروغی، علی_اصغرحکمت، #تیمورتاش، #داور، فخرالدین شادمان به حمایت از پروژهی مدرنسازی یا ساختن ایران نوین از سوی رضا شاه کشانده شدند.
اما این رویکرد به این معنی نبود که رضاشاه فردی دموکرات و آزادیخواه است.
رضاشاه چه از نظر خلق و خو و چه از نظر مرامی فرد #مستبدی بود.
اما یک #مستبدروشناندیش و تجددخواه و باورمند به جدایی دین از سیاست و نیز فرهنگ ریشهدار و غنی ایران باستان..
با این وجود نباید فراموش کرد که در همین دوران است که احزاب سوسیالیستی، حزب کمونیست ایران، احزاب ناسیونالیستی و گروههای مختلف بهویژه نهادهای مدافع حقوق زنان در ایران سامان میگیرند.
رضا شاه، با وجود رویکرد استبدادیاش اما با افرادی رایزنی میکرد که مخالفش بودند و مثل امروزه نبود که نتوان از شخص اول مملکت بخاطر عملکردش حتی انتقادی کرد...
دلیلش هم وجود مخالفانی چون #محمدتقی_بهار و #محمدمصدق، در آنزمان، که آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند...
با وجود استبداد سیاسی دوران رضاشاه، فعالیت فرهنگی رونق بسیار گرفت و اندیشه بازگشت به تمدن با شکوه و ریشهدار ایرانی اوج تازهای یافت.
شاهد آن فعالیت کسانی مثل #دهخدا، ملکالشعرای بهار و #پیرنیاست که آثار کلاسیک ماندگاری خلق کردند..
دستاوردهای او چون امنیت و استقلال ملی، بنیانگذاری دادگستری و ثبت احوال مدرن، بسط آموزش نوین و رهایی زنان از قید سنت و حجاب، گرچه با زور، در واقع جامه عمل پوشیدن آرمانهای سکولار نهضت مشروطه و مایه نوعی اعتماد به نفس ملی بود.
ضدیت روحانیون با رضاشاه در این است که در دوران قاجار روحانیون شیعه با تسلط برسیستم قضایی و آموزش و کنترل اوقاف و خمس و زکات از استقلال اقتصادی و سیاسی روز افزونی بهره مند شده بودند.
رضاشاه همچون معمار ایران مدرن و با کمک فکری تجدد خواهان مشروطه تلاش کرد که دست آخوندها را از مسایل مملکتی کوتاه کند.
در دوران پیروزی او قوانینی تصویب شد که نقش آخوندها را در مسایل قضاوت مشکل کرد و امور «ازدواج و طلاق و رجوع» که از امور اختصاصی روحانیون بود از انحصار روحانیون درآمد.
به همین دلیل تا آخرین روزهای سلطنت رضاشاه (۱۳۲۰) مشاجرات بر ضد مذهب و علمای دین افزایش یافت.
در هفت سال آخر سلطنت رضاشاه، آخوندها نه تنها منزوی شدند، بلکه تضاد بزرگی با رفرمهای رضاشاهی پیدا کردند.
دستاوردهای رضاشاه پهلوی برخلاف روایت امروز اسلامگرایانِ حکومتی هیچ ربطی به عامل قدرتهای خارجی نداشت.
منبع:
«ایران امروز »
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
مردان بزرگ همچون روزگاران بزرگ، ماده منفجرهای هستند که در آنان نیروی عظیمی بر هم انباشته شده است.
پیش شرط ظهور مردان بزرگ دو چیز بیشتر نیست:
«فرسودگی و از کار افتادگی یک #نظام_فرتوت همچون زمانه پیش از ناپلئون و پیش از رضاشاه و نیز توانمندی خودساختهای برای به پیروزی رساندن تمدن و فرهنگی برتر و پربارتر!..»
هر دو این پیش شرطها به معنی اهمیت مرکزی نتیجهمندی و کارآمدی درامر سیاست است.
#احمدکسروی مینویسد:
«در زمان قاجار، ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و جایگاه و آوازه آن بسیار کاسته شد و انگیزه این بیش از همه یک چیز بود و آن اینکه جهان دیگر شده و کشورها به تکان آمده، ولی ایران به همان حال پیشین خود بازمیماند...
اینان خود کاری نمیکردند و دیگران را هم نمیگذاردند.»
در دوران سیزده ساله بین به توپ بستن مجلس و #کودتای_سیدضیاء و رضاخان، اتفاقاتی که در دنیا و ایران افتاد، نگاه بسیاری روشنفکران مشروطه را به سمت کارآمدی و نتیجهمندی سیاست و بویژه اهمیت امنیت و #مدرنسازی کشور سوق داد.
افرادی مانند #ذکاءالملک_فروغی، علی_اصغرحکمت، #تیمورتاش، #داور، فخرالدین شادمان به حمایت از پروژهی مدرنسازی یا ساختن ایران نوین از سوی رضا شاه کشانده شدند.
اما این رویکرد به این معنی نبود که رضاشاه فردی دموکرات و آزادیخواه است.
رضاشاه چه از نظر خلق و خو و چه از نظر مرامی فرد #مستبدی بود.
اما یک #مستبدروشناندیش و تجددخواه و باورمند به جدایی دین از سیاست و نیز فرهنگ ریشهدار و غنی ایران باستان..
با این وجود نباید فراموش کرد که در همین دوران است که احزاب سوسیالیستی، حزب کمونیست ایران، احزاب ناسیونالیستی و گروههای مختلف بهویژه نهادهای مدافع حقوق زنان در ایران سامان میگیرند.
رضا شاه، با وجود رویکرد استبدادیاش اما با افرادی رایزنی میکرد که مخالفش بودند و مثل امروزه نبود که نتوان از شخص اول مملکت بخاطر عملکردش حتی انتقادی کرد...
دلیلش هم وجود مخالفانی چون #محمدتقی_بهار و #محمدمصدق، در آنزمان، که آنقدر آزادی داشتند تا علناً با شاه مخالفت کنند...
با وجود استبداد سیاسی دوران رضاشاه، فعالیت فرهنگی رونق بسیار گرفت و اندیشه بازگشت به تمدن با شکوه و ریشهدار ایرانی اوج تازهای یافت.
شاهد آن فعالیت کسانی مثل #دهخدا، ملکالشعرای بهار و #پیرنیاست که آثار کلاسیک ماندگاری خلق کردند..
دستاوردهای او چون امنیت و استقلال ملی، بنیانگذاری دادگستری و ثبت احوال مدرن، بسط آموزش نوین و رهایی زنان از قید سنت و حجاب، گرچه با زور، در واقع جامه عمل پوشیدن آرمانهای سکولار نهضت مشروطه و مایه نوعی اعتماد به نفس ملی بود.
ضدیت روحانیون با رضاشاه در این است که در دوران قاجار روحانیون شیعه با تسلط برسیستم قضایی و آموزش و کنترل اوقاف و خمس و زکات از استقلال اقتصادی و سیاسی روز افزونی بهره مند شده بودند.
رضاشاه همچون معمار ایران مدرن و با کمک فکری تجدد خواهان مشروطه تلاش کرد که دست آخوندها را از مسایل مملکتی کوتاه کند.
در دوران پیروزی او قوانینی تصویب شد که نقش آخوندها را در مسایل قضاوت مشکل کرد و امور «ازدواج و طلاق و رجوع» که از امور اختصاصی روحانیون بود از انحصار روحانیون درآمد.
به همین دلیل تا آخرین روزهای سلطنت رضاشاه (۱۳۲۰) مشاجرات بر ضد مذهب و علمای دین افزایش یافت.
در هفت سال آخر سلطنت رضاشاه، آخوندها نه تنها منزوی شدند، بلکه تضاد بزرگی با رفرمهای رضاشاهی پیدا کردند.
دستاوردهای رضاشاه پهلوی برخلاف روایت امروز اسلامگرایانِ حکومتی هیچ ربطی به عامل قدرتهای خارجی نداشت.
منبع:
«ایران امروز »
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"