مشاهده گرِ کسب و کار و بازاریابی
310 subscribers
211 photos
14 videos
1 file
125 links
بنده در زمینه مدیریت بازاریابی فعالیت داشته ام و وارد حوزه صادرات خدمات فنی و مهندسی شده ام. علیرضا مسجدیان. برای هر کمکی، صرفا روی لینکدین ارتباط بگیرید.
instagram.com/tajrobiatmoshahedegar

Linkedin.com/in/masjedian
Download Telegram
نمی‌دانم چرا ، بزرگ دیدن و کوچک عمل کردن، این‌قدر سخت است؟

ضرب المثل "بزرگ ببین و کوچک عمل کن" در عموم حوزه های مدیریتی، مصداق دارد. حتی پشت همه فلسفه‌های برنامه‌های توسعه کسب‌وکار و بازاریابی، یک محور مشخص وجود دارد و آن بزرگ دیدن یا نگاه همه‌جانبه است! خیلی از متفکران و محققان حوزه بازاریابی اعتقاددارند در فرایند نوشتن یک سوآت یا چشم‌انداز یا تحقیقات بازار آینده‌پژوهانه، افق دید مالکین یا افراد کلیدی یک کسب‌وکار،به نسبت یکپارچه و همسان می‌شود! عملا عمق نگاه هر یک از افراد، باهم در فرایند تدوین برنامه بازاریابی به تکامل و رشد همسانی می‌رسد و به زبان مفاهمه مناسبی می‌رسند! و باعث می‌شود در تصمیم‌های کلان مثل ورود به یک حوزه جدید کسب‌وکاری یا شروع یک خط تولیدی یا تجاری جدید، راحت‌تر و زودتر به توافق برسند و دعواهای پر از سوءتفاهم و تکرار حرف‌های همدیگر ازنقطه‌نظرهای مختلف، به حداقل برسد.
از طرف دیگر توصیه می‌شود برنامه‌های اجرایی در بازه‌ای شبیه با اهداف بلندمدت چندساله تدوین نشود، بلکه کاملاً ساده، شدنی و امکان‌پذیر دیده شود! به‌عبارت‌دیگر کارهایی که می‌شود و زودتر نتیجه می‌دهد را، در اولویت اجرا بگذاریم و اقدامات زیرساختی را به‌موازات انجام دهیم!
جملات بالا بسیار شیرین است ولی همواره در پروژه‌ها به‌سختی می‌توانم آن‌ها را اجرا کنم!
وقتی درگیر فرایند تدوین برنامه بازاریابی و تدوین چشم‌انداز یک مجموعه بودیم، بعد از کلی سناریو پردازی، مدیر مربوطه دامنه چشم‌اندازها را نپذیرفت و به زیر همه چی زد و نظر خودش را برحسب وظیفه بر میخ تابوت چشم‌انداز ما کوبید! عرق سرد یأس در کنار حس تلف کردن وقت و حس کوبیدن آب در هاون هم‌زمان به سراغ ما آمده بود! ولی چه می‌شد کرد، صلاح مصلحت خویش خسروان دانند! الآن هم بعد از حدود یک سال، آن کسب‌وکار در باتلاق رکود خودش هنوز مانده است! و دریغ از تکانی!
از طرف دیگر، ساده دیدن اقدامات اجرایی و متمرکز شدن بر تعداد محدودی از اهداف، توسط خود مدیران و مالکین پیچیده می‌شود! در مجموعه‌ای روی دسته مشتری خاصی، طبق برنامه بازاریابی، تمرکز کرده بودیم، ولی مدیر از چپ و راست‌کار بی‌ربط و با ربط بر سر ما می‌ریخت! بعد از مدتی که سر از زیر کوه خرده‌کارها بلند کردیم، دیدم چند ده کار نصفه و نیمه و بی¬ثمر انجام‌شده است که به‌اندازه یه کف دست لبو داغ ارزش ندارد! تازه مدیر در جایگاه طلبکار قرارگرفته است و خروجی می‌خواهد! مجبور شدم بر اساس ذکاوت و خرد اداری سر خر را کج کنم و بر طبل کمی نیرو و پیچیدگی کار بکوبم، تا مدیر کمتر روی مسائل ناپخته و کارهای تیکه پاره تمرکز کند و وقت بگذارد و انرژی گروه بازاریابی را روی توسعه فروش و ایجاد زیرساخت‌های ضروری اتوماسیون بگذارم!
حتی حین تدوین برنامه بازاریابی و تبلیغاتی هم به چالش‌های بزرگی برمی‌خوردیم. برای شرکتی بعد از طی مسیر قابل قبولی به برنامه تبلیغاتی و بازاریابی مناسب و پخته‌ای رسیدیم که چند صدمیلیونی هزینه داشت ! مدیری که تا دیروز به دنبال فروش چند ده‌میلیاردی بود ، شروع به گله و شکوائیه کرد که پول‌نداریم و ال و بل، باید کارها رو با پول کم شروع کنیم! ما هم اطمینان دادیم با بیست درصد بودجه کار رو شروع می‌کنیم و به پول می‌رسانیم ولی در مراحل سه‌ماهه، باید سایر بودجه‌ها تأمین شود! همان بیست درصد تأمین مالی هم به‌سختی محقق شد و مسیر بازاریابی مجبورا و به‌سرعت و به‌اشتباه به فروش ویزیتوری افتاد! ارزان و سریع! و البته بسیار وقت‌گیر!
همه‌ی این اتفاقات نشان می‌داد که تعریف دامنه دید گسترده در عمل در شرکت‌هایی که ساختار و نظم و سامانه‌ها را تجربه نکرده‌اند، بسیار سخت است و مقید بودن به اقدامات کوچک و کوتاه هم در همان شرکت‌های بی‌نظم، به‌سختی محقق می‌شود!
شاید هم ذات کار همین سختی‌هاست و شاید تقدیر ما!به‌هرحال، باور من پاراگراف اول است ولی در زمین تجربه برای اثبات درستی یا تصحیح آن در حال جنگ و تلاش هستم.
#برنامه_ریزی
#مدیریت_کسبوکار
#بازاریابی
https://telegram.me/tajrobiat_moshahedegar
فرهنگ خانواده های کارآفرین ، بعد سومی که کم داریم


مدتی است که مدیریت بازاریابی شرکتی دانش بنیان را در حوزه تولید کفش های فناورانه به عهده گرفته ایم که باعث شده است خستگی حاصل از مدیریت بازاریابی شرکت بانکی و شرکت ای آرپی سه چندان شود. جالب اینکه در لباس هر کدام از این شرکتها جلساتی میرویم و با آدم های مختلفی مواجه میشیم که بعضی خیلی جدی و محکم رو به جلو هستند و برخی متزلزل و دلسرد. جالب هست خاندان های کارآفرینی رو میبینم که صبح از گرونی دلار و گرون شدن مواد اولیه مینالند ولی ظهر امیدوار به فروش آخر سال هستند. عجیب هست که خاندان های کارآفرین روی نوآوری و کسب و کارهای نو سرمایه گذاری میکنند و توسعه پشت توسعه میدهند. انگار گرانی و کاهش قدرت خرید را با تغییر مشتریان هدف یا ایجاد کانال های جدید و ارزانتر فروش سریع جایگزین میکنند.

ولی مدیران عامل دانشگاهی گونه بیشتر میلرزند. نگران هستند. شاید حضور آنها در خانواده هایی کارمندی در نوسانات کسب و کاری خود را نشان میدهد. سرسختی های قبلی آنها در شرایط ثبات جای خود را به دست به عصا شدن در این نوسانات داده است. به سختی میتوانند ایده و فرصتی جدید را بیابند و متمرکز روی کاهش هزینه ها شده اند. این نوع دلسردی در میان خیل شرکتهایی که برای مشاوره پیش ما میآیند بسیار دیده میشود. دانشگاهیانی که جوان و گاهی میانسال حساب میشوند و تازه به سمت کارآفرینی دویده بودند ولی امروز با نوسانات بازار گرخیده اند. 

امروز یکی از کارفرمایان کارآفرین زاده حرفی بس شگرف به من زد. گفت: در خانواده ما شکست و ورشکستگی اقتصادی اصلا چیز بدی نیست و بد دیده نمیشود".یعنی دقیقا نقطه مقابل خانواده ی کارمندی،! در خانواده کارمندی کارآفرین باید با کلی سرسختی جدا شود و سرمایه گذاری کند و کلی آیه یاس را بشنود و همیشه بترسد که اگر شکست بخورد، همه بالای نعش او میآیند و آن جمله کذایی را بانیش و کنایه بیان میکنند "گفته بودیم بهت، معلومه نمیشه"......


این فرهنگ نترسیدن از طریق فیلم و آموزش و نشست و سخنرانی شکل نمیگیرد، تنها با شکست خوردن و برخواستن در وجود انسان شکل میگیرد. تنها با دیدن داشته های ارزشمند معنوی و مادی است که شکل میگیرد.  باید در مهد کودک و مدرسه و کنار خانواده و کنار پدر و مادر مدام باید ایده زد و فروخت  و  شکست بخوریم تا رشد کنیم، تا کودک خجالتی درونمان یاد بگیرد کالایش  به موقع برای فروش عرضه کند. فرهنگ خانواده ها بهترین و قوی ترین محرک رشد کارآفرینی در سطح کشور است و نبود این نیروی محرک در تنش های اقتصادی و فرورفتگی های اقتصادی و زمانی که کلی انسان شکست میخورند و باید بتوانند دوباره روی پای خودشان بیایستند، دیده میشود. 

امروز باید افسوس بخوریم که چرا در دهه هفتاد بهترین افرادمان را روی وزارت آموزش و پرورش و علوم و دانشگاه نگذاشتیم تا نسلی پولادین بسازیم؟

امروز باید افسوس بخوریم که چرا در دهه هفتاد سیاستزدگی را به دانشگاه ها و مدارس وارد کردیم ولی کارآفرینی را وارد نکردیم؟ اقدامی که باعث شده است متولدین دهه شصت تبدیل به نسلی سیاستزده و گاهی نقد کننده ی افراطی شوند، ولی کارآفرین های هیولا نشوند.


#مدیریت

#بازاریابی

#مدیریت_بازاریابی
رهبری در شرایط بحران

پاسخ به شیوع ویروس کرونا و چالشهای آتی



مکینزی این مستند را در قالب توصیه هایی برای کسب و کار ها ارائه نموده است. شاید به عنوان یک سند بالادستی یا راهنمای عمومی هیئت مدیره ها یا مدیران ارشد کسب و کار بتوانند نگاه جدی و ساختارمند به پدیده کرونا و حتی بلاهای آتی داشته باشند.

امیدوارم این سند کمک کننده باشد و مالکین یا مدیران کسب و کارها بتوانند در شرایط پیچیده و متغیر کنونی به ابزارکها و چهارچوبهایی برای کاهش آسیب ها و حتی استفاده از فرصت ها دست پیدا کنند. به هر حال الان با قطع رفت و آمد های رقبای بین المللی کسب و کاری شما، در شرایطی خاصی هستیم که یک شرکت ایرانی با شرکت های پیشگام جهانی بعد از گذر زمان، به نوعی از نقطه صفر میتوانند بر سر سهم خواهی از بازارهای جهانی رقابت کنند.

ممنون از دوستی که اين مستند رو برای بنده ارسال کرده است

#کرونا

#مدیریت_بحران

#ویروس_کرونا
https://bit.ly/3bp8p9h