در جستجوی حقیقت
1.5K subscribers
894 photos
43 videos
100 files
216 links
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند(حافظ)
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما ین است که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم(سهراب سپهری)
در جستجوی حقیقت کانالی است برای معرفی نوشته ها و تأملات دکتر محمد باقر تاج الدین
Download Telegram
ضرورت نقد اشعار مولوی
(نقدی بر دیدگاه دکنر ناصر مهدوی دربارۀ مولوی)

محمدباقر تاج الدین
دکتر حسن محدثی نقدی بر دیدگاه دکتر ناصر مهدوی دربارۀ مولوی به ویژه زن ستیزی این شاعر ارائه نمود و در مقابل دکتر مهدوی نیز نقدی بر نقد دکتر محدثی نوشتند که به نظر می رسد از دقت لازم برخوردار نبوده و نیازمند نقد و بررسی باشد. نوشتۀ حاضر بخشی از نوشتۀ به نسبت بلند اینجانب با عنوان «هم افق شدن با مولوی در زمانه و زمینۀ امروزین؛ امکان یا امتناع؟» است که پیش از این در همین کانال منتشر شد و اکنون به فراخور اقدام به بازنشر آن می شود تا افق بحث هرچه بیش تر روشن شود.


1. پایه ای ترین بحث دربارۀ موضوع حاضر این است که مولوی به عنوان یکی از عارفان و شاعران مشهور ایران زمین دارای انسان شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی مربوط به دورۀ تاریخی خویش بوده است که بسیار متفاوت از انسان شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی جهان امروزین است. این موضوعی است که هیچ گاه مورد توجه شارحان و مولوی شناسان نبوده است. ضمن این که وقتی به متون و آثار فراوانی که دربارۀ مولوی در دهه های گذشته تولید و منتشر شده است نگاه می کنیم جای خالی نقد اساسی دیدگاه های این شاعر به طور کامل به چشم می خورد. تو گویی که تمام کوشش مولوی شناسان و شارحان این بوده است که کلّیۀ اندیشه های ایشان بی کم و کاست مورد تأیید قرار گیرد و مهم تر این که کوشش شده است اندیشه ها و دیدگاه های مولوی قابل کاربرد در تمامی دوره های تاریخی و در تمام فرهنگ ها نشان داده شود. روشن است که چنین تأیید و تمجیدی به طور کامل عاری از هرگونه نقد و بررسی اندیشه ها مولوی بوده و بدتر این که نوعی سوء تفاهم فرهنگی و اجتماعی را نیز به دنبال داشته است. برای مثال دیدگاه مولوی دربارۀ موضوعاتی چون: زندگی، مرگ، عشق، انسان، جامعه، علم، وفاداری، خانواده، دینداری، خود، شادی، غم و اندوه، زمین، آسمان، ثروت، دنیا، داد و ستد، خواب و رؤیا، زن، پادشاه، رعیت، نیازهای انسان، کشورداری، دوستی، طمع ورزی، توکّل، صبر، قناعت، دعا، اعتراض، سکوت، نصیحت کردن، حق و باطل، جوانی، پیری، غرور، جسم، روان، خواهش، شکرگزاری و ده ها و بل صدها موضوع دیگر همگی باید با دقت و تأمّل هرچه تمام تر صورت گیرد. بدین معنا که تمامی این موضوعاتی که مولوی کم و بیش بدان ها پرداخته است در بافت معنایی و فرهنگی هفتصد سال پیش بوده است و فراخوانی و به کارگیری بی کم و کاست و بدون نقادی آن ها در زمانه و زمینۀ امروزین کاریست از اساس خطا و خسارت بار!!

2.یکی از نقدهای جدّی که می توان به روان شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی مولوی داشت این است که جناب ایشان به دلیل داشتن "نگاه اسطوره ای" به انسان و جهان نتوانسته بسیاری از ابعاد و زوایای پیدا و پنهان انسان و جهان را به درستی درک نماید. به عنوان نمونه مولوی تقریباً توجهی درخور برای انسان و جایگاه او و همچنین بسیاری از نیازهای واقعی اَش در این جهان نداشته و توگویی که انسانی ماورائی و ساکن در آسمان ها را فرض گرفته و مبتنی بر چنین فرض البته نادرستی برای او نسخه پیچی نموده است . انسانی که فی الواقع پایی در زمین دارد و در فرهنگ و جامعه و تاریخ عینی خویش زیست می کند چگونه می تواند مبتنی بر نسخۀ ماورائی مولوی زندگی و زیست این جهانی خود را تنظیم کند و آن گاه از همین انسان انتظار داشت که سری بر آسمان بساید و دیگر گونه شود؟!! دیگرگونه شدن و به اصطلاحِ مولوی پرّان شدن و به هوا رفتن و فرشته وار شدنِ انسان بدون توجه به الزامات زیستِ این جهانی انسان و شرایط فرهنگی و اجتماعی او چگونه امکان پذیر است؟!! انسان در هر صورت در تاریخ و فرهنگ و جامعۀ خویش زیست می کند و اگر هم بخواهد دیگر گونه شود به نظر نمی رسد که راهی به جز همین تاریخ و فرهنگ و جامعه را بتوان برای او تصور نمود.

#مولوی
#نقد
#اسطوره_اندیشی_مولوی

@tajeddin_mohammadbagher
شلّاق زدن به نام دین و قانون؟
(گر تو قرآن بدین روش خوانی ببری رونق مسلمانی)

محمدباقر تاج الدین

شمایانی که فریادتان در این سال ها بلند شده است که چه نشسته اید که جوانان دین گریز شده اند ایا از خود پرسیده اید که روش و منشی که در پیش گرفته اید بیش از همه در دین گریزی جوانان نقش داشته است؟!! کدام قرائت و تفسیر از دین یا قانون مجوزی برای شلاق زدن یک دختر به خاطر عدم رعایت حجاب است؟ در کجای قرآن حتی یک ایه آمده است که زنان بی حجاب باید مجازات شوند؟!! مگر بسیاری از علمای دین نگفته اند که اگر جاری و ساری ساختن برخی احکام و قوانین دینی سبب وهن دین شوند بهتر است که تعطیل شوند؟!! با این اقدام آیا فکر می کنید جوانان را به دین جذب می کنید یا هر چه بیش تر فراری می دهید؟!!!

پیش تر در نوشتاری این موضوع را تحت عنوان خشونت مقدس بررسی کرده ام که در همین کانال منتشر شده است. در بخشی از آن نوشتار آورده ام که:«در تعریف "خشونت مقدّس" می توان گفت آن نوع خشونتی است که برخی دین شناسان و دینداران مبتنی بر تفسیر و قرائت نادرست از آموزه ها و احکام دینی بدان مبادرت می ورزند و با این اقدام نسنجیدۀ خویش گویی که در حال خدمت به دین هستند. خشونت مقدس هر نوع عمل و اقدام خشونت آمیزی است که توسط متولیان دینی و همچنین برخی دینداران یک جامعه در قالب گفتار و رفتار نسبت به دیگران اِعمال می شود. خشونت مقدّس ریشه در جهل مقدّس دارد و مبتنی بر جهل مقدّس است که چنین خشونت هایی روا داشته می شود. "جهل مقدّس" جهلی است که ناشی از نادانی، عدم آگاهی و جهالت افراد نسبت به دین و دینداری بوده و در نتیجه افراد دیندار بدین گونه گمان می کنند که در حال خدمت به دین هستند اما گویی نمی دانند که در حقیقت با اعمال و رفتار نادرست شان به دین و البته به انسان ها و جامعه ضربه و اسیب جدی می زنند. اینان گویی نمی دانند که برخورد با یک منکر اگر با روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی انجام شود خود منکری بزرگ تر محسوب می شود. این جماعت از آن جا که دچار جهل مقدّس اَند و درک درستی از آموزه های دینی ندارند لذا ارزش های دینی و اخلاقی درجۀ اوّل را در پای ارزش های دینی و اخلاقی درجۀ دوم و سوم قربانی می کنند. اینان نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که تأکید بیش از اندازه بر روی ارزش های اخلاقی و دینی درجۀ دوم و سوم، شهروندان و جامعه را از ارزش های اخلاقی درجۀ نخست و اصلی غافل ساخته و رفته رفته فرع جای اصل را می گیرد».

در جهان امروزین که جهان مدرن نام گرفته است اجرای چنین احکامی اگر هم به نام دین و قانون(البته بنا به تفسیر و قرائت نادرست از دین و قانون) باشد نه تنها کسی را دین دارتر نمی کند بلکه وی را هر چه بیش تر از دین فراری می دهد. به این دوستان توصیه می شود دست کم بروند کتاب های "دین در ترازوی اخلاق" و "اخلاق دین شناسی" دوست اندیشمند ما آقای دکتر ابوالقاسم فنایی را مطالعه کنند تا هم دین را بهتر بشناسند و هم قانون و اخلاق و انسانیت را!!! تردید نکنید با پیچیدن این خبر در جامعه که در شبکه های مجازی پر شده است افراد قابل توجه دیگری را از دین فراری دادید!!!! پس لطفا دیگران را متهم نکنید که در دین گریزی جوانان نقش دارند بلکه در باورها و رفتارهای نادرست خویش نظری بیفکنید و به تجدید نظر و اصلاح آن ها به طور جدی اقدام کنید!!!
#دین
#قانون
#دین_گریزی
#اخلاق
#جوانان
#جهان_مدرن
#خشونت_مقدس

@tajeddin_mohammadbagher
اعدام ژان‌دارک هم مطابق قانون بود

سعید معدنی

پس از انتشار متن روایت تکان دهنده‌ی خانم رویا حشمتی از مجازات شلاق خوردنش به خاطر بی حجابی، قوه قضائیه بر آن شده از خود دفاع کند و گفته است" مصداق اباحه گری بوده و مطابق قانون عمل شده".

واقعیت آن است که جوان امروز این مفاهیم را نمی فهمد. سوال جوانان این است که آیا در این مملکت برای گران‌فروشان، محتکران، رشوه‌گیران، اختلاسگران، بانکداران رباخوار، مدیران نالایقی که محیط زیست را به این روز انداخته اند، مدیران نالایقی که بیکاری و گرانی را برای جامعه به ارمغان آورده اند، مدیران نالایق و ناشایستی که پست‌ها را غصب کرده اند و کاری بلد نیستند و غیره و غیره قانون و شلاق و مجازات هم وجود دارد؟

از سوی دیگر قانون که وحی منزل نیست، می‌تواند با توجه به "مقتضیات زمان" تغییر کند. اوایل دهه ۶۰ که در میادین شهر دارهای اعدام و بساط شلاق برپا بود، به رهبر انقلاب خبر رسید که اوضاع چنین است، وی اعلام کرد که اگر این اعمال موجب وهن اسلام می‌شود تعطیل کنند که چنین شد. البته گاهی حضرات فیل‌شان یاد هندوستان می‌کرد و زمان هایی مثل پس از دوم خرداد و پیروزی اصلاح طلبان دوباره بساط شلاق زدن برای مدت کوتاهی به میادین شهر باز گشت و سپس برچیده شد.

حدود ۶۰۰ سال قبل دختر جوانی در سنین رویا حشمتی به نام ژان‌دارک را اعدام کردند. او مدعی بود الهاماتی از خداوند دریافت می‌کند، لباس مردانه می پوشید و به ارتش پیوسته بود و در جبهه فرانسه در مقابل انگلستان می‌جنگید. بعدها با شکست فرانسوی‌ها با درخواست و فشار شاه انگلستان، کشیشان باورها و رفتار‌های او - الهامات دینی، پوشیدن لباس مردانه و حضور در ارتش - را خلاف دین و شریعت پنداشتند. قبل از اعدام او را به شکنجه گاه بردند و شلاق و ابزار داغ و درفش را نشانش دادند تا شاید این بانوی جوان بترسد و اعتراف به اشتباه کند و دست از طغیان و رفتارهای هنجار شکنانه و غیرقانونی بردارد. اما ژان‌دارک گفته بود اگر شکنجه‌ام کنید شاید طاقت نیاورم و اعتراف دروغین کنم اما به محض آزادی خواهم گفت زیر شکنجه اعتراف کرده‌ام! کاری شبیه رویا حشمتی که از شلاق خوردنش نوشت و جامعه‌ی ایران را تکان داد و به فکر فرو برد که ما در چه زمین و زمانه‌ای زندگی می‌کنیم.

کشیشان از ترس افشاگری شلاق نزدند و شکنجه اش نکردند اما در نهایت به جرم ارتداد دستور اعدام را دادند و او را سوزاندند. زمان محاکمه نیمی از اعضای محکمه می‌دانستند که تاوان گناه ژاندارک اعدام نیست اما فضای حاکمیت مذهبی در زیر سایه‌ی سکه بازان ریاکار مذهبی سنگین بود، و مخالفان اعدام دم بر نیاوردند. سرانجام حکم اعدام صادر و ژان‌دارک در میدان شهر در میان انبوه هیزم جهل سوزانده شد. دو دهه نگذشت که اورا بیگناه تشخیص دادند چرا که از اول بیگناه بود. از او اعاده حیثیت شد و بعد از چند قرن پاپ، ژان‌دارک را قدیس نامید!

اما مسیحیت بر اساس همین رفتارهای ضد عقلانی و ضد انسانی دیگر مثل سابق قد راست نکرد و در زیر چکمه‌های امانیسم و سایر مکاتب اندیشه‌ی بشری به حاشیه رفت. جوان که بودیم کتاب "علل گرایش به مادیگری" مرحوم استاد مطهری را می‌خواندیم در آنجا گفته بود از دلایل گریز از دین و گرایش به مادیگری در غرب قرائت خشن و غیر عقلانی از دین مسیحیت در قرون وسطی بود که منجر به بی اعتباری دین و در نهایت ظهور رنسانس و ماتریالیسم در اروپا شد.

در کنار احکام و شلاق کمی هم کتاب بخوانید. لااقل کتاب‌های مطهری از جمله همین "علل گرایش به مادیگری" و " اسلام و مقتضیات زمان" را بخوانید. گرچه بخش مهمی از جوانان امروز از شریعتی و مطهری و حتی سروش هم عبور کرده اند و به سکولاریسم و لائیسیته روی آورده‌اند. اما بخوانید تا شاید وقتی دخترانی را برای شلاق زدن به زیر زمین اجرای احکام می‌برید، به پیامدهایش هم بیاندیشید و کمی تامل کنید تا تنفر و گریز از دین بیش از این ایجاد نشود.

یادداشت خانم جوان از شرح شلاق خوردنش بسیاری را متاثر کرده و احتمالا یکی از متن‌های ماندگار در ذهن ایرانی در تاریخ آینده این مردم باشد. باز هم پیشنهاد می‌کنم قبل از انجام اقدام‌های مشابه کمی تامل کنید و به تبعات آن بیاندیشید.

۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۲

#سعید_معدنی
#شلاق
#ژان‌دارک
#رویا_حشمتی
#وهن_اسلام
#دین‌_گریزی

@Saeed_Maadani
سخن از نقد مولوی است و نه نفی ایشان

محمدباقر تاج الدین

این اصل اساسی را همۀ ما باید بیاموزیم که هر دیدگاه و نظریه ای را متعلق به هر کسی باشد با نگاه نقادانه مورد بررسی قرار دهیم. نقادی به معنای دیدن راستی ها و ناراستی ها در کنار هم است و نه یک طرفه دیدن و یک طرفه قضاوت کردن. نقادی به معنای دیدن ناراستی ها و ندیدن راستی ها نیست که آن نوعی غرض ورزی یا پیش داوری است که فرسنگ ها با نقد و نقادی فاصله دارد. ضمن این که جهان مدرن جهان نقادی و پرسشگری و آن هم نقد بنیادین است که اساساً هیچ خط قرمزی نمی شناسد و هر موضوعی را مورد نقادی قرار می دهد.

با این مقدمۀ کوتاه می خواهم بگویم که اکنون سخن از نقد مولوی است و نه نفی و طرد ایشان و ندیدن سخنان ارزشمندی که در قالب شعر بیان کرده اند. چه کسی می تواند بخشی از اشعار ارزشمند مولوی را در مثنوی یا غزلیات شمس تبریزی یا نثرشان را در فیه مافیه و سایر آثار ایشان نبیند و نفی کند؟ مگر آن که دجّال باشد!!! برخی گمان نکنند که با نقد کردن مولوی تمام اندیشه ها و دیدگاه های ایشان نادیده گرفته می شود و به کناری نهاده می شود. از قضا نقد این افراد است که عیار واقعی شان را مشخص می کند و نه تجلیل و تمجید بی حساب و کتاب که شوربختانه تاکنون چنین بوده است. نقد است که راه را بر هرگونه مدّاحی و فحاشی می بندد و دیدگاه های یک شاعر، فیلسوف، اندیشمند و روشنفکر را به خوبی می شناسد و راه دست یابی به حقیقت را هموار می کند.

نکتۀ مهم دیگر این که از طریق نقادی اشعار مولوی و اثار ایشان می توان فهمید و دریافت که کدام دیدگاه ایشان فراتاریخی است و به کار امروزیان می آید و کدام دیدگاه ایشان تاریخی است و دیگر به کار امروز نمی آید. مولوی و حافظ و سعدی و دیگران همگی فرزند زمانۀ خویشتن بودند و ما نیز فرزند زمانۀ خویشیم و این را باید به درستی دریابیم تا بدانیم که برای مسائل و مشکلات امروزمان کدام اندیشه ها را برگیریم و کدام اندیشه ها را فرو بنهیم!!بدون دریافتن اشکالات فکری ایشان و تنها زبان به تمجید و تجلیل ایشان گشادن و درنیافتن این که این دست تجلیل ها و تمجیدها قرار است کدام گره های فروبستۀ مردمان این سرزمین در این زمانۀ مدرن را بگشاید اقدام عاقلانه و منطقی ای نیست. البته از گذشتگان توقعی نیست اما امروزیان را چه شده است؟!!! سنت را بزک کردن و در جهان مدرن آن را فروختن هیچ دردی را دوا نمی کند و هیچ گرهی را نمی گشاید بلکه باید ببینیم که قرار است کدام مسأله را با کدام سازکار می تواند حل کند. کلی گویی های تکراری هم به هیچ کارمان نمی آید!! در نوشتارهای بعدی به چند نمونه از اندیشه های تاریخی و فراتاریخی مولوی خواهم پرداخت تا ابعاد موضوع روشن تر شود.

#مولوی
#نقد
#نفی
#تاریخی
#فراتاریخی
#سنت
#مدرنیته

@tajeddin_mohammadbagher
Screenshot 2024-01-08 153759.jpg
25.1 KB
نمونه هایی از عدم رواداری مولوی در نگاه به سایر ادیان و آیین ها


@tajeddin_mohammadbagher
Screenshot 2024-01-08 153923.jpg
55.1 KB
نگاه اسطوره ای و عدم رواداری مولوی


@tajeddin_mohammadbagher
Screenshot 2024-01-08 154053.jpg
53.9 KB
نگاه اسطوره ای به پدیده ها و جهان


@tajeddin_mohammadbagher
Screenshot 2024-01-08 174230.jpg
114.1 KB
نمونه ای دیگر از اسطوره اندیشی و زبان اسطوره ای که در جهان امروزین قابل فهم نیست

@tajeddin_mohammadbagher
Forwarded from Ali Reza dehshiri
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سپاس و توضیحی کوتاه بر نوشتۀ دوست گرامی آقای علیرضا دهشیری

محمدباقر تاج الدین

از دوست و همراه گرامی آقای علیرضا دهشیری به خاطر قلمی کردن متنی ارزشمند و ارائۀ نقد و نظر دربارۀ دیدگاه بنده دربارۀ مولوی بسیار سپاسگزارم و همان گونه که گفتند امید آن که روزنه هایی باشد برای گفتگوی هر چه بیش تر در این زمینه و سایر زمینه های ادبی و علمی. بنده از صمیم قلب و با رویی گشاده از تمامی نقد و نظرها استقبال می کنم و در واقع وظیفۀ فکری و پژوهشی خود می دانم که به نقدها و نظرها توجه کامل داشته باشم تا هم نسبت به لغزش های احتمالی خودم در این زمینه آگاهی یابم و هم راه برای کشف حقیقت هموارتر شود.

جناب دهشیری درست گفتند و برای فهم کامل و دقیق اندیشه های مولوی مثلا در دیوان مثنوی باید تمام متن را با هم دید. بدیهی است که این موضوع مد نظر بنده نیز بوده و هست اما در این مجال کوتاهی که وجود داشت فقط خواستم نمونه هایی از اسطوره اندیشی های ایشان را ارائه کنم. بحث دیگر این است که اسطوره اندیشی رویه غالب زمانۀ مولوی بوده است و از جهتی ایرادی بر ایشان نیست اما آن اندیشه های اسطوره ای را راه حلی برای زیستن در جهان کنونی ارائه کردن محل اشکال و بحث است. من نیز می دانم که مولوی بسیاری از دیدگاه های خود را در قالب داستان هایی بیان کرده و البته به دنبال کسب نتایجی نیز بوده است، اما در همین داستان ها اسطوره اندیشی، ماورایی اندیشی، اشعری اندیشی و برخی نگاه های نادرست ایشان دربارۀ انسان، زن، عشق، زندگی، و سایر موضوعات به وضوح دیده می شود که البته همان گونه که پیش تر گفتم برآمده از پیش فرض های آن روزگار است که از قضا به کار امروزیان نمی آید.

نگاه کل نگر و جزء نگر هر دو برای فهم یک متن یا اثر ضروری است و این که به هر حال بخشی از اندیشه های مولوی با زبان امروزین قابل فهم نیست و گزاره های معناداری برای انسان های امروزی نیستند. نمونه های فراوان دیگری در مثنوی وجود دارد که ایشان به صراحت باورهای خود را دربارۀ پدیده های انسانی و اجتماعی در قالب کلیشه های بسته و سنتی آن روزگار بیان کردند که برای برون رفت از مسائل امروزین ما چندان کارساز نیستند. برای مثال مولوی قاطعانه معتقد بود که سنگریزه و درخت و ستون مسجد و دیوار و آب و باد و خاک با آدمی سخن می گویند و پیام های مهمی برای انسان دارند که در جای جای مثنوی هم منعکس شده اند!!! این که گفته اید برداشت ها و تفسیرهای متعدد از اشعار و آثار ایشان می توان داشت البته در جای خودش قابل بحث و بررسی است. اما برداشت های دلبخواهانه مسیر فهم را بغرنج و مغشوش خواهد کرد که ضرورت دارد از آن پرهیز نمود.

#مولوی
#نقد
#نگاه_کلی
#نگاه_جزیی
#تفسیر
#برداشت

@tajeddin_mohammadbagher
استاد دانشگاه هستم با پانصد هزار تومان حساب بانکی، پس من هستم!!!

محمدباقر تاج الدین

یکی از استادان دانشگاه که از دوستان مورد اعتماد اینجانب است دیروز برایم می گفت که از حقوق ماه گذشته ام فقط پانصد هزار تومان برایم مانده و این چند روز باقی مانده تا پرداخت حقوق این ماه را باید با همین پول بگذارنم. تصور کنید که حقوق یک استاد دانشگاه برای یک هفته هم دوام نمی آورد و این چنین باید در غم نان غمناک شود!! آری غم نان!! غم نان غم بودن و نبودن است!! چه کسی گفته به فکر مادیات نباشید و غم روزی را نخورید خودش می آید و درست می شود!! از کجا می آید؟!! این تفکرات برای روزگاران پیشین بود که زندگی ها آن قدر ساده و بی پیرایه بود که چنین افکاری را تولید می کرد و با یکدیگر جور در می آمدند. اما امروزِ روز چطور؟!! واقعاً می شود تصور کرد که با پانصد هزار تومان بتوان یک روز که چه عرض کنم حتی چند ساعت را گذراند؟!!

آنان که روزگاری اقتصاد و تولید و ثروت وسرمایه را به هیچ می گرفتند و صد البته اکنون در رقابت ثروت اندوزی بر روی یکدیگر چنگ می اندازند و حتی به قیمت غارتگری حاضر شده اند ثروت های قارونی جمع کنند بیایند پاسخ دهند که یک معلم و استاد و کارمند و کارگر در این وانفسای اقتصادی چگونه باید زندگی خود را که نه بلکه مُردگی خود را مدیریت کند!!! در جامعه ای که عده ای برای نگه داری حیوانات خانگی شان ماهانه میلیون ها تومان هزینه می کنند در مقابل می بینیم که یک معلم و استاد و کارگر حتی از مدیریت هزینه های ناچیز زندگی خویش برنمی آید!!!!

حالا این استاد با کدام خاطر جمعی برود و بنشیند کتاب بنویسد؟ مقاله خوب بنویسد؟ توآوری کند؟ نظریه پرداز شود؟ یکی از مسئولین گفته بود که ما اگر به نخبگان خودمان ماهی یکصد میلیون تومان هم بدهیم دیگر نمی مانند چرا که کشورهای حاشیه خلیج فارس بیش از هفتصد میلیون تومان به آنان می دهند. این بندۀ خدا گویا نمی داند که برخی استادان دانشگاه فقط پانزده میلیون تومان حقوق ماهانه می گیرند و نه یکصد میلیون تومان!!!
#فقر
#فقر_استادان
#شکاف_طبقاتی
#نخبگان
@tajeddin_mohammadbagher
ضرورت نقد اسطوره اندیشیِ ایرانیان
[بخش نخست]

محمدباقر تاج الدین

ایرانیان چونان برخی ملت های دیگر جوامع دچار اسطوره اندیشی افراطی بوده اند و اگرچه با ورود به دنیای مدرن تا حدودی از این نوع اندیشه کم و بیش فاصله گرفته اند اما واقعیت این است که به دلیل این که قرن ها گرفتار چنین تفکری بوده اند لذا پیامدهای ناگواری نیز برای شان داشته است. مسأله را می توان این گونه تقریر نمود که تفکر اسطوره ای در دو ساحت ملی و مذهبی تمام ذهن و ضمیر ایرانیان را برای قرن های متمادی پر کرده به گونه ای که توان اندیشیدن عقلانی و علمی را تا حد زیادی از آنان ستانده بود. از اسطوره اندیشی دربارۀ پادشاهانی چون کوروش و داریوش گرفته تا اسطوره اندیشی دربارۀ علما و رهبران دینی و مذهبی و تا اسطوره اندیشی دربارۀ شاعران و عارفان که اگر پژوهش ها و مطالعات دقیق در بارۀ شخصیت های مورد نظر صورت پذیرد با واقعیت های دیگری مواجه می شویم که از اساس با آن چه ایرانیان می اندیشیدند یا هنوز هم می اندیشند، تفاوت دارد و این حقیقتی تلخ و دردناک است.

شوربختانه این که چون این اسطوره اندیشی قرن ها ادامه داشته است لذا به باوری بنیادین و خدشه ناپذیر برای بسیاری از ایرانیان بدل گشته و در نتیجه تو گویی که هیچ محقق بی طرفی را یارای آن نبود که دربرابر این اسطوره اندیشی نادرست و بی اساس موضع محققانۀ خود را عرضه بدارد، چرا که در معرض انواع تهمت ها و ناسزاها و حتی برخوردهای غیر انسانی از تکفیر شدن تا ارتداد و حذف فیزیکی قرار می گرفت. برای مثال برخی ایرانیان پادشاهی چون کوروش را آن چنان بزرگ و با شکوه تصویر کرده اند که اگر محققی بخواهد با ارائۀ اسناد و مدارک مستند و مستدل نقدی بر این شخصیت تاریخی داشته باشد در معرض انواع تهمت ها و ناسزاها قرار می گیرد.

در اثر جامعه پذیری نادرستی که عموم ایرانیان در طول زندگی خود طی قرن های گذشته داشته اند لذا اسطوره اندیشی نیز جزیی از ذهن و ضمیر و در واقع بدل به جزیی از هویت فردی و اجتماعی شان شده است که البته با ورود به جهان مدرن و فراگرفتن دانش های جدید آرام آرام رنگ باخت. بنا به گفتۀ ماکس وبر اندیشمند آلمانی و برخی دیگر از اندیشمندان مدرنیته از جهان راز زدایی یا اسطوره زدایی کرده است به گونه ای که انسان مدرن در اثر فراگرفتن فلسفه های جدید و همچنین علوم تجربی جدید بسیاری از قوانین جهان را کشف کرده و دیگر چونان گذشته جهان را رازآلود نمی بیند. انسان های مدرن آموخته اند که تفکر اسطوره ای مانع درست و دقیق دیدن واقعیت های بیرونی و درونی می شود و تصویری کج و معوج از پدیده ها ارائه می کند. انسان های جهان پیشین چون از فلسفه و دانش لازم برخوردار نبودند لذا از بسیاری از قوانین پدیده ها نیز بی خبر بودند و در نتیجه به ناچار برای فهم این جهان خودبخود اسطوره اندیشی را پیشه کرده بودند.


@tajeddin_mohammadbagher
ضرورت نقد اسطوره اندیشیِ ایرانیان
[بخش دوم و پایانی]

محمدباقر تاج الدین

نباید گمان برد که فقط این مردم کوچه و بازار یا به اصطلاح مردم عامی و عادی بودند که تفکر اسطوره ای داشتند بلکه بسیاری از متفکران و شاعران و عارفان دوران پیشین نیز چنین تفکری را با خود داشتند. برای مثال عموم شاعران ایرانی طی سده های گذشته مانند مولوی و حافظ و سعدی جهان را با نگاهی اسطوره ای تصویر می کردند و بسیاری از اشعار این شاعران آغشته به این نوع تفکر بود. البته تو گویی که چاره ای نیز جز این نبود چرا که جهانی که در آن می زیستند جهانی سرشار از تفکر اسطوره ای بود و آنان نیز چون انسان های زمینه مند بودند در نتیجه با نگاه اسطوره ای به پدیده ها می نگریستند.

ممکن است خوانندگان گرامی این پرسش را مطرح کنند که طرح چنین بحثی در حال حاضر قرار است کدام مسأله و مشکل فعلی ایرانیان را حل کند و از انبوهی از مشکلات و گرفتاری های اقتصادی و اجتماعی ای که اکنون دچارشان شده اند، رهایی یابند؟ در پاسخ باید گفت که اسطوره اندیشی چه در قالب ملّیِ آن و چه در قالب دینی اَش یکی از موانع شکل گیری تفکر عقلانی و علمی در طول قرن ها و حتی دهه های اخیر در کشور ما بوده است به گونه ای که مانع درک درست واقعیت ها و بلکه سبب ساز توسعه نیافتگی در حوزه های مختلف نیز شده است. به دیگر سخن، اسطوره اندیشی یکی از بزرگ ترین موانع شکل گیری و عمق و گسترش تفکرات فلسفی و علمی برای ایرانیان بوده است و چون چنین تفکراتی به مثابه زیرساخت های مدرنیته در کشور ما ایجاد نشد شوربختانه جامعۀ ایران در یکصد سال اخیر بدل به جامعه ای کژمدرن شد.

فوراً باید اضافه کرد که اگرچه اسطوره اندیشی تنها عامل بروز چنین وضع ناگواری برای ایرانیان نبوده است و در کنار آن برخی عوامل دیگر نیز دخالت داشته اند اما واقعیت آشکار این است که اسطوره اندیشی یکی از مهم ترین عوامل عقب ماندگی های فکری و فرهنگی برای ایرانیان تلقی می شود چرا که اجازه نداد خِرَدورزی و دانش ورزی به معنای واقعی آن در جامعه رواج پیدا کند تا از این طریق زمینه های ضروری برای توسعه یافتگی متوازن و همه جانبه شکل بگیرد. ایرانیان قرن ها در اسارت اسطوره اندیشی گرفتار آمدند و راه رهایی پیدا نکردند و دُن کیشوت وار به جنگ مشکلات و گرفتاری های شا می رفتند. خوشبختانه این که نسل های جدید با فراگیری آموزش های فلسفی و علمی جدید تا حد زیادی از این تفکرات اسطوره ای دست شسته اند و دریافتند که باید با کمک عقلانیت و علوم جدید نسبت به حل مسائل و مشکلات گوناگون خویش اقدام کنند تا از این طریق دست یابی به توسعۀ همه جانبه و متوازن نیز هموارتر شود.


#ایرانیان
#اسطوره_اندیشی
#نقد
#عقلانیت_جدید
#دانشهای_جدید
#توسعه_نیافتگی
#توسعه_متوازن

@tajeddin_mohammadbagher
تاریخ نگاری و تاریخ سازی در ایران
[بخش نخست]

محمدباقر تاج الدین

مروری بر کتاب ها و اسناد تاریخی به جای مانده از گذشته در کشور ما کم و بیش نشان از این موضوع دارد که تاریخ سازی بیش از تاریخ نگاریِ علمی، دقیق و غیر جانبدارانه بر این سرزمین غلبه داشته است. از آن جا که در این سرزمین حکومت های استبدادی در طول قرن های متمادی بر تمامی امور تسلط همه جانبه داشته اند لذا تاریخ را نیز آن گونه که باب میل شان بوده است دستور ساختن اَش را داده اند. از این جهت می توان گفت که تاریخ ایران به طور عموم تاریخ حاکمان بوده است و نه تاریخ محکومان!!! و این حاکمان بوده اند که همواره دستورات ملوکانه صادر کرده اند تا تاریخ مطابق با خواست شان ساخته شود.

به دیگر سخن می توان موضوع را این گونه تقریر نمود که تاریخ نگاری واقع بینانه، به نسبت دقیق و علمی بسیار نادر و کمیاب بوده و تاکنون نیز همین روند ادامه داشته است!!! به جز چند مورد نادر از تاریخ نگاران بی طرف که بدون پیش داوری، تعصب و غرض ورزی کوشش کرده اند وقایع و حوادث تاریخی را آن گونه که بوده است به رشتۀ تحریر درآورند در باقی موارد اعتماد چندانی به بسیاری از کتاب های تاریخی موجود نمی توان داشت. این گفته هرگز به این معنا نیست که تمام کتاب ها و اسناد تاریخی موجود غیر قابل اعتماد اَند و چیزی نیستند به جز مشتی دروغ پردازی و وارونه جلوه دادن اموری که روی داده اند، بلکه سخن بر سرِ این است که به تاریخ نگاری هایی که ایرانیان بدان مبادرت ورزیدند باید با احتیاط، دقت و وسواس لازم نگریست تا از این طریق بتوان به واقعیت ها و حقایق دست یافت.

نکتۀ مهم تر دیگر در این زمینه است که در زمانۀ کنونی نیز برخی تاریخ پژوهان و صد البته راویان تاریخ گذشته بخش قابل ملاحظه ای از کتاب ها و اسناد تاریخی را پنهان می کنند و تاریخ نگاری های نه چندان دقیق موجود را نیز به صورت گزینشی و دل بخواهانه روایت می کنند. برای مثال برخی کسانی که در زمینۀ تاریخ ایران یا اسلام کار می کنند دست کم بخش مهمی از روایت های تاریخی مربوط به این دو را به درستی و کامل روایت نمی کنند و فقط آن بخش هایی که نظر آنان را جلب کرده و یا مصلحت می دانند روایت می کنند و بقیه را بازگو نمی کنند که این خود نوعی وارونه جلوه دادن و تحریف تاریخ است. لذا می توان گفت نوعی "تحریف مضاعف" در تاریخ ما وجود دارد که کوشش های نظری و علمی فراوانی می طلبد تا به راستی ها و ناراستی های این تاریخ به خوبی پی ببریم.

این گونه است که باید توجه و دقت لازم را به خرج داد تا تاریخ نگاری های دقیق، عالمانه، عاری از غرض ورزی و پیش داوری را از تاریخ سازی های مغرضانه و سرشار از پیش داوری ها و جزم اندیشی ها و انحصارگرایی ها را از یگدیگر بازشناخت. برای مثال به کتاب جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی که به دستور غازان خان مغول نوشته شده است که البته چون غازان خان درگذشت نویسنده آن را به اولجایتو تقدیم کرد مراجعه کنید تا دریابید که چقدر تاریخ سازی ها در آن صورت گرفته است. یا تاریخ عالم آرای عباسی که توسط اسکندر بیک ترکمان مشهور به منشی نوشته شد و هر چه می خوانید چیزی نیست جز تمجید و تعریف از سلسلۀ صفویه و روایت های کاملاً جانبدارانه چرا که اسکندر بیک منشی مخصوص شاه عباس یکم بود.
(ادامه دارد...........)

#تاریخ
#تاریخ_نگاری
#تاریخ_سازی
#ایران
#تحریف_تاریخ

@tajeddin_mohammadbagher
5978b65cb5fe5.jpg
50.9 KB
نمونه هایی از تاریخ سازی
کتاب ذیل تاریخ عالم آرای عباسی اسکندر بیک ترکمان مشهور به منشی


@tajeddin_mohammadbagher
Screenshot 2024-01-14 081737.jpg
104.7 KB
Screenshot 2024-01-14 081810.jpg
109.1 KB
Screenshot 2024-01-14 081831.jpg
131.3 KB
Screenshot 2024-01-14 081940.jpg
89 KB
تاریخ نگاری و تاریخ سازی در ایران
[بخش دوم]
(پیوند جامعه شناسی و تاریخ)

محمدباقر تاج الدین

مطالعات اجتاعی و فهم دقیق و علمی پدیده ها و واقعیت های اجتماعی بدون فهم دقیق پدیده ها و وقایع تاریخی کم و بیش ناقص و نادرست است. بدون تردید هر پدیده و واقعیت اجتماعی دارای گذشته ای بوده و این گونه نیست که خلق الساعه باشد و همین امروز بروز و ظهور کرده باشد. انسان موجودی تاریخی است و به تبعِ آن جامعه نیز ماهیت تاریخی داشته و پیشینه های خاص خودش را دارد که برای فهم این پیشنه ها ناگزیر به فهم امور تاریخی نیز هستیم. این گونه به نظر می رسد که بدون فهم پدیده های تاریخی فهم پدیده های اجتماعی نیز غیر ممکن باشد و از آن مهم تر ارائۀ نسخه و راهکار نیز با موانعی روبرو شود. اگرچه در جامعه شناسی پارادایم پوزیتویستی(اثبات گرایانه) که از دل آن روش های کمّی و آماری بیرون می آید چندان توجهی به تاریخ نمی کند اما واقعیت این است که این یکی از نقاط ضعف پارادایم و روش مورد اشاره است.

از سوی دیگر باید توجه داشت که در علوم انسانی و اجتماعی بسیاری رشته ها درهم تنیدگی ها و پیوندهای بسیاری با یکدیگر دارند که نمی توان بدون توجه به دیگری به فهم دقیق و همه جانبۀ پدیده های انسانی و اجتماعی دست یافت. ضمن این که پدیده های انسانی و اجتماعی بسیار پیچیده تر از آن هستند که ما تصور می کنیم و ابعاد و زوایای بسیاری دارند که به سادگی در دسترس قرار نمی گیرند. به دیگر سخن واقعیت های انسانی و اجتماعی به دلیل داشتن ابعاد، زوایا و پیچیدگی های گسترده و عمیق به آسانی قابل فهم نیستند و این گونه است که انواع نظریه ها و دیدگاه های علمی در رشته های علوم انسانی و اجتماعی سر برآورده اند. برای مثال در علمی چون روان شناسی با انواع نظریه های روان کاوی، رفتارگرایی، انسان گرایی، شناختی، وجودگرایی و زیستی-عصبی روبرو می شویم که هر یک از این نظریه ها تنها بخشی از ابعاد و پیچیدگی های گسترده و عمیق انسان را روشن می کنند و نه تمام آن ها را. همین گونه است در جامعه شناسی، انسان شناسی، تاریخ و سایر رشته های علوم انسانی و اجتماعی.

جامعه شناس چه بخواهد و چه نخواهد ناگزیر از مراجعه به تاریخ و داده های تاریخی برجای مانده از گذشته است. برای مثال جامعه شناسی که بخواهد ابعاد و زوایای پیدا و پنهان انقلاب مشروطه را به درستی درک کند هیچ راهی به جز در پیش گرفتن روش تاریخی و مراجعه به تاریخ ندارد. جامعه شناس است و اسناد و مدارک برجای مانده از انقلاب مشروطه که باید اسناد مورد نظر را با دقت علمی و پژوهشی مورد واکاوی قرار دهد تا به حقایق این انقلاب پی ببرد. مثال دیگر دلایل و موانع توسعۀ ایران است که در این زمینه نیز جامعه شناس بدون تردید باید به سراغ تاریخ معاصر ایران برود و تمامی اسناد و مدارک موجود را مورد مطالعۀ دقیق قرار دهد تا ریشه های تاریخی مسأله را پیدا کند. لذا سخن اصلی و جان کلام در این است که اگر داده های تاریخی نادقیق و همراه با سوگیری ها و جانبداری هایی باشند جامعه شاس نیز در روش خودش به خطا می رود و مشتی داده های نادرست و خطا آمیز را جمع آوری می کند و از همه مهم تر این که در نتیجه گیری نیز کاملاً دچار اشتباه می شود. لذا جامعه شناس راهی به جز کوشش های فراوان برای دست یابی به اسناد و مدارک به نسبت دقیقِ تاریخی ندارد. این جاست که می توان گفت تاریخ تا چه اندازه اهمیت دارد و هرگونه بی توجهی به این موضوع بسیاری از پژوهش های جامعه شناسانه را نیز دچار نقصان و ضعف اساسی می کند.


#جامعه_شناسی
#تاریخ
#پدیده_های_تاریخی
#پدیده_های_اجتماعی
#فهم_تاریخ
#فهم_انسان
#فهم_جامعه




@tajeddin_mohammadbagher
مرگِ ایدئولوژیک
[بخش نخست]

محمدباقر تاج الدین

مرگِ ایدئولوژیک آن نوع مرگی است که فرد یا گروهی بر اثر تأثیر پذیری از ایدئولوژی خاصی حاضر به کشته شدن خودش و دیگران می شود بدون این که بفهمد چنین مرگی بسیار بی ارزش و در عین حال کاملاً غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر عقلانی است. حالا می شود فهمید که ایدئولوژی ها چه بلاهایی که بر سر انسان ها و جوامع می توانند بیاورند. ایدئولوژی اندیشی نوعی آرمان گرایی و آرزواندیشی غیرواقع بینانه، از پیش تعیین شده، بی توجه به واقعیت های انسانی، اجتماعی و تاریخی، متعصبانه، غرض ورزانه، پیش داورانه، جزم اندیشانه، انحصارگرایانه و ناکجاآبادگرایانه است که نتایج بسیار زیان بار و تلخی برای انسان ها و جوامع داشته و دارند. برای مثال کمونیسم، نازیسم و صهیونیسم از جمله خسارت بارترین ایدئولوژی های قرن بیستمی بودند که نتایج خون بار، وحشت آفرین و دهشتناکِ آن ها را همگان دیدند. شوربختانه این که ایدئولوژی صهیونیسم هنوز هم در حال کشتن انسان های بی گناه زیادی در فلسطین است!!!!

با تأسف فراوان باید گفت که گروه های بنیادگرای اسلامی نظیر داعش، طالبان و القاعده نیز ایدئولوژی های وحشت آفرین، غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر عقلانی اَند که در این چند دهه و چند سال اخیر بلای جان انسان ها و جوامع منطقۀ خاورمیانه و بلکه جهان شده اند. کشور پاکستان که براساس آرمان گرایی و ایدئولوژی زدگی برخی به اصطلاح متفکران اسلامی آن دیار و با آرزوی اسلامی شدن و در اصل با آرزوی پاک شدن از هندوها از کشور هندوستان جدا شد و شکل گرفت اکنون به یکی از مناطق تروریست پرور منطقه تبدیل شده است. "مدرسۀ(دارالعلوم) حقانیه" که توسط مولانا عبدالحق در سال 1947 میلادی در شهر پیشاور مرکز ایالت خیبرپختونخوا پاکستان تشکیل شد و به "دانشگاه جهاد" نیز مشهور است اقدام به تربیت طلبه هایی می کند که عمدتاً دست به عملیات انتحاری علیه بسیاری از افراد و گروه ها در برخی مناطق می زنند. ملّا محمد عمر، جلال الدین حقانی و ملّا اختر محمد منصور از جمله رهبران طالبان هستند که در این مدرسه آموزش های عقیدتی و جهادی دیده اند. پلیس پاکستان ادعا کرد که ترور خانم بی نظیر بوتو نخست وزیر فقید این کشور در سال 2007 توسط همین گروه طراحی و اجرا شد.

اکنون نیز کشور افغاستان گرفتار گروه جهادی طالبان شده است که مبتنی بر نوعی ایدئولوژیِ ویرانگر شهروندان این کشور را به اسارت خویش درآورده و هر روز سخت گیری های جدیدی برای آنان ایجاد می کند. صحنه های وحشت آفرینی که این گروه در افغانستان و حتی سایر کشورها و مناطق برای شهروندان ایجاد می کنند چیزی نیست مگر نتیجۀ نوعی ایدئولوژی از اساس باطل و غیر عقلانی، غیر انسانی و غیر اخلاقی که با هیچ یک از آموزه های جهان جدید نیز سازگاری ندارد. این ایدئولوژی زدگان ارزشی برای انسانیت قائل نیستند و توان و چشم دیدن واقعیت های گسترده، عمیق و متکثر انسانی، اجتماعی و فرهنگی آن هم در جهان به شدت متحول شده و تغییر یافتۀ نوین را ندارند. آنان چنان در اسارت ایدئولوژی های متصلّب و دیوسالارانۀ خویش گرفتار آمده اند که تو گویی راهی جز دست زدن به مشتی اعمال و رفتار وحشیانه ندارند که نتیجۀ آن جز خسارت زدن به جسم و جان انسان ها چیز دیگری نبوده است.


@tajeddin_mohammadbagher