نسیم شهریور
گرد غربت پرده زد بر دامن بال و پرم
ياد باد از آشيان و بالِ مهرِ مادرم
آن قدر در گردبادِ رنج و حسرت گم شدم
تا غبار آلودِ غم شد چهرۀ حزن آورم
كنجِ غربت هر كه خود را يارِ شاطر مي نمود
چون گشودم چشم، ديدم اوست بارِ خاطرم
من حديثم رنگِ ديگر داشت، پيش از پاي عشق
اينكه مي بيني ز دست عشق آمد بر سرم
باز هم تا هست باشد عشقِ دردآلود من
عقل كز باغم پريد، و دل كه خون شد در برم
باز بعد از نيمشب شد، باز مي خوانَد خروس
آن سرودي را كه هر شب مشكل آيد باورم
هيچ شب يادم نمي آيد كه پيش از نيمشب
پيكرم در خوابِ راحت ديده باشد بسترم
سوختم تا ريشه پاك، از آتشي تا ريشه سوز
اي نسيم، اما بدان درگه رسان خاكسترم
يك نوازش، يك نگاه گرم ،يك لبخند مهر
نيست، اما آرزو دارد دلِ غم پرورم
شوخ طبعي مي كنم، تا كس نگويد كبر داشت
ليك با دل نيست همره طبعِ شوخي گسترم
گاه چون سنگم بسختي، گاهي از بالِ نسيم
سخت مي رنجد دلِ از برگِ گل نازكترم
تا نگويندم كه خشكي، تر زباني مي كنم
دل عزادار است و من با تار خود رامشگرم
خندم اندر جمع بيدردان، و ليكن ناگهان
ياد دردي موي را سوزن كند بر پيكرم
چون خيال روي و مويش پيش چشم آرم، به شوق
اشك ريزم، موي گویي رفته در چشمِ ترم
مست كرد امشب نسيمِ مست شهريور مرا
گرچه باز از چشمِ تر آبانم، از دل آذرم
ماه شهريور پر است از خاطراتِ عشقِ من
من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهريورم
شاهدم باش اي سحر! كامشب تو خنديدي و من
همچنان گريان به يادِ آن بت افسونگرم
آن بهشتِ آرزويم، تاجِ عمرم ، هستيم
سايه پروردِ خيالم، نازنينم، دلبرم
#مهدی_اخوان_ثالث
از کتاب : ارغنون
گرد غربت پرده زد بر دامن بال و پرم
ياد باد از آشيان و بالِ مهرِ مادرم
آن قدر در گردبادِ رنج و حسرت گم شدم
تا غبار آلودِ غم شد چهرۀ حزن آورم
كنجِ غربت هر كه خود را يارِ شاطر مي نمود
چون گشودم چشم، ديدم اوست بارِ خاطرم
من حديثم رنگِ ديگر داشت، پيش از پاي عشق
اينكه مي بيني ز دست عشق آمد بر سرم
باز هم تا هست باشد عشقِ دردآلود من
عقل كز باغم پريد، و دل كه خون شد در برم
باز بعد از نيمشب شد، باز مي خوانَد خروس
آن سرودي را كه هر شب مشكل آيد باورم
هيچ شب يادم نمي آيد كه پيش از نيمشب
پيكرم در خوابِ راحت ديده باشد بسترم
سوختم تا ريشه پاك، از آتشي تا ريشه سوز
اي نسيم، اما بدان درگه رسان خاكسترم
يك نوازش، يك نگاه گرم ،يك لبخند مهر
نيست، اما آرزو دارد دلِ غم پرورم
شوخ طبعي مي كنم، تا كس نگويد كبر داشت
ليك با دل نيست همره طبعِ شوخي گسترم
گاه چون سنگم بسختي، گاهي از بالِ نسيم
سخت مي رنجد دلِ از برگِ گل نازكترم
تا نگويندم كه خشكي، تر زباني مي كنم
دل عزادار است و من با تار خود رامشگرم
خندم اندر جمع بيدردان، و ليكن ناگهان
ياد دردي موي را سوزن كند بر پيكرم
چون خيال روي و مويش پيش چشم آرم، به شوق
اشك ريزم، موي گویي رفته در چشمِ ترم
مست كرد امشب نسيمِ مست شهريور مرا
گرچه باز از چشمِ تر آبانم، از دل آذرم
ماه شهريور پر است از خاطراتِ عشقِ من
من به جان تا زنده باشم، عاشقِ شهريورم
شاهدم باش اي سحر! كامشب تو خنديدي و من
همچنان گريان به يادِ آن بت افسونگرم
آن بهشتِ آرزويم، تاجِ عمرم ، هستيم
سايه پروردِ خيالم، نازنينم، دلبرم
#مهدی_اخوان_ثالث
از کتاب : ارغنون
شب است،
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبهای مهجور
فغانهای سگی ولگرد میاید به گوش از دور
به کرداری که گویی میشود نزدیک
درون کومهای کز سقف پیرش میتراود گاه و بیگه قطرههایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دٙوٙد بر چهرهٔ او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش آیندی؛
نشسته شوهرش بیدار، میگوید به خود در سکوت پر درد
گذشت «امروز» ، «فردا» را چه باید کرد؟
کنار دخمهٔ غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه میگویند و میخندند
دل و سرشان به می، یا گرمی انگیزی دگر گرم است.
شب است٬
شبی بیرحم و روح آسوده، اما با سحر نزدیک
نمیگرید دگر در دخمه سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب میگرید
نشسته شوهرش بیدار
خیالش خسته، چشمش تار
#مهدی_اخوان_ثالث
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبهای مهجور
فغانهای سگی ولگرد میاید به گوش از دور
به کرداری که گویی میشود نزدیک
درون کومهای کز سقف پیرش میتراود گاه و بیگه قطرههایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دٙوٙد بر چهرهٔ او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش آیندی؛
نشسته شوهرش بیدار، میگوید به خود در سکوت پر درد
گذشت «امروز» ، «فردا» را چه باید کرد؟
کنار دخمهٔ غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه میگویند و میخندند
دل و سرشان به می، یا گرمی انگیزی دگر گرم است.
شب است٬
شبی بیرحم و روح آسوده، اما با سحر نزدیک
نمیگرید دگر در دخمه سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب میگرید
نشسته شوهرش بیدار
خیالش خسته، چشمش تار
#مهدی_اخوان_ثالث
Sange Saboor/Mohsen Chavoshi
@Euterpe_Calliope
#ترانه : سنگ صبور
#خواننده : محسن چاووشی
ترانهٔ متن فیلم علی سنتوری از کارگردان بزرگ سینمای ایران
زندهنام استاد #داریوش_مهرجویی
من اینجا،
بس دلم تنگ است
و هر سازی که
میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟
#مهدی_اخوان_ثالث
@Ssahebdeelan
#خواننده : محسن چاووشی
ترانهٔ متن فیلم علی سنتوری از کارگردان بزرگ سینمای ایران
زندهنام استاد #داریوش_مهرجویی
من اینجا،
بس دلم تنگ است
و هر سازی که
میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟
#مهدی_اخوان_ثالث
@Ssahebdeelan
به دیدارم بیا هر شب ...
دلم تنگ است !
بیا اِی روشن ...
اِی روشنتر از لبخند !
شبم را روز کن ...
در زیر تنپوشِ سیاهیها !
#مهدی_اخوان_ثالث
عزيزان شبتان روشن از پرتو ستارگان نیکبختی؛
...
سپاسگزار همراهی تان هستيم .
دلم تنگ است !
بیا اِی روشن ...
اِی روشنتر از لبخند !
شبم را روز کن ...
در زیر تنپوشِ سیاهیها !
#مهدی_اخوان_ثالث
عزيزان شبتان روشن از پرتو ستارگان نیکبختی؛
...
سپاسگزار همراهی تان هستيم .
دلم تنگ است
بيا بنگر چه غمگين و غريبانه،
در اين ايوان ِ سرپوشيده ، وين تالاب ِ مالامال
دلى خوش كرده ام با اين پرستوها و ماهى ها.
و اين نيلوفر ِ آبى واين تالاب ِ مهتابى.
بيا اى همگناه ِ من درين برزخ
بهشتم نيز و هم دوزخ
به ديدارم بيا ، اى همگناه ، اى مهربان با من،
كه اينان زود مى پوشند رو در خواب هاى بى گناهى ها،
و من مى مانم و بيداد بى خوابى ...
#مهدی_اخوان_ثالث
#به_ديدارم_بيا_هرشب
🍃🌷🌸
بيا بنگر چه غمگين و غريبانه،
در اين ايوان ِ سرپوشيده ، وين تالاب ِ مالامال
دلى خوش كرده ام با اين پرستوها و ماهى ها.
و اين نيلوفر ِ آبى واين تالاب ِ مهتابى.
بيا اى همگناه ِ من درين برزخ
بهشتم نيز و هم دوزخ
به ديدارم بيا ، اى همگناه ، اى مهربان با من،
كه اينان زود مى پوشند رو در خواب هاى بى گناهى ها،
و من مى مانم و بيداد بى خوابى ...
#مهدی_اخوان_ثالث
#به_ديدارم_بيا_هرشب
🍃🌷🌸
Shab Az Shab Hai Paeizist-(SON
Shahram Nazeri
"شب از شبهای پاییزیست "
آواز: استاد #شهرام_ناظری
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
شب از شبهای پاییزیست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور ، ملول و خستهدل ، گریان و طولانی شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ، چنین همدرد ، و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی....
آواز: استاد #شهرام_ناظری
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
شب از شبهای پاییزیست
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور ، ملول و خستهدل ، گریان و طولانی شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید ، چنین همدرد ، و یا بر بامدادم گرید ، از من نیز پنهانی....
برف می بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش
نرم نرمک راه می رفتیم....
#مهدی_اخوان_ثالث
پروردگارا🙏
آرامش را همچون دانه های برف
آرام و بی صدا
بر سرزمین قلب ما و کسانیکه برایمان عزیزندببار
تندرستي و عاقبت بخیری تحفه ی خداوندگار به شماعزيزان مهر وماه
شبتون ارام
🌷🌸🍃
@Ssahebdeelan
فارغ از تشویش
نرم نرمک راه می رفتیم....
#مهدی_اخوان_ثالث
پروردگارا🙏
آرامش را همچون دانه های برف
آرام و بی صدا
بر سرزمین قلب ما و کسانیکه برایمان عزیزندببار
تندرستي و عاقبت بخیری تحفه ی خداوندگار به شماعزيزان مهر وماه
شبتون ارام
🌷🌸🍃
@Ssahebdeelan
بهـــار، ای بهــارِ بهشتــی، سلام
نسیــم، ای نسیــمِ بهاری، درود!
فرحبخشِ دریا و ساحل، سلام!
طربزای شهر و صحــاری، درود!
دمِ دلکشِ باغ و بستان، سلام!
نسیمِ خوشِ کوهســاری، درود!
جهان از تو ارتنگِ مانی، سلام!
هــوا از تو مشکِ تتــاری، درود!
به این فصل پرشور و شادی، سلام!
بر ایــن موســم بــیقـــراری، درود!
به سرمست مرغانِ خوشخوان، سلام
بــه ســرمستــی و هـــوشیــاری، درود!
به مهتـــاب شبهای کــارون، سلام!
به صبــح خــوش مـرغــزاری، درود!
به شب زنده دارانِ ســـاحــل، سلام!
به عشق و به شب زنــدهداری، درود!
به خاک چمن، و آتش گــل، سلام
به بــاد وزان، و آب جـاری، درود!
بهـــاران درین خطــه دارد بهشت
کز اعجــاز خورشید و کارون کند
دی اش فرودین، بهمن اردیبهشت
#مهدی_اخوان_ثالث
بهارتان زيبا
🌱🌷
نسیــم، ای نسیــمِ بهاری، درود!
فرحبخشِ دریا و ساحل، سلام!
طربزای شهر و صحــاری، درود!
دمِ دلکشِ باغ و بستان، سلام!
نسیمِ خوشِ کوهســاری، درود!
جهان از تو ارتنگِ مانی، سلام!
هــوا از تو مشکِ تتــاری، درود!
به این فصل پرشور و شادی، سلام!
بر ایــن موســم بــیقـــراری، درود!
به سرمست مرغانِ خوشخوان، سلام
بــه ســرمستــی و هـــوشیــاری، درود!
به مهتـــاب شبهای کــارون، سلام!
به صبــح خــوش مـرغــزاری، درود!
به شب زنده دارانِ ســـاحــل، سلام!
به عشق و به شب زنــدهداری، درود!
به خاک چمن، و آتش گــل، سلام
به بــاد وزان، و آب جـاری، درود!
بهـــاران درین خطــه دارد بهشت
کز اعجــاز خورشید و کارون کند
دی اش فرودین، بهمن اردیبهشت
#مهدی_اخوان_ثالث
بهارتان زيبا
🌱🌷
پرده را یکسو زدم،دیدم،...
چه دیدم ! آه...
آسمان تر گونه بود وروشن و بشکوه.
صبح،اینک صبح بی همتای فروردین
می دمید از کوه.
آفتابش،این نخستین نوشخند سال،
طرۀ زرتار بر پیشانی پاک وبلند سال!
صبح،صبح،ای اورمزدی جام و فام ای صبح!
نوش بادت باده زین پاکیزه جام ای صبح!
با گل شاداب زرین نوشخندت،جاودان بشکفت
بر نگین تاج این فیروزه بام ای صبح!
بر تو ای بیدار دل،ای شاد،ای روشن
زین دل تاریک غمگین صد سلام ای صبح!
غم مبادت گر نداری بهر من جز حسرت وحسرت
زنده دل مستان سرخوش را ببر هر روز
شادتر،فرخنده تر،خوشتر پیام ای صبح!
#مهدی_اخوان_ثالث
🌷🌱
چه دیدم ! آه...
آسمان تر گونه بود وروشن و بشکوه.
صبح،اینک صبح بی همتای فروردین
می دمید از کوه.
آفتابش،این نخستین نوشخند سال،
طرۀ زرتار بر پیشانی پاک وبلند سال!
صبح،صبح،ای اورمزدی جام و فام ای صبح!
نوش بادت باده زین پاکیزه جام ای صبح!
با گل شاداب زرین نوشخندت،جاودان بشکفت
بر نگین تاج این فیروزه بام ای صبح!
بر تو ای بیدار دل،ای شاد،ای روشن
زین دل تاریک غمگین صد سلام ای صبح!
غم مبادت گر نداری بهر من جز حسرت وحسرت
زنده دل مستان سرخوش را ببر هر روز
شادتر،فرخنده تر،خوشتر پیام ای صبح!
#مهدی_اخوان_ثالث
🌷🌱
صبحدم چون پا شدم از خواب،
خویش را در بستری دیدم چو حالم خوب و بیگانه.
بر در و دیوارها تصویرهایی بود
مثلِ رؤیا، مثلِ افسانه.
و آن گلندامِ جوان را در بَرَم دیدم
خُفته، وانگه از لطافت روحِ پروانه.
(و مصابیح شبانه، شاید از بهرِ صبوحی در کنار من.
دست بردم، ساغری خوردم.
خوب و گیرا بود.
بعدِ لختی، دیگری خوردم)
گیسوانش را، رها و نرم سویی رانده بوسیدم لبانش را
گفتمش: زیبا، صبوحی می زنی یا نه؟
چشم بگشود و نگاهی کرد.
دستِ چپ را بر لبِ خمیازه چاهی کرد.
دستِ دیگر را به ناز و نرمی و عشوه،
برد مالان سوی اندامش، گلستانه.
آن دو زیبا سرخِ نُک لرزان کبوتر را
ناز کردم، نرم نرمک تابشان دادم
با لب خود آبشان دادم.
گفت: شاعر، تو صباحی می زنی یا نه؟
من به سوی نیمه بازِ در نگاهی کردم و برخاستم از جا
نازنین خندید، مستانه.
گفت:
نیست جز ما کس در این خانه.
#مهدی_اخوان_ثالث
🌱🌷
خویش را در بستری دیدم چو حالم خوب و بیگانه.
بر در و دیوارها تصویرهایی بود
مثلِ رؤیا، مثلِ افسانه.
و آن گلندامِ جوان را در بَرَم دیدم
خُفته، وانگه از لطافت روحِ پروانه.
(و مصابیح شبانه، شاید از بهرِ صبوحی در کنار من.
دست بردم، ساغری خوردم.
خوب و گیرا بود.
بعدِ لختی، دیگری خوردم)
گیسوانش را، رها و نرم سویی رانده بوسیدم لبانش را
گفتمش: زیبا، صبوحی می زنی یا نه؟
چشم بگشود و نگاهی کرد.
دستِ چپ را بر لبِ خمیازه چاهی کرد.
دستِ دیگر را به ناز و نرمی و عشوه،
برد مالان سوی اندامش، گلستانه.
آن دو زیبا سرخِ نُک لرزان کبوتر را
ناز کردم، نرم نرمک تابشان دادم
با لب خود آبشان دادم.
گفت: شاعر، تو صباحی می زنی یا نه؟
من به سوی نیمه بازِ در نگاهی کردم و برخاستم از جا
نازنین خندید، مستانه.
گفت:
نیست جز ما کس در این خانه.
#مهدی_اخوان_ثالث
🌱🌷
و روح صبح آنگه پیش چشم من
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
و ان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا ،
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پاك اهورایی . . .!
#مهدی_اخوان_ثالث
🌱🌷
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
و ان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا ،
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پاك اهورایی . . .!
#مهدی_اخوان_ثالث
🌱🌷
Asheghane Nist
Alireza Ghorbani
#علیرضا_قربانی
شرح دلتنگیِ من بی تو فقط یک جمله است
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
#مهدی_اخوان_ثالث
شرح دلتنگیِ من بی تو فقط یک جمله است
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
#مهدی_اخوان_ثالث
.
بَر نگینِ تاجِ این فیروزه بامْ اى صبح!
بر تو اى بیدار دل،
اى شاد، اى روشن
زین دلِ تاريكِِ غمگینْ
صد سلام اى صبح!
غم مبادت
گر ندارى بَهرِ من
جز حسرت و حسرت
زنده دل مستانِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر،
فرخندهتر،
خوش تر پیام اى صبح!
#مهدی اخوان ثالث
عزيزان گردش گردونه به کام و سایه سارانتان برقرار ....
🍃🌷🌸
بَر نگینِ تاجِ این فیروزه بامْ اى صبح!
بر تو اى بیدار دل،
اى شاد، اى روشن
زین دلِ تاريكِِ غمگینْ
صد سلام اى صبح!
غم مبادت
گر ندارى بَهرِ من
جز حسرت و حسرت
زنده دل مستانِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر،
فرخندهتر،
خوش تر پیام اى صبح!
#مهدی اخوان ثالث
عزيزان گردش گردونه به کام و سایه سارانتان برقرار ....
🍃🌷🌸
نذر کرده ام
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان.
#مهدی_اخوان_ثالث
۴ شهریور سالروز درگذشت زنده یاد "مهدی اخوانثالث
يک روزي که خوشحال تر بودم
بيايم و بنويسم که
زندگي را بايد با لذت خورد
که ضربه هاي روي سر را بايد آرام بوسيد
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
يک روزي که خوشحال تر بودم
مي آيم و مي نويسم که
اين نيز بگذرد
مثل هميشه که همه چيز گذشته است و
آب از آسياب و طبل طوفان از نوا افتاده است
يک روزي که خوشحال تر بودم
يک نقاشي از پاييز ميگذارم , که يادم بيايد زمستان تنها فصل زندگي نيست
زندگي پاييز هم مي شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
يک روزي که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا مي کنم
تا روزهايي مثل حالا
که خستگي و ناتواني لاي دست و پايم پيچيده است
بخوانمشان
و يادم بيايد که
هيچ بهار و پاييزي بي زمستان مزه نمي دهد
و
هيچ آسياب آرامي بي طوفان.
#مهدی_اخوان_ثالث
۴ شهریور سالروز درگذشت زنده یاد "مهدی اخوانثالث
نسیمی آنچنان آرام
که مخمل را هم از خواب
حریرینش نمی انگیخت
و روح صبح آنگه پیش چشم من
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
وان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پاک اهورایی .
#مهدی_اخوان_ثالث
که مخمل را هم از خواب
حریرینش نمی انگیخت
و روح صبح آنگه پیش چشم من
برهنه شد به طنازی
و خود را از غبار حسرت و اندوه
در آیینه ی زلال جاودانه ،
شست و شویی کرد.
بزرگ و پک شد
وان توری زربفت را پوشید
و آنگه طرف دامن تا
کران بیکران گسترد
در این صبح بزرگ شسته
و پاک اهورایی .
#مهدی_اخوان_ثالث
www.IRNM.org
Alireza Ghorbani www.IRNM.org
«راهی»
خواننده:#علیرضا_قربانی
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
آهنگ #سیاوش_ولی_پور
آلبوم "هم آواز پرستوهای آه"
بیا ای خسته خاطر دوست ....
خواننده:#علیرضا_قربانی
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
آهنگ #سیاوش_ولی_پور
آلبوم "هم آواز پرستوهای آه"
بیا ای خسته خاطر دوست ....
.
ساقیا پُر کن
به یاد چشم او جامی دگر
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر
چشم مستت
را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر
مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین
پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از
مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید
را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر
#مهدی_اخوان_ثالث
بامدادتان خوش آهنگ و گل آذین،
بهترین های جهان هستی آرزوی من برای امروز و هرروز شماست....
🌱🌷
@Ssahebdeelan
ساقیا پُر کن
به یاد چشم او جامی دگر
تا بسوی عالم مستی زنم گامی دگر
چشم مستت
را بنازم ، تازه از راه آمدم
بعد ازین جامی که دادی ، باز هم جامی دگر
تا مگر
مستانه بر گیرم قلم ، وز راه دور
باز بفرستم بسوی دوست پیغامی دگر
رو که زین
پس از کبوتر عاشقی آموختم
گر نشد بام تو ، جویم دانه از بامی دگر
ای " امید " از
مستی و از عشق برخوردار شو
خوشتر از ایام مستی نیست ایامی دگر
خنده ی خورشید
را هر صبح دانی چیست رمز ؟
گوید از عمرت گذشت ای بی خبر شامی دگر
#مهدی_اخوان_ثالث
بامدادتان خوش آهنگ و گل آذین،
بهترین های جهان هستی آرزوی من برای امروز و هرروز شماست....
🌱🌷
@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
بر تو ای بیداردل،
ای شاد، ای روشن
زین دلِ تاریکِ غمگین،
صد سلام ای صبح...
#مهدی_اخوان_ثالث
#صبحتون_توام_با_خوشی
💐🍂
@Ssahebdeelan
بر تو ای بیداردل،
ای شاد، ای روشن
زین دلِ تاریکِ غمگین،
صد سلام ای صبح...
#مهدی_اخوان_ثالث
#صبحتون_توام_با_خوشی
💐🍂
@Ssahebdeelan