شهرِ شفقت ورز
✍ مهرداد رحمانی
شهر را نه یک مکان فیزیکی که یک موجود زنده خواندهاند؛ موجودی چندلایه و تودرتو.
موجودی که همواره در حال تغیر و تبدل دائمی است. موجودی با قوای فکری و حرکتیِ جمعی؛ که از همین رو واجد نیروهایی متضاد و پارادوکسیکال نیز هست. اگر قوای فکری و حرکتی انسان را نیز متنوع بدانیم (باورها، احساسات، عواطف، و... که لزوما بر هم منطبق نیستند) شهر را میتوان به آدمی نیز تشبیه کرد با این تفاوت که قوای فکری و حرکتیِ شهر به تعداد شهروندانش تنوع و تکثر دارد. فلذا شهر موجودی بسیار پیچیده است؛ و از قِبل این پیچیدگی، آن را "جهان" نیز نامیدهاند. جهانی که برآیند باورها رفتارها و کنشگری شهروندانش است.
شهر علیرغم اجزاء کثیر و چندپارچهاش، شأنیتی کلی نیز دارد و معمولا با همین کلیت بر اذهان پدیدار میشود. مثلا میگوییم تهران شهر آلودهای است یا کپنهاگ شهر زیستپذیری است. همه این شهودهای کلی نشانگر شأنیت کلی شهر به مثابه یک موجود زنده است. این موجود زنده در روند تکامل خود دچار استحاله نیز میگردد. مثلا دوبی زمانی به شکل شهری بادیهنشین بر اذهان پدیدار میشد و امروز به مثابه شهری مدرن بر اذهان پدیدار میشود.
با این حال، متاسفانه شهر را معمولا به مثابه یک مکان فیزیکی و طبیعتا فاقد اراده و اختیار شهود کردهاند که نقشی در شکلگیری صفاتش نداشته و به شکلی منفعل صرفا متحمل آن صفات شده است. در حالی که این نگاه عملا ضدتوسعه بوده و مانع حرکت جمعی شهروندان در راستای بهبود کیفیت زیست شهرهایمان میشود.
ما اولا نیازمند اندیشهای هستیم که شهر را به مثابه موجودی زنده و مجموعهای از شهروندانش ببیند و نه یک مکان فیزیکی بیجان و دوما نیازمند پویشهایی هستیم در آن بر اراده و مسئولیت پذیری شهروندان که گوهر وجودی شهرند، تاکید کند
این امر تا حدی در آثار جامعهشناسان مکتب فرانکفورت (زیمل، بنیامین و مارکوزه) و پژوهشگران تفکر انتقادی (مانند دیوید هاروی و سوزان فاینشتاین) مورد توجه قرار گرفته است. اما به نظر وقت آن رسیده که بی پرده و روشن بدون اتکای صرف به نقش دولت و شهرداری، از مسئولیت شهروندان یک شهر برای ساخت آن سخن بگوییم. زیرا شهر در این معنا چیزی جز شهروندانش و نتایج رفتارها و افعال آنها نیست.
این برخورد هنجاری به شهر میتواند پنجرههای تازهای رو به مطالعات شهری بگشاید. از این منظر است که میتوان شهر را در قالبهای نیز تازهای مورد ارزیابی قرار داد. به عنوان مثال، از منظری اخلاقی و هنجاری (که استنلی استین و توماس هارپر باب آن را گشودهاند) میتوان شهرها را عادل، ظالم، بیاعتنا، شفقتورز و غیره ادراک کرد.
با این چارچوب به سراغ تبیین شهرِ شفقتورز رفتهام که به گمانم یکی از مطلوبترین شکلهای سکونت بشری است؛ هرچند که در ساحت آرمان و آرزو باشد اما افق درخشانی است از آنچه باید باشد.
شهرِ شفقت ورز شهری است که در آن مجموع رفتارها و کنشهای شهروندانش همدلانه، دیگرخواهانه، و کریمانه است. شهری که در آن ضعفا قدر میبینند و انسان به ما هو انسان تکریم میشود. شهرِ شفقتورز نسبت به رنج و درد آدمیان بیاعتنا نیست و از کنار آن بیتوجه عبور نمیکند. شهرِ شفقتورز مدام احوال شهروندانش را جویا میشود و به شکلی آگاپهای به دنبال رفع گرفتاریهای آنهاست. شهر شفقتورز فرصتهای برابر برای شهروندانش را از طریق قانون تضمین میکند تا استعدادهای خود را بشناسند و آنها را شکوفا کنند. شهر شفقتورز به همه انواع استعدادها بها میدهد زیرا برای اداره پایدار خود به شکوفایی آن استعدادها وابسته است. شهر شفقتورز حامی آزادی انتخاب شهروندانش است و در مقابل تحدید حقوق و آزادی شهروندانش از آنها حمایت میکند. شهر شفقتورز جای امنی برای بازی و پرورش کودکان است و مامن دلگشایی برای گذران دوران سالمندی است. شهر شفقتورز شهروندان آسیبدیده اش را تکریم و ترمیم میکند و به همه آنان فارغ از کارنامهشان مشفق است. البته که شهر شفقتورز مصلحتِ شهروندانش را به لذتجویی آنان اولویت میدهد. آموزش، آگاهیبخشی، فرهنگ سازی در باب مسئولیتپذیری و عدالتخواهی آیین مداوم شهرِ شفقتورز است. در نهایت اینکه شهر شفقتورز اجازه میدهد تا شهروندانش آن را بسازند و برایش رویای آیندهای روشن را تصویر کنند.
اینها و بسیاری ویژگی دیگر را میتوان برای شهر شفقتورز برشمرد. با نگاهی به شهرهایی که در آن زندگی میکنیم، در مییابیم که نه تنها شفقتورز نیستند بلکه با زخمها و آسیبهای متحمله توان شفقتورزی از آنان گرفته شده است.
و ما هیچ راهی مطمئنتر و پایدار از آن نداریم که دست بر زانوی خود نهاده و آنگاه دست در دست یکدیگر دهیم و توان شفقت ورزی را پله به پله به شهرهایمان بازگردانیم.
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#سروش_مولانا
#شهر_شفقت_ورز
@sorooshemewlana
@Mehrdad_Rahmani4
✍ مهرداد رحمانی
شهر را نه یک مکان فیزیکی که یک موجود زنده خواندهاند؛ موجودی چندلایه و تودرتو.
موجودی که همواره در حال تغیر و تبدل دائمی است. موجودی با قوای فکری و حرکتیِ جمعی؛ که از همین رو واجد نیروهایی متضاد و پارادوکسیکال نیز هست. اگر قوای فکری و حرکتی انسان را نیز متنوع بدانیم (باورها، احساسات، عواطف، و... که لزوما بر هم منطبق نیستند) شهر را میتوان به آدمی نیز تشبیه کرد با این تفاوت که قوای فکری و حرکتیِ شهر به تعداد شهروندانش تنوع و تکثر دارد. فلذا شهر موجودی بسیار پیچیده است؛ و از قِبل این پیچیدگی، آن را "جهان" نیز نامیدهاند. جهانی که برآیند باورها رفتارها و کنشگری شهروندانش است.
شهر علیرغم اجزاء کثیر و چندپارچهاش، شأنیتی کلی نیز دارد و معمولا با همین کلیت بر اذهان پدیدار میشود. مثلا میگوییم تهران شهر آلودهای است یا کپنهاگ شهر زیستپذیری است. همه این شهودهای کلی نشانگر شأنیت کلی شهر به مثابه یک موجود زنده است. این موجود زنده در روند تکامل خود دچار استحاله نیز میگردد. مثلا دوبی زمانی به شکل شهری بادیهنشین بر اذهان پدیدار میشد و امروز به مثابه شهری مدرن بر اذهان پدیدار میشود.
با این حال، متاسفانه شهر را معمولا به مثابه یک مکان فیزیکی و طبیعتا فاقد اراده و اختیار شهود کردهاند که نقشی در شکلگیری صفاتش نداشته و به شکلی منفعل صرفا متحمل آن صفات شده است. در حالی که این نگاه عملا ضدتوسعه بوده و مانع حرکت جمعی شهروندان در راستای بهبود کیفیت زیست شهرهایمان میشود.
ما اولا نیازمند اندیشهای هستیم که شهر را به مثابه موجودی زنده و مجموعهای از شهروندانش ببیند و نه یک مکان فیزیکی بیجان و دوما نیازمند پویشهایی هستیم در آن بر اراده و مسئولیت پذیری شهروندان که گوهر وجودی شهرند، تاکید کند
این امر تا حدی در آثار جامعهشناسان مکتب فرانکفورت (زیمل، بنیامین و مارکوزه) و پژوهشگران تفکر انتقادی (مانند دیوید هاروی و سوزان فاینشتاین) مورد توجه قرار گرفته است. اما به نظر وقت آن رسیده که بی پرده و روشن بدون اتکای صرف به نقش دولت و شهرداری، از مسئولیت شهروندان یک شهر برای ساخت آن سخن بگوییم. زیرا شهر در این معنا چیزی جز شهروندانش و نتایج رفتارها و افعال آنها نیست.
این برخورد هنجاری به شهر میتواند پنجرههای تازهای رو به مطالعات شهری بگشاید. از این منظر است که میتوان شهر را در قالبهای نیز تازهای مورد ارزیابی قرار داد. به عنوان مثال، از منظری اخلاقی و هنجاری (که استنلی استین و توماس هارپر باب آن را گشودهاند) میتوان شهرها را عادل، ظالم، بیاعتنا، شفقتورز و غیره ادراک کرد.
با این چارچوب به سراغ تبیین شهرِ شفقتورز رفتهام که به گمانم یکی از مطلوبترین شکلهای سکونت بشری است؛ هرچند که در ساحت آرمان و آرزو باشد اما افق درخشانی است از آنچه باید باشد.
شهرِ شفقت ورز شهری است که در آن مجموع رفتارها و کنشهای شهروندانش همدلانه، دیگرخواهانه، و کریمانه است. شهری که در آن ضعفا قدر میبینند و انسان به ما هو انسان تکریم میشود. شهرِ شفقتورز نسبت به رنج و درد آدمیان بیاعتنا نیست و از کنار آن بیتوجه عبور نمیکند. شهرِ شفقتورز مدام احوال شهروندانش را جویا میشود و به شکلی آگاپهای به دنبال رفع گرفتاریهای آنهاست. شهر شفقتورز فرصتهای برابر برای شهروندانش را از طریق قانون تضمین میکند تا استعدادهای خود را بشناسند و آنها را شکوفا کنند. شهر شفقتورز به همه انواع استعدادها بها میدهد زیرا برای اداره پایدار خود به شکوفایی آن استعدادها وابسته است. شهر شفقتورز حامی آزادی انتخاب شهروندانش است و در مقابل تحدید حقوق و آزادی شهروندانش از آنها حمایت میکند. شهر شفقتورز جای امنی برای بازی و پرورش کودکان است و مامن دلگشایی برای گذران دوران سالمندی است. شهر شفقتورز شهروندان آسیبدیده اش را تکریم و ترمیم میکند و به همه آنان فارغ از کارنامهشان مشفق است. البته که شهر شفقتورز مصلحتِ شهروندانش را به لذتجویی آنان اولویت میدهد. آموزش، آگاهیبخشی، فرهنگ سازی در باب مسئولیتپذیری و عدالتخواهی آیین مداوم شهرِ شفقتورز است. در نهایت اینکه شهر شفقتورز اجازه میدهد تا شهروندانش آن را بسازند و برایش رویای آیندهای روشن را تصویر کنند.
اینها و بسیاری ویژگی دیگر را میتوان برای شهر شفقتورز برشمرد. با نگاهی به شهرهایی که در آن زندگی میکنیم، در مییابیم که نه تنها شفقتورز نیستند بلکه با زخمها و آسیبهای متحمله توان شفقتورزی از آنان گرفته شده است.
و ما هیچ راهی مطمئنتر و پایدار از آن نداریم که دست بر زانوی خود نهاده و آنگاه دست در دست یکدیگر دهیم و توان شفقت ورزی را پله به پله به شهرهایمان بازگردانیم.
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
#سروش_مولانا
#شهر_شفقت_ورز
@sorooshemewlana
@Mehrdad_Rahmani4