🍃🍃
پيران جاهل و شيخان گمراه
مفهوم پير و لزوم داشتن يك رهبر معنوی در سير و سلوك از فقرات اصلی تفكر عرفانی است.
باوری عام در ميان اكثريت انديشههای باطنی و معنوی در سراسر جهان وجود دارد كه همراه با نوعی تسليم تام و تمام مريد به مراد است. استاد شاگرد خود را در مسير رياضت در قبضه تصرف و پنجه تسخير خود دارد، مريد، مسلوب الاختيار يا منفعل محض است. چنانچه گفتهاند «كَالمَيِّتِ في يَدالغَسّال».
اين باوری دشوارفهم اما در انديشه تصوف، باوری ضروری است. اما بايد توجه داشت كه قبول اين انقياد در صورتی است كه بقول فريتيوف شوان(Frithjof Schuon) مريد با شخصی مواجه باشد كه خود او بكلی از ميان برخاسته است.
اين وصف پيران واصل است، كسی كه به تعبير شاعر از درون مانند نی تهی گشته است. آواز او آواز خداست.
اما با مشايخ دروغين چه ميتوان كرد؟ آيا هيچ روشی عينی و تجربی برای نقد شيخ و تشخيص سره از ناسره وجود دارد؟ پيران جاهل و شيخان گمراه را چگونه میتوان بازشناخت؟
مولانا در ابتدای دفتر دوم تلاش میکند به اين سؤال پاسخ گويد. او ابتدا «كاركرد» پير را مطرح میكند: او كسی است كه نظير يك آينه چهره واقعی سالک و تصوير راستين روح او را به او نشان ميدهد يعنی آينهای كه سالک خودِ راستيناش را در او به تماشا میايستد:
نقش جان خويش میجستم بسی
هيچ میننمود نقشم از كسی
گفتم آخر آينه از بهر چيست
تا بداند هركس كو چيست، كيست؟
آينه آهن برای پوستها است
آينه سيمای جان سنگی بهاست
گفتم ای دل آينه كلّی بجو
رو به دريا، كار برنايد ز جو
زين طلب بنده به كوی تو رسيد
درد مريم را به خرمابن كشيد
حال اگر تصويری كه پير از مريد به نمايش میگذارد وهمی و غيرواقعی باشد چه؟ به چه دليل بايد بر صحت اين تصوير اعتماد كرد؟ اين همان پرسشی است كه مولانا از زبان سالک بيان میدارد و خود بیدرنگ بدان پاسخ میگويد:
گفتم آخر خويش را من يافتم
در دو چشمش راه روشن يافتم
گفت وهمم كان خيال توست هان
ذات خود را از خيال خود بدان
نقش من از چشم تو آواز داد
كه منم تو، تو منی در اتحاد
كاندرين چشم منير بيزوال
از حقايق راه كی یابد خيال؟
پاسخ روشن است: يك محك عميقاً درونی. اما میدانيم كه مرزهای توهم و واقعيت تا چه اندازه باريك است.
در جهانی كه مولانا خود دائماً از مرزهاي باريك شير و خون (پاكی و پليدی) سخن میگويد و ما را به صدها هزار شباهت ظاهری هدايت میكند كه ميانشان تفاوتهاي شگفت است، تشخيص آن چشم منير بیزوال، آن چشمی كه سرمه از ذات ذوالجلال كشيده است با كيست؟ با ادراك مريد؟ اين ترازوي سنجش چگونه كار ميكند؟ چه ترازوی ديگری دقت سنجش او را تشخيص خواهد داد، آنهم در جهانی كه به تعبير كازانتزاکيس خدا و شيطان دائماً چهره خويش را با هم معاوضه ميكنند.
🔰گزیدهای از سخنان دکتر محمد نوید بازرگان در نشست "رستخیز ناگهان"؛ سروش مولانا، ۱۳۹۰
#سروش_مولانا
#رستخیز_ناگهان
#محمد_نوید_بازرگان
@sorooshemewlana
پيران جاهل و شيخان گمراه
مفهوم پير و لزوم داشتن يك رهبر معنوی در سير و سلوك از فقرات اصلی تفكر عرفانی است.
باوری عام در ميان اكثريت انديشههای باطنی و معنوی در سراسر جهان وجود دارد كه همراه با نوعی تسليم تام و تمام مريد به مراد است. استاد شاگرد خود را در مسير رياضت در قبضه تصرف و پنجه تسخير خود دارد، مريد، مسلوب الاختيار يا منفعل محض است. چنانچه گفتهاند «كَالمَيِّتِ في يَدالغَسّال».
اين باوری دشوارفهم اما در انديشه تصوف، باوری ضروری است. اما بايد توجه داشت كه قبول اين انقياد در صورتی است كه بقول فريتيوف شوان(Frithjof Schuon) مريد با شخصی مواجه باشد كه خود او بكلی از ميان برخاسته است.
اين وصف پيران واصل است، كسی كه به تعبير شاعر از درون مانند نی تهی گشته است. آواز او آواز خداست.
اما با مشايخ دروغين چه ميتوان كرد؟ آيا هيچ روشی عينی و تجربی برای نقد شيخ و تشخيص سره از ناسره وجود دارد؟ پيران جاهل و شيخان گمراه را چگونه میتوان بازشناخت؟
مولانا در ابتدای دفتر دوم تلاش میکند به اين سؤال پاسخ گويد. او ابتدا «كاركرد» پير را مطرح میكند: او كسی است كه نظير يك آينه چهره واقعی سالک و تصوير راستين روح او را به او نشان ميدهد يعنی آينهای كه سالک خودِ راستيناش را در او به تماشا میايستد:
نقش جان خويش میجستم بسی
هيچ میننمود نقشم از كسی
گفتم آخر آينه از بهر چيست
تا بداند هركس كو چيست، كيست؟
آينه آهن برای پوستها است
آينه سيمای جان سنگی بهاست
گفتم ای دل آينه كلّی بجو
رو به دريا، كار برنايد ز جو
زين طلب بنده به كوی تو رسيد
درد مريم را به خرمابن كشيد
حال اگر تصويری كه پير از مريد به نمايش میگذارد وهمی و غيرواقعی باشد چه؟ به چه دليل بايد بر صحت اين تصوير اعتماد كرد؟ اين همان پرسشی است كه مولانا از زبان سالک بيان میدارد و خود بیدرنگ بدان پاسخ میگويد:
گفتم آخر خويش را من يافتم
در دو چشمش راه روشن يافتم
گفت وهمم كان خيال توست هان
ذات خود را از خيال خود بدان
نقش من از چشم تو آواز داد
كه منم تو، تو منی در اتحاد
كاندرين چشم منير بيزوال
از حقايق راه كی یابد خيال؟
پاسخ روشن است: يك محك عميقاً درونی. اما میدانيم كه مرزهای توهم و واقعيت تا چه اندازه باريك است.
در جهانی كه مولانا خود دائماً از مرزهاي باريك شير و خون (پاكی و پليدی) سخن میگويد و ما را به صدها هزار شباهت ظاهری هدايت میكند كه ميانشان تفاوتهاي شگفت است، تشخيص آن چشم منير بیزوال، آن چشمی كه سرمه از ذات ذوالجلال كشيده است با كيست؟ با ادراك مريد؟ اين ترازوي سنجش چگونه كار ميكند؟ چه ترازوی ديگری دقت سنجش او را تشخيص خواهد داد، آنهم در جهانی كه به تعبير كازانتزاکيس خدا و شيطان دائماً چهره خويش را با هم معاوضه ميكنند.
🔰گزیدهای از سخنان دکتر محمد نوید بازرگان در نشست "رستخیز ناگهان"؛ سروش مولانا، ۱۳۹۰
#سروش_مولانا
#رستخیز_ناگهان
#محمد_نوید_بازرگان
@sorooshemewlana