💢 اخلاق مراقبت؛ مراقبت از طبیعت و دیگری در مواجهه با کرونا
از چشمِ طبیعت، هر بحرانی یک عاملِ پاکسازیکننده است. طبیعت، به عنوان یک ارگانسیم، ممکن است برای حفظ تعادل، تغییراتی در خود ایجاد کند که از چشمِ ما منطقی نباشد. انسان برای افزایشِ شانس بقا، همواره تلاش کرده تا رفتارِ طبیعت را پیشبینی کند، اما طبیعت جایی قول نداده همیشه طبقِ انتظاراتِ منطقی ما عمل کند.
طبیعت یک «کل» است و گونههایی را که برای کل مفید نباشد، مثلا دایناسورها، حذف میکند. انسان، تنها حیوانیست که گونههای دیگر را، نه به منظور بقا، بلکه به قصدِ برتریجویی و حتی به قصد لذت میکشد. انسان سرنوشتش را از طبیعت و گونههای دیگر جدا کرده و حتی نسبت به همنوعان خود مراقب و حساس نیست.
امروزه سلامت، به شدت فردی و مراقبت به عهده نهادهای رسمی گذاشته شده است. ما در دشوارترین لحظات از نظر عاطفی تنهاییم. هنوز قبابلی در آفریقا زایمان را امری اجتماعی میدانند و با یک سرودِ جمعی، زن زائو را همراهی میکنند. در حالیکه مرگ در آمریکا مهمترین تابوی اجتماعی بوده و افراد در انزوا میمیرند، هنوز در نقاطی از ایران، خویشاوندان تا آخرین لحظه کنار فردِ محتضر مینشینند.
مراقبتهای رسمی و پولیشدنِ بیمارستان، به مراقبتهای تخصصی اما عاطفهزداییشده منجر شده است. گویی مراقبت به آزادی، عقلانیت و ذهنیت فردی آسیب میزند و فرد، مثل شخصیتهای فیلمهای وسترن، نیازی به مراقبت ندارد.
آرتور کلینمن، روانپزشک و انسانشناس، ده سال از همسرِ مبتلا به آلزایمرش شخصا مراقبت کرد. از نظر او قطعِ رابطه با خاطراتِ متعلق و مرتبط با ما غیر اخلاقی است. حتی اگر بیمار، دیگر مراقبش را نشناسد، احساساتِ ناشی از حضور در کنار دیگری، به وی منتقل میشود. هیچ مراقبتِ رسمی، شغلی و پولیای، نمیتواند جای یک مراقبتِ دوستانه را، که یک هدیه و از سرِ شفقت و منتقلکننده حساسیت عاطفی و مسئولیتپذیری است بگیرد.
از نظرِ لویناس فلسفهای که با «من میاندیشم پس هستم» شروع میشود، اخلاقمدار نیست. انسانِ اندیشمند باید بگوید «دیگری هم میاندیشد، پس او هم هست» و بنابراین مراقب و حساس نسبت به بودن و چگونه بودنِ دیگری باشد.
از نظر کلینمن به واسطه درگیری در«عملِ مراقبت»، همراهِ استرسها، ترسها، بههمخوردنِ برنامههای روزمره است که انسان، خودش را میشناسد. کارهای بسیار کوچک که توسط یک خویشاوند انجام میشود، مانند عوضکردن لباس، توالتبردن، شانهکردنِ موها، گوشکردن به حرفهای بیربط برای بیمار بسیار ارزشمند است و ثابت میکند وجودش توسط دیگری مهم بوده و هنوز به عنوان یک انسان به رسمیت شناخته میشود.
این فرایند همچنین به فرد مراقبتکننده کمک میکند خود را به عنوان یک موجودیتِ اخلاقی و انسانی بسازد. انسان حیوانِ ناطق نیست، بلکه بیشتر یک حیوانِ مراقب است. آرتور کلینمن میگوید؛ ما در پیدا کردنِ دیگری است که خودمان را پیدا میکنیم.
در آلزایمر ما با بدنی مواجهایم که از نظر زیستی زنده، اما از نظر اجتماعی مرده است. بیمار گاه هنجارهای اجتماعی و حتی هویتِ نزدیکترین کسانش را نمیشناسد و رفتهرفته در جهانِ اجتماعی نامرئی میشود. این مرگِ اجتماعی و به رسمیت شناختهنشدن یا غیرِانسانبودن(nonperson)میتواند در مورد هر فردِ دیگری که دیده یا شنیدن نمیشود اتفاق بیافتد.
کرونا به ما نشان داده است که سلامت امری شخصی و خصوصی نیست. «درخانه بمانید»، اول از همه شعار کسانی است که خانهای برای ماندن دارند. دوم، شعار کسانی که نیازی به کار و درآمد ندارند و یا میتوانند کار خود را موقتا در خانه انجام دهند. اما کسانی که درآمد روزانهشان وابسته به کار یدی و حضوری است چه کنند؟ سوم، شعار کسانیست که از نظر فیزیکی سالم هستند و نیازی به رفتن به بیمارستان، فیزیوتراپی، غربالگری دوره حاملگی، دیالیز... ندارند. چهارم، کسانی که با افسردگی، پنیک یا مشکلات روانی درگیر نبوده و حالشان با تنها در خانه ماندن بدتر نمیشود.
شعار در خانه بمانید یک نوع #ناشنوایی_اجتماعی نسبت به بخش عظیمی از جامعه است که به ناچار و برای امرار معاش بیرون میروند. البته که در این وضعیت استثنایی لازم است در خانه بمانیم.
اما این شعار تنها زمانی اخلاقی خواهد بود که در ادامهاش به دنبالِ مرئیکردن حقوقِ افرادِ بیصدایی باشیم که این وضعیت بحرانی برای آنها نه استثنا که قاعده است. هربار که این شعار داده میشود باید مطالبات از دولت برای حمایت از اقشار پاییندست در آن گنجانده شود. بدون توجه به سلامتِ طبیعت و سلامت افراد حاشیهایشده، چرخه همهگیرِ این بیماری و تکرار آن متوقف نخواهد شد.
✍ دکتر مرتضی کریمی؛ انسان شناس فرهنگی
🔰یادداشتهای "مرتضی کریمی" را میتوانید در کانال "هم-شنوایی" بخوانید:
👉@mortezakarimi77
#اخلاق_مراقبت
#شفقت
#سروش_مولانا
@sorooshemewlana
از چشمِ طبیعت، هر بحرانی یک عاملِ پاکسازیکننده است. طبیعت، به عنوان یک ارگانسیم، ممکن است برای حفظ تعادل، تغییراتی در خود ایجاد کند که از چشمِ ما منطقی نباشد. انسان برای افزایشِ شانس بقا، همواره تلاش کرده تا رفتارِ طبیعت را پیشبینی کند، اما طبیعت جایی قول نداده همیشه طبقِ انتظاراتِ منطقی ما عمل کند.
طبیعت یک «کل» است و گونههایی را که برای کل مفید نباشد، مثلا دایناسورها، حذف میکند. انسان، تنها حیوانیست که گونههای دیگر را، نه به منظور بقا، بلکه به قصدِ برتریجویی و حتی به قصد لذت میکشد. انسان سرنوشتش را از طبیعت و گونههای دیگر جدا کرده و حتی نسبت به همنوعان خود مراقب و حساس نیست.
امروزه سلامت، به شدت فردی و مراقبت به عهده نهادهای رسمی گذاشته شده است. ما در دشوارترین لحظات از نظر عاطفی تنهاییم. هنوز قبابلی در آفریقا زایمان را امری اجتماعی میدانند و با یک سرودِ جمعی، زن زائو را همراهی میکنند. در حالیکه مرگ در آمریکا مهمترین تابوی اجتماعی بوده و افراد در انزوا میمیرند، هنوز در نقاطی از ایران، خویشاوندان تا آخرین لحظه کنار فردِ محتضر مینشینند.
مراقبتهای رسمی و پولیشدنِ بیمارستان، به مراقبتهای تخصصی اما عاطفهزداییشده منجر شده است. گویی مراقبت به آزادی، عقلانیت و ذهنیت فردی آسیب میزند و فرد، مثل شخصیتهای فیلمهای وسترن، نیازی به مراقبت ندارد.
آرتور کلینمن، روانپزشک و انسانشناس، ده سال از همسرِ مبتلا به آلزایمرش شخصا مراقبت کرد. از نظر او قطعِ رابطه با خاطراتِ متعلق و مرتبط با ما غیر اخلاقی است. حتی اگر بیمار، دیگر مراقبش را نشناسد، احساساتِ ناشی از حضور در کنار دیگری، به وی منتقل میشود. هیچ مراقبتِ رسمی، شغلی و پولیای، نمیتواند جای یک مراقبتِ دوستانه را، که یک هدیه و از سرِ شفقت و منتقلکننده حساسیت عاطفی و مسئولیتپذیری است بگیرد.
از نظرِ لویناس فلسفهای که با «من میاندیشم پس هستم» شروع میشود، اخلاقمدار نیست. انسانِ اندیشمند باید بگوید «دیگری هم میاندیشد، پس او هم هست» و بنابراین مراقب و حساس نسبت به بودن و چگونه بودنِ دیگری باشد.
از نظر کلینمن به واسطه درگیری در«عملِ مراقبت»، همراهِ استرسها، ترسها، بههمخوردنِ برنامههای روزمره است که انسان، خودش را میشناسد. کارهای بسیار کوچک که توسط یک خویشاوند انجام میشود، مانند عوضکردن لباس، توالتبردن، شانهکردنِ موها، گوشکردن به حرفهای بیربط برای بیمار بسیار ارزشمند است و ثابت میکند وجودش توسط دیگری مهم بوده و هنوز به عنوان یک انسان به رسمیت شناخته میشود.
این فرایند همچنین به فرد مراقبتکننده کمک میکند خود را به عنوان یک موجودیتِ اخلاقی و انسانی بسازد. انسان حیوانِ ناطق نیست، بلکه بیشتر یک حیوانِ مراقب است. آرتور کلینمن میگوید؛ ما در پیدا کردنِ دیگری است که خودمان را پیدا میکنیم.
در آلزایمر ما با بدنی مواجهایم که از نظر زیستی زنده، اما از نظر اجتماعی مرده است. بیمار گاه هنجارهای اجتماعی و حتی هویتِ نزدیکترین کسانش را نمیشناسد و رفتهرفته در جهانِ اجتماعی نامرئی میشود. این مرگِ اجتماعی و به رسمیت شناختهنشدن یا غیرِانسانبودن(nonperson)میتواند در مورد هر فردِ دیگری که دیده یا شنیدن نمیشود اتفاق بیافتد.
کرونا به ما نشان داده است که سلامت امری شخصی و خصوصی نیست. «درخانه بمانید»، اول از همه شعار کسانی است که خانهای برای ماندن دارند. دوم، شعار کسانی که نیازی به کار و درآمد ندارند و یا میتوانند کار خود را موقتا در خانه انجام دهند. اما کسانی که درآمد روزانهشان وابسته به کار یدی و حضوری است چه کنند؟ سوم، شعار کسانیست که از نظر فیزیکی سالم هستند و نیازی به رفتن به بیمارستان، فیزیوتراپی، غربالگری دوره حاملگی، دیالیز... ندارند. چهارم، کسانی که با افسردگی، پنیک یا مشکلات روانی درگیر نبوده و حالشان با تنها در خانه ماندن بدتر نمیشود.
شعار در خانه بمانید یک نوع #ناشنوایی_اجتماعی نسبت به بخش عظیمی از جامعه است که به ناچار و برای امرار معاش بیرون میروند. البته که در این وضعیت استثنایی لازم است در خانه بمانیم.
اما این شعار تنها زمانی اخلاقی خواهد بود که در ادامهاش به دنبالِ مرئیکردن حقوقِ افرادِ بیصدایی باشیم که این وضعیت بحرانی برای آنها نه استثنا که قاعده است. هربار که این شعار داده میشود باید مطالبات از دولت برای حمایت از اقشار پاییندست در آن گنجانده شود. بدون توجه به سلامتِ طبیعت و سلامت افراد حاشیهایشده، چرخه همهگیرِ این بیماری و تکرار آن متوقف نخواهد شد.
✍ دکتر مرتضی کریمی؛ انسان شناس فرهنگی
🔰یادداشتهای "مرتضی کریمی" را میتوانید در کانال "هم-شنوایی" بخوانید:
👉@mortezakarimi77
#اخلاق_مراقبت
#شفقت
#سروش_مولانا
@sorooshemewlana