This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃🍃
ما شفا خواهیم یافت
دردها و رنجهامان پایان میپذیرند
آرامش خواهد آمد
آرام آرام
در غروبی گرم
از شاخههای سبز سنگین
فرو خواهد ریخت
اندکی بیش دوام آرید
بیرون در
مرگ نه
که زندگی در انتظار ماست
بیرون در
جهانی پرشور نشسته
مثل یک لیمو خشکیدن
مثل یک شمع آب شدن
مثل یک درخت افرا فروافتادن
در شأن ما نیست
ما نه لیموییم
نه شمع
نه درخت افرا
ما مردمیم
میدانیم چگونه امید را با دارو درهم بیامیزیم
چگونه به پا خیزیم
زندگی کنیم
و بازبیابیم
طعم نمک خاک و آفتاب را...
👤ناظم حکمت
#سروش_مولانا
#ناظم_حکمت
#زندگی
#امید
@sorooshemewlana
ما شفا خواهیم یافت
دردها و رنجهامان پایان میپذیرند
آرامش خواهد آمد
آرام آرام
در غروبی گرم
از شاخههای سبز سنگین
فرو خواهد ریخت
اندکی بیش دوام آرید
بیرون در
مرگ نه
که زندگی در انتظار ماست
بیرون در
جهانی پرشور نشسته
مثل یک لیمو خشکیدن
مثل یک شمع آب شدن
مثل یک درخت افرا فروافتادن
در شأن ما نیست
ما نه لیموییم
نه شمع
نه درخت افرا
ما مردمیم
میدانیم چگونه امید را با دارو درهم بیامیزیم
چگونه به پا خیزیم
زندگی کنیم
و بازبیابیم
طعم نمک خاک و آفتاب را...
👤ناظم حکمت
#سروش_مولانا
#ناظم_حکمت
#زندگی
#امید
@sorooshemewlana
🍃 و زندگی، دوباره ارزشِ زیستن پیدا میکند...
این روزها مرگ، بیماری و انزوا، خودشان را از قبرستانها، بیمارستانها و آثار ادبی و سینمایی به روزها و لحظههای ما رساندهاند و اغلبِ ما آرام آرام چیزی را تجربه میکنیم که کسی چندان جرئت بیان کردنش را ندارد: «زندگی، ارزشش را بیش از پیش از دست داده است».
اگر زندگی این تجربه بیرمق، تکراری و پر از نگرانی و تنهایی است، پس چرا باید آن را زیست؟ روزها را در تنهایی، ملال، سردرگمی و ترس سپریکردن چیست که باید آن را خواست و ادامه اش داد؟
آیا هنوز هم میتوان به زندگی آری گفت و مختارانه آن را ادامه داد؟ پاسخ این است: «بله، امّا نه با آن روایتِ انکارآمیزِ پیشین». آنچه زندگی را به ما باز میگرداند، بازنگری در روایتِ فریبآمیز و آَشنای ما از زندگی است. مرگ، بیماری و تنهایی همیشه همینجا بودهاند. این ما بودیم که چشمهایمان را میبستیم و ترانه بیخبری را با صدای بلند میخواندیم. این ما بودیم که تصوّر میکردیم شادمانه زیستن، یعنی ندیدن و به رسمیت نشناختنِ این تجاربِ قطعی و ناگزیر.
اکنون شاید بتوان جهانی را تصوّر کرد که در آن مرگ و بیماری هستند امّا زندگی و تجارب دلنشین هم جایی در آن دارند؛ جهانی در کنارِ مرگ، بیماری و تنهایی. این روایتِ بالغانهتر از زندگی، ما را از میانه آوارِ جهان بیرون میکشد و دوباره به شهرها و خانههایمان باز میگرداند؛ اینبار امّا با رنگ و بویی متفاوت، امیدهایی تُرد امّا واقعی و فرصتهایی برای کامیابی امّا کوتاه و تکرارناشدنی.
مرگ، بیماری و تنهایی در این روایتِ تازه، هراسی به دلمان میاندازند امّا جلوی خوابزدگی، بطالت و بیمعنایی ما را نیز میگیرند و اینگونه، با غنیتر کردن لحظاتمان، ارزش زندگی را به آن باز میگردانند.
✍️دکتر محمود مقدسی
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#ارزش_زندگی
#زیستن
#مرگ
#امید
#هراس
#تنهایی
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
این روزها مرگ، بیماری و انزوا، خودشان را از قبرستانها، بیمارستانها و آثار ادبی و سینمایی به روزها و لحظههای ما رساندهاند و اغلبِ ما آرام آرام چیزی را تجربه میکنیم که کسی چندان جرئت بیان کردنش را ندارد: «زندگی، ارزشش را بیش از پیش از دست داده است».
اگر زندگی این تجربه بیرمق، تکراری و پر از نگرانی و تنهایی است، پس چرا باید آن را زیست؟ روزها را در تنهایی، ملال، سردرگمی و ترس سپریکردن چیست که باید آن را خواست و ادامه اش داد؟
آیا هنوز هم میتوان به زندگی آری گفت و مختارانه آن را ادامه داد؟ پاسخ این است: «بله، امّا نه با آن روایتِ انکارآمیزِ پیشین». آنچه زندگی را به ما باز میگرداند، بازنگری در روایتِ فریبآمیز و آَشنای ما از زندگی است. مرگ، بیماری و تنهایی همیشه همینجا بودهاند. این ما بودیم که چشمهایمان را میبستیم و ترانه بیخبری را با صدای بلند میخواندیم. این ما بودیم که تصوّر میکردیم شادمانه زیستن، یعنی ندیدن و به رسمیت نشناختنِ این تجاربِ قطعی و ناگزیر.
اکنون شاید بتوان جهانی را تصوّر کرد که در آن مرگ و بیماری هستند امّا زندگی و تجارب دلنشین هم جایی در آن دارند؛ جهانی در کنارِ مرگ، بیماری و تنهایی. این روایتِ بالغانهتر از زندگی، ما را از میانه آوارِ جهان بیرون میکشد و دوباره به شهرها و خانههایمان باز میگرداند؛ اینبار امّا با رنگ و بویی متفاوت، امیدهایی تُرد امّا واقعی و فرصتهایی برای کامیابی امّا کوتاه و تکرارناشدنی.
مرگ، بیماری و تنهایی در این روایتِ تازه، هراسی به دلمان میاندازند امّا جلوی خوابزدگی، بطالت و بیمعنایی ما را نیز میگیرند و اینگونه، با غنیتر کردن لحظاتمان، ارزش زندگی را به آن باز میگردانند.
✍️دکتر محمود مقدسی
👉@TheWorldasISee
#سروش_مولانا
#ارزش_زندگی
#زیستن
#مرگ
#امید
#هراس
#تنهایی
#محمود_مقدسی
@sorooshemewlana
Forwarded from اتچ بات
🍃🍃🍃
مِهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الّا به مِهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو، امیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مُقبِلی
مولانا در این ابیات از امید و راه کسب آن می گوید. شاید اگر "امید" را پس از "عشق" پربسامد ترین مقوله در آثار نظم و نثر مولانا بنامیم سخنی به اغراق نگفته باشیم. ناامیدی در نظر مولانا چنان زشت و بد است که معتقد است: "ناامیدی را خدا گردن زده است". (مثنوی، دفتر اول، 3836)
البته آنچه مولانا را همواره امیدوار نگه میدارد همان امید او به خداوند امید آفرین است. چنانکه می فرماید:
انبیا گفتند نومیدی بد است
فضل و رحمتهای باری بیحد است
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
(مثنوی،دفتر سوم، 2992- 2995)
در ابیات ابتدایی این نوشتار مولانا با دید توحیدی و توحید محور خود به ما خاطر نشان میکند که هرچه در عالم وجود دارد و یا به وقوع می پیوندد از خیر و شر، تنها به خواست و قدرت خداست. به قول بهاء ولد (پدر مولانا) در کتاب معارف بهاء ولد، خالق کوی نومیدی و کوی امید تنها خداوند است:
"الحیُّ القیّوم، کویی چرا می روی که نومید باشی؟ من کوی نومیدی نهادهام و کوی امید نهادهام و کوی جانفزا نهادهام، چرا کویی نروی که هر ساعتی امید زیاده شود و تازهتر شوی اگرچه خاک شوی". (معارف بهاء ولد، ج1، ص 251)
مولانا راه عملی امیدواری و دوری از ناامیدی را نزدیکی به پاکان و مورد عنایت قرار گرفتگان حق (مقبلان) میداند زیرا آنان مظهر خداوند امید آفرینند. نزدیکی به یاران خداوند نزدیکی به خود خداوند است. باید نزد اهل دل نشست و دل به آنان داد:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
(دیوان شمس،غزل 563)
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایه یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
(مثنوی، دفتر دوم، 22-23)
✍دکتر سید مجید سادات کیائی
🎤اجرا: سُلاله سعیدی
#سروش_مولانا
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دیوان_شمس
#امید
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
مِهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الّا به مِهر دلخوشان
کوی نومیدی مرو، امیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گِل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مُقبِلی
مولانا در این ابیات از امید و راه کسب آن می گوید. شاید اگر "امید" را پس از "عشق" پربسامد ترین مقوله در آثار نظم و نثر مولانا بنامیم سخنی به اغراق نگفته باشیم. ناامیدی در نظر مولانا چنان زشت و بد است که معتقد است: "ناامیدی را خدا گردن زده است". (مثنوی، دفتر اول، 3836)
البته آنچه مولانا را همواره امیدوار نگه میدارد همان امید او به خداوند امید آفرین است. چنانکه می فرماید:
انبیا گفتند نومیدی بد است
فضل و رحمتهای باری بیحد است
از چنین محسن نشاید ناامید
دست در فتراک این رحمت زنید
ای بسا کارا که اول صعب گشت
بعد از آن بگشاده شد سختی گذشت
بعد نومیدی بسی اومیدهاست
از پس ظلمت بسی خورشیدهاست
(مثنوی،دفتر سوم، 2992- 2995)
در ابیات ابتدایی این نوشتار مولانا با دید توحیدی و توحید محور خود به ما خاطر نشان میکند که هرچه در عالم وجود دارد و یا به وقوع می پیوندد از خیر و شر، تنها به خواست و قدرت خداست. به قول بهاء ولد (پدر مولانا) در کتاب معارف بهاء ولد، خالق کوی نومیدی و کوی امید تنها خداوند است:
"الحیُّ القیّوم، کویی چرا می روی که نومید باشی؟ من کوی نومیدی نهادهام و کوی امید نهادهام و کوی جانفزا نهادهام، چرا کویی نروی که هر ساعتی امید زیاده شود و تازهتر شوی اگرچه خاک شوی". (معارف بهاء ولد، ج1، ص 251)
مولانا راه عملی امیدواری و دوری از ناامیدی را نزدیکی به پاکان و مورد عنایت قرار گرفتگان حق (مقبلان) میداند زیرا آنان مظهر خداوند امید آفرینند. نزدیکی به یاران خداوند نزدیکی به خود خداوند است. باید نزد اهل دل نشست و دل به آنان داد:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد
(دیوان شمس،غزل 563)
چون ز تنهایی تو نومیدی شوی
زیر سایه یار خورشیدی شوی
رو بجو یار خدایی را تو زود
چون چنان کردی خدا یار تو بود
(مثنوی، دفتر دوم، 22-23)
✍دکتر سید مجید سادات کیائی
🎤اجرا: سُلاله سعیدی
#سروش_مولانا
#مولانا
#مثنوی_معنوی
#دیوان_شمس
#امید
#سید_مجید_سادات_کیایی
@sorooshemewlana
Telegram
attach 📎
✨✨
تا آن هنگام که ستارگان می درخشند
جای نومیدی نیست،
تا آن هنگام که شبها بر برگها شبنم می نشانند
و آفتاب چهره صبح را زرین می کند
جای نومیدی نیست،
هر چند که سیل اشک بر گونه ها روان شود.
وقتی تو آه می کشی، بادها آه می کشند
و زمستان غصه خود را چون برف
بر گور برگهای پاییزی فرو می بارد،
اما زمین بار دیگر زنده می شود
و سرنوشت تو از کائنات جدا نیست،
پس همچنان در سیر و سفر باش
و اگر چندان شاد و سرخوش نیستی
نومید و دلشکسته نیز مباش.
👤امیلی برونته
🎨 سفر؛ کریستین شلویی
#سروش_مولانا
#امید
#سفر
#امیلی_برونته
@sorooshemewlana
تا آن هنگام که ستارگان می درخشند
جای نومیدی نیست،
تا آن هنگام که شبها بر برگها شبنم می نشانند
و آفتاب چهره صبح را زرین می کند
جای نومیدی نیست،
هر چند که سیل اشک بر گونه ها روان شود.
وقتی تو آه می کشی، بادها آه می کشند
و زمستان غصه خود را چون برف
بر گور برگهای پاییزی فرو می بارد،
اما زمین بار دیگر زنده می شود
و سرنوشت تو از کائنات جدا نیست،
پس همچنان در سیر و سفر باش
و اگر چندان شاد و سرخوش نیستی
نومید و دلشکسته نیز مباش.
👤امیلی برونته
🎨 سفر؛ کریستین شلویی
#سروش_مولانا
#امید
#سفر
#امیلی_برونته
@sorooshemewlana