#غزل
در عبورِ شب و روزمان هیچ، آفتابی و ماهی نماندهست
چشمه و رود و دریاچه خشکید، ردّ و عطرِ گیاهی نماندهست
شانهی کوههامان خمیده، دوست از آشنا دل بریده
این چنین حالو روزی که دیده؟، هیچ پشت و پناهی نماندهست
اسب رم کرد و قلعه فرو ریخت، فیل و سرباز با هم درآمیخت
کیش و ماتاند خیلِ وزیران، تخت و تاجیّ و شاهی نماندهست
تا که شب زد به هر جا شبیخون، شهر پر شد ز واگیرِ طاعون
وای... لشکر که خفتهست در خون! پشت سر هم سپاهی نماندهست
عشق، وقتی که دیگر نباشی! نورْ بر خانههامان نپاشی
در تنهایی حوضِ کاشی، رقص و شورِ دو ماهی نماندهست
قصهی باد و گرداب و دریاست، موج میکوبدت از چپ و راست
ناخدا بادبان را برافراز، ورنه بر سر کلاهی نماندهاست
******
گرچه ظلمت فزاینده هست و... زنگِ آیینه زاینده هست و...
لیک فردا و آینده هست و... تا سحرگاه راهی نماندهست
روزِ زیبا و سبزِ بهاری، چون که میبارد امیدواری
بینی از این شبِ سردِ تاری، هیچ جز روسیاهی نماندهست
@SONQORIHA 💯
بهمن1395
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
در عبورِ شب و روزمان هیچ، آفتابی و ماهی نماندهست
چشمه و رود و دریاچه خشکید، ردّ و عطرِ گیاهی نماندهست
شانهی کوههامان خمیده، دوست از آشنا دل بریده
این چنین حالو روزی که دیده؟، هیچ پشت و پناهی نماندهست
اسب رم کرد و قلعه فرو ریخت، فیل و سرباز با هم درآمیخت
کیش و ماتاند خیلِ وزیران، تخت و تاجیّ و شاهی نماندهست
تا که شب زد به هر جا شبیخون، شهر پر شد ز واگیرِ طاعون
وای... لشکر که خفتهست در خون! پشت سر هم سپاهی نماندهست
عشق، وقتی که دیگر نباشی! نورْ بر خانههامان نپاشی
در تنهایی حوضِ کاشی، رقص و شورِ دو ماهی نماندهست
قصهی باد و گرداب و دریاست، موج میکوبدت از چپ و راست
ناخدا بادبان را برافراز، ورنه بر سر کلاهی نماندهاست
******
گرچه ظلمت فزاینده هست و... زنگِ آیینه زاینده هست و...
لیک فردا و آینده هست و... تا سحرگاه راهی نماندهست
روزِ زیبا و سبزِ بهاری، چون که میبارد امیدواری
بینی از این شبِ سردِ تاری، هیچ جز روسیاهی نماندهست
@SONQORIHA 💯
بهمن1395
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
#غزل
تو را چون ناز پرواز پرستو دوست ميدارم
تورا چون غمزههاي چشم آهو دوست ميدارم
تو را بي روسري در چارراه باد سرگردان
تو را آري، تورا آشفته گيسو دوست ميدارم
هزاران گل به باغ خاطرم روئيده اما من
تورا اي بوتۀ خوش رنگ شب بو دوست ميدارم
از آن روزي كه با سِحرصدايت جادويم كردي
تورا اي پادشاه برج جادو، دوست ميدارم
تورا چون كوليان در دشتهاي بيسرانجامي
رها در دست باد پر هياهو دوست ميدارم
به بند گيسوانت دلخوشم زيرا در اين بازي
اسارت را به نازِ پيچش مو دوست ميدارم
نه تنها خندهات را وقت شادي بلكه تلخي را
به هنگام گره بر خط ابرو دوست ميدارم
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
@SONQORIHA 💯
تو را چون ناز پرواز پرستو دوست ميدارم
تورا چون غمزههاي چشم آهو دوست ميدارم
تو را بي روسري در چارراه باد سرگردان
تو را آري، تورا آشفته گيسو دوست ميدارم
هزاران گل به باغ خاطرم روئيده اما من
تورا اي بوتۀ خوش رنگ شب بو دوست ميدارم
از آن روزي كه با سِحرصدايت جادويم كردي
تورا اي پادشاه برج جادو، دوست ميدارم
تورا چون كوليان در دشتهاي بيسرانجامي
رها در دست باد پر هياهو دوست ميدارم
به بند گيسوانت دلخوشم زيرا در اين بازي
اسارت را به نازِ پيچش مو دوست ميدارم
نه تنها خندهات را وقت شادي بلكه تلخي را
به هنگام گره بر خط ابرو دوست ميدارم
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
@SONQORIHA 💯
غزل زیر از شاعر همشهری، جناب آقای محمد جلیل مظفری است که در زادروز خود، سروده اند:
#غزل
بهمناسبت زادروزم
با دامنی از لاله و شمشاد میآیم
لختی تحمل کن، گلم، با باد میآیم
آن لالهی تبدار و سرخم کز شکستنها
با داغدارانِ چمن همزاد میآیم
در صبح مطبوع بهاری رستهام، اما
انگار کن از شرجیِ مرداد میآیم
در قلبِ فروردینیام شور و نوا پیداست
جامهدران از گوشهی بیداد میآیم
شیرین من، خون میچکد از سینهام، بنگر!
با تیشههای زخمیِ فرهاد میآیم
پاییزروی و برفموی و، دل تموزِ داغ
بگذر که من با جمعی از اضداد میآیم
از آرمانشهرِ فلاطون رانده، وامانده
شاعر منم کز ناکجاآباد میآیم
شعرم بهاری نیست؟ این را خوب میدانم
من از خزانی زرد و مادرزاد میآیم
بیت و هفتم فروردین 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
@sonqoriha
غزل زیر از شاعر همشهری، جناب آقای محمد جلیل مظفری است که در زادروز خود، سروده اند:
#غزل
بهمناسبت زادروزم
با دامنی از لاله و شمشاد میآیم
لختی تحمل کن، گلم، با باد میآیم
آن لالهی تبدار و سرخم کز شکستنها
با داغدارانِ چمن همزاد میآیم
در صبح مطبوع بهاری رستهام، اما
انگار کن از شرجیِ مرداد میآیم
در قلبِ فروردینیام شور و نوا پیداست
جامهدران از گوشهی بیداد میآیم
شیرین من، خون میچکد از سینهام، بنگر!
با تیشههای زخمیِ فرهاد میآیم
پاییزروی و برفموی و، دل تموزِ داغ
بگذر که من با جمعی از اضداد میآیم
از آرمانشهرِ فلاطون رانده، وامانده
شاعر منم کز ناکجاآباد میآیم
شعرم بهاری نیست؟ این را خوب میدانم
من از خزانی زرد و مادرزاد میآیم
بیت و هفتم فروردین 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
@sonqoriha
Forwarded from برفیترین آغوش
#غزل
رفتی و عشقهای دلیرانه با تو رفت
سوی چراغ چشمت از این خانه با تو رفت
دستی به گیسویت نکشیدیم و صبح شد
گیسوتْ سوگوار پیِ شانه با تو رفت
پر زد کبوتر دلم از بام سینهام
شیرین بهانه داشت پی دانه با تو رفت
ماندم خُمار و خُرد و خراب و خمود ولَخت
ساغر شکست و حرمت میخانه با تو رفت
الکن شدهست طبع لطیفی که داشتم
انگار شور و حال غزلخانه با تو رفت
دیگر امید معجزهای نیست از غزل
حتی تبِ دوبیتی و چارانه با تو رفت
ای عشق! شور و حال جوانی نداشتم
دیدی که عاقبت سرِ پیرانه با تو رفت؟
اردیبهشت 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
رفتی و عشقهای دلیرانه با تو رفت
سوی چراغ چشمت از این خانه با تو رفت
دستی به گیسویت نکشیدیم و صبح شد
گیسوتْ سوگوار پیِ شانه با تو رفت
پر زد کبوتر دلم از بام سینهام
شیرین بهانه داشت پی دانه با تو رفت
ماندم خُمار و خُرد و خراب و خمود ولَخت
ساغر شکست و حرمت میخانه با تو رفت
الکن شدهست طبع لطیفی که داشتم
انگار شور و حال غزلخانه با تو رفت
دیگر امید معجزهای نیست از غزل
حتی تبِ دوبیتی و چارانه با تو رفت
ای عشق! شور و حال جوانی نداشتم
دیدی که عاقبت سرِ پیرانه با تو رفت؟
اردیبهشت 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
سنقر،ورمزیار،کلیایی،کیونانات
@SONQORIHA 💯
به شاعر #علی_عمرانی
#غزل
مورا سپید کرده به دنیای شعر و شور
آن سروِ راست قامتِ بالیده با غرور
گشتهست در حریم رفیقانِ دردمند
آیینهدارِ حرمتِ آیینهی حضور
داوُدِ روزهای غریبی شهرِ من
آورده سوره، سوره به شیوایی زبور
با هر غزل به شیوهی شیرین زبانیاش
روشن کند چراغ به شبهای سوت و کور
بنگر به صافیِ دلِ بیبغض و کینهاش
بیغلّ و غش، به منزلهی تالیِ بلور
شیرین زبان مادریاش میکند به درد
این زخمهای چرکیِ دیرینه را مرور
تا بشنویم باز غزلهای جانفزاش
یارب خودت نگاه بدارش ز چشمِ شور
شهریور 1396
#محمدجلیل_مظفری
@SONQORIHA 💯
#غزل
مورا سپید کرده به دنیای شعر و شور
آن سروِ راست قامتِ بالیده با غرور
گشتهست در حریم رفیقانِ دردمند
آیینهدارِ حرمتِ آیینهی حضور
داوُدِ روزهای غریبی شهرِ من
آورده سوره، سوره به شیوایی زبور
با هر غزل به شیوهی شیرین زبانیاش
روشن کند چراغ به شبهای سوت و کور
بنگر به صافیِ دلِ بیبغض و کینهاش
بیغلّ و غش، به منزلهی تالیِ بلور
شیرین زبان مادریاش میکند به درد
این زخمهای چرکیِ دیرینه را مرور
تا بشنویم باز غزلهای جانفزاش
یارب خودت نگاه بدارش ز چشمِ شور
شهریور 1396
#محمدجلیل_مظفری
@SONQORIHA 💯
در سوگ شاعر #علیاکبر_مظهری
#غزل
خبر دهید به گُل، باغبانمان کوچید
خزان رسید و گلِ سبزِ باغمان را چید
خبر دهید به شهرِ خزان گرفتهی ما
که داسِ زرد گلِ باغِ سبزمان را چید
چهار فصل و بسی بیشتر ترانه سرود
چهار گوشهی خاکِ ترانه را بوسید
خلیده خارِ جفا دست و پای "مانکو" را
هزار لاله به دامانِ "اوج ایتی" روئید
به شعرِ "مظهری" و چامههای ترکی او
زبانِ مادریام تا به اوجِ قله رسید
قیامت است ببین، عاشقان عزادارند!
سروش وادیِ محشر به صور خویش دمید
بیست و دوم مهر ماه 1396
#محمدجلیل_مظفری
@SONQORIHA ⚫️
#غزل
خبر دهید به گُل، باغبانمان کوچید
خزان رسید و گلِ سبزِ باغمان را چید
خبر دهید به شهرِ خزان گرفتهی ما
که داسِ زرد گلِ باغِ سبزمان را چید
چهار فصل و بسی بیشتر ترانه سرود
چهار گوشهی خاکِ ترانه را بوسید
خلیده خارِ جفا دست و پای "مانکو" را
هزار لاله به دامانِ "اوج ایتی" روئید
به شعرِ "مظهری" و چامههای ترکی او
زبانِ مادریام تا به اوجِ قله رسید
قیامت است ببین، عاشقان عزادارند!
سروش وادیِ محشر به صور خویش دمید
بیست و دوم مهر ماه 1396
#محمدجلیل_مظفری
@SONQORIHA ⚫️
Forwarded from برفیترین آغوش
#غزل
دچار بغضِ غریبم، پناه بر باران
دگر نمانده شکیبم، پناه بر باران
تبِ ستارهی شبهای بغضناکِ کویر
دوباره داده فریبم، پناه بر باران
ببار چشمِ ترم، گریه دارم از سرِ درد
توئی همیشه طبیبم، پناه بر باران
هوا عجیبْ گرفتهست و آسمان ابریست
سکوت گشته نصیبم، پناه بر باران
مدامْ در پیِ بغضی گلو گرفته و چرک
در این فراز و نشیبم، پناه بر باران
ببار ابرِ گرانجان که چون نیاکانم
فریب خوردهی سیبم، پناه بر باران
به جلجتایِ بلا میبرند نعشِ مرا
به دردِ خویش صلیبم، پناه بر باران
پاییز 1395
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
دچار بغضِ غریبم، پناه بر باران
دگر نمانده شکیبم، پناه بر باران
تبِ ستارهی شبهای بغضناکِ کویر
دوباره داده فریبم، پناه بر باران
ببار چشمِ ترم، گریه دارم از سرِ درد
توئی همیشه طبیبم، پناه بر باران
هوا عجیبْ گرفتهست و آسمان ابریست
سکوت گشته نصیبم، پناه بر باران
مدامْ در پیِ بغضی گلو گرفته و چرک
در این فراز و نشیبم، پناه بر باران
ببار ابرِ گرانجان که چون نیاکانم
فریب خوردهی سیبم، پناه بر باران
به جلجتایِ بلا میبرند نعشِ مرا
به دردِ خویش صلیبم، پناه بر باران
پاییز 1395
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
Forwarded from برفیترین آغوش
#به_داغداران_همولایتی
#غزل
این صدا که پیچیده، در فضا صدایِ شماست
کیست میبرد نامم، نغمۀ رسایِ شماست؟
اسم اعظمی کهامشب، بر لبان من جاریست
کس به من نمیگوید، نامِ آشنای شماست؟
این که امشب از سرِ لطف، لانه کرده در خوابم
آسمانِ پروازش، روز در هوای شماست
من که سرد و خاموش از یادها فراموشم
این همه به رویِ دلم، زخمْ ردّ پای شماست
واژه واژه میگریم، لیک بیصدا، پس این
ضجههای جانکاه از، سوزِ هایهایِ شماست؟
بیت بیت دلتنگی، میپراکند شعرم
هیچ کس نمیداند، این غزل برای شماست
بیست و سوم آبان 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
#غزل
این صدا که پیچیده، در فضا صدایِ شماست
کیست میبرد نامم، نغمۀ رسایِ شماست؟
اسم اعظمی کهامشب، بر لبان من جاریست
کس به من نمیگوید، نامِ آشنای شماست؟
این که امشب از سرِ لطف، لانه کرده در خوابم
آسمانِ پروازش، روز در هوای شماست
من که سرد و خاموش از یادها فراموشم
این همه به رویِ دلم، زخمْ ردّ پای شماست
واژه واژه میگریم، لیک بیصدا، پس این
ضجههای جانکاه از، سوزِ هایهایِ شماست؟
بیت بیت دلتنگی، میپراکند شعرم
هیچ کس نمیداند، این غزل برای شماست
بیست و سوم آبان 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
Forwarded from برفیترین آغوش
#غزل
آن شبِ دور که چشمان تو بارانی شد
شعر درگیرِ دو مصراع پریشانی شد
از ملالِ تو دل از سینه گریزان شد و رفت
در غزلخانۀ موهای تو زندانی شد
یاس پژمرد و دلِ یاسمن از غصه گرفت
باغ خردادیمان یکسره آبانی شد
آمدی نام مرا خط بزنی از یادت
آسمانِ غزل از قهر تو طوفانی شد
من که دیرینه نظرکردۀ اسماعیلم
عشق بود آنچه که در پای تو قربانی شد
شعر با شیوۀ رندان عراقی آمد
واپسین مصرع آن طرز سپاهانی شد
پانزدهم آذر 1396 -اهواز
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
آن شبِ دور که چشمان تو بارانی شد
شعر درگیرِ دو مصراع پریشانی شد
از ملالِ تو دل از سینه گریزان شد و رفت
در غزلخانۀ موهای تو زندانی شد
یاس پژمرد و دلِ یاسمن از غصه گرفت
باغ خردادیمان یکسره آبانی شد
آمدی نام مرا خط بزنی از یادت
آسمانِ غزل از قهر تو طوفانی شد
من که دیرینه نظرکردۀ اسماعیلم
عشق بود آنچه که در پای تو قربانی شد
شعر با شیوۀ رندان عراقی آمد
واپسین مصرع آن طرز سپاهانی شد
پانزدهم آذر 1396 -اهواز
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
Forwarded from برفیترین آغوش
#غزل
نمیترْکد چرا امشب بلورِ بغضِ کالِ من
که پایان گیرد اندوهانِ گنگ و بیزوالِ من؟
کسی کهش وحیِ منزل بود شعرِ من نمیگیرد
چرا دیگر سراغ از دردِ دور و دیرسالِ من؟
به آن مرغی که میافزود بالم بالهایش را
بگو، دور از تو، بالِ من نه بالِ من، وبالِ من!...
غمِ گنگِ مرا هر قوم با مطلوبِ خود سنجد:
رقیبان با زوالِ من، حریفان با کمالِ من!...
بزن باران که امشب گیسوانِ شامِ یلدا را
پریشانتر کنی، حتی پریشانتر ز حالِ من
چه میجویی تهِ این دستهای پُرخط و پُرچین؟
بخوان، ای کولیِ کفبین، ز چشمم بخت و فالِ من...
بمان این خانه را سرشار کن با خندههای خود
هراسان میشود از رفتنت حتی خیالِ من...
تهران- یکم دی ماه 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
نمیترْکد چرا امشب بلورِ بغضِ کالِ من
که پایان گیرد اندوهانِ گنگ و بیزوالِ من؟
کسی کهش وحیِ منزل بود شعرِ من نمیگیرد
چرا دیگر سراغ از دردِ دور و دیرسالِ من؟
به آن مرغی که میافزود بالم بالهایش را
بگو، دور از تو، بالِ من نه بالِ من، وبالِ من!...
غمِ گنگِ مرا هر قوم با مطلوبِ خود سنجد:
رقیبان با زوالِ من، حریفان با کمالِ من!...
بزن باران که امشب گیسوانِ شامِ یلدا را
پریشانتر کنی، حتی پریشانتر ز حالِ من
چه میجویی تهِ این دستهای پُرخط و پُرچین؟
بخوان، ای کولیِ کفبین، ز چشمم بخت و فالِ من...
بمان این خانه را سرشار کن با خندههای خود
هراسان میشود از رفتنت حتی خیالِ من...
تهران- یکم دی ماه 1396
#محمدجلیل_مظفری
@barfitarinaghosh
Forwarded from سارا و بارانهای مشرقی
#بهارانه
دیدی بهار آمد اما پیکی ز یاران نیامد
بس کس که بیهوده آمد، شوقِ بهاران نیامد
دیدی که از بار و برگی، یا آذرخش و تگرگی
جز لعنتِ داغ و مرگی، بر شاخساران نیامد
گردی نه بر پا ز راهی، یا سایهای در سیاهی
آوایِ افسوس و آهی، از بیقراران نیامد
دیدی چه بس خیمهها زد، بر دشتِ خونین شقایق
برگِ تسلّایی آخر، از غمگساران نیامد
دیدی نه برق از اجاقی، نه کورسوی چراغی
نه بانگِ مرغی ز باغی، بر شادخواران نیامد
دیدی بر این شورهزاران بس دانه کشتیم، اما
ابری نبارید و فیضی از فالِ باران نیامد
دیدی که خم باژگون شد، جوشید و دریای خون شد
بانگی، ندایی، نوایی، از میگساران نیامد
دیدی چه بس دیدهبردر ماندیم و دُردانه سفتیم
پیکی، پیامی، کلامی، از مژدهداران نیامد
گفتندمان روزگارِ وصل و وفا خواهد آمد
آمد بسی روزگاران، آن روزگاران نیامد
صد زخمِ جانِ سیاوش، گل داد در خون و آتش
فریاد و داد و دریغی، از حقگزاران نیامد
بهار ۱۳۵۶
#اقبال_مظفری
#غزل
http://t.me/mozaffari_e
#بهارانه
دیدی بهار آمد اما پیکی ز یاران نیامد
بس کس که بیهوده آمد، شوقِ بهاران نیامد
دیدی که از بار و برگی، یا آذرخش و تگرگی
جز لعنتِ داغ و مرگی، بر شاخساران نیامد
گردی نه بر پا ز راهی، یا سایهای در سیاهی
آوایِ افسوس و آهی، از بیقراران نیامد
دیدی چه بس خیمهها زد، بر دشتِ خونین شقایق
برگِ تسلّایی آخر، از غمگساران نیامد
دیدی نه برق از اجاقی، نه کورسوی چراغی
نه بانگِ مرغی ز باغی، بر شادخواران نیامد
دیدی بر این شورهزاران بس دانه کشتیم، اما
ابری نبارید و فیضی از فالِ باران نیامد
دیدی که خم باژگون شد، جوشید و دریای خون شد
بانگی، ندایی، نوایی، از میگساران نیامد
دیدی چه بس دیدهبردر ماندیم و دُردانه سفتیم
پیکی، پیامی، کلامی، از مژدهداران نیامد
گفتندمان روزگارِ وصل و وفا خواهد آمد
آمد بسی روزگاران، آن روزگاران نیامد
صد زخمِ جانِ سیاوش، گل داد در خون و آتش
فریاد و داد و دریغی، از حقگزاران نیامد
بهار ۱۳۵۶
#اقبال_مظفری
#غزل
http://t.me/mozaffari_e
Telegram
سارا و بارانهای مشرقی
اشعار اقبال_مظفری
Forwarded from برفیترین آغوش
#پنجاه_و_پنج_سال_عمر_کمی_نیست
برای زادروزم
#غزل
من زادۀ شكوهِ بهارانم
ميراثدار بسترِ عصیانم
خارم اگر به دامن گل؛ اما
ابرم؛ همیشه فرصتِ بارانم
رُسته به پایِ غایتِ فروردين
پرپر به دستِ غارتِ آبانم
تقويمِ عمرِ من همه دمسرديست
آه اين چه حكمتيست؟ نميدانم
پاليزبانِ دشتِ شقايقها
آلالهكارِ دره و دامانم
از فالِ من نخوانده كسي جز غم
غم پي زدهست در رگ و در جانم
شعرم نواي تلخ جداييها
همزادِ نالههاي نيستانم
چون كوليانِ بيوطنم، آري
مانند باد بيسر و سامانم
از شعرِ من نبُرد كسي طرْفي
افشانده غم غبار به ديوانم
هر چند خشك و زردم و پاييزي
من زادۀ شكوهِ بهارانم
بیست و ششم فروردین 1397
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
برای زادروزم
#غزل
من زادۀ شكوهِ بهارانم
ميراثدار بسترِ عصیانم
خارم اگر به دامن گل؛ اما
ابرم؛ همیشه فرصتِ بارانم
رُسته به پایِ غایتِ فروردين
پرپر به دستِ غارتِ آبانم
تقويمِ عمرِ من همه دمسرديست
آه اين چه حكمتيست؟ نميدانم
پاليزبانِ دشتِ شقايقها
آلالهكارِ دره و دامانم
از فالِ من نخوانده كسي جز غم
غم پي زدهست در رگ و در جانم
شعرم نواي تلخ جداييها
همزادِ نالههاي نيستانم
چون كوليانِ بيوطنم، آري
مانند باد بيسر و سامانم
از شعرِ من نبُرد كسي طرْفي
افشانده غم غبار به ديوانم
هر چند خشك و زردم و پاييزي
من زادۀ شكوهِ بهارانم
بیست و ششم فروردین 1397
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
Telegram
برفیترین آغوش
ارتباط با ادمین:
@MJalilMozaffari
@MJalilMozaffari
Forwarded from برفیترین آغوش
#عاشقانهای_در_وزن_رباعی
#غزل
ای با تو غزلهای من آهنگینتر
روز و شبم از بهار هم رنگینتر
برگرد و به پشتِ سر نگاهی بنداز
ای طعمِ نگاهت از عسل شیرینتر
منسوب به هندی است، شعرِ لبِ تو!
از شعرِ "کلیم" ناب و نازکبینتر
در سینه نشسته است از غیبتِ تو
کوهِ غمی از سهیل هم سنگینتر*
کی پنجرههای خانهات را بستی
ای رویِ تو از قرص قمر سیمینتر
چشمانِ تو کافرند میدانستی؟!
از پنجرههای بسته هم بیدینتر
هر شب به خیال و خواب من میآیی
آرام ز باد صبح پاورچینتر
در قالب چارانه نگنجید این شعر
توصیفِ تو با شورِ غزل شیرینتر
خرداد1398
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
#غزل
ای با تو غزلهای من آهنگینتر
روز و شبم از بهار هم رنگینتر
برگرد و به پشتِ سر نگاهی بنداز
ای طعمِ نگاهت از عسل شیرینتر
منسوب به هندی است، شعرِ لبِ تو!
از شعرِ "کلیم" ناب و نازکبینتر
در سینه نشسته است از غیبتِ تو
کوهِ غمی از سهیل هم سنگینتر*
کی پنجرههای خانهات را بستی
ای رویِ تو از قرص قمر سیمینتر
چشمانِ تو کافرند میدانستی؟!
از پنجرههای بسته هم بیدینتر
هر شب به خیال و خواب من میآیی
آرام ز باد صبح پاورچینتر
در قالب چارانه نگنجید این شعر
توصیفِ تو با شورِ غزل شیرینتر
خرداد1398
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
Telegram
برفیترین آغوش
ارتباط با ادمین:
@MJalilMozaffari
@MJalilMozaffari
Forwarded from برفیترین آغوش
#غزل
آیینهدارانِ دوران، آیینههاشان شکسته
گرد و غبارِ غریبی، بر چهرههاشان نشسته
نز شهر و قریه سوادی، نه ماهِ نو بر چکادی
کس طرفی از شور و شادی، از روزگاران نبسته
بلبل نیامد به بستان، از باغ سیره گریزان
سایهͦی سیاهِ کلاغان، در آسمان دسته دسته
ما سرد و تاریک و خامُش، از یادِ دنیا فرامُش
بی گُرد و سالار و چاوش، از بندِ دیوان نرسته
ای پیک رو به تباهی، گم گشته در کورهراهی!
پس کی خبر میآوری، از بندهای گسسته؟
تیر ماه یک هزار و سیصد و نود وهشت
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
آیینهدارانِ دوران، آیینههاشان شکسته
گرد و غبارِ غریبی، بر چهرههاشان نشسته
نز شهر و قریه سوادی، نه ماهِ نو بر چکادی
کس طرفی از شور و شادی، از روزگاران نبسته
بلبل نیامد به بستان، از باغ سیره گریزان
سایهͦی سیاهِ کلاغان، در آسمان دسته دسته
ما سرد و تاریک و خامُش، از یادِ دنیا فرامُش
بی گُرد و سالار و چاوش، از بندِ دیوان نرسته
ای پیک رو به تباهی، گم گشته در کورهراهی!
پس کی خبر میآوری، از بندهای گسسته؟
تیر ماه یک هزار و سیصد و نود وهشت
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
Telegram
برفیترین آغوش
ارتباط با ادمین:
@MJalilMozaffari
@MJalilMozaffari
#غزل
برگریز از چین چینِ دامنت آغاز شد
قصهی شهریور از پیراهنت آغاز شد
باد در شوریدگی رقصید با برگِ خزان
این جنون از شیوهی رقصیدنت آغاز شد
دلبری از جعدِ موهایِ پریشانِ تو وُ
عشق از جادوی چشمِ رهزنت آغاز شد
شرمگین شد سرو از روییدن خود تا ابد
آن زمانی که شکوهِ رُستنت آغاز شد
شب به سقفِ آسمانها ریسه میبنند هنوز
این طریق از رشتههای گردنت آغاز شد
ای بهشت جاودان معنای آغوشت خوش است
دوزخ از گرمایِ سوزانِ تنت آغاز شد
باز با شبتازیِ بیگاهِ آهنگ صدات
در دلم اندوهِ روزِ رفتنت آغاز شد
شهریور 1396
شعر : #محمد_جلیل_مظفری
@sonqoriha
برگریز از چین چینِ دامنت آغاز شد
قصهی شهریور از پیراهنت آغاز شد
باد در شوریدگی رقصید با برگِ خزان
این جنون از شیوهی رقصیدنت آغاز شد
دلبری از جعدِ موهایِ پریشانِ تو وُ
عشق از جادوی چشمِ رهزنت آغاز شد
شرمگین شد سرو از روییدن خود تا ابد
آن زمانی که شکوهِ رُستنت آغاز شد
شب به سقفِ آسمانها ریسه میبنند هنوز
این طریق از رشتههای گردنت آغاز شد
ای بهشت جاودان معنای آغوشت خوش است
دوزخ از گرمایِ سوزانِ تنت آغاز شد
باز با شبتازیِ بیگاهِ آهنگ صدات
در دلم اندوهِ روزِ رفتنت آغاز شد
شهریور 1396
شعر : #محمد_جلیل_مظفری
@sonqoriha
Forwarded from برفیترین آغوش
اولین سالمرگ #عمو_کیومرث_مویدی را به سوگ می نشینیم
#غزل
عاصی و آسیمه سر در پشت پرچین های وهم آلود
می خرامد روح سرگردان تو در حلقه ای مفقود
جمعی از اضداد بودی و کسی نشناختت آری
ای تو با درد آشنا، با غیر خوش، از خویش ناخشنود
در هجوم باد پاییزی میان شاخه های زرد
روح سبز باغ در بی تابی چشم تو می فرسود
برگ زردی در میان هق هق ناگاه من لرزید
بید مجنون شد میان شیون و شب گریه های رود
شب تهی میشد از آوار ستاره در گلوی نور
ماه آنسوی شفق در گرگ و میش صبح می آسود
هشتم مهر ماه یک هزارو سیصدو نود و هشت
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
#غزل
عاصی و آسیمه سر در پشت پرچین های وهم آلود
می خرامد روح سرگردان تو در حلقه ای مفقود
جمعی از اضداد بودی و کسی نشناختت آری
ای تو با درد آشنا، با غیر خوش، از خویش ناخشنود
در هجوم باد پاییزی میان شاخه های زرد
روح سبز باغ در بی تابی چشم تو می فرسود
برگ زردی در میان هق هق ناگاه من لرزید
بید مجنون شد میان شیون و شب گریه های رود
شب تهی میشد از آوار ستاره در گلوی نور
ماه آنسوی شفق در گرگ و میش صبح می آسود
هشتم مهر ماه یک هزارو سیصدو نود و هشت
#محمدجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
Telegram
برفیترین آغوش
ارتباط با ادمین:
@MJalilMozaffari
@MJalilMozaffari
#غزل
هرچند زخم خوردۀ تزویر بودهایم
دائم در استحاله و تغییر بودهایم
بی جامهدان و توشه، شتابان و یکنفس
در جستجویِ چاره و تدبیر بودهایم
مقصد در این معامله سود و زیان نبود
ما جبریانِ ورطۀ تقدیر بودهایم
هرگز طلا نشد مِسِمان بی حضورِ تو
گرچه همیشه در پیِ اکسیر بودهایم
در جستجویِ ماه پلنگانه و دلیر
در قلۀ بلندِ نفسگیر بوده ایم
آتش بیارِ معرکۀ دوزخِ غزل!
ما نیز چون تو، لایق تکفیر بودهایم
شهریور 1398
#محمجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh
هرچند زخم خوردۀ تزویر بودهایم
دائم در استحاله و تغییر بودهایم
بی جامهدان و توشه، شتابان و یکنفس
در جستجویِ چاره و تدبیر بودهایم
مقصد در این معامله سود و زیان نبود
ما جبریانِ ورطۀ تقدیر بودهایم
هرگز طلا نشد مِسِمان بی حضورِ تو
گرچه همیشه در پیِ اکسیر بودهایم
در جستجویِ ماه پلنگانه و دلیر
در قلۀ بلندِ نفسگیر بوده ایم
آتش بیارِ معرکۀ دوزخِ غزل!
ما نیز چون تو، لایق تکفیر بودهایم
شهریور 1398
#محمجلیل_مظفری
http://t.me/barfitarinaghosh