سنقر،ورمزیار،کلیایی،کیونانات
921 subscribers
7.2K photos
910 videos
170 files
1.22K links
کانال سنقر:
@sonqoriha 👈

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

شهرستان سنقروکلیایی در شمال شرقی استان کرمانشاه از مناطق زیبای ایران عزیز ماست. مردم این خطه به زبان های کردی و ترکی و فارسی تکلم میکنند. قدمت شهر سنقر به دوران سلجوقیان بازمیگردد.

@Sonqorvatan
Download Telegram
#نوخسروانی

بغضم ترک خورد و تو خندیدی
من خنده‌هایت را بغل کردم
تو شعرهایم را به رنگِ باد رقصیدی

#محمدجلیل_مظفری
از مجموعۀ: #خسروان_نوخسروانی
گردآورنده: #علی_عباسنژاد

@barfitarinaghosh
برای شهرم #سنقر

#خیال_آشنا

چشم روي چشم مي‌گذارم و
پرسه در خيالِ خامُش هوات مي‌زنم
پرسۀ شبانه در
كوچه‌هاي تنگ و تاري و گلي
كوچه‌هاي آشنات مي‌زنم.

اين صداي توست؟
آري آري اين صداي آشناي توست
اينچنين به پودِ جانِ خسته تار مي‌تند
اين هواي توست
مي‌وزد نسيم وار
كوچه‌كوچه نام نامي تو را
چاوُشانه جار مي‌زند؟

آي...لحظه لحظات‌هات
آشناي شعرهاي عاشقانه‌ام
گرچه دورم از تو ليك
سرخوشم از اين كه در خيال آشنات پرسه مي‌زنم
شب بخير شهرِ جاودانه‌ام.

تابستان 1391
#محمدجلیل_مظفری

@barfitarinaghosh
#پنجاه_و_پنج_سال_عمر_کمی_نیست
برای زادروزم

#غزل

من زادۀ شكوهِ بهارانم
ميراث‌دار بسترِ عصیانم

خارم اگر به دامن گل؛ اما
ابرم؛ همیشه فرصتِ بارانم

رُسته به پایِ غایتِ فروردين
پرپر به دستِ غارتِ آبانم

تقويمِ عمرِ من همه دم‌سرديست
آه اين چه حكمتي‌ست؟ نمي‌دانم

پاليزبانِ دشتِ شقايق‌ها
آلاله‌كارِ دره و دامانم

از فالِ من نخوانده كسي جز غم
غم پي زده‌ست در رگ و در جانم

شعرم نواي تلخ جدايي‌ها
همزادِ ناله‌هاي نيستانم

چون كوليانِ بي‌وطنم، ‌آري
مانند باد بي‌سر و سامانم

از شعرِ من نبُرد كسي طرْفي
افشانده غم غبار به ديوانم

هر چند خشك و زردم و پاييزي
من زادۀ شكوهِ بهارانم

بیست و ششم فروردین 1397
#محمدجلیل_مظفری

http://t.me/barfitarinaghosh
#قصیده_شهر_سوخته

برای شهرم #سنقر


@barfitarinaghosh

خشکیده برگ‌برگ درختانت
ای شهر من کجاست بهارانت؟

از لاله و شقایق و آویشن
خالی شده‌ست دره و دامانت

خشکیده شاپسندِ زلالِ تو
بر قله‌های بیر و پریشانت

در چشمۀ سهیل نمی‌روید
گل‌بوته‌های پونه و ریحانت

بس توتیا که رُسته و پژمرده
یک زان‌همه نرُسته به چشمانت

داغ شقایق است نمی‌بینی؟
رُسته به کوه و دشت و بیایانت

پژمرده بوته‌های گل ختمی
روییده خار و خس به گلستانت

بلبل به باغ برده شکایت‌ها
از سُهره خالی است چنارانت

پاییز برگ‌ریزِ بلاگستر
دیریست کو که گرفته گریبانت

بالِ قناری از نفس افتاده
جغد آشیانه کرده به ایوانت

خالیست طاقِ گسترۀ آبیت
از بال‌بال و غمزۀ مرغانت

ای دشت‌هات حُجرۀ عطاری
کی باز می‌شود درِ دکانت؟

چون شد شَبَه‌فروشی شب‌هایت
فیروزه‌ریزِ نیلی روزانت؟

از آن دهان چون صدفت می‌ریز
مرواریای سُفته به مرجانت

تارِ جنون تنیده به پود غم
غم پی زده‌ست در رگ و در جانت

از شوقِ کودکانه تهی گشته‌ست
آن پیچ‌پیچِ کوچه و دالانت

کو آن یلانِ صف‌شکنِ نامیت
گُردانِ دست شُسته ز دامانت

کلیایی نجیب چرا خالیست
از اجتماعِ خیلِ دلیرانت

دستی پلید شُسته به نامردی
در جاده‌ها غبارِ سوارانت

آتش گرفته آذرت از خشکی
خاکستریست چهرۀ آبانت

ای شهرِ چارفصل˚ زمستانی
کو جامۀ سپید زمستانت

چون بردگان عهدِ فراموشی
آورده‌اند بر سر میدانت

دیری نشُسته خاکِ غریبت را
سر تا به پا زلالیِ بارانت

شهر من ای سرای فراموشی
ای که گرفته هم نفس و جانت

گو یاورانِ عهدِ قدیمت کو؟
کو آن مرام‌داریِ یارانت

پیران کشیده، رو به نقابِ خاک
در غربتند خیلِ جوانانت

طُفلان نشته‌اند خراب و خورد
در گوشه‌گوشه‌های خیابانت

زخمی نشسته بر تنِ رنجورت
کی می‌رسد طبیب به درمانت

یادآر روزهای بهین‌تر را
آن روزگار شاد به سامانت

با من قرار بود بمانی تو
ای من فدای قول و قرارانت

من دادِ خود کجا ببرم وقتی؟
دیوی نشسته بر درِ دیوانت

خاکم به چشم تا که نبینم باز
چشمانِ غم گرفتۀ گریانت

خاکم به سر مباد تهی هرگز
دستم ز مهرورزیِ دستانت

برخیز شب به نیمه رسیده‌ست آی...!
شوقم دِه از صفایِ پگاهانت

تا نورِ صبحگاه بریزد باز
از شوقِ روز بر لبِ ایوانت

چهاردهم مرداد1397
#محمدجلیل_مظفری

@barfitarinaghosh
-- گروه موسیقی سهیل با سرپرستی جناب جلال فصیحی ونوازندگی و خوانندگی هنرمندان شهیر شهرمان آقایان: رسول بشیری، سعید فصیحی، یزدان حدیدی، مصطفی بشیری وسجاد حدیدی، تصنیفی فارسی در مایه‌دشتی ( فراق...ابتهاج) و اجرای آواز و تصنیف ترکی سنقری در مایه‌ی ابوعطا با شعر استاد عمرانی زینت بخش محفل گردیدند.

-- آقای #امیر_ارسلان_حدیدی اشعار مرحوم مظهری را در چند بعد مورد نقد و بررسی قرار داد.

-- و شعرای شهر و دیارمان آقایان:
#اقبال_بنی‌عامریان ( شاهد) ، #سعیدرابعی ، #مهدی بشیری #مجید_خامسی و بانوان #نساء_کرباسیان ( نجوا) و نجاری و همچنین آقایان #منصور_رجب_زاده، ....و فولادی با قرائت و دکلمه‌ی اشعار خویش با همیاری نی جناب " مهدی مهرزاد " ، هر کدام به نوبت خود در هرچه باشکوه انجام شدن برنامه کوشیدند.

--- قطعه موسیقی بی کلام ( افق مهر اثر پرویز مشکاتیان) در دستگاه همایون ، با سنتور نادر عامریان و ضرب سجاد حدیدی و دکلمه‌ی شعر زیبایی از جناب #علی_عمرانی در چنین فضای عرفانی و دکور نوستالوژیک حال و هوایی دو چندان به زیبایی اجرای برنامه داد.

-- ودر آخر غزل بسیار رسا و شیوایی از شاعر مهمان #محمدجلیل_مظفری ، خاطره‌ی شیرین آنروز را حلاوتی دیگر بخشیده و به پایان رسانید.


❤️ یاد و خاطر روانشاد #علی_اکبر_مظهری در دلهای طرفداران فرهنگ و ادب شهر و مخصوصا دوستداران #ترکی محبوب و مهجور سنقری ...
جاودان باد

🆔@sonqorlolar
👇👇👇👇👇👇
۴
Forwarded from برفی‌ترین آغوش (محمد جلیل مظفری)
#دوبیتی_های_یلدایی

نشسته بغضِ تلخی در گلویم
گشوده دست، تنهایی به سویم
دوباره پشتِ پرچین تا دمِ صبح
دوبیتی‌های یلدایی بگویم

شب یلدا و برف و باد در کار
غمِ بی حاصلی بسیار، بسیار
تو رفتي دردِ دوري، دردِ دوری
نشسته بر دلم آوار، آوار

شب یلدا و من تنها نشسته
پريشان، در گلو بغضي شکسته
نشسته بر دو چشمم قطره اشكي
به هر سو راه را بر ديده بسته

شب یلدا و اشک از دیده جاری
به سینه خنجری با زخمِ کاری
گُلي دارم به گلدان آرزومند
كه كي بار دگر آيد بهاري؟

شب یلدا و بستر سرد و خالی
تهی حتی ز آغوشی خیالی
غمت ديوار شد بر راه ديدم
كنون من ماندم و اين نقش قالی

شب یلدا و آذر پشت سر ماند
ز آذر در دلم مشتي شرر ماند
خزان بگذشت و آمد فصلِ سرما
بهار آرزو‌ها بي ثمر ماند.


بیست ونهم آذرماه یک هزارو سیصد و هشتاد ونه
#محمدجلیل_مظفری
@mohammadjalilmozaffari
#به_جا_مانده_از_پاییز

#دوبیتی‌های_پیوسته

شبیه شیونِ جغدی که پر زد
دلم می‌نالد امشب از سرِ درد
خزان آرزوهایم رسیده
گلِ زرد و گلِ زرد و گلِ زرد

من و یک سینه درد و یک دلِ تنگ
شب و روزیم با هم بر سر جنگ
کنارِ لاله رویده است با داغ
گلِ سنگ و گلِ سنگ و گلِ سنگ

تنِ باغ از خزان سرشار آماس
خزان در دست دارد تیغۀ داس
دروگروار افتاده به جانِ
گلِ یاس و گلِ یاس و گلِ یاس

نشسته گرد پیری بر سر باغ
طنین اندازِ گوشش شیونِ زاغ
شکُفته پیش پای سوسنی خشک
گلِ داغ و گلِ داغ و گلِ داغ

فغان از بی‌کسی، فریاد فریاد
"خراب‌آباد قلبم داد و بیداد"
تمام دشت را چید و درو کرد
گلِ باد و گلِ باد و گلِ باد

سیاهی در سیاهی چهرۀ برگ
خزیده گوشه‌ای خاموش گلبرگ
به هر سو می‌خرامد شاد در باغ
گلِ مرگ و گلِ مرگ و گلِ مرگ


#محمدجلیل_مظفری


http://t.me/barfitarinaghosh
#قصیده_شهر_سوخته

برای شهرم #سنقر


@barfitarinaghosh

خشکیده برگ‌برگ درختانت
ای شهر من کجاست بهارانت؟

از لاله و شقایق و آویشن
خالی شده‌ست دره و دامانت

خشکیده شاپسندِ زلالِ تو
بر قله‌های بیر و پریشانت

در چشمۀ سهیل نمی‌روید
گل‌بوته‌های پونه و ریحانت

بس توتیا که رُسته و پژمرده
یک زان‌همه نرُسته به چشمانت

داغ شقایق است نمی‌بینی؟
رُسته به کوه و دشت و بیایانت

پژمرده بوته‌های گل ختمی
روییده خار و خس به گلستانت

بلبل به باغ برده شکایت‌ها
از سُهره خالی است چنارانت

پاییز برگ‌ریزِ بلاگستر
دیریست کو که گرفته گریبانت

بالِ قناری از نفس افتاده
جغد آشیانه کرده به ایوانت

خالیست طاقِ گسترۀ آبیت
از بال‌بال و غمزۀ مرغانت

ای دشت‌هات حُجرۀ عطاری
کی باز می‌شود درِ دکانت؟

چون شد شَبَه‌فروشی شب‌هایت
فیروزه‌ریزِ نیلی روزانت؟

از آن دهان چون صدفت می‌ریز
مرواریای سُفته به مرجانت

تارِ جنون تنیده به پود غم
غم پی زده‌ست در رگ و در جانت

از شوقِ کودکانه تهی گشته‌ست
آن پیچ‌پیچِ کوچه و دالانت

کو آن یلانِ صف‌شکنِ نامیت
گُردانِ دست شُسته ز دامانت

کلیایی نجیب چرا خالیست
از اجتماعِ خیلِ دلیرانت

دستی پلید شُسته به نامردی
در جاده‌ها غبارِ سوارانت

آتش گرفته آذرت از خشکی
خاکستریست چهرۀ آبانت

ای شهرِ چارفصل˚ زمستانی
کو جامۀ سپید زمستانت

چون بردگان عهدِ فراموشی
آورده‌اند بر سر میدانت

دیری نشُسته خاکِ غریبت را
سر تا به پا زلالیِ بارانت

شهر من ای سرای فراموشی
ای که گرفته هم نفس و جانت

گو یاورانِ عهدِ قدیمت کو؟
کو آن مرام‌داریِ یارانت

پیران کشیده، رو به نقابِ خاک
در غربتند خیلِ جوانانت

طُفلان نشته‌اند خراب و خورد
در گوشه‌گوشه‌های خیابانت

زخمی نشسته بر تنِ رنجورت
کی می‌رسد طبیب به درمانت

یادآر روزهای بهین‌تر را
آن روزگار شاد به سامانت

با من قرار بود بمانی تو
ای من فدای قول و قرارانت

من دادِ خود کجا ببرم وقتی؟
دیوی نشسته بر درِ دیوانت

خاکم به چشم تا که نبینم باز
چشمانِ غم گرفتۀ گریانت

خاکم به سر مباد تهی هرگز
دستم ز مهرورزیِ دستانت

برخیز شب به نیمه رسیده‌ست آی...!
شوقم دِه از صفایِ پگاهانت

تا نورِ صبحگاه بریزد باز
از شوقِ روز بر لبِ ایوانت

چهاردهم مرداد1397
#محمدجلیل_مظفری

@barfitarinaghosh