سلطان نصیر
7.29K subscribers
1.66K photos
391 videos
216 files
377 links
آدرس این کانال در پیام رسان ایتا:

https://eitaa.com/soltannasir

موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم خفیه و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و ظهور حضرت صاحب عج
آدرس جیمیل ما :
Soltan313nasir@gmail.com
کپی تنها با ذکر منبع مجاز است.
Download Telegram
@soltannasir

فراماسون ها و ایلومیناتی ها علاوه بر ارتباط با این 9 دسته از موجودات توانستند به عوالم آنان نیز پای بگذارند
{ ارتباط با _ این موجودات نظیر _جن و دیو و پری به دو صورت می باشد
1: شما آنان را با احضار و یا دعوت تسخیر فرا می خوانید
در احضار شخصی که تبحر دارد بدون تسخیر می تواند با عزیمت احضار و آیه قل اوحی و
یا معشر الجن
جنیان را احضار نماید (این یکی از روش هایی می باشد که بسیار معروف است .
البته روش های دیگر نیز وجود دارد .
همانطور که می بینید نیازی به صفحه شطرنج , برای احضار جنیان وجود ندارد برخلاف آنچه که عده ای از افراد غیر متبحر در این وادی تصور می نمایند 😊)
اما در تسخیر , شخص ,عمل دعوت را انجام می دهد تا یک جن خاص یا ریس یک فامیل جن به خدمت وی در بیاید(روش های دیگری نیز وجود دارد )
2: شخص بتواند پای در عالم جنیان یا دیوها و پریان بگذارد .
این عمل مستلزم این است که شخص ابتدا با این موجودات ارتباط برقرار نماید و به تدریج روش سفر به عالم آنان را بیاموزد زیرا ابتدا بر اثر ریاضت چشم شخص باز می شود و اینان را مشاهده می نماید سپس جسم شخص تطابق لازم را برای سفر به عالم آنان پیدا می نماید .}

فراماسون ها در اثر ارتباط با این موجودات در یافتند که گستردگی موجودات و عوالم خیلی بیشتر از این 9 دسته کلی می باشد . هر چقدر که در این وادی بیشتر غور نمودند . این نکته برایشان مسلم شد که این علوم , حلقات گمشده ای دارد که آن را باید در صفحات تاریخ تمدن های باستانی جستجو نمایند .
در نتیجه در دوران استعمار به هر کجا که پای گذاشتند آثار باستانی آنجا را با خود به یغما بردند .
(امروز نیز کشور انگلستان بزرگترین بازار سیاه آثار باستانی و عتیقه جات می باشد )

آنان در سرتاسر خاورمیانه حضور یافتند اما کشور مصر برایشان از همه مهم تر بود . آنان خویش را به نوعی وام دار و وارث تمدن مصر باستان می دانستند .
( از دوران خروج بنی اسراییل از مصر بخشی از دانش مصر باستان به دست یهودیان افتاد )
از نظر آنان سلیمان (ع) که جن و انس و وحوش را مسخر داشت نتوانست مصر را تحت تسلط خویش در آورد بدین خاطر با دختر فرعون مصر ازدواج نمود .
تا دو کشور با یکدیگر متحد باشند
در کتاب مقدس نقل است که زنان سلیمان (ع) دل او را در اواخر عمر از یهوه خدای یکتا
بر گردانیدند و به سوی خدایان خویش متمایل ساختند .
یعنی سلیمان (ع) به پرستش خدایان مختلف از جمله خدایان مصری روی آورد 😊
(داستان مشرک شدن سلیمان (ع) مسلما مورد قبول ما نیست )

فراماسون ها اعتقاد داشتتد که سلیمان (ع) با تمام قدرت خویش و لشگریان جن و انس خویش حریف جادوی مصری و خدایان مصری نشد . پس مصر برای فراماسون ها سمبل قدرت بود قدرتی افسانه ای هم اندازه سلیمان (ع) یا حتی بیش از سلیمان (ع)
قدرتی که یهوه خدای بنی اسراییل ترجیح داد که قوم برگزیده خویش را از آن کشور خارج نماید زیرا توانایی مقابله با خدایان مصر را نداشت 😳😳 😃

بنابراین فراماسون ها به خاورمیانه آمدند آثار باستانی را با خویش بردند تا این آثار را رمز گشایی نمایند و قطعات گمشده پازل را پیدا نمایند .

#مصر
#سلیمان
#خاورمیانه
#دختر_فرعون
@soltannasir

👁👁👁👁👁👁👁👁👁👁👁👁👁
@soltannasir

از پیشرفت غربی ها در علوم ماورا و رمز گشاییشان از آثار تمدن های باستانی سخن گفتیم .
در اواسط قرن بیستم غربی ها وقتی که آن دسته از الواح بین النهرینی را که نزدشان بود کامل بررسی نمودند .
از دانش ریاضیات و نجوم پیشرفته بابلی حیرت زده شدند .
آنان تا پیش از این مصر باستان را بدلیل ساخت اهرام ثلاثه , که نیازمند به محاسبات ریاضی نسبتا پیشرفته بود ستایش می نمودند.
ضمن این که ساختمان اهرام با توجه به صور فلکی و قرار گرفتن بعضی سیاره هاو ستاره ها در آسمان ساخته شده بود , و غربی ها بدین دلیل نجوم مصری را نیز مورد ستایش قرار می دادند .
اما کشف دانش پیشرفته ریاضیات و نجوم بابلی , باعث شد آنان در عقیده خویش تجدید نظر نمایند .
بابلی ها برای اولین بار محیط دایره را به 360 درجه تقسیم نمودند .
بابلی ها قضیه فیثاغورث را به طور کامل می دانستند.
آنان با روش حل معادلات تا درجه چهار آشنایی داشتند
بابلی ها عدد پی را 3 و یک هشتم محاسبه نموده بودند یعنی معادل 3/125 که نزدیک به عدد 3/14 است
اما دانش نجوم بابلی شامل محاسبات. نسبتا دقیق حرکات بعضی سیارگان ,
تقویم نسبتا پیشرفته , محاسبه خورشید گرفتگی , بررسی حرکات قمر و منازل آن , و همچنین پیشگویی های فراوان بر اساس این محاسبات می باشد . بیشتر این پیش بینی در ارتباط با خدای انلیل (یعنی ارتباطاتی که کاهنان. انلیل با وی داشتند ) نوشته شده است .
در بابل قدیم محاسبات علایم نجومی تولد , جایگاه ویژه ای داشت و آنان در این دانش نیز بسیار پیشرفته تر از مصریان بودند .
همچنین بابلیان در سحر و جادو نیز پیشرفته تر از مصریان بودند .
مجموع تمام این کشفیات غربی ها در مورد بابل توجه آنان را به بابل جلب نمود . آنان دریافتند که در مورد اهمیت مصر اشتباه می نمودند و تمدن های بابل و سومر و آشور (بین النهرین ) مهمتر از مصر می باشند.
این همان معنی آیه 102 سوره بقره در قرآن است که داستان سحر و جادو را ریشه اش را به بابل قدیم و آن دو فرشته هاروت و ماروت باز،می گرداند.
غربی ها پس از قرن ها دریافتند که بابل مهمتر از مصر می باشد
#بابل
#بین_النهرین
#ریاضیات_بابلی
#نجوم_بابلی
#مصر
@soltannasir
🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓
@soltannasir

(سازمان اطلاعات عربستان سعودی و ماورا3)

همانگونه که گفته شد . کشورهای پیشرفته از علوم ماورا در سرویس های جاسوسی خویش استفاده می نمایند .
بدرستی مشخص نیست که سرویس جاسوسی عربستان سعودی , از چه زمانی به حیطه ماورا وارد شده است .
اما احتمالا عربستانی ها چون متوجه این حقیقت شدند که همه کشورهای پیشرفته غربی و مهمترین رقیب منطقه ای آنها , یعنی جمهوری اسلامی ایران , از این علوم استفاده می نمایند .
آنان نیز به دنبال استفاده از این علوم رفتند .
عربستانی ها 👈احتمالا👉 از سرویس های جاسوسی همکارشان (موساد و سازمان سیا)
برای ورود به باب علوم ماورا کمک گرفتند .
احتمالا کارشناسان این سرویس ها به عربستانی ها مشاوره و خطی مشی داده اند .
(ما از جزییات این مسائل چیزی نمی دانیم و فقط می توانیم حدس بزنیم )
اما این نکته را می دانیم که عوامل سرویس جاسوسی عربستان از سال 2000میلادی به بعد در اکثر کشورهای اهل سنت نشین , به نزد افراد توانمند در این وادی رفته اند . و توانسته اند , بخشی از علمای این فن را به کمک پول تطمیع نمایند .
البته در بسیاری از موارد با مخالفت و عدم همکاری بزرگان جهان اهل سنت مواجه شده اند.
نظیر مخالفت حضرت شیخ عبدالرحمن مصری
استاد مسلم و بی بدیل علوم غریبه و خفیه
و تنی چند از علمای بزرگ مصر در این وادی
که همگی شافعی مذهب هستند .
نکته : شیخ عبدالرحمن مصری معمولا هر سال
به کشور ایران سفر می نمایند , و با علما و اکابر علوم غریبه کشور , دیدار می نمایند .
و جلسات متعددی هنگام حضور ایشان در کشور برگزار می شود .

نکته 2: خوانندگان محترم این نکته را باید بدانند که عربستان سعودی به نوعی قیومیت جهان اهل سنت را بر عهده دارد .
و این قیومیت و منابع مالی بسیار احتمال همکاری با آنان را زیاد می نماید .

#عربستان
#جاسوسی
#ماوراء
#مصر
@soltannasir
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
@soltannasir

(رمی جمرات 3)

{ ابلیسک (ستون هرمی) یا بن بن }

ابلیسک (obelisk) واژه ای یونانی به معنای سوزن نوک تیز می باشد .
نامی است که بر ستون نوک تیز و معروفی که نوک آن شکل هرمی دارد اطلاق می شود .
سمبل ابلیسک متعلق به خدای مصری رع می باشد .
رع یا فرع خدای خورشید است عده ای واژه رع را به معنای خورشید ترجمه می نمایند . و عده ای دیگر آن را به معنای آفریننده می دانند .
رع در آغاز به نام اتوم آفریننده هلیوپولیس , که مرکز اصلی کیش وی بود نامیده می شد .
اگر چه در بعضی روایات اتوم را آفریننده رع می دانستند .
بنا به نوشته کاهنان هلیوپولیوس , ایزد خورشید با نام آتوم در آغوش نون (اقیانوس ازلی ) نمودار گشت . در آنجا برای آنکه درخشندگی اش
به خطر نیفتد . و به خاموشی نگراید ,مواظب بود که چشم هایش را بسته نگاه دارد . پس خود را در غنچه گل لوتوس (نیلوفر آبی ) پنهان می کرد تا هنگام روز که خسته از عدم تشخص خویش , به کمک اراده اش از مغاک بر می خواست .
در این حالت رع نام داشت و با درخششی خیره کننده در برابر همگان ظاهر می گشت .
در نوشته های هرمی اینگونه آمده که رع از آب های آغازین و از درون گلبرگ نیلوفری سر بر آورده و هر غروب که به زادگاه خویش باز می گردد . نیلوفر بسته می شود ; یا می پنداشتند که رع به هیأت یک قفتوس , بنوbennu. پر می کشد .
و برفراز یک ابلیسک obeliskیا یک تک ستون هرمی یعنی سنگ بن بن benben که نماد پرتویی از خورشید است فرود می آید .
سطح پرداخت شده سنگ بن بن در معبد رع در هلیویوس هر بامداد نور خورشید را منعکس و یکی از سنگ های نمادین و مقدس این معبد بود .
در روایات هلیوپولیس معبد رع بر تپه آغازین بنا شده , و جایگاه سنگ بن بن (ستون ابلیسک) همانا مرکز معبد و تپه آغازین بود .
در متون هرمی در مورد خلقت خدایان توسط رع آمده است 👇👇👇👇👇👇👇👇
آتوم (رع) در هلیوپلیس استمنا کرد : ( نرینگی خود را به دست گرفت و منی خود را دفع کرد تا دوقولوی «شو» و «تفنوت» متولد شوند )
این تصور فقط هنگامی مفهوم می شود که به یاد داشته باشیم که از نظر کاهنین مصری آتوم نمونه ازلی تمامی قدرت کیهانی و هستی آسمانی را در درون خود داشت.
ترجمه اصل متن 👇👇👇👇👇👇👇
{ همه تجلیات پس از آن که من کمال یافتم پا به عرصه هستی نهادند .... نه آسمانی وجود داشت نه زمینی ... من آفریدم با همه هستی خودم ..
مشت من جفت من شد .. من با دستم همبستر شدم .. من «شو» را عطسه کردم ... من «تفنوت» را با تف اندازی آفریدم .. سپس «شو» و«تفنوت» , «گب» و « نوت» را در وجود آوردند . ...«گب» و «نوت» , «اوزیریس» و «سث» و «ایزیس» و «نفثیس» را به وجود آوردند . و آنها سرانجام مردم این سرزمین (مصر) را به وجود آوردند . .....}

#ابلیسک
#رمی
#مصر
#رع
@soltannasir

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@soltannasir

{ درد و دل 51}

{ در اهمیت علم جغرافیا و البلدان 11}

{ حکایت }

یکی از بزرگترین عرفای تاریخ جهان اسلام ابن الفارض حموی مصری می باشد . که دیوان اشعار وی بسیار مورد عنایت بزرگان علمای ربانی و صوفی مشرب شیعه نظیر آیت الله سید علی قاضی و آیت الله انصاری همدانی و علامه طباطبایی و علامه طهرانی و استاد سید جلال الدین آشتیانی و .. همواره قرار داشته است .
مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی داستان زندگی وی را در کتاب نفحات الانس خویش به طور خلاصه آورده است . در این داستان نکاتی وجود دارد که در ادامه بدان نیاز داریم .
داستان : 👇👇👇

{ کنیت وی ابوحفص است و نام وی عمر . از قبیله بنی سعد است , قبیله حلیمه ، مرضعه (دایه حضرت رسول «ص») حموی الاصل بود و مصری المولد و المحتد . پدر وی از اکابر علمای مصر بود .
فرزند وی (ابن فارض) سیدی کمال الدین محمد گفته است : که وی گفته که « در اول تجرید و سیاحت از پدر خود اجازت می خواستم و در وادیها و کوهها نزدیک به مصر بود می گشتم , و بعد از شبانه روزی کم یا بیشتر جهت مراعات خاطر وی باز می گشتم .
و پیش وی می آمدم . و چون پدر وفات یافت , به تجرید و سیاحت و سلوک طریق حقیقت بالکلیه باز گشتم .
اما بر من هیچ چیز از این طریق فتح نمی شد . تا آن زمان که روزی خواستم که به یکی از مدارس مصر در آیم , دیدم که بر در مدرسه پیری است بقال وضو می سازد , وضویی نه بر ترتیب مشروع .
اول دستهای خود بشست ، بعد از آن پایها. را ، بعد از آن مسح سر کشید ، بعد از آن روی بشست . با خود گفتم : عجب از این پیر ! در این سن ، در دیار اسلام بر در مدرسه ، در میان فقهای مسلمانان ، وضو می سازد نه بر ترتیب مشروع ! آن پیر در من نگریست و گفت : ای عمر !
بر تو در 👈مصر 👉 هیچ 👈فتح 👉نمی شود ، « فتحی » که ترا دست دهد در👈 زمین حجاز و مکه 👉خواهد بود .
قصد آنجا کن که 👈وقت 👉 «فتح» تو رسیده است ! دانستم که وی اولیاء الله است و مراد وی از آن وضوی غیر مرتب اظهار جهل و تلبیس و ستر حال .
پیش وی بنشستم و گفتم : یا سیدی من کجا و مکه کجا ! غیر موسم حج است , و هیچ رفیق و همراه یافت نیست . به دست خود اشاره کرد و گفت : اینک مکه پیش روی تست . نظر کردم مکه را دیدم . وی را بگذاشتم و روی به مکه نهادم , و مکه از نظر من غایب نشد تا به آنجا در آمدم و ابواب «فتح» بر من گشاده شد و آثار آن مترادف گشت .
....وی را دیوانی است مشتمل بر عیون معارف و فنون لطایف که یکی از قصاید آن قصیده تاییه است که هفتصد و پنجاه بیت است کما بیش . و همان این قصیده در بین مشایخ صوفیه و غیر آنان از فضلا و علما بسیار مشهور است . و علی الحقیقه آنچه بعد از سیر و سلوک تمام در این قصیده از حقایق علوم دینیه و معارف یقینیه از ذوق خود و اذواق کاملان اولیا و اکابر محققان مشایخ روح الله تعالی ارواحهم اجمعین جمع کرده است در چنین نظمی رایق فایق ، گفته اند که کسی دیگر را میسر نشده است و میسور هیچ کس از اهل فضل و هنر ، بلکه مقدور اکثر نوع بشر نتواند بود . شیخ رضی الله عنه فرموده است که :«چون قصیده تائیه گفته شد، رسول را صلی الله علیه وسلم به خواب دیدم فرمودند که : یا عمر ! قصیده ات را چه نامیدی? گفتم : یا رسول الله ! آن را لوایح الجنان و روایح الجنان نام کرده ام . پس رسول الله (ص) فرمود : نه بلکه آن را نظم السلوک بنام ! پس نامیده شد آن بدان نام . و حکایت کرده اند از اصحاب وی که : گفتن وی این قصیده را نه بر قاعده شعرا بود ، بلکه گاهی وی را جذبه ای می رسید ، و روزها ، هفته ، یا ده روز کما بیش از حواس خود غایب می شد . چون به خود حاضر می شد ، املا می کرد سی بیت یا چهل یا پنجاه ، آنچه خداوند_سبحانه_ بر وی در آن غیبت فتح کرده بود بعد از آن ترک می کرد تا آن وقت که مثل آن حالت معاودت کردی . }

(نفحات الانس جامی صفحات 539و540و 541)


#ابن_فارض #مصر #مکه #درد_و_دل
#جغرافیا #البلدان #حکایت
@soltannasir
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@soltannasir

{درد و دل 87}

{سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی10}

{کارت های تاروت 2 }

ادامه از کتاب تاریخ جادوگری ...👇👇

{ ...در زمان ژبلین همه مجذوب مصر شده بودند ; کشوری که ادبیات و آثارش تا آن زمان بدون پی گیری در پرده اسرار مانده بود . مصر سرزمین اسرار بود و برای آگاهی از تمدن آن ناچار به نویسندگان قدیمی چون پلوتارک و هرودت و یامبلیخوس تکیه می شد .فقدان اسناد و شواهد ایجاد احتمالات و حدسیات را پیش می آورد ، به طوری که ژبلین با تخیل قوی خود به این نتیجه رسیده بود که تاروت چیزی نیست مگر همان تحوتی _ هرمس ، نویسنده فرضی قدیمی ترین کتابهای هرمسی نسبت می داد ; کسی که کیمیاگران او را استاد اعظم خود می نامیدند .
تحوتی _هرمس مبتکر جادو ، مخترع زبان و خط و نقاشی بود به روایت اساطیر ، همه خدایان را نقاشی کرده بود . کتاب نگاره های رازوارانه او «A_Rosh» نامیده می شد . «A» به معنای اصول عقاید و مکتب و «Rosh» به معنای آغاز . { واژه «rosh» واژه ای عبرانی است که در ادبیات عبری «ראש» به معنای «سر » (sar)است .
که معادل عربی آن واژه «رأس » می باشد . از آنجایی که «سر.» انسان اولین بخش بدن انسان است . در اصطلاح واژه «ראש» به معنای آغاز به کار می رود (فقیر)}
نگاره های تاروت از A_Rosh الهام گرفته است و ژبلین می گوید که خود کلمه تاروت از دو واژه« تار Tar» به معنی راه و «رو Ro » یا «Roy» به معنی سلطنت یا شاهانه مشتق شده است . به این ترتیب تاروت به مفهوم راه شاهانه خواهد بود .
گر چه احساس همه تئوری های ژبلین بر شن روان است ، اما او را می توان مروج و مشوق علاقه و بذل توجه به تمدن مصر دانست . تنها یازده سال پس از انتشار کتاب «جهان آغازین » اثر ژبلین بود که در نتیجه اکتشافات جدید ، پرتو نوری بر قلمرو تاریک فرضیات تابید . در سال 1799 سنگ نوشته ای در شهر روزتا (Rosetta) در کرانه نیل بدست آمد . بر این قطعه سنگ بازالت ، دو نوشته وجود داشت : یکی به یونانی و دیگری خط هیروگلیف ، و مقایسه این دو متن به ظاهر همانند پس از قرنها ،نخستین ارتباط علمی با حروف خط هیروگلیف مصر باستان را امکان پذیر نمود .
اکثر نویسندگان تحت تاثیر ژبلین ادعا کردند که تاروت منشأ مصری دارد .آلیت (Alliete) (1750_1810حدود) سازنده کلاه گیس با نام مستعار اتیلا( Etteilla) سلسله مقالاتی درباره تاروت منتشر کرد . آلیت در نخستین اقدام خود کوشید تا شکل اصلی تصاویر تاروت را که حکاکان ژبلین از ریخت انداخته بودند به آنها باز گرداند . او که بیشتر افکار و اندیشه های هنرمندانه داشت تا علمی ، ورقهای تاروت را مطابق سلیقه زمان خویش تزئین کرد در ضمن صفات و نشان هایی کاملا جدید و غیر معمولی هم به آنها نسبت داد و احکام نجومی و کابالا را هم به این فال افزود .
واقعا جالب است که بدانیم چند نفر از عالمان علم مکتوم ، معترف و معتقدند که اصل یک دانش سری از میان هزاره ها گذشته و آنچه به آنها رسیده ، روایاتی هستند که خود آنها اکنون کمر به تحریف یا نابودی آن بسته اند . ظاهرا آقایان فراموش می کنند که چنین عادتهای بدی قبل از آنها هم همیشه وجود داشته ، و به همین دلیل خاص است که هیچ مکتب و نظریه ای به شکل اصلی خود به ما نرسیده است و اگر دانشی سری تا امروز باقی مانده باشد ، مطمئنا چنان تغییر شکل یافته است که حتی مبتکرین آن هم قادر به شناختش نخواهند بود .
آلیت ، آرایشگر از خود راضی و گزافه گو ، تصمیم گرفت که ورقهای تاروت بایستی اصلاح شده به شکل شکوهمند اولیه خود باز گردانیده شوند .
و با این نیت توالی ورقها را تغییر داد ، بعضی از آنها را حذف کرد و ورقهای جدید _که مدعی بود نگاره های قدیمی هستند که در گذرشان از مصر به اروپا از میان رفته اند _ به آنها افزود . در یک کلام ، همه چیز را کاملا به هم ریخت . اما اصلاحات آلیت ، در خلال سالهای قرن نوزدهم مردود شناخته شدند و ورقهای قدیمی بار دیگر جای آنها را گرفت . معهذا همه کسانی که با تاروت سر و کار داشتند ، به نحوی در آن دخالت کرده و هیچ یک از افزودن تزئینات و شاخ و برگ جدید به تصاویر آن کوتاهی نکرده اند . مثلا اوزوالد ویرث (Oswald Wirth) شاگرد مغ (جادوگر ) مشهور ستانیسلاس دوگویتا (Stanislas de Guita) (1860_1897) مانند ژبلین تصاویر تاروت خود را _ با این باور که یک اشتباه قدیمی را اصلاح کند _ بکلی زیر و رو کرد ، و طرح هایی به آن افزود که همه مبتنی بر استنباطات خود اوست . با مقایسه ورق «اعتدال» او با ورق اولیه متوجه خواهیم شد که ویرث به منظور مراعات سلیقه افراطی زمان خویش صلاح دانسته است که مثلا زمینه تمثیل را به رنگ طلایی در آورد و یا به جای بوته کوچکی که در تصویر اصلی وجود دارد ، یک گل قرار دهد و یا آنکه دو کوزه را که در اصل همانند به نظر می رسند . }

ادامه دارد ...

#تاروت #دشمنان #هیروگلیف #مصر
#هرمس
@soltannasir
🌛🌜🌛🌜🌛
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 135}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 13}

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 9}

ادامه ...👇

پیش از آنکه به رع در نقش داوری مردگان بپردازیم ابتدا توضیحاتی در باره اُزیریس نواده فرومایه وی می پردازیم و سپس تغییر و تحول اسطوره مصری را در باب آئین مردگان بررسی می نماییم و در انتها شرح کلی در باب نقش شمس خواهیم داد .
حال توضیحاتی در باب ایزد اُزیریس : 👇

{ اُزیریس : ایزد مردگان

اُزیریس شکل یونانی شدهٔ ایزد مصری اوزیر است که با چند خدای یونانی نیز یکی گرفته می شد ، اما عمدتاً او را با دیونزوس و هادس یکی می پنداشتند .
نخست اُزیریس خدای طبیعت به شمار می رفت ، روح گیاهان را در برداشت و به نگام درو می مرد و به هنگام جوانه زدن غلات زنده می شد . آنگاه در سراسر مصر ، به عنوان « #ایزد_مردگان » پرستیده شد و در این مقام بود که وارد مجموعهٔ ایزدان مصری گردید و شایستگی یافت .
نوشته های تصویر نگار به زندگی و اعمال اُزیریس در طول اقامت ناپایدار او بر زمین بارها اشاره کرده اند ، اما افسانهٔ زندگی او را به تمام و کمال مدیون پلوتارک هستیم .
اُزیریس فرزند نخست جب و #نوت بود و در شهر تب در مصر علیا زاده شد . به هنگام تولدش ندایی اسرار آمیز ، آمدن « خداوندگاران جهانی » را نوید داد ، فریاد شادمانی برخاست که به زودی به اشک و سوگواری مبدل گردید .
زیرا دریافتند که او سرنوشتی بدفرجام خواهد داشت . #رع به رغم نفرینی که بر نوت روا داشته بود ، با شنیدن خبر تولد اُزیریس شاد شد و چون نوزاد را نزد وی بردند ،نوهٔ بزرگش را که جانشین تاج و تختش بود ، باز شناخت .
اُزیریس چهره ای زیبا و پوستی تیره داشت و بلند قامت تر از همهٔ مردان بود . چون پدرش جب ، کناره گیری کرد و به آسمان ها رفت ، اُزیریس در مقام پادشاه مصر به جایش نشست و اُزیریس در مقام پادشاه مصر به جایش نشست و ایزیس _ خواهرش _ را شهبانوی خویش کرد .
نخستین اقدام شهریار جدید ، از میان بردن آدمخواری بود . آنگاه اعمال نیمه وحشیانهٔ انسان را به هنر کشاورزی و پرورش نباتات مبدل ساخت .
به انسان آموخت که چگونه برای خوراک خویش ، غله و انگور تولید کند ، نان بپزد ، آب جو و می(شراب) تهیه کند.
هنوز آیین ایزدان به وجود نیامده بود . اُزیریس آیین ها پرداخته کرد و نخستین پرستشگاه را هم او ساخت که مزیّن به نگاره های ایزدان گشت .
مراسم دینی را جزو قوانین کشور کرد و حتی دو نوع نی لبک ساخت که با ترانه و موسیقی جشن ها هم آوا می شد .
پس از این ، شهرها بساخت و قوانین دادگرانه برای مردم وضع کرد . بدین گونه بود که عنوان انوفریس (باشنده متعال ) را بدو بخشیدند و همچون چهارمین فرعون ایزدی ، آوازه یافت .
او که از مصر متمدن شده چندان خشنود نبود ، آرزو داشت که مرزهای فرمانروایی خویش را در سراسر جهان بگستراند . پس نیابت سلطنت را به ایزیس ( همسر و خواهرش ) واگذارد و عزم فتح آسیا کرد . #وزیر بزرگ خویش👈 توث( ایزد عطارد و ماه ) و سرهنگان برجسته اش ، آنوبیس و اوپوآوت را نیز با خویش برد .
اُزیریس دشمن خشونت بود و تنها به واسطهٔ نرم خویی بر کشورها فرمان می راند و پیروز مندانه اهالی را به ترانه خوانی و نواختن آلات موسیقی وامی داشت . پس از آنکه به همهٔ نقاط جهان سفر کرد و تمدن را در همه جا گستراند ، به مصر بازگشت .
در باز گشت به میهن ، قلمرو شهریاری او راه کمال پویید ، چه ایزیس در غیاب او خردمندانه کشور را اداره کرده بود .
اما چند ماهی نگذشت که اُزیریس آماج توطئهٔ سازمان یافتهٔ برادرش ، ست که به پیروزی برادرش رشک می برد ، قرار گرفت . بعدها جزئیات ماجرا را خواهیم آورد . در اینجا تنها می گوییم که در هفدهمین آثیر یعنی در بیست و هشتمین سال شهریاری اُزیریس ، این «باشندهٔ متعال » ( فرومایه از نظر ما ) در پی دسیسه های توطئه گران سقوط کرد و همسر وفادار او جسدش را یافت و به #مصر بازگرداند .
فعلاً کافی است بگوییم که #ایزیس ، با بهره گیری از قدرت افسونگری و به یاری #توث ، #آنوبیس و #حوروس موفق شد که کالبد مردهٔ همسرش را به حیات مجدد بازگرداند .
ُزیریس به زودی به اتهامات #ست پاسخ گفت و در برابر نشست ایزدان به رهبری #جب ، از حقّانیت خویش دفاع کرد .
اُزیریس که از آن جهان بازگشته ، از تهدید مرگ در امان بود و می توانست تاج و تخت خویش را از نو باز یابد و به فرمانروایی خویش بر زندگان ادامه دهد . اما ترجیح داد از این حیات خاکی دست شوید . پس کناره گرفت و به کشتی الیسی رخت بربست و در آنجا ارواح دادگران را به گرمی پذیرا شد و بر مردگان فرمانروا گشت .
چنین است افسانه اُزیریس . می توان خاستگاه واقعی او را چنین بر شمرد که وی بت یک طایفهٓ پیروز بود که برای نخستین بار در «بوزیریس » ، واقع در مصر سفلی نصب شده بود . }

ادامه دارد...

@soltannasir
🌞🌝🌛🌟⭐️💫🌙🌏🌚
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 136}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 14}

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 10 }

ادامه ...👇


{ در آنجا او جای آنجتی خداوندگار پیشین شهر را گرفت و شکل او را یافت . نیز شاید بعدها در عبیدوس ، واقع در #مصر علیا ، آوازه یافت ، یعنی زمانی که با خنتی آمنتی (گرگ _ایزد ) یکی شده ، ایزد بزرگ مردگان گردید و ُزیریس خنتی آمنتی نام یافت . یعنی « خداوندگار باختریان » ، همانند مردگان که در باختر _جایگاه به خاموشی گراییدن خورشید _مأوا می گزینند .
در اینجا تنها می توانیم چکیده ای از همه تفسیرهای کیهان شناختی را که دربارهٔ اسطورهٔ اُزیریس پرداخته اند ، بیاوریم .
اُزیریس همچون روح نباتی که می میرد و بی وقفه باز زاده می شود ، نمودگار ذرت ، تاک و درختان است . او همچنین رود نیل به شمار می رود که هر سال فراز و فرود دارد. نور #خورشید که هنگام غروب در سایه ها معدوم می شود ، از نو در سپیده دم ، درخشان تر از پیش پرتو افکن می شود .
مبارزهٔ میان دو برادر در جنگ با تعارض میان بیابان و خاک حاصلخیز ، میان بادهای خشک و سرسبزی ، میان خشکی و نمناکی و تاریکی و نور برابر است .
اُزیریس در مقام ایزد مردگان ، از بیشترین محبوبیت برخوردار بود ، چون به پیروان خویش ، حیات جاودانی و شادی بخش در جهانی دیگر را وعده می داد که شهریاری دادگر و نیکو بر آن فرمان می راند.
او را در سراسر مصر ، کنار همسرش ، #ایزیس و فرزند بعدی اش ، #حوروس ، که با هم تثلیثی را تشکیل می دادند ، می پرستیدند .
به ویژه در عبیدوس او را بس بزرگ می پنداشتند ، در همین جا بود که کاهنان مقبره اُزیریس را به زائران بی شماری که از آن بازدید می کردند ، نشان می دادند . شیفتگان درگاهش آرزو می کردند که روزی در زیر سایه محراب پر عظمت او دفن شوند .شخصی که سنگ نبشته ای بر گور خویش در نزدیکی محراب اُزیریس داشت و نامش بر آن حک شده بود ، بس شادمان و مطمئن بود که در زندگی پسین از موهبت اُزیریس بهره مند خواهد شد .
اُزیریس را گاه به شکل ایستاده و گاه نشسته بر اورنگ به شکل انسانی نمایانده اند که با پارچه های سفید #مومیایی شده ، محکم کفن پیچ شده است . چهرهٔ سبز گونش مزین به #تاج سپید بلندی است به نام «آتف» با دو پر شتر مرغ که تاج مصر علیا به شمار می آید . دور گردنش نوعی گردن بند به چشم می خورد . دست هایش را که #کفن پیچ نشده ، زیر سینه گرفته و تازیانه و عصای چنگک گونه اش را که نماد قدرت متعالی است ، در دست دارد .
نام ها و عناوین اُزیریس بی شمار است . در کتاب مردگان ، به حدود صد نام و عنوان بر می خوریم .
او مانند بسیاری از ایزدان دیگر ، از قدرت تجسّد و به پیکر دیگری در آمدن ، برخوردار بود و به اشکال گوناگون حیوانی مثل ورزای آنوبیس ، #قوچ مقدس مندس و پرندهٔ بنو در می آمد .از این گذشته گاه شکل «جد» را می یافت که بت ساده ای بود که به شکلی بدوی مربوط به روزگاری که پیروان ماقبل تاریخی اش را به نبرد وا می داشت .
«جد» در اصل تنهٔ کاج یا نوعی سرو بود ، اما در اعصار دیرن ، نوعی ستون به شمار می رفت که چهار سر ستون داشت . در برخی نوشته ها آمده که این همان ستون فقرات اُزیریس است که در محراب مشهور بوزیریس بر جای مانده است .
شرح جشن های مربوط به اُزیریس در تاریخ های مشخص را در افسانهٔ منسوب به او نمی یابیم . اما می دانیم که این جشن ها به طور عمومی برگزار می شد و از « اسرار نهفته » بر می آید که کاهنان و کاهن بانوان ، مرگ و رستاخیز این ایزد را به گونه ای نمایش اجرا می کردند . }
(کتاب جهان اسطوره ها صفحات 383 الی 386)

نکته 1: #اوزیریس را از آن جهت با خدای هادس یونانی یکی می دانند که هادس نیز ایزد دنیای زیرین می باشد . در ادامه دروس نظر خویش را در این باب بیان خواهیم نمود .

نکته 2: در متون مصری آمده که اوزیریس نواده رع بوده و شهریار انسان ها در زمین بوده است . و انسان ها را از آدم خواری نجات داده و به آنان کشاورزی و ... را آموخته است . به فرض پذیرفتن این روایت اسطوره ای ، سوال پیش می آید که اوزیریس کدام انسان را از آدم خواری نجات داده است ? هرگاه این روایت اسطوره ای درست باشد باید گفت که احتمالاً وی بشر پیش از خلقت حضرت آدم صفی الله را از آدم خواری نجات داده است . و شهریار آن بشر بوده است .

نکته 3: در این روایت نیز توث ایزد ماه و عطارد وزیر اوزیریس نیز بوده است .


ادامه دارد ...


@soltannasir
🌈🌜🌛🌞🌝🌚🌏🌍
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 137}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 15}

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 11}

ادامه ...👇

نکته4: در باب اسطوره اوزیریس باید دقت نمود که این اسطوره تا حدودی به اسطوره ایزد اینانای سومری و معشوقه وی یعنی دموزی شباهت دارد . منتهی در اساطیر سومری برخلاف اساطیر مصری دموزی برادر دوقولوی اینانا نمی باشد . اینانا با کوکب زهره در ارتباط است و ایسیس نیز همچنین .
اوزیریس با حاصلخیزی در ارتباط است و #دموزی نیز همچنین . اوزیریس کشته می شود . و دموزی نیز همچنین . با این تفاوت که اوزیریس در اینجا زنده می شود و سپس به جهان زیرین می رود و نقش داور مردگان را بازی می نماید . اما در اسطوره سومری ، #اینانا به دنبال معشوقه خویش دموزی به جهان زیرین سفر می نماید که داستان آن در الواح میان رودانی آمده است .

اکنون نقش اوزیریس را به عنوان ایزد مردگان و حاصلخیزی بررسی می نماییم و در این قسمت می بینیم که داوری مردگان ابتدا از آن رع بود و سپس به اوزیریس رسید و حورس پسر اوزیریس که وی نیز ایزد خورشید است در این داوری وی را همراهی می نماید .

{ « اوزیریس در نقش شهریار مردگان »

در کهن ترین دورهٔ تاریخی تحول کیش اوزیریس نقشی که بدو واگذار شد فرمانروای مردگان بود .
در این دوره با آن که اوزیریس را به هیأت شهریاری ترسیم می کردند ، اما این شهریار همیشه شاهی مرده و انسانی مومیائی شده و دارای پوشاک و نشان های سلطنتی بود .
اوزیریس در مصر علیا با خدای تدفین « ابیدوس خنتی امینیو» (Khenti_Amentiu) که به هیأت گرگی ترسیم می شد یگانه و کیش او به سرعت گسترش یافت . در این دوره این شهریار مرده «اوزیریس خنتی امینتو » (شهریار ساکنان غرب ) نام داشت ، و غرب برای مصریان مأوای مردگان و جای غروب خورشید و ساکنان غرب مردگان بودند .
با آن که مرکز اصلی کیش اوزیریس در بوزیریس واقع در دلتا قرار داشت مرکز مهم تر این کیش در ابیدوس واقع در #مصر علیا و در جائی قرار داشت که آرامگاه شهریار سلسلهٔ اول ، چر Djer ، بنا شد ، شهریاری که گاه به غلط او را «خنت» (khent) نامیده اند .
با گذشت زمان مردم این مقبره را آرامگاه اوزیریس پنداشتند . در روایت های افسانه ای اوزیریس بیشتر با ابیدوس پیوند دارد ، چرا که در این روایت ابیدوس جائی است که #ایزیس سر همسر مردهٔ خویش را در آن جا یافت .
در یادمان های یافته شده در ابیدوس سرواره ئی آراسته به گیس مصنوعی ، پر و شاخ را می بینیم که بربلندای تیری نصب شده بود .
ابیدوس در گذر زمان به آرامگاه و گورستانی بدل شد که مصریان استل یا سنگ قبرهائی عمودی به یاد مردگان خود در آن بر پا می کردند .
در گذر زمان اوزیریس با خدایانی چون خنتی _آمینتو و عنچتی و سوکر ، خدای ممفیت نکروپولیس در جیزه یگانه شد .
در آغاز هدف این یگانگی و تلفیق نه تخطی به قلمرو این خدایان که فرآیندی بود که از طریق تطبیق فراعنه با وظیفه آفرینش و نظم دادن به جهان در کیش خورشید_خدا پیوند داشت . در گسترش کیش اوزیریس تفویض مقام خدای تدفین به او از جانب کاهنان هلیوپولیس مورد مخالفت جدی قرار نگرفت . در این دگرگونی رع خدای برتر باقی ماند و اوزیریس ، ایزیس و حورس فرزند آنان در شمار خانواده رع و خدایان خورشیدی قرار گرفتند .
در آغاز قلمرو اوزیریس به دنیائی دیگر محدود می شد و در این قلمرو او خدائی کوچک بود . اوزیریس حتی در آغاز خدای برتر جهان زیرین نبود چرا که 👈خدای برتر جهان زیرین همانا 👈رع بود که در هیأت اوف Auf ، خورشید مرده ، هر شب از دوازده دروازه جهان زیرین می گذشت و با ارواح مردگان سخن می گفت : ارواح خبیث را اندرز می داد و راه ارواح نیکو را روشن می کرد و آنان را شجاعت می بخشید و دردهای آنان را تسکین می داد و منخرین آنان را در قلمروی که هوائی نبود برای دم کشیدن می گشود .
بدان سان که بر زمین انسان های خوب و بد فراوانند در جهان زیرین نیز چنین بود ، و خدایان مردگان نیز خدایانی بودند نیک سرشت و بدسرشت . رع یا که اوف باید در برابر ارواح خبیث جهان زیرین پاسداری می شد و این خدایان خبیث خدایانی بودند که اغلب به هیأت اژدرماران غول آسا در می آمدند [ و راه #اوف را سد می کردند ] .همیشه اما رع در این نبرد پیروز می شد و هر روز از جهان زیرین سر بر می آورد [ و با نور افشانی او روز آغاز می شد ] . #اوزیریس در آغاز یکی از ارواح جهان زیرین و از ارواحی بود که #رع را پاسداری می کردند .
بدان سان که گزارش شد فرعون در دین خورشیدی تجسم حورس اکبر پسر رع یا پسر حورس بود و بدین سان تصور می شد که #فرعون نیز همانند خورشید دیگر بار از جهان زیرین سر بر می آورد و زنده می شود و یکی از نقش های فرعون همانا آرام کردن #ارواح خبیث در جهان زیرین بود . }


ادامه دارد ...

@soltannasir
🌞🌎🌍🌏🌜🌛🌝🌚⭐️💫🌙
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 139}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 17}

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 13}

ادامه ...👇

{ ...در #تالار_داوری چهل و دو داور به هیأت مومیائی ها هر یک با سر انسان و پر حقیقت بر سر و با کاردی تیز در دست حضور داشتند . این داوران نماد چهل و دو ولایت یا استان #مصر علیا و سفلی و هر یک جنبه هائی از رفتار مرده را داوری می کردند ، مزید بر این چهل و دو داور #خدایان انئاد بزرگ و انئاد کوچک نیز حضور داشتند . این خدایان هر یک بر تختی نشسته بود و برخی از آنان عبارت بودند از رع_حرختی نشسته بر #زورق خویش که هیأت دیگر او #اتوم در پشت سر او قرار داشت و خدایان دیگر انئاد هلیوپولیس عبارت بودند از «#شو» ، «#تفنوت» ، «#جب» ، «#نوت » ، «#ایزیس» ، «#نفتیس» و «#حورس» و خدای نهمی در این میان نه اوزیریس که #حتحور بود . این خدایان ملازم «#حو= کلام توانمند ،» و «#سیا = هوش» ، بودند ملازمانی که همیشه در زورق خورشیدی #رع نیز حضور داشتند . انئاد کوچک یا خدایان نه گانه خرد خدایانی ریشدار و با مراسم تدفین پیوند داشتند .
به هنگام و به یمن طلسم و تعویذهائی که مردهٔ #مومیائی شده به همراه داشت و به ویژه به یمن کلمهٔ عبور نوشته شده در کتاب مرده ، فرد در گذشته به سلامت از سرزمین وحشتناک واقع در حد سرزمین زندگان و قلمرو مردگان می گذشت و با عبور از این مدخل توسط #انوبیس یا حورس یا #ماعت به تالار داوری راه می یافت .
مرده پس از بوسیدن آستانهٔ #تالار_حقیقت داخل می شد و نام دیگر تالار حقیقت تالار مضاعف بود ، شاید بدان دلیل که تندیس ماعت در مدخل و مخرج آن قرار داشت . تخت داوری #اوزیریس بین بخش پنجم و ششم دوت Duat یا جهان زیرین قرار گرفته بود .
داوری با آن چه « اعترافا منفی » نام داشت آغاز می شد : مرده در برابر هر یک از داوران نام او را بر زبان می راند تا ثابت می کرد که گناهی از او سر نزده و با انجام چنین ترفندی سعی می کرد هر یک از داوران را بفریبد .
تعویذهائی که مرده با خود داشت او را پاسداری و چنین تعویذهائی دل مرده را از بیان حقیقت و ذکر گناهان خویش در برابر خدایان باز می داشت .
در کیش اوزیریس پرهیزکاری مرده در زمان زنده بودن او باید ثابت شود و هم بدین دلیل مزید بر اعترافات و گزارش مرده گزارش دیگری که به «داوری سماعی » مشهور بود نیز ضرورت داشت ، [ و داوری سماعی عبارت از گرارش دیگرانی بود که در مورد درستی و نادرستی گفتار مرده شهادت می دادند ]
دومین بخش این بررسی را #تحوت ، خدای خرد ، سرپرستی می کرد و او خدائی بود که در دادگاه خدایان برای برای اثبات بی گناهی حورس نقشی اساسی داشت . در «تالار حقیقت » ترازوی بزرگی قرار داشت که بر فراز آن بابونی که نماد تحوت بود نشسته بود .
ماعت ، نماد دادگری و انتظام جهان ، در کنار ترازو قرار می گرفت و انوبیس توزین رفتار مرده را بر عهده داشت تا دل مرده نتواند نیرنگی به کار بندد . بابون نماد تحوت نیز با قرار گرفتن بر فراز ترازو این توازن را نظارت می کرد و ارواح دیگرانی که مرده را از نزدیک می شناختند نیز در کنار ترازو می ایستادند . روح مرده به هیأت 👈شاهینی با سر انسان نمایان می شد و دیگر خدایانی که در کنار ترازو قرار داشتند عبارت بودند از «مسخنت =خدا بانوی زایش» ، «شای=تقدیر و سرنوشت فرد در گذشته » رننونت و [ارنونت ] ، خدابانوی پرستار . همهٔ این خدایان دربارهٔ شخصیت مرده نظر می دادند و تحوت در کنار ترازو حاصل کار را بر تخته شستی که در دست داشت ثبت می کرد .
رأی هیئت منصفه بدون اتکای به «اعترافات منفی » و انگارهای فرد مرده اعلام می شد .
در توزین اعمال مرده انوبیس یا حورس در یک کفه ترازو دل مرده را که جایگاه هوش و بصیرت بود قرار می دادند و در کفه دیگر ترازو هیروگلیف ماعت یا نماد حقیقت که یک پر شتر مرغ بود قرار می گرفت . این را که دل گناهکار سبک تر یا سنگین تر از پر نماد حقیقت بود نمیدانیم ، اگر دل و پر هم وزن بودند مرده بی گناه بود و حاصل این توزین را تحوت بر تخته شستی هود ثبت می کرد و گزارش تحوت توسط انئاد مورد تأیید و عاموت که غولی ترکیبی از شیر ، اسب آبی و تمساح بود و کنار ترازو به انتظار دریدن دل گناهکاران کوژ کرده بود از دل مردهٔ نیکوکار دور می شد .
پس از انجام داوری و اثبات بی گناهی مرده ماعت تن مرده را همانند اوزیریس با پر که نماد پرهیزگاری بود می پوشانید و مرده را برای اعلام نتیجه داوری توسط #حورس به پیشگاه اوزیریس می فرستاد . در پیشگاه اوزیریس به نشان بی گناه بودن مرده را نان و آبجو می دادند و با این کار مرده زندگی جاوید می یافت . مرده در پیشگاه اوزیریس نیز بی گناهی خود را گزارش و اوزیریس با شنیدن این گزارش به مرده اجازه می داد که ساکن قلمرو اوزیریس شود . }

ادامه دارد ...

@soltannasir
⭐️☀️🌞🌝🌛🌜🌚🌔🌏🌍
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 143}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 21}

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 17}

ادامه ...👇


اما حال به تفسیر فقرات مربوط به شمس می پردازیم . عزیزان ملاحظه نمودید که ایزدان شمس در تمدن هایی نظیر ایران و بابل و مصر در جایگاه قضاوت و عدالت قرار داشتند . و #ارواح مردگان را پس از مرگ #قضاوت می نمودند .
پس می توانیم دریابیم که شمس کوکب قضاوت و عدالت است . همچنین دیدیم که سلطنت ایزدان خورشیدی در تمدن هایی نظیر #ایران و #مصر به پایان رسید . هر چند که در تمدن مصر این نقش در برهه ای به #تحوت و در برهه ای به اوزیریس و در زمانی دیگر به حورس رسید .که #حورس نیز ایزد خورشید است .

اما حال مسئله را از منظر نجومی بررسی نماییم . می دانیم که نام هفتمین ماه در #گاهشماری ایرانی مهر ماه است . همچنین می دانیم که مهر ایزد خورشید است . همچنین #مهر ماه در برج میزان قرار دارد . و میزان (#ترازو) وسیله داوری می باشد . در گاهشماری بابلی نیز نام برج میزان شمش است که ایزد خورشید می باشد .
همچنین می دانیم که تنها برج منسوب به کوکب شمس در نجوم احکامی ،برج اسد است . پس چرا برج #اسد مهر نامیده نشده است ? و در عوض برج میزان مهر نامیده شده است ?!
پاسخ این سوال اکنون روشن است . با مطالعه #اسطوره اکنون می دانیم که ایزدان شمس در برج #میزان در جایگاه قضاوت قرار دارند .
و البته ذکر این نکته نیز ضروری است که به یاد داشته باشیم که کوکب #شمس در برج میزان در #هبوط خویش قرار دارد . و زحل در شرف خویش می باشد .
اما نکته جالب دیگر این است که در احادیث ما حضرت امیرالمونین علی بن ابی طالب قسمت کننده #دوزخ و #بهشت است . به یک نمونه از این احادیث توجه نمایید : 👇

{ عن عبدالله بن عباس قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله، معاشر الناس، إنّ علیاً قسیم النار، لا یدخل النار ولی له، و لا ینجو منها عدو له، إنه قسیم الجنة، لا یدخلها عدو له، و لا یزحزح عنها ولی له؛ از عبدالله بن عباس نقل شده است که گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: ...ای مردم! همانا علی، تقسیم کننده #جهنم (نار) است. کسی که یاور و دوست او باشد؛ وارد آتش نخواهد شد و کسی که دشمن او باشد؛ از آن نجات نخواهد یافت. همانا او #تقسیم_کننده بهشت است. کسی که دشمن او باشد؛ وارد آن نخواهد شد و کسی که دوست او باشد از آن محروم نخواهد شد» } ( امالی شیخ صدوق ص 83)

احادیث در این باره بسیار است . فقیر به نقل تنها یک حدیث اکتفا نمودم .

و ماجرا زمانی جالب تر می شود که به یاد بیاوریم حضرت #علی (ع) هم شمس الله است و هم اسدالله و هم کوکب حضرتش #زحل می باشد چنانچه در حدیث آمده : 👇

{ عن أبان بن تغلب قال: کنت عند أبى عبداللّه(ع) إذ دخل علیه رجل من أهل الیمن ... فقال له أبوعبداللّه(ع): ...فما زحل عندکم فى النجوم؟ فقال الیمانى: نجم نحس، فقال له أبوعبداللّه(ع): مه لاتقولنّ هذا فإنّه نجم أمیرالمؤمنین(ع) و هو نجم الأوصیاء(ع) و هو النجم الثاقب الذى قال اللّه عزّوجلّ فى کتابه فقال له الیمانى: فما یعنى بالثاقب قال: إنّ مطلعه فى السماء السابعة و إنّه ثقب بضوئه حتّى أضاء فى السماء الدنیا فمن ثَمّ سمّاه اللّه عزّوجلّ النجم الثاقب .= از ابان بن تغلب روایت شده است: خدمت امام صادق(ع) بودم که مردى از اهل یمن خدمت ایشان رسید ... امام صادق(ع) به او فرمود: مقام👈 زحل در بین ستارگان نزد شما چگونه است؟ آن مرد یمنى گفت: ستاره نحسى است. امام صادق(ع) فرمود: بس کن و این را مگو; زیرا زحل ستاره امیرالمؤمنین و ستاره اوصیا است و آن همان «نجم ثاقب» است که خداى عزّوجلّ در کتابش ذکر کرده است. آن مرد یمنى گفت: مراد از ثاقب چیست؟
حضرت فرمود: طلوع آن در آسمان👈 هفتم است. آن با نورش [آسمان ها را ]مى شکافد تا به نزدیک ترین آسمان برسد و از آن جهت است که خداى عزّوجلّ آن را «نجم ثاقب» (ستاره شکافنده) نامیده است»} (کتاب خصال شیخ صدوق، ج ۲، ص ۴۸۹)

آیا این شباهت ها تصادفی است ? یا از این جهت است که کواکب در شکل گیری عالم و عملکرد نظام عالم کبیر موثرند و بر صفات و خصوصیات ما انسان ها نیز تاثیر دارند ?! وگرنه مشخص است که حضرت اسدااله الغالب #امیرالمونین علی بن ابی طالب (ع) با موجوداتی نظیر ایزد مهر و شمش و رع و حورس و اوزیریس که بعضی از آنان منفی و شیطنی هم هستند یکی نیستند .
این شباهت نقش قضاوت تنها از بابت موثر بودن کواکب و صور فلکی دایرة البروج در نظام عالم صغیر و کبیر است .
دانستیم که کوکب شمس و زحل در عدالت و قضاوت نقش بسیار مهمی دارند . و این دو کوکب ، کوکب امیرالمومنین (ع) می باشند . و حضرتش نه تنها در قیامت قاضی محشر و قسمت کننده آتش هستند . در دوران زندگی زمینی خویش نیز مظهر تمام و کمال صفت عدل الهی بودند . به طوریکه اگر حضرتش را شهید راه عدالت بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم.

ادامه دارد ..

@soltannasir
🌞
@soltannasir

{ پاسخ به سوالات 147}

{ سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 25 }

{ عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 21 }

ادامه ...👇

ملاحظه می نمایید که کشاورزی و آباد کردن زمین ها از احکام کوکب زحل است . و اوزیریس نیز ایزد حاصلخیزی و نباتات بود که با زمین مرتبط است .
همچنین آبادکردن چشمه ها و بخشیدن آب نیز جزء احکام کوکب زحل می باشد و اوزیریس نیز با نیل در ارتباط بود .

چنانچه در کتاب اساطیر مصر صفحات207 الی 210 آمده : 👇

{ ... گسترش کیش اوزیریس به شکلی هم زمان با پیوند اوزیریس با 👈#حاصلخیزی همراه بود و شاید چنین باوری نخستین بار از این مسیر در اساطیر مصر شکل گرفت . خاستگاه این باور از آن جا بود که بدان سان که #نباتات هر سال دیگر بار زندگی را از می گیرند انسان نیز می تواند از طریق پیوند با اوزیریس امیدوار باشد که پس از #مرگ دیگر بار زنده شود در سرزمینی چون #مصر که زندگی مردم با طبیعت و جلوه های تغییر فصل ها پیوند داشت پیوند اوزیریس با قدرت های کیهانی شگفت انگیز نبود . بدین سان تردیدی نیست که فراسوی دین خورشیدی نگرشی نهفته بود که با آن که بعدها شکل دیگری یافت اما در آغاز با دربار فرمانروائی پیوند داشت .
چرخهٔ طبیعی مهم دیگر در #کشاورزی مصر نیل بود ،رودی که طغیان سالانهٔ آن زمین های #خشک را زندگی می بخشید و چنین بود اوزیریس با #نیل یگانه شد . رع را خدائی ازلی و خود آفریده می پنداشتند و اوزیریس خدای پاسدار حاصلخیزی زمین های درهٔ نیل نیز خدائی نباتی بود . هر سال رسم چنین بود که #مترسکی #مومیائی شکل شده را از دانهٔ #غلات_سبز شده از زیر جامهٔ مترسک سر بر می آوردند و این مترسک را «سبزهٔ اوزیریس » می نامیدند . بدان سان که گزارش شد در روایتی اسطوره ئی تن مردهٔ اوزیریس را 👈درخت گزی در دل خود جای داد و درختی کشن شد ، که خود نمادی از قدرت خدای حاصلخیزی است . شاید هم در این مرحله بود که ست نماد جنگ طلبی ، مکاری حقیرانه و به تفسیری سیاسی نشانهٔ دوگانگی مصر علیا و سفلی و نیز تجسم صحرا ، بادهای سوزان و عریانی صحاری شد . ست در این روایت نه پسر رع که قاتل اوزیریس و رقیب حورس و غاصب حق او بود پیش از این گفتیم که کیش های حاصلخیزی روستائیان با کیش مردگان پیوند دارد و گسترش کیش اوزیریس در نقش خدای حاصلخیزی مقام خدای مراسم تدفین را برای او تثبیت کرد . با چنین باوری نه تنها فرمانروا که رعایا نیز امیدوار بودند که پس از مردن به زندگانی جاوید دست یابند و در این راه اوزیریس واسطه ئی بود که مردم را در دستیابی به زندگی جاوید یاری میکرد . در چنین باوری اوزیریس نه ترسانندهٔ ارواح خبیث جهان زیرین که نشانهٔ امید داشتن به زندگی جاوید بود . مصریان سنت ها و باورهای کهن خویش را رها نمی کردند و چنین بود که اوزیریس با باورهای کهن تلفیق داده شد . اوزیریس داور نهائی ارواح مردگان ، امید ادامه ٔزندگانی بعد از مردن و حنوط مردگان نیز گامی بود که در پیروی از این باور برداشته میشد . }

همچنین ملاحظه نمایید یکی از احکام کوکب زحل گورکندن و ارتباط وی با مرگ است و اوزیریس نیز ایزد مردگان است . و با مراسم تدفین حنوط نیز مرتبط است .
همچنین یکی از احکام کوکب زحل در کتاب التفهیم ، بستن و بندکردن و شکنجه کردن است . و اوزیریس نیز در اسطوره داور مردگان بود که گناهکاران را (بر طبق قوانین آئین مصری ) عذاب می دهد .
در کتاب التفهیم صفحه 387 در دلالت کوکب زحل بر گروهان مردم آمده : 👇

{ خداوندان ضیاع و قهرمانان و عابدان و خویشتن به عذاب داران و بردگان و بندگان به رنج و سفلگان و گرانان و گدایان و 👈خصیان و دزدان و👈 مردگان و 👈مرده کشان و آنکه او را به نیکی یاد نکنند و جادوان و دیوان و غولان }

در اسطوره اوزیریس می خوانیم که ست پس از کشتن اوزیریس بدن او را به 13 تکه تقسیم نمود و آلت تناسالی اوزیریس را به رود نیل انداخت و خرچنگ نیل آن را بلعید و بدین خاطر هم نفرین شد .
دقت نمایید در کتاب #التفهیم نیز یکی از دلالت های کوکب زحل بر گروه های مردم دلالت وی بر #خصیان است .
همچنین در کتاب التفهیم کوکب زحل ، دلالت بر مردگان و مرده کشان دارد . و اوزیریس نیز با مراسم تدفین و مردگان ارتباط دارد .

ملاحظه نمودید که در اسطوره تن مرده اوزیرس را درخت گزی در خود جای می دهد و در کیش اوزیریس #درخت_گز یکی از سمبل های وی است .

در کتاب فرهنگ نمادها جلد چهارم صفحه 734 در باره درخت #گز آمده : 👇

{ درختچه گز در چین به دلیل شباهت با کاج ، و به دلیل 👈مقاوم بودن در مقابل تغییرات آب و هوا نماد جاودانگی ملحوظ شده است . نام «جه_سونگ_دسو» یا استاد باران ، به معنای گز یا کاج سرخ است . در ضمن موسوم به «جو_دئی» به معنای فضیلت درختان است . این فضیلت یا قدرت بدون شک به دلیل صمغ آن موسوم به گز انگبین است که به عنوان دوای جاودانگی مصرف می شود . }

ادامه دارد ...

@soltannasir
🌞🌚