آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعه شناختی؛
1.57K subscribers
777 photos
209 videos
119 files
1.36K links
محمد حسن علایی
دکترای جامعه شناسی نظری فرهنگی
مولف کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" و "شریعتي و تفکر معنوی در روزگار سیطره‌ی نیست‌انگاری"
ارتباط با مدیر کانال
@Dr_Mh_Alaei

صفحه اینستاگرام:
http://www.instagram.com/dr.alaei.sociology
Download Telegram
فایل صوتی سخنرانی دکتر بیژن عبدالکریمی در دانشگاه اصفهان، با عنوان "غروب بت ها"(بررسی نقش جوانان در آینده تفکر و فرهنگ)-12اردیبهشت1395
👇🏻👇🏻👇🏻
«خودت را بشناس،ولی نه چندان»

اندرزی که بر سر درِ ورودیِ سروشِ آپولون (یکی از مهمترین خدایانِ یونانِ باستان) در معبدِ دلفی حک شده بود.
پی‌نوشت: 
ما معمولاً قسمتِ اولِ این اندرز را شنیده‌ایم (خودت را بشناس -know yourself - اعرف نفسک). این شعار در زمان و زبان سقراط بود که کوتاه شد (یعنی قسمتِ دومِ آن حذف شد)، چرا که سقراط شیفته‌ی شناخت بود و تنها راهِ سعادت را شناخت می‌دانست. بعداً در ادیان این شعارِ کوتاه‌شده، با اقتدار ظاهر گشت و به درسی مذهبی، عقلانی، سلوکی و عرفانی نیز بدل گشت. 
اما نیچه در زایش_تراژدی این اندرز را دوباره به شکل اولیه‌اش بکار بُرد، و نشان داد که باید آن را کامل گرفت و به شکلِ اصیلش فهمید؛ آن‌وقت است که شگفتی ما را رها نمی‌کند، چرا که اگر اندرز را کامل بخوانیم (یعنی به این شکل که «خودت را بشناس، اما نه چندان»)، دیگر برایِ شناخت، والاترین ارزش را قائل نخواهیم شد و سیرِ انحطاطی و قهقرایی خود را به سمت نیهیلیسم متوقف خواهیم کرد. نیچه بعدها در غروب_بت_ها، پیروِ همین آموزه، اعلام کرد که :
«بسا چیزها را هرگز نمی‌خواهم بدانم! خردمندی بر دانش نیز حد می‌گذارد».
*متن فوق اقتباسی می باشد.
Interview_with_Morad_Farhadpoor (2)(1).pdf
398.1 KB
رخداد57 و بیان پرفورماتیو سیاست در
گفتگو با مراد فرهادپور

فرهادپور انقلاب ایران را یک «رخداد سیاسی» به معنای بدیویی آن تعریف می‌کند: رخدادی که ناگهانی ــ و به گفته فیلسوف فرانسوی، مثل یک «معجزه» ــ رخ می‌دهد، تاریخ را به پیش و پس از خود تقسیم می‌کند،‌ به سرعت ماهیتی جهانشمول می‌یابد و «همگان»‌ را خطاب قرار می‌دهد. فرهادپور این مفهوم نظری را به شرایط خاص ایران در دهه ۵۰ شمسی منتقل می‌کند. از همین رو، به باور او فرم و محتوا، موضوع و هدف انقلاب ۱۳۵۷ سیاسی است و کنش انقلابی مردم آن نیز کنشی پرفورماتیو (اجرایی). به این معنا، کنش پرفورماتیو خودارجاع است و به چیزی بیرون از خودش اشاره ندارد. همین مسأله باعث می‌شود فرآیند انقلابی بدون نیاز به شکل‌گیری هژمونی یک نیرو یا گفتار سیاسی فراگیر شود. فرهادپور بر این اساس معتقد است که استبداد خفقان‌آور سلطنت امکان هرگونه سیاستی را از بین برده بود و با از کار افتادن نظام بازنمایی/‌نمایندگی سیاسی، مردم در برابر شاه دیگر به حساب نمی‌آمدند. حضور آنها در خیابان، فریاد اینکه «ما هم هستیم»، همان کنش پرفورماتیوی است که سیاست انقلاب ۵۷ را رقم زد.
تلقی_هیدگر_از_زبان_در_هولدرلین_و.pdf
233.4 KB
تلقی هیدگر از زبان در "هولدرلین و ذات شعر"

دکترمرضیه پیراوي ونک

چکیده:
هیدگر، متفکر بزرگ آلمانی ( که دغدغه تفکرش "وجود" و پرسش از حقیقت است) در سال 1936 در نوشتهاي با عنوان "هولدرلین و ذات شعر" به بررسی شعر ( پوئیسیس یا خلق نامستوري) که ذات زبان است و ارتباط آن با ساحت قدس می پردازد. هیدگر با وام گرفتن پنج گفته از هولدرلین و تفسیر آنها، حقایقی را دربارة شاعري که اصل زبان یا به عبارتی دیگر زبان اصیل است بازگو می کند که راهگشا در اندیشیدن در باب وجود ( تفکر اصیل) است. او با الهام از گفته هاي هولدرلین (شاعر محبوب هیدگر ) معتقد است که شاعري بی شائبه ترین پیشه است که نه تنها دخل و تصرفی در عالم و آدم ندارد بلکه گشوده به روي ساحتی فراتر از زمین (ساحت قدس) و حقیقت است. خطیر بودن این پیشه از آنجاست که سکنی گزیدن انسان بر روي زمین با شعر که همانا پاسخ به دعوت لوگوس (وجود یا اساس ظهور، زبان هستی) براي به نامستوري در آوردن است پیش می آید و این مهم تنها به انسان شاعر سپرده شده تا چیزها را بنامد و با نامیدن، سهمی در ظهور چیزها بر عهده گیرد. به عبارتی دیگر شاعر خدمت به گشودگی و ظهور می کند.
Voice 006.m4a
65.3 MB
درسگفتار ۱

علوم انسانی در ایران از چه زمانی آغاز شد؟


آیا این پرسش درست است؟
چگونه می توان درباره تمایز بین علوم انسانی و اجتماعی سخن گفت؟
آیا سوسیولوژی همان جامعه شناسی است؟
تئودیسی و سوسیودیسی چه ربطی به جامعه شناسان به مثابه "کاهنان معاصر" دارد؟


۱۲ اسفند ۱۳۹۷

@seyedjavadmiri
Voice 007.m4a
40.7 MB
درسگفتار ۲

علوم انسانی در ایران از چه زمانی آغاز شد؟


آیا این پرسش درست است؟
چگونه می توان درباره تمایز بین علوم انسانی و اجتماعی سخن گفت؟
آیا سوسیولوژی همان جامعه شناسی است؟
تئودیسی و سوسیودیسی چه ربطی به جامعه شناسان به مثابه "کاهنان معاصر" دارد؟


۱۲ اسفند ۱۳۹۷

@seyedjavadmiri
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نخستین مستند زندگی دکتر محمد مصدق.
مستندی که سه‌سال پس از درگذشت دکتر مصدق در 1348 در پاریس تهیه شد. @mohammadmosaddegh
Forwarded from Deleted Account
١٤ اسفند سالروز در گذشت زنده ياد دكتر محمد مصدق
Voice 009.m4a
34.5 MB
🔶 دومین همایش سالانه خوانش انتقادی جامعه شناسان کلاسیک و مسائل اجتماعی ایران: #ماکس_وبر


خوانش _شریعتی از _ماکس _وبر


سید جواد میری

🔺 چهارشنبه ساعت ۱۴.۰۰ تا ۱۵.۳۰
🔻تهران، دانشگاه خوارزمی




@seyedjavadmiri
Forwarded from خانه‌ فلسفه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻 #بیژن_عبدالکریمی در مصاحبه با "خانه فلسفه"

▪️ دکتر بیژن عبدالکریمی در مصاحبه با گروه #خبر #خانه_فلسفه به معانی مختلف ایدئولوژی می‌پردازد و به گفته‌ی خود "به دفاعی حماسی از #شریعتی می‌پردازد."

▪️ به گفته بیژن عبدالکریمی "متفکرانی همچون #شایگان، #سروش و #سیدجواد_طباطبایی، معنای مارکسیستی-لنینیستی #ایدئولوژی را بر تفکر شریعتی حمل کردند و با این کار درگیر خطایی نابخشودنی شدند."

▪️ به گفته‌ی او "آنچه تفکر شریعتی را ارزشمند می‌کند، التفات او به #امر_اجتماعی و #خودآگاهی_جمعی است؛ امری که این روزها به دست فراموشی سپرده شده است."

🔸 دکتر بیژن عبدالکریمی استاد و پژوهشگر #فلسفه و از منتقدان جدی نگاه سیاسی به مقوله‌ی #فرهنگ است.

📚 از جمله تألیفات وی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
▫️ شریعتی و تفکر آینده ما
▫️ شریعتی و سیاست‌زدگی
▫️ ن‍گ‍اه‍ی دوب‍اره ب‍ه م‍ب‍ان‍ی ف‍ل‍س‍ف‍ه س‍ی‍اس‍ی ش‍ری‍ع‍ت‍ی(ت‍أم‍ل‍ی ب‍ر پ‍ارادوک‍س دم‍وک‍راس‍ی م‍ت‍ع‍ه‍د)
▫️ مشرکی در خانواده ی پیامبر(حسن محدثی و بیژن عبدالکریمی)
▫️ پایان تئولوژی
▫️ و...

📷 https://instagram.com/iranphilosophyhouse

🔴 @iranphilosophyhouse
نسبت_نیست_انگاری_و_فرهنگ_اسلامی.pdf
85.6 KB
نسبت نیست انگاری و فرهنگ اسلامی از دید نیچه(تمدن)-بخش اول
عبدالجواد فلاطوری
نسبت_نیست_انگاری_و_فرهنگ_اسلامی.pdf
83.1 KB
نسبت نیست انگاری و فرهنگ اسلامی از دید نیچه(تمدن)-بخش دوم
عبدالجواد فلاطوری
وقتی عشق تبرا می جوید...

کسان غالبا گمان می برند عشق مرز و محدوده نمی شناسد و خویش را بی هیچ چشمداشتی به پای هر چیز و هر کس می افکند... من اما تبار عشق را چنین باز نشناخته ام عشق (با منطق مردانه ی:من همه را دوست دارم) از نظرگاه روان کاوی با یک استثنای بر سازنده ی کل ممکن می شود...منطق زنانه ی عشق می گوید کسی نیست که من دوست نداشته باشم روانکاوی این ادعا را صادق می شمارد چون در چنین منطقی سخن از همه و یک کل به میان نمی آید و در نتیجه استثنایی از آن قاعده کلی بیرون نمی زند... دست عشق با منطق مردانه(all) بالاخره رو می شود اما عشق با منطق زنانه(Not all) به فراخور موقعیت هم چنان کار می کند...
و اما در چنین شرایطی که سروری بی چون و چرا با غوغاست و با غوغا سالاری، عشق از کاربران مصلحت اندیش خویش تبرا می جوید ...استعمال واژه عشق در عرصه سیاست ولو نه با نیت شعار، ولو نه به بهانه ی عافیت طلبی و فرار از هزینه حتی با این بیان که قرار نیست برخورد رومانتیک با این واژه شود(یعنی اذعان به عشق به مثابه استراتژی) جائز نیست... چرا که منطق مردانه ی آن کذب محض و منطق زنانه ی آن بی مناسبت با عرصه ی سیاست است ... القصه عشقبازی کار بازی نیست و این همه به آب و آتش زدن نمی خواهد تنها
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی...
دیالکتیک آسمان و زمین*

گشودکی به امر قدسی/امر فراتاریخ سبب ظهور حکمت، معرفتی قدسی (آسمانی) و نوری در جان فرد می گردد که خود عین اخلاق، طریقت و یافتن مسیر زیست در بیغوله های صور گوناگون حیات تاریخی است.
سنت گرایان اشعری مسلک به دلیل بیگانگی با این نحوه از حکمت معنوی و معرفت قدسی، پاره ای از گزاره ها و احکام تاریخی و فرهنگی را جانشین حقیقت دین، یعنی برقراری نسبت با امر قدسی/امر فراتاریخ کرده، موجبات زوال روح سنت را فراهم آورده و می آورند. به جهت بیگانگی با امکان وجود هر گونه معرفت غیرمتافیزیکی و حکمت معنوی و قدسی، نواعتزال گرایان عقل گرا به سکولاریسم، و سنت گرایان اشعری مسلک خردستیز به بنیادگرایی درغلطیده و باز هم بیشتر درخواهند غلطید و هیچ یک نخواهند توانست در برابر سونامی نیهیلیسم و بی معنایی جهان کنونی ما را یاری دهند. رویت "امر فراتاریخ در وجوه تاریخی" متون مقدس و تکیه بر "دیالکتیک آسمان و زمین" یگانه راه در برابر آنانی است که در وضعیت بی خانمانی بشر روزگار ما ماوایی راستین و حقیقی را می جویند.

*پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر-صفحه186-اثر دکتر بیژن عبدالکریمی
ماوا کردن در امر تعین ناپذیر*

معنای سنت تاریخی ما و روح خرد ایرانی-اسلامی چیزی نیست جز ماوا کردن در امر تعین ناپذیر...
این امر نامتعین یگانه امید راستینی است که در فراسوی همه ی نظام های ایدئولوژیک و تئولوژیک می تواند ماوایی برای انسان باشد.
ما در جهانی بی معنا زندگی می کنیم. اما توجه داشته باشیم معنای جهان موجودی از خود جهان، و معنای زندگی خود حادثه ای از حوادث گوناگون زندگی و معنای تاریخ خود رویدادی از خیل انبوه رویدادهای گوناگون تاریخی نیست و نمی تواند باشد. در فراسوی همه ی بیم ها و امیدهای روان شناختی و جامعه شناختی ما، در ذات جهان، در ذات زندگی و در ذات تفکر، حقیقتی نامتعین خود را آشکار می کند.
این حقیقت نامتعین، می تواند یگانه امید راستین بشر قرار گیرد. من امیدوارم صاعقه ای از امر نامتعین، نسل جوان دیار ما را مورد اصابت قرار دهد. این صاعقه می تواند جنونی را در جان های ما برانگیزد. من به این صاعقه امید دارم.
صاعقه امر نامتعین امری است که نه مورد فهم اندیشه های تئولوژیک و ایدئولوژیک قرار خواهد گرفت و نه با متدولوژیسم مته متکالیسم (ریاضیات گرایی) دوران جدید می توان به فهم آن نائل آمد. جنون حاصل از مواجهه با امر نامتعین، یگانه امری است که می تواند پشتوانه ظهور عقلانیتی قرار گیرد که افقی را برای رهایی ما از بیم ها و ناامیدی های اجتماعی و تاریخی ما بگشاید.

*پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر-صفحه266-اثر دکتر بیژن عبدالکریمی
آیا حکایتِ آن دیوانه را نشنیده‌اید که در روزِ روشن فانوسی افروخت و به بازار دوید در حالي که یکسره فریاد می‌زد: «در پیِ خدا می گردم! در پیِ خدا می‌گردم!» چون در آن میان بسیاري از مردم به خدا ایمان نداشتند، با شنیدنِ فریادهایِ دیوانه سخت خندیدند. یکي پرسید: «خدا گم شده است؟» و دیگري پرسید: «او مانند یک کودک راه‌اش را گم کرده؟ یا که پنهان شده است؟ نکند از ما می‌ترسد؟ آیا او به دریا زده و کوچ کرده است؟» و مردم این‌گونه فریادِ خنده سر دادند.

ناگهان دیوانه به میانِ‌شان جَست و با نگاهِ سنگینِ خود میخکوبِ‌شان کرد، سپس بانگ برآورد: «خدا کجاست؟ من اکنون به شما می‌گویم. ما او را کُشتیم، من و شما! ما همه قاتلانِ خداییم! امّا چه‌گونه این کار از ما برآمد؟ چه‌گونه توانستیم دریا را تا ته سر بکشیم و بخشکانیم؟ چه کس به ما اسفنجي داد که با آن افق را سراسر محو کنیم؟ آنگاه که مدارِ زمین به گِردِ خورشید را گسستیم، آیا دانستیم که چه کردیم؟ اکنون زمین به کجا می‌شتابد؟ و ما به کجا بُرده می‌شویم، دور از تمامیِ خورشیدها؟ آیا ما واپس نمی‌رویم و پیاپی فرو نمی‌افتیم از این سوی و آن سوی، و از همه سوی؟ آیا دیگر فراز و فرودي در میان تواند بود؟ آیا به بیراهه‌یِ یک پوچیِ بی‌پایان کشیده نمی‌شویم؟ آیا نَفَسِ نیستی را که بر ما می‌وزد احساس نمی‌کنیم؟ آیا هوا سردتر نشده است؟ آیا شب هرچه بیش‌تر و بیش‌تر فراگیر نمی‌شود؟ آیا نمی‌باید از سپیده‌دم، فانوس‌ها را برافروزیم؟ آیا هنوز هم صدایِ گورکن‌هایي که خدا را به گور می‌سپارند نمی‌شنویم؟ آیا هنوز بویي از فروپاشیِ جسدِ خدایان به مشامِ‌تان نرسیده است؟ خدایان نیز می‌گندند. خدا مرده است! و خدا مرده می‌مانَد! و ما او را کُشتیم. ما، قاتل‌ترینِ قاتلان، چه‌گونه می‌خواهیم خود را دلداری دهیم؟ خنجرهایِ ما خونِ مُقدّس‌ترین و قدرتمندترین چیزي را که دنیا تاکنون به خود دیده بود، ریخت: چه‌گونه می‌توانیم این خون را از خود بزداییم؟ با کدام آبِ مُقدّس خویشتن را تطهیر توانیم کرد؟ زین پس کدام آیینِ نو را به تاوانِ این براندازی می‌باید برپا سازیم؟ عظمتِ این کار برایِ ما بیش از اندازه سنگین نیست؟ آیا ما نمی‌باید خدایاني شویم تا سزاوارِ انجامِ این کار باشیم؟ هرگز کاري گران‌تر ازین تا به امروز نبوده است و نسل‌هایِ پس از ما، بر پایه‌یِ سرنوشتي که ما رقم زدیم، در دورانِ تاریخیِ والاتري خواهند زیست.

سپس دیوانه دَم در کشید و به شنوندگانِ خود فرو نگریست. مردم نیز خاموش در او خیره ماندند. آنگاه دیوانه فانوس‌اش را چنان بر زمین زد که شکست و خاموش شد؛ سپس گفت: من بسي زود آمده‌ام. زمانِ من هنوز فرا نرسیده است. این رویدادِ بزرگ همچنان در راه است؛ هنوز به گوشِ ما نرسیده است. تندر و آذرخش به زمان نیاز دارد؛ نورِ ستارگان به زمان نیاز دارد؛ این پدیده‌ها پس از رخ دادنِ‌شان نیازمندِ زمان‌اند تا دیده و شنیده شوند. پیامدِ قتلِ خدا هنوز از دورترین ستارگان نیز نسبت به ما دورتر است، گرچه این عمل را انسان‌ها خود رقم زده‌اند.

می‌گویند که این دیوانه در همان روز به چندین کلیسا رفت و در سوگِ خدایِ مرده چنین دست به دعا برداشت: «به خداوند آرامش ببخش». هنگامي که دیوانه به دستِ مردم بیرون رانده و بازخواست می‌شد، تنها این سخن را بازمی‌گفت: «این کلیساها چیستند؟ آيا دیگر چیزي جز گورستانِ خدایانِ مرده‌اند؟»

👤 #فردریش_نیچه
📚 #حکمت_شادان
🗓 قطعه 125 (دیوانه)

join us : | فردریش نیچه
@Friedrich_nietzsche2.
متعلق اصلی امر دینی و حیات معنوی*

آنچه تئولوژی از احیای سنت دینی مراد می کند جان تازه دادن به یک جوهر یا ذات ماهیتا تاریخی فراموش شده است. تئولوژی هرگز در نمی یابد که یک قوم تاریخی باید به گونه ای مبتکرانه امکان های نهفته در سنت را مجددا بررسی کرده، تا از نو، یک سرآغاز جدید خلق کند. تئولوژی هرگز در نمی یابد که سرآغاز از طریق تقلیل آن به چیزی در گذشته تکرار نمی شود. تقلیل سنت و سرآغاز آن به امری در گذشته، صرف یک تقلید است و نه تفکر. سنت و سرآغاز آن بایستی از نو، آغاز گردد و این جز از طریق تفکر اصیل و پرسش گری بنیادین امکان پذیر نیست. سرآغاز سنت بایستی از نو به گونه ای بنیادی تر، و با همه شگفتی ها، تردیدها، ابهام ها و تاریکی ها، بیم ها و امیدها و با همه ی هراس ها و اضطراب هایش، آن چنان که در هر سرآغاز حقیقی وجود دارد، به تفکر و تجربه درآید. این امر همان چیزی است که تئولوژی هنوز و هرگز آن را در نیافته و درنخواهد یافت.
با ظهور عقلانیت جدید، تکوین عقلانیت علمی و تکنولوژیک، بسط آگاهی های تاریخی و شکل گیری تفکر تاریخی از قرون 18 و 19 میلادی به این سو، وجه تاریخی، بومی و فرهنگی بسیاری از ادعاهای همه ی نظام های تئولوژیک مبنی بر ازلی، ابدی و جهان شمول بودن حقایق ادعایی آنها آشکار گردید و فروپاشی همه ی نظام های تئولوژیک در صور گوناگون آن آغاز شد. در روزگار ما با بسط شکاکیت های پست مدرن و بی اعتبار شدن همه ی کلان روایت ها، اعم از کلان روایت های تئولوژیک، ایدئولوژیک و متافیزیکی، گسست از تئولوژی و نظام های تئولوژیک سرعت، شدت و حدت بی سابقه ای یافته است. اما گسست از تئولوژی و فروپاشی همه ی نظام های تئولوژیک را باید بسان غروب بسیاری از بتان در زمانه ی ما تلقی کرد. این امر می تواند نشان از غیبت هر چه بیشتر امر دینی و معنوی از جهان ما باشد. اما این امکان، هر چند به نحوی بسیار تیره و تار-تیره لاقل در آینده ی بسیار نزدیک- کماکان در برابر ما گشوده است که در پس گسست از تئولوژی و غروب بتان، متعلق اصلی امر دینی و حیات معنوی، دگرباره، اما با ظهور تازه ای در میان ما جلوه گری کند و صاعقه ی زئوس بر جان های سرد و فسرده ی انسان معاصر اصابت کرده، شوق دوباره ی قیام در ساحت قدس را در ما برانگیزد.

*پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر-صفحه316-اثر دکتر بیژن عبدالکریمی
نیوزیلند؛ با پرچمی نیم افراشته در سیاه ترین روز!

گذشته از چند و چون ماجرا آن چه از شنیدن این خبر دهشتناک قلب را به درد می آورد حتی نهایت سبوعیت این "انسان" وحشی صفت نیست، بل روزگار سیاه بشر معاصر است جان ارزان آدمیت و چوب حراجی که بر آن خوردست "دردا و دریغا که در این بازی خونین/ بازیچه ی ایام دل آدمیان است". تصاویر مستقیم این وقاحت زنده، بیشتر به بازی طفلان کم خردی می مانست که در برابر رایانه هایشان بدان خو می گیرند. عکسی که این تروریست سیه روی جوان لحظاتی پیش از فاجعه خونین از چهره ی خود منتشر کرده بود حاکی از جان سردی داشت که پشت آن تصویر بی روح، یخ بسته بود. چندان که برودت نگاهش جان هر بیننده ای را می فسرد و رگ روحش را خراش می داد. به تعبیر فروغ در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد:
من از تصور بیگانگی این همه صورت می ترسم!
اما چیزی که مرا بر آن داشت تا چند خطی پیرامون این روز سیاه و این بشر سیه روز به رشته تحریر در آورم جنبش خفیف نبض آدمیت در تن رگ های من بود و خوف از زنگ و زنهار این ترس-آگاهی در گوش جان که نکند پوست تو هم در عبور سریع از این گونه اخبار تلخ کلفت تر شده است. شاید میزان توقف در برابر چنین حوادث ناگواری تنها راه برائت جستن از شراکت در لفظ انسان و معاصریت با او در این تاریخ رقت انگیز و اسف بار باشد.

سنگ ها بر فراز صخره ها
با وقار تمام ایستاده اند
هنگام که لحظه ی ناگزیر فروافتادن فرا رسد
با وقار هر چه تمام سقوط می کنند...
سقوط آدمیزاد اما
هماره شکوه نمی آفریند
چه بسا انسان
که رقت انگیز فرو می افتد!
Forwarded from KhatamiMedia
🖋️ سیدمحمد خاتمی با صدور پیامی فاجعه تکان دهنده تروریستی نیوزلند را محکوم کرد
متن کامل این پیام بدین شرح است:

به نام خدا
فاجعه تکان دهنده تروریستی در نیوزلند که به شهادت تعداد زیادی از مسلمانان عزیز و آسیب دیدن عده‌ای دیگر انجامید، حکایتی است دردآور از آنچه بر بشر امروز می گذرد.
کشتار و خشونت همواره بوده است، ولی با توجه به تحولاتی که در عالم و آدم پدید آمده است، ابعادی گسترده تر، وحشتناک‌تر و شرم آورتر یافته است و بخصوص اسلام و مسلمانان بیش از دیگران در معرض این آفت بزرگ قرار گرفته اند.
نژادپرستی مدرن که بنیاد بسیاری از سیاست و رفتارهای رایج بخصوص از ناحیه قدرت‌های زورگو است دفاع از حقوق بشر را به افسانه ای تبدیل کرده است که عمدتا ابزار دست نژادپرستان است یا دست کم نژادپرستان در جهت منافع نامشروع یا اوهام خود از آن سوءاستفاده می کنند.
کیپلینگ از سردمداران تفکر استکباری و استعماری می گفت: شرق شرق است و غرب غرب و این‌دو هیچ‌گاه به هم نمی رسند و این در واقع رویه سیاسی و پیدای تمدنی بود که امروز عالم و آدم را تحت استیلای خود در آورده ‌است. ولی از یاد نبریم که در همان زمان نیز "گوته" شاعر و اندیشمند بزرگ غربی که نماینده رویه دیگر این تمدن بود به اقتدا به حافظ بزرگ و الهام از قرآن کریم سرود که: شرق ازآن خدا و غرب ازآن خداست و در واقع لزوم پیوستگی و لااقل گفتگوی شرق و غرب (بخصوص اسلام و غرب) را گوشزد می کرد چرا که زندگی را برای همه زیبا و صلح آمیز می خواست. همانکه در روزگار ما به نام گفت و گوی تمدن‌ها و فرهنگ ها مطرح شد و علی‌رغم استقبال شگفت انگیز اصحاب فکر و فرهنگ از آن، جنگ افروزان و خشونت طلبان آن را بر نتابیدند.
آنچه در نیوزلند رخ داد، نمونه رسوایی از واقعیت تلخی است که امروز درد بشر را افزون کرده است و با کمال تأسف اسلام عزیز در این میانه از دو سو مورد تهاجم و هتک حرمت است: از سوی واپس‌گرایان کج اندیش که به نام اسلام خشونت می کنند و خشونت گرایانی خودخواه که اسلام آزادی، اسلام رهایی بخش و اسلام انسان را مانع دستیابی به منافع نامشروع خود می دانند.
مصیبت دردناک ناشی از حادثه تروریستی نیوزلند برای همه آنان که انسان و آزادی و برخورداری و حرمت همگان را پاس می دارند، بخصوص مسلمانان بس دردناک بود.

سیدمحمد خاتمی
۲۳ اسفند ۱۳۹۷

🇮🇷 با بازنشر این پست رسانه رسمی سیدمحمد خاتمی را به دیگران معرفی کنید‌
رسانه شمایید 📱‌‌

🌐 @khatamimedia